ج) قوام
قوام به معناى عدل و حد وسط به کار گرفته شده و در قرآن نیز به همین مفهوم استعمال شده است.
«فیومى» در این باره نوشته است: «القوام بالکسر ما یقیم الانسان من القوت والقوام بالفتح العدل و الاعتدال قال الله وکان بین ذلک قواما اى عدلا وهو حسن القوام اى الاعتدال» . (18)
بنابراین، قوام حد وسط میان تقتیر و اسراف قرار دارد.
ادله حرمت
بحث مهم و اساسى، اثبات و یا نفى حرمت اسراف است. این مطلب از آن رو اهمیت دارد که فقها، با کمال تاسف، بحثحرمت اسراف را به گونهاى مستقل و گویا و وافى عنوان نکردهاند و تنها به پارهاى از مباحث موردى، مانند حرمت و یا عدم حرمت زینت مسجد و اسراف در آب وضو و همانند آن بسنده کردهاند; در حالى که شایسته بود حرمت اسراف و اقسام آن به تفصیل مورد بررسى و ارزیابى قرا گیرد. در هر صورت، محقق نراقى به گونهاى گذرا، حرمت اسراف را عنوان کرده و آن را امرى مسلم فرض کرده و براى اثبات ادعاى خویش به آیات و روایات و اجماع پناه برده و از همه مهمتر آن را به ضرورت دین پیوند زده است. در این بخش، ابتدا نظریات محقق نراقى مطرح مىشود و سپس مورد نقد و ارزیابى قرار مىگیرد.
1. ضرورت دین
یکى از ادله محقق نراقى بر حرمت اسراف، ضرورت دین است. وى در این باره مىنویسد: «در حرمت اسراف بحثى نیست و دلیل بر آن اجماع بلکه ضرورت دینى است» . (19)
2. اجماع
ایشان در چند مورد بر حرمت اسراف به اجماع تمسک جسته، سپس در پایان گزارشى از آیات و روایاتى که مىتوان حرمت را از آنها به دست آورد مطرح کرده و مىنویسد:
«ظاهرا اجماع بر حرمت، پس از آیات و روایات ما را کفایت مىکند» . (20)
نقد و بررسى هر چند برخى از مصادیق اسراف قطعى و مورد اتفاق تمامى فقها است، لیکن این که حرمت اسراف را در همه آنها ضرورى دین بنامیم به نظر صحیح نمىرسد; زیرا اصطلاح ضرورى دین در مواردى به کار مىرود که شائبه هیچ گونه اختلاف نظرى نباشد و حال این که در حرمتبعضى از مصادیق اسراف جاى بحث و گفت و گو وجود دارد و برخى از فقهاى معاصر هم با آن مخالفت کردهاند و اما ادعاى اجماع نیز از جهاتى قابل اشکال است، از جمله مدرکى بودن آن است; چرا که اگر نگویم به گونه قطع مدرکى است، دست کم احتمال مدرکى بودن آن بسیار قوى است; پس قول معصوم و یا نص معتبر را کشف نمىکند.
3. عقل
یکى از ادله حرمت اسراف مىتواند حکم عقل باشد با این تقریب که: پیش از این گذشت که اسراف به هزینههایى مىگویند که از نظر عقلا و خردمندان قبیح است و مورد استنکار قرار مىگیرد و شاهد آن، دیدگاه برخى از بزرگان مانند «محقق اردبیلى» بود که گفته بود: اسراف عبارت است از آنچه عقلا آن را قبیح مىدانند و یا آنچه که هزینهاش سزاوار نیست. (21)
بنابراین، آنچه مورد نکوهش خردمندان است از نظر عقل نیز ناپسند خواهد بود و پر واضح است که آنچه را عقل قبیح بداند روا و جایز نخواهد بود.
گفتنى است مقصود از حکم عقل بر حرمت، درک عقل است.
نقد و بررسى استدلال به عقل بر حرمت اسراف ناتمام است; زیرا بر فرض این که بپذیریم اسراف از نظر عقل و عقلا قبیح و مذموم است، ولى این قبح و مذمت در تمامى موارد اسراف نیست، به عبارت دیگر، عقل دلیل لبى است و اطلاق ندارد تا در موارد شک به کار آید.
4. آیات
مهمترین دلیل بر حرمت، آیات فراوان قرآن مجید است. ماده سرف در شکلهاى مختلف آن، در حدود بیست و سه مورد، در کتاب آسمانى به کار رفته و در حدود هفت مورد آن با نهى صریح و برخى موارد دیگر مانند نهى است; به گونهاى که اگر نگوییم صریح در حرمت است، دست کم در حرمت استعمال ظهور دارد.
در هر صورت، دلالت آیات بر اصل حرمت امرى مسلم و قطعى است. آنچه جاى بحث دارد، اطلاق و دایره مشمول آیات است; از این رو، لازم است چند نمونه مورد نقد و بررسى قرار گیرد. از جمله آیاتى که مورد توجه محقق نراقى بوده، عبارت است از:
آیه اول (22)
«ان المسرفین هم اصحاب النار»; همانا اسراف کنندگان اهل آتشاند. (23)
این آیه، دلالت دارد که اسراف، نه تنها حرام، بلکه از گناهان کبیره است چون بسیارى از فقها گفتهاند یکى از نشانههاى گناه کبیره وعده بر عذاب در قرآن و یا در روایات است.
صاحب «عروة» در مقام تعریف گناه کبیره مىنویسد: «گناه کبیره عبارت است از گناهى که یا آیه و روایتى دلالت کند بر کبیره بودن... و یا در کتاب و یا سنت بر مرتکب آن به گونه صریح و یا ضمنى وعده بر عذاب داده شود» . (24)
این عبارت «سید» را همه حاشیه نویسان پذیرفته و بر آن حاشیه نزدهاند، و آن را مسلم گرفتهاند; بنابراین، درباره دلالت آیه بر حرمت بلکه کبیره بودن اسراف جاى بحث نیست.
اما نسبتبه اطلاق دور نیست گفته شود آیه اطلاق دارد. و هر آنچه مصداق اسراف باشد مورد دلالت آیه خواهد بود. افزون بر اطلاق، مسرفین جمع است که بر سر آن الف و لام در آمده و در دانش اصول یکى از الفاظ دال بر عموم جمع همراه با الف و لام است; به ویژه این مطلب با ادات تاکید «ان» و ضمیر جمع «هم» قبل و بعدش آن را مورد تاکید قرار داده است.
پس آیه، حرمت هر نوع اسراف چه در مورد خوراکى و آشامیدنى و یا مسکن و لباس و یا تزیین و دیگر امور را در نظر دارد.
آیه دوم
استدلال دیگرى که مورد توجه مرحوم نراقى، قرار گرفته، آیهاى است که اسراف متعلق نهى واقع شده، از جمله:
«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین» (25) ;
اى فرزندان آدم زینتخود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و (از نعمتهاى الهى) بخورید و بیاشامید; ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمىدارد» .
آیاتى که با این مضمون است متعددند; اما با دو تقریب، دلالت آیه بر حرمت اسراف ممکن است:
تقریب اول: «ولا تسرفوا» بر حرمت اسراف دلالت دارد; زیرا تمام فقها پذیرفتهاند که نهى دلالتبر حرمت آن چیزى دارد که مورد بحث آنان واقع شود. این است که دلالت نهى بر حرمت از باب وضع است و یا به حکم عقل. و اگر به وضع دلالت دارد دلالت آن چگونه است؟ ! اقوال مختلفى وجود دارد که در این بحث تاثیرى ندارد.
تقریب دوم: جمله «انه لا یحب المسرفین» حرمت اسراف را بیان مىکند; زیرا این جمله صریح است در این که خداوند اسراف و مسرفان را دوست ندارد و هر آنچه را که خداوند دوست نداشته باشد، حلال نخواهد بود.
نقد و بررسى
بر هر یک از این دو تقریب ممکن است اشکالاتى وارد شود ، از جمله:
تقریب اول: هر چند بر حرمت فى الجمله دلالت دارد، لیکن اخص از مدعا است; زیرا مدعا حرمت اسراف در تمام موارد است، ولى آیه در خصوص خوردنىها و آشامیدنىها وارد شده; پس دلالت آیه بر حرمت اسراف در قلمرو خوردنىها و آشامیدنىها تمام است. ممکن است از اشکال دوم این گونه جواب داده شود که با توجه به این که صدر آیه در مورد اسراف در مساجد وارد شده; و از سوى دیگر این حکم حرمت اسراف تعلیل مىشود به عدم دوستى از سوى خداوند متعال، این دو قرینه سبب مىشود تا آیه در حرمت اسراف در تمام موارد ظهور پیدا کند، به ویژه این که دلالتسیاق ضعیف است و تاب مقاومت در برابر این دو قرینه که منشا انعقاد ظهور استبراى دلالتبر حرمت را ندارد.
اما اشکالى که امکان دارد بر تقریب دوم وارد شود این است که دوست نداشتن اعم از حرمت است; به این معنا که همیشه دوست نداشتن با نقض همراه نیست; چون کارهاى مکروه نیز متعلق حب الهى نیستند.
این اشکال میان مفسران و فقها مطرح بوده و از آن جواب دادهاند. یکى از آنها مرحوم «طبرسى» است که مىگوید: خداوند با این جمله در مقام مذمت و توبیخ مفسران است نه مدح و تعریف آنها و اگر آیه دلالتبر حرمت نداشته باشد لازمهاش این است که آیه دلالتبر مذمت نداشته باشد و حال این که در مقام مذمت است. (26)
ثانیا: ممکن است گفته شود خداوند دوست نداشتن را به مسرفان نسبت داده نه به اسراف; به این ترتیب، معناى آیه این خواهد بود: چون مسرفان اسراف کردهاند خداوند آنان را دوست ندارد. دلالت التزامى این جمله این است که اسراف حرام و مورد بغض و مذمت الهى قرار گرفته و این وصف مانع مىشود تا مرتکبان آن به مقام حب الهى دست پیدا کنند; و به عبارت علمى، تعلیق حکم (عدم حب) به وصف اسراف مشعر علیت است.
آیه سوم یکى دیگر از آیاتى که ممکن استبتوان براى حرمت اسراف به آن استدلال کرد، این است که اسراف همراه با گناه، متعلق طلب غفران و بخشش واقع شود; مانند: «وما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا واسرافنا فی امرنا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین» (27) ; «سخنانشان تنها این بود که پروردگارا گناهان ما را ببخش و از اسراف ما در کارها چشم پوشى کن، قدمهاى ما را استوار بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان.
تقریب دلالت آیه به این است که اگر اسراف حرام و موجب عقوبت نباشد، نیازى به درخواستبخشش و غفران نخواهد بود; پس در خواست غفران و بخشش دلیل است بر این که اسراف حرام، و عذاب الهى را در پى دارد.
ممکن است کسى به این تقریب اشکال کند به این که در خواستبخشش اعم از حرمت است; چرا که طلب مغفرت با کراهت نیز سازگار است. مگر این که گفته شود ظهور ناشى از تعلق غفران بر اسراف در حدى است که این احتمال را دفع مىکند; بنابراین، دلالت آیه بر حرمت از این نظر دچار اشکال نمىشود.
تقریب دیگرى که امکان دارد براى دلالت آیه بر حرمت اسراف بیان شود این است که «اسرافنا» عطف بر «ذنوبنا» گرفته شود و مقتضاى ظهور وحدت معطوف و معطوف علیه این است که اسراف را هم گناه بنامیم و با اثبات گناه بودن اسراف، حرمت آن نیز ثابتخواهد شد; به خاطر این که میان گناه و حرمت ملازمه وجود دارد.
آیات دیگرى هم بر حرمت اسراف دلالت دارند، اما به نظر مىرسد این سه آیه کفایت کند و به خاطر طولانى نشدن، از نقد و بررسى دیگر آیات خوددارى مىکنیم.
در هر صورت این سه آیه و آیات دیگر گویاى این هستند که اسراف حرام است و دلالت آنها هم از نوع اطلاق هست و همه را شامل مىشود; مگر این که دلیل و یا نشانهاى در دستباشد که بگوید بعضى از اسرافها حرام نیست.
اشکال و جواب محقق نراقى
بر همین اطلاق و عموم آیات که اشاره شد، ممکن است به این صورت اشکال شود که روایاتى وجود دارد که اسراف در استعمال بوى خوش ، وضو ، حج و عمره را حرام نمىدانند; بنابراین، آیه نمىتواند اطلاق داشته باشد. این اشکال را که محقق نراقى نیز مطرح کرده است، خود وى در مقام پاسخ دو جواب مىدهد و مىنویسد:
اما آن چه در برخى از روایات وارد شده مبنى بر این که در بوى خوش، وضو، حج، عمره و در خوردنى و آشامیدنى اسراف نیست، اولا مقصود نفى اسراف به طور کلى نیست تا گفته شود کسى که دیوار و سقف خانهاش را با آب گلاب مىشوید... و یا اگر در روز روشن چراغها را روشن کند اسراف نکرده; بلکه مدلول روایات این است که فراوانى در این امور مطلوب است و تجاوز فى الجمله بخشیده شده است. ثانیا: بر فرض تسلیم این روایات به منزله استثنا و تخصیص به شمار مىآید. (28)
پی نوشت ها :
18. همان، ص 714.
19. عوائد الایام، ص 615.
20. عوائد الایام، ص 619.
21. مجمع البیان، ج4، ص 413.
22. عوائد الایامص 616.
23. غافر (40)، آیه 43.
24. عروة الوثقى، ج 1، ص 800 ، مسئله 13، فی شرائط امام الجماعة.
25. اعراف (7)، آیه 31.
26. مجمع البیان، ذیل آیه 31 سوره اعراف.
27. آل عمران (3) آیه 147.
28. همان، ص 637.
منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد
/ع