گروه فرهنگی رجانیوز - فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری خطاب به کنگره شهدای سیستان و بلوچستان و اظهار علاقهمندی ایشان به مردمان آن دیار که حاصل تجربه عینی و ملموس ایشان از سلوک آنان در دوره تبعید در سال 1356 در شهر ایرانشهر است و توجه ویژه ایشان به این سرزمین فراموش شده و نیز حضور فیلم «شعلهور» ساخته حمید نعمتالله در جشنواره فجر امسال، مرا بر آن داشت تا اشاراتی چند به تاریخچه این سرزمین کهن داشته باشم، زیرا معتقدم همچنان که در دوران رژیم ستمشاهی تلاش فراوان شد تا مردم این سرزمین قومی عقبمانده و بدوی نشان داده شوند، متأسفانه پس از انقلاب و به مدد فیلمهای مخدوش و مغشوش فراوانی که با عدم شناخت مطلق از این سرزمین ساخته شدند، این مردم عدهای قاچاقچی و معتاد جلوه داده شوند، بیآنکه کسی به خود زحمت بدهد نگاهی به پیشینه تاریخی پرشکوه و افتخار این سرزمین بیندازد؛ تاریخی که در دیگر نقاط این سرزمین کمتر مشابه آن را میتوان یافت.
شش ماه پیش، کتاب «وقت بودن» جلیل سامان را مطالعه کردم و دانستم که چاپ این کتاب حاصل بیاعتنایی مسئولان تلویزیون به اکران فیلمی به همین نام است که در سال 87 به تهیهکنندگی شبکه 4 سیما ساخته شده و طُرفه آنکه در جشنواره فجر و نیز خانه سینما جوایز متعددی را دریافت کرده و سپس یکسره به محاق فراموشی فرو رفته و به پرده سینماها راه نیافته است.
![](/Upload/Public/Content/Images/1396/11/30/1910190619.jpeg)
سؤال اینجاست که در دورهای که شرایط از هر زمان دیگری برای معرفی این سرزمین مهیاتر است و بالاترین مقام رسمی کشور اینگونه با شناخت ارزشهای اصیل سیستان و بلوچستان، مردم آن خطه را مورد نوازش قرار میدهند و میگویند: «به مردم باصفا و بااستعداد سیستان و بلوچستان عمیقاً علاقهمندم» دلیل بیاعتنایی محض صدا و سیما به اثری که انصافاً آیینه تمامنمای مردانگی و رأفت اصیل قوم بلوچ است، چیست؟ بیاعتناییای که پدیدآورنده اثر را بهناگزیر و البته خوشبختانه وادار به چاپ قصه این اثر نمایشی کرده است. اگر این فیلم دارای ارزشهای هنری بالایی نبوده، چرا در جشنواره فجر و جشنواره تخصصیتر خانه سینما، این همه جایزه گرفته است؟ شاید چنین به نظر برسد که قصه شیعه و سنی که دشمنان انقلاب قصد بهرهبرداری از آن را برای دامن زدن به اختلافات مذهبی و قومی دارند، مسئولان تلویزیون را به این محافظهکاری غیرعقلایی واداشته، اما واقعیت این است که اتفاقاً این اثر، آیینه تمامنمای اصالت، رأفت، برادری و وحدت قلبی بین دو شخصیت اصلی سنی و شیعه این رمان و فیلم است که به زیباترین وجه ممکن در این اثر جلوه میکند.
![](/Upload/Public/Content/Images/1396/11/30/1910190619.jpeg)
قطعاً بسیاری از خوانندگان این نوشتار نمیدانند که مردم سیستان نخستین قومی بودند که بهرغم فشار خلفای وقت و جریمهشدنهای سنگین بابت لعن نفرستادن به مولا علی(ع) و خاندان ایشان هرگز تن به این کار ندادند و باز هم قطعاً نمیدانند که نخستین قومی که به خونخواهی حضرت اباعبدالله(ع) بر خلیفه وقت شورید و علیه دستگاه جبار یزید دست به قیام زد، سیستانیها بودند. مخاطب این نوشتار قطعاً نمیداند که این سرزمین روزگاری چنان حاصلخیز بود که مردمانش نه تنها خود در آسودگی میزیستند، بلکه قوت سایر استانهای کشور را هم تأمین میکردند و نیز هرگز بقایای شهر سوخته را با بیش از 6هزار سال قدمت به چشم ندیده است تا دریابد که مدرنترین سیستم فاضلاب «اگو» در جهان در این شهر وجود داشته و نیز در آن جراحیهای دشوار، از جمله چشم و مغز صورت میگرفته است! این دو مثال تنها نمونههای اندکی از نشانههای بیبدیل تمدن و فرهنگ پیشرفته در این سرزمین از یاد رفته است، لیکن زخمهای فرهنگی استخوانسوزی که این سرزمین سوخته بر دل و جان خود احساس کرده یک طرف، تصویر توهینآمیزی که سینما و گاهی سیمای ما از مردم سیستان و بلوچستان ارائه داده و مکرراً به عنوان تصویری واقعی به همگان القا کرده از سوی دیگر، مرا به این پرسش واداشته است که اولاً چرا نمیگذارند فرهیختگان این قوم، خود بگویند کیستند و چه عقبه شکوهمندی را پشت سر دارند؟ چگونه است که همگان وقتی میخواهند از مردانگی سخن بگویند پای رستم و زابلستان را وسط میکشند، اما هنگامی که نوبت به ترسیم چهره این مردم میرسد، جز مشتی معتاد و قاچاقچی و شورشی کس دیگری را پیدا نمیکنند؟
جالب اینجاست که وقتی هم دلسوختهای به سبب دغدغه ذهنی و انسانی خویش و با حداقل امکانات و بیتردید با زحمات فراوان اثری شریف را درباره این مردم خلق میکند، سیمای ملی که علیالقاعده باید مروّج همدلی، وحدت قومی و ملی و آیینه تمامنمای اصالتها، مردانگیها و پاسداری از حریم خانواده و تأکید بر مهر و محبت باشد، یکی دو اثر ارزشمند ساخته شده بر این بستر را نیز به دلایلی نامعلوم، مسکوت نگه میدارد تا همچنان پرده سینماها و سیمای ما را قاچاقچیها و معتادها قبضه کنند و بابت بازنمایی این فضایل، هر سال در جشنواره فجر جایزه هم بگیرند! و همچنان این تصور دردناک در اذهان استمرار یابد که سیستانی یا بلوچ بودن چیزی نیست که بتوان به آن بالید و فلان بازیگر سیستانی هم که چهره، لهجه و حتی عباراتی که به کار میبرد، دقیقاً نشان میدهد که سیستانی است، در مصاحبههایش با شرم و خجالت، خود را زاهدانی! معرفی میکند، انگار که زابلی بودن ننگی است که باید پنهانش کرد!
در هر حال عرصه فرهنگ ما مملو از پرسشهای بیپاسخ است و بعید است مسئولان تلویزیون برای این پرسش پاسخ منطقی و درخوری داشته باشند، اما میخواهم خطاب به پدیدآورنده «وقتِ بودن» دستمریزاد بگویم که با وجود آنکه از اهالی فارس است، مردمان این سرزمین فراموششده را چنین گرانسنگ، شریف و عاشق دیده است، هر چند از او که تمام آثارش مشحون از فضایل انسانی و پیروزی عشق بر تفرقه و نفرت است، جز این انتظار نمیرود.
منبع: جوان آنلاین