امامت
امامت در لغت عرب بمعنای پیشگامی و پیشاهنگی و پیشوایی است و در قرآن مجید هم امام بهمین معنا استعمال شده و علمای اسلام نیز این کلمه را بهمان معنای عرفی بکار بردهاند و میبینیم که در میان متکلمین اولیه نیز امامت بعنوان یک اصطلاح تعریف نمیشود، اگرچه بعدها اختلاف در عمق مفهوم آن سبب میگردد که برای تعریف جامع و مانع آن میان مذاهب مختلف اسلامی تلاش انجام و ارائه گردد.
ماوردی امامت را «خلافت نبی در حراست از دین و سیاست دنیوی» میداند.[20] و علامة حلّی در باب حادیعشر آنرا «ریاست عامه در امور دین و دنیا نیابتاً عن النبی» معرفی میکند.
اهل سنت علیرغم قید «حراست دین» که در تعریف آنان هست، امامت را همان خلافت میدانند و چون خلافت در نظر آنان همان ادارة مملکت و بدون ابعاد معنوی موجود در نبی است (که شیعه تمام آنها را برای امامت لازم میداند)، بنابرین امامت نیز در نظر اهل سنت (که بتبع شیعه، آنرا بجای خلافت در کتب کلامی و فقهی خود آوردهاند) همان بُعد اجتماعی و اداری نبوت ـ یعنی مدیریت جامعه ـ است و نه بیشتر، یعنی همانکه در زمان خلفا وجود داشت.
اما نزد شیعه این کلمه معنایی وسیعتر دارد و ابعاد بسیاری را که به آن اشاره خواهد شد و باید امام دارای آن باشد، در برمیگیرد. از اینرو میتوان گفت که امامت در میان مسلمین یک لفظ مشترک است که دو معنای مختلف را با فاصلهیی بسیار در خود دارد.[21]
همین اختلاف در معنای کلمه، سبب گردیده است که مسئلة امامت نزد شیعه صورت دیگری پیدا کند و علیرغم اهل سنت، که آنرا از فروع دین میدانند، شیعه آنرا در ردیف اصول دین و مسائل نبوت و وصایت قرار دهد و ادامه ولایت پیغمبر محسوب گردد. بقول شهید مطهری «اگر امامت صرفاً بمعنای رهبری ظاهری مسلمین بود ما شیعیان هم مانند بقیة مسلمین مسئلة امامت را جزء فروع دین بحساب میآوردیم».[22]
شیعه امامت را ادامه ولایت مطلقه رسول اکرم (ص) میداند که در جای خود دلایل آن طرح و بحث شده است و ابعاد عمل ولایت و امامت بنظر شیعه عبارتست از:
اولاًـ احکام خدا را که در دسترس عامه نیست بخوبی بدانند و بتوانند در موارد لزوم آنرا به مردم بیاموزند.
ثانیاًـ همانطور که پیامبر قرآن را با جان و دل و تمام وجود خود درک نموده و فهمیده بود آنها نیز باید آنرا بدانند تا مردم در فهم کتاب خدا و بیان او سرگردان نمانند.
ثالثاًـ همانطور که پیامبر از طرف خداوند حق قضا و فصل خصومت و حکم و اجرای حدود الله را داشت، آنها نیز حق قضا و اجرای حدود داشته و اجرای عدل و قسط را تضمینی کافی باشند.
رابعاًـ همانطور که پیامبر اکرم (ص) از اتباع هوی و حظ و وساوس شیطانی بدور بود، بدلایلی که در علم کلام آمده است، امام نیز باید همان عصمت را دارا باشد تا پای رهبری نلغزد و دین خدا و مصلحت امت اسلامی در خطر نیفتد.
خامساًـ همانطور که پیامبر حجت و قطب و صاحب ولایت تکوینی بود امام نیز باید دارای این خاصه باشد، همچنانکه در حدیث آمده: «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها ...»؛ زیرا که زمین هیچگاه خالی از حجت نیست.
سادساًـ همانگونه که پیامبر علاوه بر رسالت، نقش امامت و وظیفة رهبری و حکومت بر جامعة مسلمین را نیز داشت و باصطلاح دارای ولایت تشریعی نیز بود، امام هم وارث مقام امامت پیامبر و ولایت و رهبری اوست. (با شرایطی که در جای خود بیان شده است). پس امامت بمعنای ولایت بمعنیالاخص (یعنی جامعیت مقامهای ظاهری و معنوی) و جمع بین ولایت تکوینی و تشریعی است و بدیهی است که جای بررسی این حقایق که یک مسئلة اعتقادی و اصولی میباشد در علم کلام است نه در فقه و حقوق.
لکن همانگونه که اشاره شد، علمای غیر شیعه مفهوم امامت و ولایت را به این وسعت نمیگیرند و آنرا فقط بمعنای حکومت میدانند و بحث از آنرا شایستة فقه و حقوق میشمرند. خلیفة اول نیز در خطبة خود پس از وفات رسول خدا (ص) چنین گفت: «یا أیها الناس ... لابدّ لهذا الأمر ممّن یقوم به فانظروا وهاتوا آراءکم رحمکم الله ...» و خلافت یعنی جانشینی پیامبر در «امر» ـ یعنی حکومت ـ از آنروز بوجود آمد. دیگر ویژگیهای پیامبر حتی باعتقاد علمای اهل سنت بویژه عرفا و اهل طریقت آنان، فقط در امیرالمؤمنین علی (ع) و فرزندان و جانشینان او وجود داشته و هیچیک از علمای برجستة مذاهب مختلف اسلام ـ خلفای ثلاثه ـ و یا غیر اهل بیت را دارای این خصایص ندانستهاند.
بنابرین، انتظار بر اینست که علمای بزرگ اهل سنت در این روزگار به این نکته (که امامت از خلافت جداست و امامت خاص ائمه اثنیعشر است) توجه کنند و یکبار دیگر مسئلة امامت ائمه اثنیعشر را از جهاتی که منکر آن نیستند، به بحث بگذارند و راههای جدیدی برای تقریب و وحدت بین جامعة مسلمین فراهم سازند.
ابعاد امامت و ولایت که در رسول اکرم (ص) و انبیای اولوا العزم وجود داشته و بعقیدة شیعه باید در جانشینان آنها نیز (که آنان را وارثان انبیاء میدانیم) وجود داشته باشد، در کتب کلام بعنوان اوصاف امام و نیز دلایل لزوم امامت آمده است که باختصار به آنها نیز اشاره میکنیم:
1. امام باید عالم به احکام الله، حلال و حرام، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید، و ظاهر و خفی آن باشد و مداری ثابت برای احکام تشریعی خدا و قوانین لازم برای ادارة فرد و اجتماع؛ زیرا اگر احکام و مقررات، مداری ثابت نداشته باشند هوی و هوس مردم و زور و قدرت زورمندان، احکام خدا را در هر زمانی بشکلی درمیآورد و با تفسیر احکام خدا مطابق طبایع مغرضان، دین خدا مسخ و تبدیل، و ابزاری برای هوسرانی حکام میشود و فلسفة رسالت و بعثت انبیا ـ که اقامه احکام الله است ـ باطل و عبث میگردد.
پس ضرورت دارد که شخصی بعنوان امام، یعنی معیار شناخت صحیح و سقیم احکام و مدار حق و باطل قوانین، وجود داشته باشد.
شیخ طوسی (قدس سره) میگوید:
قد علمنا أنـّه لیس جمیع الأحکام الحوادث التى تحتاج إلی معرفتها علیه أدلة قاطعة لا من تواتر ولا إجماع وإذاکنا مکلفین للعمل بالشرع وجب أن یکون لنا طریق یوصل به إلی معرفته ویعرف الصحیح ممّا اختلفت أقوال الأئمة فیه ولیس ذلک إلا قول إمام معصوم مأمون علیه السهو والغلط ... .
... دلیل آخر و هو أنـّا علمنا أنّ شریعة النبی صلی الله علیه و آله لازمة لکن من یأتی فیما بعد إلی قیام الساعة وما هذه صورته فلابدّ لها من «حافظ» معصوم یراعیهم متی تعمدوا ترکه ... ومتی فرض عدم الإمام المعصوم فلا أمان من ذلک .[23]
2. امام باید معصوم باشد. شرط عصمت مخصوص به شیعة امامیه است و برخی متکلمین غیر شیعه ورع و تقوی را شرط دانستهاند، مانند باقلانی که میگوید:
إنّ الإمامة لاتصلح إلا لمن تجتمع فیه شرائط ... ورعاً فی دینه .[24]
و برخی عدالت را لازم دانستهاند مانند ماوردی که عدالت را جزء شروط سبعه امامت ذکر کرده است.[25] برخی حتی با وجود فسق و احراز عدم عدالت نیز خلافت را جایز دانستهاند! شارح مقاصد میگوید: خلافت و امامت با قهر و غلبه و بدون بیعت هم حاصل میشود اگر چه حاکم فاسق باشد علیالاظهر. و در جای دیگر گفته است: «یجب طاعة الإمام ما لم یخالف حکم الشرع سواء کان عادلاً أو جائراً».[26] (!)
اما شیعه اعتصام دایمی را در امام شرط میداند. علامه در شرح تجرید میگوید: «إنّ الإمام یجب أن یکون معصوماً».[27] و شیخ طوسی میفرماید «عقلاً لازم است در امام شرایطی مانند عصمت، افضلیت، اعلمیت و ... وجود داشته باشد، عصمت از آنرو که چون غلبة هوی و غرایز حیوانی در افراد جامعه، موجب اخلال نظم در آن جامعه خواهد شد و یا لااقل محتمل است چنان شود، پس رئیسی لازم است که خود دستخوش این ضعفهای بشری نباشد تا ملاک حاجت به امام موجود شود وگرنه تسلسل خواهد بود و به امامی دیگر نیاز است».[28]
3. امام باید افضل باشد. یعنی امام در جنبههای مؤثر در رهبری باید برترین و جامعترین باشد و همانطور که پیامبر عالمترین مردم در شناخت قرآن و تفسیر و تأویل آن بود و از رموز جهان خبر داشت امام و رهبر جامعه نیز باید از دیگران اعلم باشد و همچنین در قوت تدبیر، شجاعت، سخاوت، اصالت و دیگر صفات کمالیه.
متکلمین شیعه براساس قاعدة عقلی و عقلانی قبح تقدیم مفضول بر فاضل (یا انتخاب غیربرتر) و همچنین ترجیح دو مساوی بر یکدیگر، لزوم افضل بودن امام را بر دیگر مردم ثابت کردهاند.
علامه حلّی (قدس سره) میفرماید:
الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته لأنّه إما أن یکون مساویاً لهم أو أنقص منهم أو أفضل. والثالث هو المطلوب والأوّل محال لأنّه مع التساوی یستحیل ترجیحه علی غیره بالإمامة والثانی أیضاً محال لأنّ المفضول یقبح عقلاً تقدیمه علی الفاضل. ویدلّ علیه قوله تعالی: )أفمن یهدى إلی الحق أحق أن یتبع أمن لایهّدی إلا أن یهدی فما لکم کیف تحکمون( و یدخل تحت هذا الحکم کون الإمام أفضل فی العلم والدین والحکمة والشجاعة وجمیع الفضائل النفسانیة والبدنیة.[29]
4. امام باید دارای سلطة تکوینی باشد. زیرا امام «حجت» خداست و مقصود از حجت در روایات متواتری که رسیده، کسی است که نه فقط بهانة جهل به احکام شرع را با علم وسیع خود (که از منبع وحی تغذیه میشود) برمیدارد بلکه محور و مدار جهان خلقت است و قدرت تصرف تکوینی و کرامات و خوارق عادات را دارد، بگونهیی که نبود او سبب تلاشی نظم طبیعی عالم خواهد شد و در حدیث آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«قلت لأبی عبدالله علیهالسلام: تبقی الأرض بغیر إمام، قال لوبقیت الأرض بغیر إمام ساعة لساخت ...».[30] و در حدیث دیگری آمده است: «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها ...». علاوه بر این شرایط و اوصاف امام دارای مقام رهبر سیاسی و نظامی جامعه است و این همان منزلتی است که در حدیث معروف از امام رضا (ع) آمده است که «إنّ الإمامة هى منزلة الأنبیاء وارث الأوصیاء».[31] و بعبارت دیگر یکی از مهمترین ابعاد نبوت، پیاده کردن نظام الهی در جامعة مؤمنین است که همراه رسالت از طرف خداوند به آنها اعطا میشده و در قرآن به امامت و حکم تعبیر گردیده است.
جای شگفتی است که درحالیکه عدهیی از مسلمین خلافت از پیامبر اکرم را منحصر در همان جنبة حکومت و رهبری سیاسی میدانند و وجود شرایطی دیگر را لازم نمیبینند؛ برخی مؤلفین غیر شیعه پیامبر را فقط یک پیامگزار محض معرفی میکنند، بدون آنکه حق حکومت داشته یا برای حکومت بر جامعة سیاسی مسلمین آمده باشد.[32] با آنکه بر این اساس قهراً برای جانشینان او نیز حق ادارة سیاسی کشور باقی نمیماند.
اما گذشته از نظریة این مؤلف که برخاسته از جهل به کتاب و سنت و پیروی یا اجرای سیاست سلطهگران بینالمللی است باتفاق اهل تحقیق حکومت و رهبری، یکی از ویژگیهای برجستة پیامبر و جانشینان اوست و علاوه بر ادلة نقلی موجود، برهان عقلی نیز ملازمة میان تشریع و حکومت را اثبات میکند، زیرا ارائة یک دین (که مجموعة قوانین و مقررات مدنی و جزائی و مالی و بازرگانی و احوال شخصیه و خانواده و امثال آنهاست) بدون برپاکردن یا در دست داشتن یک ضمانت اجرایی نسبی، مانند وجود یک قوة مقننه در جامعهای بدون قوة مجریه است و دو احتمال و فرض در آن وجود دارد:
اول) آنکه بگوییم ایمان و عقیدة خود مردم برای انجام آن مقررات کافی است. این فرض ظاهرالبطلان است:
زیرا اولاً، غرایز حیوانی بشر که مایل به نفع شخصی یا اضرار به غیر بقصد انتقامجویی و توأم با عصبیتهای نژادی و لسانی و اقلیمی است، ممکن نیست که بدون ترس از مجازات قدرتی فایق و برتر، برخلاف امیال طبیعی و غرایز حیوانی خود عمل کند و با غلبة بر غرایز، بدون هیچ تخلف و انحرافی، به تمام احکام و قوانین عمل نماید. بلکه بالعکس، اگر قدرتی فایق بر سر افراد جامعه نباشد بطور قطع هرج و مرج خواهد شد و نظام جامعه از هم خواهد پاشید و ضعفا به عزلت و انزوا و زندگی غیراجتماعی روی خواهند آورد.
ثانیاً، تجربة جامعهشناسان و مورخان نشان میدهد که افراد بسیاری با وجود دولتها یا حکومتهای محلی یا مرکزی یا قبیلهیی و حتی با حضور پیامبران و پیشوایان، وجود داشتهاند که قوانین را نقض کرده و به تعدی پرداختهاند.
دوم) آنکه بگوییم مقنن حکیم با علم به طبایع و غرایز تجاوزگر بشر وجود قوهیی مجریه را لازم نمیبیند. در این فرض طبعاً معتقد شدهایم که شخص حکیم کاری لغو و غیرحکیمانه کرده است و نهالی را کاشته، بدون آنکه بفکر نگهداری و ادامة حیات آن باشد. مسلّم است که در گامهای اولیه این چنین جامعهیی همة آن اصول و قوانین بدست فراموشی سپرده خواهد شد و روشن است که این از خداوند حکیم بدور است. بهمین دلیل محال است که خداوند پیامبران را با مشتی قوانین برای مردم بفرستد ولی آن پیامبر یا افراد صالح دیگر را مأمور اقامة حکومت، یعنی دستگاهی که آن قوانین را باید اجرا کند و از مردم اجرای آنرا بخواهد، نکند.
قرآن مجید هم خود شاهد بر این مطلب است و جعل امامت برای حضرت ابراهیم نبی (ع) و موسی و داود و سلیمان و امثال آنها که در قرآن از آن سخن رفته، هم نشانگر این واقعیتند. در روایات نیز ادلة فراوان بر این مدعا وجود دارد. از جمله: «فلو لم یجعل لهم قیماً حافظاً لما جاء به الرسول فسد ما علی نحو ما بینا و غیرت الشرائع والسنن والأحکام و الإیمان وکان فى ذلک فساد الخلق أجمعین».[33]
روایت بلندبالایی از امام رضا (ع) به دست ما رسیده است که به آن خواهیم پرداخت.
در برخی روایات نیز جملة «الإمامة زمام الدین و نظام المسلمین» آمده یا در توصیف امام، او را «قیم و امین مردم و مانع فساد آنها و مجری حدود و احکام در جامعه» معرفی کرده یا با تجربة سایر ملل که هرگز بدون رئیس و رهبر نبودهاند، مقایسه نموده است و امام را شخصی دانسته که با دشمنان میجنگد و لشگرکشی میکند و ثروت ملی را بین آنها تقسیم مینماید و جلو ستم ستمکاران را میگیرد. و اساساً تعبیر «اولی الامر» از امام که در قرآن و حدیث فراوان است، نشانة تلازم امامت با حکومت و تصدی امر سیاست جامعه است.
در ختام این فصل مناسب است به گوشههایی از چند روایت اشاره بکنیم:
1. از امام علی بنموسی الرضا (ع):
... إنّ الله عزوجل لم یقبض نبیه حتی أکمل الدین وأنزل علیه القرآن فیه تبیان کل شىء یبین فیه الحلال والحرام والحدود والأحکام وجمیع ما یحتاج إلیه الناس کلاً، فقال عزوجل: ما فرطنا فی الکتاب من شىء وأنزل فی حجة الوداع وهی آخر عمره: الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دیناً وأمر الإمامة من تمام الدین ... وأقام لهم علیاً علیهالسلام علماً وإماماً وما ترک شیئاً یحتاج إلیه الأمه إلا بینه ... .
إنّ الإمامة أجل قدراً وأعظم شأناً وأعلا مکاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن یبلغها الناس بعقولهم أو ینالون بآرائهم أو یقیموا إماماً باختیارهم.
إنّ الإمامة خص الله عزوجل بها إبراهیم الخلیل بعد النبوة والخلة ... .
إنّ الإمامة هى منزلة الأنبیاء وارث الأوصیاء. إنّ الإمامة خلافة الله وخلافة الرسول صلی الله علیه و آله ومقام امیرالمؤمنین و میراث الحسن و الحسین علیهالسلام.
إنّ الإمامة زمام الدین ونظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین. إنّ الإمامة الإسلام النامى وفرعه السامى بالإمام تمام الصلاة والزکاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفى والصدقات وإمضاء الحدود والأحکام ومنع الثغور والأطراف... .
الإمام أمین الله فی خلقه و حجّة علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی إلی الله والذاب عن حرم الله ... الإمام واحد دهره لایدانیه أحد ولایعادله عالم ولایوجد منه بدل ولا له مثل ولانظیر مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه له و لااکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب ... . [34]
2. روایت فضل بن شاذان از امام رضا (ع):
فإن قال: فلم جعل أولی الأمر وأمر بطاعتهم، قیل لعلل کثیرة، منها أنّ الخلق لما وقفوا علی حد محدود، وأمروا أن لایتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم، لم یکن یثبت ذلک ولایقوم إلا بأن یجعل علیهم فیه «أمیناً» یأخذهم بالوقف عندما أبیح لهم ویمنعهم من التعدی والدخول فیما خطر علیهم، قیماً یمنعهم منالفساد و یقیم فیهم الحدود والأحکام.
ومنها أنّا لانجد فرقة من الفرق و لا ملة من الملل بقوا وعاشوا إلا بقیّم ورئیس لما لابد لهم منه فی أمر الدین والدنیا فلم یجز فی حکمة الحکیم أن یترک الخلق ما یعلم أنّه لابد لهم منه ولا قوام لهم إلا به فیقاتلون به عدوهم و یقسّمون به فیئهم ویقیم لهم جمعیتهم وجماعتهم ویمنع ظالمهم من مظلومهم.
منها أنّه لو لم یجعل لهم إماماً قیماً أمیناً حافظاً مستودعاً لدرست الملة وذهب الدین وغیرت السنة والأحکام ولزاد فیه المبتدعون ونقص منه الملحدون وشبهوا ذلک علی المسلمین لا ناقد وجدنا الخلق منقوصین محتاجین غیر کاملین مع اختلافهم واختلاف أهوائهم فلو لم یجعل لهم فیها حافظاً لما جاء به الرسول فسدوا علی نحو ما بیّنا وغیرت الشرائع والسنن و الأحکام والإیمان وکان فی ذلک فساد الخلق أجمعین.[35]
* این مقاله بنا به تقاضای همایش محمد(ص) اسوه بشریت در سال 1365 ـ تهران نگارش شده است.
پی نوشت ها :
20. ماوردی، الأحکام السلطانیة، ص 5.
21. باب حادثیه، ص 43و 44.
22. امامت و رهبری، ص 50.
23. تمهید الأصول، ص 351.
24. الاسنات، ص 69.
25. الأحکام السلطانیة، ص 6.
26. لاهیجی، گوهر مراد، ص 329.
27. شرح تجرید، ص 227.
28. همان.
29. شرح تجرید، المسألة الثالثة، ص 228.
30. حدیث أبی حمزه، ج 23، (بحار جدید)، ص 21.
31. بحار، ج 25، ص 122.
32. الإسلام وأصول الحکم، علی عبدالرازق.
33. بحار جدید، ج 23، ص 32.
34. اصول کافی، ج 1، باب فی فضل الإمام وصفاته.
35. بحار جدید، ج 23، ص 32.
منبع: www.mullasadra.org
ادامه دارد...
/ج