ماهان شبکه ایرانیان

ریشه های پیدایی و پایایی خرافات

چکیده: خرافه های علمی و عملی در ساحَتِ آموزه ها و اندیشه های دینی، معلول جهل فکری و جهالت فعلی است و اگر در جامعه ای اسلامی رشد و رواج یابد، دینداری را از اثر گذاری ویژه، سازندگی و فروزندگی باز می دارد

ریشه های پیدایی و پایایی خرافات
چکیده: خرافه های علمی و عملی در ساحَتِ آموزه ها و اندیشه های دینی، معلول جهل فکری و جهالت فعلی است و اگر در جامعه ای اسلامی رشد و رواج یابد، دینداری را از اثر گذاری ویژه، سازندگی و فروزندگی باز می دارد. خرافه ها، اگر چه در جامعه متجدد نیز، تولد و توسعه می یابد و در روزگار ما، در حال دگرشدن به بحران است؛ اما در جامعه سطحی نگر و قشری گرا و به دور از عقلانیت وَحیانی و معرفت عمیق دینی، اثر منفی بیش تری خواهد داشت و دارای ریشه های معرفت شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی و البته سیاسی و اجتماعی است که به دست «خودی»های غافل و جاهل، متحجر و جموداندیش، گرفتار تجددگرایی و یا غیر «خودی»های آگاه مغرض پیدایی و پایانی یافته و تئوریزه می گردد، تا اثرگذاری اصیل دینی و جامعه دینی را نفی و محو نمایند.
در نوشتار حاضر، به مفهوم شناسی خرافه ها و ریشه شناسی علمی و رفتاری آن پرداخته شده و سپس راهکارهایی جهت خرافه ستیزی با هدف خرافه زدایی ارائه گردیده است. زیرا به باور ما، هیچ خرافه ای به اندازه خرافه ها در ساحَتِ دین و فرهنگ و آموزه های دینی، اعم از اعتقادیات، اخلاقیات و اجتماعیات و شرعیات خطرناک تر و خسران بارتر نیست؛ لذا باید عقلانیت و معرفت و رفتارهای دینی را ژرفا بخشید و «دین» را از سرچشمه زلال آن شناخت و در مکتب عالمان جامع اندیش و عالم به زمان و متعهد که درک و درد دینی را به هم سرشته اند آموخت.
کلید واژه: خرافات، عقلانیت دینی، روحانیت اصیل و آگاه، تحجر و تجدد، عوام زدگی.
خرافه شناسی و خرافه ستیزی، با هدف خرافه زدایی از ساحَتِ دین و دینداری بسته بر این نکته فاخر و فرازمند است که «دین» را شناخته و مبانی و لوازم دینداری را ادراک نماییم و آن گاه ریشه های پیدایی و پایایی خرافات را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم؛ چه این که دین – مقصود ما دین جامع، جهانی و جاودانه اسلام است – شناختنی است که متأسفانه چنان که بایسته و شایسته بود شناخته نشد؛ یعنی اسلام شناختنی، ناشناخته ماند و دانایی و دینداری، معرفت و محبت دینی و بینش و گرایش دینی، آن گونه که باید و سزاوار بود، به هم نیامیخت. به همین وِزان می توان طرح کرد که گروه های جامعه دینی، در نسبت با دین ممکن است به چند دسته تقسیم گردند:
الف. دیندارانِ دین شناس که بیش تر در گروه عالمان دینی قرار می گیرند.
ب. دیندارانِ دین نشناس که شاید بیش تر مردمِ جامعه را دربر گیرد.
ج. دین شناسانی که التزام عملی به دین نداشته و در حوزه دینداران قرار نمی گیرند. البته منظور کسانی اند که در حوزه درک دینی و شناخت اسلام تلاش های علمی و کاوش های معرفتی انجام داده اند و از حیث نظری به مراتبی از فهم و معرفت دینی رسیده اند، لکن دردِ دینی نداشته و التزامِ با بایدها و نبایدهای دینی ندارند.
د. دین نشناسانِ غیر دیندار که هم در حوزه شناخت دینی و هم در عرصه عمل دینی، از معیارهای لازم و هویت دینی بی بهره اند.
با توجه به تقسیم یادشده، دین و دینداری، هماره از سوی دین شناسان غیردیندار و دین نشناسان غیر دیندارد و دینداران دین نشناس، در معرض تهدید معرفتی – رفتاری است و بیش تر رخنه انحراف ها، بدعت ها و خرافه ها، از رهگذر همین گروه های اجتماعی، که شماری آگاهانه و شماری ناآگاهانه گرفتار آن شده و در دام آن قرار می گیرند، خواهد بود.
بنابراین، در شناختِ ریشه های پیدایش و گسترش خرافه ها می توان به چند مسئله توجه داشت:
1. ریشه هایی که «علت» هستند و ریشه هایی که «دلیل»اند.
2. خرافه هایی که در اندیشه و بینش دینی نفوذ می یابند و خرافه هایی که در گرایش و گزارش دینی ظهور می کنند.
3. خرافه هایی که آگاهانه، از روی عمد و بدخواهانه، برای سست کردن باورهای دینی و کارکردهای آن در جامعه دینداران پدیدار می شود و خرافه هایی که ناآگاهانه، نادانسته و نه از روی بدخواهی، در ساحّتِ درک و درد دینی واقع شده و اما نقش بسیار ویرانگرانه را ایفا می کنند.
4. خرافه شناسی از حیث ریشه شناسی آن ممکن است، به گونه دیل قابل بحث، فَحص و ارزیابی قرار گیرد:
الف. ریشه های معرفت شناختی خرافه ها
ب. ریشه های روان شناختی خرافه ها.
ج. ریشه های جامعه شناختی خرافه ها.
د. ریشه های سیاست شناختی خرافه ها.
اینک برای درک و دریافت ریشه های پیدایی و پایایی خرافه ها و راهکارهای علمی و عملی خرافه ستیزی تا خرافه زدایی، چینش و گزینش بحث ها را به شکل ذیل پی جویی و واکاوی می کنیم:

مفهوم شناسی خرافه ها
 

خُرافه، لفظی است عربی که در اصل به معنای میوه «چیده شده» است. لغت شناسان گفته اند: خرافه نام مردی از قبیله «عذره» بود و از احوال و اسرار اجنّه خبر داشت و آن چه را که از آن ها می دید، نقل می کرد. اما کسی سخن او را باور نداشت و مردم سخنان وی را دروغ می انگاشتند و می گفتند:
«هذا حدیثُ خُرافَةَ و هیَ حدیث مُستَملَح کَذِبُ» (1)
این سخن ساخته خود خرافه است و این سخنی است ملیح و شنیدی؛ اما دروغ.
ابن اثیر، ضمن نقل داستان یاد شده حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود:
«سرگذشت خرافه واقعیت دارد».
پاره ای کتاب های لغت نیز «خرافه» را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنی کرده اند.(2)
علامه طباطبایی، در بازکاوی معنایی «خرافه» نوشته است:
«اعتقاد به آن چه علم به حقیقت آن نداریم و نمی دانیم خیر است، یا شر، جزو خرافه هاست. » (3)
بنابراین خرافه، در لغت، تاریخ و متون دینی و آموزه های اسلامی، عبارت است از: اعتقادات بی پایه و اساس که ریشه در «حقیقت» نداشته و «معقول» نباشد. و نتوان آن ها را با منطق و علم و واقعیت سازگار دانست. به دیگر سخن، ریشه در پندارها و توهم داشته و سزاواری حمایت علمی و عقلانی نداشته باشد، مانند اعتقاد به شانس، نحس دانستن سیزده فروردین و ... .
خُرافه از هر نوع آن، بد، خطرناک و ویران گر است؛ اما «خرافه های مذهبی» یا خرافه هایی که به نام دین و مذهب، در جامعه مجال طرح می یابند، بدترین و خطرناک ترین نوع خرافه ها هستند؛ زیرا با انگیزه، اندیشه، اخلاق و رفتار انسان، که در ساحَتِ سعادت دخیل اند، سر و کار دارند و هرگاه انگیزه و اندیشه ای خرافی، رنگ دینی و اسلامی به خود بگیرد و اخلاق ها و رفتارها، آلوده به خرافه هایی که نام و نشانه دینی دارند، بشود، بسیار ویران کننده خواهند بود؛ زیرا با فلسفه حیات و هدفِ زندگی پیوند وثیق دارند و خرافه ها می توانند زندگی فرد و جامعه را با معنی یا بی معنی، همراه با حرکت، حرارت، شوق و عشق یا ضد آن ها نمایند. خرافه ها هرگاه لباس دینی به خود بپوشند، تا عمق باورها و داوری های آدمیانِ دیندار و جامعه دینی نفوذ می کنند و کم کم ریشه دار شده و پابرجایی و استواری می یابند و آن گاه چه بسا عین دین و گزاره ها و آموزه های دینی انگاشته شوند و دین و دینداری را از درون تهی ساخته و از حیث پدیدارشناختی ناکار آمد و غیرپویا سازند و در حقیقت، اثرگذاری معرفتی، جهادی و حماسی دین را از دینداران سلب کنند که دین آلوده به خرافه ها، آرام آرام عامل تخدیر و تخریب خواهد شد، نه عامل تحول و سازندگی.
ناگفته نماند خرافه ها، همه جامعه های انسانی، اعم از دینی و غیردینی و همه گروه ها و طبقه های اجتماعی، اعم از عالم و عامی را تهدید می کنند و اختصاص به جامعه های عقب مانده و ارتجاعی ندارند؛ بلکه در بیش ترین جامعه های فقیر و مدرن نیز حدوث و بقاء یافته و شیوع و فراوانی دارند. به گفته علامه طباطبایی:
«مایه بسی تعجب است که خرافه پرستی، گریبان مدعیان تمدن جدید و دانشمندان علوم تجربی و روشنفکران امروز را نیز گرفته است. این جماعت، ادعا می کنند که: اساس علم، حس و تجربه است و هر فکر و اندیشه ایی که مبتنی بر حس و تجربه نباشد، از دائره دانش بیرون است. غافل از این که این عقیده خود یکی از مظاهر روشن «خرافه پرستی» است؛ چرا که علوم تجربی و طبیعی، فقط در عرصه کشف خواص و ویژگی های ماده می تواند خودنمایی کند و از اسرار ناپیدای ماده پرده برمی دارد. اما در ماورای ماده و در امور معنوی، هرگز نمی تواند اظهار نظر کند و به رد و قبول یا بطان آن بپردازد؛ چون علوم تجربی و حسی، راهی به ماورای ماده ندارد. بنابراین، به این که چیزی جز آن چه از طریق حس و تجربه به دست می آید، وجود ندارد از روشن ترین مصادیق خرافه پرستی بوده و اعتقادی بی دلیل است. » (4)
یا ایشان در شناخت ریشه های روان شناختی خرافات، بحث عواطف و احساسات درونی و تحریک قوه خیال و گرایش به خرافات را نیز شرح و بسط داده است و آن را تنها خصائص شرقی ندانسته است؛ بلکه یادآور شده که این از ویژگی غربی ها نیز هست، اگر نگوییم غربی ها حریص تر بر اعتقاد به خرافات از شرقی ها هستند. » (5)

ریشه شناسی خرافه
 

بر اساس مطالب پیش گفته، خرافه ها ریشه های مختلف معرفتی، رفتاری و اجتماعی دارند که به صورت مختصر به پاره ای از آن ها اشاراتی خواهیم داشت:

الف. ریشه معرفت شناختی خرافه:
 

کسانی که قدرت فهم و توانایی درک و تحلیل مسائل را ندارند، یا بسیار ساده لوحانه و مسامحه آمیز از کنار پدیده های مفهومی – عینی در حوزه های گوناگون و از جمله «دین» می گذرند، گرفتار خُرافه می شوند و آن را به عنوان یک حقیقت یا واقعیت می پذیرند؛ یا این که گرفتار پاره ای اندیشه های غیرعلمی و نامعقول می شوند که پیامد پذیرش آن تولید خرافه در عرصه های مختلف است. زیرا خرافه از حیث معرفت شناختی ممکن است از دو راه، تولید و توزیع شده و در گذر زمان رنگ حقیقت و واقعیت بگیرد:
الف. از راه نفوذ افکار و اندیشه های نادرست.
ب. از راه رفتارهای نادرست.
راه اول، ابتدا یک فکر انحرافی و خرافی رشد و رواج یافته و کم کم در صحنه عمل فرد و جامعه ظهور می یابد، به گونه ای که قیام علیه چنین خرافه ای بسیار مشکل است و نیاز به یک انقلابِ فرهنگی و تحول علمی – معرفتی دارد.
در راه دوم، پاره ای رفتارهای خرافی، در جامعه منتشر شده و وجهه مقبولی به خود می گیرد و سپس کم کم، تئوریزه می گردد؛ یعنی وجوه علمی برای وجیه و موجه جلوه دادن آن، به کار گرفته می شود و با اقامه دلیل، آن را برهانی می سازند. و این امور ممکن است نسبت به پاره ای از آموزه ها و معارفِ دینی و گاه شخصیت ها، الگوها و مراکز مذهبی صورت بگیرد. در هر دو حال، شماری آگاهانه و از روی عمد و بدخواهانه، در قالب آموزه های دینی و تحت پوشش تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اخلاق، عرفان و ... باورهای دینی و بینش اسلامی دینداران را هدف گرفته و با پیرایه ها و خرافه ها می آلایند و از کارایی می اندازند و حتی ممکن است در این کژراهه ای که در پیش گرفته اند، تفسیر به رأی، تأویل نادرست، دروغ بستن به خدا و رسول خدا (ص) و ائمه (ع) هدایت و نور نیز بنمایند، چنان که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «فقد کَثُرت علّی الکذّابه» (6) و به تحریف لفظی و معنوی دین و آموزه های دینی و تحریف شخصیت های حقیقی و حقوقی اسلام اهتمام بورزند و به جعل احادیث، داستان های دروغین، نسبت های ناروا ... بپردازند. در این صورت، اگر فرد وجامعه دینی، از حیث «معرفت شناختی» اهل بصیرت، تعقل و تفکر، علم و دانش، تعهد و مسئولیت، پای بند به باورهای اصیل اسلامی نباشد و یا عقل روایی، نه عقل درایی عمل نماید و نسبت به معارف دینی بی تفاوت و خنثی باشد، یا بدتر از آن گرفتار تحجر فکری و جموداندیشی و قشری گری گردد، خرافه ها بیش تر و راحت تر در میان آن ها نفوذ می کنند، و ریشه می دوانند و به جای دین می نشینند و خِرَد مهجور و منزوی می گردد و خامی اندیشی اثرگذار خواهد بود. و این درد طاقت فرسا و کشنده، در حالی در بین مسلمانان و جامعه اسلامی رخ می نماید که اسلام ناب، آنان را به بصیرت، تعقل و تفکر در اصلِ دین و دینداری و الزامات آن، چه در حدوث تفکر دینی و چه در بقای آن، فرا می خواند. اسلام دین عقلانی و خردگراست و هرچه دانش و اندیشه، علم و عقل بشر، بیش تر رشد یابد و بلوغ علمی و عقلی شدیدتر و قوی تر گردد، اسلامِ اصیل در آن جا بیش تر و بهتر می تواند خود را بنمایاند و به رشد خویش ادامه دهد؛ چه این که اسلام، دینِ علم و عقل است، نه دینِ جهل و خرافه:«قل هذه سبیلی أدعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتّبعنی ... » (7)
بگون: اینک راه من. به سوی خدا می خوانم، از سر بینش. من و آنان که راه مرا پی گیرند.
«وادعوا الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» (8)
مردم را با اندرز و پند نیک، به راه پروردگار خویش بخوان و به شیوه ای که خود بهتر است، با آنان به گفت و گو بپرداز.
«فبشر عبادِالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (9)
پس بندگان مرا مژده ده، آنان که سخن را می شنوند و پیروی از بهترین آن کنند.
در بسیاری از آیات قرآن، واژه ها و جمله هایی، چون: «افلا یتدبرون»، «افلا یتفکرون»، «لقوم یعقلون» و ... بار معرفتی و ادراکی دارند و دعوت به اندیشیدن و خردگرایی می کنند و برانگیزاننده به خردورزی و تدبر هستند. در آن ها عقلانیت مطرح است.
دعوت به خردورزی از آن رو، این سان در قرآن نمود ویژه یافته، تا اساس و روح حاکم بر گفتمان دینی و رفتارهای دیندارانه دینداران، عقل و اندیشه و یافته های درونی و قلبی باشد. و نیز از همین روی، در آموزه های حدیثی، فراوان به اندیشیدن، شناختن، علم و معرفت اندوزی، در همه عرصه های دینی، اعتقادی، اخلاقی، معنوی، اجتماعی، شرعی و ... شده است، رسول خدا (ص) می فرماید:
«ما قسّم الله للعباد شیئاً أفضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهو الجاهل ... » (10)
خداوند به بندگان خویش چیزی بهتر از عقل نبخشیده است.
خواب انسان عاقل، از شب بیداری شخص نادان بهتر است.
امام صادق (ع) می فرماید:
«حجة الله علی العباد النّبی و الحجة فیما بین العباد و بین الله العقل» (11)
حجت خداوند بر بندگان، پیامبر است و حجت بین خدا و بندگان، عقل است.
و در روایت دیگر می فرماید:
«العقل دلیل المؤمن» (12)
عقل، راهنمای مؤمن است.
رسول خدا (ص) می فرماید:
«لکل شیءٍ آلة و عُدَّة و آلة المؤمن و عُدَّة العقل» (13)
برای هر چیز ساز و برگی لازم است، ساز و برگ مؤمن عقل است.
امام علی (ع) می فرماید:
«اغنی الغنی العقل و اکبر الفقر الحُمق» (14)
گران مایه ترین بی نیازی، خِرَد است و بزرگ ترین درویشی، بی خِرَدی است.
و نیز حضرت می فرماید:
«الدین لای یصلحه الا العقل» (15)
دین را به اصلاح نمی آورد، مگر عقل.
و نیز می فرماید:
«علی قدر العقل یکون الدین» (16)
اینک با داشتن چنین مکتب پویا و بیدارگری که برانگیزاننده عقل و شکوفاساز استعدادهای عقلانی انسان است، چگونه است که انسان مسلمان از روی نادانی، جموداندیشی، سهل انگاری نابخردانه، تن به تحریف های دینی و انحراف های عقیدتی، اخلاقی و عملی می دهد؟ این جاست که دیندارانی که دین شناس نیستند و یا با دین شناسان پیوند فکری – علمی ندارند گرفتار گرداب خرافه پرستی می شوند. یا کسانی از دینداران که درد دینی ندارند و نسبت به آموزه های دینی احساس مسئولیت نمی کنند، در حقیقت شکار خرافه سازان و خرافه گستران خواهند شد.
از سوی دیگر، اگر عالمان دینی و اصحاب درک دینی، زمان شناسی و زمینه شناسی نکنند و بهنگام وارد عمل نشوند، تا هم به رفع خرافات، یعنی انجام برنامه های پیشگیری و به «رفع» خرافات، یعنی درمانِ خرافات نپردازند، دین و معرفتِ دینی از یک سو، و دینداری و ارزش های دینی از سوی دیگر، در دام خرافات صید خواهند شد. به همین جهت، بایسته است دین شناسان دیندار و دیندارانِ دین شناس و ارباب درک و درد دینی، به مصداق حدیث:
«... ان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین ... »(17)
مردان عادل که اهل علم دین و معرفت دینی هستند، در همیشه نسل ها و عصرها به تبعیت از خاندان رسالت و ولایت به زدایش تحریف غالیان (اهل غلوّ) و تأویل نادرست نادانان از چهره دین پرداخته تا دین ناب و اسلام زلال گرفتار انحراف و تحریف، بدعت و خُرافه نشود.
این تحریف ستیزی و خرافه و باطل زدایی از چهره اصول و فروع دین، وظیفه اصلی عالمان دینی در هر عصر و نسلی است. این فراز از سخن معصوم، دست کم، حاوی دو پیام است.
1. دین در گذر زمان گرفتار تحریف گرایان و تأویل گرایان افراطی و اصحاب خرافه خواهد شد.
2. عالمان زمان آگاه و بصیر و خبیر و در عین حال مسئول و متعهد وظیفه دارند با چنین انحراف های فکری – فعلی در جامعه دینی و دینداران مبارزه کنند و در برابر انحراف ها و خرافه ها حساسیت داشته باشند و فعال برخورد کنند نه «منفعل» و به «دفع» پرداخته و سپس به «رفع» اهتمام ورزند و علیه خرافه ها و خرافه سازان تهاجمی و جلوتر از زمان و زمینه هایش عمل کنند، نه صرف تدافعی و دنباله رو آن ها؛ چه این که اسلام در مقام حدوث پیدایش خود در عصر بعثت، در سرزمینی متولد شد که خرافه ها و پندارگرایی ها و انحراف های عقیدتی – فکری و انحطاط های فرهنگی، اخلاقی – رفتاری فراوانی بود و اسلام با همه آن خرافه ها و انحراف ها مبارزه فکری – ارزشی کرد و منطق و بینش توحیدی و عقل پذیر و فطرت پسند و ارزش ها و گرایش های عالیه و سعادت بخش و یا جهان بینی و ایدئولوژی فرهنگ و تمدن ساز با سویه های توحیدی، عدالت خواهانه، خردگرایانه، تعهدآور و مسئولیت آفرین را جانشین افکار و روحیات جاهلی نمود که قرآن تعبیر می کند به این که در «ضلال مبین» (18) به سر برده و به زنجیر و غل های جهل و خرافه (19) بسته بودند و با پیام پیامبر خاتم (ص) و بعثت هدایت گر و سعادت بخش او، از همه جهل و بی خبری ها و کژراهه روی ها رهایی یافتند. (20)

ب. ریشه های روان شناختی خرافه
 

تحلیل روان شناختی خرافه، امری بسیار اساسی است که چگونه کسانی به دلیل این که از حیث روحی – روانی توان پیوند خردورزانه و سازنده با آموزه های دینی را ندارند یا از حیث رفتاری دچار فرافکنی شده و قدرت به کار بستن ارزش ها و باید و نبایدهای دینی را نداشته و برای توجیه تئوریک کمبودهای روانی خود، دست به دامن خرافه سازی شده و پندارها و وهم های خویش را به نام دین طرح کنند تا احساس خود کم بینی، شکست و حقارت نکنند و لذا ذهنیت های خویش را که برخاسته از کاستی های روحی است، به دین نسبت می دهند و آرامشِ دروغین و ناپایدار می یابند، غافل از این که طرح و ترویج چنین نسبت هایی به دین، موجب انزوای اصالت ها و ارزش های دینی و جایگزینی بَدَلی ها به جای اصل هاست. از سوی دیگر، به نظر روان شناسان و مورخان، علت عمده گرایش به خرافات در «تقلید کورکورانه» نهفته است. کسانی که آسایش را با عافیت طلبی و آرامش را با انفعال کور در برابر نسبت های گوناگون به دین از راه های مختلف ترجیح می دهند و به جای این که دنبال تحقیق و جست و جو و کاوش حقیقت بروند، بدون اجتهاد فکری و جهاد علمی، پذیرای آراء و انظار دیگران و اخبار و گزارش های این و آن هستند... ناگفته نماند چنین کسانی چون از تفسیر فلسفی و عقلانی جهان و انسان و سپس اسلام و آموزه های آن، بی بهره اند و نمی توانند بسیاری از رخدادها را تحلیل نموده و به علت العلل و فاعل حقیقی نسبت دهند و در نظام توحیدی و اَحسن خلقت قدرت غور و تفکر ندارند، علت های خرافی و مَن درآوردی تراشیده و موهوم را معقول می پندارند:
«... انسان نمی تواند در برابر علل حوادث، بی تفاوت بماند، اگر موحد و خداپرست باشد و علل حوادث را در نهایت به ذات پاک او، که طبق حکمت اش همه چیز را روی حساب انجام می دهد، بازگرداند و از نظر سلسله علل و معلول طبیعی نیز تکیه بر علم کند، مشکل او حل می شود. ولی اگر غیر معتقد به خداباشد، یک سلسله علل خرافی و موهوم و بی اساس – موهوماتی که حد و مرزی برای آن ها نیست و یکی از روشن ترین آن ها فال بد زدن است – برای آن ها می تراشد. فی المثل عرب جاهلی حرکت پرنده ای را که از طرف راست به چپ می رفت، به فال نیک می گرفت و آن را دلیل بر پیروزی می دانست و اگر از چپ به راست حرکت می کرد، به فال بد گرفته، آن را دلیل بر شکست و ناکامی می دانست. بسیاری از این قبیل خرافات و موهومات داشتند و به آن ها معتقد بودند. (21)
بنابراین، خرافاتی که در مقوله سرنوشت انسان پیش آمده حکایتی از تخلیه های روحی و روانی انسان است. از این روی، از یک سوی، شماری ردپای ماوراء طبیعت را در همه چیز محو و نفی می کنند تا همه چیز را سکولار و ماتریال دیده و تفسیر نمایند و علم را به جای ایمان و طبیعت را به جای خدا بنشانند؛ و از سوی دیگر، عده ای نیز همه چیز را قدسی و آسمانی دیده و جای پای انسان را نبینند و خود را حذف کنند. هر دو گروه، به یک جور مشکلات روحی – روانی خویش را حل و فصل کنند.
پس نه راززدایی از عالم و آدم و نه رازمندی عالم و آدم از سوی شماری از انسان ها تفسیر منطقی دارد؛ بلکه هر دو گروه، گرفتار چالش های درونی و تضادهای روحی خویش هستند. پس نه نفی غیب و نه نفی شهادت، هیچ کدام جواب گو نیستند. درک نادرست پیوند غیب و شهادت، موجب کاستی های روحی شده و تن پروری و عافیت خواهی نیز مزید بر علت گردیده و خرافاتی چون: فال بینی، سرکتاب بازکردن، رمالی، کف و چهره بینی، پیشانی بینی، آب و آیینه بینی و ... و سپس ادعای کشف و کرامات و پیش گویی و غیب گویی و ... شایع شده و شماری دکان دار و کاسب کار، با شناخت زوایای روحی و کمبودهای روانی شماری از انسان های ساده اندیش و ساده لوح، به سرکیسه کردن آنان می پردازند و نام خدا، ائمه (ع)، ادعیه و اذکار را یدک می کشند، تا متهم به بی دینی و فریبکاری نشوند. پس رندان دنیازده از یک سو و آدم های حقیقت نشناس و حتی دینداران عوام و جاهل، از دیگر سوی، در پی تخلیه روانی و اشباع نیازهای روحی خود هستند.
شگرفت و شگفت این است که اسلام دارای معجزه اکبر، یعنی معجزه علمی به نام قرآن کریم است و شخصیت پیامبر اکرم (ص) و عترت طاهره اش (ع) هر کدام، معجزه های جاودان دیگری هستند که دارای سنت و سیره های قولی و فعلی، یا گفتاری و کرداری اند که همه و همه چراغ هدایت و سراج منیر معرفت و مصباح عقلانیت هستند؛ اما مدعیان پیروی از آنان، چنین گرفتار سطحی نگری و جادو و طلسم گرایی و سحر و شعبده بازی هستند! نتیجه آن که از حیث روان شناختی کمبودهای روحی، تقلید کورکورانه، رخوت و عافیت جویی و ... علت ها، عامل ها و سبب های ظهور و حضور خرافات در متن جامعه انسانی و جامعه اسلامی است.

ج. ریشه های جامعه شناختی خرافه
 

با تکیه بر بحث های پیشین به این نتیجه می رسیم که جامعه، هر چه بَدَوی و دور از علم و عقلانیت باشد و در رأس آن عالمان و خردورزان، قدرتِ تعبیر و سامان دهی نداشته باشند، بیش تر گرفتار خرافات و بدعت ها و انحراف ها خواهد شد.
جامعه ای که از نبود و کمبود عقلانیت رنج می برد و از طرفی نیز با رویدادهای شگفت انگیز و ماورایی رو به روست به توجیه های غیر خردگرایانه روی می آورد و با نادیده انگاری ترازها و قاعده ها، یا عقل کارآمد و گره گشا به رفتارها و کارهای نابخردانه پناه می برد. چنین جامعه ای اگر حتی از نظر علم تجربی هم پیشرفته باشد و در عصر مدرنیسم یا پست مدرنیسم هم قرار گیرد، گرفتار آفات خرافه خواهد شد؛ چنان که در جهان جدید غرب و در عرصه های مختلف آن از عرصه ورزش تا سیاست، خرافه گرایی را می بینیم. از این روی، عنوان مدرن بودن، از خرافه گرایی باز نمی دارد مگر آن که جامعه به سوی عقل گرایی معتدل و معرفت پیش برود. در جامعه های دینی نیز، اعم از سنتی و صنعتی یا ایدئولوژیک و تکنولوژیک، اگر جایی برای عقلانیت نباشد، بستر رشد خرافه ها فراهم خواهد شد.
در این بستر، شماری سالوس صفتان، با شناخت جامعه یا جامعه شناسی روستایی و شهری، در یک جامعه دینی با استفاده از ابزاری از مقدسات مذهبی، دست کم دو پیامد فاسد و یا نتیجه منفی را رقم می زنند:
1. در گرایش های دینی و قدسی جامعه دینی، خرافات را وارد کرده و به امور پنداری و غیرواقعی سرگرم می کنند، تا جاذبه و قدرت حیات و حرکت بخشی و عشق و شورآفرینی آموزه های قدسی و مراکز دینی را کم کرده یا نابود کنند.
2. با نتیجه نگرفتن از امور معنوی و مراکز روحانی، که هر کدام پشتوانه های عظیم فرهنگی، معرفتی، اخلاقی – دینی دارند و از منابع اصیل و معتبر تغذیه و تأیید شده اند، به گونه ای آن ها را زیر سؤال برده و مردم جامعه را نسبت به این امور، کم اعتقاد یا بی اعتقاد می سازند. پس با نفوذ خرافات که همیشه در کنار امور حقیقی و ماورایی، توان رشد دارند، سعی دارند تا به خنثی سازی آثار فردی – اجتماعی و مادی – معنوی امور الهی و قدسی بپردازند و به عُرفی سازی آن ها و قدسیت زدایی حقیقی از آن ها و یا تحول گرایی و فروکاهی بپردازند، تا کم کم جامعه دینداران را از حقایق نورانی و معارف معنوی محروم کنند. بنابراین، راهکار علمی و کارآمد مبارزه با چنین توطئه ای، رشد علمی و بلوغ عقلی و درک و درد دینی است که یک جامعه دینی باید از منابع ناب اسلامی و از زبان و قلم عالمان ربانی و اسلام شناسان واقعی تحصیل نماید.
پس یکی از علل عقب ماندگی مسلمانان و واپس گرایی آنان، همانا گرایش به خرافات و گریز از عقلانیت و خردگرایی و نداشن شناختی عمیق از دین و بصیرت و بهره نگرفتن از عالمان روشن اندیش و آگاه به زمان و متعهد است. حال هرگاه دیدیم اسلام منهای روحانیت اصیل، اسلام منهای عقل گرایی و خردگروی، اسلام منهای معنویت متداول و معقول، اسلام منهای عدالت اجتماعی، اسلام منهای کتاب و سنت، اسلام منهای انسان کامل معصوم(ع)، اسلام منهای پیشرفت های زمان و نیازهای عصری، اسلام منهای اجتهاد واقع گرایانه و جامع نگرانه و ... ترویج می شود، بدانیم که زمینه سازی برای تخریب مفاهیم بینشی و ارزشی اسلام و جهت تحریف محتوای اصیل و توانا و کارآمد دینی و انحراف از حقایق و آموزه های پایای اسلامی شده و می شود.

د. ریشه سیاست شناختی خرافه
 

همه می دانیم که سیاست های استعماری از راه استعمار و استخفاف شخصیت معنوی جامعه، توان استبداد و استثمار آن ها را خواهد داشت. بنابراین، در همیشه تاریخ، سیاست بازان، سرگرم سازی جامعه به امور جزئی و از جمله موهومات و خرافه ها و ترویج پیدا و پنهان آن ها، سعی داشته و دارند تا اگر هم دین بر جامعه ایی حکومت می راند، کارآیی و ویژگی جهادی و حماسی آنان را زدوده و بی اثر شود. حتی در امور عرفانی دین، رخنه کرده و خرافه گستری می کنند و خرافه هایی چون: عیسی به دین خود، موسی به دین خود، شما را در قبر دیگری نمی گذارند، جدایی دین و دانش، دین و دنیا، سلوک و سیاست، عرفان و حماسه، معنویت و مدیریت و ... را به گونه های گوناگون، ترویج و توزیع می کنند تا عنصر امر به معروف و نهی از منکر، عنصر عدالت خواهی و عدالت گستری، ظلم ستیزی برای ظلم زدایی و ... را در عرصه های اجتماعی و حکومتی بزدایند و یک جامعه اهل رخوت و انفعال به وجود بیاورند. این در حالی است که اسلام، با تمام قوا با چنین خرافه هایی مبارزه کرده است و پیامبر اسلام (ص) پیروان خویش را به گونه ای تربیت می کرد که پیرو منطق و عقلانیت باشند و جامع بیندیشند. چنان که در حدیثی آمده است:
«هنگامی که ابراهیم، فرزند رسول اکرم (ص) رحلت کرد، آفتاب گرفتگی رخ داد (کسوف) و مردم نزد خود گفتند: این خورشید گرفتگی لابد به سبب مرگ فرزند پیامبر (ص) بوده است. اما پیامبر (ص) با شنیدن چنین شایعاتی ناراحت شده و به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، ماه و خورشید را دو آیه از آیات الهی دانست که به امر خدا در جریان هستند و کسوف و خسوف، به سبب مرگ یا تولد کسی پدیدار نمی شوند ... » (22)
و این در حالی بود که پیامبر می توانست از آن استفاده ابزاری کند و برای محبوبیت، مقبولیت و حاکمیت خویش بر جامعه از آن بهره بَرَد؛ اما چنین نکرد و از همین شایعه برای ارائه فلسفه زندگی درست و بینش توحیدی بهره جست.
حضرت از هر مجال و فرصتی برای ریشه کن کردن خرافه ها بهره می برد. در هنگام فرستادن معاذ بن جبل به یمن، به وی فرمود:
«تمام سنت های جاهلیت را نابود کن، مگر آن چه مورد تأیید اسلام باشد و تمام دستورهای کوچک و بزرگ اسلام را آشکار کن» (23)
بنابراین، سیاست های اسلامی نفی خرافه ها و بدعت زدایی و پندارستیزی است و سیاست های سکولار و انحرافی که هدفی جز حکومت کردن و سلطه جویی ندارند، تولید و توزیع خرافه ها و مشغول کردن جامعه به امور جزئی و فرعی است.
آری در گفتمان سیاسی اسلام ناب، بیدارسازی جامعه، اقامه حدود الهی و برپایی عدالت اجتماعی و ارزش گرایی اصالت دارد و حاکمان خدمتگزاران جامعه اند. اما در سیاست های غیردینی یا ضددینی و گفتمان های سیاسی نظام سلطه استعمار و استثمار در سایه استخفاف شخصیتی و استعمار جامعه و سپس استبداد اصالت دارد. در دکترین سیاسی اسلام، هدف وسیله را توجیه نمی کند تا به هر وسیله ای به هدف برسند، گرچه هدف الهی و عالی باشد؛ لکن در نظام های ماکیاولیستی هدف وسیله را توجیه می کند و در نتیجه، به وسیله خرافات، هدف های دنیایی و سکولاریستی خویش را دنبال می کنند و در سایه قدرت و ثروت و نه معرفت و عقلانیت، یا معنویت، به تخدیر متن جامعه پرداخته و همه مردم را به نوعی در خدمت هدف های خویش درمی آورند و نظام ارباب و رعیتی را در قالب های مدرن و جاهلیت جدید به نام دموکراسی - لیبرال القاء می کند و با رطب و یابس ها و تحلیل های موهوم و خرافی، پایان تاریخ را در جامعه باز و مدیریت لیبرالیستی جست و جو کرده و بهشت لیبرالیسم را وعده می دهند و حتی پاره ای مکتب های معنی گرا، فیلم ماورایی و جنبش های نوپدید عرفانی که با خرافات و انحراف هایی عجیب و دروغ پردازی های شگفت انگیز همراه است وعده آرامش داده و عرفان های کاذب و آلوده به خرافات را تولید، توزیع و به مصرف می رسانند.

از کجا آغاز کنیم و چه باید کرد؟
 

در پاسخ به پرسش از کجا آغاز کنیم؟ باید پاسخ روشن و قاطعی داد و آن این است که از خودمان شروع کنیم:
«یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم ... » (24)
«وفی انفسکم افلا تبصرون ... » (25)
بیاییم ببینیم آیا خود گرفتار خرافه های پیدا و ناپیدا نشده ایم؟ دقیق و عمیق به ارزیابی عقیدتی، اخلاقی و احکامی خویش بپردازیم تا بیابیم که در کجا قرار داریم؟ آیا دینی را که ما افتخار پذیرش و ایمان به آن را داریم، با عقل و خرد، بینش و بصیرت، درک و درد و دانایی و دینداری همراه است، یا خود نیز گرفتار تحجر و تحریف، انحراف و التقاط، قشری گری و واپس گرایی هستیم؟ آیا در رفتارهای دینی ما ردپایی از خرافه گرایی وجود ندارد؟ به راستی کدام یک از ما خویشتن عقیدتی، اخلاقی، شرعی خویش را به حضور عالمی از عالمان دین و کارشناسان حقیقی و جامع اندیش دینی بردیم، تا در واقع نوع درک و درد دینی خویش را نیز ارزیابی کنیم تا نوعی خودآزمایی در ساحَتِ دینداری باشد؟
و در پاسخ به پرسش چه باید کرد؟ به نظر می رسد که انجام امور ذیل برای خرافه شناسی و خرافه ستیزی و خرافه زدایی از متن جامعه و ساحَتِ ذهن فرد فرد آن، گزیرناپذیر باشد:
الف. روی آوری به عقلانیت و خردگرایی در حوزه دین، اعم از اصول و فروع دینی.
ب. اقتدای عملی و انتسابی حقیقی به پیامبر اکرم (ص) و عترت طاهره اش (ع) در سنت های مختلف دینی.
ج. احیای تفکر اسلامی و معرفت اسلامی و یا پدیدآوری یک نهضت فرهنگی عمیق و مدیریت شده در عرصه فعالیت های دینی.
به گفته شهید مطهری:
«باید دین را زنده نگه داشت و نگذاشت که دین بمیرد. » (26)
د. برنامه ریزی بایسته و شایسته در مهندسی و سپس مدیریت فرهنگی جامعه.
ھ. حضور و ظهور روحانیت عالمِ آگاه به زمان و در عین حال متعهد و دلسوز و کارآمد.
و. بازشناسی و بازسازی مفاهیم کارآمد و سرنوشت ساز اسلامی از توحید و عدالت تا مهدویت، معاد و ... که به تعبیر استاد شهید مطهری:
«توحید ما مسخ شده است، نبوت ما مسخ شده، ولایت و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به قیامت کم و بیش مسخ شده، تمام دستورهای اصولی اسلام در فکر ما همه تغییر شکل داده ... » (27)
ز. پدیدآوردن یک کانون تعریف شده و مدیریت شده جهت بازشناسی خرافه ها و نفی و محو آن ها به صورت تدریجی از ذهن و زبان فرد و جامعه. یا این که مؤسسه ای را مأمور چنین امر مهمی کردن.
ح. شبهه شناسی و شبهه زدایی از صفحه ذهن و ضمیر جامعه اسلامی.
ط. آسیب شناسی فرهنگی – دینی جامعه، با عطف توجه به مقوله خرافه ها، به خصوص در ساحَتِ عاشورا، مهدویت، عرفان و سیر و سلوک باطنی و معنویت گرایی.
ی. تولید متون آموزشی و پژوهشی عمیق، جالب و جاذب در قالب های نوآمد و در همه لایه های اجتماعی، درباره معارف اسلامی، اعم از معارف عقیدتی، اخلاقی و احکامی و سپس توزیع منطقی و عادلانه آن در جای جای کشور.

مرزبندی
 

یکی از محورهایی که ضروری است در جریان شناسی خرافات منظور گردد، مرزبندی، شاخص گذاری و معیاردهی به مخاطبان است، به این معنی که در ریشه یابی خرافات، جریان ها، فرقه ها، مکتب ها، آیین هایی که از هر طریقی خرافات را وارد حوزه دین و دینداری می کنند، شناسایی و معرفی شوند و سپس مرزبندی بین اسلامِ ناب و اسلام خرافات، امامت و ولایت ناب و امامت و ولایت آمیخته به خرافات، توحید اصیل و توحید بدلی، وحی و نبوت حقیقی و غیرحقیقی، عرفان و معنویت راستین و درآمیخته به سخنان گزاف و باطل و خرافه ها روشن گردد تا مباد باورهای سطحی و وهم آلود، به نام دین در ذهن هاجای گزین شوند. این کار باید انجام بگیرد تا دست کم معیارها و شاخص ها برای جداسازی حقایق از پندارها و واقعیت های دینی از خرافه ها شناخته شوند و این، نیاز به بازنگری تاریخ اسلام، تاریخ حدیث و روایت، تاریخ علوم و معارف قرآنی و سیره شناسی معصومین (ع) دارد. آری اگر مرز بین اسلام حقیقی، صادق و صائب با اسلام دروغین و گرفتار تحریف ها و خرافه ها و بدعت ها، به درستی روشن نشود و تفکر ناب اسلامی احیا نگردد و اندیشه دینی بازسازی نشود هرگز از نفوذ اندیشه های باطل، انحرافی، التقاطی و خرافه ها و بدعت ها مصون نخواهیم ماند.
باید مراقب بود و مرزها روشن، معیارها معلوم و شاخص ها شفاف ارائه شوند، تا نه به نام دین، معنویت، ولایت، مهدویت و ... وارد ورطه خطرناک خرافه پرستی شویم و نه به عنوان خرافه ستیزی به نفی حقایق توحیدی، ولایی و معنویت های راستین بپردازیم که هر دو انحراف از صراط مستقیم بینش و گرایش اسلامی است.
پس به جریان شناسی خرافات، اعم از جریان های درون اجتماعی و برون اجتماعی یا جریان های خودی؛ اما غافلِ غیرمغرض و جریان های غیرخودی، لکن آگاه و مغرض بپردازیم که همیشه جریان های غیرخودی از جریان های خودی گرفتار تحجر و جموداندیشی استفاده ابزاری کرده اند. جریان های کلامی، فلسفی، عرفانی – قدیم و جدید – در متن و داخل فرهنگ و تمدن اسلامی و جریان های سیاسی – اجتماعی که در قالب احزاب، فرقه ها، آیین ها و ... ظهور می یابند چه سنتی و چه مدرن، به فضاسازی برای نفوذ خرافات می پردازند و از هر بستر آماده ای فرصت ساخته، تا به هدف های شوم و برنامه ریزی شده شان برسند. در طول تاریخ سیاسی اسلام، مسلمانان با چنین جریان هایی رو به رو بوده اند، جریان هایی که امامت را تبدیل به خلافت و کم کم تبدیل به سلطنت کردند و بعدها به سلب مرجعیت معنوی – باطنی در طول سلب مرجعیت علمی – عقیدتی و مرجعیت سیاسی اجتماعی، از امامان (ع) اهتمام ورزیدند و چه کلام و فلسفه های سیاسی و عرفان و تصوف های سیاسی و مدعیان مهدویتی را که به وجود نیاورده و متکلم ها، فیلسوف ها، صوفی ها و سیاستمدارهایی را تربیت نکردند؟ و اینک نیز وضع چنین است. پس باید هشیار و بیدار بود تا جریان های فرهنگی – سیاسی و معنوی از آن دست، تکرار نشوند و با وجود خواصِ خاموش، عوام دهن بین و جوگرا، اسلام ناب در غم غربت و کنج عزلت قرار نگیرد که امروز به نام عرفان و تجربه دینی – باطنی و مهدویت غیرعقلانی و گرفتار خواب و خیال و نمایندگان امام زمان (ع) و قطب سازی ها و قدوة السالکین پروری و مریدسازی، اسلام بدعت و خرافه را جایگزین اسلام معرفت و کتاب و سنت نکنند. و هشیار باشیم که دشمنانِ آگاه و مغرض از دوستانِ ناآگاه و غافل برای خویش پیاده نظام و سواره نظام ساخته و از درون به تُهی سازی معارف ناب اسلامی می پردازند و اسلام اَجوَف و وارونه را در عصر اسلام گرایی و دین خواهی و معنی گرایی تحویل جامعه اسلامی و انسانی نمایند. اسلامی را که با اباحه گری و نهیلیسم، پلورالیسم دینی و سکولاریسم نظری و عملی و لیبرالیسم پرده نشین و شاهد بازاری سازگار باشد و نظام سلطه جهانی را بپذیرد و با نظم نوین جهانی با قراءت امانیستی – لیبرالیستی اش همگرایی و با کدخداهای دهکده جهانی اش همنوایی نماید، ارائه و القاء ننمایند.
بنابراین، شاخصه های کلی و کلان مثل: اصالت و وَحیانِیت قرآن، جامعیت و کمال قرآن، عقلانیت وحیانی و دینی همراه با عقلانیت ابزاری، معنویت کارآمد و فعال و از همه مهم تر همگرایی با سنت قولی – فعلی و سیره علمی – عملی پیامبر اکرم (ص) و عترت طاهره اش (ع) و سیره عملی شاگردان مکتب امامت و ولایت و ... را نشان داده و تبیین کنیم، تا اسلام قرآن و نهج البلاغه ایی، اسلام صحیفه سجادیه ای و اصول کافی و ... اسلام رساله ایی مراجع تقلید و فقهاء که نواب عام امام زمان (عج) هستند، در جامعه، بدرخشند.

نتیجه گیری
 

خرافه ها، چه در اعتقادات و اخلاق و چه در مناسبات رفتاری، در فضایی به وجود می آید که نگاه عوامانه و یا عوام گرایانه، به مقوله های دینی وجود داشته باشد و عالمان دین نیز به رسالت اصلی خویش، که روشن گری و دفاع عقلانی از معارف دینی است، عمل نکنند یا خود به عوام گرایی دچار شوند.
از سوی دیگر و از حیث معرفت شناختی، در هر جامعه ای که معرفت دینی آسیب و آفت زده باشد و دینداران، یا گرفتار تحجر و یا دچار تجدد افراطی شده و جهل علمی و جهالت علمی آنان را در بر گیرد و منهای عالمان اصیل و دردمند دین، که هم از توانایی و کارآمدی دین و معرفت دینی و هم از خلوص و ناب بودن دین دفاع می کنند، زندگی دینی داشته باشند، به یقین آفت های تحجر، تحریف، انحراف و التقاط در تفکر دینی و سپس رفتار و اخلاق دینی آنان تکون و توسعه می یابد و از بُعد جامعه شناختی نیز، یا اندیشه و انگیزه ای انحرافی خرافه زاست و یا خرافه ها با انگیزه و اندیشه های انحرافی تئوریزه خواهند شد و از زاویه روان شناختی نیز تقلید محض و کورکورانه و تخلیه های روحی و روانی و حتی فرافکنی ها، زمینه ساز رشد و رواج خرافه ها خواهد شد.
بنابراین، راه برون رفت از آسیب های خرافی، روی آوردن به عقلانیت دینی، ژرف بخشی معرفتِ اسلامی، بازشناسی و بازسازی مفاهیم مهم آموزه های دینی و احیای اندیشه و بینش اسلامی، حضور کارآمد روحانیتِ آگاه، مسئول، زمان شناس، دردآشنا، شجاع، شبهه شناس و شبهه زدا و تولید متون معارفی جالب و جاذب از حیث ادبیات نوآمد و قالب های عصری و محتوای کاملاً علمی و معقول خواهد بود.

پی نوشت ها :
 

* استادیار دانشگاه آزاد واحد کرج
1. النهایه، ابن اثیر، ج 2 / 25؛ منتهی الادب، ج 1 / 311.
2. لغت نامه دهخدا، واژه خرافه.
3. المیزان، محمد حسین طباطبائی، ج 1 / 422.
4. همان، ج 2 / 423.
5. همان، ج 1 / 638.
6. اصول کافی، ج 2 / 62، دارالتعارف، بیروت.
7. سوره یوسف، آیه 108.
8. سوره نحل، آیه 125.
9. سوره زمر، آیه 17 – 18.
10. اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ج 1 / ح 11، دارالمعارف للمطبوعات، بیروت.
11. همان / 25، ح 22.
12. همان، ح 24.
13. بحارالانوار مجلسی، ج 1 / 95؛ الحیاة، ج 1 / 43.
14. نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 38.
15. غررالحکم و دررالکلم، آمدی، تصحیح محدث ارموی، ج 1 / 353، دانشگاه تهران.
16. همان، ج 4 / 313.
17. اصول کافی، کلینی، ج 1 / 32، دارالتعارف، بیروت.
18. «... و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین»، (جمعه، 2)
19. «ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»، (اعراف، 157).
20. «یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»، (جمعه، 2)
21. تفسیر نمونه، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ج 15 / 492.
22. محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی / 313.
23. تحف العقول، حرانی / 25.
24. سوره مائده، آیه 105.
25. سوره نازعات، آیه 21.
26. آشنایی با علوم اسلامی، شهید مرتضی مطهری، ج 2 / 130 – 131، صدرا.
27. همان / 144.
 

منبع:‌نشریه حوزه شماره 152
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان