محقق نراقى و قاعده نفى ضرر

محقق نراقى و قاعده نفى ضرر   یکى از قواعد مهم فقه «قاعده لا ضرر» است. منشا این قاعده عمدتا روایات متعددى است‏که خاصه وعامه آن‏ها را نقل کرده‏اند

محقق نراقى و قاعده نفى ضرر

محقق نراقى و قاعده نفى ضرر
 

یکى از قواعد مهم فقه «قاعده لا ضرر» است. منشا این قاعده عمدتا روایات متعددى است‏که خاصه وعامه آن‏ها را نقل کرده‏اند. سپس از مجموعه‏هاى روایى به کتب فقهى راه یافته و در متون فقهى قدیم وجدید صریحا یا ضمنا به این حدیث‏شریف توجه شده است; از جمله در المقنع مرحوم صدوق (ص 537)، الخلاف شیخ طوسى (ج 3، ص 42) و جاهاى متعدد دیگر، غیبة النزوع ابن زهره حلبى (ص 223)، کتاب الام شافعى (ج 3، ص 255) و غیر این‏ها.
با توسعه علم فقه و پیچیده‏تر شدن اجتهاد، توجه به این روایت‏بیش‏تر و روش استفاده از آن دقیق‏تر شد به طورى که دانشمندانى مثل فاضل تونى (م 1071 ه) و میرزاى قمى (م 1221 ه) به طور قابل ملاحظه‏اى آن را مورد توجه قرار دادند; به ویژه مرحوم میرزاى قمى بحث مفصلى (در جلد دوم قوانین‏در آخر بحث‏برائت) به قاعده لاضرر اختصاص داد مناسبت ورود محقق قمى رحمه الله در بحث قاعده لاضرر، کلام فاضل تونى رحمه الله است که شرط کرده بود نباید از جریان برائت، ضرر بر مسلمانى وارد شود. همین مناسبت موجب شد که مرحوم شیخ انصارى در کتاب رسائل (آخر بحث‏برائت) به بحث لاضرر بپردازد.
ظاهرا اولین کسى که مقاله مستقلى در تحقیق حدیث لاضرر نوشت، ملا احمد نراقى (اعلى الله مقامه الشریف) است که با استیعاب و دقت‏بیش‏ترى نسبت‏به سابقین خود، به این قاعده پرداخت. در این نوشتار - که در پاسخ به تقاضاى مکرر متصدیان برگزارى کنگره فاضلین نراقى نوشته شد - به بررسى اجمالى مقاله ایشان، که عائده چهارم کتاب عوائد الایام است، خواهیم پرداخت.
مرحوم نراقى یازده بحث پیرامون قاعده لاضرر ارائه داده است که دربردارنده نکات دقیق و راه‏گشایى است و توانسته است، در عین روانى قلم، مطالب محکم و دقیقى را ارائه نماید و یا حداقل زوایاى جدیدى از این قاعده را در معرض افکار محققین قرار دهد.
در بحث اول روایات وارده در این زمینه را آورده است که برخى از این روایات گرچه به نوعى درباره «ضرر» است، اما مشتمل بر فراز «لاضرر و لا ضرار» نیست. و البته غیر از آن چه ایشان نقل فرموده، روایات دیگرى هم، مثل روایت مرحوم صدوق در فقیه (ج 4، ص 334)، موجود است.
چنان که از تعبیرات ایشان معلوم مى‏شود، در میان روایاتى که مشتمل بر فقره «لاضرر و لا ضرار» است، فقط از روایت ابن بکیر از زرارة از امام باقر علیه السلام تعبیر به موثقه کرده و در بقیه به تعبیر لفظ «روایت‏» بسنده نموده است.
در بحث دوم، به بیان معنى ضرر و ضرار پرداخته و در این باب کلماتى را از لغویین نقل کرده است; ولى در نهایت ضرر و ضرار را به یک معنى مى‏داند; یعنى همان مختار صاحب کفایه (ص 381، چاپ آل البیت) ; و آن‏ها را مقابل نفع مى‏داند; ولى چندان روشن نیست که چه نوع تقابلى را قائل است؟ و آیا تقابل آن‏ها را تقابل تضاد مى‏داند؟ یا همچون مرحوم صاحب کفایه به تقابل عدم و ملکه قائل است؟
به هر حال ایشان معتقد است، هر نوع نقص مالى، بدنى وعرضى که در مقابل آن پاداشى نباشد، ضرر و ضرار است. و بنابراین اگر از یک دست پولى دادى و بادست دیگر در مقابل پولى گرفتى، هرگز ضرر نکردى.
در بحث‏سوم، محتملات هیئت ترکیبیه جمله لا ضرر و لا ضرار را بررسى مى‏کند و سه احتمال درباره حدیث‏بیان مى‏نماید:
1. مراد از نفى، نهى بوده و مقصود تحریم ضرر باشد;
2. نفى به حال خود باقى باشد; ولى قائل به مجاز در تقدیر شویم و بگوییم «لاضرر مجوزا و مشروعا فى دین الاسلام‏» ; یعنى خداوند متعال براى بندگانش ضرر و زیانى تجویز نکرده و تشریع نفرموده. بازگشت این احتمال نیز به احتمال اول (تحریم ضرر) است.
3. مراد از نفى، نفى ماهیت ضرر در دین اسلام باشد; یعنى این که آنچه موجب ضرر شود، از احکام دین اسلام نیست و خداوند راضى به ضرر بندگان خود نیست، چه از جانب خودش و چه از جانب برخى از آنان نسبت‏به برخى دیگر.
سپس مى‏فرماید: مقتضاى اصالة الحقیقه، حمل بر احتمال سوم است. اما در این جا مرحوم نراقى به یک نکته ظاهرا التفات نفرموده است و آن این که معناى مختار خود او هم معنى حقیقى نیست; زیرا ایشان نیز «موجب‏» را در تقدیر گرفت: «لا موجب ضرر و ضرار» ; و گرنه نفس ضرر که از جانب شارع بما هو شارع قابل رفع نیست و امرى تکوینى است.
با این همه، به نظر مى‏رسد که مدعاى مرحوم نراقى، به خاطر ظهور حدیث در این معنا صحیح باشد; با توجه به این که نفى موجب ضرر به هر نحو، اقرب به نفى حقیقت است و مؤونه کمترى مى‏طلبد; بر خلاف دو معناى دیگر. و اقرب آن است که به نحوى در تقدیر است، نه مجاز در کلمه و این که مراد از ضرر موجب ضرر است. در این صورت اشکال، مرحوم صاحب کفایه وارد نمى‏شود که گفته است: صحیح نیست مسبب را ذکر کرد و سببى از اسباب آن را اراده نمود. (1)
البته مى‏توان به اشکال مرحوم آخوند پاسخ داد که ذکر مسبب و اراده مطلق سبب آن در زمینه خاصى یعنى زمینه تشریع - مانعى ندارد هنگامى که در همین زمینه سخن مى‏گوییم هم‏چنان که ادعاى مرحوم نائینى (2) مبنى بر این که ضرر حقیقتا بر سبب آن اطلاق مى‏شود تام نیست; حتى اگر بپذیریم که احراق بر القاى فى النار (که سبب آن است) و قتل بر شلیک گلوله (که سبب آن است) به طور حقیقى صادق باشد; زیرا ضرر اسم مصدر است و از حیثیت صدورى بریده شده است و بنابراین نمى‏توان آن را به نحو حقیقى بر سببش اطلاق کرد.
در آخر بحث چهارم مرحوم نراقى نکته مهمى را بیان مى‏فرماید و آن این که: لا ضرر، فقط نافى حکم ضررى است، ولى دیگر نمى‏تواند حکمى را اثبات کند; مثلا با لا ضرر مى‏فهمیم که بیع غبنى لزوم ندارد; اما این که مغبون خیار دارد؟ یا معامله از اصل فاسد است؟ یا غابن ضامن تفاوت است؟ باید از جاى دیگر فهمیده شود.
البته مرحوم نراقى به همین اندازه اکتفا مى‏کند; ولى در کلمات متاخرین این معنا بسط یافته است.
در بحث پنجم مطلبى را مطرح مى‏کند که مورد اعتراض شیخ انصارى رحمه الله و متاخرین از او قرار مى‏گیرد; زیرا مرحوم نراقى مى‏گوید: اگر دلیل لاضرر با دلیل حکم دیگرى تعارض پیدا کرد، باید به مقتضاى قواعد تعارض و ترجیح عمل کرد; در حالى که شیخ و دیگران معتقدند که اساسا لسان دلیل لاضرر به گونه‏اى است که مقدم بر همه ادله است و نمى‏توان بین دلیل لاضرر و ادله سایر احکام، قواعد تعارض و ترجیح را جارى کرد. از این رو، روش‏هایى را براى تقدم لاضرر ذکر کرده‏اند; از جمله عده‏اى به تبع شیخ (3) قائل به حکومت لاضرر بر سایر ادله شده‏اند; زیرا لاضرر به نوعى مفسر حدود احکام مستفاد از سایر ادله است.
در اواخر بحث‏ششم نیز مرحوم نراقى مطلبى را بیان مى‏کند که سخت مورد انتقاد شیخ انصارى قرار مى‏گیرد. نراقى رحمه الله مى‏فرماید: اگر نفع مناسبى - اعم از نفع دنیوى یا اخروى - به انسان برسد، دیگر کمبود رخ داده را نمى‏توان ضرر نامید و بر این اساس، مرحوم نراقى دچار مخمصه‏اى مى‏شود و آن این که اگر امر شود که «در هنگام استطاعت‏به حج‏بروید» ، به حکم اطلاق دلیل، هر مستطیعى باید به حج‏برود، هر چند متضرر شود و قاعده لاضرر نمى‏تواند نفى وجوب حج ضررى مستطیع کند; زیرا با وجود پاداش اخروى، دیگر ضرر صادق نیست و این جا قطعا پاداش موجود است; زیرا امتثال امر مساوى با پاداش است.
مرحوم نراقى براى خروج از مخمصه مى‏فرماید: لازمه این که امر تعلق به حج گرفته، پاداش حجى است که در حالت عدم ضرر نیز آن پاداش بوده است; اما در این که آیا پاداشى در مقابل این ضرر نیز موجود است؟ دلیلى بر آن نیست، و تنها احتمال پاداش، نافى صدق ضرر نیست; بلکه طبق اصل مى‏توان گفت که پاداش اخروى، معلوم الانتفاء است.
مرحوم شیخ انصارى برمى‏آشوبد و مى‏فرماید: اگر ما بپذیریم که اطلاق دلیل حکم حتى صورت ضرر را نیز شامل مى‏شود، این خود دلیلى بر آن است که در مورد ضرر مصلحتى است که جبران ضرر مى‏نماید و نیز حدیث نبوى «افضل الاعمال احمزها» و قاعده مشهور ارتکازى عقلى که «پاداش به اندازه مشقت است‏» ، دال بر پاداش مضاعف است. (4) مرحوم شیخ در رساله لاضرر (ص 121) تصریح مى‏کند که مقصود از لاضرر نفى ضرر با میزان ضرر دنیوى است; زیرا در غیر این صورت، قاعده لغو مى‏گردد; زیرا بر امتثال هر حکم شرعى، به ناچار اجرى مترتب است. بلى، اگر در جایى دلیل خاصى بر خصوص حکم ضررى قائم شد، باید آن را اخذ نمود.
در بحث هفتم نراقى مى‏فرماید: ضرر منفى، نقصى است که نزد عرف ضرر نامیده شده; ولى اگر نقصى باشد که ضرر نامیده نشود، روشن است که با دلیل لاضرر نفى نمى‏شود; مثل تلف کردن یک مثقال گندم.
و در بحث هشتم، مسئله تعارض ضررین را از قول محقق قمى مطرح مى‏کند; به این نحو که: اگر کسى مثلا تصرف در مال خودش کند، همسایه‏اش متضرر مى‏شود و اگر تصرف نکند، طبیعتا به خاطر ممنوعیت از تصرف، خودش متضرر مى‏شود و نتیجه مى‏گیرد که در مثل چنین حالى فرد مى‏تواند تصرف در مال خود کند; هر چند دیگرى متضرر شود; چون خودش اولى به عدم ضرر است.
ولى مرحوم نراقى از طریق تعارض اطلاق دلیل لاضرر و دلیل سلطنت و ترجیح یکى بر دیگرى مسئله را حل مى‏کند.
البته قبلا اشاره کردیم که متاخرین از نراقى دلیل لاضرر را در عرض سایر ادله نمى‏بینند و در نتیجه قواعد تعارض را حاکم نمى‏کنند و در مورد تعارض ضررین شقوق و تفصیلاتى را قائل‏اند که باید به کتب مربوطه مراجعه نمود.
در بحث نهم نیز کلمات طولانى را از محقق قمى رحمه الله نقل مى‏کند که عمدتا مربوط به دو اشکال است، یکى آن که نفى ضرر چگونه با تکالیف ضرریه سازگار است، مثل جهاد، حج، روزه در روزهاى گرم، جهاد اکبر و امثال این‏ها و دیگر آن که در پاره‏اى موارد، شارح حتى به ضرر اندک هم راضى شده است و در پاره‏اى موارد احکام ضررى دارد; مثل خمس، زکات، صرف مال در حج و غیره. این دو موضع چگونه با یکدیگر سازگارى دارد؟
جواب محقق قمى آن است که مراد از نفى ضرر، هم چون نفى عسر و حرج، نفى ضررى است که اضافه بر ضرر طبیعى تکالیف است نسبت‏به نوع مردم سالم بدون عذر، خواه حکم از اساس منتفى شود و یا ثابت‏بماند; اما به نحوى که موجب زیاده‏اى که ضرر مى‏آورد نشود، مثلا نشسته نماز بخواند تا آسیبى به او نرسد، نه آن که اصلا نماز بر او واجب نباشد.
اما خود مرحوم نراقى طبق مبناى سابق خود مى‏گوید چون این‏ها اجر اخروى دارند، اصلا ضرر در مورد آن‏ها صادق نیست (اشکال شیخ بر این کلام نراقى گذشت) .
در بحث دهم این مطلب را مطرح مى‏کند که اگر شخصى مال دیگرى را تلف کرد، آیا الزام او به مثل یا قیمت، مصداق ضرر است و در نتیجه مشمول دلیل لاضرر مى‏شود یا نه؟ و سپس در این جا تفصیلى قائل مى‏شود; ولى در حقیقت جواب محقق قمى در بحث نهم در این جا هم جارى است و نوبت‏به تفصیل مرحوم نراقى نمى‏رسد.
آخرین بحث عائدة لا ضرر مربوط به این است که اگر کسى اذن بدهد که به او ضرر وارد شود و راضى به ضرر گردد، مانع جریان اخبار لاضرر در حق او نمى‏شود; مثلا اذن صاحب مال، موجب مباح شدن اتلاف مال او نمى‏شود و یا اذن متضرر موجب نفى الزام به مثل و قیمت نسبت‏به متضرر نمى‏شود; زیرا در همه این موارد ضرر صدق مى‏کند و بنابراین مشمول دلیل لاضرر خواهد بود.
حقیقت آن است که مرحوم نراقى گرچه در این بحث، یعنى بحث‏یازدهم، پا به عرصه جدیدى مى‏گذارد، اما زود از آن مى‏گذرد.
چگونه ایشان فراموش کرده است که خیار غبن - که به نظر ایشان مستند به لاضرر است - در صورت علم مشترى و رضایت‏به مغبون شدن ثابت نیست. این نیست جز این که قاعده لاضرر، نباید خلاف امتنان باشد و در پاره‏اى از موارد رضایت‏به ضرر موجب آن خواهد شد که جریان قاعده، خلاف امتنان شود; و با آن که مشترى مثلا مى‏خواهد خرید و فروش محقق شده اگر قاعده آن را نفى کند مسلما خلاف امتنان است و سیاق قاعده با خلاف امتنان بودن سازگارى ندارد; بلکه چه بسا گفته شود که باید جریان قاعده للتنافى باشد.
تذکر این نکته لازم است که در دوره‏هاى اخیر محققین در عرصه‏هاى جدیدى از قاعده لاضرر بحث کرده‏اند که در صورت ثبوت برخى احتمالات، نتایج فقیهى زیادى در پى خواهد داشت; از آن جمله: آیا دلیل لاضرر مى‏تواند ضررهاى عرفى و یا عقلایى متجدد در اعصار متاخره را شامل شود مثل حق طبع؟ یا نه؟ در صورت شمول بالالتزام این حقوق نیز مورد امضاء قرار مى‏گیرند و شرعا ثابت‏ خواهند بود.

پی نوشت ها :
 

1. کفایه، ص 389.
2. ر.ک: منیة الطالب، ج 3، ص 396.
3. ر. ک: رسائل، ص 535.
4. ر.ک: رسائل، ص 536.
 

منبع:www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان