الزام بررسی تاریخ پزشکی و سیر آن بر کسی پوشیده نیست. زیرا هر علمی پیوندی ناگسستی با گذشته خود دارد. از آنجا که درخت بارور طب کنونی بر ریشه تناور علم پیشینیان استوار است، غور و تفحص در چگونگی روند رشد و تکامل این دانش ضروری مینماید و بر پژوهندگان است که چنین رسالتی را به انجام رسانند.
پزشکی در ایران پیشینهای بس دیرینه دارد. وجود مراکز طبی و حکیمان کارآزموده قدیم در این سرزمین کهن موید این مدعاست. برای پیگیری تحولات تاریخ پزشکی هر مرز و بوم، نگرش عمیق به متون دوران گذشته آن سامان از اهم ضروریات است و در این میان کتابهای ادبی از قرون سپری شده از ارزش والایی برخوردار است.
شاعران و نویسندگان ایرانی دوران گذشته، بویژه آنان که ملقب به حکیم بودند با بسیاری از علوم متداول زمان خود مأنوس بودند و این آگاهیها را در آثار خود منعکس نمودهاند از جملهی این حکماء الیاس بن یوسف بن زکی بن موید ملقب به جمال الدین و مکنّی به ابومحمد و معروف به نظامی گنجوی از سخن سرایان شهیر و نامآور قرن ششم هجری است که لقب حکیم به حق در خور اوست. چون او تقریباً تمامی علوم متداول زمان خود اعم از نجوم، هیأت، فلسفه و کلام را میدانست و با پزشکی رایج در آن دوران نیز الفتی داشت. چنانکه نام برخی از داروها و شیوه مصرف آنها، بیماریها و درمان آنها و راه شناخت و گریز و عدم ابتلاء به بعضی از امراض را یادآور شده است. شایان ذکر است که از آثار نظامی باید مختصات و ویژگیهای علوم همان ایام را انتظار داشت و نباید آن را از دیدگاه پزشکی امروز مورد تدقیق قرار داد. به طورکلی، مطالب پزشکی خمسه به بخشهای ذیل قابل تقسیم است:
1- بررسی و شرح بعضی از بیماریها:
ناخنه:
مرضی است از امراض چشم و آن گوشت اضافی است که در چشم پدید میآید و به تدریج سطح چشم را میپوشاند. گویند از نگریستن به ستاره سهیل آن عارضه برطرف میشود. آنچه در چشم انسان بوجود میآید اگر درمان نشود زیاد میشود و آنچه بر چشم اسب و استر عارض میشود اگر فوراً نبرند سبب هلاک حیوان میشود. به گفتهی حکیم:
سیب را اگر ز قطع دو نیم کند *** ناخنه روشنان دو نیم کند (2)
ماه مانند ناخنه برای ستارگان است که سبب کم نوری آنها میشود. اگر ماه مانند سیب دو نیم میشود نیم ماه میگردد اما ستارگان از خطر ناخنه ماه مصون میمانند.
فلج:
بیماری است که بر اعضای مختلف بدن عارض میشود و سبب بیحسی و بیحرکتی عضو مبتلا میگردد.
عضوی که مخالفت پذیرد *** فرمان ترا به خود نگیرد (3)
اگر عضوی از اعضائ بدن فلج میشود با دیگر بخشهای بدن هماهنگ نیست و از اراده شخص پیروی نمیکند.
یرقان:
بیماری است که به سبب آن رنگ بدن و چشم به زردی یا سیاهی تبدیل میشود.
هر نگاری که زرد بود بدنش *** لاجوردی کنند پیرهنش (4)
هر کس که به یرقان مبتلا میشود، بدنش زرد رنگ میشود. در گذشته چنین رسم بوده است که مبتلایان به یرقان را لباس آبی یا سیاه میپوشاندند.
تب:
افزایش بیش از حد دمای طبیعی بدن را تب مینامند که گاهی بسیار شدید و سبب تشنج و پریدن از خواب میشود.
در تن تب تیره کارگر شد *** تابش به ره دماغ بر شد (5)
نرگس ز دماغ آتشین تاب *** چون تب زدگان بجسته از خواب (6)
هنگامی که دمای بدن افزایش یابد، تب عارض میشود و گرمی و حرارت آن به مغز نیز سرایت میکند و پریشانی آنرا سبب میشود و توان از بیمار سلب میگردد، در آن هنگام شخصی که تب عارض او شده است از خواب (2) میپرد و آرامش خود را از دست میدهد.
2- راه شناخت بیماری:
قاروره:
شیشه مخصوص ادرار است که به شکل مثانه برای گرفتن ادرار ساخته میشد. پس از آن بول را قاروره نامیدند.
نبض:
رگ جهنده بالای مچ که پزشکان با نهادن انگشت تر بر آن از حالت و چگونگی وضع مریض آگاه میشدند.
قاروره شناس نبض بفشرد *** قاروره شناس رنج او برد (7)
پزشکی که از طریق بررسی ادرار میتوانست بیماری را بشناسد، برای پی بردن به بیماری نبض بیمار را در دست فشرد و از نگریستن به ادرار او ناخوشی وی را تشخیص داد و رنج او را با تجویز دارو از بین برد.
نبض و قاروره را چنان دائم *** کافت تب ز تن بگردانم (8)
از گرفتن نبض و نگریستن به ادرار آنچنان بیماری را میشناسم که میتوانم با بهره جستن از این دو عامل بلای تب را از بدن بیمار دور بسازم.
ز قاروره و نبض جستند راز *** نشیننده را رفتن آمد فراز (9)
طبیبان از بررسی ادرار و گرفتن نبض راز بیماری را کشف کردند و به وسیله آن عوامل نزدیکی مرگ را دریافتند.
3- درمان بیماری با دارویی ویژه که در گذشته مرسوم بوده است:
تباشیر:
دارویی است که درون محفظه تهی نی هندی به نام بنبو و بابانس موجود است. هنگام ساییده شدن نیهای باریک به یکدیگر آتش در نیها میافتد. بر اثر سوختن نی، بندهای آن که سبب اتصال دو بخش گیاه میگردد و محتوی تباشیر است، نمیسوزد. این بندها دارای خاصیت دارویی هستند. اگر قدری از آن را با آب بیامیزند تشنگی را برطرف میکند.
کعبه که سجاده تکبیر تست *** تشنه جلاّب تباشیر تست (10)
تا نشوی تشنه به تدبیر باش *** سوخته خرمن چو تباشیر باش (11)
ابیات فوق اشارتی بر دفع تشنگی با تباشیر دارد و سوخته خرمن به سوختن نی هندی و رها شدن این ماده از گرههای آن توجه دارد.
مهره مار:
دُمی که در عقب سر بعضی افعیان هست و در بعضی دیگر نیست. چون آنرا از بدن مار بزرگ جدا سازند نرم است. سپس حالت سنگی پیدا میکند و دارای انواع متفاوت است. برای امتحان آن را بر محل گزیدگی مار مینهند بر موضع مذکور میچسبد و اگر شیر بر آن بریزند شیر منجمد میشود و تغییر حالت میدهد و تا زمانی که تمامی سم را جذب نکرده باشد از محل گزیدگی جدا نمیشود و پس از جذب کامل سم هرگز به جای گزیدگی نمیچسبد.
به همه ز هرم فلک امید دارد *** مار شبم مهره خورشید دارد (12)
منظور در این شعر چنین است: که با تمام زهری که در روزگار به کام من ریخت و ایام من چون شب تیره شد، بامدادان با سر زدن خورشید که همچون مهره مار بود ناکامی به برکامی مبدل گشت.
صدف:
در تحفه حکیم مومن تحفه المومنین که کتابی در طب قدیم و داروهای ایرانی است از محمد مومن بن محمد زمان تنکابنی معروف به حکیم مومن طبیب مخصوص شاه سلیمان صفوی که آنرا برای این پادشاه تألیف کرد و قریب 3 قرن مورد استفاده پزشکان قرار میگرفت، آمده است: منظور از صدف مروارید است که سوخته آن برای تقویت لثه و جلای دندان مفید است. همچنین در بهبود اسهال، زخمها، جوشها و بواسیر اثر بسزایی دارد.
وان دو سه تن کرده ز بیم و امید *** زان صدف سوخته دندان سپید (13)
آن دو سه نفر با هراس و امید با آن صدف سوخته دندان خود را سپیده میکردند.
و یا
تا هست درست، گنج و کانهاست *** چون خرد میشود، دوای جانهاست (14)
مروارید تا هنگامی درست و سالم است گنج را تشکیل میدهد و هنگامی که سائیده میشود در حکم داروست.
انار:
در تحفه حکیم مومن ذیل رمّان (انار) آمده است: که خوردن انار پس از غذا برای تصفیه روح کبدی و تقویت جگر، یرقان، خفقان، درد سینه و دیگر بیماریها مفید است.
آب از دل باغبان خورد نار *** باشد که خورد چو نقل بیمار (15)
انار را باغبان با خون دل میپرورد، ولی بسا اتفاق میافتد که بیمار از آن شفا مییابد.
معجون مفرح:
معجونی است مرکب از داروهای گوناگون که شادیبخش است و خوردن آن نشاطی حقیقی یا مجازی در پی خواهد داشت.
کاشفتگی مرا در این بند *** معجون مفرح آمد آن قند (16)
آن یار شیرین معجون مفرّحی برای من بود که آشفتگی و روان پریشی مرا درمان نمود.
دم الاخوین:
این گیاه همان خون سیاوش است که دارای شیره سرخرنگی است و میگویند در محلی که خون سیاوش بر زمین ریخته است. هر سال گیاهی میروید که از شیره آن برای درمان بیماریهای مختلف بهره میگیرند.
علاج الرأس از رنجیدن گوش *** دم الاخوین او خون سیاوش (17)
طبیب برای درمان سردرد، گوش را میخراشد و بر جای زخم مرهمی از خون سیاوش یا دم الاخوین مینهد.
مومیایی:
منسوب به مومیا، نام دارویی سیاه و قیر مانند است که برای شکستگی استخوان به کار میرود. داروی شکستگی استخوان.
شب آمد و روشنایی هم نبخشید *** شکست و مومیایی هم نبخشید (18)
شب هنگام اگر چراغی افروخته نشود روشنایی نیست. همچنانکه اگر محل شکستگی را مومیایی نزنند شفا نمییابد.
صندل:
در تحفه حکیم مؤمن آمده است: صندل چوب خوشبوی درختی است به رنگهای سفید، زرد و سرخ. نوع سرخ آن مقوی معده و دل و مفرّح است. مالیدن آن به سر، دردهای حاد سر را از بین میبرد.
صندل سوده دردسر ببرد *** تب ز دل، تابش از جگر ببرد (19)
علاج گزیدگی مار:
در گذشته چنین مرسوم بوده است که اگر مار موضعی از اعضای بدن را میگزید در پارهای اوقات آن عضو را از ناحیه بالاتر قطع میکردند تا سم مار وارد خون نشود.
چون مار گزیده گردد انگشت *** واجب میشودش بریدن از مشت (20)
هنگامی که مار انگشت شخص را بگزد برای جلوگیری از مرگ و نرسیدن سم به سایر اعضای بدن لازم است دست از مچ قطع میشود.
4- تلقین:
تأثیر روانی تلقین در بهبود بیماری در قدیم نیز شناخته شده بود.
آرزوی تو برفروخت مرا *** آتشی در فکند و سوخت مرا
سخت شد در دم از شکیبایی *** وزتنم دور شد توانایی
تا همان پیرزن دوا بشناخت *** پیرزن وارم از دوا بنواخت
به در و غم مزوری فرمود *** داشت ناخورده آن مزور سود (21)
مفهوم اشعار چنین است: آرزوی تو بسان آتشی بود که در من فکنده شد و مرا سوزاند. دردم به سبب شکیبایی در اشتیاق دیدار تو افزون شد و توانایی و نیرو را از وجود من دور کرد. تا زمانی که پیرزن داروی درد مرا شناخت و با دارویی که پیرزنان و افراد قدیمی میشناسند مرا از بیماری رهانید و این داروی مزرو، همان آش دروغین بود که جهت من تجویز نمود و من آش را نخورده شفا یافتم. تصور و توهم بهبودی بیمار را سبب شد.
5- سرایت بیماری آبله:
به کابله را ز طفل پوشند *** تا خون بجوش را نخوشند (22)
چون بیماری آبله زود سرایت میکند، بهتر است کودک را از شخص مبتلا به آبله دور نگاه دارند. زیرا کودک از تماس با او به این ناخوشی دچار میشود که سبب خشک شدن خون در رگهای کودک میگردد.
6- بررسی اخلاط چهارگانه:
در طب قدیم به چهار نوع خلط معتقد بودند.
1- سودا:
به مفهوم دیوانگی است. زیرا به سبب بسیاری خلط سودا جنون پدید میآید.
2- صفرا:
مایع زرد مایل به سبز است با مزهای تلخ که از کبد میتراود زردآب.
3- بلغم:
ترشحات لزج سلولهای بدن، بخصوص در آماسها و عفونتها و سوختگیها که غالباً در زیر یک طبقه سلولهای پوششی جمع میشود.
4- خون:
مایعی سرخرنگ که در بدن جانوران جریان دارد و تغذیه بدن از آن تأمین میشود.
به عقیده قدما خوردن روغن، سبب ایجاد صفرا میشده است.
ایمنی از روغن اعضای ما *** رست مزاج تو ز صفرای ما (23)
چون روغن مولد صفراست. تو از وجود من که بسان روغن هستم رستهای و همین امر تو را از صفرایی که روغن وجود من سبب آن بود رها کرده است.
و یا
گرت سرگردد از صفرای شیرین *** ز سر بیرون مکن سودای شیرین
مگر شیرین از آن صفرا خبر داشت *** که چندان سر که در زیر شکر داشت
چو شیرینی و ترشی هست در کار *** از این صفرا و سودا دست مگذار (24)
در ذخیره خوارزمشاهی که دایرةالمعارف پزشکی است و به وسیله سید اسماعیل جرجانی تدوین شده، آمده است که نوعی از صفرا میسوزد و محکم و سیاه میشود که آن را سودای صفرایی نامند. رنگش سیاه است و رنگ روشن آن قرمز و ترش مزه است که مگس گرد آن نمیگردد و اگر بر زمین بریزد، میجوشد و به هر عضوی که برسد آن را میسوزاند و میخراشد. طبیبان آنرا سودای صفرایی نام نهادهاند.
از اشعار فوق چنین برمیآید که حکیم نظامی تبدیل دو خلط به یکدیگر و ترکیب آن دو را میشناخته که با ابهامی ظریف این نکته را بیان نموده است.
ولی تب کرده را حلوا چشیدن *** نیرزد سالها صفرا کشیدن (25)
قدما را اعتقاد بر این بود که تب از صفرا پدید میآید و حلوا هم مولد صفراست.
7- احتراز و پرهیز از قسمتی از خوراکیها و عواملی که موجب بیماری و یا تشدید آن میشود:
بیمار چون اندکی بهی یافت *** در شخص نزار فربهی یافت
پرهیز نکرد از آن چه بد بود *** وان کرده نه برقرار خود بود
پرهیز نه دفع یک گزند است *** در راحت و رنج سودمند است
در راحت از او ثبات یابند *** وز رنج بدو نجات یابند
چون وقت بهی در آن تب تیز *** پرهیز شکن شکست پرهیز
تب باز ملازم نفس گشت *** بیماری رفته باز پس گشت
آن تن که به زخم اول افتاد *** زخم دگرش به یاد بر داد (26)
بیمار هنگامی که کمی بهبود یافت و در بدن نحیفش نشانه سلامت هویدا شد از آنچه برای او بد بود پرهیز نکرد و این عمل طبق قرار که با پزشک خود داشت نبود. پرهیز کردن نه تنها بیماری را زایل میکند، بلکه هنگام سلامتی نیز ترک غذای نامناسب سودمند است. زیرا هنگام سالم بودن سلامتی پایدار میماند و هنگام بیماری به وسیله پرهیز از بیماری میرهند. آن بیمار زمانی که بهبودی را در خور مشاهده نمود، پرهیز را شکست. از اینرو تب رفته باز آمد و بیماری عود کرد. آن بدنی که در بیماری چون تن زخم خوردهای بود ناپرهیزی مانند زخم دیگری بود که او را از بین برد.
به اعتقاد گذشتگان شخص مبتلا به سرسام باید از نور پرهیز میکرد. حکیم نظامی از این مطلب کاملاً آگاهی داشته است، ابیات ذیل بیانگر این موضوع است:
ز جوشیدن سر به سرسام نیز *** جهان کرده از روشنایی گریز (27)
و یا
همت خاصان و دل عامیان *** شیفته زان نور چو سرسامیان (28)
و یا
باش در این خانه زندانیان *** روزن و در بسته چو بحرانیان (29)
سرسام مرکب از دو واژه است. سر و سام، منظور از سر همان راس است و سام ورم را گویند. در ذخیره خوارزمشاهی آمده است که خداوند سرسام اندر تب سوزان باشد و چشمهای او سرخ و رگهای چشم برخاسته. صاحب این بیماری از نور گریزان است. به اعتقاد پزشکان قدیم شخص کژدم زده باید از کرفس پرهیز کند.
کرفس: گیاهی است دارای بوی ناخوش و تیز. از خواص آن این است که اگر به کژدم زده بدهند فوراً او را میکشد.
زهریست به قهر نفس دادن *** کژدم زرده را کرفس دادن (30)
اگر به شخص عقرب گزیده کرفس داده میشود مانند زهریست که سبب هلاک او خواهد شد.
نکته دیگری که قدما معتقد بودند این بود که صرعیان را از نور ماه دور نگهدارند. زیرا صرع نوعی روانپریشی است که هنگام دیدن ماه فزونی مییابد.
شیفتم چون خری که جو ببیند *** یا چو صرعی که ماه نو ببیند (31)
و من همچو خری که جو ببیند و یا همچو صرعی پریشان احوال از دیدن ماه شیفته شدم.
دیگر موضوعی که پیشینیان از آن پرهیز میکردند خواب بود در هنگامی که افیون مصرف کرده باشند. زیرا این عمل را موجب مرگ میدانستند.
همه افیون خور مهتاب گشته *** ز پای افتادهاست خواب گشته (32)
جمله افراد بس افیون خوردگان هنگامی که مهتاب را دیدند از پای افتادند و به خواب رفتند.
8- نخوردن غذاهای ناسازگار:
شیر و سرکه:
قدیمیان خوردن شیر و سرکه را ناسازگار توصیف میکردند و موجد بیماری.
چو با سرکه سازی مشو شیرخوار *** که با شیر سرکه بود ناگوار (33)
هنگامیکه سرکه خوردی نباید شیر بنوشی. زیرا این دو با هم موافقت ندارند و موجب عارضه ناخوشایند در بدن میشوند.
9- به اندازه خوردن:
دیگر از توصیههای پزشکی اعتدال در خوردن است، البته کمخوری را توصیه و پرخوری را منع میکند. مصرف غذای متعادل را سبب سلامتی و بهبود مزاج میداند.
در نکوهش پرخوری و توصیه کم خوری میگوید:
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد *** ز پر خوردن به روزی صد بمیرد (34)
از کم خوردن کسی دچار عارضه تب نخواهد شد. اما از بسیار خوری روزی صد تن جان میبازند.
و یا
کم خور و بسیاری راحت نگر *** بیش خور و بیشتر جراحت نگر (35)
خوراک اندک بخور و آسایش و راحتی را در پی آن ببین و بسیار بخور و بیماری را تحمل کن.
و در اعتدال در خوردن غذا میگوید:
در هرچه از اعتدال یاریست *** انجامش آن به سازگاریست (36)
چون خورش خورده شد به اندازه *** شد طبیعت به پرورش تازه (37)
اگر اعتدال در هر امری رعایت میشود سرانجام آن نیکو خواهد بود. چون اگر خوراک به اندازه نه کم و نه زیاد خورده میشود مزاج طبیعت به خوبی پرورش خواهد یافت.
آنچه مسلم است حکیم علاوه بر شناخت بیماریها و راه درمان آنها به غذا خوردن و کیفیت آن نیز توجه داشته است. مراقبت در خوراک و به اندازه خوردن و مراعات نمودن وقت غذا و نوع آن از اموری است که پیوسته مورد توجه پزشکان بوده است. تا آنجا که در آداب غذا خوردن و مقدار آن با بهای بسیار از زبان بزرگان به شیوه پند آمده است و آنچه گذشت قطرهای بود از دریای بیانتهای حکمت آنان.
پینوشتها:
1- مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
2- هفت پیکر ص8
3- لیلی و مجنون ص 140
4- هفت پیکر ص143
5- لیلی و مجنون ص 234
6- لیلی و مجنون ص 97
7- لیلی و مجنون ص 233
8- لیلی و مجنون ص 202
9- اقبالنامه ص 240
10- مخزن الاسرار ص 23
11- مخزن الاسرار ص 113
12- مخزن الاسرار ص69
13- مخزن الاسرار ص 126
14- لیلی و مجنون ص 48
15- لیلی و مجنون ص 195
16- لیلی و مجنون ص 67
17- خسرو و شیرین ص 441
18- خسرو و شیرین ص 347
19- هفت پیکر ص 291
20- لیلی و مجنون ص 140
21- هفت پیکر ص 195
22- لیلی و مجنون ص 157
23- مخزن الاسرار ص 103
24- خسرو و شیرین ص 148
25- خسرو و شیرین ص 152
26- لیلی و مجنون ص 234
27- شرفنامه ص 129
28- مخزن الاسرار ص 65
29- مخزن الاسرار ص 124
30- لیلی و مجنون ص ص 88
31- هفت پیکر ص 174
32- خسرو و شیرین ص 351
33- اقبالنامه ص 161
34- خسرو و شیرین ص 178
35- مخزن الاسرار ص 115
36- لیلی و مجنون ص 50
37- هفت پیکر ص 229
منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1394) مجموعه مقالات کنگره بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، چاپ دوم.