ملاصدرا فیلسوف بزرگ دنیای اسلام و از دانشمندان برجسته جهان است. روز اول خرداد ماه، روز بزرگداشت ملاصدرا و تاثیر شگرفی است که او بر فلسفه اسلام گذاشته است.
ملاصدرا فیلسوفی گرانمایه با زندگی پر فراز و نشیب
محمدبن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدرالمتالهین (ملاصدرا) در سال 980 هجری قمری دیده به جهان گشود. پدرش خواجه ابراهیم قوامی از سیاستمداران بنام و متمول شیراز بود. او که مردی پرهیزگار، دیندار و حامی دانش و معرفت بود، به رغم داشتن ثروت و مقام درخور، فرزندی نداشت تا اینکه تنها فرزند او، محمد که ملقب به صدرالدین بود، پس از دعا و تضرع بسیار در روز نهم جمادی الاول سال980 به دنیا آمد. به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری میپرداخت.
پایه های علمی
در دوران صفویان، رسم بر این بود که خانواده های سرشناس، برای فرزندان خود معلم به خانه می آوردند تا به آنها خواندن و نوشتن و قرآن آموزش دهد. صدرالدین که تنها فرزند خواجه ابراهیم بود که بر مسند وزارت حاکم منطقه وسیع فارس تکیه زده بود، در بهترین شرایط زندگی میکرد. شیراز جایی بود که صدرا نوجوانی و بخشی از جوانی خود را در آن سپری کرده و پایه های اولیه افکار او در آن جا شکل گرفت.
صدرالدین محمد نوجوان، شب را تا صبح زیر نور شمع می نشست و کتاب می خواند. تا شمع خاکستر می شد، شمعی دیگر روشن می کرد. از ریاضیات و طب گرفته تا فقه و معارف دینی؛ از فلسفه و حکمت گرفته تا حدیث. پدرش گاهی به فکر فرو می رفت نکند مغز کوچک صدرالدین محمد گنجایش این همه کتاب و رساله را نداشته باشد. اما از آنجا که شیراز شهری بود که فیلسوفان بسیاری در آن رشد یافته بودند، میتوان پایه های فکری و علمی او را ارزیابی نمود. او پسری بسیار باهوش، جدی، باانرژی، درسخوان و کنجکاو بود. در مدت کوتاهی تمام دروس مربوط به ادبیات زبان فارسی و عربی و خوش نویسی را فراگرفت. از درسهای دیگرش از جمله فقه، حقوق اسلامی، منطق و فلسفه نیز مقداری آموخت اما طبع او بیشتر به فلسفه و بخصوص عرفان گرایش داشت.
قزوین
ابراهیم قوام که در پی شاه محمد خدابنده (حاکم فارس) به قزوین پایتخت صفویان رفته بود، محمد کوچک را به مکتبخانه ملااحمد برد. او دو سال در این مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپرد تا صرف و نحو بیاموزد.
در همین شهر قزوین بود که صدرالدین محمد با دو دانشمند و نابغه بزرگ، شیخ بهاءالدین عاملی ملقب به «شیخ بهایی» و محمدباقربن شمس الدین مشهور به «میرداماد» آشنا شد. شخصیت علمی و اخلاقی محمد توسط شیخ بهایی، این دانشمند جهاندیده بنا نهاده شد و پس از آن توسط استاد دیگرش میرداماد تکمیل یافت. میرداماد از همه دانشهای روزگار خود آگاه بود ولی حوزه درس او به فقه، حدیث و فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود و خود را همپایه ابن سینا و فارابی و استاد تمام فلاسفه پیرو آن دو می دانست. ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را استاد و مرشد واقعی خود معرفی میکرد.
سفر به اصفهان
پس از انتقال پایتخت صفویان به اصفهان، ملاصدرا همراه با استادانش به اصفهان رفت که برنامه های تدریس خود را در این شهر پیش میبردند. ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی میکرد. او که به سنین جوانی رسیده بود، کم کم از تحصیل و کسب فیض بی نیاز میشد و قله های علم و فضیلت را با موفقیت طی مینمود. او شانه به شانه سرآمدان علم در مجالس حاضر میشد و حضور در کلاس هایش، آرزوی طلاب جوان شده بود. اما در اصفهان، حدود سال 1010 هجری قمری خبر مرگ مادر را شنید و با تالم بسیار به شیراز رفت.
بازگشت به شیراز
شیراز آن زمان محیطی آرام و عالم پرور بود و زمینه تدریس برای ملاصدرا کاملا فراهم بود. در این هنگام اللهوردى خان، والى فارس، مدرسهای در شهر شیراز بنا کرد و به دعوت وی، ملاصدرا در این مدرسه شروع به تدریس نمود.
او همه وقت خود را صرف تدریس، مطالعه و تألیف می کرد و علاوه بر اندیشه های کهن، از اندیشه های نوین هم می گفت. درس اصلی او فلسفه بود، اما فقط به فلسفه نمی پرداخت؛ حدیث و قرآن نیز می گفت. در شرح و تفسیر قرآن و حدیث هم، حرف هایی تازه داشت. او نوشتن کتاب هایش را به طور جدی در شیراز شروع کرد. وی «شرح اصول کافی» را که یکی از کتاب های معتبر حدیث شیعه است، همان جا نوشت.
ملاصدرا در همان شیراز ازدواج کرد و بچه دار شد، اما رقبای او که از فلاسفه پیش از خود تقلید میکردند، و از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر میدیدند، یا به انگیزه دفاع از عقاید خود و یا از روی حسادت بنای بدرفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را به مسخره گرفتند و به او توهین میکردند. از آنجا که بدخواهان روز به روز عرصه را بر او تنگتر می کردند و روح لطیف او نه تاب تحمل داشت و نه یارای مقابله به مثل.
تبعید خودخواسته به قم
ملاصدرا به همراه زن و فرزند خود راهی قم و از آن جا رهسپار روستای «کَهَک» شد و در این روستا، بی آن که خود را معرفی کند به کار، تدریس و اتمام رساله ناتمامش مشغول شد. همین جا بود که شاگردانی بزرگ همچون فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی را تربیت کرد و کتاب درخشانش «اسفار اربعه» را نوشت که فلسفه ی اسلامی را دگرگون کرد. اهمیت این کتاب تا دوره ی قاجار معلوم نشد. اما بعدها آن را هم ردۀ کتاب «شفا» اثر ابن سینا دانستند که اندیشه های ملاصدرا را تماما در خود دارد.
پس از آن که ار نوشتن «اسفار» فراغ شد، نامه ای از «امام قلی خان»،حاکم شیراز، دریافت کرد که او را به زادگاهش میخواند.
آخرین سفر حج
صدرالمتالهین به شیراز بازگشت و بساط درس و بحث را در مدرسه ای که خان برای او ساخته و پرداخته بود، آغاز کرد. در آن زمان تدریس فلسفه و حکمت ممنوع بود اما خان، قباله این مدرسه را به نام ملاصدرا نوشته بود و در وقف نامه اش نیز بر تدریس فلسفه و حکمت تاکید شده بود.
ملاصدرا بحث هایش را با جسارت و صراحت مطرح می کرد، اهل تفسیر قرآن، حدیث و عرفان بود و در این باب رساله هایی هم نوشته بود و دیگر چنان آوازه ای پیدا کرده بود که تلاش بدخواهان برای آزارش، به جایی نمی رسید.
او در سن هفتاد سالگی عزم سفر حج کرد. این سفرها که با پای پیاده انجام میشد، علاوه بر ابعاد مذهبی، جنبه ریاضت کشی نیز برای او داشت. در نتیجه هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکّه و زیارت کعبه در شهر بصره بیمار شد و چشم از جهان فروبست. او را به شهر نجف بردند و در سمت چپ حرم حضرت علی (ع) به خاک سپرده شد.
اندیشه ملاصدرا
مکتب فلسفی صدرالمتألّهین همچون شخصیت و زندگی خود او، مجموعه ای در هم تنیده و به وحدت رسیده از چند عنصر گرانبها است. در فلسفهی او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، و شهود عرفانی، و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده است.
ملاصدرا در علوم متعارف زمان و به ویژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء و کلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت داشت. او آثار فلسفی متفکرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ارسطو و شاگردانش و همچنین دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقاً بررسی کرد و ضمن شناخت موارد ضعف آنها، مسایل مبهم مکاتب را بخوبی درک کرد. ملاصدرا اگر چه از مکتب اشراق بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه اصول مکتب «مشا» را دید و درک کرد، لیکن هرگز مقید به این روش نشد.
او پایه گذار حکمت متعالیه است که ژرفترین پاسخ ها را به مسائل فلسفی میدهد. ملاصدرا علاوه بر سالک و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترین سالکین در فلسفه شناخته میشود که با طی کردن مراحل مختلف آن، گنجینه با ارزشی را برای ساختن قلعه ای از دانش فلسفی فراهم آورده است.
آموزههای ملاصدرا با معارف عرفا، بهویژه ابن عربى، صدرالدین قونوى، عبدالرزاق کاشانى، داود قیصرى و دیگر بزرگان مکتب ابن عربى، ارتباط محکمى دارد، تا جایى که میتوان گفت حکمت متعالیۀ او روایت عقلانى از شهود روحانى آنهاست؛ بهویژه در مورد ابن عربى که ملاصدرا در هیچ مسئلۀ اساسى با وى مخالف نیست. در واقع، ملاصدرا افزون بر آنکه از فیلسوفان بزرگ اسلامى است، از مهمترین شارحان آثار ابن عربى و شاگردان وى محسوب میشود.
وی حتی از فیلسوفان یونان باستان هم نقل می کند. نقل نظرات دیگران از جانب ملاصدرا موید درک عمیق او از این مکاتب است. او پس از بیانات نظرات دیگران، فهم خود از مطالب را نیز عنوان میکند. روش ملاصدرا آن نیست که بگوید که آن ها اشتباه کرده اند و به غلط رفته اند؛ بلکه کاملاً محترمانه، ابتدا، اندیشه ها را گزارش می دهد و بعضاً توصیف و نقد عالمانه می کند و در آخر نظر خود را بیان می دارد.
صدرالمتألهین شیرازی، از جمله فیلسوفانی است که در جریان فکر فلسفی در جهان اسلام، سخنانی نو و تازه گفته و مسائل جدیدی مطرح کرده است. ملاصدرا با قرآن مجید و روایات مأنوس بود و از آنها برای حل مسائل فلسفی اش استمداد کرد. از ویژگی های ملاصدرا، ایمان راسخ وی به اصول و مبانی اعتقادی شیعه دوازده امامی است. وی در آثار خود در مواضع مختلف، اصول اعتقادات شیعه را تبیین کرده است. او می گوید آنچه من درک کردم، وحی منزل نیست و شما می توانید از من هم عبور و من را نقد کنید که این اخلاق او ریشه در اخلاق نبوی و امامان دارد.
آثار
- الحکمه العرشیه
- الحکمه المتعالیه فی الاسفار العظیمه الاربعه
- المعه المشرقیه فی الفنون المنطقیه
- المبدا و المعاد
- المشاعر
- المظاهر الالهیه فی الاسفار علوم الکاملیه
- الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه
- التصور و التصدیق
- الوریده القلبیه فی معارفه الربوبیه
- اسرار الایات و الانوار البینات
- دیوان اشعار
- حدوث العالم
- اکسیر العارفین فی المعارفه طریق الحق و الیقین
- اعجاز النعمین
- کسرالاصنام الاجاهلیه فی ذم المتصوفین
- مفاتیح الغیب
- متشابهات القرآن
- رساله سه اصل
تاثیر ملاصدرا بر پژوهشگران غربی
بعد از ملاصدرا اکثر فلاسفه اسلامی پیرو افکار و آرای متعالیه او بوده و به اعتباری با ظهور و گسترش مکتب صدرایی، بسیاری ازمسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان و یا مورد اختلاف فلسفه و کلام برای همیشه حل شده است وپیروان او در تلفیق و امتزاج شرع و استدلال و عرفان کوشیده وموجبات بالندگی و شکوفایی حکمت متعالیه را تا به امروز فراهمآوردهاند.
در دهه های اخیر اندیشمندانی که به مطالعه فلسفه اسلامی علاقه نشان داده اند بسیارند و کتب زیادی در این باره به رشته تحریر درآمده است. آن ها ابتدا تمایل دارند تا با فلسفه اسلامی به ویژه با افکار بدیع ملاصدرا آشنایی پیدا کنند. از این رو میتوان از ملاصدرا به عنوان یکی از مهمترین چهره های فلسفه اسلامی پس از ابن رشد نام برد که مورد توجه مستشرقین و فلاسفه غرب قرار گرفته است و برای آشنایی با افکار بدیع صدرا به مطالعه وافکار او نیز میپردازند تا با اندیشه های او آشنا شوند و در این راه، فلسفه او را با فلسفه غرب تطابق میدهند. البته بعضی از نظریات فلسفی ملاصدرا از ابداعات خود اوست و مسبوق به سابقه نیست از جمله آن ها 1- حرکت جوهری و ابعاد گسترده آن، 2- قاعده بسیط الحقیقه 3- وجود ذهنی 4- رابطه نفس و بدن 5- انقلاب نسبی در انواع در پرتو حرکت جوهری 6- ماهیت علم و… 7- معاد جسمانی 8- عالم مثال و تجسد و تمثل ارواح و تروح اجساد و … و همین امر یکی از نکات جالب برای پژوهشگران غربی است تا علاوه بر تاثیر وی بر فلاسفه اسلامی، نقش او در رشد و تکوین فلسفه غربی را نیز شناسایی کنند.
فرازهایی از اندیشه والای ملاصدرا
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان : اما بقدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید و به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود …
پدر میشود یتیمان را، همسر میشود بی همسر ماندگان را، طفل میشود عقیمان را، امید میشود ناامیدان را ، راه میشود گمگشتگان را، نور میشود در تاریکی ماندگان را، شمشیر میشود رزمندگان را، عصا میشود پیران را، عشق میشود محتاجان به عشق را …
خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل ؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهیز از معامله با ابلیس …
بشوئید قلبهایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک ودستهایتان را از هر آلودگی در بازار…
بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه به سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای از نان می نشیند و بر بند تاب،با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازوهایتان را میزان میکند ودر کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند…