مقدمه
در روزگار کنونی، جهان اسلام آماج توطئه های شوم استکبار جهانی است و روز به روز فتنه افکنی دشمنان برضد اسلام و مسلمانان بـیشتر مـی شود. یکی از مهم ترین حربه های دشمنان در این زمینه، ایجاد اختلاف و تفرقه است. و تنها راه رهایی از این توطئه حفظ وحدت و برادری می باشد. تا کنون کتاب ها و مقالات بسیاری دراین باره نگاشته شده، ولی از آنجاکه این بحث پردامـنه ای اسـت پیـوسته ضرورت توجه و پژوهش دربارۀ آن احـساس مـی شود.
ایـن نوشتار سیرۀ امام صادق(ع) در تعامل با اهل سنت و توجه ایشان به مسئلۀ وحدت اسلامی را بررسی می کند. تا کنون مقالۀ مستقلی دراین باره نـگاشته نـشده، ولی در برخی کتاب های مربوط به زندگانی آن حضرت مطالب خـوبی درایـن باره بیان شده است. بی شک، بهترین منبع دراین زمینه، که مطالعۀ آن برای محققان و مبلغان عزیز ضروری به نظر می رسد، کتاب ارزشـمند الامـام الصـادق و المذاهب الاربعة می باشد که فاضل و عالم عراقی، مرحوم اسد حـیدر، با رویکردی تقریبی، به رشتۀ تحریر درآورده است. این کتاب، که به راستی دائرة المعارف مهم دربارۀ شناخت شخصیت و موقعیت زنـدگی عـلمی، سـیاسی و فرهنگی امام صادق(ع) بوده، نخستین بار در سال 1375 ق در نجف به زیور طبع آراسـته شـد؛ هرچند در برخی کشورهای عربی نشر این کتاب ممنوع و در اختیار داشتنش جرم بود، ولی هم اکنون هر محقق و خـطیبی، چـه شـیعه و چه سنی، برای مطالعه و بررسی دقیق زندگانی امام صادق(ع) از مراجعه به ایـن اثـر ارزشـمند ناگزیر است. این کتاب با عنوان امام صادق و مذاهب اهل سنت به فارسی ترجمه شـده و در هـشت جـلد ازسوی دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر گردیده است. از دیگر پژوهش های جدید دربارۀ این موضوع، کـتاب پیـشوایان شیعه، پیشگامان وحدت نوشتۀ مهدی مسائلی است که مطالبی بسیار مفید و در عین حال مـختصر دربـارۀ رفـتار امام صادق(ع) با اهل سنت دارد که مطالعۀ آن را به مخاطبان پیشنهاد می کنیم.
در این نوشتار، ابتدا ضـرورت و اهـمیت وحدت اسلامی تبیین و سپس روش و منش امام صادق(ع) در تعامل با اهل سنت بررسی شده اسـت.
اهـمیت و ضـرورت وحدت
وحدت اسلامی یکی از مهم ترین ضرورت های تاریخی، اجتماعی و سیاسی مسلمانان در جهت ایستادگی و پویایی و هویت امـت اسـلامی بوده و از مهم ترین عوامل عزت و پیروزی آنان در همۀ صحنه هاست؛ و در مقابل، تفرقه و اختلاف، جـز خـواری و شـکست و به هدر رفتن نیروهای فکری و سرمایه های انسانی امت اسلامی نتیجه ای نخواهد داشت.
دعوت به وحـدت و یـگانگی مـسلمانان و پرهیز از تفرقه از دستورهای قرآن و سیرۀ نبی اکرم(ص) و اولیای دین است. قرآن کریـم مـسلمانان را «امت واحده» خوانده است: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» (انبیاء: 92 )، مؤمنان را برادر یکدیگر مـعرفی کـرده: «انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بین اخویکم» (حجرات:10) و همۀ مسلمانان را به وحدت و پرهـیز از تـفرقه فرا می خواند؛ «وَ اعْتَصمُوا بحَبْل للّه جَمیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» (آل عـمران: 103). بـنابراین، ازنـظر عقل و دین اتحاد و انسجام امت اسلامی ضـروری اسـت و تفرقه عملی نادرست، مفسد و زیان بار می باشد: «وَلاَتَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکمْ» (انفال: 46).
همچنین، کوشـش بـرای وحدت و برادری حرکتی است بـرای رهـنمودهای الهی و اقـتدا بـه سـنت پیامبر و اولیای دین؛ چراکه سیرۀ ائمـۀ اطـهار(ع) نیز بیانگر این است که نزد ایشان حفظ وحدت امت اسلام و جـلوگیری از نـابودی آن، بر همه چیز مقدم است، و آن بزرگواران در ایـن مسیر از حقوق خود گـذشته و صـبر پیشه نمودند. از این منظر، مـی توان سـکوت امام علی(ع)[1]، صلح امام حسن(ع)، و ولایت عهدی امام رضا(ع) را برای حفظ وحدت و یکپارچگی مـسلمانان تـفسیر کرد. امام صادق(ع) نیز، بـه تـأسی از قـرآن و اجداد بزرگوارشان، مـسلمانان را بـرادر خوانده است (حر عـاملی، 1414 ق، ج 15: 109).
بـرخی شیعیان گمان می کنند که موضوع وحدت میان شیعه و اهل سنت، امری صوری و به صورت تقیه اسـت و مـا نمی توانیم با آنان تـعامل دوسـتانه داشـته بـاشیم؛ در حـالی که همۀ مسلمانان باید توجه داشته باشند که اختلاف در پاره ای از مسائل، مانع اخوت اسلامی و وحدت مسلمانان نمی شود. وقتی اسلام به مسلمانان سفارش می کند که با پیروان ادیان آسمانی و مـکتب های دیگر بشری با عدل و مسالمت رفتار شود و آنان را به مشترکات توجه می دهد:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبـَاباً مـِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران: 64).
بگو: ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار نـدهیم و بـعضی از ما بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد. هرگاه سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
پس، تکلیف ما در برابر برادران دینی مـشخص اسـت.
همچنین، بایستی توجه داشت کـه در بـحث وحدت اسلامی، باید وحدت مذاهب و وحدت امت اسلامی را از یکدیگر جدا کرد و این دو را باهم خلط نکرد. وحدت اسلامی بدان معنا نیست که از باورهای به حقّ مان کوتاه بیاییم و دسـت بـرداریم، بلکه باید در عین پایـبندی بـه اعتقادات خود، مبنای معاشرت با آنان را بر محور مشترکات بگذاریم و از ورود به مباحث اختلاف برانگیز خودداری کنیم. چنانچه موقعیت را برای اثرگذاری بر اعتقادات نادرست آنان مساعد دیدیم و مطمئن شدیم که از عهدۀ این کار بـرمی آییم، مـی توانیم دوستانه و دلسوزانه، برادر مسلمان خود را ارشاد نموده و او را به باورهای نادرستش آگاه کنیم. بنابراین، مقصود از وحدت امت اسلامی این است که همۀ مذاهب اسلامی اختلافات خود را کنار بگذارند و بر آنچه که به آن اتـفاق نظر دارنـد، تأکید ورزنـد. مقصود این نیست که از بین مذاهب و عقاید موجود یکی انتخاب شود و بقیه بدون تعصب و تصلب نسبت به عـقاید خود، بر یک مذهب مورد قبول توافق نمایند، یا اینکه هـمه از نـو عـقاید خود را در قالب مذهب جدید و جامع تری که اصول همۀ مذاهب موجود را در بر می گیرد، ارائه نمایند؛ زیرا این امر نه مـعقول و نـه منطقی است و نه مطلوب و عملی (مسائلی، 1393، 16).
بهترین شیوه در رفتار با اهل سنت آن است که بـدون تـحریک احـساسات و بروز تعصبات، بر نقاط مشترک تکیه کرده و در مقابل دشمنان اسلام و مستکبران، با تمام مسلمانان وحـدت سیاسی خود را حفظ نماییم و از فضایل اهل بیت(ع) و آموزه ها و سیرۀ آنان بیشتر صحبت کنیم. در پرتـو این گفت وگو ها محبت هـر چه بـیشتر به دست می آید، طبیعی است که درپی آن، «پیروی» خواهد آمد. بر این اساس، موضوع دوستی با دوستان اهل بیت(ع) و دشمنی با دشمنان آنان، منافاتی با وحدت اسلامی بین شیعه و سنی ندارد؛ زیرا چنان نـیست که اهل تسنن از دشمنان اهل بیت(ع) باشند؛ بلکه بسیاری از آنان به حکم آیۀ شریفۀ «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» (شوری: 23). دوستی و مودت اهل بیت(ع) را واجب می شمارند. بنابراین، دستور دشمنی تنها شامل کسانی مـی شود کهـ با اهل بیت (ع) از سر ناسازگاری درآمده و با آنان به مقابله برخاسته اند، مانند حاکمان ستمگر و یاوران آن ها یا ناصبی ها (مسائلی، 1393: 19).
امام صادق(ع) و اهل سنت
سیره و برخورد امام صادق(ع) با اهل سنت کاملاً برادرانه و صـمیمانه بـوده است. ایشان همۀ مسلمانان را فرزند اسلام و برادر یکدیگر می خواند (حر عاملی، 1414ق، ج15: 109). حضرت در برخورد با عامۀ مسلمان ها، شیعه را به عنوان فرقه ای که قرائتی خاص دارند، جدا نکرد و بحث تبیین اسلام را مـبنای کـار خود قرار داده بودند و همۀ مسلمانان از وجود ایشان استفاده می کردند؛ ازاین رو، امام صادق(ع) غیر از مقام امامت و هدایتی که برای شیعیان داشته، منشأ خیری برای تمام مسلمین بوده است. بسیاری از شـاگردان حـضرت و راویـانی که تعداد آن ها بیش از 4 هـزار تـن ذکـر شده است، جزو اهل سنت بوده اند. خانۀ امام محل رفت وآمد بزرگان اهل سنت بود و ایشان در آن زمان مرجعی برای حل مشکلات آنان به شمار مـی رفت. تـوصیه های فـراوانی از آن حضرت نسبت به برادران اهل سنت وجود دارد که به آنـ ها تـذکراتی داده و روش های نادرستشان را متذکر شده اند.
امام صادق(ع) نه تنها خود تعامل بسیار خوبی با اهل سنت داشتند، بلکه شیعیان را نیز به بـرخورد مـناسب و دوسـتانه با آنان سفارش می کردند؛ چنان که وقتی یکی از یاران امام صـادق(ع) از حضرت می پرسد: «ما شیعیان در معاشرت با اقوام و عشیرۀ خود یا سایر طبقات مردم که در سلک مذهب ما نیستند، چـه وظـیفه ای داریم؟» ایـشان پاسخ می دهند: «به رهبران خود بنگرید که مقتدای شما هستند، و بـا مـردم [منظور غیر شیعیان]، به همان گونه معاشرت کنید که رهبران شما معاشرت می کنند؛ به خدا سوگند که رهـبران شـما از بـیماران مردم عیادت می کنند، جنازه هایشان را تشییع می کنند، در محضر قضاتشان حاضر می شوند و به سـود و ضـرر آن ها [هرچه حق باشد] گواهی می دهند و امانت آنان را نگهداری می کنند و باز پس می دهند.» (همان، ج 12: 6). در روایـت دیـگری امـام می فرماید: «اقْرَأْ عَلی مَنْ تَری أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ السَّلَام»؛ به هر کس مواجه شـدی و فـکر کردی از من اطاعت می کند، سلام مرا به او برسان. » سپس، توصیه هایی می کند که بـا اهـل سنت بـهترین رفتار را داشته باشید: «صَلُّوا عَشَائِرَکمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُم؛ در میان این ها نماز بـخوانید، در تـشییع جنازه هایشان شرکت کنید، مریض هایشان را عیادت کنید و حقوقشان را ادا کنید.» در انتها می فرماید: «به گونه ای رفتار کـنید کـه وقـتی این افراد شما را با این رفتار پسندیده می بینند، بگویند او شیعه و پیرو امام صادق(ع) است»(هـمان، ج 8: 430 ).
نـکتۀ مهم در معاشرت امام با دیگر مسلمانان این است که همواره به مـوضوع تـفاوت سـطح شناخت و درک مسلمانان نسبت به جایگاه الهی ایشان توجه داشت و با این رویکرد، با هر گروه رفـتار خـاصِ خـود را داشت (مسائلی، 1393: 42). بنابراین، در چگونگی رفتار با اهل سنت و دیگر فرقه های مذهبی باید بـه ایـن نکتۀ مهم توجه کرد و «سردمداران بدعت گذار و دانایان لجاجت پیشه » را از «ناآگاهان عبودیت پیشه» جدا کرد. دشمنان اهل بیت(ع) سردمداران گمراهی و ظـلالت اند و آنـچه دربارۀ «تبرا» و لزوم «بغض» گفته شده، بیشتر دربارۀ گروه اول است. اما عموم مـردم و پیـروان ناآگاه، در تشخیص حق اشتباه کرده اند. ما نـیز در رفـتار بـا آنان باید نگاه محبت آمیز و هدایتگر داشته بـاشیم.
درمـجموع، رفتار امام صادق(ع) در برخورد با گروه های مخالف عقیدتی، از جمله اهل سنت، همراه با احـترام و بـه صورت نصیحت، ارشاد، احتجاج، شرکت در جـلسات مـناظره و ارائۀ پاسخ های مـحترمانه بـه پرسـش های آنان بود.
همنشینی با اهل سنت
امـام صـادق(ع) چنان رفتار پسندیده ای با علمای اهل سنت داشت که این افراد احساس نـمی کردند بـا شخصیتی روبه رو هستند که ریاست مـذهب مخالف آن ها را بر عهده دارد؛تـا جـایی که این افراد مرید و هـمنشین ایـشان می شدند؛ همواره با حضرت بودند و سفرهای بسیاری با حضرت رفتند و در منزل آن امام حـضور مـی یافتند.
عالی ترین شخصیت های محبوب اهل سنت بـخش زیـادی از عـلوم و دانش خود را از مـکتب امـام باقر(ع) و امام صادق(ع) فـرا گـرفته اند و افتخار می کردند که شاگرد پیشوایان معصوم(ع) بوده اند. این بزرگان دین، اهل بیت(ع)، به ویژه امام صادق(ع) را بـه خوبی مـی شناختند و به فضل و علم و منزلت آنان پی بـرده بـودند. ابو زهره، عـالم سـنی، مـی نویسد: «هیچ کدام از علمای اسلام در هـیچ امری اجماع ندارند، این گونه که بر فضل و علم امام صادق(ع) اجماع دارند» (شاکری، 1417ق، ج 9: 125؛ جعفریان: 1391، 399). ابـوحنیفه کـه دو سال در مجالس درس امام صادق(ع) حضور یـافته اسـت، دربـارۀ آن سـال ها مـی گوید: «لَولا السَّنتان لَهَلَکَ النـُعمانُ؛ اگـر آن دو سال نبود، نعمان [ابوحنیفه] هلاک می شد»(الجندی، 1397ق: 252). مالک بن انس نیز که از محضر علمی آن حضرت بهره برده اسـت، دربـارۀ عـظمت و شخصیت علمی و اخلاقی ایشان می گوید: «هیچ چـشمی نـدیده اسـت و هـیچ گـوشی نـشنیده است و بر دل هیچ بشری خطور نکرده است کسی ازجهت فضل و علم و عبادت و ورع برتر از جعفر صادق(ع) بوده باشد » (ابن حجر عسقلانی، 1968م، ج 2: 104). همچنین می گوید:
مدتی به حضور جعفر بن محمد می رسیدم، آن حضرت اهـل مزاح بود. همواره تبسم ملایمی بر لب هایش نمایان بود. در طول مدتی که به خانۀ آن حضرت آمدوشد داشتم، او را ندیدم، جز اینکه در یکی از این سه خصلت و سه حالت به سر می برد: یـا او را در حـال نماز خواندن می دیدم یا در حالت روزه داری یا در حالت قرائت قرآن. من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا حدیثی نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنی بی فایده و گـزاف بـگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت. ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز اینکه زیـراندازی کـه زیر پای آن حضرت گسترده شده بـود، آن را از زیـر پایش برمی داشت و زیر پای من می گستراند ( قاضی عیاض یحصبی، بی تا، ج 1: 55).
حضور در مراسم عبادی مسلمانان
توصیه های فراوانی از ائمۀ شیعه(ع) دربارۀ حضور پررنگ شیعیان در اجتماعات عبادی مـسلمانان بـه دست ما رسیده که یـکی از جـلوه های بارزِ آن را می توان در تأکید فراوان ائمۀ اطهار(ع) بر حضور شیعیان در نماز جماعت اهل سنت و نماز گزاردن با آن ها دید (مسائلی، 1393: 28 ). روایات این بحث، که شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه آن ها را در یک بـاب مـستقل گردآورده است، تأکیدات شگفتی دارد، به گونه ای که در حدیثی از امام صادق(ع)، ثواب نماز با اهل سنت، معادل ثواب نماز با رسول خدا یا ثواب جهاد در راه خدا است (حر عاملی، 1414ق، ج 8: 299ـ300). اسحاق بن عمار می گوید: «امام صـادق(ع) بـه من فـرمود: ای اسحاق، آیا با مخالفان در مسجد نماز می گزاری؟» گفتم:«آری». امام فرمود: «با آنان نماز بگزار که نمازگزارنده بـا آنان در صف اول مانند شمشیرکشیده در راه خداست» (همان، 301).
آیت اللّه خوئی نیز پس از ذکر تـعدادی ازایـن روایات، بـا بیان اینکه چنین دستورهایی برای رعایت تقیه و خوف از ضرر نبوده است، زیرا اصحاب امام در آن زمان شناخته شـده و مـعروف بودند، می نویسد:
از این روایات استفاده می شود که حکمت مدارا با اهل سنت در نماز جماعت و مـانند آن مـبتنی بر ترس از ضرر نیست، بلکه رعایت مصلحت و اتحاد کلمۀ مسلمین است؛ زیرا در آن روزگار یـاران امام به تشیع معروف بودند، بنابراین، دستور امام به شرکت در نماز آنان، بـه جهت شناخته نشدن اصحاب نـبوده، بـلکه برای مؤدب کردنشان به اخلاق نیکو بوده تا با این رفتار، شیعه با اوصاف زیبا و دور از تعصب و عناد و لجاجت ممتاز شود و متخلق شوند به آنچه شایستۀ شیعه بودن است تا اینکه گـفته شود خدا رحمت کند جعفر را که اصحاب خوبی تربیت کرده است (خوئی، بی تا، ج 4: 316).
منطق علمی به دور از توهین به مقدسات مذهبی
منطق ائمه(ع) منطقی علمی و استدلالی بوده است و چنین منطقی هیچ گاه با توهین و دشـنام مـیانه ندارد. مجموع روایات و سیرۀ عملی امام صادق(ع) نشان می دهد که آن بزرگوار به باورهای اهل سنت حساس بود و به تحریک احساسات آن ها نمی پرداخت. آن حضرت جدال و دشمنی در بیان حق را برای غلبه و پیروزی بـر افـراد نادرست می دانست. بار ها در روایت آمده است که «إِیاکمْ وَ الْخُصُومَةَ فِی الدِّین؛ دشمنی در دین را ر ها کنید!» چون که این روش ها ضرر و زیانشان بیش از منفعتشان است. اگر ما دلسوزانه در این راه گام بـرمی داریم، نـباید فضا را به فضای دشمنی بکشانیم که طرف مقابل احساس کند با او دشمنی داریم. این دید کلی امام صادق(ع) است که بار ها متذکر شده اند. گزارش معروفی است که امام صـادق(ع) بـاخبر شـدند در مسجد، شخصی آشکارا به مـخالفان آن حـضرت دشـنام می دهد. آن حضرت می فرمایند: «مَا لَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ یعْرِضُ بِنَا؛ (شیخ صدوق، 1414ق، 107). او را چه شده است، خدا لعنتش کند، با این کار مـتعرض مـا مـی شود.» او با این کار باعث می شود مردم با دیـد مـنفی به امام و مکتب تشیع بنگرند.
همنشینی رؤسای مذاهب اهل سنت با امام صادق(ع) و شاگردی آنان از مسلمات تاریخی است. اگر امـام صـادق(ع) نـیز همچون بعضی افراد جاهل و لجوج، که در آن زمان نیز کم نـبودند، به خلفای اهل سنت توهین و لعن می کردند، نه تنها نباید هیچ یک از بزرگان اهل سنت در محضر ایشان حضور می یافتند، بلکه آنان نـیز در مـقابل بـه نکوهش آن بزرگوار می پرداختند؛ این درحالی است که فقهای اهل سنت هـمیشه ایـشان را منبع حقیقی علم و فضیلت و تقوا می دانستند، با آنکه خود از محورهای اختلافیِ عقیدتی با ایشان آگاه بـودند. بـی گمان، امـامت مذهب خاصی مثل مذهب شیعۀ امامیه و درعین حال، محبوب و مراد پیشوایان مذاهب دیـگر بـودن، مـدارای عمیق و وسیعی را در رفتار می طلبد تا باعث جذب و جلب نظر مخالفان شود؛ زیرا کوچک ترین برخورد تـند و بـدرفتاری بـاعث تنفر و دوری آنان می شود. ملاقات گسترده و طولانی بزرگان معتزله، مثل عَمْرو بن عُبَید و واصل بن عطاء و حفْص بن سالم با امـام صادق(ع) ازسـویی و نیز بزرگانی چون سفیان ثوری، مالک بن انس، ابوحنیفه، یحیی بن سعید انصاری، ابن جَرِیح، محمد بن اسحاق، شُعْبَة بن حَجّاج، ایـوب سـِجِستانی و... ازسـوی دیگر، همگی بیان کنندۀ رفتار میانه رو و مؤدبانه آن امام همام(ع) است (ر.ک. حسینی، 1383: 506).
تحمل و مدارا
این شـیوه در سـیرۀ ائمه، به ویژه امام صادق(ع)، فراوان دیده می شود. البته مدارا با مخالفان و واکنش مـنفی نـشان نـدادن در برابر آنان، به این شرط بود که اعمال آنان با مبانی و اصول دین اسلام مـنافاتی نـداشت (خلیلی، 1385: 116). برخورد منطقی امام صادق(ع) با ابوحنیفه و امثال او در مسائل فقهی و کلامی نـمونه ای بـارز از ایـن مورد است. در زمان امام صادق(ع) منصور دوانیقی، که همواره از عظمت اهل بیت(ع) به ویژه آن حضرت رنـج مـی برد، گـاه ابوحنیفه را به عنوان مهم ترین دانشوران عصر تکریم می کرد و او را تحریک می نمود تا در برابر امـام صـادق(ع) بایستد. در این زمینه، ابوحنیفه نقل می کند: روزی منصور دوانقی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه، مردم شیفتۀ جـعفربن محمد شـده اند، او در بین مردم از پایگاه اجتماعی وسیعی بهره مند است، تو برای اینکه پایگاه جـعفربن مـحمد را خنثی کنی و در دید مردم از عظمت او، به خصوص از عـظمت عـلمی او، بـکاهی، چند مسئلۀ پیچیده و غامض را آماده کن و در وقـت مـناسب از او بپرس تا بلکه با ناتوان شدن جعفر بن محمد از پاسخ گویی او را تحقیر نمایی و مردم دیگر شـیفتۀ او نـباشند و از او فاصله بگیرند. در همین رابطه، من چـهل مـسئلۀ مشکل را آمـاده کـردم و در یـکی از روزها، که منصور در «حیره» بود و مـرا طـلبید، به حضورش رسیدم. همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است، وقـتی کـه چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تـحت تأثیر ابهت و عظمت او قـرار گـرفتم که از توصیف آن عاجزم؛ حال آنـکه بـا دیدن منصور، خلیفۀ عباسی، آن حال به من دست نداد. سلام گفتم و اجازه خـواستم تـا در کنارشان بنشینم.خلیفه با اشـاره اجـازه داد و در کـنارشان نشستم. آنگاه مـنصور عـباسی به جعفر بن محمد نگاه کـرد و گـفت: ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند. ایشان پاسخ داد: بلی، او را می شناسم. سپس، منصور به من نگاهی کـرد و گـفت: ابوحنیفه! اگر سؤالی داری از ابوعبدالله، جعفربن مـحمد بـپرس و با او در مـیان بـگذار. گـفتم: بسیار خوب. فرصت را غـنیمت شمردم و چهل مسئله ای را که از پیش آماده کرده بودم، یکی پس از دیگری با آن حضرت در میان گذاشتم. بـعد از بـیان هرمسئله ای، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان مـی فرمود: عـقیدۀ شـما درایـن باره چـنین و چنان است، عـقیدۀ عـلمای مدینه در این مسئله این چنین است و عقیدۀ ما هم این است. در برخی از مسائل آن حضرت با نـظر مـا مـوافق بود و در برخی هم با نظر علمای مـدینه مـوافق بـود و گـاهی هـم بـا هردو نظر مخالفت می کرد و خودش نظر سومی را انتخاب می کرد و بیان می داشت. من تمامی چهل سؤال مشکلی را که برگزیده بودم یکی پس از دیگری با او در میان گذاشتم و جعفر بن محمد هم بـدین گونه ای که بیان شد، به آن ها با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت، پاسخ گفت. سپس، ابوحنیفه بیان داشت: همانا دانشمندترین مردم کسی است که به آرا و نظریه های مختلف دانـشوران در مـسائل علمی احاطه و تسلط داشته باشد و چون جعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین، او داناترین فرد است. (ذهبی، 1998، ج 6: 257ـ 258؛ مجلسی، 1403ق، ج 47: 217). اسد حیدر می نویسد: «همین رفتارهای مناسب و احترام آمیز امام صادق(ع) با ابوحنیفه بود که چـنان تـأثیری در وی نهاد که باعث شد ابوحنیفه از قیام های شیعی مانند محمد بن عبدالله بن حسن(ع) (نفس زکیه) و برادرش ابراهیم در برابر بنی عباس حمایت کند» (ر.ک. اسد حیدر، 1392، ج 1: 466).
مدارای امام صادق(ع) حتی نـسبت به دشـمنان نیز سبب حفظ عظمت ایـشان مـی شد. «ربیع »، خادم منصور، نزد امام صادق(ع) آمد و از عصبانیت شدید منصور از امام گفت. امام نزد منصور رفت، سلام داد و نشست. منصور خطاب به امام گفت: بـه خـدا قسم، تصمیم دارم نـخلستان هایتان را بـبرم و مال و دارایی تان را بگیرم. امام(ع) فرمود: ای امیر، خداوند ایوب را گرفتار ساخت، صبر پیشه کرد و به داود ناز و نعمت داد، شکرگزاری کرد و به یوسف قدرت و تمکن داد، او از خطای برادرانشان گذشت؛ تو از نسل آنانی، باید از آنـان پیـروی کنی. منصور سخن حضرت را پذیرفت و عصبانیتش فروکشید (کلینی، 1380، ج2: 563).
شدت توجه امام صادق(ع) به مدارا با مخالفان به اندازه ای بود که آن بزرگوار، حتی شیعیان را در مقابل توهین، تهدید و دشنام نیز به صـبر دعـوت می کرد و از آنـان می خواست جز نیکی چیزی میان آن ها و مخالفان وجود نداشته باشد(مسائلی، 1393: 58). یکی از یاران امام صادق(ع) به نام «مـُرازِم» می گوید: امام صادق(ع) برای رساندن نامه ای مرا مأمور کرد. هنگامی که خـارج شـدم، مـرا صدا زد و فرمود: «ای مرازم، چرا بین تو و بین مردم [مخالفان] جز نیکی نباشد،[ یعنی با مخالفان به نـیکی رفـتار کن] گرچه به ما دشنام دهند.» (طبرسی، 1379: 128).
امروز نیز وظیفۀ شیعیان این اسـت کـه بـه همین روش اهل بیت(ع) عمل کنند. مقام معظم رهبری ولایة علی بن ابیطالب حصنی می فرماید:
امروز هم دنیای اسلام و امت اسلامی نـیازمند معارف امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) است. دنیای اسلام محتاج دانستن معارف اهل بیت(ع) و تعالیم امـام صادق(ع) و سایر ائمه است. [آنـ ها] بـاید [از معارفِ اهل بیت(ع)] استفاده کنند. قشرهای مختلف و اقسام مختلف امت اسلامی، به این وسیله باید با یکدیگر هم افزایی کنند تا سطح معارف اسلامی بالا برود. لازمۀ این کار این است که حجابِ خصومت و دشـمنی و کینه ورزی میان فرقه های مسلمان فاصله نیندازد (حسینی خامنه ای، 1/1/1387).
احتجاج و مناظره(هدایت در سایۀ جدال احسن)
از مهم ترین مسئولیت های پیشوایان دین، بیان دلیل و اقامۀ برهان های صادق بر مبنای معارف اسلامی است. امام صادق(ع) بـا آنـکه بیشتر عمر در محاصرۀ حکومت بنی عباس بود، با احتجاج و اقامۀ دلایل در هدایت و راهنمایی حقیقت طلبان گمراه می کوشید. در کتاب هایی که با عنوان احتجاج و مناظره نوشته شده است، چنین برخوردهایی از امامان بزرگوار با مـخالفان فـکری و عقیدتی مسلمان فراوان مشاهده می شود (خلیلی، 1385: 98).
امام صادق(ع) دیدگاه های علمی شان را به گونه ای بیان می کردند که برای اهل سنت نیز اثبات شدنی باشد. ما شیعیان اگر یک سخن را از زبان امام صادق(ع) بشنویم، حـجت مـی دانیم و می پذیریم؛ ولی چون اهل سنت از نگاه شیعه به اهل بیت(ع) نمی نگرند، ممکن است دلیل و برهان بخواهند. امام صادق(ع) برای اهل سنت صحبت می کرد، براساس مبانی فقهی خودشان از آیات قرآن کریم، سیرۀ پیامبر و اهل بیت(ع) دلیـل و بـرهان اقـامه می کرد و این گونه معارف اسلامی را بـرای اهـل سنت و دیـگر مسلمانان تبیین می فرمود و موجبات بهره مندی از آموزه های اهل بیت(ع) را برای آن ها فراهم می آورد؛ چنان که محمد بن عبدالرحمان، معروف به ابن ابی لیلی، فقیه، محدث، مفتی و قاضی بـنام کوفـه، هـنگامی که نزد امام صادق(ع) رفته بود، از آن حضرت پرسش هایی کـرده و پاسـخ های خوبی می شنود، خطاب به امام عرض می کند: شهادت می دهم که شما حجت های خداوند بر بندگانش هستید (شیخ صدوق، بی تا، ج 1: 188).
مـناظرات امـام صـادق(ع) نیز بر مبنای اصول و روش هایی بود(ر.ک. هوشنگی و شکرانی، 1391 ) از جمله ایـنکه برای روشن شدن موضوع سؤالی را مطرح می کرد تا عمق و ژرف اندیشی طرف مناظره را بیازماید. مناظرۀ امام صادق(ع) با ابـوحنیفه دربـارۀ قـیاس، شاهد خوبی دراین باره است (ر.ک. اسد حیدر، 1392، ج 1: 464). روزی ابوحنیفه به همراه عده ای از دوسـتانش بـه مجلس امام جعفر صادق(ع) وارد شد و اظهار داشت: ای فرزند رسول خدا، فرزندت، موسی کاظم(ع) را دیدم که مشغول نـماز بـود و مـردم از جلوی او رفت و آمد می کردند؛ و او آن ها را نهی نمی کرد، با اینکه رفت و آمد ها مانع معنویت مـی باشد! امـام صـادق(ع) فرزند خود موسی کاظم(ع) را احضار نمود و فرمود: ابو حنیفه چنین می گوید که در حال نماز بـودی و مـردم از جـلوی تو رفت و آمد می کرده اند و مانع آن ها نمی شدی؟پاسخ داد: بلی، صحیح است، چون آن کسی که در مقابلش ایستاده بودم و نـماز مـی خواندم، او را از هر کسی نزدیک تر به خود می دانستم، بنابر این، افراد را مانع و مزاحم عبادت و ستایش خود در مـقابل پروردگـار مـتعال نمی دانستم. سپس امام جعفر صادق(ع) فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فدای تو بـاد کهـ نگه دارندۀ علوم و اسرار الهی و امامت هستی. بعد از آن خطاب به ابو حنیفه کرد و فرمود: حـکم قـتل شـدیدتر و مهم تر است یا حکم زنا؟ ابو حنیفه گفت: قتل شدیدتر است. امام(ع) فرمود: اگر چنین است، پسـ چـرا خداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته؛ ولی شهادت بر اثبات زنا را چـهار نـفر قـرار داده است؟! سپس حضرت به دنبال این پرسش فرمود: بنابراین، باید توجه داشت که نمی توان احکام دیـن را بـا قـیاس استنباط کرد. و سپس افزود: ای ابوحنیفه، ترک نماز مهم تر است، یا ترک روزه؟ ابو حنیفه گـفت: تـرک نماز مهم تر است. حضرت فرمود: اگر چنین است، پس چرا زنان نمازهای دوران حیض و نفاس را نباید قضا کنـند، ولی روزه ها را باید قضا نمایند، پس احکام دین قیاس کردنی نیست. بعد از آن فرمود: آیا نسبت بـه حـقوق و معاملات، زن ضعیف تر است یا مرد؟ ابوحنیفه در پاسخ گـفت: زنـان ضـعیف و ناتوان هستند. حضرت فرمود: اگر چنین اسـت، پس چـرا خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است، با اینکه قیاس بـرخلاف آن می باشد؟! سـپس حضرت افزود: اگر به احـکام دیـن آشنا هـستی، آیـا غـائط و مدفوع انسان کثیف تر است یا منی؟ابو حنیفه گـفت: غـائط کثیف تر از منی می باشد. حضرت فرمود: اگر چنین است، پس چرا غائط بـا قـدری آب یا سنگ و کلوخ پاک می گردد؛ ولی منی بدون آب و غـسل تطهیر نمی شود، آیا ایـن حـکم با قیاس سازش دارد؟! پس از آن ابوحنیفه تـقاضا کرد: یـا ابن رسول الله! فدایت گردم، حدیثی برای ما بیان فرما که مورد استفاده قرار دهیم؟ امـام صـادق(ع) فرمود: پدرم از پدرانش، و ایشان از حضرت عـلی(ع) روایـت کردهـ اند که رسول خدا فـرمود: خـداوند متعال میثاق و طینت اهـل بیت رسـول الله را از اعلی علیین آفریده است و طینت و سرشت شیعیان و دوستان ما را از خمیر مایه و طینت ما خـلق نـمود و چنانچه تمام خلایق جمع شوند کهـ تـغییری در آن به وجود آورنـد، هـرگز نـخواهند توانست. بعد از آنکه امـام صادق(ع) چنین سخنی را بیان فرمود، ابو حنیفه گریان شد و با دوستانش، که همراه وی بودند، برخاستند و از مجلس خـارج گـشتند (شیخ مفید، 1413ق: 189؛ مجلسی، 1403، ج 10: 22).
نتیجه
امام صـادق(ع) را مـی توان بـهترین شـاخصۀ تـقریب مذاهب اسلامی در شـیعه بـه شمار آورد که به لحاظ ارتباط فکری و فرهنگی کامل و ممتاز خود با نحله های اهل سنت، بسیار مورد تأیید و توجه آنـان بـوده اند. بـسیاری از شاگردان امام صادق(ع) در مدینه از اهل سنت بودند و مـجلس درس ایـشان نـمونۀ بـارزی از جـلوۀ تـقریب مذاهب و رعایت الگوی آزاداندیشی در فضای علمی تمدن اسلامی بود.
درمجموع، رفتار امام صادق(ع) در برخورد با گروه های مخالف عقیدتی، از جمله اهل سنت، همراه با احترام و به صورت نصیحت، ارشاد، احـتجاج، شرکت در جلسات مناظره و ارائه پاسخ های محترمانه به پرسش های آنان بود.
امام صادق(ع) در آن عصر به وحدت مسلمین بیش از همه چیز توجه می کرد و تعامل بسیار مناسبی با برادران اهل سنت داشت. در نتیجه، با این بـرخورد خـوب و با احترام، بزرگان دینی و فقهی اهل سنت نیز همواره توجه ویژه ای به امام(ع) داشته اند و مقام علمی و اخلاقی ایشان را ستوده اند.
مبلغان دین بایستی با مطالعه و بررسی سیرۀ ائمه و تبیین رفتار مناسب و وحـدت آفرین امـامان معصوم(ع)، به ویژه امام صادق(ع)، پیروان ایشان را به تأسی از سیرۀ آن بزرگواران دعوت کنند. بر شیعیان و پیروان شایسته و بایسته است که رهرو سیرۀ امـام صـادق(ع) باشند و با تعامل مناسب بـا بـرادران اهل سنت و رعایت ادب و احترام به یکدیگر، زمینۀ تحقق واقعی وحدت اسلامی را در سراسر جهان اسلام، به ویژه کشور عزیزمان ایران، فراهم آورند.
کتابنامه
قرآن کریم.
ابن بابویه، مـحمدبن علی[شیخ صـدوق] (بی تا). من لا یحضره الفـقیه، تـصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، جامعۀ مدرسین.
_______(1414ق/ 1993م). الاعتقادات فی دین الإمامیة، تحقیق عصام عبدالسید، بیروت، دارالمفید للطباعة و النشر و التوزیع.
ابن نعمان، محمدبن محمد[شیخ مفید](1413 ق). الاختصاص، قم، موسسة النشر الاسلامی.
ابن ابی الحدید (1967م). شرح نـهج البلاغه، بـیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 1.
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی(1968م). تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، ج 2.
جعفریان، رسول (1391). حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه، تهران، علم.
الجندی، عبدالحلیم (1397 ق/ 1977م). الإمام جعفر الصادق(ع)، قاهره.
حر عاملی، محمد بن حسن(1414ق). وسایل الشـیعه، قـم، آل البیت لاحـیاء التراث.
حسینی، سیدعلی(1383 ). مدارای بین مذاهب، قم، بوستان کتاب.
حیدر، اسد (1392). امام صادق(ع) و مذاهب اهل سنت، ترجمۀ مـحمدحسین سرانجام، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
خلیلی، عبدالرحمن(1385). شیوه های برخورد با پیـشوایان دیـن اسـلام با مخالفان، تبریز، مؤسسۀ تحقیقاتی علوم اسلامی ـ انسانی دانشگاه تبریز.
خوئی، سیدابوالقاسم (بی تا ). کتاب الطهارة، قم، مـهر.
ذهـبی، محمد بن احمد(1998). سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسة الرسالة.
شاکری، حسین(1417ق). موسوعة المصطفی و العتره، قـم، الهـادی.
طـبرسی، علی بن حسن بن فضل(1379). مشکات الانوار فی غرر الاخبار، ترجمۀ عبداللّه محمدی، قم، دارالثقلین.
کلینی، محمد بن یعقوب(1380). اصول الکافـی، تهران، اسوه.
مجلسی، محمدباقر(1403ق)، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
مسائلی، مهدی(1393 ). پیشوایان شیعه، پیـشگامان وحدت، مشهد، آستان قـدس رضـوی.
هوشنگی، حسین و یاسین شکرانی (1391 ). «اصول و روش های حاکم بر مناظرات امام صادق»، مبانی و روش اندیشۀ علمی امام صادق(ع)، به کوشش احمد پاکتچی، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
یحصبی، قاضی ابی الفضل عیاض(بی تا). ترتیب المدارک و تـقریب المسالک، تصحیح احمد بکیر محمود، بیروت، منشورات دار المکتبة الحیاة.
پی نوشت
[1] حضرت علی(ع) درایـنباره فـرمودند : فَرَأَیْتُ أَنَّ الصـَّبْرَ عـَلَى ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ تـَفْرِیقِ کَلِمَةِ الْمُسْلِمِینَ وَ سَفْکِ دِمَائِهِمْ وَ النَّاسُ حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ وَ الدِّینُ یَمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ یُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهـْنٍ وَ یـَعْتِکُهُ أَقَلُّ خُلْف (ابنابیالحدید، 1967م، ج 1: 308)؛ با خود انـدیشیدم و دیـدم کـه صـبر [بـر محرومیت از حق ولایـت و زعـامت مسلمین] برتر است از بههم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چراکه مردم تازهمسلمان بودند و دین به مـَشکى مـىمانست کـه کمترین سستى آن را تباه و ناتوانترین مردم آن را وارونه مـىکرد.