0
کارگردان : محمود غفاری
نویسندگان : محمود غفاری
بازیگران : زهرا داوودنژاد، بابک حمیدیان، احسان امانی، مهرداد صدیقیان
خلاصه داستان : داستان دختری میانسال است که زمان ازدواج او به تاخیر افتاده و با توجه به مشکل ژنتیکی که دارد در تلاش است که هر چه سریعتر ازدواج کند تا بچه دار شود.
|
|
محمود غفاری در اولین فیلم خود به روایت داستان زندگی دختری چهلساله پرداخته که هنوز موفق به ازدواج نشده است. شاخ و برگهای داستان و مسیر پیشرویِ آن فضایی را ایجاد میکنند که مسئلهٔ تاخیر در ازدواج را به یک سوژهٔ اجتماعی تبدیل میکند و مشکلات ناشی از آن را محور خود قرار میدهد. بخش مثبت فیلم در همین طرح ابتدایی واقع شده است. ایده و موضوعی که در مرکز روایت قرار گرفته از مسائل کمتر مطرح شده در سینمای ایران است درحالیکه موضوعی کاملاً قابل لمس و فراگیر است و بهوفور در جامعه مشاهده میشود. بنابراین اولین قدم در ساخت این فیلم محکم برداشته شده و طرح اولیه پتانسیل تبدیل شدن به فیلمی تأثیرگذار و متفاوت را داشته است. اما مراحل بعدی برای بسط و گسترش ایده و در نهایت اجرای آن بهخوبی کار نشدهاند. نویسنده در «شماره 17 سهیلا» از همان سکانس اول وفادار ماندن به خط داستانی و روایت گریِ منحصر به شخصیتهای اصلی را کنار میگذارد و شیوهای مستند گونه در پیش میگیرد.
فیلم با سکانسی شروع میشود که در آن افراد مختلف مقابل دوربین قرار میگیرند و از ویژگیهای همسر مورد نظر خود صحبت میکنند. کمکم متوجه میشویم که این مکان یک موسسه ازدواج و همسریابی است که در ادامه شخصیت اصلی داستان آنجا حضور پیدا میکند. این سکانس با افراد دیگر در چندین بخش از فیلم تکرار میشود و حداقل تا لحظات پایانی نمیشود تشخیص داد از زاویه دید کدام شخصیت به نمایش درآمده است. سکانسی با ماهیت کاملاً گزارشی که هیچ پیوند دراماتیکی با خط اصلی داستان ندارد. تکرار آن به فیلمساز کمک کرده تا به شکلی آسان و دمدستی ابعاد اجتماعی اثر را گسترش داده و مهمتر از آن فقر شدید فیلم در عناصر داستانی را جبران کند. این شگرد فقط در سکانس گفته شده خلاصه نمیشود و در کلیت فیلم هم شاهد آن هستیم. برای مثال در یک بخش از فیلم که زمان قابل توجهی را اشغال میکند شاهد جلسهای هستیم که در آن از عواقب تأخیر در ازدواج و مشکلات جنسی حاصل از آن صحبت میشود. جملات ماهیتی خبری دارند و از دهان شخصیتی شنیده میشوند که هیچ پیوندی با داستان ندارد. نکته اینجاست که اتفاقاً مهمترین حرفهای مورد نظر فیلمساز در همین سکانسهای گزارشی کار شده است و هشدارهایی که احتمالن اصلیترین هدف فیلم در آنها نهفته است به شکل مستقیم و بدون هیچ ظرافتی در این سکانسها بیان میشوند.
از آن طرف بخشهایی از فیلم که در خط داستانی قابل تعریف هستند و شخصیت اصلی فیلم، سهیلا را در مرکز خود دارند بهندرت جایگاه کاربردی پیدا میکنند. بخشی از این سکانسها به دورهمیهای سهیلا و دوستانش اختصاص پیدا کرده است که دیالوگهایی کاملاً قابل پیشبینی و سطحی در بینشان ردوبدل میشود. شوخیهای کاملاً آشنا و دمده و یا ناراحت شدنهای پیاپی سهیلا از اشاره دوستانش به وزن بالای او نه تنها تصویر جذاب و هوشمندانهای از مشکلِ مطرح شده نمیدهند بلکه از ارائهٔ یک تحلیل اجتماعی ساده هم ناتوان میمانند. بخشهای داستانی حتی در درون خود هم فاقد پیوستگی هستند و میتوان گفت فیلم به مرحلهٔ داستانپردازی نمیرسد. نمیشود دلیل واضحی برای حرکت فیلم از یک سکانس به سکانس دیگر پیدا کرد. یک سکانس به دورهمی دوستانه میگذرد. سکانس بعد رویارویی سهیلا با دو تا از دوستپسرهای سابقش را نمایش میدهد. اینجا هم دیالوگها بیهدف و سطحی نوشته شدهاند. از بین گفتوگوی آنها چیزی از شخصیت سهیلا و ویژگیهای خاص او دستمان را نمیگیرد. میتوان گفت برگزاری گفتوگوها به شیوهای کلیشهای صورت گرفته است. تصور کنید اگر دختر و پسری که قبلاً با هم رابطه داشتهاند پس از مدتها یکدیگر را ببینند چه صحبتهایی بینشان ردوبدل میشود. اولین جملاتی که به ذهن میرسد، تیپیکال ترین بحثها همانهایی هستند که در فیلم میبینیم. درنتیجه عمل شخصیتپردازانهای را شاهد نیستیم. سهیلا در اکثر سکانسهای فیلم روی پرده است اما غیر از این که به چهلسالگی رسیده و هنوز ازدواج نکرده چیز مهم دیگری از او نمیفهمیم.
حدود بیست دقیقهٔ پایانی فیلم تنها بخشی است که میتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند. چون فقط در همین بخش است که واقعن شاهد یک اتفاق هستیم. اتفاقی با ویژگیهای دراماتیک. در این سکانس سهیلا که برای اولین بار به موسسه رفته تلاش میکند در میان جمع صحبت کرده و از مشکلاتش بگوید اما غرورش اجازه نمیدهد و از موسسه خارج میشود. در راه بازگشت به خانه با پسری به نام مسعود آشنا میشود. مهرداد صدیقیان اگرچه حضورش در نقش مسعود کاملاً کوتاه است اما موفق میشود بسیار مسلط و دقیق خصوصیات پسری چون مسعود را در جزییات رفتاریاش منعکس کند. صدیقیان از نحوهٔ حرف زدن و ادای دیالوگها گرفته تا بازی بدنش را تحت کنترل دارد و بخش پایانی فیلم را از آنِ خود میکند. تفاوت این بخش با کلیت فیلم هم در متن و هم در اجرا قابل بررسی است. رویارویی سهیلا و مسعود تقریباً تنها بخشی است که دیالوگنویسی جذاب و هوشمندانهای دارد. همچنین کیفیت بازیها در این چند دقیقه به شکل قابل توجهی چشمگیر است. برخورد اعتمادبهنفس مسعود و شرمِ پنهان سهیلا برای اولین بار شخصیتها را به یک موقعیت دراماتیک جدی و تأثیرگذار میبرد و این موقعیت دقیقاً همان عنصری است که فقدانش در کل فیلم حس میشود. هم در سکانسهای داستانی بیرمق و هم در بخشهای گزارشی بیظرافت و مستقیم گو.
فیلم «شماره 17 سهیلا» در کلیت با کمبودها و اشتباههای ساختاری جدیای روبهرو است. نحوهٔ استفاده از سکانسهای گزارش گونه در فیلم موفقیتآمیز نیست و حجم بالای مستقیم گوییِ این سکانسها در کنار بخشهای داستانیِ ضعیف، طرح ساختاری جالبی ایجاد نکرده است. ضمن اینکه فیلم اجرای بسیار ابتدایی و آسانگیرانهای دارد و تقریباً هیچ طرح بصریای برای این حجم از دیالوگ به کار گرفته نشده است. تنها ایدهٔ اولیه و بخش پایانی فیلم بهعنوان نکات مثبت قابلطرح هستند. در چنین وضعیتی بهسختی میتوان چشمانتظار فیلم بعدیِ محمود غفاری ماند.
منتقد: دانیال حسینی