خلافت
در سابقة تاریخی بکارگیری این کلمه، مورخین آوردهاند که چون ابوبکر بر مسند حکومت اسلامی نشست خود را خلیفة رسول الله (ص) نامید و پس از وی هم سلسلههای اموی و عباسی و حتی حکومت عثمانی تا قرون اخیر عنوان خلافت را از خود برنداشتند و این کلمه بجای ولایت معمول شد.
لکن شیعة امامیه، همانطور که زیر بار حکومت آنان نرفت،[36] در مباحثات سیاسی و کلامی خود نیز از خلافت سخنی نراند و پیوسته امامت مطمح نظرش بود و میبینیم که در سراسر علم کلام (که پایهگذار فصل امامت آن امامیه بودند) همهجا از جانشینی پیامبر به امامت تعبیر میشود و شیعه و سنی هر دو در اثبات و نفی مطالب از امامت سخن میگویند و بحثی از خلافت وجود ندارد.
به طور کلی اختلافهای زیر را میتوان برخی از دیدگاهها شیعه در فرق بین امامت و خلافت دانست. امامت، پیشوایی و رهبری جامعه است و لازمة آن ارتباط متقابل امام و امت است ولی خلافت، جانشینی محض است که معمولاً یکطرفه، از جانب منوب عنه یا گروهی از هواداران منصوب میشود.
امامت، امانتداری مردم است و در مقابل مردم تعهد دارد اما خلافت، اکثراً بصورت امانت از مردم نیست و خلیفه میثاقی با آنها ندارد.
امامت، با نقض بیعت مردم و فسخ آن ساقط میشود ولی خلافت، از نظر حقوقی وابسته به رأی و نظر مردم نیست.
امامت، با جعل الهی است و قداست و استعداد ذاتی میخواهد: «إنّى جاعلک للناس إماماً»، اما در خلافت، قداست و استعداد ذاتی شرط نشده و با جعل الهی نیست.
امامت، مشروط بأخذ از پیامبر نیست و میتواند مستقل باشد در حالیکه خلافت، باید مسبوق بوجود پیامبر یا مأخوذ از وی باشد.
امامت، نیابت پیغمبر در کل شئون منسوب باوست (غیر از وحی) ولی خلافت، ممکن است محدود به ریاست ظاهری جامعه باشد.
امامت، مشروط به شرط سنگین و دشوار عصمت و علم است اما خلافت، مشروط به این شروط نبوده است.
امامت، قابل رجوع نیست و پیامبر در جعل آن نیز نقشی ندارد در حالیکه خلافت، میتواند بدست پیامبر و قابل رجوع فسخ باشد.
کلمة خلافت (بدور از آنچه که در عرف عوام به حکومت اطلاق میشد و دیری بر سر آن در اسلام مشاجراتی پیش آمد و فرقهها پدیدار گشت و وحدت آن به افتراق گرایید) معنای دیگری را نیز با خود داشت که همیشه مطمح نظر خواص و نقل محفل اصحاب معرفت الله بوده است و آن خلافتی است که در قرآن به آن اشارت رفته و خلعتی است که بنام خلافت الله در میان همة موجودات بر اندام انسان راست آمده است.
همان طور که اشاره شد، از عنوان خلافت رسول الله ـ نه در اصول عقاید شیعه و نه در فروع احکام و فقه و حقوق سیاسی ـ اثری دیده نمیشود اما در حوزة معارف عالیه قرآن به «خلافت الله» توجه بسیار شده و اهل معرفت ـ بخصوص شیعه ـ به آن توجهی درخور کردهاند.
شیخالرئیس ابنسینا[37] میگوید:
ومن اجتمعت له الحکمة النظریة وقدفاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر رباً إنسانیاً یکاد أن یحل عبادته[38] بعد الله تعالی وهو سلطان العالم الأرضی وخلیفةالله فیه.
و در حواشی آن آمده است:
بالجملة أنّ الإنسان العارف الکامل البالغ العلم السابغ العمل المتأله المتقدس تام البلوغ فی التامة والتقدس یکون بحسب فطرته الأولی وجبلة عقله الهیولانی صاحب قوة قدسیة وفی فطرته الثانیة بالفعل قد حصل له نصاب أکمل فی تحصیل العقل المستفاد فیکون عالماً عقلیاً مضاهیاً لنظام الوجود ونسخة جامعة لعوالم الوجود بأسرها ومع ذلک یکون فائضاً بخواص النبوة والرسالة أو الوصایة والوراثة فیکون سلطاناً لعالم الأرضی علی الإطلاق.
و خلیفه الله فیه کما قال: کاد أن یصیر رباً انسانیاً... .
قیصری نیز گفته است:
الأسماء والصفات لایظهر أثرها إلا بالمظهر، فوجب أن یکون مظهر اسم الله الجامع و الأسماء والصفات خلیفة عنه قریباً للعالم بإیصال کل مافیه إلی کماله اللائق ولیس ذلک إلا الروح المحمدی صلی الله علیه و آله ولذلک قال الله تعالی: )إنّ الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم( و مظهر اسم «الله» خلیفه الله علی العالمین ولذا أوتی فی الکتاب والسنة: «بسم الله لذلک کان نبیاً وآدم بین الماء والطین» والخلیفه لابدّ وأن یکون موصوفاً بجمیع الصفات الإلهیة إلا الوجوب الذاتی.[39]
و قال مولانا الامام الخمینی فی رسالته فی الخلافة والولایة:
قد حان حین أن تعلم معنی خلافة العقل الکلى فی العالم الخلقى فإنّ خلافته، خلافة فی الظهور فی الحقائق الکونیة ونبوته إظهار کمالات مبدئه المتعال وإبراز الأسماء والصفات من حضرة الجمع ذىالجلال وولایته التصرف التام فی جمیع مراتب الغیب والشهود تصرف النفس الإنسانیة فی أجزاء بدنها ... وممّا یرشدک إلی ما ذکرنا حق الإرشاد... ما حدثه صدوق الطائفة رضوان الله علیه فی عیون أخبار الرضا عنه علیهالسلام ... قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما خلق الله أفضل منی ... لو لا نحن ما خلقالله آدم و لا حوا و لا الجنة والنار ولا السماء و الأرض ... فنودیت یا محمد أنت عبدی و أنا ربک فإیای فاعبد و علّی فتوکل فإنّک نورى فی عبادی ورسولی علی خلقی وحجتى عل بریتی ...[40]
این اصطلاح از قرآن گرفته شده و خمیرمایة آن آیة مبارکهیی است که میفرماید: )وإذا قال ربّک للملائکة إنّی جاعل فی الأرض خلیفة([41] و اشاره به ماجرای آفرینش آدم و حوا و نسل بشر میباشد.
و چون باید خلیفه و جانشین با مقامی که منوب عنه است مشابهت و مناسبتی در صفات و افعال داشته باشد و بتعبیر عرفانی که گذشت هر ذاتی را صفاتی و هر صفتی را ظهور و مظهری است. در این مقام، خلافت از آن وجودی است که مظهر اکمل اسماء و صفات الهی باشد و همانطور که در روایات متواتر، پیامبر اکرم (ص) و ائمة اطهار، خلیفة الله و مسندنشین عزّ ملکوت خداوند معرفی شدهاند این حقیقت بدست میآید که
اولاً، خداوند با آفرینش انسان، خلعت خلافت را هم به قامت انسان کامل فراهم کرد. ثانیاً، خلافت اقتضا دارد که خلیفه اشبه و اقرب موجودات به او باشد. ثالثاً، این مقام شایسته و برازندة وجود سیدالمرسلین و خاتم النبیین است که در تخلق به اخلاق الهی و اتصاف به صفات الله در مرتبة اولی است آنسانکه اهل دل او را پردهدار سراپردة «غیبالغیوب» و رازدار «عمای مطلق» میبینند و پیرمستیبخش عشقافشان کل کاینات و ساقی خمخانه جمال مطلقش میشناسند. همانکه جام ولایت (که هم بمعنای سروری و هم حب و عشقورزی است) از خم ازلی در دست اوست. و پس از وی وارث ولایت مطلقه، مولی المتقین علی است و سپس انبیای عظام از ابراهیم خلیل گرفته تا دیگر پیامبران و صدیقان.
محققین عرفا برآنند که انسان کامل، اعلی مظهر صفات جمالیه و نخستین آن است. انسان نمونهای است که متخلق به تمام اخلاق الله و متلبس به جمیع اسماء حسنای الهی و سرآغاز وجود و مَطلع هستی یا «اول ما خلق الله» میباشد که در حدیث گاهی به «عقل» تعبیر شده و گاهی به مقام رسالت عظمی و خاتمیت نبوت علیا و در اصطلاح اهل دل به خلافت و «فیض مقدس» و «حقیقت محمدیه» و «ولایت مطلقه» و امثال آنها.
لکن با تمام این حقایق و ثبوت آن در جای خود، از نظر تفسیری لحن قرآن مجید و آهنگ خطاب آن، که به عموم مؤمنین (و در برخی از آیات خطاب به بنی اسرائیل همزمان موسی (ع)) است، اقتضا دارد که دایرة خلافت وسیعتر از آن چیزی باشد که در بیان عرفای ماست و بدان اشاره کردیم.[42]
به نظر میرسد که خلافت رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین و ائمه و انبیای عظام از اعلاترین مراتب خلافت است ولی دیگران نیز بنسبت قرب الی الله و درجة تجلی صفات الله و ظهور اسماء الله حایز مقام خلافتند و یا از این هم فراتر ـ که مقتضای تحقیق است ـ هر انسانی «بما أنّه مرید ثبوتاً وشأناً» خلیفه الله است و بمیزان تراوش «اراده» و تجلی آن که ناشی از «امر الهی» و «کن وجودی» است خلافت او نیز به منصة اثبات و بروز خواهد رسید، با بیانی که این مختصر جای آن نیست و در رسالة مستقلی عرضه خواهد شد إن شاء الله تعالی.
* این مقاله بنا به تقاضای همایش محمد(ص) اسوه بشریت در سال 1365 ـ تهران نگارش شده است.
پی نوشت ها :
36. احمد صبحی یکی از مؤلفین مصری (کتاب نظریة الإمامة، ص 24) میگوید نزد شیعه امام به «صاحب حق قانونی» (De jour) اطلاق میشود و خلیفه به «صاحب سلطة بالفعل» یا (De Facto).
37. الهیات شفا، فصل خلیفه و امام.
38. مقصود شیخ از «عبادت» اطاعت آنهاست، همچنانکه در قرآن اطاعت اجبار عبادت آنها محسوب شده است. (آیة 31، سورة توبه) اطاعت انبیاء و ائمه در آیات بسیاری از قرآن آمده است از جمله )أطیعو الله و أطیعو الرسول واُولی الأمر منکم(
39. رساله توحید- نبوت- ولایت، ص 37.
40. مصباح الهدایة، الإمام الخمینی، ص 163.
41. سورة بقره، آیة 30.
42. مثلاً در آیة 7 سورة حدید: ) آمنوا بالله ورسوله وأنفقوا ممّا جعلکم مستخلفین فیه... ( خطاب به غیر انبیاست که مأمور شدهاند به انبیاء ایمان بیاورند. و نشان میدهد که مخاطبین آیه همه خلیفة الله هستند و اموال خدا به آنها سپرده شده است.
منبع:www.mullasadra.org
ادامه دارد...
/ج