ماهان شبکه ایرانیان

در نشست نقد «فاوست» مطرح شد؛

گوته اولین نویسنده فاوست نبود اما روایت او ماندگار شد

علی عبداللهی گفت: گوته اولین کسی نیست که «فاوست» را نوشته است. ولی هیچ‌کس به اندازه گوته نتوانسته این شخصیت را آن‌طور که واقعاً در توان ادبی این شخصیت هست، در کتابش ارائه دهد.

گوته اولین نویسنده فاوست نبود اما روایت او ماندگار شد

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب با محوریت نقد و بررسی برگردان جدید «فاوست» اثر معروف شاعر کلاسیک ادبیات آلمانی، گوته، با حضور سعید جوزی مترجم اثر، سعید فیروزآبادی، علی‌ عبداللهی و یو لندله برگزار شد.

یو لندله مدیر نشر هانزر آلمان، در آغاز این برنامه گفت: انتشارات ما که دفتر آن در شهر مونیخ واقع است، ظرف چند سال آینده برنامه‌هایی با محوریت کتاب فاوست گوته برگزار خواهد کرد. این برنامه‌های شامل کارهای نمایشی، هنری و خوانش از متن کتاب خواهد بود. ما در واقع روی فاوست گوته متمرکز خواهیم شد. فاوست در آلمان به قدری وارد فرهنگ جامعه ما شده که حتی در زبان محاوره هم افراد بدون آنکه بدانند در حال نقل بیانی از فاوست هستند. یعنی آلمانی‌ها در زبان روزمره از جمله‌های کتاب فاوست استفاده می‌کنند. گوته به حافظ علاقه‌ زیادی داشت و در عرصه جهانی شاید نزدیک‌ترین نویسنده به ایران باشد.

سخنران بعدی مراسم، سعید جوزی مترجم اثر بود که گفت: فاوست اثری است که نمی‌توان در یک برنامه به آن پرداخت و زوایای پنهانش را نشان داد. اگر بخواهیم شخصیت فاوست را بشناسیم، بهتر است نگاهی به گوته بیندازیم. فاوست قبل از تعامل با شیطان یا پیشکار شیطان، گذشته‌ای خام و منزوی دارد. در حقیقت بعد از تعامل با شیطان، زندگی او شروع می‌شود، به سمت هدفش حرکت می‌کند و گام در مسیر کمال‌گرایی می‌گذارد. گوته حقوق‌دان، ادیب و دانشمند بزرگی بود. او نه فقط در آلمان، بلکه در مقیاس جهانی شخصیتی نامدار است. فاوست هم همین روند را پیش می‌گیرد. در ابتدا فاوست شخصیتی خودخواه است که برای نیل به اهداف زمینی و فانی‌اش حاضر می‌شود رستگاری خود را فدا کند. از همین‌جا پرسش‌هایی در حوزه‌ اخلاق برای خواننده پیش می‌آید. اینکه نیکی چیست و کجاست؟ خوبی و بدی چه معناهایی دارند و در چه جایگاهی در تقابل با هم قرار می‌گیرند؟ آیا اعمال فاوست منشأ شیطانی دارد یا بشر است که دارد این کارها را انجام می‌دهد؟

وی در ادامه با اشاره به اینکه فاوست، بر اساس یک شخصیت حقیقی که در قرن 15 و اوایل قرن 16 زندگی می‌کرده، نوشته شده، افزود: اما می‌توان گفت ادامه روند و آنچه نمایشنامه حول آن شکل می‌گیرد، بر اساس داستان حضرت ایوب است. حضرت ایوب و فاوست، هر دو نکات مشترکی دارند. هر دو بین بحث بر سر از دست دادن ایمان و پایداری در ایمان قرار می‌گیرند و بین خداوند و شیطان. یعنی دو نقطه مقابل و متضاد. اما این دو شخصیت با هم تضادهایی هم دارند. حضرت ایوب به خواست و اراده خودش دارایی‌های خود را واگذار نکرد و به‌نوعی ناخواسته در این مسیر وارد شد. چیزی که ایوب از دست داد، دارایی‌های مادی و فانی بود؛ چیزهایی که فقط تا زمان مرگ در اختیار داشت؛ اما فاوست در مقابل، زندگی پس از مرگ خودش را واگذار می‌کند، آن‌هم به خاطر یک زندگی فانی؛ به خاطر چیزی که قرار است در این دنیا به آن برسد. در واقع برای کمالی که در این دنیا به آن باور دارد، یا برای هدفش در این زندگی، برای آرامش فانی در این زندگی، روح خودش و رستگاری خودش را فدا می‌کند و از زندگی پس از مرگ می‌گذرد و به پوچی می‌رسد.

مترجم «فاوست» ادامه داد: چارچوب اولیه داستان بر اساس گزاره‌های مذهبی شکل می‌گیرد؛ گزاره‌هایی که می‌شود به‌وضوح آن‌ها را دید. هفت گناه کبیره و ده فرمان حضرت موسی، خصوصاً در فصل اول، رنگ بارزی دارند. از آنجا که گوته در جوانی این نمایشنامه را پی‌ریزی کرده بود، به مرور که پیش می‌رویم داستان از وجهه‌ مذهبی و دینی خارج می شود و شخصیت‌های غیرمذهبی، اساطیری و دانشمندی که قائل به وجود خداوند هم نیست در آن نقش بازی می‌کنند. تغییرات فکری و رفتاری فاوست در نمایشنامه قابل مشاهده است. این تغییرات خواننده را با خودش همراه می‌کند. فاوست زندگی آینده و رستگاری ابدی خودش را فدا می‌کند. اما چرا این مسأله برای ما قابل پذیرش است؟ حضرت ایوب می‌دانست که بعداً می‌تواند دارایی‌های فداکرده‌اش را به دست بیاورد، اما فاوست آنچه را فدا می‌کرد دیگر به دست نمی‌آورد.

این مترجم در ادامه سخنانش گفت: انسان‌ها با هر دین و مذهبی، حتی افراد غیرمذهبی هر روز با این مسأله اخلاق درگیر هستند و این موضوع بعد از انقلاب فرانسه نمود بیشتری پیدا می‌کند. ما در زندگی روزمره حاضریم برای رسیدن به اهداف کوچک، یک سری مسائل اخلاقی بزرگ‌تر را زیر پا بگذاریم و خط قرمزهای اصلی زندگی‌مان را نقض کنیم. به همین دلیل خواننده خود را با فاوست نزدیک می‌داند و با او هم‌ذات‌پنداری می‌کند. خواننده می‌پذیرد که فاوست در مکان‌ها و شرایط خاص، تصمیم‌های نابه‌جا و پلید بگیرد. خواننده حس‌ می‌کند که اگر در همان موقعیت بود، کار فاوست را تکرار می‌کرد.

وی درباره‌ جایگاه زنان در این نمایشنامه گفت: زن‌ها در فاوست حضوری کم‌رنگ دارند؛ در نمایشنامه فاوست بازیگران اصلی یا مردان هستند یا اشخاصی که جنسیت برای آنها تعریف نشده است یا خداوند یا ملائک و شیطان. فاوست مذکر است؛ اما تمام بازیگردانان اصلی نمایشنامه زنان هستند و از جمله می‌توان به مارگارت اشاره کرد، دختری که معصومیت خودش را برای ارتباط با فاوست از دست می‌دهد؛ فریب می‌خورد و خانواده‌اش را از دست می‌دهد. نفر دوم، جادوگری است که فاوست به کلبه‌اش می‌رود تا نیروی جوانی را به دست بیاورد و افراد دیگری هم هستند. فاوست نماینده انسان رمانتیسیسم و انسان معاصر است. اگر فاوست اعمال پلیدش را انجام نمی‌داد، آیا در انتهای داستان به این شخصیت بدل می‌شد؟ اگر او به زندگی‌ پیشین ادامه می‌داد چه جایگاهی به دست می‌آورد و چه سرنوشتی در انتظار او بود؟ گوته مرز باریکی بین تبیین کردن افکار و تعیین کردن افکار قائل است. او افکارش را تحمیل نمی‌کند. فکرهایش را باز می‌کند تا خواننده درباره‌شان تصمیم بگیرد. اینجا باید خواننده بگوید که آیا فاوست با همه‌ اعمال پلید و کارهای زشت‌اش در نهایت شایسته و مستحق سرنوشتی بود که برایش درنظر گرفته شد یا خیر؟

جوزی در پایان سخنانش گفت: در روند کار ترجمه، علی عبداللهی کمک زیادی به من کرد و بدون این کمک نمی‌شد اثر به این صورت ترجمه شود. من ترجمه‌های اسدالله مبشری و به‌آذین را خوانده بودم و قصد نداشتم این ترجمه را شروع کنم. وقتی متن اصلی به دستم رسید و کمی پیش رفتم، شیفته اش شدم و فهمیدم منظور از فاوست و دنیایی که او تصویر می‌کند، دنیای گسترده‌ای است و آنچه در ترجمه‌های قبلی نشان داده شده، چیزی نیست که که گوته می‌خواسته نشان بدهد. ترجمه‌ به‌آذین هم توضیح و حاشیه نداشت. پرداختن به حواشی بحث و راهنمایی خواننده برای من مهم بود. در هر بند این اثر کاوش کردم و شروع کردم به گشتن و پیدا کردن معانی اصلی و روشن کردن ابهامات تا فضا برای خواننده قابل درک شود. درباره ترجمه، باید بگویم دوست دارم کارم متناسب با متن اصلی باشد تا تغییر فضا هم به خواننده منتقل شود.

علی عبداللهی دیگر سخنران این برنامه، گفت: پیش از این از فاوست سه ترجمه به فارسی موجود بود؛ ترجمه‌ حسن شهباز، ترجمه‌ اسدالله مبشری و ترجمه‌ به‌آذین. بخش اول آن را به تازگی محمود حدادی هم ترجمه کرده‌ است. این ترجمه کار سنگینی است با این توضیحات و زیرنویس‌ها که مترجم به اثر افزوده‌اند، حجم کتاب بالا رفته است. چنین ترجمه‌ای سنگین و زحمت‌بر است. کارهای کلاسیک همیشه نیاز به ترجمه‌های مجدد دارند. آن سه ترجمه‌ کامل قبلی از فاوست از زبانی غیرآلمانی بوده و ترجمه کتابی مثل فاوست از زبانی غیر از زبان اصلی، پیشاپیش شکست محسوب می‌شود؛ چون آن ترجمه‌ها نمی‌توانند حق مطلب را ادا کنند. ترجمه آثار بزرگ حتماً باید از زبان اصلی انجام شود. آثار کلاسیک همیشه در سال‌های مختلف و با تغییر نسل‌ها باید بازترجمه شوند. تحقیقات جدید زبان‌شناسی و مطالعات ترجمه و تغییراتی که در زبان رخ می‌دهد، ارائه ترجمه‌های جدید از آثار کلاسیک را ضروری می‌کند.

وی افزود: فاوست فقط یک کتاب نیست. فاوست ایجاد فرهنگ است. گوته اولین کسی نبود که فاوست نوشت. فاوست در سال 1487 از اثری با نام فاوست‌نامه و از یک شخصیت واقعی نشأت می‌گیرد؛ از کسی که دانشمند الهیات بوده، جادوگری و شعبده‌بازی می‌کرده، بسیار باهوش بوده و کارهای مخرب می‌کرده و در مرز بین افسانه و واقعیت پیش آمده است. در سال 1480 هم اگر اشتباه نکنم، کریستوفر مارلو این موضوع را  در زبان انگلیسی می‌پروراند. پس در زبان انگلیسی هم این موضوع وجود داشته ولی هیچ کس به اندازه گوته نتوانسته این شخصیت را آن‌طور که واقعاً در توان ادبی این شخصیت هست، در کتابش ارائه دهد. هنوز که هنوز است، با اینکه بعد از گوته هاینریش هاینه و لسینگ هم فاوست دارند و حتی خارج از زبان آلمانی، شاعران فرانسوی سعی کرده‌اند فاوست بنویسند و حتی شاعر پرتغالی، فرناندو پسوا هم فاوست نوشته است، هیچ کدام نتوانسته‌اند به اندازه گوته شخصیت فاوست را نشان بدهند؛ چون گوته در تمام طول زندگی‌اش روی فاوست کار کرده است.

این مترجم در ادامه سخنانش گفت: بخش اول داستان جمع‌وجور است و بیشتر در تئاترها اجرا می‌شود؛ اما بخش دوم بیشتر بار فلسفی دارد و آن انسان فاوستی که ما از آن صحبت می‌کنیم که اروپای امروز را شکل داده: انسانی کنجکاو در جست‌وجوی دانایی، کاشف ایده‌های جدید و در عین حال با بخش منفی‌ خطرناک؛ کسی که بحث‌های خطرناک جادوگری تا بحث‌های خطرناک علم و اختراعات جدید و ماشین و همه این ها را مطرح می‌کند. انسان اروپایی در شخصیت فاوست دیده می‌شود. شخصیت فاوستی، هم وجه مثبت دارد و هم وجه منفی. هم ایجابی است، هم سلبی. گوته تمام عمرش را، تمام شاعری‌ و یافته‌های خودش را و تمام مکتب‌هایی را که در آن دوره بود، همه را در این کتاب به صورت عصاره درآورده و به خواننده نشان داده است. اینکه پیشرفت همیشه نمی‌تواند به‌طور مطلق‌گرایانه، خوب باشد و می‌تواند وجه‌های منفی دهشتناک هم داشته باشد، از تفکرات اوست. اگر بخواهیم در ادبیات فارسی مضمونی را پیدا کنیم که شبیه فاوست باشد و از آن موضوعات زیادی ساخته شده و در سیر تطور خودش از شخصیت اصلی جدا شده، می‌توانیم از اسکندرنامه‌ها نام ببریم که از موضوع اصلی اسکندر شروع می شوند و در ادامه، دیگر ردی از شخصیت واقعی اسکندر را نمی‌توانیم پیدا کنیم. فقط نام اسکندر مانده است و در بیشتر موارد، حتی شخصیت اسکندر مثبت می شود. فاوست موضوعی است که در ادبیات اروپا، خاصه در ادبیات آلمان، هر شاعر بزرگی را وسوسه کرده که درباره‌اش بنویسد. در رمان‌های معاصر هم توماس مان و کلاوس مان به آن پرداخته‌اند.

عبداللهی همچنین گفت: مترجم به طنطنه کهن بودن برگردان فارسی هم فکر کرده و در عین حفظ خوش‌خوانی، توانسته سطرهای فارسی را شبیه سطرهای آلمانی ترجمه کند. اگر از برخی ایرادهای مقدمه بگذریم، در متن مشکل خاصی نمی‌توان پیدا کرد. این ترجمه خوش‌خوان است و مقداری به ترجمه تفصیلی نزدیک شده است. برخی سطرهای طولانی‌تر از متن اصلی هستند. ضرب‌المثل‌های بسیاری در زبان مردم آلمان هست که ریشه در فاوست دارند.

در ادامه سعید فیروزآبادی محقق و مترجم با اشاره به اینکه می‌خواهد از دریچه نگاه گوته به ترجمه نگاه کند، گفت: گوته در انتهای اثر مشهورش، دیوان غربی شرقی، یادداشت‌هایی دارد که در آنها ترجمه را به سه نوع تقسیم کرده است: نخست، ترجمه منثور. در این ترجمه وظیفه مترجم چیزی جز انتقال پیام نیست. در آن شیوه، فرم و قالب اهمیت ندارد. ترجمه دوم، ترجمه‌ای است که در آن مترجم سعی می‌کند نقیضه‌ای بر اثر بنگارد؛ یعنی سعی می‌کند اثر را با الهام از متن اولیه بازآفرینی کند. در اینجا به فرم توجه ویژه‌ای می‌شود. صورت سوم بازآفرینی یا آفرینش جدید است. این ترجمه، نوعی از کار است که در آن اثری متفاوت ارائه می‌شود. اگر بخواهیم نمونه بگوییم، به «خرنامه» ‌ در اواخر دوره‌ قاجار باید اشاره کرد که اعتمادالسلطنه آن را ترجمه کرده است. بر اساس این تقسیم‌بندی گوته که مربوط به دوران پیشاعلمی ترجمه است، در این ترجمه که ما پیش رو داریم، مترجم سراغ گونه‌ دوم ترجمه رفته و فرم را هم لحاظ کرده و این کار جسارتی می‌خواهد که مترجمان در سنین جوانی می‌توانند داشته باشند.  

وی افزود: فاوست از موتیف‌های ادبیات جهانی است. پیمان با شیطان یکی از مضامین مهم در ادبیات جهانی است، اما گوته از این مضمون پردازشی متفاوت دارد. او چنان مفاهیم مسیحی، اسطوره‌شناختی و یونانی را در هم می‌آمیزد که مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. کار او برآیند تفکر اروپایی است. نیچه می‌گوید گوته از سر ملت آلمان هم زیاد بود. متن فاوست متن اپرا است. این متن اساساً در اجرای اپرایی حالت فوق‌العاده پیدا می‌کند.

این مترجم با انتقاد از برخی شتابزدگی‌های 20 صفحه‌ اول ترجمه گفت: کل کار در آرامش انجام شده و چون بعد ضمائم به آن اضافه شده‌اند، نقایصی در این 20 صفحه دیده می‌شود که در بخش اصلی کتاب نیست. فراوانی پانوشت‌ها هم می‌تواند خواننده را آزار بدهد. مراجعه مدام به پانوشت، خواندن را دشوار می‌کند. خواننده مدام به متن متصل و از آن دور می‌شود. در ترجمه کمدی الهی هم این اتفاق در فارسی افتاده است. می‌شود بعد برای اینها کتاب‌های تفسیری منتشر کرد؛ اما چه اصراری است که بخش‌های پژوهشی را به همه خواننده‌ها تحمیل کنیم؟ خواندن کتاب‌های کلاسیک به حد کافی دشوار است.

وی در ادامه گفت: این حجم از پانوشت‌ها می‌تواند خواننده را بترساند و نتواند کتاب را در دست بگیرد؛ درحالی که متن اصلی این کتاب فقط 170 صفحه است. زبان گوته در این اثر بسیار پخته است. او قافیه‌ها را در سه‌چهار صورت با هم مرتبط کرده. او قافیه‌های جفتی دارد. قافیه‌های جفتی او وقتی است که کلام نفر قبلی قطع و کلام نفر بعدی آغاز می‌شود. کسانی که کار نمایشی می‌کنند، می‌گویند متن‌های کلاسیک طوری ترجمه‌ می‌شوند که به درد اجرا نمی‌خورند. اگر به این جنبه‌ها توجه شود، مخاطبان اثر بیشتر می‌شود. به هر حال ما با اثری سترگ مواجه هستیم و مترجم به خوبی از عهده کار برآمده است. فاوست گوته چنان اهمیتی دارد که ملت اروپا را ملت فاوستی نامیده‌اند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان