-* امیر شعبانی: روانپزشکی بخشی از دانش پزشکی است و پیشگیری و درمان مشکلات ذهنی و رفتاری مردم از مهمترین موضوعات مورد بحث آن است.
به گزارش ، شرق نوشت: با وجود فراوانی بسیار زیاد اختلالات و مشکلات روانپزشکی در میان مردم ایران و سایر کشورهای جهان، موانع بزرگی در مسیر بهرهگیری نیازمندان از این دانش پزشکی وجود دارد. یکی از این موانع، فقدان آگاهی کافی عمومی از گستره و اَشکال این اختلالات است. هنوز بسیاری از مردم اختلالات روانپزشکی را معادل با آنچه در گذشته «جنون» دانسته میشد یا برابر با فقدان تعقل یا رفتار نامعقول میدانند.
به بیان دیگر، این اختلالات در منظر بسیاری از افراد و حتی جمعیت تحصیلکرده، معادل بخشی از این دسته از بیماریهاست که در حقیقت «اقلیت کوچکی» از گروه بزرگ اختلالات روانپزشکی را شامل میشود. به عبارتی دیگر، وضعیتهای روانپریشی که با ویژگیهای توهم، هذیان و آشفتگیهای عمیق تفکری و رفتاری نمایان میشود، تنها نسبت اندکی از اختلالات روانپزشکی را تشکیل میدهد و برخلاف باور عموم، «اکثریت قاطع» مبتلایان به این اختلالات، همان افراد عادی پیرامون ما و خود ما هستند و هستیم. با وجود ارتقای نسبی آگاهیهای عمومی، به شکل حیرتانگیز و عمیقی باورهای نادرست درباره رشته روانپزشکی در میان عموم گسترده است، بهگونهای که مدت قابلتوجهی از کار روزمره درمانی روانپزشکان به آموزش مراجعان درباره کارکرد این رشته و مفیدبودن راهکارهای درمانی آن سپری میشود و تلاش مستمر آنها برای همراهکردن مراجعان خود و خانواده و اطرافیان آنها با ادامه درمان، امری روزمره و گاه به شکلی طاقتفرسا تکرارشونده است. نگرانی افراد از ادامه درمانهای دارویی گاه به اندازهای است که در هر ملاقات با روانپزشک بهجای نشاندادن دغدغه خود برای بهبودی بیشتر یا در جهت مهار بازگشت نشانههای بیماری، دغدغه اصلی خود را حتی در شرایطی که به آرامشی آرمانی دست یافتهاند و رنجی از عارضه جانبی دارو ندیدهاند، «هرچه کوتاهترشدن مدت درمان» بیان میکنند و بهبودی خود را در زمانی که در حال مصرف دارو هستند، کماهمیت میانگارند. این در حالی است که برخی به توصیه دیگران، مصرف مواد مخدر را جایگزین درمان دارویی میکنند و این را بر آن ترجیح میدهند! برای افراد اخیر، نگرش منفی به داروهای روانپزشکی بسیار بیش از مواد مخدر است. هرچند درباره سایر علوم پزشکی نیز رایج بهنظر میرسد، ارائه توصیه و راهکار درمانی توسط افراد عادی یا غیرحرفهای برای رهایی دیگران از اختلالات روانپزشکی ظاهرا رایجتر است.
از آنجا که روانپزشکی به مسائل ذهنی و رفتاری میپردازد و همه دارای تجارب بسیاری در تقلاهای ذهنی و رفتاری در زندگی خود هستند، بسیاری میاندیشند که خود میتوانند در جایگاه یک کارشناس به ارائه رهنمود بپردازند. حتی برخی پا را فراتر گذاشته و در عمل به معالجه مردم مینشینند یا با استنباطهای شخصی از متون علمی و حتی غیرعلمی، دست به تشخیص و درمان میزنند. به شکلی دیگر میتوان گفت که «ساده و پیشپاافتاده دیدن» ارائه راهحل برای مسائل ذهنی و رفتاری، بسیاری از افراد را برای حل این قبیل از مشکلات خود به نزد افراد مدعی درمان و البته غیرکارشناس میکشاند. در واقع هنوز برای افراد زیادی روشن نیست که برای مشکلات رفتاری و ذهنی نیز دانشی وجود دارد که دستاوردهای خود را نه بر اساس تجربههای شخصی افراد، نه بر پایه باورهای سنتی آنها و نه حتی با تکیه بر نقل سینهبهسینه روشهای پیشینیان صاحبنام به چنگ آورده است؛ بلکه این دستاوردها حاصل فرایندی به نام «علم» (Science) است که از سوی دانشمندان و جامعه علمی روشی قابل قبول تلقی میشود و مورد اجماع آنهاست. در این فرایند، نظر اشخاص صرفا به دلیل پیشینه و جایگاه آنها مورد قبول جامعه علمی قرار نمیگیرد و کسی نمیتواند تنها با استناد به سخنان تاریخی بزرگان علمی کشورش یا مشاهیر برجسته جهان در طول تاریخ، رهنمود یا شیوهای برای درمان یک بیماری یا حل یک مسئله را بهعنوان یک یافته علمی مطرح کند.
بهجای همه اینها، یافتهای «علمی» (Scientific) تلقی میشود که بر پایه «روشی علمی» و در فرایندی مورد قبول «جامعه علمی کنونی» بهدست آمده باشد و در این فرایند، امری که به پرسشگرفتنش نامقبول باشد، وجود ندارد. بنابراین افراد مدعی شیوههای درمانی، باید «چگونگی» دستیابی به نتایج خود را «منتشر» کنند و آن را به داوری جامعه علمی بگذارند. در واقع، ارزیابی اثربخشی روشهای درمانی، شیوهای علمی و پیچیده دارد و برخلاف آنچه بهظاهر بهنظر میرسد، تنها با مشاهده بهبودی یک نفر با یک شیوه درمان، نمیتوان این بهبودی را الزاما به آن شیوه نسبت داد! عکس این موضوع هم صادق است؛ همواره نمیتوان عدم بهبودی یا حتی تشدید یک بیماری را با درمانی که برای آن بهکار رفته مرتبط کرد. بنابراین، ارزیابی مؤثربودن درمانها را باید به جامعه علمی سپرد و نه به باورهای عمومی یا سنتهای آزمودهنشده یا نظرات بزرگانی که هرچند در زمان خود سرآمد بودهاند، اما در عصر حاضر تنها ایدههایی امتحاننشده یا نظریههایی مردود تلقی میشوند. هرچند متولیان امر در زمینه هدایت مردم به روشهای درمانی علمی در حیطهای نظارتشده، دارای مسئولیت هستند و بر آرای مردم اثرگذارند، گرایش مردم به شیوههای گوناگون درمانی صبغهای از شیوه تفکر و نگرش آنها به علم نیز دارد و الزاما بر پایه توصیههای مراجع علمی یا رسمی، بدون تلاش برای اصلاح نگرشهای ناکارآمد و باورهای مستحکمشده نادرست، شکل نمیگیرد. در ادامه این مطلب و در مجالی دیگر، باز هم به موانع بهرهگیری مردم از دانش روانپزشکی پرداخته میشود.
*روان پزشک