ماهان شبکه ایرانیان

سالی که بلای شپش و حصبه، ایران را گرفت

ایران در دهه ٢٠ خورشیدی، یکی از متلاطم‌ترین و پرآشوب‌ترین دوره‌های تاریخ خود را از سر گذراند. بی‌ثباتی سیاسی و جابه‌جایی پی‌درپی دولت‌ها، کشمکش‌ها و درگیری‌های گسترده حزب‌ها و گروه‌های سیاسی، مسائل و گرفتاری‌های گوناگون اقتصادی به‌ویژه فقر همگانی و ناامنی و تنش‌های روزافزون اجتماعی موجب شد ایران وضعیتی نابسامان را در آن روزگار بیازماید.

ایران در دهه ٢٠ خورشیدی، یکی از متلاطم‌ترین و پرآشوب‌ترین دوره‌های تاریخ خود را از سر گذراند. بی‌ثباتی سیاسی و جابه‌جایی پی‌درپی دولت‌ها، کشمکش‌ها و درگیری‌های گسترده حزب‌ها و گروه‌های سیاسی، مسائل و گرفتاری‌های گوناگون اقتصادی به‌ویژه فقر همگانی و ناامنی و تنش‌های روزافزون اجتماعی موجب شد ایران وضعیتی نابسامان را در آن روزگار بیازماید.
 
 
بلای شپش و حصبه، ایران را گرفت
 
این وضع آشفته به ویژه در نیمه نخست دهه ٢٠ خورشیدی، بسیار برجسته بود؛ همان برهه همزمان با جنگ دوم جهانی ایران همچون جنگ یکم جهانی، ناخواسته به هنگامه این رخداد ویرانگر و تکان‌دهنده وارد شد و به میدانی برای تاخت‌وتاز نیروهای درگیر جنگ درآمد. پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی، بسیار به کلیات پیامدهای ویرانگر این جنگ برای ایران در زمینه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرداخته‌اند، اما کمتر به جزییات آن پیامدها روی نشان داده و آنها را واکاویده‌اند.
 
پیدایش و همه‌گیری گسترده بیماری‌های تیفوس و تیفویید (حصبه) در میان ایرانیان به‌ویژه در تهران، یکی از رویدادهای مهم سال‌های نخست دهه٢٠ خورشیدی به شمار می‌آید که پیامدهایی ناخوشایندی برای جامعه ایران به همراه آورد؛ پدیده‌ای که از نگاه تاریخ‌نگاران و پژوهشگران دور مانده است. این پدیده که تا اندازه‌ای، از دگرگونی‌های جنگ دوم جهانی و کشیدن دامنه آن به سرزمین ایران به شمار می‌آید، بیش از پیش بر درماندگی مردم مصیبت‌زده افزوده بود.

آغاز دهه ٢٠ خورشیدی

روزگار تیفوس و حصبه
آمار درست و روشنی از شمار درگذشتگان و مبتلایان این بیماری‌ها در آن روزگار وجود ندارد، اما با بهره‌گیری از پاره‌ای سندها و روایت‌های پراکنده تاریخی، به فراوانی و گستردگی این پدیده می‌توان پی برد. بیماری‌هایی چون تیفوئید به ویژه تیفوس گرچه در سراسر سال‌های نیمه نخست دهه ٢٠ خورشیدی کم‌وبیش به گونه دوره‌ای در منطقه‌های گوناگون ایران پدیدار شدند، اما دو موج بزرگ همه‌گیری برای آنها در تهران در دوره یادشده می‌توان بازشناخت.
 
موج نخست، از واپسین روزهای زمستان ١٣٢١ خورشیدی آغاز شد، در بهار ١٣٢٢ خورشیدی اوج گرفت و تا میانه‌های تابستان پیوستگی یافت. ساکنان تهران به دلیل وضع نامناسب بهداشتی شهر، کاملا در تیررس این ناخوشی‌ها جای گرفته بودند. روایت‌های تاریخی، از بزرگی و گستردگی این دو بیماری در تهران و ابتلای شماری چشمگیر از شهروندان به تیفوس در ماه‌های پایانی ‌سال ١٣٢١ و اوایل ‌سال١٣٢٢ خورشیدی سخن رانده‌اند «شیوع بیماری تیفوس که متاسفانه در اغلب نقاط شهر شدت یافته، اسباب نگرانی و اضطراب عمومی شده است.
 
مرض تیفوس از چندی قبل به‌طور اپیدمی در تهران وجود داشت و تاکنون تلفات زیادی هم به طبقات مختلف مردم وارد کرده است و حتی چند تن از پزشکان و عده‌ای از جوانان پاک‌سرشتی که در دانشکده پزشکی مشغول تحصیل بودند و در بیمارستان به معالجه بیماران تیفوسی اشتغال داشتند به این مرض مهلک مبتلا شده و جان خود را از دست دادند». یک گزارش درباره آمار دقیق مبتلایان و شمار تلفات در پایتخت نشان می‌دهد ٣‌هزار و ٥٠٠ بیماری تیفوسی در سه ماهه بهار ١٣٢٢ خورشیدی، به بیمارستان رفته، در چرخه درمان جای گرفتند و ٤٠٠ بیمار از میان آنان درگذشتند.
 
درگذشتگان بر اثر تیفوس در تهران، بر پایه گزارشی دیگر، به ٧٠ نفر در هفته از اواخر زمستان ١٣٢١ تا اوایل تابستان ١٣٢٢ خورشیدی رسیده بود. یک روایت تاریخی بیان می‌دارد در بیمارستان‌ هزار تختخوابی تهران که نیروهای انگلیسی‌ها موقتا به وزارت بهداری ایران واگذارده بودند، یک‌هزار و ٤٠٠ بیمار از ٢١ فروردین تا ٢٩ اردیبهشت ١٣٢٢ خورشیدی پذیرفته شدند. ٦٥٠نفر از اینان درمان شده، ٦٠٠بیمار در وضع درمان بودند و ١٥٠نفر نیز درگذشتند. وضعیت در پاره‌ای شهرهای دیگر نیز به همین اندازه ناگوار بود. مثلا بیش از ٥٠٠نفر در کرمان در دو ماهه نخست‌ سال ١٣٢٢ خورشیدی به هر دو بیماری تیفوس و تیفوئید مبتلا شدند و ٦٠ نفر از آنان درگذشتند.
 
شمار مبتلایان در مشهد، در چهار ماهه نخست ‌سال ١٣٢٢ خورشیدی نزدیک ٨٥٠ نفر بود که ١٢٠ نفر از آنان تلف شدند. ٣٠ نفر نیز ٢٥٠ کیلومتر آن‌سوتر، در منطقه درگز و روستاهای پیرامون، در کمتر از دو ماه بر اثر این بیماری‌ها مردند. روزانه ٢٠ تا ٢٥ نفر از ساکنان بندرعباس نیز در فروردین ١٣٢٢ خورشیدی بر اثر ابتلا به تیفوس و تیفوئید می‌مردند. شهرهای خرمشهر، دامغان، خوانسار و بندر پهلوی(انزلی) نیز در همان بازه زمانی، وضعیتی ناگوار داشتند.
 
موج دوم گسترش و همه‌گیری تیفوس و تیفوئید در ایران اما به اوایل زمستان ١٣٢٢ خورشیدی بازمی‌گردد که تا میانه‌های‌ سال ١٣٢٣ خورشیدی پیوستگی یافت. پایتخت‌نشینان که خاطره تلخ همه‌گیری تیفوس را در دو‌سال گذشته داشتند، با وجود فراهم‌آوری بستر و آمادگی مناسب برای رویارویی با این ناخوشی و درمان بیماران، اکنون با همه‌گیری تیفوئید (حصبه) رویاروی شدند، هرچند وخامت آن مانند دوره پیش نبود. یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی در فروردین ١٣٢٣ خورشیدی دراین‌باره گفت «همین الان که من در خدمت آقایان صحبت می‌کنم یک اپیدمی حصبه در طهران وجود دارد که مخصوصا تمام سمت شرق تهران را فراگرفته[،] هیچ کوچه نیست که در آن یک مریض حصبه وجود نداشته باشد».
 
بیماری تیفوس اما همچنان حومه تهران را درمی‌نوردید. نامه ملتمسانه رعیت‌های چند روستای حومه جنوب شرقی تهران به مقام‌های دولتی در زمستان ١٣٢٢ خورشیدی برای درخواست یاری، سندی مهم دراین‌باره به شمار می‌آید. آنان در نامه از مرگ نزدیک ٢٠٠ نفر در منطقه بر اثر بیماری‌های مالاریا و تیفوس در دو یا سه ماه سخن رانده بودند.
 
یک گزارش دیگر تاریخی در اواخر‌ سال ١٣٢٢ خورشیدی نشان می‌دهد در پی همه‌گیری تیفوس در اصفهان و حومه «تلفات طاقت‌فرساست و چنان‌چه فوری جلوگیری نشود، تظلمات مهمی به افراد مردم شهر و حومه خواهد شد». ابتلای مردم به تیفوئید به ویژه به تیفوس و مرگ‌ومیر آنها در دیگر منطقه‌ها همچون محدوده مرکزی مانند فیروزکوه، اردکان و ملایر، محدوده جنوبی همچون شیراز و شهرکرد، منطقه‌های جنوب‌غربی مانند شادگان، محدوده‌های شمالی همچون فومن و چالوس، منطقه‌های شمال‌غربی مانند ماکو و تکاب، سرزمین‌های شمال‌شرقی مانند دشت گرگان، سرزمین‌های شرق و جنوب‌شرقی مانند کاشمر، حتی جزیره‌های جنوبی به‌ویژه قشم و هرمز در همان برهه زمانی، گستردگی و همه‌گیری چشمگیر این بیماری‌های واگیر در ایران را نمایانگر بود.
 
اهمیت مسأله به اندازه‌ای بود که کارگروهی دربرگیرنده وزیر دربار، وزیر بهداری، رئیس بانک ملی و چند تن از رجال مهم مملکتی با نام «کمیته مبارزه با تیفوس» به دستور پهلوی دوم تشکیل شد.

مهاجران لهستانی نخستین عاملان گسترش تیفوس
این‌که چه عامل یا عامل‌هایی، پیدایش این بیماری‌ها را در آن گستره بزرگ و به آن فراوانی در ایران همراه آورد، در گفته‌های سفیر وقت بریتانیا در ایران نمایان است «عده کثیری از زنان و کودکان لهستانی که بعد از تصرف کشورشان به اسارت شوروی درآمده بودند به کشورهای مشترک‌المنافع انگلیس فرستاده شدند تا تحت نظارت دولت انگلیس نگهداری شوند و عده‌ای نیز به تهران آمدند و در اینجا تا پایان جنگ در یک اردوگاه بسر می‌بردند.
 
زنان لهستانی پس از آن‌که از شوروی وارد ایران شدند در وضع اسفناکی بسر می‌بردند و چون اغلب‌شان بسیار کثیف و آلوده به شپش بودند باعث بروز یک همه‌گیری تیفوس در تهران شدند [...] البته باید دانست که بیماری تیفوس همیشه در ایران به صورت تک‌گیر وجود داشت، ولی چون بروز یک چنین همه‌گیری وسیع خیلی غیر منتظره بود، اغلب ایرانیان آن را فقط در اثر وجود آوارگان لهستانی می‌دانستند».
 
بیماری تیفوئید نیز افزون بر تیفوس، گویا از همین منبع سرچشمه گرفته، در ایران منتشر شده بود «در روزنامه‌ها اطلاعاتی را خواندم من جمله یک قسمت این بود که اخیرا یک قسمت شهر مبتلا به بیماری حصبه شده‌اند و علت آن را هم این‌طور ذکر کردند که آب از مریضخانه پانصد تختخوابی عبور می‌کند، در آن‌جا عده‌ای از لهستانی‌ها سکونت دارند و از لحاظ بهداشت مواظبت نشده [است]».
 
برپایه گزارش اداره انتظامات وزارت کشور به تاریخ اردیبهشت ١٣٢١ خورشیدی، بیش از ١٢ مهاجر غیرنظامی در اقامتگاه‌های تهران تا آن برهه زمانی بودند که نزدیک به یک‌هزار نفرشان بیمار به شمار می‌آمدند و بیشتر نیز تیفوس داشتند. گرچه عامل اصلی پیدایش بیماری‌های یادشده در ایران در آن مقطع زمانی، سرچشمه خارجی داشته و مستقیم با دگرگونی جنگ دوم جهانی پدید می‌آمد، اما علت‌های همه‌گیری گسترده و تبدیل آن به یک بحران اجتماعی در ایران، از وضع بحرانی و فاجعه‌بار اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی کشور سرچشمه می‌گرفت.
 
فقر و فاقه در جامعه و وخامت اوضاع بیشتر توده‌های مردم، از مهمترین عامل‌های گسترش بیماری در کشور به شمار می‌آمد. نمود و نشانه اصلی چنان وضعیتی را در نبود گسترده مواد غذایی به ویژه کمبود شدید نان می‌توان دید. یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی در آن برهه زمانی دراین‌باره چنین روایت کرده است «در حوزه‌ای که بنده سمت نمایندگی آن‌جا [بم] را دارم در استان هشتم [کرمان]، متاسفانه یک‌سال تمام است دچار قحطی و سختی و بدبختی است و عده زیادی تلف شدند، یکی از نتایج قحطی و جنگ و نبودن خواروبار به قدر کفایت، مستعدکردن عموم است برای قبول امراض گوناگون. متاسفانه این پیش‌بینی طول نکشید که لباس عمل پوشید و در آن‌جا مرض حصبه و مطبقه شیوع پیدا کرد.
 
عده زیادی مبتلا و تلف شدند [...] آقای حکمت وزیر بهداری در پاسخ گفت: تصدیق می‌کنم گرسنگی و نداشتن غذا موجب بروز امراض و ابتلای به امراض است، شکم گرسنه هیچ‌وقت و در برابر هیچ میکروب و مرضی و هیچ سمی نمی‌تواند پایداری کند». در هنگام ناخوشی که نیروی جسمی بیماران بسیار تحلیل می‌رفت، بدن به تغذیه مناسب نیاز داشت، اما در آن وضعیت بحرانی و وخیم که بیشتر مردم در برآوردن نیازهای پایه‌ای ناتوان بودند، گرسنگی و نبود تغذیه مناسب بر میزان وخامت اوضاع می‌افزود.
 
یکی از نمایندگان خراسان در مجلس شورای ملی در شهریور ١٣٢٢ خورشیدی دراین‌باره گفت «یک رقم دو‌هزار نفری مریض در این چهار ماهه بوده است که ‌هزاروششصدوهفتادوچهارنفر از این عده تلف شده بودند [...] اینها علت تلف‌شدنشان این بود که نه دوا داشتند و نه غذا و نه طبیب و نه پرستار و نه جا و نه مکان یعنی مرض اینها و علت فوتشان فقط و فقط بیچارگی است.
 
البته بنده از این جهات نمی‌خواهم دستگاه بهداری خودمان را ملامت کنم برای این‌که مملکتی که درحال فعلی است، این فقر و فاقه که به ما روی آورده است [...] علی‌ای‌حال در یک چنین ایالتی یک رقم‌هزاروششصدوهفتادوچند نفری که از بی‌غذایی و بیچارگی از بین رفته‌اند باعث تاسف است [...] خلاصه این‌طور است که مردم بیچاره و فقیر هستند باید یک ترتیبی داده شود و یک راه عملی‌تری در نظر بگیرند و یک اقدامی بکنند که در این چند ماه زمستان که در جلو است بتوانند فقرا و بیچارگان را پرستاری بکنند. بنده عقیده‌ام این است که اگر بخواهند مبارزه با امراض بکنند باید کاری بکنند که مردم از گرسنگی نمیرند، این نان مایحتاج عمومی است اگر برای افراد نان تهیه شود بنده نگرانی چندان راجع به مرض ندارم».

مردم بیمار، مردم تنگدست، دولت غایب!
تنگدستی و درماندگی توده مردم البته تنها به سوءتغذیه و نبود مواد خوراکی پایان نمی‌یافت که این درماندگی در همه بخش‌های زندگی همچون پوشاک و خانه نیز به روشنی دیده می‌شد. پاره‌ای منابع روایت کرده‌اند در دامغان که بیشتر بیماران تیفوئیدی درپی خوردن خرما و نبود نان، به این ناخوشی دچار شده بودند، به دلیل نداشتن دارو و کمبود وسایل اولیه معیشتی، وضعیتی ناگوارتر از سر می‌گذراندند «چون عده مریضان تیفوسی خیلی زیاد است و روزافزون می‌باشد، این تشکیلات و اقدامات نمی‌تواند ناخوشی را ریشه‌کن کند، زیرا اکثر مبتلایان بی‌بضاعت بوده و تمام اشخاص ناخوش و سالم ناچارند زیر یک کرسی باشند».
 
برای آگاهی از این وضع به گفته‌های یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی بازمی‌گردیم «آقایان می‌فرمایند شرط جلوگیری از این مرض، نظافت است، ولی این کار مربوط به این است که دولت هم به مردم کمک کند، البته صابون و پارچه در دست مردم نیست، در شهرستان‌ها این‌قبیل وسائل خیلی کم است». این وضعیت همراه با نگون‌بختی، نه‌تنها برای شهرستان‌ها که در میان مردم پایتخت نیز به چشم می‌آمد «آنچه که مشهود است سرایت تیفوس از مجامع عمومی است، جمعی که برای تهیه نان و نفت از سر و روی هم بالا می‌روند، همچنین قهوه‌خانه‌ها و کاروانسراها و سایر محل‌هایی که محل اقامت مردم مستمند می‌باشد، عامل موثری برای انتقال شپش بوده و از همین نقاط است که شپش تیفوس به وسیله اشخاص، به سایر نقاط منتقل می‌شود».
 
خبرنگار یکی از روزنامه‌ها که برای تهیه گزارش به بیمارستانی در تهران رفته بود، دراین‌باره نوشت «در بدو ورود به بیمارستان در صحن حیاط، کنار حوض و در میان باغچه یک عده افراد ژنده‌پوش ایستاده، نشسته و یا خوابیده بودند. بعضی از فرط تب به هذیان افتاده، بی‌اختیار سر و تن خود را به زمین می‌مالیدند [...] دکتر به من گفت: دیگر بیمارستان جایی برای پذیرش این افراد تازه‌وارد ندارد [...] دکتر بمن گفت: نتیجه معالجه تاکنون خوب بود و اگر تریاکی‌ها و الکلی‌ها را استثنا کنیم، بیش از صدی نود مبتلایان شفا می‌یابند [...] دکتر مرا به بالین چند مریض که درحال بهبود بودند برده و گفت: خوب کردن بیماران به گردن ما، ولی مسأله مهم‌تر از دوا، مسأله پوشاک و مسکن آنهاست، این پیرمرد که حالش خوب شده باید مرخص شود، ولی لباس ندارد زیرا لباس‌های کثیف و پاره این‌قبیل بیماران را که یگانه باعث بیمارشدن آنهاست، هنگام ورود به مریضخانه می‌سوزانیم.
 
اکنون که خوب شده آیا می‌توان او را لخت و عور بیرون کنیم!!؟» افزون بر وضع اسفناک معیشتی و زیستی مردم و شرایط وخیم بهداشت همگانی جامعه، کمبود گسترده منابع درمانی به‌ویژه تجهیزات پزشکی و نیروهای متخصص انسانی نیز تأثیری مستقیم بر گسترش و همه‌گیری این پدیده و تبدیل آن به یک بحران داشت.
 
منابع تاریخی روایت‌هایی گوناگون دراین‌باره ارایه داده‌اند که بازخوانی آنها تصویری روشن از آن وضع ناگوار نقش می‌بندد؛ فروردین ١٣٢٢ خورشیدی «مرض خانمان‌سوز تیفوئید و تیفوس به‌طور اپیدمی در دزفول شایع، عده زیادی مریض، حتی رئیس بهداری مبتلا، به‌واسطه نداشتن پزشک کافی و دارو تلفات زیاد است». در همان منطقه جنوب‌غربی کشور در اردیبهشت ١٣٢٣ خورشیدی «مرض تیفوئید یا تیفوس یا حصبه در حوزه شادگان شیوع، روزانه تلفات قابل توجهی می‌دهند، هر روز بر تعداد تلفات افزوده و به نقاط دیگری سرایت، اگر وضعیت همین‌طور بماند، امیدی به حیات بقیه مردم نیست، یک نفر پزشک در منطقه شصت‌هزار نفری شادگان با داشتن آمپول و سرم و دوا، و بالاخره فاقد همه گونه وسایل چه می‌تواند بکند؟ جان عموم در خطر است».
 
در سواحل جنوبی نیز در خرداد ١٣٢٣ خورشیدی چنین گزارش شد «سه ماه است بیماری تیفوس و تیفوئید همه دهات میناب جنوب را فراگرفته، کشتار می‌نماید. یک نفر دکتر بدون دوا کاری از پیش نمی‌برد». «اهالی مبارکه، لنجان و دهات همجوار» در مناطق مرکزی ایران به‌ویژه پیرامون اصفهان به تاریخ بهمن ١٣٢٣ خورشیدی اعلام کردند «سی‌هزار جمعیت بدون طبیب می‌باشیم و دو ماه است مرض تیفوس در میان ماها شیوع پیدا کرده و روزی نیست که چهار پنج نفر از ما تسلیم مرگ نشود، استدعای عاجل داریم به فوری یک طبیب و دارو برای ماها بفرستید که ماها را از چنگال این مرض خانمان‌سوز نجات دهد».
 
وضعیت در مناطق شمال‌غربی نیز بهتر نبود «بخش شاهین‌دژ که تقریبا چهار‌هزار نفر نفوس دارد در مرکز بخش، و پنجاه‌وشش‌هزار نفر اهالی قراء تابعه، تاکنون به‌واسطه نبودن پزشک دیپلمه و تحصیل‌کرده و دارو دچار امراض گردید [...] اخیرا در اثر شیوع مالاریا، تیفوس و تیفوئید عده کثیری بیمار گردیدند و پزشک بی‌اطلاع فعلی که هیچ‌گونه معلومات ندارد و پیرمرد عاجزی است، از معالجه بیماران عاجز، و اهالی ناچارا به داروهای زنانه مانند سابق توسل جویند».
 
وضع مردم جنوب‌شرقی ایران نیز برپایه گزارش‌های معتبر کاملا نامساعد و پیچیده بود «وضعیت مردم و بهداری سیستان فوق‌العاده رقت‌آور است[،] از یک طرف مردم در معرض هجوم بیماری‌ها واقع و تلفات در تزاید، از طرفی بهداری فاقد پزشک و دارو می‌باشد». ساکنان شهرهای شمال‌شرقی همچون مشهد و سمنان نیز وضعیتی بهتر نداشتند «بیماری‌های گوناگون در سمنان شیوع یافته و چون دارو گران است و مردم فقیرند به علاوه پزشک کافی در شهر نیست تلفات روزبه‌روز بیشتر می‌شود.
 
سمنان که دارای سی‌وشش‌هزار نفر جمعیت است، پیش از این دارای هشت پزشک محلی بود ولی فعلا سه پزشک بیشتر ندارد [...] در دامغان نیز بر اثر نرسیدن سهمیه داروی شش ماهه آخر ‌سال و بودجه بیمارستان و نبودن پرستارهای لازم برای بیماران، تلفات حصبه در این شهر زیاد شده و اوضاع بهداشت مردم روزبه‌روز بدتر می‌شود».
 
شکاف میان فقیر و غنی در زمینه دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی نیز در این زمینه در پاره‌ای منطقه‌‌ها به چشم می‌آمد؛ مانند قزوین که «کثرت بیماران بی‌بضاعت و فقیر، و گرانی دارو و بدتر از همه کمی پزشک، سربار تمام مصیبت‌ها و بدبختی مردم بیچاره این شهرستان گردیده است [...] این عده معدود پزشکان از لحاظ اینکه ثروت خوبی اندوخته کردند و به ویزیت کم قانع نیستند فقط اختصاص به اغنیا و ثروتمندان دارند که علاوه بر پرداخت ویزیت کافی، قدرت و استطاعت خرید داروهای گران را دارند».
 
پایتخت نیز در این میانه از وضع نامناسب بهداشتی و کمبودهای درمانی رنج می‌برد. برپایه گزارشی به تاریخ اسفند ١٣٢١ خورشیدی «بیمارستان‌های تهران به‌هیچ‌وجه کافی برای جمعیت کنونی شهر نیست چه رسد به این‌که بیماری جدیدی شایع گردد، به‌طوری که اخیرا اطلاع یافته‌ایم یکی از بیمارستان‌ها برای معالجه بیماران تیفوسی اختصاص یافت، ولی چون بیش از سی تختخواب ندارد به هیچ‌وجه کافی نیست».
 
گزارشی دیگر چند ماه بعد درباره کمبود تجهیزات درمانی و پزشکی در تهران چنین روایت کرد «اکنون هزاران تن از اهالی پایتخت به تیفوس مبتلا هستند، اداره امور بیمارستان‌ها با تمام سعی که به خرج داده فقط توانست چهار بیمارستان را برای پذیرایی این ‌قبیل بیماران اختصاص دهد که روی هم پانصد تختخواب می‌شوند، اگر از پذیرایی بیماری‌های دیگر صرف‌نظر شود و تماما بیمارستان‌های پایتخت برای تیفوسی‌ها مجهز گردد، مجموع آنها هشت‌صدوپنجاه تختخواب است، تازه اگر بیمارستان‌ هزار تختخوابی نیروی هندوستانی هم به آن اضافه گردد، می‌شود ‌هزاروهشت‌صدوپنجاه تختخواب و این تعداد در برابر مبتلایان بی‌شمار بی‌اندازه اندک است».
 
تهران در آن روزگار، برپایه گزارش منابع تاریخی، نزدیک ٧٠٠‌هزار نفر جمعیت داشت و در وضع عادی، به ٧‌هزار تختخواب بیمارستانی و در شرایط بحرانی و اضطراری مانند همه‌گیری بیماری‌های واگیر، به دو برابر نیازمند بود، در حالی که در اوایل‌ سال ١٣٢٢ خورشیدی تنها ٢٠٠ تختخواب بیمارستانی در پایتخت وجود داشت.
 
بحران کمبود گسترده امکانات معیشتی و تسهیلات بهداشتی برای توده مردم، انتقادهای فراوان نسبت به زمامداران کشور و کارگزاران حکومت در پی آورد. یکی از روزنامه‌ها دراین‌باره نوشت «یک نفر سرپرست خانواده وقتی در منزلش کسی مبتلای تیفوس شد [...] فقط به‌عنوان هزینه مقدماتی تا تشخیص مرض باید پانصدوپنجاه ریال خرج کند [...] خوب است دولت فکر اساسی‌تری کرده، پزشک‌های سیار مجانی در دسترس عموم بگذارد و اتومبیل‌های دولتی را که از پول ملت تهیه شده، چندی به جای آن‌که صرف گردش خانم‌ها و دخترهای آقایان عزیز بی‌جهت شود، در اختیار ملت بگذارند که نبودن وسایل نقلیه خود بزرگترین عامل تلفات است».
 
یک نماینده مجلس شورای ملی نیز در صحن علنی مجلس، وضعیت بسیار ناگوار و فاجعه‌آمیز بهداشتی جامعه، همچنین کارکرد دولت را برای زدودن بحران اینچنین به باد انتقاد گرفت «همه جای دنیا قیمت حمام دو تا پول است[.] آخر حمام یک چیز فوق‌العاده نیست، هر جای دنیا که تشریف ببرید قیمت استحمام از همه‌چیز ارزان‌تر است، این‌جا کدام حمام که شما بروید کمتر از یک تومان است [...] این پول‌ها را که بلدیه می‌گیرد و می‌برد قصر می‌سازد چهار تا حمام بسازند و ارزان باشد که مردم بتوانند استفاده کنند[.]

اگر حمام دو تومان بشود چهار تومان بشود بنده می‌توانم [و] استطاعتش را دارم که حمام بروم، ولی مردم فقیر بیچاره که نمی‌توانند با این قیمت استفاده کنند، آن‌وقت بروید آب این حمام‌ها را ببینید چه کثافتی است، خوب، آن آب از این نهرها می‌آید که تویش رخت می‌شویند، تویش پر از سگ مرده و گربه مرده‌ است و وقتی که می‌آید در حمام یک قدری زیرش را آتش می‌کنند». این روایت از یک جایگاه رسمی، تصویری روشن و گویا از بحرانی را می‌نمایاند که مردم ایران در هنگامه جنگ دوم جهانی، ناخواسته، با آن درگیر شدند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان