درباره بهترین سکانسها در آثار مسعود کیمیایی میتوان بهجای یک یادداشت یک کتاب نوشت و بازهم نتوانست از همه این سکانسهای خوب نام برد و به تفسیرشان پرداخت. هرکس که سبک فیلمسازی کیمیایی را هم دوست نداشته باشد، نمیتواند منکر این شود که شمار زیادی از بهترین سکانسهایی که در تاریخ سینمای ایران ساختهشده، در کارنامه کاری او یافت میشود. حتی در فیلمهای ضعیف و نهچندان دلچسب کیمیایی هم حداقل یک یا دو سکانس ویژه و بهیادماندنی پیدا میکنید که تا مدتها پس از تماشای فیلم در خاطر میماند. اصلاً سینمای مسعود کیمیایی بیش از آنکه مبتنی بر روایت و اصول وحدتها ارسطویی باشد، مبتنی بر سکانسهایی ست که ممکن است کاملاً بیربط با فضا و خط داستانی اصلی فیلم، ناگهان در آن ظاهر شوند و جهانش را به آتش بکشند. مثلاً فیلم نهچندان محبوب «سربازهای جمعه» را به یاد بیاورید. فیلمی ضعیف که نه توانست دل منتقدان را به دست بیاورد و نه تماشاگران پر و پا قرص کیمیایی را. فیلمی با ادعاهای فراوان و بیش از ظرفیتش که حتی کسلکننده هم هست؛ اما پسازاینکه تماشاگر از یافتن یک فیلم خوب ناامید شده، ناگهان در سکانس میان هاتف و نقره (بهرام رادان و اندیشه فولادوند) که درباره سرنوشت نقره صحبت میکنند، ناگهان فضای فیلم به شکل کاملی تغییر میکند، انگار که ناگهان وارد یک فیلم دیگر شدهایم. یک سکانس تکاندهنده در دل فیلمی سرد و نچسب. انتخاب از میان اینهمه سکانس خوب بسیار سخت است. سکانس به سکانس «گوزنها» یا «دندان مار» میتواند در این انتخاب جا بگیرد. همانطور که سکانس مواجهه دوباره فرامرز قریبیان با معشوقه سابقش لعیا زنگنه در آغاز «رئیس»، افتتاحیه شاهکار «ردپای گرگ»، پایانبندی «حکم» جایی که معشوق در برابر چشمان عاشق دیرین جان میدهد و او زنده شدن خود را در نفسهای آخر معشوقش مییابد. تئاتر خیابانی که پارسا پیروز فر در «مرسدس» اجرا میکند و یا لحظاتی که در «ضیافت» لحظه موعود فرارسیده و منتظر از راه رسیدن رفقای سابق بعد از سالها هستیم و بنزها دانهدانه جلوی رستوران پارک میشوند… همانطور که گفته شد فیلمهای کیمیایی پراند از سکانسهای خوب و درست درمان. در اینجا سکانسهایی انتخابشده که نهتنها بسیار خوباند که جهان فیلم و ذهن تماشاگر را در حال و هوای خود غرق میکنند و چیزی به فیلم اضافه میکنند که مانند تکهای گمشده از همین سکانس به احوالات کل فیلم سرایت میکند و بدون آنها فیلم ناقص به نظر میرسد. 5ـ تعفن و تیفوس-افتتاحیه فیلم «سرب»:یک شروع استثنایی! فیلم با حرکت جمعی مورچهها در اطراف لانه آغاز میشود و دوربین سیال، روان و درخشان محمود کلاری با حرکت بر حرکت مورچهها به اعلامیهای میرسد در مورد وضع یهودیان در جامعه آن روزها. با تیتری بارز: «فاشیسم هنوز زنده است.» دوربین حرکتش را ادامه میدهد… در اتاق معاینه، دکتر یهودی در عین موعظه کردن مشغول کشیدن دندان قهرمان فیلم یعنی دانیال است. از لابهلای حرفهای دکتر متوجه میشویم که یهودیان را به ارض موعود فراخواندهاند تا امت همیشه سرگردان خانه پیدا کنند و سرزمین خود را به دست بیاورند. قهرمان فیلم برای همین اینجاست تا به سرزمین موعود اعزام شود. با دیالوگهایی محشر و زبانی پیچیده، متوجه میشویم که بهواسطه سابقه بد عموی او در فروختن چهار خانواده یهودی به فاشیستها نهتنها آنها نمیتوانند بروند که قرار است صهیونیسم انتقام آن چهار خانواده را از عمو او و بهتبع خانوادهاش بگیرد. شکل انتقال این اطلاعات که بیش از هر چیز با حرکت روان دوربین به ثمر نشسته است نهتنها حیرتانگیز که در مقیاس آن سالها بهراستی استثنایی ست. کارگری پرونده دانیال را به صهیونیستها میرساند و ما متوجه نقشه شوم آنها میشویم و با بازگشت مجدد به خیل عظیمی که با چمدانهای بسته منتظر نوبتشان برای مهاجرت به سرزمین موعود هستند، مجدد به دانیال و همسرش بازمیگردیم که در مسیر خانهاند و حالا زن میداند اتفاقی افتاده که روی کارت شناسایی آنها «مهر قرمز کوبیدهاند، محکم هم کوبیدهاند.» دیالوگهای دانیال و همسرش هم در اینجا بسیار تأثیرگذار عمل میکند. 4ـ مار توشکه- «جرم»یک از بهترین سکانسها در آثار متأخر مسعود کیمیایی. سکانسی طولانی که از سفر قهرمان و رفیق بازیافتهاش به جنوب برای یکسره کردن کار یکی از دستاندرکاران نفتی آغاز میشود…پلانهایی را به یاد بیاورید که ماشینشان خرابشده و در بیابانی خشک و بیآب علف دارند پیش میروند. هرچند شانهبهشانه هم اما دل هاشان صاف نیست…پیشتر در ملاقاتشان در حیاط زندان پولاد کیمیایی گفته که «دوست دارم حرفاتو باور کنم اما از رو تنهایی نباشه». احمد هم میداند که او دلش صاف نیست و هنوز هم بابت ماجرای دستگیرش و غیب شدن یکبارهاش (با بازی درخشان حامد بهداد که بهترین نقشآفرینی کارنامه کاری اوست) او را مقصر میداند اما به رویش نمیآورد. همانجا در مسیر بیابان او از مار توشکه حرف میزند. ماری سمی که بهرسم آن منطقه برای راستگویی امتحان میشود و اگر حقیقت را بگویی نیشت نمیزند. آنها بالاخره به یک رستوران بینراهی میرسند و مطابق با منطق خود فیلم و نه منطق جهان واقعیت که منطق فیلم بسیار از واقعیت میتواند مهمتر باشد، یک زن فالگیر با مار توشکه ای از راه میرسد…حالا وقتش رسیده احمد دین همه این سالها را به رفیقش ادا کند و او حرفش را باور کند… «اومدم برات دستمو بکنم تو کیسش…» و دستش را بیرون میکشد. مار او را نزده است. 3ـ فیلم بازی- «سلطان»اهمیت «سلطان» بیش از آنکه از حیث بحثهای اجتماعی و اتوبان زدن بر خانه و زندگی مردم و خودی و غیرخودی باشد، در اینست که میتوان آن را مهمترین عاشقانه مسعود کیمیایی دانست. کیمیایی که همیشه در بروز و ساختن رفاقتهای مردانه یکهتاز سینمای ایران بوده است، در بیان عاشقانهها هیچوقت نتوانسته چنین عمل کند، در جهان سوپر مردانه فیلمها و احتمالاً ذهن او زنها همیشه جایگاه کوچکی داشتهاند، اما «سلطان» غوغا میکند. همانطور که زوج هدیه تهرانی و فریبرز عرب نیا… هر سکانس دونفره میان این دو شورانگیز و تماشایی است؛ اما از میان همهشان جایی که سلطان آمده تا سندها را به مریم بدهد و از او بگذرد و برود حال دیگری دارد. بغض گلوی سلطان، واژههایش و اشک جمع شده در صورتش در سرمای سرد آن شب، ویرانکننده است…آنجا که در چشمان مریم خیره شده و بسیار سعی میکند تا اشکهایش پایین نریزد…آنجا که عرب نیا بهیادماندنیترین دیالوگ همه کارنامه بازیگریاش را به زبان میآورد «کم بود…اما خوب بود…خیلی خوب بود…» و در برابر همه سرخوردگیها، تنهاییها و شکستهای سلطان و ازدستدادههایش، مریم جوان و رها…این دختر سرزنده و پذیرا، قرار است درمان همه تنهاییهای سلطان باشد، در اوج ناامیدی سکانس، شور و امید کودکانه و معصومانه دخترک، رنگ نویی از امید بر جهان فیلم میزند. «مگه نگفتی بهم فیلم میدی؟ ده تا ده تا…میام میگیرم ازت.» 2ـ درود بر وسترنهای سینمای آمریکا- «ردپای گرگ»هرچند بهزعم عده بسیاری این سکانس «ردپای گرگ» را خراب میکند اما بیاغراق یکی از مهمترین سکانسها در جهان آثار کیمیایی است. سکانسی که فیلمساز مستقیماً به سینمای محبوب خودش یعنی وسترنهای آمریکایی نهتنها ارجاع میدهد که ادای دینی اساسی میکند. در نقطه اوج فیلم، درحالیکه قهرمان با عده زیادی درگیر شده و زخمی، به اسطبلی در مرکز شهر میرسد. زدوخوردها ادامه دارد. قهرمان باید از صدر همه بگذرد تا به فرار دست یازد. وقتی همه را زمین زده و به اسب میرسد، پایش را که بر زین میگذارد قطرات خون بر کفش سفید ورنی که آن روزها لوتیها میپوشیدند میریزد و قهرمان بهسختی خودش را از اسب بالا میکشد تا در خیابانهای تهران به راه بیفتد و شبیه وسترنهای آمریکایی برای گرفتن انتقام سالهای جوانی خود، بهسوی مسلخ گاه خویش میشتابد. 1ـ همه آن خنده- سکانس پایانی «قیصر»قیصر هم از آن دست فیلمهاییست که پر است از سکانسهای خوب و تأثیرگذار که انتخاب از میانشان دشوار به نظر میرسد اما مطمئناً به یادمانیترین لحظهای که پس از تماشای «قیصر» در ذهنتان نقش میبندد سکانس پایانی ست و آن پوزخند معروف قیصر به آجانها…او که به مأمور و قانون و همه بیاعتماد بوده است، انتقام خون برادرش را از برادران آب منگل گرفته و در سکانس پایانی سراغ آخرین نفرشان رفته تا حسابش را پاک پاک کند. در ایستگاه راهآهن متروکهای که بیشتر به گورستان قطارها میماند، او منصور را پیدا میکند. ریزبینی جهان کیمیایی دقیقاً در چنین نقاطی متبلور میشود. اینجا که قصر، قاتل برادرش را از پشت میبیند و بهجا میآورد اما مرامش بهگونهای نیست که به او از پشت چاقو بزند، پس صدایش میکند و فصل تعقیب و گریز آغاز میشود. سروکله مأموران هم پیدا میشود اما قیصر که مصممتر از این حرفاست به تعقیب منصور ادامه میدهد تا در فرصت مناسب، به قیمت چاقو خوردن خودش، قاتل را از پا آورد. داستان اینجا به پایان رسیده است…انتقام گرفتهشده و حالا قیصر آرامتر است. آرام و رها…برایش اهمیتی ندارد که مأموران پیدایش کنند یا نه. او کارش را به انجام رسانده و انگار دیگر هیچچیز اهمیتی ندارد. آن خنده دوستداشتنی هم از همینجا میآید. یک خنده رها. هوشمندی کیمیایی در اینجاست که در همین لحظه جایی که مأموری او را دیده ولی هنوز دستشان به او نرسیده فیلم را تمام میکند.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
پارسیا موزیک
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست