60
کارگردان : سروش محمدزاده
نویسندگان : پیمان ناجی، سروش محمدزاده
بازیگران : شهاب حسینی، نسیم ادبی، آرمان درویش، هستی مهدوی
خلاصه داستان : آنها نمی دانستند اتفاقی می افتد که چهارشنبه را برایشان روزی متفات خواهد کرد ...
|
|
دو سال قبل در مراسم نامزدی اکرم پدر او طی یک درگیری، توسط یکی از اقوام نزدیک داماد کشته میشود و مدتی بعد از آن هم قاتل به اعدام محکوم میشود. امروز، روزی است که پس از مدتها انتظار حکم اعدام او تأیید شده و اکرم به همراه خانوادهاش یعنی خواهر و دو برادرش بایستی برای تأیید درخواست قصاصشان به دادسرا بروند اما گویا مشکلی پیش آمده است که اکرم و خواهرش طیبه را مردد کرده است. آنها موضوع را به سلیم هم میگویند اما ترجیح میدهند برادر کوچکتر طاهر چیزی از قضیه نداند، سلیم به او میگوید که بهتر است رضایت بدهند و بجای اعدام تقاضای دیه کنند ولی طاهر بر میآشوبد و اعلام میکند به هیچ وجه رضایت نمیدهد…
سروش محمدزاده متولد شهریور 1358 است. او فعالیتش از سال 1378 بعنوان دستیار کارگردان و تدوین در تلویزیون آغاز کرد و دوره دوساله فیلمسازی را در سالهای 78 تا 80 گذراند. محمدزاده کارگردانی 7 مستند و تدوین بیش از 20 فیلم مستند و کوتاه برای شبکههای مختلف تلویزیون، دستیار اول کارگردان در سریال «قهر وآشتی» به کارگردانی علی ژکان، دستیار تدوین تله فیلم «مرد و جاده» به کارگردانی کامران قدکچیان، دستیار تدوین تله فیلم «خانه پدرم» به کارگردانی کامران قدکچیان و… را در کارنامه کاری خود دارد. چهارشنبه اولین فیلم سینمایی بلند او در مقام کارگردان، تدوینگر و فیلمنامه نویس است.
یک فیلم، مابین دو لحظه ساخته میشود، از لحظهای که اولین حروف بر کاغذ نقش میبندد تا لحظهای که اولین فریمهای تصویر بر پرده جان میگیرند. فاصله این دو لحظه مانند زندگی یک پروانه است، کوتاه ولی به اندازه یک عمر. با این تفاوت که فیلم در لحظه تمام شدنش، دوباره شروع میشود و جان میگیرد و جاودانه میگردد. چهارشنبه، اولین تجربه پروانگی من بود و خودش در ابتدا مسیر جاودانگیاش. باشد که لایق این جاودانگی باشد. سعی ما این بود هرچه داریم از هنر و از تجربه، خرج این چهارشنبه کنیم تا شرمنده صنعت سینما نشویم. آگاهیم که «چهارشنبه» مکرر شده است در صنعت سینما، اما ریش گرو میگذاریم که این «چهارشنبه» متفاوت است و اگر راهی بود، شناسنامهاش را المثنی میگرفتیم با یک اسم دیگر، از ما بپذیرید همین تحفه ناقابل را با همین نام مکرر. خرسندیم که همنشین اهالی دیار هنر و تجربهایم. شک نکنید قلبمان برای سینما میتپد، که هم صنعت است هم هنر، هرچند پاهایمان تاول زده از سنگلاخ مسیر، اما چشمانمان پر امید است از تدبیر راهبران. قرارمان، حمایت از سینمای مستقل این مرز. بخاطر بسپارید نام برادرم را که پروانگی من را میسر ساخت؛ یوسف وجداندوست.
اولین تجربهٔ بلند سینمایی سروش محمد زاده مثل هر فیلم دیگری دارای نقاط ضعف و قوت مختلف خود است اما در برآیند نهایی میتوان گفت فیلمی است که ارزش دیدن دارد. بیشتر از همه به خاطر موقعیت داستانی که برگزیده است. البته مسئلهٔ قصاص از پرتکرارترین موضوعات سینمای ایران بهحساب میآید اما بیشتر آثار سینمایی روایت خود را به بخشی از ماجرا اختصاص میدهند که خانوادهٔ قاتل در آن قرار دارند و تلاشهای آنها برای گرفتن رضایت مواد دراماتیک را فراهم میکند. همچنین در آثاری که روایت را از خانوادهٔ مقتول آغاز میکنند مسئلهٔ اصلی هدف آنها برای اجرای قصاص و در انتها کوتاه آمدن و گذشت کردن از قصاص است. اما سروش محمد زاده در مقام فیلمنامهنویس نهتنها موقعیت خانوادهٔ مقتول را انتخاب کرده بلکه مواد داستانی خود را از درگیری داخلی این خانواده گرفته است. درنتیجه در این فیلم بیشتر از اینکه شاهد کشمکش خانواده قاتل و مقتول باشیم شاهد یک درگیری داخلی بر سر رضایت دادن و قصاص در خود خانوادهٔ مقتول هستیم. در این راه نیاز مالی اعضای خانوادهٔ مقتول و شرایط خاص دختر کوچک آنها (اکرم) که قرار است در آینده به ازدواج یکی از نزدیکان قاتل دربیاید پیچشهای داستانی جذابی را ایجاد میکنند.
فیلمساز در ارائه بحث اصلی جاری در فیلم به حد کافی گویا عمل کرده است و این تلاش او از همان تیتراژ آغازین قابلمشاهده است. صحنههایی از یک مجلس عروسی که به تکههای پروندههای مربوط به دادگاه کات میشود و این رفتوبرگشت تا انتها ادامه پیدا میکند. همچنین اولین برخورد دو برادرِ خانواده، سلیم با بازی شهاب حسینی و طاهر با بازی آرمان درویش به این موضوع اختصاص پیدا میکند و عملاً فیلم از جایی شروع میشود که برادر بزرگتر میگوید قصد دارد رضایت دهد و طاهر مخالفت میکند. این کشمکش تا پایان بهعنوان کشمکش اصلی باقی میماند. چنین داستانی هم در ابتدا هم در ادامه به انگیزه سازیهای قانعکننده نیاز داشته که فیلم در این بخش کموبیش موفق است. تلاش شده برخورد شخصیتها با خواستههایشان دارای پیچیدگیهایی باشد و نتوانند سرراست و مستقیم از قصد و نیت خود حرف بزنند.
برای مثال از همان ابتدا که سلیم میگوید نظرش عوض شده و میخواهد رضایت دهد برای این تغییر عقیدهٔ خود دلایل مختلفی میآورد که در ادامهٔ فیلم خودش بعضی از آنها را رد میکند. سلیم وضعیت مالی خوبی ندارد، زن و بچهاش در شهرستان هستند و درآمد او برای سر پا نگهداشتن زندگی آنها کافی نیست درنتیجه او به شکل مستقیم به پول دیه نیازمند است. خواهر بزرگترش طلاق گرفته و بدون هیچ پشتوانهای در خانهٔ پدری آنها ساکن است درنتیجه او هم برای گذران زندگی خود به این پول نیاز دارد ولی توانش را ندارد تا موضوع را مستقیم با طاهر در میان بگذارد. اما انگیزههای این دو نفر از ابتدا هم میتوانسته وجود داشته باشد و در پاسخ به این سؤال که چرا حالا نظرشان را تغییر دادهاند، فیلم دست روی خواهر کوچکتر، اکرم گذاشته است. اکرم به شکل ناخواسته (!) از نامزد خود مجید باردار است و در صورت اعدام قاتل که شوهرخالهٔ مجید است برای ازدواج و رفتن به آن خانواده مشکل دارد، باردار بودنش باعث میشود حتی برای جدایی از مجید هم با مشکل رو به باشد. درنتیجه روابط بین این سه نفر کلافی ایجاد میکند از انگیزههای درونی و بیرونی که راهی سرراست برای بیانش وجود ندارد. به همین دلیل زمانی که طاهر پول لازم را تهیه میکند سلیم حتی ناامیدتر از قبل به او نگاه میکند و میگوید که نیازی به این پول ندارد. مسئلهٔ اصلی قصاص قاتل است که در ابعاد مختلف برای این خانواده مشکلساز میشود.
در سمت دیگر طاهر قرار دارد که بار سنگینتری از جزییات را نسبت به شخصیتهای دیگر به دوش میکشد اما این شخصیت هم در مرحله متن و هم در مرحلهٔ اجرا توسط آرمان درویش به تأثیرگذاری لازم نرسیده و ظرفیتهایش رهاشده باقی میمانند. طاهر که در سیوسه سالگی هنوز شاگرد مغازه است و شبها هم در همانجا سر میکند همهٔ انگیزههایش برای زندگی و زنده بودن را کنار گذاشته و در فکر قصاص قاتل پدرش است. چنین شخصیتی حتماً نقاط تاریک و تکاندهندهای در زندگی خود داشته اما حضور طولانیمدتش در فیلم کاملاً صرف درگیری برای جور کردن پول دیه میشود. سرک کشیدن به درون طاهر و واکاوی انگیزههایش حرکتی بود که فیلم را در موقعیتی برتر قرار میداد و به عمق قصه میافزود که فیلمساز آن را رها کرده است. در بخش بازیها فیلم دست آورد چشمگیری ندارد. شهاب حسینی که قرار بوده برگ برندهٔ فیلم باشد و توجهها را به این فیلم اول جلب کند در ترسیم شمایل یک مرد درگیر با مشکلات متعدد خانوادگی، مالی و کاری اگرچه استانداردهای همیشگی خود را پیاده کرده ولی نمیتوان لحظهٔ ماندگاری در مدتزمان حضور او پیدا کرد. وقتی ویژگیهای مشترک این شمایل را با نقش دیگر او، حجت در جدایی نادر از سیمین مقایسه کنیم کمبودهایش خیلی واضحتر به نظر میرسند.
باوجوداینکه داستان فیلم ضعفهایی که گفته شد را در خود دارد اما تا لحظات پایانی تنشها را تقریباً درست هدایت میکند و به یک نقطهٔ مرکزی نزدیک میکند اما در مرحله آخر برای اتصال آنها به یکدیگر ایدهٔ خلاقهای ندارد. بحران به اوج میرسد و دلیل بحران خودبهخود از بین میرود. درواقع هدف فیلمساز این بوده که آثار مخرب درگیری موجود در این خانواده به اوج برسد که نشانههایش در فروش خانه توسط طاهر و سقطجنین اکرم در لحظات آخر قابلمشاهده است اما مرگ قاتل به خاطر سکته در سلول انفرادی همهٔ درگیریها را در موقعیتی پوچ و بیهوده میاندازد. این نگاه اگرچه فضایی تلخ و سنگین را ایجاد میکند اما اگر ادامهای برای فیلم وجود داشت تا خانواده را در پس از بحران نشان دهد میتوانست به تأثیرگذاری مطلوبی دست پیدا کند. متأسفانه خانواده در لحظهٔ فروپاشی رها میشود. فیلمساز در آخرین فرصت خود عروسی دختر همسایه که عشق قدیمی طاهر بوده را با تمام این اتفاقات همزمان میکند تا بیچارگی که برای خواهران و برادر او به وجود آمده نمودی در خود او هم پیدا کند. این حرکت بهخودیخود بالاتر از ظرفیتهای دراماتیک فیلم است و اینهمه همزمانی مهندسی روایت را درشت میکند. اما گذشته از این در مرحلهٔ ایده هم فقط بهمانند امضایی زیر حکم نابودی این خانواده میماند که روشناییای در میانشان باقی نمانده. نگاه حاکم بیشازحد تیره است و این شوک تلخ فرصت همدلی و تأثیرگذاری باشخصیتها را کاهش میدهد. چهارشنبه بهعنوان فیلم اول یک جوان که راهی چندساله برای فیلمسازی را طی کرده بهاندازهٔ کافی نکات مثبت دارد اما امید است سروش محمد زاده برای فیلم آیندهاش طرح کاملتری را در نظر بگیرد.