ماهان شبکه ایرانیان

نبوت ورسالت (۱)

کشف ابعاد وجود شخصیت پیامبر اکرم(ص)، اگر چه بر ما ناممکن است ولی تلاش برای کشف عظمت و ژرفای آن، خود یکی از مراحل تکاملی بشر است زیرا که «چشیدن» از این دریا ـ بتعبیر مولاناـ بجبران «کشیدن» ناممکن آن، خود مایة عمری مستی و شور و تکاپوست

نبوت ورسالت (1)
کشف ابعاد وجود شخصیت پیامبر اکرم(ص)، اگر چه بر ما ناممکن است ولی تلاش برای کشف عظمت و ژرفای آن، خود یکی از مراحل تکاملی بشر است زیرا که «چشیدن» از این دریا ـ بتعبیر مولاناـ بجبران «کشیدن» ناممکن آن، خود مایة عمری مستی و شور و تکاپوست.
ترسیم ابعاد وجودی این بزرگ نیز خود کاری دشوار است و مرد میدان می‌خواهد و فهرست کمالات او را شمردن و خواندن، نیازمند روحی متکامل و دانشی انبوه است، زیرا تمیز «کمال» هم، کمال است و محتاج کمال.
ولایت یکی از مهمترین ابعاد، بلکه جوهرة اصلی و خمیرمایة دیگر ابعاد شخصیت نبوی است که نبوت و رسالت پیامبر و امامت و حجت بودن او ـ چه رسد بدیگر خصایل این نیکو خصال ـ همه از آن نشئت می‌گیرند. بیهوده نیست که همچنانکه ولایت در تار و پود منش و کردار پیامبر و همة تجلیات جوهری و افعالی او ساری و جاری است، این حقیقت در همة شئون تکوینی و تشریعی، یا بتعبیر دیگر در حوزة علوم حقیقی و علوم اعتباری (که گاهی از ایندو به علوم طبیعی و علوم انسانی نیز تعبیر می‌شود)، هم مورد شناخت و تحلیل و بحث و بررسی بوده است.
علوم حقیقی و علوم اعتباری، تقسیمی است که علما برای شناختها و تحلیلهای خود از پدیده‌های جهان هستی کرده‌اند زیرا که کلیة امور جهان و علوم مربوط به آن بر دو گونه و دو قسمند: یا برای شناخت حقایق و پدیده‌های طبیعی و حقیقی جهانند که بدون دخالت ذهن و عرف بشر وجود دارد (مانند علوم مربوط به طبیعت و ماوراء آن و عالم وجود)، یا برای شناخت پدیده‌هایی است که با قرارداد و عرف و اعتبار انسانها موجود شده‌اند (که از آن جمله است علم حقوق و علوم مربوط به روابط متقابل انسانها.)
میان این دو حوزة ممتاز علوم، مرزی استوار هست که جدایی آنها را نشان میدهد. ولکن ولایت (و دیگر اقمار آن) حقیقتی است که در هر دو کعبه خداست و موضوعاتی مانند ولایت، خلافت، امامت، رسالت، نبوت (که موضوع این مقالند) در علومی متفاوت مانند فلسفه، عرفان، حقوق، فقه، صدرنشین دیگر مسائل آن هستند.
ولایت یا حکومت که از مسائل فقه و حقوق و داخل در حوزة علوم اعتباری است ارتباطی استوار با ولایت و خلافت و نبوت و رسالت دارد که پدیده‌های معنوی و حقیقی این جهانند.[1] پیامبر و رسول یک «حجت» است که در بُعد تشریعی بمعنای رافع عقاب بلابیان و در بُعد تکوین بمعنای سررشته‌دار جهان طبیعت و نگاهدارندة نظم و روند جهان است. از اینجاست که ولایت (ولایت خدا، ولایت پیامبر و ائمه، ولایت فقیه) یک سرش در عرف و امور اعتباری و وضعی جامعة بشری است و سر دیگرش در منتهای ملکوت الهی، و بیشک باین شگفتی و عمق و جلال و زیبایی موضوعی در جهان وجود ندارد.
برای اثبات گوشه‌یی از این ادعا رواست که به شرح و تفسیر این واژه‌های تابناک، که همیشه چون گوهری بر تارک بشریت و تمدن انسانی درخشیده است، بپردازیم و ضمن مروری تحلیلی، عمق مفاهیم اعتباری و حقیقی، و ارتباط و وحدت آنها را با یکدیگر بیابیم.

نبوت و رسالت
 

کلمة نبوت مصدری است منتزع از کلمة «نبی» که در قرآن مکرر از آن یاد شده است. و نبی بر وزن فعیل مشتق از نبأ بمعنای خبر است که صاحب خبر یا «خبرگزار» معنی می‌دهد. و گاهی آنرا از «نباوت» بمعنای رفعت گرفته‌اند.[2]
این کلمه در قرآن مجید به پیامبران و فرستادگان خداوند اطلاق شده و بصورت اصطلاحی در علوم عقلی و نقلی بکار رفته است.[3]
رسالت هم مأخوذ از کلمة رسول است که خود از مصدر «ارسال» گرفته شده[4] و معنای آن فرستاده و پیام‌آور است و عرفاً به حاملان پیام از صاحبان قدرت و شوکت اطلاق می‌شود و در قرآن به مأموران ابلاغ پیام الهی.
بر این اساس «نبوت» خبرگزاری است و «رسالت» پیام‌رسانی. «نبی» از رخسار حقیقی جهان و جمال حقیقت و حقیقت جمال پرده برمی‌دارد و چهرة هستی را، از مبدء تا معاد، کران تا به کران، و آنگونه که «هست»، به مردم نشان می‌دهد ... و «رسول» کوله‌باری از پیام نویدبخش و زندگیساز الهی و دستمایة حیاتی جاودان و سعادتمندانه را برای آنها بارمغان می‌آورد.[5]
«نبی» به مردم ـ که نوباوگان دبستان معرفتند ـ جهانبینی را که الفبای زندگی واقعی است، می‌آموزد و «آنچه هست» را به بشر نشان می‌دهد و در لابلای کلماتی که به گوش دل او زمزمه شده، خدای یکتا و صفات حسنا و اسماء علیای او را معرفی می‌کند و از ظلمتکده‌یی که در آن هستند، برای نظر به فراخنای جهان حقیقت، دریچه‌یی به روشنایی می‌گشاید.
ولی «رسول» تمام «آنچه بایست» (و مجموعه‌یی از عقیده و احکام ـ ایدئولوژی و قانون) را می‌آورد و طی‌شدن راه بشر را با معالمی که در هر قدم آن گذاشته و شریعت، منهاج، سبیل‌الله، صراط مستقیم، و در یک کلمه «دین» را ـ که همان نزدیکترین راه برای وصول به خوشبختی جاودانه است ـ به او می‌نمایاند و برنامة عملی کوتاه و بلند زندگی هر فرد را، از هر گونه که باشد، برای تحصیل سعادت او در دو دیدار خاکی و افلاکی در اختیار او می‌گذارد.
در اصل تفاوت معنای این دو کلمه اختلافی نیست ولی در بیان وجه افتراق آنها، آرائی مختلف ابراز شده است. برخی نسبت آندو را عموم و خصوص مطلق دانسته‌اند یعنی هر رسول، نبی نیز هست ولی ممکن است نبی، رسالت نداشته باشد. و عده‌یی معتقدند رسول کسی است که دین جدید می‌آورد ولی نبی اعم از آنست، یعنی شامل کسانیکه دین جدید نیاورده و پیرو پیغمبران سلف باشند نیز می‌شود.[6]
برخی دیگر گفته‌اند که رسول کسی است که صاحب کتاب باشد و نبی کسی که دارای کتاب نیست، و عده‌یی هم رسول را کسی می‌دانند که دین انبیای پیشین را نسخ کند و نبی آنکس را که ناسخ دین گذشتگان نباشد ... و نظرات دیگری نیز قریب به اینها وجود دارد.[7] شیخ مفید اختلاف آندو و وجود نسبت عموم و خصوص مطلق را مورد اتفاق شیعه دانسته و می‌گوید:
اتفقت الإمامیة علی أنّ کل رسول هو النبی ولیس کلّ نبی فهو رسول وقد کان من أنبیاء الله حفظه لشرائع الرسل و خلفائهم فی المقام. بها قالت جماعة من المرجئه وکافة أصحاب الحدیث وأجمعت علی خلاقه المعتزلة .[8]
علامة طباطبائی (طاب‌ثراه) در بیان فرق این دو لفظ، در یکجا رسول را مأمور تبلیغ، ولی نبی را غیر مأمور به این وظیفه دانسته‌اند. عبارت ایشان اینست:
وقد تبیّن فی العلم الإلهى أنّ بین عالمنا وبین الحق الأوّل تبارک وتعالی وسائط ثابتة وینتج ذلک کلّه أنّ هذا التکلیف والاهتداء یجب أن یرد علی أهل القلم الأوّل من الأولیاء بالضرورة، فإن کان مختصاً بنفسه الشریعة سمّی نبیاً وإن عمّه وغیره سمّی رسولاً ایضاء .[9]
و در جای دیگری نتیجه می‌گیرند که هر «مبعوث من الله» نبی است ولی رسول همان معنای لفظی خود را (که عبارت از نقل و رساندن پیام است) دارد که گاهی نیز همراه با اتمام حجت می‌باشد. نبی و رسول هر دو مبعوثند: یکی برای «انباء» و اخبار از غیب و دیگری برای ابلاغ پیام و رسالت خاص، و نسبت عموم و خصوص مطلق میان آندو وجود ندارد.
علامه طباطبائی در تفسیر آیة: )کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین وأنزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین الناس...( [10] می‌فرماید:
و معنی الرسول: حامل الرسالة ومعنی النبى: حامل النبأ. فللرسول شرف الوساطة بین الله سبحانه وبین خلقه وللنبى شرف العلم بالله وبما عنده. وقد قیل: إنّ الفرق بین النبی والرسول بالعموم والخصوص المطلق فالرسول هو الذى یبعث فیؤمر بالتبلیغ ویحمل الرسالة والنبى هو الذى یبعث سواء أمر بالتبلیغ أم لم یؤمر. لکنّ هذا الفرق لا یؤیده کلامه کقوله تعالی: )واذکر فی الکتاب موسی إنّه کان مخلصاً وکان رسولاً نبیاً.([11] وآلایة فى مقام المدح والتعظیم ولایناسب هذا المقام التدرّج من الخاص إلی العام، کما لایخفی.[12]
پیرو این مطلب در جای دیگری[13] ضمن نقل و رد آراء دیگران در اینباره می‌گوید که آیة مبارکه: )وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی إلا إذا تمنّی ألقی الشیطان فی أمنیّته([14] صریح در اختلاف معنای نبی و رسول است ولی نه بصورت عموم و خصوص مطلق (زیرا در آنصورت از جملة «و لا نبی» باید چنین مفهوم شود که مأمور به تبلیغ نبوده‌اند و حال‌آنکه در صدر آیه تعبیر «أرسلنا» آمده که بمعنای امر به تبلیغ است) بلکه باینصورت که رسول کسی است که فرشته برای او وحی می‌آورد و فرشته را می‌بیند و با وی سخن می‌گوید ولی به نبی در خواب وحی می‌شود و مواجهه و مکالمه با فرشتگان ندارد؛ زیرا از آیة: )قل لو کان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنین لنزّلنا علیهم من السماء ملکاً رسولاً([15] استنباط می‌شود که میان ارسال رسول و ابلاغ دین ملازمه وجود دارد و لازمة ارسال دین، ارسال شخصی است که آنرا ابلاغ کند چه نبی باشد و چه رسول.[16]
فرق نبی و رسول از جهت نحوة دریافت وحی و کلام خدا که علامه استاد (ره) به آن اشاره فرموده (و جای تعجب است که مفسران دیگر به آن توجه نکرده‌اند) در احادیث شیعه معروف و مذکور است و ضمناً معلوم می‌شود که این مسئله در نهان ائمة اطهار نیز مورد نظر اصحاب بوده است. از جمله روایات وارده یکی روایت هشام بن سالم از امام صادق (ع) است که آن حضرت ضمن بیان درجات انبیا، به این فرق هم اشاره فرموده‌اند. حدیث اینست:
قال ابوعبدالله علیه‌السلام: الأنبیاء والمرسلون علی أربع طبقات: فنبى، منباء فى نفسه لایعدوا غیرها.
ونبی یری فی النوم ویسمع الصوت ولایعاینه فی الیقظة ولم یبعث إلی أحد وعلیه إمام مثل ما کان إبراهیم علی لوط علیهماالسلام.
ونبی یری فی منامه ویسمع الصوت ویعاین الملک وقدأرسل إلی طائفة قلوا أو کثروا، کیونس علیه‌السلام.
قال الله لیونس: وأرسلناه إلی مأة ألف أو یزیدون، قال یزیدون ثلاثین ألفاً وعلیه إمام. والذی یری فی نومه ویسمع الصوت ویعاین فی الیقظة وهو إمام، مثل أولوا العزم وقد کان إبراهیم علیه‌السلام نبیاً ولیس بإمام حتی قال الله: «إنّی جاعلک للناس إماماً». قال ومن ذریتی، فقال الله: «لاینال عهدی الظالمین. من عبد صنماً أو وثناً» لایکون إماماً.[17]
نکاتی که در نظر بدوی در این حدیث به چشم می‌خورد از این قرار است:
- چون مَقسَم (زمینة تقسیم) کلمة نبی است دلالت ضمنی دارد که هر رسول نبی نیز هست و رابطه همان عموم و خصوص مطلق است.
- نبوت با بعثت و تبلیغ ملازمه ندارد.
- رسالت درجه‌یی کاملتر از نبوت است.
- نبی مأمور به تبلیغ نیست مگر آنکه رسول باشد (یا مگر آنکه پیام داشته باشد).
- نبوت بدون رسالت هم دارای درجاتی است؛ چه برخی «فی نفسه، از حقایق با خبر می‌شوند همانند قوة قدسیه، و برخی با آگاهی و صراحت بیشتر که مصداق وحی است.
- امامت از رسالت بالاتر است و با نبوت و رسالت ملازمه ندارد.
- در نبوت و رسالت نیز سلسله مراتب هست و در هر زمان فقط یک حجت وجود دارد که همان امام است و انبیاء و معاصر او باید پیرو او باشند.
- مشاهده ملائکه عالیترین مرحلة وحی است.
- هر اولوا العزمی امام است. (... و نکات دیگری که در آن است ...)
به نظر ما حل خصومت و فصل اختلاف این اعاظم چندان دور و دشوار نیست، زیرا که نبوت کیفیتی است ذاتی حاصل از جهد، طهارت، تفکر، عبادت و در اصطلاح طی اسفار معنوی؛ چه بگفتة بزرگان نبی کسی است که از سفر من الحق الی الخلق گذشته و به ناسوت و کثرت خلق نزول کرده باشد.
نبی با بینش سرشار خود از کاینات و ملکوت، لاجرم انباء از حق می‌کند و ارمغان سفر را خدمت یاران می‌گذارد. نبوت سلطنت بر اسرار وجود است و نبی روح جهان. و بقول فارابی:[18] النبوة یختص فی روحها بقوة قدسیة تذعن لها غریزة عالم الخلق الأکبر کما یذعن لروحک غریزة عالم الخلق الأصغر (البدن) ... .
اما رسالت یک منصب ظاهری و تشریعی قابل وضع و جعل تشریعی است که مخصوص مدارج عالیة نبوت است. خلقت رسالت بر کسی پوشانده می‌شود که در سفر من الخلق الی الخلق بالحق باشد، همچنانکه استاد معرفت فرموده است رسول پیامگزار و مأمور ابلاغ است پیامی که چون موج از دل نبی برمی‌خیزد و از این دریا به ساحل تشنه انسانهای گمشده می‌خورد. نبوت امری ثبوتی است اما رسالت مرحله‌یی از اثبات است، یعنی آتشی که در دل نبی است شعله می‌کشد و مشعلی بنام رسالت فرا راه مردم می‌گذارد. رسالت سعه و کمال نبوت و مرحله بروز کامل آن است و هر یک از ایندو کلمه (نبوت و رسالت) به جنبه‌یی در آن انسان برگزیده اشاره می‌کنند که با جنبة دیگر او متفاوت است ولی با آن منافات ندارد.
از روایت زیدالشحّام برمی‌آید که نبوت به رسالت و کمال رسالت به خِلَّت (دوستی) و نهایت آن به امامت منتهی می‌شود.[19] یعنی کلیت و شمول امامت بیش از خلّت و شمول خلّت بیش از رسالت و رسالت بیش از نبوت بدون رسالت است اما وصف نبوت ناظر به درون پیامبر است و رسالت به برون او، و باین ترتیب اشکال ـ در حضرت علامه استاد (رحمة الله علیه) ـ که تدرّج از خاص به عام در مقام تنظیم و تکریم خلاف بلاغت است پاسخ داده می‌شود زیرا که رسول ناظر به بُعد ارشاد نبی است ولفظ نبی ناظر به بُعد انکشاف حقایق عالم بر او؛ یکی کمال نهانی او را نشان می‌دهد که بر بشر پنهان است و دیگری کمال آشکار و برونی او را که بشر قادر به درک آن هست و آیة مبارکه به ایندو جهت جداگانه اشاره فرموده است که عین تعظیم و بلاغت است و خلاف بلاغت نیست.
* این مقاله‌ بنا به تقاضای همایش محمد(ص) اسوه بشریت در سال 1365 ـ تهران نگارش شده است.

پی نوشت ها :
 

1. در نظر نگارنده علی‌رغم ظاهر اعتباری و وضعی نبوت و رسالت، هر دو از پدیده‌های طبیعی و ذاتی جهانند و اعتبار و جعل آنها بعنوان ثانوی است.
2. شیخ الطوسی، تمهید الاصول، ص 312.
3. رسائل قیصری: النبوة فی الاصطلاح هی البعثة الاخبار من الله تعالی إرشاداً للعباد.
4. مصدر ثلاثی مجرد ندارد.
5. صاحب کتاب لطیف لطائف غیبه (احمد بن زین‌العابدین علوی عاملی، شاگرد میرداماد) از نبی به «نبوت تعریف» تعبیر می‌کند و از رسول به «نبوت تشریع»، ص 208.
6. گاهی از رسالت به نبوت خاصه و از نبوت به نبوت عامه تعبیر شده است. قیصری در رسایل خود (ص 22) می‌گوید: «النبوة عامةٌ و خاصةٌ. النبوة العامة ما لایکون مقروناً بالرسالة والشریعة والنبوة الخاصة ما یکون کذلک» (یعنی مقروناً بالرسالة والشریعة)؛ نیز ر.ک: صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ص 484. (چاپ قدیم).
7. «إنّ النبی ما یراعى الدین الکلی الذی هو مشترک بین الشرائع کلّها أعنی المحکمات التی هی أم الکتاب دون إبداع نهج من المناهج وشرع من الشرائع وأمّا الرسول فهو شارع لملة زائدة علی ما هو المشترک بین الملل والأدیان. الأقطاب القطبیة»، ص 188.
8. أوائل المقالات، ص 44.
9. علامه طباطبائی (قدس سره)، رسائل سبعه، ص 217.
10. سورة بقره، آیة 213.
11. سورة مریم، آیة 51.
12. طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 139.
13. همان، ج 14، ص 391 و 392.
14. سورة حج، آیة 52.
15. سورة اسراء، آیه 95.
16. المیزان، ج 14، ص 392.
17. اصول کافی، ج 1، ص 246.
18. فارابی، فصوص الحکم، ص 32.
19. کافی، ج 1، ص 247؛ «محمد صلی الله علیه و آله خالد عن محمدبن‌سنان عن زید الشحام قال: سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول: إنّ الله تبارک وتعالی اتخذ إبراهیم عبداً قبل أن یتخذه نبیاً و أنّ الله اتخذه نبیاً قبل أن یتخذه رسولاً و أنّ الله اتخذه رسولاً قبل أن یتخذه خلیلاً وأنّ الله اتخذه خلیلاً قبل أن یجعله إماماً فلما جمع قال: ) إنّی جاعلک للناس إماماً( قال فمن عظمها فی عین إبراهیم قال: ) ومن ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین( قال لایکون السفیه إمام التقی».
 

منبع:www.mullasadra.org
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان