2. استثناء روشن فکران( جامعه شناختی)
به نظر برگر روند افول عرفی شدن دارای استثنای دیگری نیز می باشد. این استثنا دارای جنبه جامعه شناختی است و شامل قشر نسبتاً کوچک اما با نفوذ روشنفکران بین المللی است که برای آنها عرفی شدن نه فقط به یک واقعیت تبدیل شده است که حتی برای بعضی از اعضا، در حد یک تعهد ایدئولوژیکی محسوب می شود. این ها را باید جزو استثناها به شمار آورد. (1) منظور برگر از روشن فکران کسانی هستند که دارای تحصیلات بالای غربی، به ویژه در رشته های علوم انسانی و علوم اجتماعی می باشند. این افراد در هر جامعه ای یافت می شوند. این لایه، قشر نازکی از افراد تحصیل کرده اومانیست در سراسر جهان است که می توان تحت عنوان « نخبگان فرهنگی» نیز تعبیر کرد. برگر برای مستند ساختن مدعای خویش به تحقیقی که به صورت گروهی انجام داده اند استناد می کند:
من اخیراً مشاور یک تحقیق روی یازده کشور جهان بودم که آنچه را که ما « تضاد هنجاری» می نامیم، بررسی می کرد؛ یعنی بررسی تضادهای اساسی در مورد مسایل فلسفی و اخلاقی. در این تحقیق دریافتیم که در بیشتر کشورها میان فرهنگ برتر و بقیه مردم تضادی بنیادی وجود دارد. بسیاری از جنبش های مردم گرا در سراسر جهان، به دلیل نوع رنجش و خشم عمومی در مقابل همان برگزیدگان، ایجاد می شود. به این دلیل که، این نخبگان و برگزیدگان بسیار تابع جداسازی دین و سیاست هستند. بنابراین، اعتراض ها جنبه مذهبی به خود می گیرد. این مطالب در سراسر جهان اسلام، در هند، و در اسرائیل مصداق دارد و من فکر می کنم در ایالات متحده نیز صدق می کند. قانون مسیحیت و سایر جنبش های مشابه را نمی توان جز به عنوان واکنش در برابر اومانیسم سکولار درک کرد.(2)
افراد متعلق به این قشر، از نوعی آموزش عالی کاملاً عرفی، به سبک غربی، به ویژه در ادبیات، علوم تجربی، علوم انسانی و علوم اجتماعی بهره مند هستند. در واقع این خرده فرهنگ، عمده ترین« حامل» ارزش ها و اعتقادات پیشرو و روشنگر می باشد. پیروان این خرده فرهنگ جهانی از نفوذ فراوانی برخوردارند و بر نهادهایی که تعریف « رسمی» پدیده هایی نظیر نظام آموزشی، وسایل ارتباط جمعی، و حدود نظام حقوقی را ارایه می دهند، احاطه دارند. اما این پرسش که چرا افرادی که از چنین آموزش هایی بهره مندند، به عرف گرایی روی می آورند؟ به عبارت دیگر، چرا این آموزش ها دارای تأثیرات عرفی کننده اند؟ برگر پاسخ را در بینش خورنده نسبیت باورها و ارزش ها می داند. خود این بدنه روشن فکر بین المللی به توجیه پذیری نظریه عرفی شدن کمک می کند. هنگامی که این ها به کشورهای دیگری مثل ترکیه، اورشلیم، دهلی نو سفر می کنند، معمولاً با روشن فکران دیگر از سنخ خودشان نشست و برخاست می کنند و به زودی به این نتیجه می رسند که این جمع، وضعیت فرهنگی جامعه را منعکس می کند. این یک اشتباه اساسی است. مثل این است که بگوییم دانشگاه هاروارد منعکس کننده جایگاه دین در فرهنگ آمریکا است. می توان به این نکته اشاره کرد که صحت و اعتبار نظریه عرفی شدن به میزان زیادی مدیون این خرده فرهنگ بین المللی است.(3)
در این زمینه افراد دیگری نیز با پیتر برگر هم عقیده اند. به عنوان مثال، گریلی(4)پس از بررسی های لازم به این نتیجه می رسد که عرفی شدن، تصور بزرگنمایی شده از پدیده ای است که عمدتاً در میان نخبگان دینی، یعنی روحانیون و متالهین رخ می دهد و به ناروا به مردمی تعمیم داده می شود که آخرت گرایی و احساس مقدس در آنها همچنان قوی و پایدار است و به سادگی قابل محو نیست.(5)
این خرده فرهنگ بین المللی چنان در نظر توده مردم دیندار غیرقابل تحمل است که ممکن است دست به جنبش علیه آنان بزنند. پیتر برگر در پاسخ به این پرسش، که خاستگاه خیزش دینی در عرصه جهانی چیست، اشاره می کند که جایگاه اجتماعی دیدگاه های صرفاً عرفی در میان نخبگان فرهنگی است. بخش عمده ای از مردم گرچه با این فرهنگ بیگانه هستند، ولی نفوذ آن را احساس می کنند. این مشکل آنجا صورت حادتری به خود می گیرد که فرزندان این مردم با آن نظام آموزشی تربیت می شوند که حتی مستقیماً عقاید و ارزش های آنها را مورد هجمه قرار می دهد.(6) استیو بروس هم در این مورد با برگر هم عقیده است. به عنوان نمونه، وی می گوید:
اواخر قرن بیستم، انقلاب 1979 ایران عمدتاً واکنشی بود در برابر استثمار ایران توسط غرب و شکست تلاش های شاه جهت تحمیل فرهنگ غربی. با واژگان پارادایم عرفی شدن، در ایران تفکیک ساختاری به زور اعمال شد و مقصود از انقلاب، برگرداندن جهت این تفکیک بود. به این معنا« تفکیک زدایی» هنگامی ممکن می شود که تغییرات تحمیلی باشند. با این حال، مطلب اصلی این است که دین به این دلیل توانست نقشی در انقلاب ایران ایفا کند که اکثریت قاطع ایرانیان مذهب واحدی دارند.
عوامل تغییر موضع
به طور کلی، چند عامل عمده در تغییر نظر برگر درباره عرفی شدن، مؤثر هستند که عبارتند از: بی کفایتی نظریه عرفی شدن، ارتباط با جهان غیرغربی، به ویژه جهان سوم و مشاهده بیداری دینی در کشورهای جهان سوم، دینداری در آمریکا، ناتوانی عرفی شدن از تأمین نیازهای اساسی جوامع، صداقت در پذیرش واقعیت، ترکیب معرفتی، تأملات نظری، شکست لیبرالیسم الهیاتی و در نهایت، اینکه، برگر خود را یک متدین دانسته و همواره مترصد داده های تازه در مورد اثبات یا ابطال نظریه عرفی شده بوده است.
1. نقایص نظریه عرفی شدن
الف) عرفی شدن به مثابه انحراف از مسیر:
بسیاری از نظریه پردازان، به ویژه نویسندگان سده نوزدهم، زوال دین را در جامعه نوین پیش بینی کرده بودند. تایلر، فریزر، مارکس و فروید پیش بینی کرده بودند که با مسلط شدن علم بر شیوه تفکر جامعه معاصر، منجر به نابودی دین می شود، دین ناپدید خواهد شد.
نظریه پردازان دیگری که به صورت کارکردی به دین توجه داشتند، پیش بینی می کردند که دین به صورت های معمول و سنتی ناپدید خواهد شد جای آن را عقیده ای خواهد گرفت که بر مبنای فراطبیعی و متعالی استوار نیست. کنت دین نوینی را بر مبنای بنیادهای عقلانی و علمی بدعت گذاشت که این دین نوپدید، خلأ دین سنتی پیشین را پر خواهد کرد.(7)
اما بسیاری از نظریه پردازان جدید چنین اندیشه ای را رد کرد و معتقدند که دین مانند گذشته بخش مهمی از جامعه نوین به شمار می آید. هرچند غالباً می پذیرند که صورت های خاص دین ممکن است تغییر چشمگیری پیدا کنند. به عنوان مثال، بلا(1971) استدلال می کند که مفهوم دنیاگرایی بخشی از نظریه جامعه نوین است... خود این نظریه به جای آن که یک نظریه علمی باشد، یک آموزه مذهبی است... بسیاری از نظریه پردازان دیگر، به ویزه در سال های اخیر، با توجه به پیدایش جنبش های گوناگون و نوپدید مذهبی، به ویژه بنیادگرایی مذهبی، به نتایج مشابهی رسیده اند.(8)
اگر کسی حضور دین در همه جا را در یک زمان پذیرفت، آن گاه نگاه به عرفی شدن، نه به عنوان یک قاعده ی مدرن، بلکه به عنوان موردی انحرافی جالب توجه خواهد بود که مستلزم تبیین است. در سال های اخیر، به دلایل قابل فهمی، علاقه های پژوهشی به سوی پدیده ای با عنوان « بنیادگرائی» کشیده شده است. این اصطلاح به تحولات معینی در تاریخ پروتستانتیسم آمریکایی اشاره دارد که در صورت استفاده در جاهای دیگر، بسیار گمراه کننده خواهد بود. البته، برگر به این مهم توجه داشته است.
در عرف، این اصطلاح برای توصیف جنبش های ستیزه گر دینی به کار می رود که ادعا می کنند دارای مرجعیت و اعتبار هستند. به عنوان مثال مطمئناً این مسئله جالب است که چرا و چگونه انقلاب ایران در یک زمان معین به قدرت رسید. اما این پدیده به این یا آن شکل همواره بوده است و آنچه باید مورد موشکافی قرار گیرد، نه قاعده بلکه استثناء است. به عبارت دیگر، جامعه شناسان دین بیش از ملایان ایران باید توجه خود را به سوی استادان دانشگاه هاروارد و مردم عادی لندن و پاریس برگردانند.(9)
استارک و بن بریج یا استدلال های زیاد معتقدند که دین اجتناب ناپذیر است. به تعبیر دیگر عرفی شدن ناممکن است. به نظر آنها ما انسان ها دارای تمایلاتی هستیم که هیچ گاه به آنها نمی توان رسید تنها دین است که می تواند آنها را برآورده سازد.(10)
رابرت بلا معتقد است: جامعه مدرن مثل هر جامعه دیگر آبستن رویدادهای دینی است. اندریو گریلی (11) تأکید می کند که دینداری همچنان مقاومت کرده و در حال رشد است.(12) گریلی معتقد است که بر حسب تحقیقات انجام شده کاهش در یکی از ابعاد دینداری، بعضاً با افزایش در بعد دیگری همراه است. از این رو، نمی توان زوال یا کاهش را در کل دینداری استنباط کرد. وی معتقد است عرفی شدن، تصور بزرگنمایی شده از پدیده ای است که عمدتاً در میان نخبگان دینی، یعنی روحانیون و متالهین رخ می دهد و به ناروا به مردمی تعمیم داده می شود که آخرت گرایی و احساس مقدس در آنها همچنان قوی و پایدار است و به سادگی محو نمی شود.(13)
برگر معتقد است با وجودی که اصطلاح« نظریه عرفی شدن» می تواند شامل آراء، افکار و مطالبی باشد که در خلال دهه های 1950 و 1960 منتشر شده اند، ولی عمدتاً می توان ریشه اصلی این نظریه را در عصر روشنگری جستجو کرد: نوگرایی لزوماً به افول دین، هم در جامعه و هم در نظر افراد منجر خواهد شد، ولی همین ایده کلیدی و مهم غلط از آب درآمد.(14)
البته، نمی توان انکار کرد که نوگرایی در برخی مناطق تأثیر بیشتری بر جای گذاشته است، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که اولاً، نوگرایی در بسیاری از مناطق، حرکت های قدرتمند ضد سکولار را به دنبال داشته است. و ثانیاً، عرفی شدن در سطح اجتماعی، لزوماً با عرفی شدن در سطح تفکر فردی ارتباط ندارد. برخی نهادهای دینی، قدرت و نفوذ خود را در بسیاری از جوامع از دست داده اند، اما عقاید و رویه های دینی کهنه و نو همچنان در زندگی افراد تأثیرگذار هستند. این عقاید گاهی به شکل گیری نهادهای جدید منجر می شوند و گاهی نیز انفجار عظیم احساسات دینی را به دنبال دارند.(15)برگر با صراحت میان دو سطح عرفی شدن، یعنی عرفی شدن در سطح اجتماعی و عرفی شدن در سطح فرد، تمایز قائل می شود و ملازمت آن دو را رد می کند. چه بسا جامعه ای که از نظر نهادی عرفی شده باشد، اما افراد همچنان دینداری خود را حفظ کنند. در این زمینه می توان جامعه اروپا را مثال زد. همچنان که عکس آن نیز صادق است. بدین صورت که، ممکن است افراد در سطح فردی یا به تعبیر برگر، در سطح آگاهی عرفی شده باشند، اما جامعه همچنان شاهد فعالیت نهادهای دینی باشد. نمونه بارز آن جامعه آمریکاست. برگر، به پیروی از لاکمن، این دو را به ترتیب « عرفی شدن از برون» و « عرفی شدن از درون» نام نهاده است.
به نظر برگر، این فرضیه که« ما در جهانی عرفی شده زندگی می کنیم»، از اول اشتباه بوده است. جهان امروز جز چند مورد استثنایی، همانند گذشته آکنده از احساسات دینی است و در برخی مناطق این احساسات بیشتر از گذشته است و این خود بدان معناست که کل ادبیاتی که مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی عنوان « نظریه عرفی شدن» بر آن نهاده اند، از اساس نادرست است.(16)
هیدن می گوید:
بررسی ها نشان می دهد که هیچ نظریه ای وجود ندارد. عرفی شدن بیش از هر چیز، یک ایدئولوژی و یک آموزه است که یک انقطاع و جدایی ناخوشایند میان دوره های تاریخی پدید آورده است. چیزهایی که تاکنون درباره ی عرفی شدن گفته شده است، صرفاً عبارت های پراکنده و بی ربطی می باشد که سعی شده است تا در قالب یک ایده به هم آورده شود.(17)
آنچه تا اینجا روشن شد این است که نظریه ی عرفی شدن نتوانست شواهد تجربی کافی برای اثبات مدعای خود ارائه کند. آنچه در عمل اتفاق افتاد، عکس مدعای مدافعان نظریه ی عرفی شدن بود. در حقیقت، بیداری دینی که در سطح وسیعی از جهان روی داد، نظریه پردازان عرفی شدن را غافل گیر کرد.
پینوشتها:
1.Berger,Religious Pluralism for a Pluralist Age.
2.Peter.L Berger, Epistemological Modesty,An Interview with Peter Berger.The Christian Century.V.114.Issue:30.October 29,P.972+.
3. پیتر ال برگر و توماس لاکمن، افول سکولاریسم، ص 25-26.
4.Andres Greeley.
5. C.F:Greeley,Andrew, A religion revival in rassia."Journal for the scientific study of religion. Vol.33,No.3.
6. پیتر ال برگر و توماس لاکمن، افول سکولاریسم، ص 19-20.
7.ملکم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه ی محسن ثلاثی، ص 287.
8. پیشین: 287-288
9.Peter .L Berger,Reflections of an Ecclesiastical Expatriate", The Christian Century October 24,pp.964-969
10. Steve Bruce,Religion in the Modern World:from cathedrals to cults,p.188.
11. Andrew Greeley.
12. گراسمن، 2005، ص 706.
13. علی رضا شجاعی زند، عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، ص 146-147.
14. پیتر ال برگر و توماس لاکمن؛ بریجیت برگر و هانسفرید کلنلر؛ ذهن بی خانمان: نوسازی و آگاهی؛ ترجمه محمد ساوجی؛ ص 19.
15. همو، افول سکولاریسم، ص 18-19.
16. همان.
17. شجاعی زند، علیرضا؛ عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، ص 159 به نقل از لخنر، 1989.
منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1
ادامه دارد...