شهید مفتح و مسجد قبا (۳)

گفتگو با ابوالفضل توکلی بینا درآمد   با مطرح شدن شعار فضای باز سیاسی از سوی رژیم پهلوی، اولین جرقه های وقوع انقلاب اسلامی در مسجد قبا زده شد

شهید مفتح و مسجد قبا (3)

گفتگو با ابوالفضل توکلی بینا
درآمد
 

با مطرح شدن شعار فضای باز سیاسی از سوی رژیم پهلوی، اولین جرقه های وقوع انقلاب اسلامی در مسجد قبا زده شد. این مسجد که در جوار حسینیه ارشاد قرار داشت، به سرعت به کانون خبرگیری و مرکز مقاومت شهر تهران تبدیل شد. شهید دکتر محمد مفتح از اوان تأسیس مسجد در سال 1353 به امامت جماعت این مسجد برگزیده شدند و بینش سیاسی، آگاهی و علم و تقوای ایشان موجب گردید که جلسات سخنرانیشان با حضور بیش از سی هزار تن از مردم تهران، نقش تأثیرگذاری در تحرک و بیداری مردم و برپایی انقلاب اسلامی داشته باشد، از جمله برگزاری نماز خاطره انگیز عید فطر سال 57 که در نهایت منجر به شکل گیری راهپیمایی 16 شهریور و واقعة خونین 17 شهریور شد. خاطرات آن روزهای طلایی را از زبان ابوالفضل توکلی بینا، مشاور رئیس جمهور در امور بازرگانی و اصناف و مسئول بخش حوزه خواهران مسجد قبا می خوانید:

ظاهراً آشنایی شما با شهید مفتح به سال تأسیس مسجد قبا بر می گردد. لذا گفت و گو را از آن مقطع آغاز می کنیم.
 

بله همین طور است که می گویید. مسجد قبا نقطه پیوند و آشنایی من با شهید مفتح بود.

این موضوع به چه سالی بر می گردد؟
 

دقیقا به سال 1353. در آن سال ما به خیابان زبرجد(ناطق نوری) در حوالی مسجد قبا که هنوز ساختمان آن به پایان نرسیده بود، نقل مکان کردیم. زمین مسجد متعلق به فردی به نام حاج حسینیان بودکه آن را وقف کرده و بنای آن در همان سال به اتمام رسیده بود. خاطرم هست که ماه مبارک رمضان در پیش بود و مرحوم حاج تقی طرخانی و آقا سید حسن هزاوه ای بدون اینکه دیگران را در جریان بگذارند، در اولین روزهای ماه رمضان سیدی به نام عراقچی را برای امامت مسجد قبا آوردند. پیرمرد محترمی بود، اما مناسب منطقه زبرجد که بیشتر ساکنان آن از افراد تحصیلکرده و روشنفکر بودند، نبود. من از همان ابتدا این مسئله را مطرح کردم که روحانی مسجد قبا باید فردی آگاه ودست به قلم باشد، از این رو وقتی مرحوم حاج طرخانی با من تماس گرفت، به ایشان گفتم اصل اندیشه دینی در خطر است و ما به یک روحانی صاحب فکر و بیان نیاز داریم.

قبلا کجا ساکن بودید؟
 

در خیابان امیریه کوچه شیبانی، اما بعد از خرید قطعه زمینی در خیابان زبرجد و ساخت آن در سال 1353 به این منطقه نقل مکان کردیم.

مرحوم حاج طرخانی هم سابقه مبارزاتی داشت ؟
 

بله ایشان از رابطان هیئت مؤتلفه بودو مسئولیت ساخت وساز مسجد را به عهده داشت.

شما در آن زمان به چه کاری اشتغال داشتید؟
 

در بازار حضرتی سیروس مغازه چینی فروشی داشتم. البته هشت سال شاگردی کردم و بعد با یکی از دوستان به کار خرید وفروش اجناس چینی و فصلی و توزیع آن در شهرستانها اقدام کردیم.

برگردیم به ماجرای آمدن استاد مفتح به مسجد قبا. گفتید که شخص دیگری را برای امامت جماعت مسجد آورده بودند.
 

بله در صبح جمعه، جلسه ای در منزل حاج طرخانی تشکیل شد. افرادی را برای هیئت امنایی در نظر گرفته بودند، از جمله حاج جواد رفیقدوست،زمردیان، نژاد حسینیان، بنده و خود حاج طرخانی و مهندس صباغیان. از من خواستند که با ماندن حاج عراقچی برای امامت جماعت مسجد قبا تا شش ماه موافقت کنم تا بعد تصمیم گیری شود، اما من نپذیرفتم. پرسیدند پیشنهاد داری ؟ گفتم با دکتر بهشتی صحبت می کنم. ماه مبارک رمضان تمام شد، به بهانه تعمیرات، مسجد بسته شد. از شهید بهشتی کسب تکلیف کردم. آن سالها در دانشکده معقول و منقول، روحانیون با فضیلتی فعالیت می کردند، از جمله شهید مطهری و شهید مفتح معاون ایشان بودند. شهید بهشتی گفتند که اول با آقای مطهری و بعد با آقای مفتح صحبت کنم تا زمینه فراهم شود. شهید مطهری مرا می شناختند. ایشان پیشنهاد دادند که شخصا با شهید مفتح صحبت کنم. همین کار را کردم. شهید مفتح در ابتدا نپذیرفتند، ولی ما ایشان را در معذوریت انداختیم و به اتفاق هیئت امنای مسجد و دکتر بهشتی و شهید مطهری و حاج آقا مهدیان به منزل ایشان در قیطریه رفتیم و ایشان را تا مسجد همراهی کردیم.

اولین اقدام شهید مفتح چه بود؟
 

گرد آوردن جمعیتی سی چهل هزار نفری در این مسجد در واقع سنگ بنای اولین جرقه های انقلاب در این مسجد گذاشته شد.

چه مدت امامت مسجد قبا را بر عهده داشتند؟
 

از سال 53 تا زمان شهادت.

فعالیت سیاسی شما در آن سالها چه بود؟
 

از زمان نهضت ملی شدن نفت، پا منبری آیت الله کاشانی، در پامنار بودم و به گروه مسجد امین الدوله ملحق شدم.

این موضوع به چه سالی بر می گردد؟
 

حدود سال 1325.

آن موقع چند ساله بودید؟
 

13 ساله.

فقط اهل سیاست بودید؟
 

خیر، اهل ورزش هم بودم، به خصوص شنا و مدالهائی هم در این رشته به دست آورده ام.

اصالتا اهل کجا هستید؟
 

پدرم یزدی بودند، اما خودم در قم متولد شدم و از 12 سالگی به تهران آمدیم.

پدرتان تاجر بودند؟
 

خیر. ایشان حمله دار بودندو کاروان به مکه می بردند. آن زمانها امکانات مثل امروز نبود. رفتن به سفر حج یازده ماه طول می کشید. پدرم در مجموع چهل و شش بار به مکه مشرف شدند.

به این ترتیب 46 سال از خانواده دور بودند ؟
 

بله، در بعضی از سالها هم که به دلیل شرایط نامساعد نمی توانستند بر گردند دو سال متوالی از خانواده دور بودند.

چند برادر و خواهر دارید؟
 

نه تا.

مادرتان هم در سفرها همراه پدر بودند؟
 

خیر، مادرم تا زمانی که به پدرم در قید حیات بودند، به مکه مشرف نشدند.

تحصیلکرده هستید؟
 

بله، دانشجوی دکترای مدیریت بازرگانی هستم.

قبل از انقلاب، چند کلاس سواد داشتید؟
 

تا مقطع سیکل، البته دروس حوزوی نیز خوانده بودم.

گروه مسجد امین الدوله چگونه گروهی بود؟
 

گروهی مذهبی به سرکردگی مرحوم حاج آقا مهدی عراقی و آقای عسکر اولادی که بعدها به فرمان امام (ره) با دو گروه مذهبی دیگر، هیئت موتلفه را تشکیل دادند. نقطه عطف این پیوند ترور حسنعلی منصور بود.

ممکن است در این باره بیشتر توضیح بدهید؟
 

بعد از تبعید امام (ره) به ترکیه در سال 1343، دومین جلسه شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه تصمیم به ترور منصور گرفت. این جلسه طولانی که از صبح تا پاسی از شب طول کشید، در خانه ای در نظام آباد برگزار شد. در این جلسه شورا به این نتیجه رسید که صدور اعلامیه فایده ندارد چند نفر باید ترور شوند. نتیجه جلسه به این جا ختم شد که سه نفره مفسد فی الارض هستند، شاه، نصیری و حسنعلی منصور، او دو جرم داشت: اول تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس و دوم تبعید امام (ره) به ترکیه، از این رو حکم، پس از تصویب، برای اجرا به شاخة نظامی سپرده شد.

مدیریت شاخة نظامی به عهده که بود؟
 

حاج مهدی عراقی و حاج صادق عمویی. البته اجرای حکم دو ماه و نیم طول کشید تا اینکه محمد بخارایی حکم را در دوم بهمن 1343 و در مقابل مجلس شواری ملی اجرا کرد.

امام (ره) که با مبارزه مسلحانه مخالف بودند. برای اجرای حکم از چه کسی کسب تکلیف کردید؟
 

از آیت الله میلانی، ضمن اینکه برادران ما دروس حوزوی خوانده بودند و به مسائل شرعی واقف بودند.

بعد چه شد؟
 

من که تا قبل از ترور سه چهار بار سابقه زندان داشتم، به دو سال زندان محکوم شدم، اما دیگر اعضا بین یک تا چهار سال به زندان افتادند.

به چه جرمی؟
 

همدستی، اما ما این جرم را نپذیرفتیم.

سوابق سیاسی و فعالیتهای شما، در مسجد قبا، ساواک را نسبت به شما حساس نکرد؟
 

اتفاقا از مسائلی که با شهید مفتح به توافق رسیدیم همین قضیه بود که ما در حاشیه باشیم و تصمیم گیریها را انجام بدهیم و خیلی از فعالیتها ی ما آشکار نباشند، از همین رو هفته ای یک بار، هیئت امنای مسجد تشکیل جلسه می دادندو تصمیمات نهایی در جلسه گرفته می شد.

بیشتر برنامه های مسجد حول چه محورهایی بودند؟
 

اغلب حول محور سخنرانیها و تشکیل کلاسها بودند، مثلا درباره سیره ائمه که آیت الله مروی از قم می آمدند. همچنین بسیاری از شخصیتهای سیاسی مانند مهندس بازرگان در این مسجد منبر می رفتند. در واقع برنامه ها به سمت و سویی بود که به مردم جهت فکری بدهیم.

استقبال مردم و به خصوص جوانان از برنامه های مسجد چگونه بود و چه تحولی در آنها ایجاد کرد؟
 

الحق و الانصاف بسیاری از جوانان تربیت شده این مسجد بودند که بعدها شاخه ها و جمعیت های مختلفی را تشکیل دادند. استقبال جمعیت به حدی بود که حتی خیابانهای اطراف پر می شدند. ما هم خانه های خود را آماده کرده بودیم و در اختیار خیل شرکت کنندگان قرار داده بودیم. حسینیه ارشاد در آن ایام تعطیل بود و امام (ره) مثل شهیدان باهنر و مطهری و بهشتی و آقای بهشتی و آقای هاشمی رفسنجانی، برگزاری چنین مجالسی را تشویق می کردند.
برنامه ریزیها نیز به گونه ای بود که از لحاظ تشکیلات، به تنویر افکار و هدایت جوانان به سمت وسویی پرداخته می شدکه در آینده بشود در مبارزه با رژیم، هسته های مبارزاتی زیادی را تشکیل داد.

ایادی رژیم اخلال ایجاد نمی کردند؟
 

دورادور همه چیز در کنترل نیروهای امنیتی بود، اما از آنجا که جمعیت زیاد بود، عوامل رژیم از درگیری وحشت داشتند. گاهی اوقات از کلانتری قلهک می آمدند دفتر مسجد و تهدید می کردند، اما کسی گوش به حرف آنها نمی داد. چند دفعه نیز هیئت امنا را بازپرسی بردند، اما چیزی دستگیرشان نشد.

نقطه اوج فعالیتهای شهید مفتح به رمضان سال 57 بر می گردد. آیا مضمون سخنرانیهای آن شبها را به یاد دارید؟
 

در اولین شب ماه رمضان 57، مجلس سخنرانی با حضور بیش از چهل هزار نفر تشکیل شد. مسجد عملا از آن تاریخ به مرکز افشای توطئه های رژیم پهلوی و کابینه شریف امامی و مرکز خبرگیری و صدور اعلامیه و اطلاعیه تبدیل شد. آقای مفتح در اولین شب، علیه فاجعه سینما رکس آبادان افشاگری کردند و مستقیما دولت را مسئول این جنایات دانستند. در آن هنگام حضور مزدوران مسلح شاه، فضای مبارزاتی خاصی را ایجاد کرده بود.

ماجرای برگزاری نماز عید فطر سال 57 در تپه های قیطریه پیشنهاد ایشان بود؟
 

بر اساس شرح وظایفی که داشتیم این موضوع را در جلسه هیئت امنا مطرح کردیم که نماز عیدفطر باید در مکانی برگزار شود که مشی مبارزه در آن دنبال شود. از این رو، تپه های قیطریه را به دلیل وسعت جا و اشراف بر خیابان پیچ شمیران (شریعتی) انتخاب کردیم و عده زیادی از جوانان شروع به آماده سازی تپه ها برای برگزاری نماز کردند. چند شبانه روز تلاش شد تا تپه هایی که پر از سنگ و کلوخ بود، برای نمازگزاران پاکسازی شوند.

مأموران مانع کار نمی شدند؟
 

از دور مراقب بودند و نگاهشان به تلاش ما تمسخر آمیز بود.

تصمیم برگزاری نماز در تپه ههای قیطریه چه موقع به اطلاع عموم رسید؟
 

حدود یک هفته قبل از پایان ماه مبارک بود که شهید مفتح اعلام کردند نماز عید در تپه های قیطریه برگزار می شود. به این ترتیب روز عید فطر، یعنی روز دوشنبه، 57/6/13 با جمعیت انبوهی، الله اکبر گویان به سوی قیطریه راهپیمایی کردیم و با حضور بیش از هفتاد هزار نفر از مردم، نماز عیدفطر خوانده شد. بعد از نماز که خطبه های آن توسط شهید باهنر ایراد شدند، شهید مفتح در سخنانی کوتاه، با تأکید بر رهبری قاطع امام خمینی (ره)، روز پنجشنبه 57/6/16 را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان، تعطیل عمومی اعلام کردند و مردم را به راهپیمایی در این روز فراخواندند و به این ترتیب اولین راهپیمایی بزرگ مردم تهران آغاز شد.

مضمون سخنان ایشان چه بود؟
 

ایشان ضمن افشاگری علیه رژیم طاغوت و رژیمهای صهیونیستی و امپریالیستی، ضرورت مبارزه متشکل، تحت رهبری امام خمینی (ره) را بیان کردند.

چند هزار نفر در این مراسم حضور د اشتند ؟
 

فکر می کنم حدود صد هزار نفر، چون تمام تپه ها مملو از جمعیت بود.

راهپیمایی در چه شرایطی انجام شد؟
 

نظامیان خیابان رابسته و بر سر هر چهار راه، تانکی را مستقر کرده بودند. آنها ابتدا مانع حرکت جمعیت شدند و چند گلوله گاز اشک آور شلیک کردند، اما از آنجا که جمعیت زیاد بود، تاب مقابله نداشتند. خواهران حاضر با پرتاب گل به سوی ارتشیها، آنها را تحت تأثیر قرار دادند، به طوری که برادران ارتشی از پشت بلندگوها اعلام کردند که ما مأمور هستیم و معذور، با این حال راه را باز کردند و جمعیت تا پیچ شمیران به راه خود ادامه داد. شهید بهشتی نماز ظهر را در خیابان به جا آوردند و قرار راهپیمایی آتی گذاشته شد. در اینجا بد نیست که خاطره ای را درباره نقش و اهمیت بانوان در پیروزی انقلاب و دیدگاه امام (ره) نسبت به آنها بیان کنم. وقتی امام (ره) از تبعید به کشور بازگشتند، ستاد استقبال را در خیابان ایران تشکیل دادیم. روزهای اول، از صبح تا ظهر زمان دیدار برادران از امام (ره) و از ساعت 15 به بعد نوبت دیدار خواهران بود. در هر روز بین چهارصد پانصد خواهر در دیدار با امام (ره) بیهوش می شدند. حضرت امام (ره) جلسه ای با حضور اعضای استاد استقبال تشکیل دادندو صراحتا به بنده، شهید عراقی، محسن رفیقدوست و حاج آقا عسکر اولادی فرمودند که باید مسئله خواهران حل شود. در این موقع حاج شیخ فضل الله محلاتی گفتند که با این شرایط حرام است که بانوان برای دیدار بیایند. امام (ره) لبخندی زدند و گفتند، «فکر می کنید شاه را شما پایین کشیدید؟!»

در شانزده شهریور ماه چه اتفاقی روی داد؟
 

در آن روز سرتاسر تپه های قیطریه توسط نیروهای مسلح شاهنشاهی اشغال شده بود، به همین دلیل دکتر مفتح با مشاهده این وضع، تک و تنها به وسط خیابان جاده قدیم شمیران (شریعتی) رفتند و به سمت جنوب شروع به راهپیمایی کردند. در مدت کوتاهی پشت سر ایشان، جمعیت انبوهی با شعار نصر من الله و فتح قریب و الله اکبر به راه افتادند. هر لحظه بر جمعیت افزوده می شد، اما از آنجا که دولت شریف امامی تاب تجمل راهپیمایی را نداشت، در منطقه قلهک دستور حمله داد و شهید مفتح با سر نیزه و قنداق تفنگ به شدت مجروح شدند، به طوری که قادر به حرکت نبودند، اما از مردم خواستند به راهپیمایی ادامه بدهند.

با این شرایط ایشان توانستند در راهپیمایی هفده شهریور حضور یابند؟
 

در آن جمعه خونین به هنگام بازگشت ایشان از بیمارستان مزدوران ساواک در اولین ساعات اعلام حکومت نظامی، ایشان را دستگیر کردند و با وجود جراحات بسیار به زندان بردند، ولی با فشار مردم، ایشان و دیگر زندانیان سیاسی پس از دو ماه آزاد شدند و به مبارزات خود تا پیروزی انقلاب ادامه دادند.

در کمیته استقبال از امام (ره)، شما و شهید مفتح چه نقشی داشتید؟
 

ایشان همراه تعدادی از روحانیون، ستاد استقبال دیگری را تشکیل داده بودند و مسئولیتهای دیگری داشتند، اما من باگروه ستاد مؤتلفه همکاری می کردم. به خاطر دارم حدود پنج شش ماهی از رفتن امام (ره) به پاریس گذشته بود. تمام گروهها و اقشار مختلف، حتی ضد انقلاب، خود را به پاریس رسانده بودند، از این رو به شهید عراقی تلفن زدم و گفتم، «باید هر چه زودتر به سمت نوفل لوشاتو حرکت کنیم.» جوابم دادند که به ما پارسپورت نمی دهند. من آشنایی در ادارة گذرنامه داشتم و در ظرف بیست و چهارساعت مقدمات پرواز به پاریس مهیا شد. ساعت یازده صبح به پاریس رسیدیم و در هتل ایفل مستقر شدیم. در خیابان کشان پاریس یک ایرانی دفتر و ماشینی را برای انتقال افرادی که برای دیدار امام (ره) می آمدند، اختصاص داده بود. یک ماشین استیشن، ما را به مقصد رساند. مغرب بود که رسیدیم. منزل حضرت امام (ره) کوچک بود، از این رو یک ایرانی ویلایی را مقابل خانه حضرت امام (ره) در اختیار مراجعه کننده ها قرار داده بود. آنها در آنجا با امام (ره) ملاقات می کردند. امام (ره) در حال انجام نماز جماعت بودند. از خیل جمعیت جا برای ما نبود. نوجوانی جلو آمد و به من آشنایی داد. گفتم شما را نمی شناسم و او خود را معرفی کرد. پسر حاج آقا مصطفی بود. هنگام ملاقات، امام (ره) به ما خیلی محبت کردند و پرسیدند وسایلتان کجاست و ما را مجاب کردند که وسایل خود را از پاریس به نوفل لوشاتو بیاوریم. از آنجا که آن هنگام نظام و انضباط خاصی در امور برقرارنبود، امام (ره) مدیریت دیدار ها را به ما سپردند و نوفل لوشاتو، این ده کوچک حومة پاریس به کانون خبر تبدیل شده بود و هر روز سیصد چهارصد خبرنگار برای مصاحبه و تهیه خبر و گزارش به آنجا می آمدند، و ما برای آنها ناهار و شام تدارک می دیدیم. شبها نیز دانشجویانی که در پاریس بودند ما را برای سخنرانی و برگزاری جلسه پرسش و پاسخ می بردند. در آنجا شهید عراقی و تحلیل تاریخی نواب را مطرح کردند که بعدها با عنوان ناگفته ها در پاریس چاپ شد.

تشکیل کمیته استقبال پیشنهاد امام (ره) بود؟
 

بله، تعدادی از مراجعه کنندگان در دیدار با امام (ره) تأکید داشتند که ایشان به ایران بازنگردند، اما امام (ره) گفتند همین اصرار بر نیامدن ها دلیلی است بر این که باید هر چه زودتر به ایران بازگردم، از این رو پیشنهاد کمیته استقبال را دادند. یک هفته قبل از آمدن امام (ره)، به تهران آمدم و با تعدادی از برادران جمعیت مؤتلفه، از جمله آقای عسکراولادی و سایر دوستان، این ستاد را در مدرسه رفاه تشکیل دادیم. امام (ره) قصد داشتند در ابتدای ورود به دیدار شهدا در بهشت زهرا بروند و بعد به عیادت مجروحان در بیمارستان هزار تخت خوابی، از این رو از فرودگاه تا بهشت زهرا برای حفاظت از ایشان طی مسیری 36 کیلومتری برای 65 هزار نیروی مردمی، بازوبندهای انتظامی را سفارش دادیم.

برای ساماندهی این تعداد نیرو چطور برنامه ریزی کردید؟
 

هر گروه به سلیقه خود عمل می کرد، اما در بهشت زهرا هشت هزار نفر نیرو مستقر کردیم و دور جایی را که امام (ره) قرار بود سخنرانی کنند، سوله قرار دادیم.

امکانات در چه حدی بود؟
 

تعدادی ماشین های استیشن و بی سیمهای برد بالا در اختیار ما قرار داده بودند. همچنین هلیکوپتری در اختیار ما قرار داشت که در بهشت زهرا مستقر کردیم در نزدیکیهای بهشت زهرا ماشین حامل امام (ره)، موتور سوزاند، از این رو مجبور شدیم با هلیکوپتر، امام (ره) را به قطعه شهدا برسانیم.

شهید مفتح چگونه مردی بودند؟
 

آدمی منطقی و بسیار منظم.

ویژگی برجسته ایشان چه بود؟
 

اعتدال و سلوک درست و برخورد صحیح با مردم.

در تصمیم گیریها چطور بودند ؟
 

در کل تابع جمع بودند.

خبر شهادت ایشان چگونه به شما رسید؟
 

از طریق رادیو، اما جزئیات آن را دهان به دهان شنیدم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 14
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر