5 . روایات
یکى از ادلهاى که محقق نراقى به تفصیل بدان پرداخته، روایات است. ایشان در حدود هفده روایت را مورد نقد و بررسى قرار داده و در پایان نتیجه گرفته:
«بعضى از این روایات هر چند بیشتر از مذمت و یا کراهت و یا استحباب ترک اسراف را دلالت ندارد; ولى نهى صریح وارد در آیات و روایات فراوان، از یک طرف و تصریح به بغض الهى نسبتبه اسراف در آیات دیگر و تصریح به این که اسراف ابزار هلاکت است از سوى دیگر، و شمارش اسراف جزو گناهان کبیره در دسته چهارم از روایات این چهار دسته از روایات روى هم رفته دلالت دارد بر حرمت اسراف» . (29)
از این عبارت محقق نراقى استفاده مىشود، در یک تقسیم بندى روایات وارده در مورد اسراف به لحاظ مضمون، به چهار دسته کلى تقسیم مىشوند:
دسته اول، عبارت اند از روایاتى که دلالت دارند اسراف مکروه و ترک آن مستحب است;
دسته دوم، روایاتى که دلالت دارد اسراف مورد نهى شارع واقع شده و حرام است;
دسته سوم، روایاتى که دلالت دارند اسراف وسیله هلاکت و مورد بغض شارع است;
دسته چهارم، پارهاى از روایات دلالت دارند اسراف جزو گناهان کبیره است.
به منظور پرهیز از طولانى شدن مطلب از دستههاى دوم و سوم و چهارم چند نمونه گزارش مىشود و اما دسته اول دلالتبر مدعا ندارد.
روایات دسته دوم
«عن مسعدة بن صدقة عن ابى عبد الله علیه السلام (فى حدیث طویل) قال: وفى غیر آیة من کتاب الله انه لا یحب المسرفین فنهاهم عن الاسراف و نهاهم عن التقتیر... ان اصنافا من امتى لا یستجاب لهم دعائهم... ورجل رزقه الله مالا کثیرا فانفقه ثم اقبل یدعو یا رب ارزقنى فیقول الله عزوجل الم ارزقک رزقا واسعا فهلا اقتصدت فیه کما امرتک ولم تسرف وقد نهیتک عن الاسراف...» . (30)
امام صادق علیه السلام ضمن حدیث طولانى مىفرماید: خداوند در بسیارى از آیات فرموده است مسرفان را دوست ندارد; پس آنان را از اسراف و تقتیر (سختگیرى) منع کرده است... رسول خدا فرمود دعاى چند گروه از امت من مستجاب نمىشود... از جمله مردى که خداوند رزق فراوان به او داده و او همه آنها را انفاق کرده، سپس از خداوند طلب رزق مىکند و خداوند در پاسخ مىگوید: مگر به تو رزق واسع ندادم، پس چرا میانه روى و اعتدال را پیشه خود نساختى، و چرا اسراف کردى در حالى که تو را از اسراف نهى کردم؟ !
دلالت روایت بر حرمت را مىتوان از چند فقره از آنها استفاده کرد:
در صدر روایت، ضمن تاکید بر این که خداوند در بسیارى از آیات فرموده است مسرفان را دوست ندارد، امام تصریح کرده خداوند همه را از اسراف کردن باز داشته و در پایان نیز ضمن توبیخ بر اسراف مىفرماید: خداوند از اسراف کردن بر حذر داشته است. پر واضح است که ظهور اولى نهى در حرمت است، مگر دلیلى بر خلاف آن داشته باشیم.
به این مضمون روایات دیگرى نیز رسیده است از جمله «عامر بن جزاعة» در روایتى نقل مىکند:
«عن ابى عبد الله علیه السلام انه قال لرجل اتق الله ولا تسرف ولا تقتر و لکن بین ذلک قواما ان التبذیر من الاسراف» . (31)
امام صادق علیه السلام خطاب به مردى فرمود: تقواى الهى پیشه کن، اسراف و تقتیر (سختگیرى) نکن. میان اسراف و سختگیرى قوام و اعتدال وجود دارد.
در روایات فراوان، ائمه علیهم السلام از اسراف نهى کردهاند، لیکن محقق نراقى آنها را گزارش نکرده است از جمله آنها روایت «محمد بن خالد» (32) و «اسحاق بن عمار» (33) است.
درباره دلالت این روایات بر اصل حرمت اسراف، جاى بحث وجود ندارد; زیرا همانگونه که در مبحث دلالت آیات گذشت، تمام فقهاى اصول پذیرفتهاند که فعل نهى دلالتبر حرمت دارد، حال یا به حکم عقل و یا به وضع. آنچه جاى گفت و گو دارد عبارت است از اطلاق و دایره شمول آنها.
بعید نیست که گفته شود اطلاق روایات، تمامى موارد اسراف را فرا مىگیرد، لیکن روایات فراوانى بر حرام نبودن اسراف در جاهاى خاص دلالت مىکنند، مانند حج و عمره، استعمال بوى خوش و مانند اینها. در این صورت همان پاسخى که پیش از این از محقق نراقى در مبحث دلالت آیات نقل شد، در این جا نیز خواهد آمد.
این است که اطلاق این دسته از روایات در مورد شک، کارگشا و مورد استناد خواهد بود، هر چند بعضى از روایات از نظر سند دچار اشکال هستند، ولى به لحاظ این که روایات وارده زیاد است ممکن است گفته شود متواتر معنوى اند یا دست کم مستفیضاند، ولى روایت «مسعده» سندش تمام است چون «کلینى» از «على بن ابراهیم» صاحب تفسیر و او از «هارون بن مسلم» و او از «مسعدة بن صدقة» نقل مىکند و تمامى رجال سندش توثیق خاص دارند.
از این رو، روایات دسته دوم از جمله روایت «مسعدة» از نظر دلالت و سند، مدعا را ثابت مىکند.
روایات دسته سوم
روایت دیگرى را که محقق نراقى براى اثبات حرمت ارائه داده، روایت «ابن ابى یعفور» است:
«عن ابى عبد الله علیه السلام انه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: ما من نفقة احب الى الله عزوجل من نفقة قصد و یبغض الاسراف الا فى الحج والعمرة» . (34)
امام صادق علیه السلام فرموده است: رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم مىفرماید: هیچ بخششى پیش خدا محبوبتر از بخششى معتدل نیست. خداوند نسبتبه اسراف بغض دارد مگر اسراف در حج و عمره.
این روایت جزء دسته سوم است که حکایت دارد که اسراف، مورد تنفر شارع است و دلالت آن بستگى دارد به این که ثابتشود هر عمل مبغوضى حرام است و چنین ادعایى دور نیست; زیرا نقض این ملازمه به این که مکروهات نیز مورد بغض شارع است، ناتمام است; چون اگر مکروهات مبغوض شارع باشد ترخیص در انجام دادن آنها با حکمت الهى سازگار نیست; پس مىتوان گفت دلالت این گونه روایات نیز بر حرمت اسراف تمام است.
اشکالى که ممکن استبر این دسته از روایات وارد شود این است که همه مواردى را که اسراف دارند، در بر نمىگیرد; زیرا در مورد انفاق وارد شده و تنها اسراف در انفاق را شامل مىشود.
در پاسخ گفته مىشود: برخى از روایات در غیر مورد انفاق وارد شدهاند. ثانیا تنقیح مناط و ملاک مىشود، نظر به این که اگر اسراف در انفاق و بخشش حرام باشد، اسراف در غیر آن به طریق اولى حرام خواهد بود، چرا که انفاق و بخشش در آیات و روایات فراوانى مورد تشویق و ستایش واقع شدهاند.
اما از نظر سند هر چند «ابن ابى یعفور» که همان «عبد الله بن ابى یعفور» است توثیق خاص دارد، لیکن سند «شیخ صدوق» به «ابن ابى یعفور» ناتمام است; از این رو که «حمد بن محمد بن یحیى العطار» در سلسله آن قرار گرفته است. (35)
ولى ممکن است گفته شود مجموع این روایات روى هم رفته از نظر مضمون متواتر و یا دست کم مستفیضاند.
روایات دسته چهارم
حدیث دیگرى که مورد استدلال محقق نراقى قرار گرفته، روایت «صدوق» در «عیون اخبار الرضا» است. در این روایتحضرت در نامهاى به «مامون» در مورد گناهان کبیره پس از تعریف ایمان مىفرماید: «واجتناب الکبائر وهی قتل النفس التی حرم الله تعالى... والاسراف والتبذیر...» . (36)
(ایمان عبارت است از...) و دورى از گناهان کبیره و آنها عبارتاند از کشتن انسانى که خونش محترم است... و اسراف و تبذیر.
دلالت این روایت و همانند آن بر حرمت اسراف، تمام است و جاى بحث ندارد و اطلاق روایت نیز محکم و در موارد شک مورد استناد خواهد بود.
اما از نظر سند اشکال دارد; چرا که سند «شیخ صدوق» به «فضل بن شاذان» ناتمام است; زیرا در آن «عبد الواحد بن عبدوس نیشابورى» واقع شده که مجهول است. (37)
روایات دیگرى نیز با مضامین دیگرى وجود دارد که نقد و بررسى آنها سبب اطاله کلام مىشود و از آنها در مىگذریم. در هر صورت دلالت این سه دسته از روایات بر اصل حرمت اسراف، تمام است و از نظر سند روایت «مسعدة» در دسته اول، کامل است، ولى روایات دسته دوم و سوم اشکال دارد و از نظر مبانى کسانى که وثوق به صدور را کافى مىدانند، ممکن است گفته شود این وثوق است; زیرا افزون بر وجود قراین متعدد متصل و منفصل، کثرت روایات در حدى است که مضمون آنها در حد تواتر معنوى و یا استفاضهاند.
اشکال و جواب محقق نراقى
بر دلالت روایات ممکن است اشکالاتى وارد شود، مثلا همان اشکالى که در ذیل آیات مطرح شد، مبنى بر این که بعضى روایات دلالت دارند که اسراف در مواردى حرام نیست، این جا نیز پیش بیاید.
جواب آن پیش از این گذشت و پس از این به تفصیل خواهد آمد; از این رو تکرار نمىشود.
حکم وضعى اسراف
پس از اثبات حکم تکلیفى (حرمت) اسراف نوبتبه حکم وضعى مىرسد. محقق نراقى متعرض این بحث نشده; ولیکن فایده و کارآیى آن بر کسى پوشیده نیست; از این رو اشاره اجمالى بر آن لازم است.
پیش از آغاز بحثیادآورى دو نکته به عنوان مقدمه بحث ضرورى است:
الف) حکم وضعى قابل طرح که مترتب بر اسراف مىشود همان ضمان است و این مطلب در جاهایى راه پیدا مىکند که حق دیگران با اسراف تضییع شود.
ب) اثبات حکم وضعى (ضمان) با تحقق اسراف در صورتى صحیح است که اسراف به معناى تجاوز از حد باشد; به این معنا که تجاوز از حد در بسیارى جاها موضوع حکم وضعى از جمله ضمان واقع شده است. با توجه به این دو نکته در موارد بسیارى اسراف موجب ضمان مىگردد. برخى از اینها ممکن است از یک نظر کم اهمیتباشد; ولى از نظرى دیگر توجه به موارد بسیار جزئى نشان دهنده جامعیت و اهمیتبحث اسراف است:
1. اگر شخص مسلمان بمیرد و مالى که با آن کفن تهیه شود نداشته باشد، در حد متعارف جا دارد از زکات برایش کفن خریدارى شود; ولى اگر خارج از متعارف باشد اسراف است و جایز نیست. در نتیجه، صاحب مال ضامن مال زکوى است. «آیت الله خوئى» مىفرماید: کفن متعارف براى میت که مال ندارد از زکات خارج مىشود. (38)
2. در مبحث خمس، درباره این که مؤونه سال خود و افراد واجب النفقه از درآمد خارج مىشود فقها گفتهاند: اگر مخارج از حد عرفى و اعتدال بیرون باشد جزو مؤونه به شمار نمىآید. و نسبتبه خمس آن ضامن است. «سید یزدى» در اینباره مىنویسد: اگر مؤونه زیادتر از شان باشد به گونهاى که هزینه زیادتر در مورد او سفهى و اسراف به شمار آید، از مؤونه محسوب نمىشود. (39)
هیچ یک از حاشیه نویسان بر عروة، بر این مساله حاشیه نزده و آن را قبول کردهاند. پیش از صاحب عروة دیگر فقها همانند محقق نراقى متعرض این فرع شده و گفته: شرط مؤونه که از درآمد سال خارج شود و متعلق خمس نیست این است که در حد شان و معتدل باشد و اما مخارجى که مصداق اسراف باشد مؤونه به شمار نمىآید. (40)
3. بسیارى از فقها در باره چگونگى تقسیم خمس گفتهاند: سهم سادات باید بر اساس اعتدال داده شود و اگر به گونه اسراف و خارج از حد نیاز باشد، مالک ضامن است. شهید ثانى مىنویسد: امام (41) باید سهم سادات را بر طوایف سه گانه، بر اساس کفایت و اقتصاد تقسیم کند و مقصود از کفایت، مخارج سال و مقصود از اقتصاد، حد وسط در نفقه بر حسب شان که به دور از اسراف و اقتار باشد هست. (42)
همین مطلب را صاحب جواهر نیز مطرح کرده است. (43)
4. یکى از مواردى که آیات و روایات، نهى از اسراف را مورد تاکید قرار دادهاند عقوبات بدنى و مالى است. در بسیارى از این موارد، اسراف موضوع استبراى حکم وضعى ضمان; مانند اسراف در قتل به این صورت که اولیاى دم غیر قاتل را قصاص کنند و در جاهایى که شخص محکوم به قتل نیستبر اثر حکم حاکم بمیرد. در این گونه جاها، قصاص کنندگان و مجریان حد، ضامناند.
این مطلب افزون بر فتواى فقها، در موارد متعددى منصوص نیز هست. مثلا «محقق حلى» مىنویسد: اگر حاکم امر کند شخصى را که باید حد بر او جارى شود بیشتر از استحقاقش حد بزنند و او در اثر زیاده روى در اجراى حد بمیرد، اگر زننده حد از زیادى حد آگاهى نداشته باشد حاکم نصف حد را ضامن است. و اگر مجرى و زننده حد هنگام اجراى آن از زیادى آن آگاهى داشته باشد، نصف دیه را او ضامن است; زیرا او مباشر بوده است. (44)
این مسئله فروع مختلف دیگرى نیز دارد که در برخى از فرضها ضمان بر عاقله و در بعضى دیگر ضمان به گردن بیت المال است. در هر صورت اصل ضمان مسلم است.
5 . اسراف در حدود و تعزیرات نیز موجب ضمان است; به این معنا که اگر مجرى از حد شرعى معین شده و یا تعزیرى که از سوى قاضى تعیین شده تجاوز و اسراف کند، این اسراف موضوع ضمان است.
6. در شرع مقدس زدن به خاطر تادیب جایز شمرده مىشود، و مقدار آن هم تعیین شده است. بعضى تا سه شلاق بعضى دیگر تا چهار و قولى پنج و دیگران تا ده شلاق را روا دانستهاند. (45)
در هر صورت آنچه از نظر فقها قطعى است اگر بیشتر از حد مجاز زده شود و موجب دیه گردد، زننده ضامن خواهد بود.
حضرت امام در این باره مىنویسد: «اگر شخصى به قصد تادیب بزند و به گونه اتفاقى طرف بمیرد، زننده ضامن است. فرقى نمىکند ضارب زوج باشد یا ولى طفل و یا وصى از جانب ولى و یا معلم» . (46)
7. پزشک اگر زیادهروى و اسراف کند ضامن است.
حضرت امام مىفرماید: «ختنه کننده اطفال اگر چنان چه از حد تجاوز کند ضامن است هر چند در کارش متخصص باشد. و اگر از حد تجاوز نکند و ختنه موجب مردن شود آیا ضامن استیا نه اقوا بلکه اشبه عدم ضمان است» . (47)
8 . یکى دیگر از مواردى که اسراف موضوع ضمان است مواردى است که اشخاص امین در امانت اسراف و تجاوز از حد کنند; مانند تصرفات پدر و یا جد و یا وصى در اموال یتیم. و نیز مانند اسراف عامل مضاربه و دیگران، کسانى که امین به شمار مىآیند، مانند مستاجر، مستعیر، ودعى، ملتقط نسبتبه مال مورد اجاره و عاریه و ودیعه، و مال پیدا شده اگر اسراف و تجاوز از حد کنند ضامناند.
9. حکم وضعى ضمان در اسراف فقط به این موارد اختصاص ندارد، مواردى دیگرى را نیز شامل مىشود که طرح تمامى آنها خارج از حوصله این نوشته است.
در پایان یک مورد دیگر که این روزها مساله روز و مبتلا به جامعه است مطرح کرده و این بخش را به پایان مىبریم و آن اسراف در آب و برق و همانند آن است. امام در پاسخ سؤال زیر فرموده است: «زیاده روى در مصرف آب و برق در صورتى که موجب کمبودهایى در سطح عمومى شود چه حکمى دارد؟ به خصوص که دولت اسلامى بر صرفه جویى تاکید نموده است.
جواب: زیاده روى به نحو غیر متعارف حرام است و اگر چنان چه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است» . (48)
موارد استثنا
در لابهلاى مباحث گذشته مطلبى که به گونه اجمال مورد اشاره قرار گرفت و در بعضى از فتاوا و روایات به چشم مىخورد، اسراف در بعضى موارد حرام دانسته نشده; مانند بوى خوش و آنچه براى تندرستى زیانبار نیست، حج و عمره، وضو و همانند اینها.
به عبارت دیگر، آیا اسراف در این گونه موارد خروج موضوعى دارد و یا حکمى; یعنى آیا با این که اسراف صادق است، حرام نیست و یا این که این موارد عنوان اسراف اصطلاحى و فقهى صادق نیست و خروج موضوعى است؟
ظاهر کلام بعضى از فقها این است که خروج حکمى است، ولى به لسان نفى موضوع مثال «لا شک لکثیر الشک» که نفى حکم شک مىکند با لسان نفى موضوع.
اما محقق نراقى در این باره دو بیان دارد. ایشان پس از این که حرمت اسراف را فراگیر دانسته، در مقام پاسخ از موارد خروج مىنویسد:
اولا: مواردى که در بعضى از اخبار آمده است اسراف حرام نیست، مانند بوى خوش، وضو، حج و عمره، ماکولات و مشروبات، مراد نفى حرمت نیستبه گونهاى که اگر کسى در و دیوار خانهاش را گلاب پاشى کند و یا در و دیوار خانهاش را با مشک و عنبر پر کند، هر چند فقیر باشد، اسراف و حرام نباشد. و نیز مقصود این نیست که روشن کردن چراغها در روز روشن جایز است; بلکه منظور از نفى اسراف در این موارد این است که کثرت بوى خوش و همانند آن مطلوب و تجاوز از حد فى الجمله (مختصرى) بخشیده شده است.
شاهد بر این مطلب عبارتى است که در روایات آمده مبنى بر این که اسراف در ماکولات و مشروبات از آن رو که ضایع نمىشود و خورده مىشود، جایز است.
ایشان پس از جواب اول مىفرماید: اگر بپذیریم که اسراف در این موارد جایز است، باید بگوییم: روایات دال بر این مطلب به منزله مخصص است و این موارد را از عموم حرمت اسراف استثنا مىکند.
پی نوشت ها :
29. عوائد الایام، ص 619.
30. وسائل الشیعه، ج 12، ص 14، باب 5 از ابواب مقدمات التجارة، ح 6.
31. کافى، ج 3، ص 501، ح 14.
32. وسائل الشیعة (چاپ آل البیت)، ج 15، ص 187، باب 4 از ابواب استحباب ملازمة الصفات الحمیدة، ح 14.
33. همان، ج 29، ص 127، باب 63 از ابواب ان الثابت فى القصاص هو القتل بالسیف، ح 12.
34. همان، ج 8 ، ص 106، باب 55 از ابواب وجوب الحج وشرائطه، ح 1.
35. من لایحضره الفقیه، ج 4 ص 12.
36. وسائل الشیعة، ج 11، ص 260، باب 46 از ابواب جهاد النفس و ما یناسبها، ح 33.
37. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 54.
38. التنقیح، ج 8 ، ص 404.
39. عروة الوثقى، کتاب خمس، مسئله 61.
40. مستند الشیعة، ج 10، ص 66.
41. مقصود از امام اعم از امام معصوم است زیرا در عصر غیبت تقسیم سهم سادات به دست امام معصوم نمىباشد، بلکه از طریق مجتهد و صاحب مال تقسیم مىشود.
42. مسالک، ج 1، ص 471.
43. جواهر الکلام، ج 16، ص 109.
44. شرایع ضمان جواهر الکلام، ج 41، ص 473.
45. روایات در این باره متعدد است; از جمله عن اسحاق بن عمار قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام ربما ضربت والغلام فى بعض یا مجرم قال: وکم تضربه؟ قلت: ربما ضربته مئة. فقال: مئة، مئة. فاعاد ذالک مرتین ثم قال: حد الزنا اتق الله فقلت جعلت فداک فکم ینبغى لى آن اضربه؟ فقال: واحدا فقلت: والله لو علم انى لا اضربه الا واحدا ما ترک لى شیئا الا افسده قال: فاثنین. فقلت: هذا هو هلاکى قال: فلم ازل اما کسه حتى بلغ خمسة ثم غضب فقال: یا اسحاق ان کنت تدرى حد ما اجرم فاقم الحد فیه ولا تعد حدود الله. وسائل الشیعة، باب 30، ح 2.
46. تحریر الوسیلة، ج 2، ص 504، مسئله 3، کتاب الدیات، القول فی موجبات الضمان.
47. همان، ص 505، مسئله 5.
48. استفتائات، ج 2، ص 261، سؤال 23.
منبع:www.naraqi.com
/ع