بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشندهى مهربان
«1» یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
(اى پیامبر!) از تو دربارهى انفال (غنائم جنگى و اموال عمومى) مىپرسند (که از آن کیست؟) بگو: انفال، از آنِ خدا و پیامبر است. پس، از خداوند پروا کنید و (روابط) میان خودتان را اصلاح کنید و اگر ایمان دارید، از خدا و رسولش اطاعت کنید.
نکتهها:
در قرآن حدود 130 بار واژهى سؤال و مشتقّات آن، از جمله 15 بار عبارت «یسئلونک» آمده است.
«انفال» جمع «نَفل»، به معناى زیاده و عطیّه است. چنانکه به زیادتر از نمازهاى واجب، نافله گفته مىشود و عطاى فرزند به حضرت ابراهیم «نافله» به حساب آمده است. «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة»(1)
در روایات و کتب فقهى، منابع طبیعى و ثروتهاى عمومى، غنائم جنگى، اموال بىصاحب مثل: زمینى که صاحبش آن را رها کرده، اموال مردگان بىوارث، جنگلها، درّهها، نیزارها، زمینهاى موات، معادن و... از انفال شمرده شدهاند.(2)
چون قبل از اسلام، نحوهى توزیع غنائم بر اساس تبعیضات بود، پس از جنگ بدر که اوّلین جنگ مسلمانان و همراه با غنائم بسیار بود، در اینکه غنائم را چه باید کرد و به چه کسانى مىرسد و چه کسانى اولویّت دارند، نظرهاى مختلفى وجود داشت. سرانجام با سؤال و درخواست مردم از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، خود آن حضرت به تقسیم غنائم پرداخت و بطور عادلانه و یکسان میان مردم تقسیم کرد تا تبعیضات موهوم دورهى جاهلى را از میان برداشته و از مستضعفان حمایت کند، هر چند برخى، از این برابرى رنجیدند.(3)
گرچه آیات این سوره دربارهى جنگ بدر است و این آیه نیز بیشتر نظر به غنائم جنگى دارد، ولى اختصاص به آن ندارد.(4)
امام صادقعلیه السلام فرمود: «انفال به چند سهم تقسیم مىشود که یکى از سهام براى خداوند است، سهم خداوند از انفال، زیر نظر رسول خدا مصرف مىشود».(5)
پاداش اصلاح و آشتى میان مردم، از یک سال نماز و روزهى مستحبّى هم بیشتر است.(6) امام صادقعلیه السلام به شاگرد خود مفضّل فرمود: «اگر میان دو نفر از طرفداران ما نزاعى درگرفت، از مال من خرج کن و میان آنان آشتى بده».(7)
در اسلام، تقویت و تحکیم پیوندها و از بین بردن اسباب تفرقه و نفاق به قدرى اهمیّت دارد که در بعضى مراحل نه تنها اصلاح ذاتالبین واجب است، بلکه از سهم امام نیز مىتوان براى آن استفاده کرد.(8)
پیامها:
1- سؤال مردم دربارهى انفال و پاسخ پیامبرصلى الله علیه وآله به آنان، نشاندهندهى دخالت اسلام در شئون اقتصادى جامعه است. «یسئلونک...»
2- مرجع بیان احکام و مسائل اقتصادى، رهبر الهى است. «یسئلونک عن الانفال قل...»
3- هدف از جهاد در اسلام، پیروزى حقّ بر باطل است. غنائم، مسألهى فرعى و اضافى است. («انفال»، به معناى «زیاده» است.)
4- حکومت اسلامى پشتوانهى اقتصادى مىخواهد و انفال، پشتوانهى نظام اسلامى است. «الانفال للّه والرسول»
5 - اسلام براى منابع طبیعى و ثروتهاى عمومى نیز قانون دارد. «الانفال للّه و الرسول»
6- تمام مصارف رسولاللّه، در راستاى اهداف الهى است. (زیرا نام خدا و رسول در کنار هم آمده است.) «للّه والرسول»
7- تقسیم عادلانه و حفظ اموال عمومى، پاکى و پروا لازم دارد. «فاتّقوا اللّه» (زیرا بیتالمال و اموال عمومى، مىتواند بسترى براى سوءاستفاده باشد.)
8 - کسى که قصد اصلاح دارد، باید خودش اهل تقوا باشد. «فاتّقوا اللّه و أصلحوا»
9- حفظ وحدت واصلاح میان مردم، بر همگان لازم است. «أصلحوا ذات بینکم»
10- مؤمن باید در میدانهاى اخلاق، جامعه و سیاست، به دستورات الهى عمل کند تا مشروعیّت داشته وبه موفقیّت برسد. «فاتّقوا اللّه و اصلحوا ذات بینکم و أطیعوا اللّه و رسوله»
11- ایمان تنها در قلب نیست، بلکه جلوهى خارجى و اطاعت عملى هم مىخواهد. «أطیعوا... ان کنتم مؤمنین»
12- ممکن است کسانى در آزمایش جانفشانى و حضور در جبهه قبول شوند، ولى در آزمایش مالى و تقسیم غنائم و انفال مردود گردند. «ان کنتم مؤمنین»
13- جبهه رفتن به تنهایى نشانهى ایمان کامل نیست، طمع نداشتن به غنائم، حفظ اخوّت و تسلیم بودن در برابر رهبرى هم لازم است. (کلّ آیه)
صلح و آشتى در قرآن
در قرآن، واژههاى صلح، «والصُّلحُ خَیر»(9)، اصلاح، «واَصلِحوا ذاتَ بینکم»(10)، تألیف قلوب، «فَاَلّف بین قلوبکم»(11) و سِلم، «اُدخلُوا فِى السِّلم کافّة»(12) نشاندهندهى توجّه اسلام به صلح و صفا و زندگى مسالمتآمیز و شیرین است.
از نعمتهاى الهى که خداوند در قرآن مطرح کرده است، اُلفت میان دلهاى مسلمانان است. چنانکه خداوند خطاب به مسلمانان مىفرماید: «کُنتم اَعداء فَاَلّفَ بین قلوبکم»(13) به یاد آورید که شما قبل از اسلام با یکدیگر دشمن بودید، پس خداوند میان دلهاى شما الفت برقرار کرد. چنانکه میان قبیلهى اوس و خزرج یکصد و بیست سال درگیرى و فتنه بود و اسلام میان آنان صلح برقرار کرد.
اصلاح و آشتى دادن، سبب دریافت بخشودگى و رحمت از جانب خداوند شمرده شده است. «ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللَّه کان غفوراً رحیماً»(14) و هر کس واسطهگرى خوبى میان مسلمین انجام دهد، پاداشِ در شأن دریافت خواهد کرد. «مَن یَشفَع شَفاعةً حَسنة یَکن لَه نَصیبٌ منها»(15)
اسلام براى اصلاح میان مردم، احکام ویژهاى قرار داده است، از جمله:
1. دروغ که از گناهان کبیره است، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. «لا کِذبَ على المُصلِح»(16)
2. نجوا و درگوشى سخن گفتن که از اعمال شیطان و مورد نهى است،(17) اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، منعى ندارد. «لا خَیرَ فى کثیر مِن نَجواهم الاّ مَن اَمر بِصدَقةٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بین النّاس»(18)
3. با اینکه عمل به سوگند، واجب و شکستن آن حرام است؛ امّا اگر کسى سوگند یاد کند که دست به اصلاح و آشتى دادن میان دو نفر نزند، اسلام شکستن این سوگند را مجاز مىداند. «ولاتجعلوا اللَّه عُرضَة لایمانکم ان...تصلحوا بین الناس»(19)
4. با اینکه عمل به وصیّت، واجب و ترک آن حرام است؛ امّا اگر عمل به وصیّت، میان افرادى فتنه و کدورت مىآورد، اسلام اجازه مىدهد که وصیّت ترک شود تا میان مردم صلح و صفا حاکم باشد. «فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً اَو اِثماً فَأصلح بینهم فلا اِثمَ علیه»(20)
«2» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْعَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ «3» الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهایشان (از عظمت او) لرزان شود و هرگاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود، ایمانشان رامىافزاید و تنها برپروردگارشان توکّل مىکنند. آنان که نماز را برپا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم، (بهمحرومان) انفاق مىکنند.
نکتهها:
خداوند در دومین آیهى این سوره مىفرماید: «اذا ذُکِر اللّه وَجلَت قلوبهم»، یاد خداوند دلهاى مؤمنان را مضطرب مىکند، ولى در جاى دیگر مىفرماید: «ألا بذکر اللّه تَطمئنّ القلوب»(21)، با یاد خداوند دلها آرام مىگیرد. این دو آیه با هم منافاتى ندارد، زیرا یاد قهر و عقاب الهى دل مؤمن را مىلرزاند و با یاد لطف و مهر الهى، دلش آرام مىگیرد، همچون کودکى که از والدین خود، هم مىترسد و هم به آنان دلگرم است.
پیامها:
1- آنکه با شنیدن نداى اذان و آیات الهى بىتفاوت باشد، بداند ایمان او کامل نیست. زیرا قرآن تنها کسانى را مؤمن واقعى مىداند که به خاطر یاد خدا و انجام تکلیف در برابر او دلهره داشته باشند. «انّما المؤمنون اذا ذُکر اللّه وَجِلَت»
2- ایمان، مراتب ودرجاتى دارد وقابل کاهش وافزایش است. «زادتهم ایماناً»
3- ترسى که ریشه در جهل داشته باشد بد است، ولى ترسى که از معرفت و شناخت مقام و جایگاه سرچشمه بگیرد، پسندیده است. «المؤمنون ... وجلت»
4- هر آیهى قرآن، حجّت و دلیل و نورى است که تلاوت آن مىتواند بر ایمان بیافزاید. «اذا تلیت... زادتهم ایماناً»
5 - کسى که تنها خداوند را ربّ خود مىداند، فقط به او توکّل مىکند. «على ربّهم یتوکّلون»
6- نشانهى ایمان کامل آن است که دل مؤمن با یاد خدا خشیت پیدا کند، «وَجِلَت قلوبُهم»، با تلاوت و یادآورى آیات الهى، بر ایمانش افزوده شود، «زادتهم ایماناً» و توکّل بر خدا کرده، «یتوکّلون» نماز را به پا دارد، «یقیمون» و به دیگران نیز کمک مىرساند. «ینفقون»
7- اسلام، انفاق بخشى از مال و دارایى را لازم دانسته است، نه تمام آن را. «ممّا رزقناهم ینفقون» («مِن» یعنى بخشى از دادهها)
8 - انفاق، باید از مال حلال و روزى الهى باشد. «ممّا رزقناهم ینفقون» (چون رزق را به خدا نسبت داده است و خداوند رزق حرام نمىدهد)
9- مؤمن، دارایى خود را بخشش الهى مىداند، نه محصول دست رنج خویش و این عقیده، گذشت و انفاق را بر او آسان مىکند. «ممّا رزقناهم ینفقون»
انفاق در قرآن
شخصى از امام صادقعلیه السلام پرسید: اگر خداوند جاى آنچه را انفاق شده پر مىکند، پس چرا من هر چه انفاق مىکنم جایگزینش نمىرسد؟! حضرت فرمود: اگر مال حلال باشد و براى مصرف حلال انفاق شود حتماً جبران مىشود.(22)
علاوه بر این ممکن است جبران آن در آخرت باشد یا از طریق دفع بلا یا رسیدن عوض آن به نسل بعدى در همین دنیا و یا از طریق غیر مال جبران شود.
تاجرى که مىبیند سرمایهاش در معرض تلف شدن است، حاضر است جنس خود را ارزان یا نسیه بفروشد و اگر مشترى خوبى برایش پیدا شد و نفروخت، کم عقل است. عمر ما هم سرمایهاى است که در معرض تلف شدن است و خداوند آن را به بهاى گران مىخرد، معامله نکردن با خدا کم عقلى است.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: هر شب منادى ندا مىدهد: «هب للمنفق خلفاً و هب للمسک تلفا»(23) (خدایا!) به انفاق کننده عوض وپاداش بده و ثروت خسیس و بخیل را تلف کن.
انفاق پنج گونه است:
1. انفاق واجب؛ مانند: زکات، خمس، کفّارات، فدیه ونفقه زندگى که برعهده مرد است.
2. انفاق مستحبّ؛ مانند: کمک به مستمندان، یتیمان و هدیه به دوستان.
3. انفاق حرام؛ مانند: انفاق با مال غصبى یا در راه گناه.
4. انفاق مکروه؛ مانند: انفاق به دیگران با وجود مستحقّ در خویشاوندان.
5. انفاق مباح؛ مانند: انفاق به دیگران براى توسعه زندگى؛ زیرا انفاق براى رفع فقر، واجب یا مستحبّ است.(24)
نمونههایى از انفاق مؤمنان(25)
1. ابوطلحه انصارى، بیشترین درختان خرما را در مدینه داشت و باغ او محبوبترین اموالش بود. این باغ که روبروى مسجد پیامبرصلى الله علیه وآله واقع شده بود، آب زلالى داشت. رسولخداصلى الله علیه وآله گاه و بىگاه وارد آن باغ مىشد و از چشمهى آن مىنوشید. این باغِ زیبا و عالى، درآمد کلانى داشت که مردم از آن سخن مىگفتند. وقتى آیه نازل شد که «لن تَنالوا البِرَّ حتى تنفقوا مما تحبّون...»(26) او خدمت پیامبر رسید وعرض کرد: محبوبترین چیزها نزد من این باغ است، مىخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «تجارت خوبى است، آفرین بر تو؛ ولى پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقراى فامیل و بستگان خویش دهى». او قبول کرد وباغ را بین آنان تقسیم کرد.(27)
2. چند نفر مهمان ابوذر شدند، ابوذر گفت: چون من گرفتارى دارم، شما خودتان یکى از شتران مرا نحر و غذا تهیه کنید. آنها شتر لاغرى را انتخاب کردند. ابوذر ناراحت شد و پرسید: چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟ گفتند: آن را براى نیاز آینده تو گذاشتیم. ابوذر فرمود: روز نیاز من روز قبر من است.(28)
3. وقتى فاطمهى زهراعلیها السلام را در شب عروسى به خانه شوهر مىبردند، فقیرى از آن حضرت لباس و پیراهنى درخواست کرد. فاطمه زهراعلیها السلام به یاد این آیه «لَنتَنالوا البِرّ...» افتاد و همان پیراهن عروسیش را به او بخشید.
4. عبداللّهبن جعفر، غلام سیاهى را دید که در باغى کارگرى مىکند، وقت غذا، سگى وارد باغ شد و در برابر غلام نشست. غلام لقمهاى به آن سگ داد، سگ آن لقمه را خورد و باز با نگاه خود تقاضاى غذا کرد، غلام با آنکه خود گرسنه بود، غذاى خود را لقمه لقمه به او داد تا غذا تمام شد. عبدالله از غلام پرسید: خودت چه مىخورى؟! گفت: من امروز سهمى ندارم. پرسید: چرا این کار را کردى؟ گفت:معلوم بود که این سگ از این اطراف نیست و از راه دور آمده، گرسنه بود.
بنابراین، غذاى خود را به او دادم تا سیر شود. عبداللّه از فتوّت این غلام تعجّب کرد. آن باغ و غلام را خرید، غلام را آزاد کرد و باغ را به او بخشید.(29)
در احادیث در بارهى این آیه مىخوانیم که راه رسیدن به برّ، کمک به والدین، قبل از درخواست آنان است، گرچه بىنیاز باشند.(30)
امام صادقعلیه السلام به شاگرد خود مفضلبن عمر فرمود: «از پدرم شنیدم که مىفرمود: کسى که سال بر او بگذرد و از مال خود - کم یا زیاد - حق ما را ندهد ، خداوند روز قیامت به او نظر نمىکند، مگر آنکه او را ببخشد. اى مفضل! این تکلیفى است که خداوند آن را بر شیعیان لازم کرده، آنجا که در کتاب خود مىفرماید: «لن تَنالوا البِرّ...» پس ما برّ و تقوا و راه هدایت هستیم».(31)
«4» أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
آنان همان مؤمنان حقیقى هستند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات وآمرزش و روزىِ سخاوتمندانه و نیکو است.
نکتهها:
«رزق کریم»، به معناى رزق و روزى دائمى، بىمنّت، وسیع و خالص است.
پیامها:
1- ایمان آنگاه کامل است که همراه با خوف الهى، توکّل، نماز وانفاق باشد. آرى، ایمان به شعار نیست، به عمل است. «اولئک هم المؤمنون حقّاً»
2- رمز دریافت درجات الهى، نماز و انفاق است. «یقیمون... ینفقون، لهم درجات» (یک عمر، براى گرفتن درجه دنیوى مىکوشیم، ولى از درجات الهى غافلیم!)
3- درجاتى که خداوند عطا مىکند، براى بشر دنیوى ناشناخته و بسیار مهم است. (کلمهى «درجات»، نکره آمده است)
4- چون ایمان مردم قابل کم و زیاد شدن است، درجات الهى هم افزایش یا کاهش مىیابد. «زادتهم ایماناً... لهم درجات»
5 - درجات الهى، منحصر در بهشت نیست، در همین دنیا و در برزخ هم وجود دارد. («عند ربّهم» مطلق آمده و شامل دنیا و برزخ و قیامت است)
6- حتّى مؤمنان حقیقى نیز در معرض لغزش بوده و نیازمند مغفرت الهى مىباشند. «المؤمنون حقّاً لهم ... مغفرة»
7- تنها ایمان حقیقى، زمینهى رسیدن انسان به جایگاه ویژه و دریافت مغفرت و نعمتهاى ویژهى خداوند است. «المؤمنون... عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم»
«5» کَمَآ أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ
(ناخشنودى بعضى مسلمانان از تقسیم غنائم) همانند آن (زمانى) است که پروردگارت تو را (براى جنگ بدر،) از خانهات به حقّ خارج کرد، درحالى که گروهى از مؤمنان (از حضور در جنگ) ناخشنود بودند.
نکتهها:
همانگونه که به خاطر کمى نفرات و امکانات، جهاد در جنگ بدر براى بعضى دشوار و سنگین بود، اکنون نیز تقسیم غنائم براى بعضى سنگین است، امّا این ناخوشایندىها، تازگى ندارد و مىگذرد. پیامبر خدا باید به فکر مصلحت واقعى و انجام فرمان خدا باشد وگرنه کراهت و ناخوشایندى این و آن همیشه هست.
پیامها:
1- خروج پیامبرصلى الله علیه وآله از مدینه براى جنگ بدر، به فرمان خدا و به تدبیر ایشان بود. «أخرجک ربّک»
2- حرکت در مسیر جنگ و جهاد، عامل رشد و تربیت است. «اخرجک ربّک»
3- در جبههها، نقش اصلى با رهبر و فرماندهى است. (گرچه براى جهاد، عدّهاى خارج شدند، ولى آیه تنها خروج و حضور پیامبر خدا را مطرح مىکند.) «أخرجک ربّک»
4- مدینه، خانه پیامبراکرمصلى الله علیه وآله است. (خانه هر کس، آنجاست که در آن سکونت و یا موقعیّت پیدا مىکند، نه فقط زادگاه او.) «بیتک»
5 - دستورات آسمانى برپایهى حقّ و براى رسیدن به حقّ است. «اخرجک... بالحقّ»
6- کراهت و ناخوشایندى از جهاد، اگر همراه با نافرمانى و تمرّد نباشد و ضربهاى به اطاعت نزند، به اصل ایمان لطمه نمىزند. «من المؤمنین... لکارهون»
7- در مسائل اجتماعى و مالى، وجود مخالف و ناراضى طبیعى است، هر چند در جامعهى ایمانى، شخصى همچون پیامبرصلى الله علیه وآله مسئول آن باشد. «فریقاً من المؤمنین لکارهون»
پی نوشت ها :
1) انبیاء، 72.
2) تفسیر نورالثقلین؛ بحار، ج93، ص205 وکافى، ج1،ص539.
3) تفسیر نمونه؛ فروغ ابدیّت، ج 1، ص 423.
4) تفاسیر المیزان و نمونه.
5) تفسیر نمونه.
6) تفسیر اطیبالبیان.
7) کافى، ج2، ص209.
8) تفسیر نمونه.
9) نساء، 128.
10) انفال، 1.
11) آلعمران، 103.
12) بقره، 208.
13) آل عمران، 103.
14) نساء، 129.
15) نساء، 85.
16) بحار، ج69، ص242.
17) مجادله، 10.
18) نساء، 114.
19) بقره، 224.
20) بقره، 182.
21) رعد، 28.
22) تفسیر نورالثقلین و کافى، ج 2، ص 486.
23) تفسیر مجمع البیان.
24) تفسیر مواهبالرّحمن، ذیل آیه 215 بقره.
25) کلیه موارد ذیل آیه 92 سوره آل عمران آمده است.
26) آل عمران، 92.
27) تفسیر مجمعالبیان و صحیحبخارى، ج2، ص81.
28) تفسیر مجمعالبیان، ذیل آیه.
29) تفسیر المنار، ذیل آیه.
30) کافى، ج2، ص 157.
31) تفسیر عیّاشى، ذیل آیه.
منبع:مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن
/ع