برترین ها - ایمان عبدلی:
علی عبدالله صالح یا (آشوب هفته)
در خاورمیانه شلوغ، این هفته نوبت یمن بود. علی عبدالله صالح رئیس جمهور سابق یمن کشته شد و هنوز هم مشخص نیست دقیقا کدام گروه مسئول این قتل است. همان طور که در خبرها هم احتمالا شنیده اید پیش تر ابوظبی و ریاض هدف موشک های یمنی قرار گرفتند. و این توسیع جنگ و ناآرامی در یمن به دیگر کشورهای عربی، می تواند اولین دلیل برای قتل صالح باشد. وقتی جنگ از خاک این کشور به ریاض و ابوظبی می رسد، به آشوب کشیدن ائتلاف ضد سعودی ساده ترین راهبرد عربستان می شود؛ آن ها با ایجاد شکاف میان نیروهای انصارالله و ائتلاف تحت رهبری صالح، جبههی مقابلشان را ضعیف می کنند. تنش در یمن می ماند و ظاهرا عربستان به اهدافش می رسد.
اما خب این همه ماجرا نیست. کشته شدن علی عبدالله صالح برای هر گروهی که نیت حذف او را داشته، بازی ظاهرا برنده ای است. کما این که صالح اصلا محبوب نبود و اصلا پس از بهار عربی موقعیتش به خطر افتاد و پس از چندی مجبور به کناره گیری شد. او همان موقعیتی را در یمن داشت که یکی مثل عُمَر قذافی در لیبی یا بن علی در تونس داشت. خودکامه های قبیله پروری که فساد مالی از در و دیوار شکل حکمرانی شان می بارید. مردم یمن هم خب از کشته شدن صالح قاعدتا ناراحت نشدند و اصلا شاید دعایی هم به جان قاتلان بکنند، منتهی مراتب، مساله ی اصلی این است که حوثی ها بتوانند در روزهای پس از حذف صالح یک پارچگی شان را حفظ کنند و یمن ضعیف تر از این نشود.
به هر حال شاید گمان سعودی ها این بوده که با چرخش صالح می توانند جمعی را دنبال خودشان بکشانند و پایگاه مردمی بسازند، اما با سیطره دوباره حوثی ها نقشه ی اولیه ائتلاف عربی شکست خورد و امارات ماند و پسر صالح و البته یک عدد بن سلمان جاه طلب.
حلقهی وصل ماجرا اتفاقا به ریاض بر می گردد. بن سلمان و عربستان در واقع سوریه را از دست داده اند. به هر حال آن جا با حضور مدافعین حرم، سعودی ها وزنی ندارند. عراق هم که کاملا دست بالای ایرانی ها را بالای سر خودش دارد، می ماند لبنان و یمن. لبنان البته که سال هاست با تثبیت موقعیت دمکراتیک حزب الله کنار آمده. پس زدن این موقعیت دشوار است، اما خب چند پارگی قومیتی و مذهبی طمع عربستان را به همراه داشته و آن ها در هفته های گذشته سعی کردند کارهایی کنند. درواقع سعودی ها قید سوریه و عراق را زدند، به لبنان چشم دوخته اند و این حذف صالح هم نشان می دهد که یمن هم احتمالا در کنار سوریه و عراق قرار گرفته. یعنی سعودی ها حریف حوثی ها نشدند و صرفا می خواهند با همکاری امارات، پسر صالح را به عنوان یک آلترناتیو ضعیف داشته باشند و کم کم مجبور می شوند عرصه ی یمن را خالی کنند. انگار که یمن در موقعیت یک سال پیش سوریه قرار دارد.
عادل فردوسی پور یا (مجری هفته)
ویژه برنامه نود به مناسبت قرعه کشی جام جهانی مهمان ویژه ای داشت؛ لوئیس فیگو. اتفاقات خوب آن روز زیاد بودند؛ صراحت عادل که برنامه را زنده و خوش ریتم کرد. صبوری صدا و سیما که رهاتر از همیشه کراوات و آستین حلقه ای را پوشش داد. البته تعامل خاتم ماریا کوماندنیا که باعث شد رسانه ملی،مخاطب ملی و میلیونی داشته باشد. اما خب انگار در فضای فکری عقب افتاده دائما یک جای کار می لنگد.
هنوز ساعتی از پخش برنامه نگذشته بود که خبرنگارورزشی یک روزنامه دست به افشاگری زد و طبق ادعایی از دستمزد 500 میلیونی فیگو نوشت. ارتباط غلط میان دستمزد میلیونی و زلزله با همکاری شبکه های اجتماعی به خوبی انجام شد. موج هجمه ها به راه افتاد. پشت بندِ هجمه ای که از صدقه سر اصطلاحا افشاگری آن خبرنگار رخ داد، یکی مثل لیلا اوتادی هم به عادل فردوسی معترض شد و رسانه های یک جریان سیاسی هم یاد تسویه حساب با فردوسی پور افتادند. برخی هاشان از ضعف فردوسی پور مقابل فیگو نوشتند و این گونه نتیجه گرفتند که فردوسی پور مقابل مهمان خارجی اش ذلیل بوده و از این حرف هایی که همیشه هست. به هر حال از آن ها بعید نبود. همین اشارات بی وقفه عادل به پوشش مجری مراسم، خیلی به مذاق یک تفکر سیاسی خوش نمی آید و همان تفکر هم دائما و اساسا پایه گذار نگاه تحقیر آمیز به فوتبال است.
نگاهی که فوتبال و هرگونه تفریح پر طرفدار دیگر در جامعه را برای منکوب کردن به معضلات اجتماعی و شکاف طبقاتی وصل می کند و مطابق یک نسخه امتحان پس داده و موفق، با پر رنگ کردن عدد و رقم ها سعی در تخطئه آن پدیده دارد. پدیده هایی که یک نقطه ی اشتراک پر رنگ دارند؛ فضاهایی ایجاد می کنند که تماما نمی شود تحت کنترل گرفت. این لَختی، مورد پسند عده ای نیست و آن ها از فرصت غرض ورزی یک خبرنگار ورزشی با همکاری بازیگران دست چندم و شهرت طلب سینمایی، پروژه ای را اجرایی می کنند که بی نهایت کهنه به نظر می رسد.
نباید فراموش کنیم که حضور فیگو در استودیو تلویزیون دولتی ایران، چنان بُرد تبلیغاتی و تصویرسازی مثبتی دارد که خیلی از دیپلماسی های سیاسی از ایجاد آن ناتوانند. از طرفی حس این که ما مردم ایران در سایه امنیتی که داریم با پرستیژ تمام، یک محصول تلویزیونی کلاس بالا با مهمانی طراز اول تماشا می کنیم، حس بی نظیری است. نوعی غرور که از آرامش و امنیت می آید. ما لایق چنین فضاهایی هستیم و باید باور کنیم که مثل خیلی از کلاس بالاهای دنیا به سلیقه ها و علاقه ها بها می دهیم و زندگی هامان حداقلی و جهان سومی نیست. توسعه، شاید اول در ذهن ها ایجاد می شود و بعد به کوچه و خیابان می رسد. توسعه ذهنی، کار فرهنگ و رسانه است و کاری که نود کرد، نوعی از توسعه ذهنی است. چه بهتر که فریب دلسوزان فِیک و فرصت طلب را نخوریم.
علی حاتمی یا (کارگردان هفته)
به مناسبت زادروز علی حاتمی
در سال های پسا فرهادی (تکرار کم خلاقیت سینمای اجتماعی) و طی یک دهه گذشته به طور خاص، سینمای ایران از چیزهایی خالی شده که هر چقدر به گذشته نگاه می کنیم بیشتر این جای خالی به چشم می آید؛«رنگ بندی و هویت های متکثر» در زمانه ی علی حاتمی هر کارگردان و یا غالب آن ها مختصاتی را ارائه می کردند که ویژه ی خود آن ها بود.
فیلم علی حاتمی واجد مولفه هایی بود که فقط برای خود علی حاتمی بود. تماشای او یعنی تماشای کارهایی تاریخی و نوستالژیک و شاعرانه، می توانستی این ملغمه ی دیالوگ و شعر و تاریخ و خوش رنگ و لعاب را دوست داشته باشی و برایش جان بدهی و یا برعکس نخواهی و اصلا تماشایش هم نکنی؛ دلشدگان، سوته دلان، هزار دستان، مادر و طوقی و... همه مولفه های مشترکی داشتند که از جهان ذهنی «منفرد» سازنده اش نشات می گرفت، جهانی خاص و یگانه و در نهایت اصیل!
محصولات فرهنگی وقتی در دسترس و در چرخه ی انتخاب قرار می گیرند، مثل: هر عرضه ی داد و ستد دیگری اگر منحصر به فرد و اصیل نباشند و در عرضه و تقاضا دچار دردسر خواهند شد و این حال و روز سینمایی است که نه حاتمی دارد، نه مهرجویی اش آن نگاه فلسفی سهل و ممتنع دارد، نه تقوایی اش دل به کار می دهد، نه بیضایی اش در جریان است و این می شود که با کلی کارگردان پیرو طرفیم. دنباله روهایی که از موفقیت دیگری کپی می کنند و رد کپی را هم نمی توانند پاک کنند. پس از سمت تماشاچی تیزهوش طرد می شوند. جای حاتمی و حاتمی ها خالی است.
سروش صحت یا (لیسانسه هفته)
ماجرای سکانس هجو آمیز آب تنی با کت و شلوار در مجموعه «لیسانسه ها» خیلی خبر ساز شد. در واقع با توجه به سابقه ذهنی که از سروش صحت و جنس سریال سازی او داریم، وقوع این دست حواشی از پس کارهای او، اتفاقا خیلی قابل پیش بینی است. صحت اصولا صدایی خلاف جریان مسلط در صدا و سیما است. از همین جهت باید حضورش را قدردان باشیم .
ابتدا کمدی سازهای تلویزیون را مرور کنیم تا برسیم به سروش صحت و لیسانسه ها؛ سیروس مقدم و پایتخت، دورهمی و مهران مدیری، خندوانه و رامبد جوان و سعید آقاخانی و سریال های گاه و بیگاهی که بیشتر کپی ناموفقی از کارهای عطاران است.
هر کدام از این فضاهای مفرح مختصات خاص خودش را دارد و برگ برنده ای. مثلا مدیری در لحن و اجرا و استفاده درست از کلام موفق است. بازی با میمیک صورت، مکث و ریتم، از خصویات این فرم از طنازی است. او حتی تمسخر هم را در قالب طنازی های خودش نهادینه می کند و البته که انرژی های منفی مردم را خارج می کند، اما سال هاست که دیگر اتفاق خاصی نیست.
طنز عطاران که جایش به شدت خالیست و آقاخانی آن را در سطحی ضعیف ادامه می دهد، طنزی مختص به موقعیت است. شناخت واقعیت زندگی روزمره و نزدیکی زیاد به مخاطب که با رِندی و تیزهوشی عطاران مخلوط می شود، بیانگر نوعی از فضای مفرح و انتقادی است که بدیلی ندارد. از آن طرف طنز موجود در سری های «پایتخت» با همهی شیرینی اش به طرز غیر قابل انکاری فکر ساز نیست و بی تعارف تا حد زیادی به رفتار و گویش جغرافیایی وابسته است. رامبد و خندوانه هم که به نوعی کمدی مکتبی و آکادمیک را در قالب های گوناگون و به روز ارائه می کنند. از ارائه تک نفره ی یک نمایش کُمیک تا یک مسابقعه ذاتا خنده دار، صحت اما حکایت دیگری دارد در میان همهی این ها، او به جرات کُند ترین و خلوت ترین کمدی را در تلویزیون ارائه می کند و البته سورئال ترین آن ها را.
شروع طوفانی و متفاوت «لیسانسه ها» در سکانس سرگردانی سه کاراکتر اصلی داستان در یک بیابان ناشناخته. سکون سازی و فاصله گذاری دائمی میان دیالوگ ها. موقعیت های که به حوصله پرداخت می شود و عجله ای برای رد شدن و مزه ریختن های کلامی ندارد. کاراکترهایی که کاملا شخصیت منحصر به فرد دارند و کمتر تیپیکال رفتار می کنند، طنز صحت را ویژه و خاص می کنند. او با ساخت چنین فضایی هر جقدر که می خواهد دست به هجو می زند. سورئالیسم موجود درکارهای او اجازه می دهد تن کاراکترهای کت و شلوار کند و به استخر بفرستد. از دل این هَجو نوعی نقد ظریف و دلنشین در می آید. چه خوب که تلوزیون این صداها را تحمل کند. هم مخاطب می بَرَد و هم رسانه ملی.
صحت، شان مخاطب را حفظ می کند و برای کار ارزش قائل است. ببینید استفاده درست از موسیقی آوازی ایران را و شوخی های محترم و به جایی که با فضای آواز ایرانی می کند. شوخی های ژآنری با ابزار های سینمایی مثل اسلوموشون و...لیسانسه ها پر از خلاقیت است. این آب تنی با کت وشلوار را چه بهتر درتلویزیون خودمان نقد کنیم تا در تلویزیون های معاند آن ورآبی. در واقع سوزنی است به خودمان در کنار جوالدوزهایی به دیگران. والسلام.