اینکه ما دائما به خوشبختی فکر میکنیم بر کسی پوشیده نیست و حتی فیلمی به اسم در جست و جوی خوشبختی نیز ساخته شده است، با این حال خوشبختی زودگذر است و سوالی که در اینجا پیش میآید این است که چگونه خوشبختی را پیدا کنیم و آن را زنده نگه داریم؟ در ادامه با یوکن همراه باشید.
روانشناسان دانشگاه کالیفرنیا چیزهای شگفتانگیزی درباره خوشبختی کشف کردهاند که میتواند زندگی شما را تغییر دهد.
دکتر سونجا لیوبومیرسکی، استاد روانشناسی در دانشگاه ریورساید است که در میان دوستانش به عنوان ملکه خوشبختی شناخته میشود. او مطالعات خود را بر روی موضوع خوشبختی از وقتی که یک دانشجوی فارغاتحصیل بود شروع کرد و هرگز از آن دست نکشید و حرفه خود را وقف این موضوع کرد.
یکی از اکتشافات اصلی او این است که ما همه یک نقطه معین از خوشبختی داریم. هنگامی که یک اتفاق بسیار مثبت یا منفی مانند خرید یک خانه یا از دست دادن شغل برای ما میافتد، این اتفاقات به طور موقت مقدار خوشبخت بودن ما را افزایش یا کاهش میدهند، اما در نهایت همه ما به آن نقطه معینی از خوشبختی خود باز میگردیم.
یک پیشرفت بسیار مهم در تحقیقات دکتر لیوبومیرسکی این است که شما نمیتوانید به طور دائم خود را شادتر و خوشبختتر کنید. لیوبومیرسکی و دیگران متوجه شدهاند که نقطه معین ژنتیکی ما تنها حدود 50% از شادی و خوشبختی ما را تامین میکند، شرایط زندگی حدود 10% و 40% آن کاملا به ما مربوط میشود. بخش بزرگی از شادی و خوشبختی که در کنترل شما است با عادتها، نگرشها و چشم اندازهای زندگی شما تعیین میشود.
"خوشبختی فقط به خودمان بستگی دارد." –اریستوتل
حتی زمانی که شما به دست آوردی بزرگ میرسید، شادی آن همیشگی نیست. این به تنهایی شما را خوشحال نمیکند؛ شما باید برای خوشحال شدن و خوشحال ماندن تلاش کنید.
خوشبختی و عدم وجود آن در عادتهای شما ریشه دارد. پذیرش همیشگی عادتهای جدید به ویژه عادتهایی که شامل مقاصد بغرنج و لمس نشدنی مانند اینکه شما چگونه به جهان نگاه میکنید بسیار سخت است، اما کنار گذاشتن عادتهایی که باعث ناراحتی شما میشوند بسیار آسانتر است.
عادتهای فراوانی وجود دارند که باعث ناراحتی ما میشوند. ریشه کن کردن این عادتهای بد میتواند نقطه معین خوشبختی شما را در کوتاه مدت افزایش دهد.
ایمنی در برابر هیجان و ترس توأم با احترام
اگر شما بدانید که کجا را نگاه کنید، در اطرافتان هرروزه اتفاقات شگفتانگیزی رخ میدهد. فنآوری به ما چیزهای زیادی را نشان داده و جهان را بسیار کوچکتر کرده است. با این حال، فنآوری ضرر خود را نیز دارد که کسی از آن سخن نمیگوید، نشان دادن چیزهایی زیادی به ما باعث میشود که آستانه شگفتی و ترس توأم با احترام در ما بالا برود و این مایه تاسف است، زیرا اندک اتفاقاتی مانند شگفتی و ترس توأم با احترام میتواند روحیه ما را بالا ببرد. این ترس و هیجان به ما یادآوری میکند که ما مرکز عالم هستی نیستیم و این هیجان و ترس توام با احترام، بسیار الهامبخش و پر از شگفتی، تاکیدی بر غنی بودن زندگی و توانایی ما برای همکاری با آن و فریفته شدن به وسیله آن است. شاد بودن هنگامی که نسبت به هر چیز جدیدی بیتفاوت هستید، بسیار سخت است.
جداسازی خود از دیگران
جداسازی خود از ارتباطات اجتماعی یک پاسخ بسیار عادی در مقابله با غم و ناراحتی است، اما تحقیقات گستردهای در این زمینه وجود دارد که میگوید این بدترین کاری است که میتوانید انجام دهید. این یک اشتباه بسیار بزرگ است که زیرا با دیگران ارتباط برقرار کردن حتی زمانی که از آن لذت نمیبرید برای روحیه شما خوب است. همه ما روزهایی را داریم که، میخواهیم در اتاقمان بمانیم و با کسی صحبت نکنیم، اما لحظهای که این تبدیل به یک تمایل شود، روحیه شما را نابود خواهد کرد. هنگامی که غم و ناراحتی شما را غیراجتماعی میکند را بشناسید، در این زمان شما نیاز دارید که خود را از این منجلاب بیرون بکشید در همان زمان شما به سرعت تغییرات را حس میکنید.
سرزنش کردن
ما برای شاد بودن نیاز داریم تا احساس کنیم که سررشته امور در دستانمان است، به همین دلیل است که سرزنش کردن با خوشبختی تناقض دارد. هنگامی که دیگران یا شرایط را برای اتفاقات بدی که برایتان افتاده سرزنش میکنید، شما تصمیم گرفتهاید که کنترل زندگیتان در دستتان نباشد، که برای روحیه شما وحشتناک است.
کنترل کردن
خوشحالی بدون داشتن کنترل بر روی زندگی خود بسیار سخت است، اما شما ممکن است با کنترل بیش از حد زندگیتان خود را ناراحت کنید. این به ویژه در مورد مردم کاملا واقعی است. تنها کسی که در زندگی خود میتوانید کنترل کنید خودتان است. هنگامی که آن حس عیبجویانِ را در مورد امر و نهی کردن در مورد رفتار افراد دیگر حس میکنید، این رفتار شما به صورت ناگزیر به شما باز میگردد و شما را ناراحت خواهد کرد؛ حتی اگر بتوانید شخصی را در کوتاه مدت کنترل کنید، معمولا نیاز به نیروی اجبار و ترس دارد و اگر با مردم به این روش رفتار کنید در مورد خودتان حس خوبی نخواهید داشت.
انتقاد کردن
قضاوت افراد دیگر و در پشت سر آنها بدگویی کردن همانند بیش از حد خوردن یک دسر خوب است؛ هنگامی آن کار را انجام میدهید حس خوبی به شما دست میدهد اما بعد از آن احساس گناه و بیماری میکنید. افراد جامعه ستیز از بدجنس بودن لذت میبرند، برای بقیه ما، انتقاد از دیگران (حتی خصوصی و برای خودمان) تنها یک عادت بد است تا حس خوبی درباره خودمان داشته باشیم اما متاسفانه، به ما حس خوبی دست نمیدهد بلکه پیچش منفی در ذهنمان ایجاد میکند.
شکایت کردن
شکایت کردن همانند نگرشی که ایجاد میکند، مشکلساز است. شکایت کردن یک رفتار خود تقویت کننده است. با مداوم صحبت کردن (و در نتیجه فکر کردن) درباره اینکه اوضاع چقدر بد است، شما بر اعتقادات منفی خود تاکید میکنید. در حالی که صحبت کردن در مورد موضوعی که شما را آزار میدهد میتواند به شما کمک کند تا احساس خوبی داشته باشید، یک خط آشکار بین وابستگی درمانی این کار و یا اینکه این کار بر ناراحتی شما میافزاید وجود دارد.
تحت تاثیر قرار دادن
مرد لباسهای شما، ماشین شما و شغل تجملی شما را دوست دارند، اما این به این معنا نیست که شما را هم دوست دارند. تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران، منبع غم و ناراحتی است، زیرا این کار به منبع شادیها و خوشحالی شما منتهی نمیشود بلکه پیدا کردن افرادی که شما را دوست داشته و به خاطر خودتان قبولتان دارند باعث شادی و خوشحالی و در نهایت خوشبختی شما خواهد بود. تمام چیزهایی که برای تحت تاثیر قرار دادن مردم به دست میآورید نیز شما را خوشحال نخواهد کرد. بسیار تحقیقات مختلف وجود دارند که نشان میدهند ابزار مادی شما را خوشحال نمیکنند. هنگامی که شما در خودت عادتی برای تعقیب هر چیزی ایجاد میکنید، احتمال زیاد در آینده ناراحت و غمگین خواهید شد، فراتر از ناامیدی که بعد از دستیابی به آنها تجربه میکنید، متوجه میشوید که شما این چیزها را به هزینه چیزهایی که واقعا میتوانست شما را خوشحال کند مانند دوستان، خانواده و مراقبت از خود به دست آوردهاید.
منفی اندیشی
زندگی همیشه بر وفق مراد شما نیست، اما هنگامی که زندگی بر وفق مرادتان نیست شما هم همانند دیگران در روز تنها 24ساعت وقت دارید. افراد شاد و خوشبخت از زمان خود به درستی استفاده میکنند به جای شکایت در مورد اینکه زندگی چگونه میتوانست باشد یا زندگی باید اینگونه باشد، آنها نسبت به هر چیزی که دارند سپاسگزار هستند، سپس آنها بهترین راهحل موجود برای حل مشکل را پیدا کرده، آن را کنار زده و به راه خود ادامه میدهند. هیچ چیز همانند بدبینی به غم و اندوه قدرت نمیبخشد. مشکل یک رفتار منفیگرایانه، جدا از خساراتی که به روحیه شما وارد میکند، این است که به یک پیشگویی خودساخته تبدیل میشود، اگر شما انتظار اتفاقات بدی را داشته باشید، احتمال اینکه اتفاقات بدی را تجربه کنید بسیار زیاد میشود. خلاص شدن از دست افکار منفیگرایانه تا وقتی که متوجه نشوید چقدر غیرمنطقی هستند، بسیار سخت است. خودتان را مجبور کنید تا واقعیتها را ببینید و سپس متوجه خواهید شد که اتفاقات زندگی به آن اندازه که به نظر میرسند هم بد نیستند.
با افراد منفی گرا وقت گذراندن
افراد شکایتکننده و منفی گرا برای شما بسیار بد هستند زیرا آنها در مشکلاتشان دست و پا میزنند و بر روی راهحلها تمرکز نمیکنند. آنها میخواهند که مردم همانند آنها افسوس بخورند تا حس خوبی درباره خودشان داشته باشند. مردم اغلب برای گوش دادن به حرف شکایتکنندگان بر روی خود فشاری را حس میکنند زیرا آنها نمیخواهند که ظالم یا بیادب به نظر برسند، اما بین گوش دادن دلسوزانه و کشیده شدن در مارپیچی از افکار منفی یک خط مشخص وجود دارد.
تنها راه اجتناب از اینگونه افراد تعیین حد و حدود و فاصله گرفتن از این افراد در صورت لزوم است. اگر فردی که شکایتکننده است در حال سیگار کشیدن باشد، آیا تمام بعد از ظهر را کنار او مینشینید و دود سیگار را به طور غیرمستقیم استنشاق میکنید؟ خیر، بلکه شما از او فاصله میگیرید و همین کار را نیز باید با شکایتکنندگان کنید. یک راه برای محدود کردن از شکایتکنندگان این است که از آنها بپرسید که چگونه میخواهند مشکل خود را حل کنند، آنها یا سکوت میکنند یا مسیر گفتگو را در یک جهت ثمربخش تغییر میدهند.
شما باید تلاش کنید اطراف خود را با افرادی که به شما الهام میبخشند پر کنید، افرادی که احتمالا میخواهند شما بهتر باشید، شما خودتان احتمالا یکی از همان افراد هستید. اما با افرادی که شما را پایین میکشند چه باید کرد؟ آیا شما به آنها اجازه میدهید که بخشی از زندگی شما باشند؟ هرکسی که باعث شما احساس، بی ارزشی، اضطراب و یا ناراحتی کنید، زمان شما را هدر میدهد و به احتمال زیاد زندگی شما را همانند زندگی خودشان میکنند. زندگی برای ارتباط داشتن با اینگونه افراد بسیار کوتاه است، از آنها دوری کنید.
مقایسه کردن زندگی خود با زندگی که مردم در رسانههای اجتماعی نشان میدهند.
موسسه تحقیقات خوشبختی آزمایشی را در فیسبوک انجام داد تا ببیند که چگونه عادتهای رسانههای اجتماعی ما بر روی خوشبختیمان تاثیر میگذارد. نیمی از شرکتکنندگان در این مطالعه به طور معمول از فیسبوک استفاده کردند، در حالی که نیمی از آنها به مدت یک هفته دست از فیسبوک کشیدند. نتایج بسیار قابل توجه بود؛ در پایان هفته، شرکتکنندگانی که از فیسبوک استفاده نکردند، میزان رضایت عمیقی در زندگی خود و سطوح پایینتری از ناراحتی و تنهایی را نشان دادند. محققان همچنین نتیجه گرفتند که افرادی که در فیسبوک بودند 55% بیشتر احتمال دچار شدن به استرس را داشتند.
چیزی که شما باید درباره فیسبوک و دیگر رسانههای اجتماعی در نظر داشته باشید این است که آنها به ندرت نشان دهنده واقعیتها هستند. رسانههای اجتماعی یک تصویر مملو از رنگ و زیبایی در مورد زندگی افرادی که میخواهند آنها را به تصویر بکشند، فراهم میکنند.
غفلت در تعیین هدف
داشتن اهداف به شما امید و توانایی نگاه به آینده و تلاش برای رسیدن به اهدافی که باعث میشود شما حس خوبی نسبت به خودتان و تواناییهایتان پیدا کنید، را اهدا میکند. بسیار مهم است که اهدافی را که تعیین میکنید چالشبرانگیز، خاص (و قابل اندازهگیری) و با ارزشهای شخصیتان هدایت شوند. بدون داشتن اهداف، به جای یادگیری و بهبود خودتان، شما تنها با تعجب از اینکه چرا هیچچیز تغییر نمیکند به زندگی خود ادامه میدهید.
تسلیم ترس شدن
ترس چیزی بیش از یک احساس ماندگار که به وسیله تخیل شما تحریک میشود نیست. خطر واقعی است، خطر همان فشار ناراحت کننده آدرنالینی است که شما هنگام پا گذاشتن جلوی یک اتوبوس در حال حرکت حس میکنید؛ اما ترس یک انتخاب است، افراد شاد این را بهتر از هر شخص دیگری میدانند، بنابراین آنها از ترسهای خود میگذرند. آنها به احساس هیجان انگیزی که از شکست دادن ترسهایشان به دست میآورند اعتیاد دارند.
هنگامی که تمام کارها انجام و تمام سخنها گفته شد (پایان هر کاری) شما بیشتر تاسف کارهایی را که انجام ندادهاید را نسبت به کارهایی که در آن شکست خوردهاید را میخورید. از ریسک کردن نهراسید، من اغلب میشنوم که مردم میگویند "بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ آیا باعث کشته شدن شما میشود؟" با این حال، مرگ بدترین اتفاقی نیست که میتواند برای شما بیفتد، بلکه بدترین اتفاقی که میتواند برای شما بیفتد این است که هنگامی که زنده هستید به خودتان اجازه بدهید تا از درون بمیرید.
ترک کردن زمان حال
همانند ترس، گذشته و آینده زاده ذهن شما هستند. هیچ مقدار از احساس گناه نمیتواند گذشته را تغییر دهد، هیچ مقداری از اضطراب نمیتواند آینده را تغییر دهد. افراد شاد این را میدانند، پس آنها بر زندگی در زمان حال تمرکز میکنند. رسیدن به تمام استعداد و توانایی درونیتان هنگامی که ذهنتان جای دیگر بوده و قادر به درک واقعیت (خوب یا بد) در زمان حال نیست، غیرممکن است، برای زندگی در لحظه باید دو کار انجام دهید
1. گذشته خود را قبول کنید. اگر شما با گذشته خود صلح برقرار نکنید، هرگز شما را ترک نخواهد کرد و آینده شما را خواهد ساخت. افراد شاد و خوشبخت میدانند که تنها دلیل نگاه به گذشته باید برای این باشد که بدانیم چه مقدار به جلو حرکت کردهایم.
2. نامعلوم بودن آینده را قبول کنید، و انتظارات غیرضروری را بر خودتان نگذارید. نگرانی در اینجا و زمان حال جایی ندارد و همانطور که مارک توین گفت
"نگرانی همانند پرداخت بدهی است که شما بدهکار آن نیستید."
کلام آخر
ما نمیتوانیم ژنهای خود را کنترل کنیم، ما نمیتوانیم تمام شرایط زندگی خود را کنترل کنیم، اما میتوانیم خود را از دست عادتهایی که ما را ناراحت میکنند رهایی کنیم.
منبع: Linkedin