بسم الله الرحمن الرحی
هر چند که مقاله ذیل در پاسخ به ادعاهاى سید حسن مدرسى طباطبائى در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مبنى بر «پشنهاد عصمت توسط هشام بن حکم» نگاشته شده است؛ اما نگاه فراگیر به مسأله عصمت ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد و تلاش شده است که این مسأله از دیدگاه: آیات قرآن کریم، روایات صحیح السند فریقین، دلالت قطعى عقل و اجماع فقهاى شیعه، بررسى شود.
«نظریه عصمت» به وسیله هشام بن حکم پشنهاد شد
جناب مدرسى در صفحه 39 کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مىنویسد:
براى آن دست که همچنان به امام صادق وفادار ماندند، امام دیگر رهبر مبارزه و منجى موعود که سالها در انتظارش بودند، نبود. دست کم این دیگر نقش اصلى امام دانسته نمىشد. حالا دیگر براى این شیعیان همچنانکه براى گروههاى دیگرى که در بالا اشاره شد، امام اساساً رئیس و رهبر مذهب بود. بدین ترتیب در ذهنیت جامعه شیعه در این دروه، انقلابى پدید آمد و تأکیدى که قبلا روى مقام سیاسى امام مىشد اکنون به مقام مذهبى و علمى امام انتقال یافت.
نظریه عصمت ائمه که در همین دوره وسیله هشام بن الحکم ـ متکلم بزرگ شیعه در این عصر ـ پشنهاد گردید[1] مساهمت و مدد شایانى به پذیرفته شدن و جا افتادن هر چه بیشتر ذهنیت جدید کرد.
نقد و بررسی
متأسفانه مدرکى که ایشان در پاورقى دادهاند در اختیار ما نیست، اى کاش آدرس این مطلب را از یکى از کتابهاى روائى و کلامى شیعه و یا حتى سنى مىدادند نه از کتابى که غربىها نوشتهاند، تا بررسى صحت و سقم آن براى همگان آسان باشد. یا لا اقل مدارکى را که این نویسنده غربى براى اثبات این دیدگاه، ارائه داده، نقل مىکردند.
مطمئن هستیم که ایشان اگر مدرکى در این زمینه از کتابهاى معتبر داشتند، آن را ارائه مىدادند؛ همانطورى که در موارد دیگر براى هر مطلبى چندین سند از کتابهاى روائى، تفسیرى و رجالى شیعه نقل کردهاند.
دوگانهگویی مدرسی در باره عصمت
جناب آقاى مدرسى در این جا مدعى است که «عصمت» پشنهاد هشام بن الحکم متکلم مشهور شیعه بوده است؛ اما در در مصاحبهاى که با سایت دانشجویان مسلمان شمال شرق آمریکا داشته است، تصریح مىکند که:
« بنده در باب عصمت ائمه (ع) چیزى بالاتر از محصول بحثهاى کلامى متأخر را قائلم و آن اعتقاد به آیه تطهیر و نزول آن در حق اهل بیت است که بالاترین نوع پاکى و طهارت آن بزرگواران است»[2]
ما کدام گفته ایشان را بپذیریم؟ این دو گفته در تضاد کامل با یکدیگر است. آیا مىشود پذیرفت که عصمت پشنهاد هشام بن الحکم باشد و در عین حال آیه تطهیر را نیز دلیل بر عصمت و بالاترین نوع پاکى و طهارت آن بزرگواران بدانیم؟
بنابراین بنده فکر مىکنم که ایشان بعد از تفکر و اندیشه، به این نتیجه رسیده باشند که گفته پیشین ایشان در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مبنى بر پشنهاد شدن عصمت توسط هشام بن الحکم، سخنى است بر خلاف آیات صریح قرآن و اجماع پیروان مذهب حق.
هشام، از طرفداران عصمت، نه بنیانگذار آن
تردیدى نیست که هشام بن الحکم به عنوان برترین متکلم شیعه در آن عصر و مورد تأیید امام صادق علیه السلام، عصمت را قبول داشته و همواره از آن دفاع کرده است؛ اما این که عصمت را پشنهاد ایشان بدانیم، سخن ناروائى است که با روایات و مدارک تاریخى سازگار نیست. براى تأیید این مطلب ما دو روایت از منابع شیعه نقل مىکنیم، روایت اول ثابت مىکند که او به عصمت اعتقاد داشته و با استدلالهاى محکم نیز آن را ثابت کرده است و روایت دوم که ثابت مىکند او عقیده عصمت را از امام خود، امام صادق علیه السلام آموخته است نه این که هشام به امام صادق پشنهاد داده باشد.
شیخ صدوق در کتاب الخصال، علل الشرائع، معانى الأخبار و أمالى خود مىنویسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ مَا سَمِعْتُ وَ لَا اسْتَفَدْتُ مِنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی طُولِ صُحْبَتِی إِیَّاهُ شَیْئاً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا الْکَلَامِ فِی صِفَةِ عِصْمَةِ الْإِمَامِ فَإِنِّی سَأَلْتُهُ یَوْماً عَنِ الْإِمَامِ أَ هُوَ مَعْصُومٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ فَمَا صِفَةُ الْعِصْمَةِ فِیهِ وَبِأَیِّ شَیْءٍ تُعْرَفُ؟ قَالَ: إِنَّ جَمِیعَ الذُّنُوبِ لَهَا أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ لَا خَامِسَ لَهَا الْحِرْصُ وَالْحَسَدُ وَالْغَضَبُ وَالشَّهْوَةُ فَهَذِهِ مَنْفِیَّةٌ عَنْهُ.
لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ حَرِیصاً عَلَى هَذِهِ الدُّنْیَا وَهِیَ تَحْتَ خَاتَمِهِ لِأَنَّهُ خَازِنُ الْمُسْلِمِینَ فَعَلَى مَا ذَا یَحْرِصُ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ حَسُوداً لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِنَّمَا یَحْسُدُ مَنْ هُوَ فَوْقَهُ وَلَیْسَ فَوْقَهُ أَحَدٌ فَکَیْفَ یَحْسُدُ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَغْضَبَ لِشَیْءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْیَا إِلَّا أَنْ یَکُونَ غَضَبُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ فَرَضَ عَلَیْهِ إِقَامَةَ الْحُدُودِ وَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَلَا رَأْفَةٌ فِی دِینِهِ حَتَّى یُقِیمَ حُدُودَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَتَّبِعَ الشَّهَوَاتِ وَیُؤْثِرَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَبَّبَ إِلَیْهِ الْآخِرَةَ کَمَا حَبَّبَ إِلَیْنَا الدُّنْیَا فَهُوَ یَنْظُرُ إِلَى الْآخِرَةِ کَمَا نَنْظُرُ إِلَى الدُّنْیَا فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَرَکَ وَجْهاً حَسَناً لِوَجْهٍ قَبِیحٍ وَطَعَاماً طَیِّباً لِطَعَامٍ مُرٍّ وَثَوْباً لَیِّناً لِثَوْبٍ خَشِنٍ وَنِعْمَةً دَائِمَةً بَاقِیَةً لِدُنْیَا زَائِلَةٍ فَانِیَة.
محمّد بن ابى عمیر گوید: در مدّتى که همدم هشام بن حکم بودم سخنى سودمندتر از این سخن که در باره عصمت امام گفت، نشنیدم، روزى از او پرسیدم: آیا امام معصوم است؟ گفت: بلى، گفتم: حقیقت چیست؟ با چه چیزى مىتوان عصمت را شناخت؟ پاسخ داد:
سرمنشأ تمامى گناهان چهار چیز است و منشأ پنجمى ندارد: حرص، حسد، خشم و خواهشهاى نفسانى، و هیچ یک از اینها در امام وجود ندارد.
شایسته نیست که امام بر مال دنیا حریص باشد؛ زیرا منشأ حرص تهیدستى است؛ در حالى که همه عالم در اختیار او است و او خزانهدار مسلمانان است؛ پس به چه دلیل حرص بروزد؟
امام حسود نیست؛ چرا که انسان به کسى حسادت مىکند که مقامى بالاتر از او داشته باشد و مقامى بالاتر از امامت نیست؛ پس چگونه به کسانى که پایینتر از او هستند، حسادت کند؟
سزاوار نیست که امام براى امور دنیوى خشمگین شود؛ مگر این که خشمش براى خداوند باشد؛ چون خداوند او را موظف کرده است که حدود او را اجرا نموده و نکوهش هیچ ملامتگرى او را از انجام وظیفهاش بازندارد، بر خلاف دستورهاى دینى با کسى مهربانى نکند تا حدود الهى را اجرا کند.
شایسته نیست که امام از هواى نفس خویش پیروى کند و دنیا را بر آخرت ترجیح دهد؛ زیرا خداوند دوستى آخرت را در دل او کاشته؛ همانطورى که محبت دنیا را در دل ما نهاده است، او به آخرت همانگونه نگاه مىکند که ما نسبت به دنیا داریم؛ پس آیا کسى را دیدهاى که دیدن چهره زیبا را به خاطر چهره زشت رها کند؟ آیا دیدهاى که کسى غذاى گوارا را به خاطر غذاى تلخ، لباس نرم و راحت را براى لباس خشن و نعمتهاى همیشگى و جاودان را به خاطر دنیاى فانى و رو به زوال رها کند؟
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص732، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛
همو:
معانی الأخبار، ص133، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق؛
الخصال، ص215، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
علل الشرائع، ج1 ص205، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبة الحیدریة ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
اما طبق روایت دیگرى که بازهم شیخ صدوق در کتاب شریف معانى الأخبار نقل مىکند، ثابت مىشود که هشام بن الحکم اگر چه به عصمت اعتقاد داشته؛ اما همه آنها را از امام خود یاد گرفته و آن حضرت نحوه استدلال، حدود و جوانب عصمت را به او یاد داده است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَغْدَادِیُّ بِالرَّیِّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْحَنُوطِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الْأَشْقَرُ قَالَ قُلْتُ لِهِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ مَا مَعْنَى قَوْلِکُمْ إِنَّ الْإِمَامَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم[3]».
حسین أشقر گوید: از هشام بن حکم پرسیدم که معناى این گفته شما چیست که: تنها «معصوم» مىتواند امام باشد؟ در جواب گفت: این مطلب را از امام صادق علیه السلام پرسیدم، فرمود: او به یارى و توفیق خدا از انجام هر عملى که خداوند منع کرده است خوددارى مىکند، و خداوند تبارک و تعالى فرموده: و هر کس به خدا تمسّک جوید، به راهى راست، هدایت شده است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
این روایت به صراحت ثابت مىکند که هشام، اعتقاد به عصمت را از امام صادق علیه السلام آموخته است، نه این که او به امام پشنهاد داده باشد که طرفدار این عقیده باشد.
به هر حال با تأکید جناب آقاى مدرسى بر اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام از طریق آیه تطهیر، نیازى به بحث بیشتر با ایشان در این زمینه احساس نمىشود؛ اما براى این که دیگران و کسانى همچون کدیور و... نیز با اندیشه «عصمت» ائمه و دلائل آن آشنا شوند، ناچار هستیم که به صورت فشرده در این زمینه نیز بحث نماییم.
تعریف عصمت از دیدگاه شیعه:
پیش از ورود به بحث اثبات عصمت، لازم است که با تعریف دقیق آن از دیدگاه شیعیان آشنا شویم.
عصمت در لغت:
این واژه در لغت به معناى منع، نگهدارى و حفاظت به کار رفته است؛ جوهرى در صحاح اللغة مىنویسد:
والعصمة: المنع. یقال: عصمه الطعام، أی منعه من الجوع... والعصمة: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم. واعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصیة.
صمت که معناى منع است، «عصمه الطعام» یعنى غذا از گرسنگى او جلوگیرى کرد، و عصمت به معناى حفظ است، «اعتصمت بالله» یعنى زمانى که کسى به لطف خداوند از گناه خوددارى کند.
الجوهری، إسماعیل بن حماد (متوفای303هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج5 ص1986، تحقیق: أحمد عبد الغفور عطار، ناشر: دار العلم للملایین ـ بیروت، الطبعة الأولى.
فیومى در مصباح المنیر مىنویسد:
عصمه الله من المکروه (یعصمه) من باب ضرب حفظه ووقاه و (اعتصمت) بالله امتنعت به.
خداوند کسى را از بدى حفظ کرد، عصم یعصمه از باب ضرب یضرب، یعنى او را حفظ کرد و نگه داشت.
الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (متوفاى770هـ)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص414، ناشر: المکتبة العلمیة – بیروت
و ابن منظور در لسان العرب مىنویسد:
عصم: العصمة فی کلام العرب: المنع. و عصمة الله عبده: أن یعصمه مما یوبقه. عصمه یعصمه عصما: منعه ووقاه. وفی التنزیل: «لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم» أی لا معصوم إلا المرحوم... و العصمة: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم و اعتصمت با إذا امتنعت بلطفه من المعصیة. و عصمه الطعام: منعه من الجوع. وهذا طعام یعصم أی یمنع من الجوع.
عصمت در کلام عرب به معناى منع است، و عصمت خداوند بندهاش را به این معنا است که خداوند او را از چیزهاى که او را نابود مىکند، حفظ کرد. در قرآن آمده است که: «لا عاصم الیوم من أمر الله الا من رحم» یعنى «امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست مگر آن کس را که او رحم کند!». و عصمت یعنى حفظ کردند. عصمت، یعنى زمانى که کسى به لطف خداوند از گناه خوددارى کند. عصمه الطعام، یعنى غذا او را از گرسنگى حفظ کرد...
الأفریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج12، ص403ـ 404، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.
سایر لغت شناسان نیز همین سخنان را تکرار کردهاند که به همین اندازه اکتفار مىشود. نتیجه این که: عصمت به سه معناى، حفظ، نگهدارى و منع به کار رفته است.
عصمت در اصطلاح
عصمت از دیدگاه دانشمندان شیعه به معناى مصونیت عدهاى خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسیان است، سرمنشأ این مصونیت و عصمت نیز لطف و توفیفى است که از جانب خداوند شامل حال آن افراد مىشود که در نتیجه فرد معصوم در عین حال که قدرت بر انجام گناه و خطا را دارد از ارتکاب آن خوددارى کند.
مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه در این باره مىگوید:
العصمة لطف یفعله الله تعالى بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة وترک الطاعة مع قدرته علیهما.
عصمت، لطفى از جانب خداوند است که شامل حال مکلف مىشود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز مىدارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن دو است.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، النکت الإعتقادیة و رسائل اخری، ص37، تحقیق: رضا مختاری، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ - 1993 م. توضیحات: چاپ کنگره هزارمین سالگرد رحلت شیخ مفید.
سید مرتضى نیز در تعریف عصمت مىگوید:
العصمة: ما یمنع عنده المکلف من فعل القبیح والاخلال بالواجب، ولولاه لم یمنع من ذلک ومع تمکینه فی الحالین. عبارة أخرى العصمة: الأمر الذی یفعل الله تعالى بالعبد وعلم أنه لا یقدم مع ذلک الأمر على المعصیة بشرط أن لا ینتهی فعل ذلک الأمر لأحد إلى الالجاء.
عصمت، همان چیزى است که با وجود آن، انجام کار زشت و عدم انجام واجبات براى مکلف ممتنع مىشود؛ به طورى که اگر نبود، امکان انجام قبیح و ترک واجب ممکن بود؛ هر چند که ذاتاً انجام هر دو طرف (انجام قبیح و ترک واجب) امکانپذیر است. عصمت در حقیقت چیزى است که خداوند در حق بندهاش انجام مىدهد و از این جا دانسته مىشود که با وجود عصمت، شخص معصوم معصیتى انجام نمىشد، با این قید که وجود عصمت منتهى به سلب اختیار از مکلف و اجبار نمىشود.
المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج2 ص277، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، 1405هـ.
علامه حلى رضوان الله تعالى علیه در کتاب النافع یوم الحشر، عصمت را این گونه تعریف مىکند:
العصمة لطف خفی یفعل الله تعالى بالمکلف، بحیث لا یکون له داع إلى ترک الطاعة وارتکاب المعصیة مع قدرته على ذلک، لأنه لولا ذلک لم یحصل الوثوق بقوله: فانتفت فائدة البعثة، وهو محال.
عصمت، لطف پنهانى است که خداوند در حق بندگان انجام مىدهد؛ به طورى که پس از آن براى آن شخص انگیزهاى براى ترک اطاعت از خداوند و انجام گناه وجود ندارد؛ با این که بر انجام قدرت دارند؛ چرا که اگر معصوم نباشد، به گفتههاى او اعتماد نمىشود و در نتیجه فایده بعثت از بین خواهد رفت و این (براى خداوند) محال است.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادى عشر، ص89، شرح: الفقیه الفاضل المقداد السیوری (متوفای826هـ)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1417هـ ـ 1996م.
از مجموع این تعریفات دو نکته به دست مىآید:
1. عصمت، ملکهاى است نفسانى منشأ الهى دارد و لطفى از جانب خداوند و به هر کسى که بخواهد اعطا خواهد کرد؛
2. کسى که معصوم است، مجبور به انجام ندادن گناه نیست؛ بلکه در عین حال، قدرت بر انجام گناه را دارد؛ اما به لطف و توفیق خداوند از انجام آن خوددارى مىکند. همانند ما که از برخى گناهان؛ مثل برهنه رفتن به خیابان و... معصوم هستیم، با این که مىتوانیم و قدرت بر انجام را داریم.
برخى از بزرگان و دانشمندان، مسائل دیگرى را نیز افزوده و آنها را نیز براى امام ضرورى دانستهاند. مرحوم مظفر در این باره مىنویسد:
والعصمة: هی التنزه عن الذنوب والمعاصی صغائرها وکبائرها، وعن الخطأ والنسیان، وإن لم یمتنع عقلا على النبی أن یصدر منه ذلک بل یجب أن یکون منزها حتى عما ینافی المروة، کالتبذل بین الناس من أکل فی الطریق أو ضحک عال، وکل عمل یستهجن فعله عند العرف العام.
عصمت به معناى پاک بودن از گناهان و معصیتها؛ چه صغیره و چه کبیره آن است، همچنین از خطا و فراموشى؛ اگر چه از نظر عقلى براى پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند.
بلکه واجب است که از چیزهایى که با مروّت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایى که از دیدگاه عرف عمومى زشت محسوب مىشود.
المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای1381هـ)، عقائد الإمامیة، ص54، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم.
این گفتار نیز درست به نظر مىرسد؛ چرا که از دید مردم برخى از کارها که براى دیگران حلال و مباح به حساب مىآید، اگر فرد شاخصى آنها را انجام دهد، زننده و زشت شمرده مىشود؛ از این رو اگر پیامبر و یا امام و رهبر جامعه آن اعمال را انجام دهند، مردم دید دیگرى نسبت به آنها پیدا کرده و قداست خود را در جامعه از دست خواهند داد. در نتیجه مردم به گفتار آنها اعتماد نکرده و از پیروى از فرامین آنها خوددارى خواهند کرد.
دلیل عصمت انبیاء و امامان از کارهاى که از دید عرف زننده است، همان دلایلى است عصمت از گناه، خطا، نسیان و سهو را ثابت مىکند.
عصمت ائمه علیهم السلام، ریشه قرآنی دارد:
عصمت ائمه علیهم السلام از ضروریات مذهب شیعه به حساب مىآید و ریشه قرآنى و روائى دارد؛ بنابراین، نمىتواند چنین مطلبى به پشنهاد یک فرد عادى وارد افکار و عقائد شیعیان شده باشد.
آیه تطهیر، آیه اولى الأمر و... از آیاتى است که صراحتا عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت مىکند و حتى بزرگان اهل سنت نیز بر این مطلب تصریح کردهاند. ما به صورت فشرده چند آیه را مورد بحث و بررسى قرار خواهیم داد:
عصمت، در آیه تطهیر:
آیه تطهیر، از آیاتى است که صراحتا عصمت و پاکى ائمه علیهم السلام را از هر گونه پلیدى و ناپاکى به اثبات مىرساند، خداوند در آیه 33 سوره احزاب مىفرماید:
... إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً.
خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.
براى اثبات عصمت ائمه علیهم السلام از این آیه، توجه به چند نکته ضرورى است:
حصر اراده با کلمه «انما»:
این آیه با کلمه «انما» که از قوىترین ادات حصر به شمار مىرود، اذهاب رجس و پلیدى را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است و از آن جائى که الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مىآید، شامل هر نوع پلیدى؛ چه ظاهرى و چه باطنى خواهد شد.
به تعبیر دیگر خداوند در این آیه اراده کرده است که هر نوع پلیدى؛ چه باطنى و چه ظاهرى را تنها از اهل بیت علیهم السلام، بزداید و تنها آنها را پاک و منزه سازد. این معنا، عصمت اهل بیت علیهم السلام را به روشنى ثابت مىکند.
اراده تکوینی است، نه تشریعی
بدون تردید مراد از اراده در این آیه اراده تکوینى است نه اراده تشریعى؛ زیرا خداوند آیه را با کلمه «انما» که یکى از قوىترین ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا کرده است. اگر مراد اراده تشریعى باشد، حصر آن به اهل بیت لغو خواهد بود؛ چرا که اراده تشریعى شامل تمامى افراد بشر مىشود و اختصاص به اهل بیت ندارد؛ چنانچه خداوند کریم در آیه وضو مىفرماید:
مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. مائده / 6.
خدا نمىخواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن مىخواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید.
واضح است که مراد از اراده در این آیه، تشریعى و در باره همه مؤمنین است و اختصاص به افراد معین وخاصى ندارد؛ اما اراده در آیه تطهیر به «اهل البیت» با کلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آیه تطهیر تکوینى است. وقتى اراده تکوینى شد، عصمت اهل البیت ثابت و بقیه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنى هاشم و... از دایره آن خارج خواهند شد.
نکته دیگر این که اگر اراده در این آیه اراده تشریعى باشد، هیچ فضیلتى را براى اهل بیت ثابت نمىکند؛ چرا که اراده تشریعى طهارت براى همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالى که در طول تاریخ بحث بر سر این بوده است که این فضیلت اختصاصى اهل کساء است یا شامل زنان پیامبر هم مىشود.
این آیه شامل همسران پیامبر نمیشود:
مخالفان اهل بیت علیهم السلام همواره سعى کردهاند که دیگران و از جمله ام المؤمنات را نیز مشمول این فضیلت بزرگ نمایند؛ در حالى که با تدبر در آیه بطلان گفتار آنها روشن مىشود. براى اثبات این قضیه دلایل بسیارى وجود دارد که ما به صورت مختصر به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
آیه تطهیر به صورت مستقل نازل شده است:
نکته مهمى که مخالفان عصمت ائمه علیهم السلام به آن توجه ندارند، این است که جمله: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آیات قبل و بعد خودش. این مطلب از حدود هفتاد روایتى که در این باب در منابع اهل سنت موجود است به راحتى قابل اثبات است؛ حتى در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید این آیه با آیاتى که مخاطب آنان همسران رسول خدا است، یکجا نازل شده است و هیچ یک از مفسران هم این ادعا را نکردهاست.
حتى کسانى همچون عکرمه خارجى که گفتهاند آیه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا است و شامل اهل بیت علیهم السلام نمىشود، نگفتهاند که این آیه در ضمن آیات قبلى نازل شده است.
مشخص کردن مصداق اهل بیت (ع) توسط پیامبر خدا (ص):
روایات فراوانى در منابع اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله صراحتا مصداق «اهل بیت» در آیه تطهیر را روشن کرده است.
مسلم نیشابورى در صحیح خود مىنویسد:
حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زکریا عن مُصْعَبِ بن شَیْبَةَ عن صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»
عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روى دوش ایشان عبایى طرح دار از موى سیاه بود. پس حسن بن على آمد پس او را در زیر عبا گرفت. پس حسین آمد و او را نیز وارد کرد. پس على آمد او را نیز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مى خواهد از شما اهل بیت پلیدى ها را دور کند و شما را پاک نماید.
النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1883، ح2424، کِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِ النبی(ص)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
ترمذى در سنن خود نقل مىکند:
حدثنا قُتَیْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عن یحیى بن عُبَیْدٍ عن عَطَاءِ بن أبی رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ رَبِیبِ النبی صلى الله علیه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآیَةُ على النبی صلى الله علیه وسلم «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» فی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَعَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِکِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا نَبِیَّ اللَّهِ قال أَنْتِ على مَکَانِکِ وَأَنْتِ على خَیْرٍ.
از عمر بن أبى سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است که وقتى آیه «انما یرید الله...» بر پیامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسین را خواست، على (ع) نیز پشت سر آن حضرت بود، کساء را بر سر همه آنها پوشاند و سپس فرمود: خدایا اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدى را از آنها دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان. ام سلمه گفت: اى پیامبر خدا من هم جزء آنها (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاى خودت بمان، تو بر خوبى هستى.
الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص351، ح3205، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
البانى وهابى همین روایت را در کتاب صحیح و ضعیف سنن ترمذى، ذیل حدیث شماره 3205 و در کتاب صحیح الترمذى، ذیل حدیث 2562 تصحیح کرده است.
ترمذى در روایت دیگر از ام سلمه نقل مىکند:
حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن زُبَیْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم جَلَّلَ على الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ کِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخَاصَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّکِ إلى خَیْرٍ قال هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَیْءٍ رُوِیَ فی هذا وفی الْبَاب عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِکٍ وَأَبِی الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن یَسَارٍ وَعَائِشَةَ.
ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: رسول خدا بر روى حسن، حسین، على وفاطمه عبایى کشید.پس فرمود که حداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدى را ببر و ایشان را پاک گردان. ام سلمه مى گوید: از رسول خدا پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند تو بر خوبى هستى (از اهل بیت نیستى اما از نیکانی).
ترمذى گفته است که این حدیث خوبى است و بهترین روایت در این زمینه است...
الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص699، ح3871، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
احمد بن حنبل، ابویعلى و طبرانى از ام سلمه نقل کردهاند که من مىخواستم وارد کساء شوم؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله مانع شد و گوشه کساء را از دست من کشید:
قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الکِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من یدی وقال انک على خَیْرٍ
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج12، ص344، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م؛
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص53، ح2664، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.
حتى روایتى در صحیح مسلم وجود دارد که زید بن ارقم صراحتا مىگوید زنان پیامبر جزء «اهل البیت» نیستند:
حدثنا محمد بن بَکَّارِ بن الرَّیَّانِ حدثنا حَسَّانُ یعنى بن إبراهیم عن سَعِیدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن یَزِیدَ بن حَیَّانَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا علیه فَقُلْنَا له لقد رَأَیْتَ خَیْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحدیث بِنَحْوِ حدیث أبی حَیَّانَ غیر أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ کان على الْهُدَى وَمَنْ تَرَکَهُ کان على ضَلَالَةٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأیم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَکُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.
از زید بن ارقم سؤال کردیم، اهل بیت رسول خدا کیانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتى با شوهرش خواهد بود سپس وى را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مىگردد.
النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1874، ح2408، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علی بن أبی طالب، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مىکنیم و دوستان را به کتابهاى مفصل و اختصاصى در این زمینه ارجاع مىدهیم.
«اهل البیت» یا «اهل البیوت»
علاوه بر این نکات، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله یک همسر و یک خانه نداشتند؛ بلکه همسران متعدد داشتند که هر کدام از آنها داراى خانه مستقلى بوده است؛ بنابراین اگر مراد از «اهل البیت» در این آیه زنان پیامبر بود، باید به جاى اهل البیت «اهل البیوت» مىآمد. چنانچه در اول آیه آمده است:
وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ.
و همانطور که در آیه بعد آمده است:
وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلىَ فىِ بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَّهِ وَ الحِْکْمَةِ.
و در آیه 53 سوره احزاب مىفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ.
اى کسانى که ایمان آوردهاید، داخل خانههاى پیامبر مشوید.
بنابراین مراد از آیه هرگز نمىتواند زنان پیامبر باشد.
هیچ یک از زنان پیامبر ادعا نکردهاست
جالب این است که هیچ یک از زنان رسول خدا ادعا نکردهاست که این آیه اختصاص به آنها دارد و یا این که آنها مشمول این آیه مىشوند. بیشترین روایات در این باب از قول ام المؤمنین عایشه و ام المؤمنین ام سلمه وارد شده است که هر دوى آنها با اصرار فراوان این آیه را مختص به اهل کساء مىدانستهاند.
استدلال به آیه تطهیر، برای اثبات عصمت، از زبان رسول خدا (ص)
در منابع شیعه و سنى روایاتى یافت مىشود که رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز با استناد به آیه تطهیر، عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کرده است. خزار قمى در کتاب کفایة الأثر مىنویسد:
حدثنا علی بن الحسین بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسى التلعکبری، قال حدثنا عیسى بن موسى الهاشمی بسر من رأى، قال حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، عن الحسین بن علی، عن أبیه علی علیهم السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَفِی سِبْطَیَّ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَکَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: أَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَبَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ وَبَعْدَ مُوسَى عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَکَذَا وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.
الخزاز القمی الرازی، أبی القاسم علی بن محمد بن علی، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص156، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.
در منابع اهل سنت نیز روایاتى یافت مىشود که رسول خدا صلى الله علیه وآله به آیه تطهیر استناد و به عصمت اهل بیت علیهم السلام تصریح کرده است.
بیهقى در دلائل النبوة، فسوى در المعرفة والتاریخ، شجرى جرجانى در کتاب الأمالى و دیگر بزرگان اهل سنت روایت مفصلى از ابن عباس از رسول خدا نقل کردهاند که آن حضرت براى اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام به آیه تطهیر استناد کرده و سپس به صراحت مىفرماید که من و اهل بیتم از هر گونه گناهى معصوم هستیم:
از آن جائى که روایت مفصل است، ما تنها بخش مورد نظر را نقل مىکنیم. آن حضرت فرمود:
... ثم جعل القبائل بیوتاً فجعلنی فی خیرها بیتاً وذلک قوله عز وجل «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیراً» فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب.
البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج1، ص171، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفاى277هـ)، المعرفة والتاریخ، ج1، ص105، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ- 1999م.
الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفاى499 هـ)، کتاب الأمالی وهی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، ج1، ص198، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص606، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993؛
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج4، ص280، ناشر: دار الفکر – بیروت.
الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج22، ص14، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
تحریف روایت در چاپهاى فعلی:
با این که سیوطى در الدر المنثور، شوکانى در فتح القدیر و آلوسى در روح المعانى مصادر روایت را این گونه نقل کردهاند: «وأخرج الحکیم الترمذى والطبرانى وابن مردویه وأبو نعیم والبیهقى معا فى الدلائل عن ابن عباس رضى الله عنهما» اما با مراجعه به این چاپهاى فعلى کتاب نوادر الأصول ترمذى و معجم کبیر طبرانى مىبینیم که تمام روایت نقل شده؛ اما جمله «فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب» را که عصمت اهل بیت علیهم السلام ثابت مىکند، حذف کردهاند.
الترمذی، محمد بن علی بن الحسن ابوعبد الله الحکیم (متوفاى360هـ)، نوادر الأصول فی أحادیث الرسول صلی الله علیه وسلم، ج1، ص331، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل - بیروت - 1992م.
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص56 و ج12، ص103، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛
و حتى خود سیوطى همین روایت را در الخصائص الکبیر و الحاوى للفتاوى، بدون این جمله نکرده است.
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الخصائص الکبرى، ج1، ص65، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
همو: الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص200، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
و حتى صالحى شامى، بعد از نقل تمام آیه تطهیر براى این که تحریف خود را توجیه کند، نوشته است که «الآیة» با این که آیه تطهیر با جمله «ویطهرکم تطهیراً» و آیه ادامه ندارد که تا نیازى به نوشتن «الآیة» باشد.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج1، ص235، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
متأسفانه دستهاى امانتدار، برخى از بزرگان سنى، این روایات که دلالت واضح بر عصمت اهل بیت علیهم السلام و در نتیجه ولایت و امامت آنها دارد، تحریف مىکنند تا مبادا تشنگان حقیقت از سرچشمه زلال اهل بیت علیهم السلام سیراب شوند.
بنابراین استدلال به آیه تطهیر، به صدر اسلام و به زمان خود رسول خدا صلى الله علیه وآله برمىگردد و آن جناب نیز از آیه تطهیر عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کردهاند.
عصمت در آیه «اولی الأمر»
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم. النساء/59.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را!
یکى از آیاتى که عصمت پیامبر اسلام و ائمه علیهم السلام را ثابت مىکند، همین آیه است؛ چرا که خداوند در این آیه، اطاعت از رسول خدا و « اولى الأمر » را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آنها در هر زمینهاى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود.
اگر «اولى الأمر» معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد که در این صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون در این آیه، اطاعت از آنها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولى الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.
این تناقض در صورتى حل مىشود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.
حتى فخر رازى، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت «اولى الأمر» را فهمیده است. و ذیل همین آیه مىگوید:
فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولی الأمر على سبیل الجزم، وثبت أن کل من أمر الله بطاعته على سبیل الجزم وجب أن یکون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولی الأمر المذکور فی هذه الآیة لا بد وأن یکون معصوما.
بنابراین ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمى و قطعى است (چون خداوند با کسى شوخى ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروى و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتى این چنین بود اولى الامر در این آیه به ناچار و قطعا باید معصوم باشند.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص116، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
البته بحث از اطاعت مطلق را در بحث ادله عقلى به صورت تفصیلى مطرح و بررسى خواهیم کرد.
اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه علیهم السلام:
خداوند در آیه شریفه 80 سوره نساء مىفرماید:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً.
کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسى که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسئول نیستى).
در این آیه خداوند اطاعت مطلق از پیامبر خود را برابر با اطاعت از خداوند دانسته است و دستور به اطاعت مطلق، یکى از بهترین ادله نقلى بر عصمت پیامبر خدا است.
همین مطلب در روایاتى که از طریق عامه و خاصه وارده شده، از زبان خود رسول خدا نیز نقل شده است. بخارى در صحیح خود نقل کرده است:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا فُلَیْحٌ حدثنا هِلَالُ بن عَلِیٍّ عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال کُلُّ أُمَّتِی یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إلا من أَبَى قالوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ یَأْبَى قال من أَطَاعَنِی دخل الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ أَبَى.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: تمام امت من وارد بهشت مىشوند؛ مگر کسى که سرباز زند، گفتند: اى پیامبر خدا ! چه کسانى سرباز زنند؟ فرمود: هر کس از من اطاعت کند، وارد بهشت مىشود و هر کس از فرمان من سرپیچى کند، سرباز زدهاند.
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج6، ص2655، ح6851، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بنابراین اطاعت مطلق از رسول خدا صلى الله علیه وآله طبق این آیه قرآن کریم، بر همگان واجب و همانند اطاعت از خداوند است و اطاعت مطلق از هر کسى مساوى با عصمت آن شخص است؛ چنانچه فخر رازى تفسیرپرداز شهیر اهل سنت در این باره مىگوید:
قوله: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوى الدلائل على أنه معصوم فی جمیع الأوامر والنواهی وفی کل ما یبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ فی شیء منها لم تکن طاعته طاعة الله وأیضا وجب أن یکون معصوما فی جمیع أفعاله، لأنه تعالى أمر بمتابعته فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» ( الأنعام: 153 155 ) والمتابعة عبارة عن الاتیان بمثل فعل الغیر لأجل أنه فعل ذلک الغیر، فکان الآتی بمثل ذلک الفعل مطیعاً لله فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقیاد له فی جمیع أقواله وفی جمیع أفعاله، إلا ما خصه الدلیل، طاعة لله وانقیاد لحکم الله.
این گفته خداوند «من یطع الرسول...» از قوىترین دلایل بر عصمت پیامبر خدا است در تمام اوامر و نواهى و همه چیزهایى که از جانب خداوند ابلاغ مىکند؛ چرا که اگر او در یکى از اینها اشتباه کند، اطاعت از او، اطاعت از خداوند نخواهد بود. همچنین طبق این آیه، واجب است که در تمام کارهایش نیز معصوم باشد؛ چرا که خداوند در جمله «فاتبعوه» دستور به پیروى از او را داده است و پیروى عبارت است از انجام کارها همانند کارهاى پیامبر خدا انجام داده؛ پس کسى که کردارش همانند پیامبر باشد، در حقیقت از خداوند در جمله «فاتبعوه» اطاعت کرده است؛ در نتیجه پیروى مطلق از رسول خدا در گفتار و رفتار؛ مگر در چیزهایى که با دلیل از این عموم خارج شود، اطاعت از خداوند و گردن نهادن بر فرمان خداوند است.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص154، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
البته منظور فخر رازى از تفصیلى که داده، به احتمال زیاد، چیزهایى همانند ازدواج با بیش از چهار زن و دیگر ویژگىهاى آن حضرت است که با دلایل دیگر ثابت شده است که مسلمانان نباید همانند آنها را انجام دهند.
در روایت صحیح السند دیگر که از طریق عامه نقل شده است، رسول خدا صلى الله علیه وآله همین اطاعت مطلق را براى امام بعد از خودش نیز ثابت کرده است. ابن أبى شیبه، استاد بخارى در کتاب المصنف در این باره مىنویسد:
حدثنا وکیع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبی صالح عن أبی هریرة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن أطاع الإمام فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصى الله ومن عصى الإمام فقد عصانی.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل مىکند که آن حضرت فرمود: هر کس از من اطاعت از خدا اطاعت کرده است، و هر کس از «امام» اطاعت کند، به درستى که از من اطاعت کرده است، هر کس از فرمان من سرپیچى کند، از فرمان خداوند سرپیچى کرده است و هر کس از فرمان امام سرپیچى کند، از فرمان من سرپیچى کرده است.
إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص418، ح32529، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
این روایت از نظر سندى کاملا صحیح است و تمام روات آن از روات بخارى، مسلم و دیگر صحاح سته هستند که ما به جهت اطمینان روات آن را بررسى خواهیم کرد.
بررسى سند روایت:
وکیع بن الجراح: ذهبى در باره او مىنویسد:
وکیع بن الجراح أبو سفیان الرؤاسی أحد الأعلام... قال أحمد ما رأیت أوعى للعلم منه ولا أحفظ...
وکیع بن جراح، یکى از سرشناسان بود، احمد گفته: مخزن علمى پرتر و حفظ کنندهتر از او ندیدم.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2، ص350، رقم: 6056، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
سلیمان بن مهران الأعمش: ذهبى در باره او گفته:
سلیمان بن مهران الحافظ أبو محمد الکاهلی الأعمش أحد الأعلام.
سلیمان بن مهران، یکى از مشاهیر بود.
الکاشف ج1، ص464، رقم: 2132
ذکوان أبو صالح الزیات: ذهبى او را این چنین معرفى کرده است:
ذکوان أبو صالح السمان الزیات شهد الدار وروى عن عائشة وأبی هریرة وعنه بنوه عبد الله وسهیل وصالح والأعمش من الأئمة الثقات عند الأعمش عنه ألف حدیث توفی بالمدینة سنة إحدى ومائة ع
ذکوان ابوصالح، یکى از پیشوایان مورد اعتماد بود.
الکاشف ج1، ص386، رقم: 1489
بنابراین سند روایت کاملا صحیح است.
و احمد بن حنبل در مسند خود نقل مىکند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أبو النَّضْرِ ثنا عُقْبَةُ یَعْنِى بن أبی الصَّهْبَاءِ ثنا سَالِمُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ ان عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ حدثه انه کان ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مع نَفَرٍ من أَصْحَابِهِ فَأَقْبَلَ علیهم رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال یا هَؤُلاَءِ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى رسول اللَّهِ إِلَیْکُمْ قالوا بَلَى نَشْهَدُ انک رسول اللَّهِ قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ فی کِتَابِهِ من أطاعنی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ قَالَُوا بَلَى نَشْهَدُ انه من أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وان من طَاعَةِ اللَّهِ طَاعَتَکَ قال فإن من طَاعَةِ اللَّهِ أَنْ تطیعونی وان من طاعتی أَنْ تُطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ أَطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ فَإِنْ صَلَّوْا قُعُوداً فَصَلُّوا قُعُوداً.
عبد الله بن عمر نقل کرده استکه روزى به همراه رسول خدا (ص) با تعدادى از اصحاب بودیم که آن حضرت جلو آمد و فرمود: آیا شما نمىدانید که من پیامبر خدا هستم؟ گفتند: بلى، شهادت مىدهیم که تو رسول خدا هستى. آن حضرت ادامه داد: آیا نمىدانید که خداوند در کتابش نازل کرده: هر کس از من اطاعت کند به درستى که از خداوند اطاعت کرده است، همگى گفتند: بلى، شهادت مىدهیم که هرکس از شما اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده و یکى از اطاعتهاى خداوند پیروى از شما است. آن حضرت فرمود: اگر از اطاعت خداوند این است که از من اطاعت کند، وظیفه شما این است که از ائمه خود اطاعت کنید؛ (حتى) اگر آنها نشسته نماز خواندند، شما نیز نشسته نماز بخوانید.
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص93، ح5679، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
هیثمى بعد از نقل این روایت مىگوید:
رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات.
این روایت را حمد و طبرانى در معجم الکبیر نقل کردهاند و راویان آن مورد اعتماد هستند.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج2، ص67، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
و در روایات صحیح السند دیگرى که بازهم از طریق شیعه و سنى نقل شده است، رسول خدا صلى الله علیه وآله آن امامى که اطاعت مطلق از او واجب است را مشخص کرده، آن جا که فرموده:
أیها الناس من عصى علیا فقد عصانی، ومن عصانی فقد عصى الله عز وجل، ومن أطاع علیا فقد أطاعنی، ومن أطاعنی فقد أطاع الله.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص372، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
همین روایت در منابع اهل سنت نیز با سند صحیح نقل شده است، حاکم نیشابورى در مسند خود مىنویسد:
أخبرنا أبو أحمد محمد الشیبانی من أصل کتابه ثنا علی بن سعید بن بشیر الرازی بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمی ثنا یحیى بن یعلى ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصى الله ومن أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصى علیا فقد عصانی.
حاکم نیشابورى، سپس مىگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.
الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص131، ح4617، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
و ذهبى در تلخیص المستدرک، در ذیل روایت مىگوید:
صحیح.
المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص121، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ
و اهل سنت اعتقاد دارند که اگر روایتى در المستدرک حاکم بیاید، به منزله ورود در صحیحین است.
در نتیجه، همان طورى که طبق تصریح فخررازى، اطاعت مطلق از رسول خدا، همانند و همسان با اطاعت از خداوند بود و عصمت آن حضرت را ثابت مىکرد، بر طبق این روایات صحیح السند که در منابع شیعه و سنى آمده، اطاعت مطلق از امیرمؤمنان علیه السلام نیز همانند اطاعت مطلق از پیامبر و اطاعت از خداوند است و قوىترین دلیل بر عصمت آن حضرت است.
عصمت در آیه «لا ینال عهدی الظالمین»
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. البقره / 124.
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم. » [ ابراهیم ] پرسید: « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى رسد ».
این آیه از آیاتى است که الهى بودن مقام امامت، برترى مقام امامت بر مقام نبوت و نیز عصمت امام را ثابت مىکند؛ چرا که حضرت ابراهیم علیه السلام با این که پیامبر بود، وقتى به مقام امامت رسید و عظمت و بزرگى این مقام را دید، از خداوند کریم این مقام را براى ذریه و فرزندانش نیز درخواست کرد؛ اما خداوند در جواب خلیل خود به صورت مطلق فرمود:
عهد من ظالمان نخواهد رسید
یعنى این مقام مخصوص کسانى است که در تمام عمرشان لحظهاى ظلم نکرده باشند. براى اثبات عصمت با استفاده از این آیه، نیازمند چند مقدمه هستیم که به صورت خلاصه طرح مىشود:
استفاده از کلمه «امام» در آیه.
در این آیه خداوند کریم از کلمه «امام» استفاده کرده است که این کلمه از نظر لغوى به معناى پیشوا و «من یؤتم به» گرفته شد است و بدان معنا است که مردم وظیفه دارند از او به صورت مطلق و در تمام شئونات زندگى، گفتار، کردار، اخلاق، عقائد و... پیروى کنند و چنین کسى باید معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد که ما در بحث ادله عقلى به تفصیل به این مطلب خواهیم پرداخت.
فخر رازى مفسر نامدار اهل سنت در باره لزوم عصمت امام مىگوید:
المسألة الرابعة: قوله: «إِنّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» یدل على أنه علیه السلام کان معصوماً عن جمیع الذنوب لأن الإمام هو الذی یؤتم به ویقتدى، فلو صدرت المعصیة منه لوجب علینا الاقتداء به فی ذلک، فیلزم أن یجب علینا فعل المعصیة وذلک محال لأن کونه معصیة عبارة عن کونه ممنوعاً من فعله وکونه واجباً عبارة عن کونه ممنوعاً من ترکه والجمیع محال.
مسأله چهارم: این گفته خداوند که «من تو را پیشوا براى مردم انتخاب کردم» دلالت مىکند بر این که آن حضرت از تمام گناهان معصوم باشد؛ چرا که امام کسى است که از او پیروى و به او اقتدا مىشود، اگر معصیتى از او سر بزند، واجب است که ما در همان معصیت از او پیروى کنیم، در این صورت بر ارتکاب معصیت واجب مىشود و این محال است؛ چرا که معصیت عبارت از چیزى که انجامش ممنوع است، و اگر واجب باشد، معنایش این است که ترک معصیت ممنوع باشد و جمیع این فرضها محال است.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج4، ص37، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
مراد از «امامت» در آیه چیست؟
برخى از علماى سنى تلاش کردهاند که ثابت کنند مراد از «جاعلک للناس اماما» همان مقام رسالت؛ چرا که «امام» یعنى کسى که مردم وظیفه دارند از او اطاعت کنند و پیامبران نیز به اتفاق همگان واجب الإطاعه هستند؛ پس مراد از «امام» همان نبوت است نه امام به همان معنایى که شیعه قائل است.
واضح است که این دیدگاه قابل قبول نیست؛ زیرا تردیدى نیست که خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از سالها ابتلا و امتحان که بسیارى از این امتحانها همانند ذبح اسماعیل، افتادن در آتش نمرود، گذاشتن حضرت اسماعیل در صحراى برهوت مکه و... در زمان نبوت آن حضرت بوده، مقام جدیدى غیر از مقام نبوت داده است که این مقام جدید او را چنان به شعف آورده که فورا آن را براى فرزندانش نیز درخواست کرده است. و اگر مراد از امام در این آیه همان نبوت باشد، جعل دوباره امامت و تحصیل حال معنا ندارد.
علامه طباطبائى رضوان الله تعالى علیه در این باره مىنویسد:
قوله تعالى: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، أی مقتدى یقتدی بک الناس، و یتبعونک فی أقوالک و أفعالک، فالإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس، و لذلک ذکر عدة من المفسرین أن المراد به النبوة، لأن النبی یقتدی به أمته فی دینهم، قال تعالى: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- 63، لکنه فی غایة السقوط.
أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذی هو قوله:
جاعِلُکَ و اسم الفاعل لا یعمل إذا کان بمعنى الماضی، و إنما یعمل إذا کان بمعنى الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامة فی ما سیأتی، مع أنه وحی لا یکون إلا مع نبوة، فقد کان (ع) نبیا قبل تقلده الإمامة، فلیست الإمامة فی الآیة بمعنى النبوة (ذکره بعض المفسرین.)
و أما ثانیا: فلأنا بینا فی صدر الکلام: أن قصة الإمامة، إنما کانت فی أواخر عهد إبراهیم ع بعد مجیء البشارة له بإسحق و إسماعیل، و إنما جاءت الملائکة بالبشارة فی مسیرهم إلى قوم لوط و إهلاکهم، و قد کان إبراهیم حینئذ نبیا مرسلا، فقد کان نبیا قبل أن یکون إماما فإمامته غیر نبوته.
(إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام یعنى مقتدا و پیشوایى که مردم به او اقتداء کرده و در گفتار و کردارش از او پیروى مىکنند، و به همین جهت عدهاى از مفسرین گفتهاند: مراد از امامت همان نبوت است؛ چون نبى نیز کسى است که امتش در دین خود به وى اقتداء مىکنند، هم چنان که خداى تعالى فرموده:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ما هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر براى این که باذن او پیروى شود)
لذا تفسیرى که از جعل در «انى جاعلک للناس اماماً» به نبوت شده، به چند دلیل معقول نیست:
1. کلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش کلمه (جاعلک) است و اسم فاعل هیچگاه به معناى گذشته باشد عمل نمىکند و مفعول نمىگیرد، وقتى عمل مىکند که یا به معناى حال باشد و یا آینده.
بنا بر این قاعده، جمله «إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعدهاى است به ابراهیم علیه السلام که در آینده او را به مقام امامت مىرساند و خود این جمله و وعده از طریق وحى به ابراهیم علیه السلام ابلاغ شده است؛ پس معلوم مىشود قبل از آن که این وعده به او برسد، پیغمبر بوده که این وحى باو شده؛ از این رو، به طور قطع امامتى که بعدها به او میدهند، غیر نبوتى است که در آن حال داشته، (این جواب را بعضى دیگر از مفسرین نیز گفتهاند).
2. جریان امامت ابراهیم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعیل بوده، ملائکه وقتى این بشارت را آوردند که آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند، در سر راه خود سرى به ابراهیم علیه السلام زدهاند و ابراهیم در آن موقع پیغمبرى بود مرسل؛ پس معلوم مىشود قبل از امامت داراى نبوت بوده.
طباطبایى، سید محمد حسین (متوفاى 1412هـ)، المیزان فى تفسیر القرآن، ج1، ص271، ناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، الطبعة: الخامسة، 1417هـ.
شیخ کلینى رضوان الله تعالى علیه با سند صحیح از امام باقر علیه السلام نقل مىکند:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ أَبِی السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَاتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَاتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَاتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَقَبَضَ یَدَهُ قَالَ لَهُ: یَا إِبْرَاهِیمُ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ: یَا رَبِّ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین.
جابر گوید: شنیدم که امام باقر علیه السلام مىفرمود: همانا خدا ابراهیم را به بندگى به پذیرفت پیش از آنکه به پیغمبرى پذیرد و به پیغمبرى پذیرفت پیش از آنکه به رسالت گیرد، او را به مقام رسالت رساند، پیش از آنکه او را خلیل خود انتخاب کند، به مقام خلیل رسید، پیش از آنکه او را به امامت برساند و چون این مقامات برایش فراهم نمود ـ امام پنج انگشت خود را (براى نمودن این پنج مقام) جمع کرد- به ابراهیم گفت: اى ابراهیم همانا من تو را امام مردم گردانیدم. از بس این مرتبت در چشم ابراهیم بزرگ آمد، گفت: پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پیمان من به ستمکاران نرسد.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1 ص175، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
منظور از «عهدی» مقام امامت است، نه مقام رسالت:
و باز تردیدى نیست که مراد از «عهدی» که خداوند صراحتا گفته است آن را به ظالمان و ستمگران نخواهد داد، همان مقام امامت است که پیش از این در آیه گذشت؛ چنانچه بسیارى از مفسران و علماى اهل سنت به این مطلب اعتراف کردهاند؛ از جمله فخررازى در تفسیر خود مىگوید:
(لاَ یَنَالُ عَهْدِی) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) وقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) طلب للإمامة التی ذکرها الله تعالى فوجب أن یکون المراد بهذا العهد هو الإمامة لیکون الجواب مطابقاً للسؤال.
جمله «لا ینال عهدی» جواب این گفته ابراهیم «ومن ذریتی» است، ابراهیم در این جمله همان امامت را درخواست کرده است که خداوند در آیه ذکر نموده؛ پس واجب است که مراد از «عهد» را «امامت» بدانیم، تا جواب مطابق با سؤال باشد.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج4، ص39، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
و بیضاوى، یکى دیگر از مفسران اهل سنت در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ» مىگوید:
إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.
جمله «لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مىکند که اگر در نسل او ظالمى وجود داشته باشد، آنها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت، امانتى است از جانب خدا و عهد او، و ظالم صلاحیت این امانت و عهد را ندارد و تنها انسانهاى پاک و پرهیزگار به این مقام مىرسند. این آیه دلالت بر عصمت انبیاء از گناهان کبیره قبل از بعثت مىکند و این فاسق صلاحیت براى امامت ندارد.
البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص398، ناشر: دار الفکر – بیروت.
و ابن کثیر دمشقى سلفى نیز در تفسیر آیه مىگوید:
لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ یقول تعالى منبهاً على شرف إبراهیم خلیله (علیه السلام) وان الله جعله إماما للناس.
خداوند با این جمله شرف خلیلش ابراهیم را به مردم گوشزد مىکند و این که خداوند او را امام بر مردم قرار داده است.
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص165، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
مراد از ظلم در آیه چیست؟
حال بعد از این مقدمات به این بحث مىپردازیم که مراد از ظلم چیست؟ آیا فقط شامل ظلم بر دیگران مىشود یا شامل ظلم بر نفس که گناهان صغیره و کبیره مصداق اتم ظلم به نفس هستند را نیز شامل مىشود ؟
تردیدى نیست که گناه و سرپیچى از فرامین الهى نوعى ظلم به حساب مىآید؛ چنانچه خداوند در قرآن مى فرماید:
وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. الطلاق / 1.
هر کس حدود خدا را تجاوز کند، به نفسش ظلم کرده است.
از دیدگاه روایات حد اقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خویش است؛ یعنى اگر کسى در تمام عمرش حتى یک بار گناه بکند، مصداق ظالم مىشود. و عهد الهى که امامت باشد به ظالم نمىرسد؛ از این رو، امام باید معصوم باشد.
شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در این باره مىنویسد:
وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» عَنَى بِهِ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَإِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِکَ وَالظُّلْمُ وَضْعُ الشَّیْءِ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ وَأَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْکُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» وَکَذَلِکَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَکَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَیْئاً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَإِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَکَذَلِکَ لَا یُقِیمُ الْحَدَّ مَنْ فِی جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا یَکُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه وآله لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَیْسَتْ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتَرَى کَالسَّوَادِ وَالْبَیَاضِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِکَ وَهِیَ مَغِیبَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِیفِ عَلَّامِ الْغُیُوبِ عَزَّ وَجَل.
و گفته خداوند که فرمود: «عهد من به مردم ستمکار نمىرسد»، مقصود خداوند این است: کسى که بت و یا معبود دیگرى غیر از خدا را ولو یک چشم بهم زدن پرسیده باشد، شایسته مقام امامت نیست؛ اگر چه بعد از آن اسلام آورده باشد. ظلم به معناى قرار دادن یک چیز در غیر جاى خودش هست و شرک بزرگترین ظلم است. خداوند در این باره مىفرماید: «به درستى که شرک، ستم بزرگى است».
همچنین مقام امامت شایسته کسى که مرتکب کار حرام شده باشد نیست، چه کبیره آن را انجام داده باشد یا صغیرهاش را؛ اگر چه بعد از آن توبه کرده باشد. و نیز کسى که بر گردن حدى باشد، نمىتواند بر دیگرى حدّ اجرا نماید؛ از این رو، امام باید معصوم باشد و عصمت جز به نص الهى از طریق پیامبر خدا صلى الله علیه وآله شناخته مىشود؛ چرا که عصمت، در قیافه ظاهرى انسان هویدا نیست و همانند سیاهى و سفیدى و چیزهاى دیگر با چشم دیده نمىشود؛ بلکه عصمت، صفتى است مخفى که جز از طریق خداوند داناى غیب شناخته نمىشود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص131، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
همو: الخصال، ص310، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
برخى از بزرگان سنى نیز با استناد به همین آیه، به صراحت گفتهاند که انسان فاسق نمىتواند امامت جامعه را به عهده بگیرد. ابو بکر جصاص در این باره مىنویسد:
فثبت بدلالة هذه الآیة بطلان إمامة الفاسق وأنه لا یکون خلیفة وأن من نصب نفسه فی هذا المنصب وهو فاسق لم یلزم الناس اتباعه ولا طاعته.
پس به دلالت این آیه، ثابت مىشود که امامت فاسق باطل است و او نمىتواند امام باشد، و اگر کسى خودش را به این منصب نصب کند (به زور در اختیار بگیرد) در حالى که فاسق است، اطاعت و پیروى از او بر مردم واجب نیست.
الجصاص الرازی الحنفی، أبو بکر أحمد بن علی (متوفاى370هـ)، أحکام القرآن، ج1، ص86، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – 1405هـ.
جالب است که ابن عیینه که از بزرگان تاریخ اهل سنت به حساب مىآید، نصب ظالم را به عنوان امام، همانند چوپانى گرگها بر گوسفندان دانسته است:
وعن ابن عیینة لا یکون الظالم إماما قط وکیف یجوز نصب الظالم للإمامة والإمام إنما هو لکف الظلمة فإذا نصب من کان ظالما فی نفسه فقد جاء المثل السائر من استرعى الذئب ظلم.
از ابن عیینه نقل شده است که: ظالم هرگز نمىتواند باشد، چگونه نصب ظالم براى امامت جایز باشد، در حالى فلسفه وجودى امام، جلوگیرى از ظلم است، وقتى کسى که خودش ظالم است به امامت منصوب شود، این مثل در باره او مصداق پیدا مىکند: کسى که گرگ را چوپان قرار دهد، ظلم کرده است.
الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص211، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.
النسفی، أبو البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفاى710هـ)، تفسیر النسفی، ج1، ص69، طبق برنامه الجامع الکبیر.
أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفاى745هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج1، ص549، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م.
زمخشرى در کتاب الکشاف در این باره مىنویسد:
«لا ینال عهدی الظالمین» وقرىء ( الظالمون ) أی من کان ظالما من ذریتک لا یناله استخلافی وعهدی الیه بالإمامة وإنما ینال من کان عادلا بریئا من الظلم وقالوا فی هذا دلیل على ان الفاسق لا یصلح للإمامة.
لا ینال عهدى الظالمین، که برخى «ظالمون» خواندهاند، به این معنا است: کسى که از فرزندان تو ظالم باشد، جانشین و عهدى من براى امامت، به او نخواهد رسید، و تنها به کسى مىرسد که عادل و از ظلم پاک باشد. گفتهاند که این آیه دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.
الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص211، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.
و بیضاوى مىگوید:
«قال لا ینال عهدی الظالمین» إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.
جمله «قال لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مىکند که در بین نوادگان کسانى جزء ظالمان هستند و آنها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحیت آن را ندارند. تنها انسانهاى نیک و پاک از فرزندان ابراهیم به آن مقام خواهند رسید. این آیه دلیل بر عصمت انبیاء از گناه کبیره قبل از بعثت است و دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.
البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص397 ـ 398، ناشر: دار الفکر – بیروت.
نتیجه آن که: طبق این چهار آیه، ائمه اهل بیت علیهم السلام معصوم هستند.
عصمت ائمه علیهم السلام در روایات رسول خدا (ص):
روایات بسیارى در کتابهاى شیعه و سنى از زبان رسول خدا صلى الله علیه وآله وجود دارد که با استناد به آنها مىتوان عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت کرد؛ از آن جایى که بناى ما بر اختصار است، ما فقط دو روایت «ثقلین» و «على مع الحق» را مطرح و بحث خواهیم کرد.
حدیث ثقلین
حدیث ثقلین، از دیدگاه شیعه و سنى روایتى است متواتر که در صحیحترین کتابهاى اهل سنت وارد شده و بزرگان اهل سنت، صحت آن را پذیرفته و اعلام کردهاند.
احمد بن حنبل در مسند خود مىنویسد:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا بن نُمَیْرٍ ثنا عبد الْمَلِکِ بن أبی سُلَیْمَانَ عن عَطِیَّةَ العوفی عن أبی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ (ص) انی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی الا وانهما
لَنْ یَفْتَرِقَا حتى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ.
ابوسعید خدرى گوید: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در میان شما دو چیز گرانبها مىگذارم که اگر به آنها تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یکى از آنها که بزرگتر از دیگرى است،کتاب خدا است که ریسمانى ممتدى از آسمان تا زمین. و دیگرى عترت و اهل بیت من
هستند. آگاه باشید که این دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص59، ح11578، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
ابن کثیر دمشقى سلفى در تفسیر خود در باره این روایت مىگوید:
وقد ثبت فی الصحیح (م 2408) أن رسول الله(ص) قال فی خطبة بغدیر خم إن تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی وإنهما لم یفترقا حتى یردا علی الحوض.
در صحیح (مسلم) ثبت شده است که رسول خدا در خطبه غدیر خم فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها مىگذارم، یکى کتاب خدا و دیگر عترتم را، این دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص404، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
و در جاى دیگر مىگوید:
قال شیخنا أبو عبد اللّه الذهبی: وهذا حدیث صحیح.
استاد من ابو عبد الله ذهبى گفته: این حدیث صحیحى است.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء، البدایة والنهایة، ج5، ص209، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
محمد ناصر البانى که وهابىها از او با عنوان «بخارى دوران» یاد مىکنند، در کتاب صحیح جامع الصغیر، ج2، ص217، ح2554، آن را تصحیح کرده است.
این روایت از چند جهت عصمت اهل بیت علیهم السلام را ثابت مىکند:
1. در این روایت رسول خدا صلى الله علیه وآله اطاعت مطلق از قرآن و اهل بیت علیهم السلام را براى همه مسلمانان واجب مىکند.
همان طورى که پیش از این در آیه اولى الأمر ثابت شد، دستور به اطاعت مطلق، دلالت بر عصمت مىکند؛ زیرا محال است خداوند دستور به اطاعت مطلق از کسى را بدهد که مىداند احتمال خطا و اشتباه در گفتههاى آن شخص وجود دارد و ممکن است با کتاب خدا و سنت رسولش
مخالفت نماید؛
2. رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت مىفرماید: «وانهما لم یفترقا حتى یردا على الحوض»؛ یعنى قرآن و اهل بیت علیهم السلام هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد و با یکدیگر مخالفت نخواهند کرد.
این جمله نیز عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت مىکند؛ چرا که اگر اهل بیت علیهم السلام مرتکب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شدهاند و اعتقاد به جدا شدن آنها از قرآن، منجر به تکذیب سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله خواهد شد؛
3. رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت، تمسک به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام، سبب نجات از گمراهى معرفى کرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی»؛ پس همان طورى که اطاعت از قرآن سبب هدایت و نجات از گمراهى مىشود، اطاعت از اهل بیت علیهم
السلام نیز همین خاصیت را خواهد داشت و این عصمت آن بزرگواران را ثابت مىکند.
تفتازانى در شرح المقاصد در این باره مىگوید:
ألا یرى أنه صلى الله علیه وسلم قرنهم بکتاب الله فی کون التمسک بهما منقذا من الضلالة ولا معنى للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم والهدایة فکذا فی العترة ولهذا قال النبی صلى الله علیه وسلم من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه.
مگر نمىبینید که رسول خدا (ص) اهل بیت خود را با کتاب خداوند در این که تمسک و اطاعت از آنها، سبب نجات از گمراهى مىشود، قرین کرده است؟ تمسک به کتاب خدا، معناى جز پذیرش علم و هدایتى که در او هست، ندارد؛ پس همین معنا در عترت نیز مراد است، به همین خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر کسى عملش او را عقب زند، نسبش او را پیش نمىاندازد.
التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاى 791هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص303، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.
اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم نباشد و امکان خطا و اشتباه براى آنها وجود داشته باشد، چگونه مىتواند تمسک مطلق به آنها سبب نجات از گمراهى باشد؟
در نتیجه: همان طورى که قرآن کریم این خاصیت را دارد که: لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ. (فصلت/42) هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است» اهل بیت علیهم السلام نیز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه هستند.
علی مع الحق والحق مع علی
این روایت که با عبارتهاى مختلف در کتابهاى اهل سنت با سند صحیح نقل شده از روایاتى است که عصمت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مىکند. طبیعى است که اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقیه ائمه علیهم السلام نیز ثابت خواهد شد.
ابویعلى موصلى در مسند خود مىنویسد:
حدثنا محمد بن عباد المکی حدثنا أبو سعید عن صدقة بن الربیع عن عمارة بن غزیة عن عبد الرحمن بن أبی سعید عن أبیه قال کنا عند بیت النبی صلى الله علیه وسلم فی نفر من المهاجرین والأنصار فخرج علینا فقال ألا أخبرکم بخیارکم قالوا بلى قال خیارکم الموفون المطیبون إن الله یحب الخفی التقی قال ومر علی بن أبی طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا.
عبد الرحمن بن أبى سعد از پدرش نقل کرده است که ما با عدهاى از مهاجرین و انصار در کنار خانه رسول خدا صلى الله علیه وآله نشسته بودیم که على (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آیا مىخواهید که شما از بهترین فردتان آگاه کنم؟ گفتند: بلى. فرمود: بهترین شما کسانى هستند که به عهد خود وفادارند و از بوى خوش استفاده مىکنند. خداوند بندگان پرهیزگار را دوست دارد. راوى گوید: در این زمان على بن أبى طالب (علیهما السلام) از کنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: این با حق است و حق با او است.
أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج2، ص318، ح1052، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص147، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولى، السعودیة - 1419هـ.
هیثمى بعد از نقل این روایت مىگوید:
رواه أبو یعلى ورجاله ثقات.
این روایت را ابویعلى نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص235، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
فخر رازى در تفسیر خود مىنویسد:
فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى فی دینه بعلى بن أبی طالب فقد اهتدى والدلیل علیه قوله علیه السلام: اللهم أدر الحق مع علی حیث دار.
با روایات متواتر ثابت شده است که اگر کسى در دینش از على بن أبى طالب تقلید کند، به درستى که هدایت شده است، دلیل این مطلب نیز این گفته رسول خدا (ص) است که فرمود: خدایا ! چراغ حقیقت را بر محور على (علیه السلام) به گردش درآور، هر طرف که او چرخید.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج1، ص168، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
در تعبیر دیگر رسول خدا صلى الله علیه وآله قرآن و امیرمؤمنان علیه السلام قرین یکدیگر قرار داده است. حاکم نیشابورى در المستدرک مىنویسد:
أبو سعید التیمی عن أبی ثابت مولى أبی ذر قال کنت مع علی رضی الله عنه یوم الجمل فلما رأیت عائشة واقفة... سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض.
هذا حدیث صحیح الإسناد وأبو سعید التیمی هو عقیصاء ثقة مأمون ولم یخرجاه.
أبى ثابت غلام ابوذر گوید: من در جنگ جمل همراه على علیه السلام بودم... از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: على با قرآن است و قرآن با على استف این دو هرگز از همدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
این روایت سندش صحیح است و ابوسعید تیمى همان عقیصاء است که مورد اعتماد و اطمینان است؛ اما بخارى و مسلم این روایت را نقل نکردهاند.
الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص4626، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
بنابراین در صحت سند این روایت تردیدى نیست.
این روایت بر عصمت امیرمومنان علیه السلام تصریح دارد؛ زیرا معناى عصمت چیزى غیر از «همراهى همیشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و کردار» نیست و زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله شهادت دهد که امیرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هیچگاه از حق جدا نمىشود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت مىشود؛ چرا که کردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نیست و امکان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و امیرمؤمنان علیه السلام چون همواره ملازم با حق است و هیچگاه از حق جدا نمىشود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضرورى است و گر نه گفتار رسول خدا صلى الله علیه وآله تکذیب خواهد شد.
جالب این است که حتى ابن تیمیه حرانى نیز مىگوید که اگر این روایت صحیح باشد، عصمت امیرمؤمنان علیه السلام از آن ثابت مىشود:
الوجه السادس قولهم إنهم رووا جمیعا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال على مع الحق والحق معه یدور حیث دار ولن یفترقا حتى یردا على الحوض من أعظم الکلام کذبا وجهلا.
فإن هذا الحدیث لم یروه أحد عن النبی صلى الله علیه وسلم لا بإسناد صحیح ولا ضعیف فکیف یقال إنهم جمیعا رووا هذا الحدیث...
وأیضا فالحق لا یدور مع شخص غیر النبی صلى الله علیه وسلم ولو دار الحق مع على حیثما دار لوجب أن یکون معصوما کالنبی صلى الله علیه وسلم وهم من جهلهم یدعون ذلک ولکن من علم أنه لم یکن بأولى بالعصمة من أبی بکر وعمر وعثمان وغیرهم ولیس فیهم من هو معصوم علم کذبهم.
وجه ششم: این گفته آنها (شیعیان) که همگى روایت کردهاند که رسول خدا (ص) فرموده: «على با حق است و حق با او است و همواره حق بر مدار على مىچرخد، و این دو هرگز از همدیگر جدا نمىشوند در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترین دروغها و نادانى است.
زیرا این حدیث را هیچ کس از رسول خدا (ص) نقل نکرد است، نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف؛ پس چگونه شیعیان ادعا مىکنند که همگى این روایت را نقل کردهاند.
دلیل دیگر بر بطلان ادعاى شیعیان این که: حق بر مدار هیچ کسى جز رسول خدا (ص) نمىچرخد و اگر حق بر مدار على (علیه السلام) بچرخد، واجب است که او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و این از نادانى شیعیان است که چنین چیزى را ادعا مىکنند؛ اما آنهایى که دانا هستند مىدانند که على (علیه السلام) سزاوارتر از ابوبکر، عمر، عثمان و دیگران در عصمت نیست و چون در میان نامبردگان کسى معصوم نیست؛ پس دروغ بودن ادعاى شیعیان فهمیده مىشود.
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج4، ص238ـ239، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
از آن جایى که ما پیش از این صحت سند روایت را ثابت کردهایم؛ پس این گفته ابن تیمیه که این روایت نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل نشده است، گفتارى است نسنجیده و از روى عناد و لجاجت با اهل بیت علیهم السلام؛ پس به اقرار ابن تیمیه این روایت دلالت بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام مىکند.
عصمت ائمه علیهم السلام از دیدگاه خود آن حضرات
در منابع شیعه روایاتى وجود دارد که عصمت ائمه علیهم السلام را از زبان خود آن حضرات ثابت مىکند و حتى روایتى از رسول خدا و امیرمؤمنان علیهما السلام وجود دارد که آنها از کلمه «عصمت» براى خود و سایر ائمه استفاده کردهاند. با این حال چگونه مىتوان پذیرفت که نظریه عصمت پشنهاد هشام بن الحکم یا هر کس دیگرى باشد؟ آیا رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز این پشنهاد را از هشام شنیده بوده؟
از آن جائى که روایت در این باره بسیار زیاد است، ما فقط به چند روایت از هر یک از معصومین علیهم السلام اکتفا مىکنیم.
عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص)
روایاتى که از رسول خدا صلى الله علیه وآله از چندین طریق نقل شده است که ما آن را به صورت دسته بندى شده خدمتتان تقدیم خواهیم کرد
به روایت امیرمؤمنان (ع)
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و الأمالى خود مىنویسد:
حدثنا محمد بن علی مَاجِیلَوَیْهِ وَأَحْمَدَ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ وَابْنَ تَاتَانَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ التَّمِیمِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ(ع) عَنِ النَّبِیِّ(ص): أَنَّهُ قَالَ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى الْقَضِیبِ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِی غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِیَدِهِ وَیَکُونَ مُتَمَسِّکاً بِهِ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیّاً وَالْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِیَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَصَفْوَتُهُ وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَخَطِیئَةٍ.
هر کس خوشحال مىشود که به شاخه یاقوت سرخ بنگرد که خداوند با دست خود کاشته و به او چنگ اندازد، باید على و امامان از فرزندانش را دوست دارد؛ چرا که آنها بهترین خلقند و برگزیده او و از هرگونه گناه و اشتباهى معصوم هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص57، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، 1404هـ ـ 1984م؛
همو: الأمالی، ص583، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
و خزار قمى در کفایة الأثر مىنویسد:
أخبرنا القاضی المعافى بن زکریا قال حدثنا علی بن عتبة قال حدثنی الحسین بن علوان عن أبی علی الخراسانی عن معروف بن خربوذ عن أبی الطفیل عن علی (ع) قال قال رسول الله(ص) أنت الوصی... أنت الإمام أبو الأئمة الإحدى عشرة من صلبک أئمة مطهرون معصومون.
ابوطفیل از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: یا على، تو جانشین من هست... تو امام و پدر یازده از نسل خودت هستى، تمام آن امامان پاک و معصوم هستند.
الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(400هـ)، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، 151، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، 1401هـ.
به روایت سلمان فارسی
سلیم بن قیس هلالى در کتاب خود به نقل از سلمان از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِیَّ وَفِی أَخِی عَلِیٍّ وَفِی ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَفِی ابْنِی وَالْأَوْصِیَاءِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، وُلْدِی وَوُلْدِ أَخِی: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» أَ تَدْرُونَ مَا «الرِّجْسُ» یَا سَلْمَانُ قَالَ: لَا. قَالَ: الشَّکُّ، لَا یَشُکُّونَ فِی شَیْءٍ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أَبَداً، مُطَهَّرُونَ فِی وَلَادَتِنَا وَطِینَتِنَا إِلَى آدَمَ، مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ.
این آیه در باره من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشینان یکى پس از دیگرى نازل شده است که فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. «خداوند خواسته است رجس و بدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند». اى سلمان، آیا مىدانید «رجس» چیست؟
سلمان عرض کرد: نه. فرمود: شکّ است، آنان هرگز در باره چیزى که از جانب خدا آمده باشد شک نمىکنند. ما در ولادتمان و در طینتمان تا حضرت آدم پاک هستیم، از هر بدى پاک و معصوم هستیم.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفاى80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص909، ناشر: انتشارات هادی ـ قم، الطبعة الأولی، 1405هـ.
به روایت ابن عباس
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و کمال الدین، خزار قمى در کفایة الأثر، و ابن شهرآشوب در مناقب آل أبى طالب مىنویسند:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ أَبِی مَسْرُوقٍ النَّهْدِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَقُولُ أَنَا وَعَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون.
ابن عباس مىگوید: از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مىگفت: من، على، حسین، حسین و 9 نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم هستیم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2 ص66، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، 1404هـ ـ 1984م؛
همو: کمال الدین و تمام النعمة، ص280، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ؛
الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(400هـ)، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص19، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، 1401هـ؛
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج1 ص254، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
و شیخ صدوق در کتاب شریف الأمالى روایت دیگرى را از ابن عباس از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت به عصمت اهل بیت علیهم السلام از هر گونه پلیدى و گناه تصریح کرده است.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَعِنْدَهُ عَلِیٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَأَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَوَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَأَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَاجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَأَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْک....
ابن عباس گفت: یک روز رسول خدا صلى الله علیه وآله نشسته بود و على و فاطمه و حسنین نزد او بودند. آن حضرت گفت: خدایا تو میدانى اینان اهل بیت منند و گرامىترین مردم نزد من، دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهربانى کن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، کمک کن کمک، کار آنها را و آنها را از پلیدى پاک کن و معصوم دار از هر گناهى و بروح القدس مؤید دار.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص574، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
به روایت عمار بن یاسر
خزار قمى در کفایة الأثر مىنویسد:
عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَسْلَمَ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ دَعَا بِعَلِیٍّ (ع) فَسَارَّهُ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی... وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّةَ التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون.
ابوطفیل از عمار نقل کرده است که وقتى رسول در بستر احتضار قرار گرفت، على علیه السلام را پیش خود خواست، مدت طولانى را با او به آرامى سخن گفت و سپس فرمود: اى على ! تو جانشین و وارث من هستى، و از نسل حسین علیه السلام 9 امام خواهند آمده که همگى آنها پاک و معصوم هستند.
الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(400هـ)، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص124، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، 1401هـ.
عصمت ائمه از زبان امیرمؤمنان علیه السلام
شیخ صدوق در کتاب خصال و علل الشرایع با سند صحیح نقل مىکند:
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً علیه السلام یَقُول:... إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ صلی الله علیه وآله وَلِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَإِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ صلی الله علیه وآله لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَإِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ.
تنها باید از خداوند و پیغمبر و جانشینان او فرمان برد و اینکه خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پیغمبر اطاعت شود براى این است که پیغمبر معصوم است و پاک و به نافرمانى خداوند دستور نمیدهد و اینکه فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است براى این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر بگناه نمىکنند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الخصال، ص139، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش؛
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبة الحیدریة ـ النجف، 1385هـ ـ 1966
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفاى80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص405، ناشر: انتشارات هادی ـ قم، الطبعة الأولی، 1405هـ.
امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانى گویا و کوتاه دیگر، بر عصمت اهل بیت و هماهنگى کامل آنان با قرآن تأکید کرده است.
شیخ کلینى در الکافى، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و شیخ صدوق در کمال الدین همگى با سند صحیح نقل کردهاند:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صلی الله علیه وآله قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا یُفَارِقُنَا.
سلیم بن قیس هلالى از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: به درستى که خداى تبارک و تعالى ما را پاکیزه و معصوم گردانید، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمین قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شویم و نه او از ما جدا مىشود. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1 ص191، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش؛
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص240، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ؛
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاى290هـ)، بصائر الدرجات الکبرى فی فضائل آل محمد، ص103، تحقیق: الحاج میرزا محسن کوچه باغی، ناشر: منشورات الأعلمی ـ طهران، 1362ش ـ 1404هـ.
و آن حضرت در خطبه 86 نهج البلاغه مىفرماید:
«فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ وَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» وَالْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَالْآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ بَلْ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَبَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّینِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ.
مردم کجا مىروید؟ چرا از حق منحرف مىشوید؟ پرچمهاى حق بر، و نشانههاى آن آشکار است، با اینکه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مىروید؟ چرا سرگردانید؟ در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهاى راستى و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.
در این خطبه، امیرمؤمنان علیه السلام مردم با اطاعت و رو آوردن به اهل بیت علیهم السلام دعوت مىکند و اهل بیت علیهم را زبان راستگوى دین و تنها راه نجات از گمراهى مىشمارد و به همگان گوشزد مىکند که آنها را همانند قرآن تعظیم و تکریم کنند و از فرامین اهل بیت اطاعت کنند.
دلالت این جملات بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام به حدى است که ابن أبى الحدید معتزلى اعتراف مىکند، این جمله عصمت آن حضرت را به اثبات مىرساند:
فإن قلت: فهذا القول منه یشعر بأن العترة معصومة، فما قول أصحابکم فی ذلک؟
قلت: نص أبو محمد بن متویه؛ رحمه الله تعالى فی کتاب الکفایة على أن علیاً علیه السلام معصوم، وإن لم یکن واجب العصمة، ولا العصمة شرط فی الإمامة، لکن أدلة النصوص قد دلت على عصمته؛ والقطع على باطنه ومغیبه، وأن ذلک أمر اختص هو به دون غیره من الصحابة، والفرق ظاهر بین قولنا: زید معصوم، وبین قولنا: زید واجب العصمة، لأنه إمام؛ ومن شرط الإمام أن یکون معصوماً، فالاعتبار الأول مذهبنا، والإعتبار الثانی مذهب الإمامیة.
اگر کسى بگوید که این سخن امیرمؤمنان علیه السلام دلالت بر عصمت اهل بیت مىکند؛ پس دیدگاه اصحاب شما (سنىها) در این باره چیست؟ در جواب مىگویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایة تصریح کرده است که على علیه السلام معصوم است؛ اگر چه واجب العصمة نیست و نیز عصمت شرط امامت نیست؛ ولى ادله و نصوص دلالت مىکند بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام، عصمت از ویژگىهاى آن حضرت است و دیگر صحابه از چنین مقامى بهرهمند نیستند.
تفاوت روشنى است بین این که بگوییم: زید معصوم است و این که بگوییم: زید واجب العصمه است؛ چرا که او امام است و از شرایط امام این است که معصوم باشد. دیدگاه اول مذهب و اعتقاد ما و دیدگاه دوم مذهب امامیه است.
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص229، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امیرمؤمنان علیه السلام روایتى را نقل مىکند که آن حضرت صراحتا هرگونه نسیان و فراموشى را از خود نفى مىکند:
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَکَمُ بْنُ بُهْلُولٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ قُرَّةَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْمَدَنِیِّ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ الْهِلَالِیُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله آیَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا وَأَمْلَاهَا عَلَیَّ وَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی وَعَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَتَفْسِیرَهَا وَنَاسِخَهَا وَمَنْسُوخَهَا وَمُحْکَمَهَا وَمُتَشَابِهَهَا وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَمَا نَسِیتُ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَلَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَیَّ فَکَتَبْتُهُ وَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ وَلَا أَمْرٍ وَلَا نَهْیٍ وَمَا کَانَ أَوْ یَکُونُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا عَلَّمَنِیهِ وَحَفِظْتُهُ وَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِی وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَمْلَأَ قَلْبِی عِلْماً وَفَهْماً وَحِکْمَةً وَنُوراً لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَلَمْ یَفُتْنِی شَیْءٌ لَمْ أَکْتُبْهُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ فِیمَا بَعْدُ فَقَالَ صلی الله علیه وآله: لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکَ نِسْیَاناً وَلَا جَهْلًا وَقَدْ أَخْبَرَنِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِی فِیکَ وَ فِی شُرَکَائِکَ الَّذِینَ یَکُونُونَ مِنْ بَعْدِکَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شُرَکَائِی مِنْ بَعْدِی قَالَ الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَبِی فَقَالَ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» الْآیَةَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ هُمْ قَالَ الْأَوْصِیَاءُ مِنِّی إِلَى أَنْ یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ کُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُهُمْ وَلَا یُفَارِقُونَهُ بِهِم.
سلیم بن قیس هلالى گوید: از على علیه السلام شنیدم مىفرمود: هیچ آیهاى از قرآن بر رسول خدا صلى الله علیه وآله نازل نشد؛ جز آن که براى من خواند و املاء کرد و من آن را به خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من آموخت و دعا کرد که خداى عز و جل به من فهم و حفظ آن را تعلیم دهد.
من هیچ آیهاى از کتاب خدا را فراموش نکردم و نه علمى را که به من املاء کرد و نوشتم و آنچه خداى عز و جل از حلال و حرام و امر و نهى آنچه بوده و مىباشد از طاعت و معصیت به او آموخت و به حفظ من سپرد و یک حرف از آن فراموش را نکردم سپس دستش را بر سینهام نهاد و از خداى عز و جل خواست که دلم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند نه چیزى را فراموش کردم و نه از قلم انداختم.
عرض کردم یا رسول اللَّه ! مىترسى که من بعد فراموش کنم، فرمود نه از فراموشى تو ترس دارم و نه از نادانى تو، پس از آنکه پروردگارم جل جلاله به من خبر داده که دعاى مرا در باره تو و شرکاء تو که بعد از تو هستند مستجاب کرده.
عرض کردم یا رسول اللَّه شرکاء بعد از من کیانند؟ فرمود آنان که خداى عز و جل آنها را قرین خود و من ساخته و گفته «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْکُمْ» تا آخر آیه گفتم یا رسول اللَّه کیانند؟ فرمود اوصیاء منند تا در سر حوض به من وارد شوند همه آنان هادى و مهدى باشند، هر که از آنها کناره گیرد، به آنها زیانى نمىرسد، آنها با قرآنند و قرآن با آنها است از آنها جدا نشود و از او جدا نشوند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص285، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ.
عصمت ائمه از زبان امام زین العابدین علیه السلام:
شیخ صدوق در کتاب معانى الأخبار مىنویسد:
َدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی الْجُرْجَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ الطَّرِیفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ یَزِیدَ بْنِ الْحَسَنِ الْکَحَّالُ مَوْلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَلِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِیلَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَحَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَالْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ وَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم».
عبّاس کحّال غلام زید بن علىّ گوید: پدرم برایم گفت: حضرت موسى بن جعفر به نقل از پدرش از جدش از امام سجّاد علیهم السلام فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص دیگرى نمىتواند امام باشد، و عصمت صفتى نیست که در ظاهر بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین جهت امکان ندارد عصمت کسى را به دست آورد؛ مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد. شخصى عرض کرد: اى فرزند گرامى رسول خدا معنى معصوم چیست؟ فرمود: معصوم شخصى است که به واسطه چنگ زدنش به ریسمان الهى و جدا نشدنش از آن هرگز به گناهى آلوده نگردد، و رشته محکم خدا قرآن است که آن دو تا روز قیامت از یک دیگر جدا نگردند، و تا رستاخیز امام هدایت مىکند به قرآن، و قرآن راهنمائى مىنماید به امام، و این است فرموده خدا: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِى لِلَّتِى هِى أَقْوَمُ؛ همانا این قرآن مردم را به راستترین و استوارترین طریقه هدایت مىکند» (الإسرا/9).
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
عصمت ائمه از زبان امام باقر علیه السلام
شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع مىنویسد:
عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیهما السلام لِأَیِّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَى النَّبِیِّ وَالْإِمَامِ؟ فَقَالَ: لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَى صَلَاحِهِ وَذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِیٌّ أَوْ إِمَامٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ» وَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَى أَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُونَ وَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی أَتَى أَهْلَ الْأَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ» یَعْنِی بِأَهْلِ بَیْتِهِ الْأَئِمَّةَ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَلَا یَعْصُونَ وَهُمُ الْمُؤَیَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَبِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَبِهِمْ یُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَبِهِمْ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَبِهِمْ یُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَلَا یُعَجِّلُ عَلَیْهِمْ بِالْعُقُوبَةِ وَالْعَذَابِ لَا یُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَلَا یُفَارِقُونَهُ وَلَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَلَا یُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین.
جابر بن یزید جعفى گفت خدمت امام باقر علیه السلام عرض کردم: براى چه سبب و علت مردم احتیاج به پیغمبر و امام علیهم السّلام دارند؟ فرمود: براى بقاء و نظم و اصلاح عالم، و بقاء و اصلاح عالم به وجود ایشان آن است که: خداوند عذاب را از مردم (که بواسطه اعمال بدشان مستوجب شدهاند) دفع و رفع مى نماید تا زمانى که پیغمبر و امام در بین ایشان باشند. چنان که در قرآن میفرماید: «وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ؛ خداوند عذاب نخواهد کرد مردم را در حالى که تو اى پیغمبر (رحمة للعالمین) در بین ایشان هستى.
و رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرموده: ستارگان امانند براى اهل آسمان و اهل بیت من امانند براى اهل زمین، و اگر ستارگان از آسمان فرو ریزند میرسد باهل آسمان آنچه را که دوست نمیدارند (شاید هلاکت و نابود شدن باشد) هم چنین اگر اهل بیت من از میان مردم بروند خواهد رسید باهل زمین آنچه را که مکروه میدارند (و آن مرگست) و اهل بیت آن حضرت (دوازده نفر) ائمه میباشند که خداوند اطاعت آنها را با اطاعت خود و رسول خود برابر و مقرون فرموده چنان که میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْکُمْ، اى کسانى که ایمان (بخدا و رسول و قیامت) آوردهاید فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید، و ایشان معصوم و پاک هستند (از هر رجس و پلیدى و اعمال زشت) و مرتکب هیچ گونه گناهى نشده و نمیشوند و نافرمانى خدا را نمیکنند بلکه مؤید من عند اللَّه و براه و طریق صواب و صلاح میباشند، و بسبب ایشان خداوند بندگان خود را روزى میدهد و شهرهایشان را آباد میگرداند، و بواسطه آنها باران از آسمان میبارد و (گیاه و محصولات که توأمست با) برکات از زمین خارج مىشود، و بواسطه وجود ایشان است که بگناهکاران مهلت داده شده و تعجیل در عذاب و عقوبت ایشان نمیشود (تا شاید بیدار و هوشیار شوند و توبه نمایند).و روح قدسى از ایشان دقیقه و آنى جدا نمیگردد، و ایشان از قرآن جدا نیستند و قرآن هم از ایشان جدا نیست، صلوات اللَّه علیهم اجمعین
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبة الحیدریة ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
عصمت ائمه از زبان امام صادق علیه السلام
شیخ صدوق در کتاب الخصال و معانى الأخبار نقل مىکند:
أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى الْمُکَتِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بَشِیرِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ قِیلَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ کَثِیرٍ التَّمِیمِیِّ الْیَمَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِیَّ أَمِیرَ الْمَدِینَةِ یَقُولُ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِی نَفْسِی مَسْأَلَةٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِمَسْأَلَتِکَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَاسْأَل...: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله: أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ وَعَلِیٌّ نَفْسِی وَأَخِی أَطِیعُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ لَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى.
محمّد بن حرب هلالى امیر مدینه گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: اى پسر رسول خدا: در دلم مسألهاى است که مىخواهم از تو بپرسم. فرمود: اگر بخواهى پیش از آنکه از من بپرسى تو را از سؤالت خبر خواهم داد! و اگر خواستى مىتوانى سؤال کنى... پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمود، «اى مردم! مواظب خودتان باشید، که هر گاه هدایت یابید آن کس که گمراه است نمىتواند به شما زیانى برساند، على جان من و برادر من است، از او اطاعت کنید؛ زیرا که او پاکیزه و معصوم است، نه گمراه است و نه بدبخت.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1، ص174ـ175، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبة الحیدریة ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
همو: معانی الأخبار، ص350، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
و در کتاب الخصال مىنویسد:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ وَأَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَالْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَعَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِهَا وَأَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ... وَالْأَنْبِیَاءُ وَالْأَوْصِیَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُون... وَلَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَیَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ وَلَا یَتَّخِذُ عَلَى خَلْقِهِ حُجَّةً إِلَّا مَعْصُوماً.
اینها دستورات دین است براى کسى که بخواهد پایبند آنها شده و خداوند هدایت او را خواسته باشد:... انبیاء و جانشینان او هیچ گناهى بر گردن ندارند؛ چرا که آنها معصوم و پاکیزه هستند... و خداى تبارک و تعالى بر بندگانش اطاعت کسى را واجب نمىکند که مىداند که ایشان را گمراه مىکند و در ضلالت مىاندازد و از براى رسالتش اختیار نمىفرماید و بر نمىگزیند و از بندگانش کسى را که مىداند که کافر مىشود و شیطان را به غیر از خدا مىپرستد و بر خلقش حجتى را فرا نمىگیرد مگر کسى که معصوم باشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الخصال، ج2، ص608، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
شیخ کلینى با سند صحیح نقل مىکند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خُطْبَةٍ لَهُ یَذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ صِفَاتِهِم...
فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِه... لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَیَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَالْبِرِّ فِی یَفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ وَالْعِلْمِ وَالْفَضْل.
امام صادق علیه السلام در خطبهاى که حال و صفات امامان علیهم السلام را بیان مىکند، میفرماید:... پس امام همان برگزیده، پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشى است که به فرمان خدا قیام کرده است، خدا او را براى این برگزیده و در عالم ذر که او را آفریده، زیر نظر خود پروریده...
خداوند همیشه به او توجه دارد، او را نگه مىدارد و از او حمایت مىکند، دامهاى شیطان و لشکرش را از او دور کرده و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع مىنماید، چنگال بدى را از او مىگرداند و او را از ناپاکىها بر کنار مىدارد و از آفات بر حذر مىدارد، از گناه معصوم است و از هر گونه هرزگى مصون، هر جا باشد به بردبارى و نیکو کارى معروف است و به عفاف و علم و فضل بىنهایت موصوف،
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص203 ـ 204، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
شیخ کلینى در کتاب کافى و شیخ صدوق در کتاب معانى الأخبار با سند صحیح نقل مىکنند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَعَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» أَ رَأَیْتَ مَا أَصَابَ عَلِیّاً وَأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام مِنْ بَعْدِهِ هُوَ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَهُمْ أَهْلُ بَیْتِ طَهَارَةٍ مَعْصُومُونَ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله کَانَ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ.
على بن رئاب گوید از امام صادق علیه السلام در باره تفسیر این سخن خداوند که: «هر مصیبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است که انجام دادهاید» سؤال کردم آیا مصیبتهایى على و اهل بیت (معصومین او) علیهم السلام دیدند، به کارىهایى بود که آنها انجام داده بودند؛ با این که آنان خاندان طهارت و هم معصوم (از گناه) بودند؟ فرمود: همانا رسول خدا صلى الله علیه وآله در هر روز و شب بدون این که گناهى انجام داده باشد، صد بار استغفار مىکرد و به سوى او توبه مىنمود، همانا خداوند دوستان خود را با مصیبتها و پیش آمدها گرفتار کند تا بدان واسطه بدون گناه به آنها اجر و ثواب دهد.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج2، ص450 ح 2، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص383، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403ق.
شیخ صدوق در کتاب شریف الأمالى با سند صحیح نقل مىکند:
حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام وَقَدْ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَمَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ: یَا عَلْقَمَةُ کُلُّ مَنْ کَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ؟ فَقَالَ: یَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِینَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِیَاءِ وَالْأَوْصِیَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْق.
علقة بن محمد الخضرمى گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اى پسر رسول خدا ! شهادت چه کسى پذیرفته و یا پذیرفته نمىشود؟ فرمود: اى علقمه، هر کس بر فطرت اسلام باشد، گواهیش پذیرفته مىشود. سپس سؤال کردم: آیا گواهى گناهکاران نیز پذیرفته مىشود؟ فرمود: اى علقمه ! اگر شهادت گناهکاران پذیرفته نشود؛ پس باید فقط شهادت انبیاء و اوصیاء پذیرفته شود؛ چرا که تنها آنها معصوم هستند نه غیر آنها.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص163، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
عصمت ائمه علیهم السلام از زبان امام رضا علیه السلام
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، معانى الأخبار، الأمالى و عیون اخبار الرضا علیه السلام روایت جامع و کاملى را از امام رضا علیه السلام در باره امامت نقل مىکند که امام در فرازهاى از آن، عصمت ائمه علیهم السلام ثابت مىکند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ؛
وَحَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَرْوَزِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَال: کُنَّا مَعَ الرِّضَا علیه السلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی علیه السلام فَأَعْلَمْتُهُ خَوَضَانَ النَّاسِ فِی ذَلِکَ فَتَبَسَّمَ علیه السلام ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ أَدْیَانِهِم....
... الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی خَلْقِهِ وَحُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَخَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَالدَّاعِی إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَالذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْإِمَامُ هُوَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُیُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّینِ وَعِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَغَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَبَوَارُ الْکَافِرِین...
وَإِنَ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَأَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَأَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَلَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ وَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایَا وَالزَّلَلَ وَالْعِثَارَ وَخَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَشَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ«ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».
عبد العزیز بن مسلم گوید در زمانى که امام على بن موسى الرضا علیه السلام در مرو بود، خدمت او رسیدیم، در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم و موضوع امر امامت را در میان گذاشته و در اطراف آن به گفتگو پرداختیم، کسانى که حاضر بودند، اختلافات بسیارى را که در باره امامت یاد آور شدند، من به حضور سید خود امام رضا مشرف شدم و دیدگاههاى مردم را در باره امامت به عرض او رسانیدم، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: اى عبد العزیز بن مسلم این مردم نادانند و از دین خود فریب خوردهاند...
امام، امین خدا است در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوتکننده به سوى او و دفاعکننده از حقوق او است، امام از گناهان پاک و از عیبها بر کنار است، به دانش مخصوص و به خویشتندارى نشانه دار است، موجب نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است...
هر گاه باریتعالى به خاطر امور بندگانش، شخصى را برگزیند، به او شرح صدر عطا کرده، چشمههاى حکمتهاى را در قلب او جارى مىسازد و علم به او الهام مىنماید. پس از آن، ذاز جواب دادن عاجز نمىشود و از صدق و ثواب منحرف نمىشود.
امام معصوم و محفوظ است از گناه، قول و فعل او با درستى و صدق همراه و از خطاها و لغزشها ایمن است، خداوند این ویژگىها را به امام داده است تا بر بندگان او حجت و بر خلق او شاهد و گواه باشد و «این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد و خداوند صاحب فضل عظیم است».
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص675 ـ 681، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ؛
همو: الأمالی، ص773 ـ 778، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛
عیون اخبار الرضا (ع)، ج2 ص195 ـ 199، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، 1404هـ ـ 1984م؛
معانی الأخبار، ص96 ـ 101، ناشر: جامعه مدرسین، قم، اول، 1403 ق.
عصمت ائمه از زبان امام هادی علیه السلام
زیارت جامعه کبیره، از بهترین و پربارترین احادیثى است که مقام ائمه علیهم السلام را به صورت کامل توضیح داده است، در این زیارتنامه، چندین و چند بار به عصمت ائمه علیهم السلام اشاره شده است که ما به دو مورد آن اشاره مىکنیم. شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در کتاب عیون اخبار الرضاء علیه السلام و من لایحضر و شیخ طوسى در کتاب تهذیب الأحکام، این زیارت نامه را نقل کردهاند:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَعَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَالْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ وَأَبُو الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْمَکِّیُّ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهم السلام عَلِّمْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِیغاً کَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْکُمْ فَقَالَ: إِذَا صِرْتَ إِلَى الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَنْتَ عَلَى غُسْل...
وَأَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُون....
عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَآمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَطَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَأَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص609 ـ 617، ح3213، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛
عیون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص305 ـ309، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، 1404هـ ـ 1984م؛
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذیب الأحکام، ج6، ص95 ـ 101، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، ناشر: دار الکتب الإسلامیة ـ طهران، الطبعة الرابعة،1365 ش.
علامه مجلسى رضوان الله تعالى علیه بعد از شرح این زیارتنامه مىگوید:
أقول: إنما بسطت الکلام فی شرح تلک الزیارة قلیلا وإن لم أستوف حقها حذرا من الإطالة لأنها أصح الزیارات سندا، وأعمها موردا، وأفصحها لفظا وأبلغها معنى، وأعلاها شأنا.
من (مجلسی) مىگویم: من در شرح این زیارت، زیاد سخن نگفتم و اگر حق آن را نتوانستم ایفا کنم، از ترس طولانى شدن سخن بود؛ چرا که این زیارت نامه، از نظر سند صحیحترین زیارت، از نظر مورد گستردهترین، از نظر لفظ فصیحترین و از نظر معنا رساترین و از نظر ارزش برترین زیارت نامه است.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص145، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
ادله عقلی عصمت:
علاوه بر دلائل نقلى که براى اثبات عصمت ارائه و ثابت شد، از دیدگاه عقل نیز عصمت براى پیامبر و امام واجب است. علماى شیعه همواره در کنار استناد به آیات و روایات به ادله عقلى نیز تمسک کردهاند. ما به جهت اختصار به چند دلیل اشاره مىکنیم:
دلیل اعتماد
یکى از دلائل عقلى براى لزوم عصمت پیامبر و امام، «دلیل اعتماد» است. به این معنا که اگر پیامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسیان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نکرده، گفتههاى او را جدى نخواهند گرفت و به اوامر و نواهى او گوش نخواهند داد؛ چرا که مردم احتمال مىدهند در این گفتار و یا کردار خود دچار اشتباه شده باشد و یا با پیروى از هواى نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.
پس امام باید از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.
دلیل نقض غرض:
پیامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شدهاند تا بشر را به سوى صراط مستقیم الهى و هدف نهائى که همان کمال مطلق است، هدایت و راهنمایى کنند، حال اگر خود آنها از صراط مستقیم منحرف شده، پاىبند به دستوراتى که خود دادهاند نباشند و بر خلاف محتواى رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در میان مردم از دست مىدهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند کشید و دیگر به آنها اعتماد نخواهند کرد. در نتیجه هدفى که خداوند از رسالت و امامت آنها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شایسته خداوند حکیم نیست؛ ازاین رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و غرضى خداوند از انتخاب آنها داشته است، حاصل شود.
خواجه نصیرالدین طوسى در تجرید الإعتقاد در این باره مىگوید:
قال: ویجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض.
پیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص471، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.
بنابراین اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، غرضى که خداوند از نصب آنها داشته است، نقض شده و نقض غرض براى خداوند حکیم جایز نیست.
اطاعت مطلق از امام
طبق آیه اولى الأمر که پیش از این گذشت، اطاعت مطلق از امام علیه السلام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است که از تمام فرمانهاى امام اطاعت کنند؛ همان طورى که لازم است از تمام دستورهاى خدا و پیامبرش اطاعت کنیم.
حال اگر امام، معصوم از خطا و اشتباه نباشند، ممکن است دستورى بر خلاف دستور خدا یا پیامبرش به عمد یا به سهو بدهد، در این صورت یا اطاعت از چنین امام واجب است یا واجب نیست، اگر واجب باشد، لازمهاش این است که بگوییم خداوند اجازه گناه به همه داده و بلکه واجب کرده است و چنین ملازمهاى از دیدگاه عقل و شرع مردود است. اگر اطاعت از این امام واجب نباشد، با اصل انتصاب این شخص به عنوان امام مفترض الطاعة در تضاد است. پس امام باید معصوم باشد تا اطاعت مطلق از او امکانپذیر باشد.
مرحوم مظفر در کتاب عقائد الإمامیة در این باره مىنویسد:
والدلیل على وجوب العصمة: أنه لو جاز أن یفعل النبی المعصیة أو یخطأ وینسى، وصدر منه شئ من هذا القبیل، فأما أن یجب اتباعه فی فعله الصادر منه عصیانا أو خطأ أو لا یجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصی برخصة من الله تعالى بل أوجبنا ذلک، وهذا باطل بضرورة الدین والعقل، وإن لم یجب اتباعه فذلک ینافی النبوة التی لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.
على أن کل شئ یقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فیه المعصیة أو الخطأ فلا یجب اتباعه فی شئ من الأشیاء فتذهب فائدة البعثة، بل یصبح النبی کسائر الناس لیس لکلامهم ولا لعملهم تلک القیامة العالیة التی یعتمد علیها دائما. کما لا تبقى طاعة حتمیة لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.
وهذا الدلیل على العصمة یجری عینا فی الإمام، لأن المفروض فیه أنه منصوب من الله تعالى لهدایة البشر خلیفة للنبی، على ما سیأتی فی فصل الإمامة.
دلیل وجوب عصمت این است که: اگر انجام معصیت، خطا و نسیان براى پیامبر جایز باشد و از او چنین اعمالى سر بزند، دو حالت دارد: 1. یا اطاعت و پیروى از او در این گناه و خطایى که از او سر زده، واجب است، در این صورت انجام گناه و معصیت براى ما با اجازه خداوند جایز و بلکه واجب است و این مطلب به ضرورت دین و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنین پیامبری) واجب نباشد و این با اصل نبوتى که لازم است با اطاعت مطلق و ابدى همراه باشد، در تضاد خواهد بود.
به هر حال، وقتى کارى از او سر مىزند یا سخنى مىگوید، ما احتمال مىدهیم در این گفتار یا کردار، معصیت و یا اشتباه کرده باشد؛ پس پیروى از او در هیچ چیز واجب نیست، در نتیجه فایده بعثت از بین مىرود؛ بلکه پیامبر همانند سایر مردم خواهد شد که گفتار و دانش آنها آن قدر ارزش ندارد که همیشه بتوان بر آن اعتماد کرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نیز از بین مىرود و دیگر اعتماد مطلق به گفتار و کردار او وجود نخواهد داشت.
این دلیل بر عصمت (پیامبر) براى امام نیز جارى است؛ چرا که فرض ما این است که امام از جانب خداوند براى هدایت بشر بعد از پیامبر انتخاب شده است که تفصیل این مطلب در فصل امام خواهد آمد.
المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای1381هـ)، عقائد الإمامیة، ص54، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم.
برخى از دانشمندان بزرگ سنى نیز به همین مطلب اشاره کردهاند. قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت براى اثبات عصمت پیامبران این گونه استدلال کرده است:
وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالک وأبی حنیفة والشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم فی أفعالهم وآثارهم وسیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینة فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الأقتداء بهم إذ لیس کل فعل من أفعالهم یتمیز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصیة ولا یصح أن یؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصیة
جمهور فقها از طرفداران مالک، ابوحنیفه و شافعى گفتهاند: پیامبران از تمام گناهان صغیره معصوم هستند؛ همان طورى که از تمام گناهان کبیره معصوم هستند؛ چرا که خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است که از کردار، آثار و روش آنها پیروى کنیم و هیچ قرینهاى بر خلاف آن نیز نیاورده است؛ پس اگر انجام صغیره براى آنها جایز باشد، پیروى از آنها ممکن نیست؛ چرا که در این صورت ممکن است هر فعلى از افعال آنها ممکن است به قصد قربت باشد، یا عملى است مباح، مکروه و یا حرام و سزاوار نیست که خداوند ما را به امتثال از امرى دستور دهد که احتمال معصیت در آن وجود دارد.
الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص308، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
بنابراین، اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس باید معصوم نیز باشند تا اطاعت مطلق از آنها امکان پذیر باشد.
امام، اسوه مردم است
امام، همانند پیامبر، اسوه تربیتى مردم و مربیان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمىتوانند براى دیگران اسوه باشند. در نتیجه رفتار و گفتار آنها هرگز سبب تربیت مردم نشده و تمام نقشهها و هدفهاى تربیتى آنها در جامعه عقیم خواهند ماند؛ زیرا درست است که گفتار نیک نیز تأثیر خود را در تربیت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نیرزد به نیم کردار».
نکته دیگر این که: اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، ممکن است بر خلاف گفتههاى خود عمل نموده و بین گفته و کردار آنها هماهنگى وجود نداشته باشد؛ در حالى که خداوند در قرآن کریم، عدم هماهنگى بین گفتار و کردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا که مىفرماید:
یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. کَبرُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون. الصف 2 ـ 3.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید!
حال چگونه ممکن است که خداوند کسى را براى هدایت مردم انتخاب کند که عملکرد او مایه خشم خداوند شود؟
سید مرتضى در این باره مىگوید:
وإذا ثبت أنه الإمام المستخلف على الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت على أن الإمام لا بد من أن یکون معصوما لا یجوز تخطیه من الخط ما جاز على رعیته....
وقتى ثابت شود که امام براى خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مىشود که او معصوم است؛ چرا که عقلها دلالت مىکند که باید باید معصوم باشد و جایز نیست که او از مسیرى که براى رعیت خود معین کرده است، خارج شود.
المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج3 ص90، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، 1405هـ.
از این رو، پیامبر و امام باید معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و کردار آنها بایکدیگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدفهاى تربیتى آنها هرگز در جامعه محقق نشده و نمىتوانند براى دیگران اسوه باشند.
برهان بطلان تسلسل
دلیل دیگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقریر این برهان به این صورت است که دلیل نیاز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند، خطاپذیرى مردم است.
به عبارت دیگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفى است که مکلف را به انجام طاعت نزدیک و از ارتکاب معصیت دور مىکند»؛ چنانچه علامه حلى در این باره مىگوید:
اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلى فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصیة.
لطف آن است که مکلف با وجود آن به انجام طاعت نزدیک و از انجام معصیت دور مىشود.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص444، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.
حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصیت نباشد، خود نیاز به وجود امام دیگرى دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل مىشود و تسلسل از دیدگاه عقلا باطل است.
شیخ طوسى در این باره مىگوید:
(فی صفات الإمام) یجب أن یکون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم یکن کذلک لکانت علة الحاجة قائمة فیه إلى إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلى إمام لکونهم غیر معصومین، ومحال أن تکون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلک نقص العلة. ولو احتاج إلى إمام لکان الکلام فیه کالکلام فی الإمام الأول، وذلک یؤدی إلى وجود أئمة لا نهایة لهم أو الانتهاء إلى إمام معصوم لیس من ورائه إمام، وهو المطلوب.
واجب است که امام از انجام زشتىها و ترک واجبات معصوم باشد؛ چرا که اگر این گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براى نیاز به انتصاب امام دیگرى؛ چرا که مردم به این دلیل به امام نیاز دارند که خودشان معصوم نیستند و محال است که علت باشد و معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام دیگر نیاز داشته باشد، همین سخن در باره امام دوم نیز تکرار مىشود، که نتیجه آن امامانى است که پایانى براى آنها نیست (تسلسل پیش مىآید) یا امام معصوم است که بعد از او امام نیست و همین مطلوب ما است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الاقتصاد، ص189، ناشر: منشورات مکتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ
و علامه حلى در این باره مىگوید:
اختلف المسلمون فی: أن الإمام هل یجب أن یکون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلى وجوب ذلک. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.
والحق: الأول. لأن الحاجة إلى الإمام إنما هی ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصیته، فلو جاز علیه ذلک، لافتقر إلى إمام آخر وتسلسل وهو محال.
مسلمانان در این مسأله اختلاف دارد که: آیا واجب است که امام معصوم باشد یا خیر؟ برخى اعتقاد دارند که واجب است. و برخى دیگر این مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نیز جایز دانستهاند.
دیدگاه حق، همان دیدگاه اول است؛ چرا که فلسفه نیاز به امام دور کردن ظالم از ظلم و فاسق از معصیت است و اگر این اعمال براى خود او جایز باشد، خود به امام دیگر نیاز دارد و نتیجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، الرسالة السعدیة، ص81، تحقیق: عبد الحسین محمد على بقال، ناشر: کتابخانه عمومى حضرت آیة الله العظمى مرعشی نجفی ـ قم، الطبعة: الأولى،1410هـ
و در کتاب دیگرش مىگوید:
أن الإمام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، والتالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیة أن المقتضی لوجوب نصب الإمام هو تجویز الخطأ على الرعیة، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الإمام وجب أن یکون له إمام آخر ویتسلسل أو ینتهی إلى إمام لا یجوز علیه الخطأ فیکون هو الإمام الأصلی.
اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پیش مىآید و تالى (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بیان ملازمه این است که: فلسفه وجوب نصب امام، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، واجب است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامى منتهى مىشود که خطا براى او جایز نباشد؛ پس او اما اصلى خواهد بود.
الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص492، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.
در یک کلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نیازمند امام دیگرى است که در این صورت یا باید به امام معصوم ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است.
لزوم اتمام حجت
امام، حجت خداوند بر روى زمین است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى که بازخواست مردم در قیامت مستلزم اتمام حجت بر آنها است.
به عبارت دیگر، خداوند اگر بخواهد کسى را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسى به خاطر انجام ندادن فرامین الهى، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز مىتواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روى زمین بود، انجام نداد به همین دلیل حجت بر من تمام نشد و من فکر کردم که انجام آن لازم نیست و گر نه خود امام که مجرى احکام الهى است باید آن را انجام مىداد.
بنابراین، امام باید از هرگونه گناه، خطا، نسیان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنین امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى که از طریق همان امام ابلاغ و اجرا مىشود عمل نکنند، آن وقت زبان عذرشان کوتاه است و خداوند مىتواند از او بازخواست کند.
البته دلائل دیگرى همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و... نیز براى اثبات عصمت اقامه شده است که دوستان عزیز را به کتابهاى مفصل ارجاع مىدهیم.
دیدگاه علمای شیعه در باره عصمت
طبق دلایلى که گذشت، تمام شیعیان در طول تاریخ به عصمت اهل بیت علیهم السلام اعتقاد راسخ داشتهاند. بزرگان شیعه نیز تصریح کردهاند که تمام شیعان بر این مطلب اتفاق دارند. ما به جهت اختصار به گفته چند تن از این بزرگواران اکتفا مىکنیم.
شیخ صدوق (متوفای381هـ):
شیخ صدوق از قدیمىترین دانشمندان شیعه در باره عصمت ائمه علیهم السلام مىنویسد:
واعتقادنا فیهم: أنهم أولوا الأمر الذین أمر الله تعالى بطاعتهم... وأنهم معصومون من الخطأ والزلل. وأنهم الذین أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا. وأن لهم المعجزات والدلائل. وأنهم أمان لأهل الأرض، کما أن النجوم أمان لأهل السماء.
اعتقاد ما (شیعیان) در باره ائمه علیهم السلام این است که: آنها همان «اولى الأمر»ى هستند که خداوند دستور به اطاعت از آنها را داده است، همچنین ما اعتقاد داریم که آنها از هر گونه خطا و لغزش معصومند و آنها کسانى هستند که خداوند هر گونه پلیدى را از آنها زدوده و آنها را پاک و پاکیزه کرده است. ما اعتقاد داریم که آنها داراى معجزه و دلیل هستند، آنها امان اهل زمنین هستند؛ همان طورى که ستارگان امان اهل آسمانند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الاعتقادات فی دین الإمامیة، ص94، تحقیق: عصام عبد السید، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ
و در ادامه در بحث عصمت مىنویسد:
اعتقادنا فی الأنبیاء والرسل والأئمة والملائکة صلوات الله علیهم أنهم معصومون مطهرون من کل دنس، وأنهم لا یذنبون ذنبا، لا صغیرا ولا کبیرا، ولا یعصون الله ما أمرهم، ویفعلون ما یؤمرون. ومن نفی عنهم العصمة فی شئ من أحوالهم فقد جهلهم.
اعتقاد ما در باره انبیا، رسولان، ائمه و ملائکه که درود خداوند بر آنها باد، این است که آنها از هر گونه پلیدى معصوم و پاک هستند. و آنها گناهى؛ چه کبیره و چه صغیره انجام نمىدهند، هرگز از دستوراتى که خداوند داده به آنها داده است سرپیچى نکرده و تمام فرامین را انجام دادهاند. و کسانى که عصمت را از آنها در هر یک از حالاتشان نفى مىکنند، به درستى که آنها جاهل هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الاعتقادات فی دین الإمامیة، ص96، تحقیق: عصام عبد السید، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ
شیخ مفید (متوفای413هـ)
شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه، یکى دیگر از بزرگان تاریخ شیعه در باره عصمت مىنویسد:
ویجب على کل مکلف أن یعرف إمام زمانه، ویعتقد إمامته وفرض طاعته، وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه، وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء علیهم السلام
بر هر مکلفى واجب است که امام زمانش را بشناسد و اعتقاد به امامت و وجوب اطاعت از او را داشته باشد، و نیز واجب است که اعتقاد داشته باشد، امام، برترین فرد زمان خود و آقاى قومش است و آنها همانند انبیاء، معصوم و انسان کامل هستند.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، المقنعة، ص32، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، الطبعة: الثانیة، 1410 ه
و در دیگر کتابش مىگوید:
واتفقت الإمامیة على أن إمام الدین لا یکون إلا معصوما من الخلاف لله تعالى، عالما بجمیع علوم الدین، کاملا فی الفضل، باینا من الکل بالفضل علیهم فی الأعمال التی یستحق بها النعیم المقیم.
امامیه، اتفاق دارند بر این که امام باید از مخالفت با خداوند تعالى معصوم باشد و عالم به تمام علوم دین باشد و...
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، أوائل المقالات، ص40، تحقیق: الشیخ ابراهیم الأنصاری، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ.
سید مرتضی (متوفای436هـ)
سید مرتضى، نیز در باره عصمت و این که تمام علماى پیرو اهل بیت همین اعتقاد را دارند، مىنویسد:
لأنا نعلم ضرورة أن کل عالم من علماء الإمامیة یذهب إلى أن الإمام یجب أن یکون معصوما منصوصا علیه، وإن لم نعلم کل قائل بذلک وذاهب إلیه بعینه واسمه ونسبه.
... زیرا به به صورت بدیهى مىدانیم که هر عالمى از علماى امامیه، این اعتقاد را داند که واجب امام معصوم و منصوص باشد؛ اگر چه تمام قائلان آن را به صورت تک تک با اسم و نسب نمىشناسیم.
المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج2 ص368، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، 1405هـ.
شیخ طوسی (متوفای460هـ)
شیخ طوسى، معروف به شیخ الطایفه نیز در کتابهاى متعددش بر عصمت ائمه علیهم السلام تأکید کرده است که ما به یک نمونه اشاره مىکنیم. وى در کتاب الرسائل العشر مىنویسد:
مسألة: الإمام علیه السلام معصوم من أول عمره إلى آخره فی أقواله وأفعاله وتروکه عن السهو والنسیان، بدلیل أنه لو فعل المعصیة لسقط محله من القلوب، ولو جاز علیه السهو والنسیان لارتفع الوثوق بإخباراته، فتبطل فائدة نصبه.
امام، کسى است که از اول عمر تا آخر آن معصوم است؛ چه در گفتار و چه در آن چه انجام مىدهد یا ترک مىکند و نیز از سهو و فراموشى معصوم است؛ به دلیل این که اگر امام معصیتى انجام دهد، جایگاهش را در قلب مردم از دست مىدهد، و نیز اگر سهو و نسیان براى او جایز باشد، اعتماد به گفتار آنها از بین مىرود و در نتیجه فایده نصب آنها باطل خواهد شد.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الرسائل العشر، ص98، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم.
تا این جا با استناد به آیات قرآن، روایات اهل بیت علیهم السلام و دلالت عقل، ثابت شد که ائمه علیهم السلام از هر گونه، گناه، خطا، سهو و نسیان معصوم و پاک هستند.
در ادامه به یکى از شبهاتى که منکران عصمت مطرح و آن را در بوق و کرنا کردهاند مىپردازیم.
آیا امیرمؤمنان علیه السلام خود را معصوم میدانست؟
طرح شبهه
شیعیان ادعا مىکنند که امامان آنها معصوم هستند؛ در حالى که على (علیه السلام) صراحتا در نهج البلاغه مىگوید که من فراتر از آن نیستم که خطا نکنم: «انى لست فى نفسى بفوق أن اخطئ».
وقتى خود امام على (ع) مىگوید من فراتر از این نیستم که خطا مىکنم، شما کاسه داغتر از آش هستید.
نقد و بررسیاصل کلام امیرمؤمنان علیه السلام
امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مىفرماید:
فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی.
پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم، مگر آن که خداوند( کسیکه به من از خودم مالک تر است) مرا حفظ فرماید.
نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الکافی، ج8، ص356، تحقیق و تصحیح وتعلیق علی أکبر الغفاری، ناشر: دار الکتب الإسلامیة - طهران، الطبعةالرابعة،1362 هـ.ش.
در واقع معنای کلام امام علیه السلام این می شود:
روشن است که امیرمؤمنان علیه السلام و نیز تمامى انبیاء همانند انسانهاى دیگر داراى دو قوه عقل و شهوت هستند. آنها نیز همانند ما قادر هستند که اشتباه کنند و یا مرتکب گناه شوند؛ اما تفاوتى که آنها با بقیه مردم عادى دارند، در این است که لطف خداوند همیشه شامل حال آنها است، پس امام علیه السلام در این خطبه، نه تنها خود را معصوم مىداند؛ بلکه سر منشأ این عصمت را نیز لطف خداوند مىداند.
این گفته امیرمؤمنان علیه السلام دقیقا بر طبق همان تعریفى است که شیعه از عصمت دارد؛ یعنى آنها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند همیشه شامل حال آنها است و آنها را از گناه و خطا باز مىدارد؛ چنانچه پیش از این، تعریف عصمت را از زبان شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه این چنین نقل کردیم:
العصمة لطف یفعله الله تعالى بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة وترک الطاعة مع قدرته علیهما.
عصمت، لطفى از جانب خداوند است که شامل حال مکلف مىشود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز مىدارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن دو است.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، النکت الإعتقادیة و رسائل اخری، ص37، تحقیق: رضا مختاری، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ - 1993 م. توضیحات: چاپ کنگره هزارمین سالگرد رحلت شیخ مفید.
سخن امام علیه السلام با تعریفى که شیخ مفید از عصمت دارد، دقیقا عین هم هستند و تفاوتى با یکدیگر ندارند.
درست است که آن حضرت در صدر کلام خود فرموده است:
لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی.
خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم.
اما در ذیل کلام خود بلافاصله براى دفع توهم نفى عصمت، امکان خطا از خویش را با جمله استثنائیه نفى نموده و فرمودهاند:
إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی.
مگر اینکه خداوند مرا در برابر خویشتن خویشم کفایت کند که او بیش از خود من قلمرو هستیم را مالک میباشد.
به عبارت دیگر امام علیه السلام با این تعبیر یکى از زیباترین مظاهر توحید افعالى را رقم زده و صریحا بیان فرمودهاند که: «اگر لطف خدا شامل حال بندهاش نگردد هیچکس نمیتواند فى نفسه و با استقلال خود را از خطا و لغزش مصونیت بخشد.»
اگر کسى فقط نگاهش به صدر کلام امیر المؤمنین علیه السلام باشد و به ذیل آن توجهینکند، مثل این است که صدر آیه شریفه 110 سوره کهف را بخواند که مى فرماید:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ
و ذیل آیه را کنار بگذارد:
یُوحَى إِلَیَّ
آیا این نظر، نظر ظلم و جفا نگرى نیست؟!
در سوره ابراهیم، آیه 11 مىفرماید:
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ
پسوند آیه هم این است:
وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.
همچنین تعبیرى که حضرت یوسف (علیه السلام) دارد:
وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی. یوسف/53.
در نتیجه، استفاده عدم عصمت از گفتار امیرمؤمنان علیه السلام، گفتارى است نسنجیده و غیر قابل قبول.
پینوشتها:
[1]. در این مورد به خصوص نگاه کنید به :
ماده عصمت در دائرة المعارف اسلام به زبان انگلیسی 4: 182ـ184 چاپ جدید.
[2]. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=4120
[3]. آل عمران/101.
منبع: مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)
http://www.tabnak.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :j133719