سیره اخلاقی پیامبراکرم در برابر مخاطبان خویش
رسول خدا صلی الله علیه و آله به حرفهای دیگران گوش میداد، حتی به سخن آنان که بیمار دل بودند و روی اغراض شوم، حرفهایی میزدند، پیامبر (ص) دو گوش شنوا برای آنان بود؛ تا حدی که آنان به ستوه میآمدند و از روی طنز میگفتند: ( او گوش است) خداوند د ستور میدهد که به آنان بگو اگر گوش هم هست ، برای شما گوش خوبی است، به خدا ایمان دارد و به حرفهای مؤمنین نیز باور دارد:( یقولون هو اذن، قل اذن خیرلکم، یومن بالله و یومن للمؤمنین.(48) )آنان از روی آزار، لقب ( گوش) به پیامبر (ص ) میدادن، تا او را خوش باور، ساده لوح و سطحی قلمداد کنند. ولی پیامبر (ص) ، این شیوه را برای جلوگیری از فتنه انگیزی آنان و دستیابی به سوژه های تبلیغاتی برای معارضه و مبارزه اتخاذ کرده بود.شاید اینگونه سکوت کردن و گوش دادن، بهترین شیوه خنثی کردن توطئه هایی باشد که میخواهند حرف بکشند و سوژه درست کنند.به قول صائب تبریزی:نیست درمان مردم کج بحث را جز خامشیماهی لب بسته، خون در دل کند قلّاب را . آیه قرآن ، ضمن اینکه از اخلاق خوش پیامبر اسلام ستایش میکند، اعتماد او را تنها نسبت به حرفهای مؤمنان بیان میدارد.حسن سلوک و رفتار، ایجاب میکند که انسان در ظاهر، حالت پذیرش و قبول از خود نشان دهد، هرچند در دل نپذیرفته باشد. یا اگر کسی خبر، داستان یا مطلبی را باز میگوید، باید چنان با علاقه گوش فرا دادکه تصور شود نمیدانیم و از زبان او برای اولین بار است که میشنویم؛ نه اینکه با بی اعتنایی، نشان دهیم که آن را شنیده و خوانده ایم و از آن مطلعیم!
نمونه هایی از خوب گوش دادن :
الف) با گوینده
نسبت به سخنان هرگوینده باید تحمل و صبوری نشان داد و به آن گوش داد، تا کلامش به پایان برسد. بریدن حرف دیگری شیوه ای ناپسند و دلیل کم ظرفیتی است.در سیره اخلاقی حضرت رسول (ص) و مجلس ان حضرت، آمده است که،( من تکلم، انصتوا له حتی یفرغ(49))کسی که سخن میگفت، به او گوش میدادند، تا سخنش به پایان برسد.درباره حضرت رضا علیه اسلام نیز از ابراهیم بن عباس روایت است که:آن حضرت را هرگز ندیدم که سخن کسی را قطع کند ، مگر آنکه آن شخص از سخن خویش فارغ شود.
ب ) با درد دل کننده
خیلیها دلهایی آکنده از غم و خاطرات تلخ و مشکلات و نابسامانیهایی دارند که آنان را در فشار روحی قرار میدهد. در پی دو گوش شنوایند که با آنها درد دل کنند و بازگویی دردمندیهایشان سبک شوند آنکه عاطفه نشان میدهد و به شکوهها و غمنامه های یک دردمند گوش میسپارد و خود را علاقه مند به شنیدن نشان میدهد، با او نوعی همدردی کرده است. این روحیه خوب و بزرگ، ستودنی است.حضرت علی علیه السلام فرموده است:( از بزرگواری و آقایی است که انسان برای گوش سپردن به شکوی و ناله دردمند، تحمل و صبر داشته باشد(50).)
ج) پرهیز از پرحرفی
گرچه این نکته به آداب گوش فرا دادن مرتبط نیست و بیشتر به گوینده اختصاص دارد، ولی چون در رابطه متقابل با گوینده و شنونده است، قابل طرح و یادآوری است.اغلب ، تصور میشود که در مجالس، گوینده است که چون نیرو مصرف میکند، خسته میشود، شنونده که کاری نمیکند جز شنیدن! در صورتی که اگر آمادگی برای شنیدن نداشته باشد یا حرفها برایش تکراری ، غیرمفید و غیر جذاب باشد، زودتر و بیشتر از گوینده خسته میشود. از این رو، گوینده خودش باید حال شنونده و اقتضای جلسه را مراعات کرده ، از پرحرفی و ( اطاله کلام) بپرهیزد. هرچند سخنوری و نطق برای خود سخنران و گوینده شیرین و خوشایند باشد. در وصایای حضرت خضر چنین آمده است: ( ای جویای دانش! گوینده کمتر از شنونده خسته و مللول میشود. پس هیچ یک از همنشینانت را (با پرحرفی) خسته مکن.(51) )
د. بی اجازه گوش ندادن
از آداب اجتماعی مربوط به گوش دادن، رعایت اذن و اجازه است. اگر کسانی با هم صحبت میکنند و مایل نیستند دیگری سخنانشان را بشنود، نباید به صورت فضولی گوش دهد. یا باید از محل سخن آنان بیرون رفت، یا خود را به کاری دیگر مشغول ساخت که حرفهایشان به گوش نرسد. حداقل آنکه بی تفاوت باشد، نه حساس برای گوش دادن و پی بردن به محتوای مکالمات آنان.
5. رفق و مدارا در برخورد با دیگران
خداوند متعال در قرآن کریم ، رفق و مدارای پیامبر (صلی ا... علیه و اله) با مردم را ناشی از رحمت خدا بر پیامبر (ص) و مایه اجتماع مردم با پیامبر میداند و میفرماید:( فبما رحمۀ من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک(52)) به سبب رحمت خدا برآنان (مسلمانان) نرم شدی و اگر درشت خو و سخت دل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند.واژه ( رفق) در زبان عربی بدین معناست که فرد، کاری را زیبا و دقیق و محکم انجام دهد. این واژه معمولا در مقابل ( خَرق) به کار میرود ( خرق) به معنای انجام کار با شدت و خشونت و زشتی است.(53) ( مدارا) عبارت از نرمی و ملایمت در رفتار با دیگران است که گاه برای در امان ماندن از شر دیگران (مدارای احتیاطی ) و گاه برای بهره مندی از آنان است. با وجود اینکه معنای این دو واژه (رفق و مدارا) بسیار به یکدیگر نزدیک است موارد کاربرد انها در زبان عربی متفاوت است، رفق عمدتاً در مورد موافقان و دوستان و حداثر در مورد غیر مخالفان به کار میرود؛ درحالی که مدارا، به ویژه مدارای احتیاطی، بیشتر در مورد مخالفان و دشمنان به کار میرود. البته گاه این دو واژه در معنایی وسیع تر به کار میروند که هم شامل معنای رفق است و هم شامل معنای مدارا، امروزه در زبان فارسی این دو واژه با یکدیگر مترادف هستند و بصورت ترکیبی و با یکدیگر به کار میروند.(54) به هرحال ، براساس آنچه در زبان عربی و فارسی ازاین دو واژه اراده میشود، معنای این دو واژه در تعلیم و تربیت آن است که مربی، متربیان را با ملایمت، دقت و زیبایی (بدون اینکه مشکل و تکلفی احساس کنند) به سوی اهداف تربیتی مورد نظر هدایت کند.نقل شده است: روزی امام زین العابدین خارج از مدینه بود. مردی به او برخورد و او را ناسزا گفت. یاران امام به او حمله کردند. امام فرمود: دست بردارید؛ سپس رو به آن مرد کرد و گفت: آنچه از کارهای ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است [که تو بر آن واقفی]. آیا نیازی دارای تا آن را برآورده سازم؟ مرد شرمنده شد. سپس امام لباس خویش را به او بخشید و دستور داد هزار درهم به او بدهند. مرد از ان پس همیشه میگفت: شهادت میدهم که تو از فرزندان رسول خدایی.
موارد رفق و مدارا در برخورد با دیگران
الف) رفق و مدارا در تبیین مسائل دینی
معصومان (علیهم السلام) در تبیین احکام و آموزه های دین و نیز در هدایت مردم به راه راست متناسب با درک و فهم خود، با آنان سخن نمیگفتند.، بلکه متناسب با میزان درک مخاطبان ، سخن میگفتند. به نظر میرسید آنان به دو دلیل چنین میکردند: نخست آنکه هدف مربی از ارتباط با متربیان آن است که مراد خود را به آنان بفهماند و از این راه به هدف خود که ایجاد تغییرات مطلوب است برسد. بدیهی است در صورتی مربی به این هدف نایل میشود که متربیان ، مراد او را دریابند. این نیز در گرو آن است که مربی مراد خود را متناسب با سطح درک متربیان بیان کند. دوم آنکه اگر این تناسب رعایت نشود، مربی نه تنها به هدف خود نمیرسد، بلکه ممکن است سوء تفاهم نیز پیش آید و در نتیجه ، تغییراتی که مطلوب مربی نیست رخ دهد. بدین سبب ، معصومان علیهم السلام برخی مطالب را تنها در اختیار افرادی خاص قرار میدادند.
ب) رفق و مدارا در برگزار کردن نمازهای جماعت
پیامبر (ص) نمازهای جماعت را به اختصار میخواندند و دیگران را نیز بدان توصیه میکردند .نقل شده است که: پیامبر (ص) نماز [ جماعت] را به اختصار اما کامل برگزار میکرد. براساس این سیره ، نماز جماعت باید به نحوی برگزار شود که باعث انزجار مردم از نماز نشود؛ و بر امام جماعت است که حال تمام نمازگزاران را رعایت کند؛ چرا که ممکن است در میان آنان، مریض، پیر یا ناتوانی وجود داشته باشد که تاب رکوع و سجود و قرائت طولانی را ندارد؛ یا ممکن است در میان آنان کسی باشد که کار ضروری و فوری دارد. البته این بدان معنا نیست که نماز، بدون رعایت شرایط و ناقص برگزار گردد؛ بلکه بدین معناست که امام جماعت ، در عین رعایت شروط و آداب واجب و ضروری نماز، آن را به اختصار برگزار کند. بدین سبب ، خود پیامبر (ص) نماز را به اختصار اما کامل برگزار میکردند.
ج) رفق و مدارا با افرادی که از نظر ایمان درجات متفاوتی دارند
تفاوت افراد در درجات ایمان نیز در سیره تربیتی معصومان علیهم السلام مورد توجه واقع شده است. این توجه آنان در دو مورد بسیار برجسته است:نخست آنکه آنان کسی را به دلیل پایین بودن درجه ایمان در انزوا قرار نمیدادند و با او نیز مانند دیگران مصاحبت و مجالست داشتند.دوم آنکه آنان از هر کس، متناسب با درجه ایمانش توقعاتی داشتند و بیش از آن بر او تحمیل نمیکردند. سوال و جوابی که بین امام و یکی از شیعیان رد و بدل شده است جالب توجه است:( یکی از شیعیان میگوید: در حضور امام صادق علیه السلام سخن درباره عدهای مطرح شد. من به امام عرض کردم: ما از آنان بیزاری میجوییم؛ زیرا آنان به آنچه ما قائلیم قائل نیستند. امام فرمود:دوستدار ما هستند و به آنچه شما قائلید قائل نیستند، و شما از آنان تبری میجوئید؟ گفتم : آری.امام فرمود: اگر چنین است، ما هم از مزایایی برخورداریم که شما از آنها بی بهره اید؛ پس ما هم باید از شما بیزاری بجوئیم...؟ با آنها دوستی کنید و از آنها بیزاری نجوئید؛ زیرا بعضی از مسلمانان از اسلام، یک سهم و بعضی دیگر دو سهم و بعضی هفت سهم دارند. سزاوار نیست برآنکه از اسلام یک سهم دارد، به اندازه آنکه دو سهم دارد بار کنیم و برآنکه از اسلام دو سهم دارد ، به اندازه ان که سه سهم دارد و ...برای تو مثالی میآورم ( و حضرت داستان مرد مسلمانی که همسایهای نصرانی داشت و به دست او اسلام آورد و به سبب سخت گیریهای او از دین اسلام برگشت را بیان فرمودند) [ امام در ادامه میفرماید] برانان سخت نگیرید مگر نمیدانید... که امامت ما بر رفق و وقار و ... است. مردم را به دینتان و آنچه بر آن هستید ترغیب کنید.ممکن است نرمی و ملایمت معصومان در برخورد با برخی گناه کاران نیز بدان سبب باشد که آنان از نظر ایمان در سطح پایینی قرار داشتند.
د) رفق و مدارا در موعظه
معصومان (علیهم السلام) در مواعظ نیز حال مخاطبان خود را رعایت میکردند و مواعظ خود را عمدتاً کوتاه ایراد میکردند، تا مردم خسته و دلزده نشوند. یکی از اصحاب ایشان نقل میکند: پیامبر (ص) موعظههای خود را در روزهای مختلف، و نه هر روزه انجام میداد؛ زیرا دوست نداشت ما خسته و دلزده شویم.
ه) آثار تربیتی رفق و مدارا
نخست آنکه رفق و مدارا با متربیان موجب جذب آنان به مربی و شخصیت و منش و آرا و عقاید او میگردد. در رفتار امام زین العادین (علیه السلام) با مردی که به ایشان دشنام داد، و نیز در رفتار امام حسن ( علیه السلام) با مرد شامی، این تاثیر بسیار روشن است. همین امر موجب میگردد تاثیر پذیری متّربی از مربی افزایش یابد و به تدریج عقاید و آموزه های او را بپذیرد. در روایتی از امام صادق علیهه السلام، ایشان دلیل مدارا با مردم، به ویژه مخالفان را جذب آنان به سوی دین میداند:( و اما المخالفون فیکلمهم بالمداراة ، لاجتذابهم الی الایمان(55))اما با مخالفان با رفق و مدارا سخن میگوید تا آنان را مجذوب دین کند.دوم آنکه رفق و مدارا با متربیان موجب میشود انان اموزهها و مفاهیم دین را به بهترین وجه ، درک و جذب کنند و به تدریج به مدارج بالای ایمان و کمال برسند، بدون آنکه از اعمال دینی خسته یا دلزده گردند. در توصیه پیامبراکرم (ص) به حضرت علی (ع)به این موضوع اشاره شده است:عبادت خداوند را برای خودت ناخوشایند مکن، که زیاده رو و افراط کار، نه مرکب خود را سالم باقی میگذارد و نه راه را طی میکند.این روایت بیان میکند که رعایت نکردن رفق و مدارا در مقام تربیت، حتی اگر در مورد خود فرد باشد، موجب میشود فرد از عبادت و سایر اعمال دینی خسته و در نتیجه متنفر گردد و بدین سبب از طی مسیر کمال بازبماند.(56)
6. مردم داری
یکی از ضرورتهای اخلاق مسلمانی و معاشرت مکتبی ، (مردم داری) است. یعنی با مردم بودن، برای مردم بودن، در خدمت دیگران بودن. شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن.همراهی و همدردی و همگامی و همخونی با دیگران و هر نام دیگری که بتوانی بر آن بگذاری. لیکن واقعیت ، همه یکی است، یعنی خود را خدمتگزار و غمخوار دیگران دیدن و دانستن.این، رمز و راز حیات اجتماعی یک مسلمان است و برای او ( پایگاه مردمی) و برخورداری از رأفت و رحمت و مودت و حمایت مردم را فراهم میآورد.ماهی به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعی، به حسن سلوک با دیگران.باید دید چه چیزهائی و چگونه رفتارهایی و چه روحیاتی این زمینه و موقعیت و پایگاه را برای انسان پدید میآورد؟ وقتی هدف یک مسلمان ، خدمت بیشتر به همنوعان است، باید راه و رسم آن را هم آموخت. مردم داری ، یکی از این رمزهاست.(57)
نمودهای مردم داری
بدون شناخت نمودها و شاخصهای مردم داری و این خصلت نیکو، نمیتوان به رمز ان دست یافت. چه روحیهها و خصلتهایی سبب جذب دیگران میشود؛ جذبی که راهگشای توفیق بیشتر برای خدمت و همدلی باشد. برخی از این نمودها از این قرار است:
الف) خوش اخلاقی
( حسن خلق) کمندی است که دیگران را در دام محبت اسیر میکند. کیست که از برخورد شایسته خوشش نیاید و جذب چنین انسانی نشود؟ از امام صادق علیه السلام پرسیدند: حد و مرز اخلاق نیک چیست؟فرمود: آن است که: اخلاقت را نرم کنی، کلامت را پاکیزه سازی ، و با چهره ای باز و گشاده با برادران دینی ات روبرو شوی(58)گشاده رویی از بارزترین صفات رسول خدا (ص) بود که سهمی عمده دز جذب مردم به اسلام و شیفتگی آنان به شخص پیامبر اسلام داشت. خداوند درباره این خصلت مردمی رسول اکرم (ص) میفرماید: ( فبما رحمۀ من الله لنت لهم و لو کنت فظًا غلیظ القلب لانفضوا من حولک(59)) به خاطر رحمت الهی بود که برای مردم نرم شدی و اگرتندخو و خشن و سخت دل بودی، از دور تو پراکنده میشدند. در ادامه آیه میفرماید: پس، ازآنان درگذر، برایشان استغفار کن، و در کار با آنان مشورت نما. گویا که ( عفو) ، ( استغفار) و ( مشورت) نمونه های دیگری از حسن خلق و رفتار مردم دارانه و جاذب است، چرا که نوعی اعتماد به مردم و به حساب آوردن آنان است و چنین برخوردی عامل جاذبه شخص میگردد.
ب) ساده زیستی و مردمگرایی
مبلّغ دین، باید چونان انبیای الهی، با مردم بجوشد ؛ مثل آنان زندگی کند؛ ساده و بی آلایش بنماید؛ خود را در حجاب تجمل و رفاه پنهان نکند؛ با مردم تماس نزدیک و رو در رو بیابد و همسطح توده ی مخاطب خود جلوه کند.تبلیغ دینی در لباس تجمل، اثر معکوس میگذارد و ضد تبلیغ میشود.جامعه را از دینداری و دین خواهی دور میکند و آنان را به وادی بی اعتقادی و هرهری مذهبی میکشاند. تجربه ی مغرب زمین ، شاهدی بر این مدعاست.ارباب کلیسا، زندگی پرتجمل را برگزیدند و از زندگی عادی مردم، دورتر و دورتر شدند. مبلغان مسیحیت در غرب، در منطقه یی که میزیستند ، معمولا جزو اشراف و طبقهی فرا دست جامعه بودند، کشیش ، از اشراف روستا و اسقف ، جزو اشراف منطقه و کار دینالها، در میان اشراف کشور جای داشتند. زندگی هر گروه از این طبقات روحانی، با زندگی مردم عادی مخاطب خود، فرسنگها فاصله پیدا کرد. این شرائط و احوال، بی اعتمادی جامعه ی غربی را به کلیسا و مبلغان مسیحیت آفرید و جامعه ی دینی قرون وسطایی غرب را به جامعه لاییک و دور از مذهب امروز مبدل ساخت .
نفوذ مبلغان روحانیت شیعی، در پرتو مردمی بودن و ساده زیستی آنان تحقق یافت. مبلغان روحانی، در روستاها و شهرها ،چون مردم میزیستند؛ با آنان بسر میبردند؛ در غم و درد ایشان شریک میشدند، چونان عضوی از خانواده ی مخاطبان خویش میبودند و در حرات و عسرت، همدمی میکردند.این عنصر و خصلت ارجمند ، باید محفوظ بماند. مبلغان دین، در صورتی میتوانند به تاثیرگذاری خود مطمئن باشند که با زبان مردم و در کنار مردم سخن بگویند. باید بدانند که در موضعی برتر و در شکل و شمایلی مجلل، سخن از عرش تجمل به سطح فرو نمیآید و در دلها اثر نمیگذارد؛ بلکه – همان گونه که اشاره شد – اثر معکوس مینهد و به مرور – حصاری آهنین در گرداگرد قلبها میکشاند و آنان را از شنیدن حرف دین، محروم میسازد(60).
ج) بخشش و محبت
آدمیزاد، بنده احسان است. به هرکس نیکی کنی، او را رام و مطیع خویش میسازی و به هرکس محبت و لطف کنی، قلعه دلش را فتح کرده ای. به قول سعدی:
بنده حلقه بگوش، ارننوازی، برود
لطف کن لطف ، که بیگانه شود حلقه بگوش
این تعلیم حضرت رسول (ص) است که :( ای مردم! میدانم که نمیتوانید با اموالتان همه مردم را راضی کنید، ولی با چهره باز و گشاده رویی و خوش اخلاقی ، میتوانید.(61) ) این هم گام دیگری در جذب دلها و ایجاد الفتها و تحکیم رابطه های عاطفی در جامعهی بشری است.
محبت نیروی نفوذ در دلها
نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروی محبت اداره شود. قرآن کریم خطاب به پیغمبر میکند که ای پیغمبر ! نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست داری:( فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر(62).)به موجب لطف و رحمت الهی ، تو برایشان نرمدل شدی که اگر تندخوی سختدل بودی از پیرامونت پراکنده میگشتند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن. در اینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهری دانسته که نبی مکرم نسبت به آنان مبذول میداشت. باز دستور میدهد که ببخششان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از آثار محبت و دوستی است، همچنانکه رفق و حلم و تحمل همه از شؤون محبت و احسان اند.
او به تیغ حلم چندین خلق را
واخرید ازتیغ، چندین حلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل زصدلشکر ظفر انگیزتر(63)
و باز قرآن میفرماید:(و لاتستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوۀ کانه ولی حمیم(64)) نیک و بد یکسان نیست. با اخلاق نیکوتر دفع شرّکن که آنگاه آن که بین تو و او دشمنی است گویا دوستی خویشاوند است.
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید
به احسان توان کرد و وحشی به قید
عدو را به الطاف گردن ببند
که نتوان بریدن به تیغ این کمند(65)
امیرالمؤمنین نیز در فرمان خویش به مالک اشتر آنگاه که او را به زمامداری مصر منصوب میکند، درباره رفتار با مردم چنین توصیه میکند:(واشعر قلبک الرحمۀ للرعیه و المحبة لهم و اللطف بهم(66)...)احساس مهر و محبت به مردم را و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن...از عفو و گذشت به آنان بهره ای بده همچنانکه دوست داری خداوند از عفو و گذشتش تو را بهره مند گرداند.
اکسیر عشق و محبت
از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است، شعرای پارسی زبان عشق را، ( اکسیر) نامیده اند.کیمیاگران معتقد بودند که در عالم ماده ای وجود دارد به نام ( اکسیر) یا ( کیمیا) که میتواند ماده ای را به ماده دیگری تبدیل کند؛ قرنها به دنبال آن میگشتند. شعرا این اصطلاح را استخدام کردند و گفتند آن اکسیر واقعی که نیروی تبدیل دارد عشق و محبت است، زیرا عشق است که میتواند قلب ماهیت کند. عشق مطلقا اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد، یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل میکند. مردم هم فلزات مختلفی هستند: ( الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة.)(67) عشق است که دل را دل میکند و اگر عشق نباشد دل نیست، آب و گل است.
هرآن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده را غیر از مشت گل نیست
الهی ! سینه ده آتش افروز
در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
شهید مطهری (ره) در مورد آثار عشق و محبت می فرماید:"از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است. محبت نیرو آفرین است. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ میکند و حتی از کودن، تیزهوش میسازد. عشق است که از بخیل ، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا میسازد. عشق تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی و یا سردی و بی حرارتی را از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب، از میان میبرد، عقدها و کینهها را زایل میکند و از بین برمی دارد."(68) اسلام نیز قانون محبت است. قرآن ، پیغمبر اکرم را ( رحمه للعالمین ) معرفی میکند: ( و ما ارسلناک الا رحمۀ للعالمین(69)) نفرستادیم تو را مگر که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان. یعنی نسبت به خطرناکترین دشمنانت نیز رحمت باشی و برآنان محبت کنی.
محبت منطقی و عاقلانه:
اما محبتی که قرآن دستور میدهدآن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوماً به سوی ما کشیده شود، محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم. این محبت نیست بلکه نفاق و دو رویی است. محبت آن است که با حقیقت توأم باشد. محبت خیررساندن است و احیاناً خیر رساندنها به شکلی است که علاقه و محبت طرف را جلب نمیکند. چه بسا افردی که انسان از این رهگذر به آنها علاقه میورزد و آنها چون این محبتها را با تمایلات خویش مخالف میبینند به جای قدردانی دشمنی میکنند. بعلاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص.(70) مبلّغ میبایست مؤدب و مهربان باشد؛ ادب اجتماعی را رعایت کند؛ با مردم، با خلق و خوی خوش مواجه گردد، آنان را به معاشرت و همسخنی خویش تشویق کند؛ با برخوردهای ناشایست ، آنان را از خود نیازارد و زمینه های بدبینی را نسبت به دین و پیام آوران دین، در ایشان نیافریند.مقام معظم رهبری در سخنی میفرمایند: ( در آموزشها، اخلاق و ادب و مهربانی و عطوفت، دایماً در مد نظرتان باشد... طوری برخورد بکنید که شاگرد، در شما احساس مهربانی بکند. در این صورت است که سخن حق ، جای خودش را بازخواهد کرد... خدای متعال به پیامبرش – که بزرگترین آموزگار و قویترین صاحب بیان، از اول تا آخر تاریخ است ... میفرماید: ( و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک) اگربداخلاق بودی، از اطرافت متفرق میشدند. با این که حرف پیامبر ، حرف درستی است و از حرف ایشان ، حرفی محکمتر وجود ندارد؛ اما همین صاحب حرف محکم، اگربداخلاق بود، حرفش را قبول نمیکردند(71).)
د) تواضع و خاکساری
همچنان در پی بیان نمونه هایی از روحیهی ( مردم داری) هستیم. افتادگی و تواضع و فروتنی، یکی دیگر از این ویژگیهاست. چنین کسانی میتوانند مردم را دور شمع وجود خودشان جمع کنند، آن گونه که پیامبر خدا بود و انجام میداد. تکبّر، پشت انسانها را خالی میکند و زیر پا را هم! مردم، از پیرامون افراد مغرور و متکبر و خودخواه، پراکنده میشوند، برعکس آن، تواضع، مردم را به محبت و عنایت و حمایت میکشاند. امام علی (ع) فرموده است:( سه چیز موجب محبت دیگران میشود: ( الدین و التواضع و السخاء(72))دینداری، فروتنی و بخشندگی.مغروران و خودبزرگ بینان ، هرگز نمیتوانند با جمعی کار کنند و حمایت آنان را همواره همراه خود د اشته باشند. اگر هم چند صباحی مردم در پی آنان باشند، به تدریج رهایشان میکنند. میگویی نه؟ به اطراف و دوستانت بنگر، و به آنان که کاری در دستشان است دقت کن. ببین متکبران در میان مردم جا و محبوبیت دارند، یا متواضعان؟خداوند متعال در قرآن کریم افراد متواضع را چنین توصیف فرموده: ( بندگان خداوند رحمان آنها هستند که آرام و بی تکبر بر زمین راه میروند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام میگویند و با بی اعتنایی و بزرگواری میگذرند(73))البته این نکته را هم باید متذکر شد که تواضع و فروتنی بطور مطلق پسندیده نیست و مواردی از آن استثنا شده از جمله تواضع در برابر متکبرّان و کافران و تواضع در برابر متجاهر به فسق و تارک الصلوۀ و همینطور تواضع به خاطر ثروت و مال و دارایی فرد که به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است.
ه) حوصله و تحمل
( سعه صدر) وسعت نظر و ظرفیت لازم داشتن، از نمونه های دیگر ( مردم داری) است. گاهی افراد بی حوصله اند، از جایی و چیزی ناراحتی دارند، یا ضرر و آسیبی دیده اند، یا تحت فشار و گرفتاری اند، توقعهایشان بالاست، عصبانی میشوند، حرف تند میزنند و ...آن که صبور باشد و بردبار ، میتواند با مردم کنار آید.آن که تحمل حرفها ، تندیها و بداخلاقیها را در ( مکتب صبر) تمرین و تجربه کرده باشد، میتواند در ارتباط با مردم، به خدمت خویش و حضور کریمانه در کنارشان ادامه دهد. خود تحمل و مقاومت، برای انسان، هوادار درست میکند. از کوره در نرفتن، بردباری نشان دادن، خشمگین نشدن، از آثار این ( ظرفیت) است. کسی که از این ویژگی اخلاقی برخوردار باشد، از یاری و حمایت دیگران هم برخوردار خواهد بود. باز بشنویم از کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام که فرمود: ( بالحلم تکثر الانصار(74)) و نیز این کلام نورانی حضرت :( بالاحتمال و الحلم یکون لک الناس انصارا و اعوانا(75)) که هر دو سخن ، معنای مشابه دارد، یعنی : در سایهی حلم و بردباری و تحمل است که یاوران زیاد میشوند و مردم ، پشتیبان و حامی تو میگردند.این خصلت ، بویژه برای کسانی که با مردم در تماس و ارتباط بیشتری هستند و در معرض مراجعات ، طرح سوالها ، نیازها، توقعات و مشکلاتند، ضروری تر و از مهمترین صفات شایسته برای مسؤولان است.
حلم و بردباری در برخورد با نادان
شعری است در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
و ذی سفه یواجهنی بجهل
واکره ان اکون له مجیا
( سفیه) نه معنایش دیوانه است، بلکه یعنی کسی که رشد فکری ندارد. در این شعر اگر به جای سفیه کسی باشد که رشد فکری و هدف داشته باشد، کار او جنبه اجتماعی پیدا میکند و دبگر جای گذشت نیست. ( و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(76)) ( و هرگاه که مردم نادان به آنها خطاب کنند، با سلامت نفس و (زبان خوش) جواب دهند.) امیرالمؤمنین چنین سخنی میخواهد بفرماید.( و ذی سفه یواجهنی بجهل) بسا هستند آدمهایی که رشد فکری ندارند، با روی جهالت و نادانی خودشان با من روبرو میشوند، از من بدگویی میکنند، به من فحش میدهند ( و اکره ان اکون له مجیبا) [ و من کراهت دارم از اینکه پاسخ آنها را بدهم.]
یزید سفاهۀ و ازید حلما
کعود زاد فی الاحراق طیبا
خیلی اتفاق میافتد که او بر سفاهت و جهالت و بدگویی خودش میافزاید، من بر حلم خود میافزایم، مثل آن عودی است که در آتش میاندازند؛ هرچه آتش بیشتر میسوزد، بیشتر بوی خوشش ظاهر میشود. غرض اینکه حلم نیز یک ارزش اخلاقی است.
این شعر در ( مطول) است:
و لقد امرعلی اللئیم یسبنی
فمضیت ثمۀ قلت لا یعنینی
من بر بعض اشخاص پست ناکسی عبور میکنم (مرور میکنم) او فحش میدهد [ باخود] میگویم مقصود او من نبودم.(77)
و) تفقّد و رسیدگی
مردم، بویژه گرفتاران و دردمندان ، نیازمند احوالپرسی ، رسیدگی، سرکشی و در یک کلمه ( تفقد) ند. گاهی یک احوالپرسی و سلام، شادابی روح و نشاط زندگی فراوانی (برای هر دو طرف) پدید میآورد.گاهی سر زدن به همسایه و عیادت یک بیمار و شرکت در یک مجلس ختم یا عروسی ، مبدأ بسیاری از دوستیهای ماندگار میشود. پرسیدن از گرفتاریها و مشکلات دیگران و تلاش در حل و رفع آنها، در دلها را به روی انسان میگشاید.پس چه باید کرد؟ روشن است: با مردم زیستن، با همسایهها و همشهریها و همکاران و معاشران و همنوعان ، جوش خوردن ، انس گرفتن، در رنج و راحت دیگران شریک شدن، فاصلهها را با دیگران کوتاه کردن، قطع رابطه را به ( آشتی) بدل کردن، اختلافها و کدورتها را زدودن و ...
اینها همه ( عمل صالح ) است و خداوند چنین نیکوکاران را دوست میدارد.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی
باید با ( عمل) دیگران را جذب کرد ، نه با ( حرف)! ( گفتار بی عمل) چک بی محل است. و مردم داری اخلاق انبیاء و اولیاست.
خدمت به بندگان خدا
از نقاط بسیار حساس در اخلاق اسلامی حس تعاون و تعاضد و خدمت به مردم بخصوص خدمت به مؤمنان و صالحان است. از مجموعه تعالیم اسلامی و سیره اولیاء ، علیهم صلوۀ ا... استفاده میشود که پس از ادای فرایض ، بالاترین وسیله برای تقرب به خداوند متعال این خصلت نیکوست. اولیای خداوند همواره در خدمت مردم بودند و شخصاً در رفع حوایج آنان اقدام میکردند.از قرآن مجید استفاده میشود که آنچه به سود مردم باشد پایدار و جاوید خواهند بود و آنچه سودمند نباشد، مانند کف بر روی آب، بزودی از میان میرود و اثری از آن باقی نمیماند.پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله فرمود: ( مردم عائله و جیره خواران خداوندند. محبوبترین آنها نزد خدا کسی است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده ای را خوشحال کند. ) بعضی از مردم گمان میکنند که عبادت تنها به نماز خواندن و روزه گرفتن است و پاره ای از اینان بحدی در غفلت و نادانی و خودخواهی فرو رفته اند که اگر در برابر دیدگانشان مردم از گرسنگی جان دهند هیچ متاثر نمیشوند.(78)
ز) رازداری
راز به اقتضای حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه راز نمیشد. چه بسا انسان از بعضی اسرار دیگران آگاه شود، اما باید امین مردم بود و آبرویشان را نریخت و برایشان مشکل پدید نیاورد.حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش و پیش از هرکس از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش باخبر است. اما... حلم و بردباری و پرده پوشی و رازداری او بیش از همه است. اگرخداوند ، کارهای پشت پرده و پنهانی بندگانش را افشا کند، آیا کسی با کسی دوست میشود؟ اگرخداوند، ( آن کارهای دیگر) مردم را رو کند، برای چه کسی آبرو و حیثیتی باقی میماند؟ خداوند، کریم است و آبروداری و خطاپوشی میکند و زشتکاریهای پنهانی مردم را فاش نمیسازد و گرنه کیست که در برابر افشاگریهایش بتواند تاب آورد؟ این همان است که در دعای کمیل میخوانیم ( و لاتفضحنی بخفی مااطلعت علیه من سری... ) ( آبرو) از هر سرمایه ای بالاتر است و با رازداری میتوان ( آبروداری) کرد. کسی که از عیب پنهان و راز مخفی کسی مطلع میشود و آن را در بوق و کرنا میکند، گهنکار است و مدیون حق مردم.اگر حرفی را از کسی شنیدی که راضی به نقل آن برای دیگری نبود، نقل آن گناه است اگر بیان یک راز، آبروی یک خانواده را به خطر اندازد، فردای قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشوار است(79)
7. برخورد کریمانه
همیشه عملهای بزرگ و اقدامهای والا، از سوی صاحبان روحهای بلند سر میزند. اینکه نیکی را به نیکی پاسخ دهیم و به لبخند دیگری با لبخند پاسخ دهیم، رفتاری عادی است.برخورد کریمانه، نشان دادن نوعی(مناعت طبع) و (بلند همتی) و (روحیة والا) است که دیگران هم تحت تا ثیر قرار میدهد. مثلا آنکه بدی را با نیکی پاسخ بگویی و قهر و خشونت را با محبت و علاقه.فتوّت و جوانمردی در برخورد، یکی از این گونه(بزرگواری)ها در معاشرتهاست (خود) را ندیدن و برای (دیگران) در قاموس زندگی شخصی، جایی باز کردن و دلی به دست آوردن و تکیهگاهی برای یک بینوا گشتن!در عهد کهن، رمز و راز پیدایش گروههایی از(جوانمردان) و (عیاران) همین روحیة خدمت به هم نوع و یاری بی دفاع و پناه بودن برای بیپناهان بوده است.فتوت و جوانمردی زیباترین آرایش یک انسان است. به فرمودة امیر مومنان علی علیه السلام:( ما تزین الانسان بزینۀ اجمل من الفتوة(80)) انسان به هیچ زینتی زیباتر از مروّت و جوانمردی آراسته نشده است.
مفهوم فتّوت
بی دردی و بی خیالی نسبت به وضع مردم و نیاز محرومیت و مظلومیت آنان، از مردانگی و ازمسلمانی به دور است، از آن سو، غم مردم خوردن و حامی مظلوم بودن و یاری به بینوا رساندن مسلمانی و مردانگی است.برخی از نشانههای رادمردان که درروایات آمده، از این قرار است:
الف) عفو و گذشت
روحهای بزرگ، ظرفیت بخشایش و گذشت نیز دارند، اما افراد حقیر و فرومایه ، به سرعت درصدد انتقام برمی آیند. به فرموده حضرت علی علیه السلام: ( لیس من شیم الکرام تعجیل الانتقام)(81) شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهای بزرگوار نیست.کینه توزی و لجاجت، ویژه روحهای حقیر و همّتهای پایین است. برعکس آنان که نظر بلند و روح بزرگ دارند، پوزشها را میپذیرند، از خطاهای دیگران چشم میپوشند و از حق شخصی خویش درمی گذرند. بلند نظری انسان، عامل محبت دلهای دیگران است. برای خود انسان نیز نوعی لذت روحی دارد و گفته اند: ( در عفو ، لذتی است که در انتقام نیست.)عفو و گذشت و چشم پوشی و نادیده گرفتن لغزشهای دیگران، دانه های جلب محبت است و دیگران را خوشبین، وفادار و بامحبت نگاه میدارد.امام سجاد علیه السلام در دعای بلند ( مکارم الاخلاق) از خداوند متعال این گونه میطلبد:( خداوندا... مرا ثابت قدم و استوار بدار، تا با ناخالصان و دغلها، خیرخواهانه برخورد کنم، و هرکس از من دوری گزید، من با او نیکی کنم، و به کسی که مرا محروم کرده ، بذل و عطا کنم، و با آن که با من قطع رابطه کرده، بپیوندم، و کسی را که غیبت مرا کرده است، به خوبی یاد کنم، توفیقم ده که نیکی را سپاسگزار باشم، و ... از بدی ، چشم پوشی و درگذرم(82).)آئین ( رادمردی) حکم میکند که صاحبان قدرت و مکنت، دستی هم به سر و گوش محرومان بکشند و بازوی انان را بگیرند و از زمین گیری و خاک نشینی بلند کنند، عزت ببخشند و حرمت گزارند. این زکات توانایی و توانگری است!مردانگی چیست؟ جز ایثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگی و نوازش، صبوری و تحمل، همت بلند و حسن خلق، یکرنگی و وفاداری، صداقت و دلجویی...
ب) آغاز به نیکی
گاهی کسی از انسان چیزی میطلبد ، انسان هم پاسخ میدهد. ولی اخلاق جوانمردانه آن است که حفظ آبروی دیگران کنی و پیش از سوالشان، در رفع نیازشان بکوشی که این خصلت، مردانگی و فتوت است و نشانه کرامت روح به تعبیر حضرت علی (علیه السلام) (الکریم من بدء باحسانه(83)) کریم کسی است که آغازگر نیکی باشد و شروع به احسان کند.
ج) پاسخ بدی با نیکی
این رفتار نیز، روحیه ای والا و عفوی بزرگ میخواهد که اگر دیگران بدی کردند و ناسزا گفتند و بی اعتنایی نمودند، تو خوبی کنی و ادب و احترام نشان دهی و اگر از تو بریدند و قطع رابطه کردند تو قطع رابطه نکنی و پیوندها را نگه داری ، حضرت علی علیه السلام فرمود( جوانمرد کسی است که بدی را با نیکی پاسخ دهد) آری... در عفو، لذتی است که در انتقام نیست.
د) عفو با قدرت
جوانمرد کسی است که وقتی قدرت دارد و میتواند انتقام بگیرد، درگذرد و عفو را پیشه ی خود سازد. علی علیه السلام فرمود: ( الکریمُ إذا قَدَرَ صَفَحَ و إذا مَلِکَ سَمِحَ و اذا سُئِلَ اَنجَح(84)) جوانمرد و بخشنده کسی است که : - وقتی قدرت یابد، درگذرد و ببخشاید – و چون توانمند و مالک گردد، عطا کند و ببخشد ، - و آنگاه که چیزی از او خواسته شود، نیاز را برآورد.
ه ) غمخواری محرومان
جوانمردان به نیازمندان رسیدگی و نسبت به آنان حمایت و دلجویی میکنند و خود را در راحت و رنج دیگران شریک میشمارند.
جوانمردی همان خوشخویی، بخشندگی، مردم نوازی ورسیدگی به بینوایان است و همه اینها به شکرانهی قدرت و توانی که پروردگار عطا کرده است به گفته حافظ:
ای صاحب کرامت! شکرانهی سلامت
روزی تفقّدی کن، درویش بینوا را
و) نمونه های تاریخی از برخورد کریمانه
1.پیامبر (ص) و ( پیمان جوانمردان)
از فرازهایی برجسته دوران جوانی رسول خدا (ص) پیش از بعثت، شرکت و عضویت او در پیمانی بود که عده ای از جوانمردان قریش برای دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به ( حلف الفضول) معروف شد. این گروه، خود را ملزم و متعهد میدانستند که به استغاثه و استمداد بی پناهانی که به حقشان تجاوز میشود پاسخ دهند. پیامبر خدا (ص) از این پیمان به عظمت و نیکی و با افتخار یاد میکرد و هرگز حاضر نبود به هیچ قیمت ان را بشکند.
2. مروت علی علیه السلام با قاتل خود
امیرالمرمنین علی علیه السلام، با آنکه میدانست قاتلش ( ابن ملجم) است، اما معترض او نشد و قصاص قبل از جنایت نکرد. مردانگی را به حدی رساند که به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: او که اکنون در اختیار شماست ، با او مدارا کنید و اگرمن از دنیا رفتم، تنها یک ضربت به او بزنید و دستور داد از شیر و غذای خودش به او هم بدهند.این گونه حتی دشمنان و اسیران را مورد محبت و مروت قرار میداد.
3. امام حسن علیه السلام و مرد شامی
مرد شامی که در اثر تبلیغات معاویه، دشمن اهل بیت (علیهم السلام) بود، در مدینه، امام مجتبی علیه السلام را دید و شروع کرد به ناسزاگویی و لعنت و ... آن حضرت نیز هیچ نمیگفت. سخنانش که تمام شد حضرت رو به او کرد، سلام داد و لبخند زد و فرمود : گویا غریب هستی! اگر از ما چیزی بخواهی میدهیم، اگرراهنمایی بخواهی ، رهنمون میشویم، اگربخواهی بارت را به مقصد میرسانیم. اگر گرسنه ای سیرت میکنیم، اگربرهنه ای ، تو را میپوشانیم، اگر نیازمندی بی نیازت میکنیم، اگر رانده شده و بی پناهی ، پناهت میدهیم، اگرحاجتی داری برمی آوریم، اگر به منزل ما بیایی، تا وقتی که بخواهی بروی، مهمانت میکنیم و ...مرد شامی که این سخنان را شنید و این برخورد را دید، گریست ، و گفت: شهادت میدهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد.تو و پدرت در نظر من منفورترین اشخاص بودید ، اما اینک تو محبوب ترین فرد در نظر منی. آنگاه به خانه امام علیه السلام رفت و تا بود، مهامان او بود و از دوستداران اهل بیت علیهم السلام گردید. این معجزهی رفتار کریمانه است که حتی دشمن را به دوست تبدیل میسازد.
4. بازاری و مالک اشتر
شهید مطهری (ره)داستان مالک وبازاری را اینچنین نقل می کند:داستان مالک اشتر را همه شنیده اید: او که مردی قوی اندام و قوی هیکل بود از بازار کوفه میگذشت. یک بچه بازاری آنجا نشسته بود. او را نمیشناخت. نوشته اند یک بندقه ای – که نمیدانم چه بوده، مثلا آشغالی – را برداشت پرت کرد به سر و صورت مالک، مالک اعتنایی نکرد و رد شد. بعد از اینکه رد شد، شخصی به آن بازاری گفت: آیا شناختی این کسی که این جور به او اهانت کردی ، مسخرهاش کردی که بود؟ گفت: که بود؟ گفت: مالک اشتر امیر الجند و سپهسالار علی بن ابی طالب. بدنش به لرزه افتاد. گفت: قبل از اینکه در باره من تصمیمی بگیرد بروم از او معذرت بخواهم. تعقیبش کرد، دید رفت داخل مسجد و شروع کرد به نماز خواندن دو رکعت نماز خواهد. صبر کرد تا نمازش را سلام داد. بعد سلام داد و افتاد به التماس که من همان آدم بی ادب بی تربیتی هستم که به شما جسارت کردم، نمیشناختم، و از این حرفها. مالک گفت: به خدا قسم اصلا من نمیخواستم به مسجد بیایم، جای دیگر میرفتم. به خدا قسم من به مسجد نیامدم جز برای اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا کنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند. این کار اسمش چیست؟ یک ارزش اخلاقی بسیار عالی. درباره ائمه اطهار، ما از این جور قصه ها، حکایات، و داستانها الی ماشاء الله داریم.(85)
8. عدم توقع بیجا
سئوال و درخواست از دیگران، هرچند کوچک و ناچیز ، شخصیت انسان را لکه دار میکند و موجب وارد شدن ضربه به آن میشود. اسلام میگوید تا میتوانید سئوال و خواهش در زندگی نداشته باشید و از کسی چیزی نخواهید مگر اینکه مجبور باشید و اسلام بر این موضوع به اندازه ای اصرار دارد که میگوید، آن افرادی که نیازی ندارند اما در زندگی آنان سئوال هست – مانند گدایی که قوت شبانه روز یا ماه و سال خود را دارد – در روز قیامت آبرو ریخته محشور میشوند و گوشت به صورت نخواهند داشت. اسلام میگوید خواهش کردن از دیگران به شخصیت انسان ضربه وارد میکند و راضی نیستم که به شخصیت تو ولو بسیار کم – ضربه وارد گردد.در روایات میخوانیم که پیامبر اکرم (ص) اصحاب را به شکلی تربیت نموده بود که اگر صحابه ای سوار بود و تازیانهاش بر زمین میافتاد، از ر فیق پیادهاش تقاضا نمیکرد که تازیانه را به او بدهد بلکه خود پیاده میشد و تازیانهاش را برمی داشت(86).
9. دعوت مردم با کردار نه گفتار
می دانیم که یکی از وظایف عمده و اصلی روحانیت ، دعوت مردم است به خودسازی، و تربیت اسلامی، و شدن و صیرورت دینی. و این دعوت باید با کردار و عمل باشد ، نه گفتار و قول. کمال انسان به شدن و صیرورت انسان است، یعنی: انسان ، در این جهان، در دوره حیات ، با تربیت اسلامی، انسان شود (همان گونه که به صورت، انسان است، به سیرت و باطن نیز انسان بشود)، و صیرورت پیدا کند و طلبه و روحانی و عالم و واعظ دینی ، باید برای دیگران، در این شدن و صیرورت ، سرمشق باشند. آنهم چنانکه یاد شد – با عمل، نه تنها با سخن. امام صادق (ع) میفرماید:( رَحِمَ اللهُ قَوماً کانوا سِراجاً و مَناراً، کانوا دُعاۀً إلینا بِاَعمالِهم، و مَجهودِ طاقَتهم...)(87) خداوند رحمت خویش را نصیب کسانی کند که مانند چراغ فروزان و مشعل سوزان ، راه دیگران را روشن ساختند، و با کردار خود، مردمان را به راه ما فراخواندند، و با تمام توان و قدرت عملی خود، حق را شناساندند.بدینسان ملاحظه میکنید که شناخت متعهدانهی منشأ صنفی و بستر جریان فرهنگی و تکالیف و وظایف وابسته به صنف و جریان، انسان را به خودسازی وادار میکند، که هان! من در این صراط پای نهاده ام، و جزئی از چنین جریانی هستم و صاحب این وراثتم.(88)
10. اخلاق پیامبر اسلام (صلی ا... علیه و آله) الگوی عملی برای همهی مبلغین
در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که امام حسین (علیه السلام) می فرماید: از پدرم وضع داخلی رسول خدا (ص) را پرسیدم . پس فرمود به خانه رفتن آن حضرت به اختیار خودش بود چون در منزل جای میگرفت اوقات خود را سه قسمت میکرد: یک قسمت برای خدا و یک قسمت برای اهل خانه و قسمت دیگر برای خود. آنگاه وقتی را که به خود اختصاص داده بود بین خود و مردم تقسیم میکرد و چیزی از آن وقت را از مردم دریغ نمیداشت. روش آن حضرت چنین بود که ان وقتی را که برای مردم گذارده بود اهل فضل و دانش را مقدم میداشت و آنها را براساس مقدار دانشی که در دین دارند تقسیم میکرد. بعضی یک حاجت و بعضی دو حاجت و بعضی چند حاجت داشتند. پس به کار آنها میپرداخت و انها را به کاری که صلاح خودشان در آن بود مشغول میداشت. از اهل فضل درباره مردم سئوال میکرد و آنها را برکاری که سزاوار است آگاه میکرد و میفرمود باید حاضرین به غایبین خبر رسانند و به من برسانید درخواست کسی را که به من دسترسی ندارد. همانا کسی که به حکمرانی درخواست ناتوان را برساند، خداوند قدمهای او را در روز قیامت استوار سازد. نزد آن حضرت جز این گونه امور بیان نمیشد و از کسی جز این گونه مطالب پذیرفته نمیشد. مردم برای کسب دانش بر آن حضرت وارد میشدند و متفرق نمیشدند، جز اینکه چیزی بدست آورده باشند و خارج میشدند، درحالی که خود راهنمایی بودند.امام حسین علیه السلام می فرماید از پدرم رفتار آن حضرت را در خارج از منزل پرسیدم فرمود: رسول خدا زبان خود را جز در آنچه مربوط به او بود بازمی داشت. با مردم انس و الفت داشت و انان را از خود نمیراند. بزرگ هر قومی را بزرگ میداشت و او را به عنوان والی بر آنها میگمارد. از مردم برحذر بود و از خود مواظبت میکرد، بدون آنکه روی خود را از آنان درهم کشد و کج خلقی کند. از اصحاب خود تفقد مینمود. آنچه را میان مردم میگذاشت از مردم میپرسید. کار نیک را نیکو میداشت و آن را تقویت میکرد و کار بد را بد میشمرد و آن را تضعیف میکرد. در هر کاری میانه رو بود و شدت و ضعف نداشت. غفلت نمیکرد تا مبادا مردم غافل شوند و منحرف گردند. از حقی کوتاهی نمیکرد، چنانکه از حق تجاوز نمیکرد. آنان که دور او را گرفته بودند بهترین مردم بودند و برترین آنها نزد او کسی بود که بیشتر از همه خیرخواه مسلمانان باشد و مقام آن کسی نزد او بالاتر بود که مواسات و همیاری او با مسلمانان بهتر از همه باشد.امام حسین علیه السلام گوید از پدرم درباره مجلس آن حضرت پرسیدم فرمود: آن حضرت هیچگاه نمینشست و برنمی خواست مگر به یاد خدا و در مجلسی برای خود جای خاصی قرار نمیداد و از اینکه دیگران برای خود جایی در مجلس تعیین کنند نهیمی فرمود. هرگاه به مجلسی وارد میشد، در اولین جایی که خالی مانده بود مینشست و به این کار امر میفرمود. برای هر یک از همنشینان خود بهره ای داشت و هیچکس گمان نمیبرد که دیگری نزد او گرامی تر از خود اوست. با هر کس که همنشین او میشد، به قدری میماند که او خود برخیزد. هرکس درخواستی به نزد او میآورد ، بازنمی گشت مگر آنکه خواستهاش برآورده شده باشد یا سخنی نیکو شنیده باشد. با مردم خوش خلق بود. آن چنان که پدر آنها پنداشته میشد و همه نزد او مساوی بودند.مجلس او، مجلس حلم و حیا و راستی و امانتداری بود. در مجلس او صداها بلند نمیشد و حرمت کسی شکسته نمیشد و لغزش کسی درجای دیگر بازگو نمیشد. اهل مجلس او با یکدیگر رعایت عدالت را میکردند و برتری آنان بر یکدیگر براساس تقوا بود. با یکدیگر متواضع بودند. بزرگسالان را احترام مینهاد و بر خردسالان ترحم میکردند و حاجتمندان را برخود مقدم میداشتند و غریب را پناه میدادند.آنگاه پرسیدم سیره آن حضرت با همنشینان خود چگونه بود؟ فرمود: همیشه خوشرو و خوش خلق و خوش برخورد بود. خشن و درشتخو و پرخنده و بدزبان و عیبجو نبود و از کسی زیاد تعریف نمیکرد. چیزی را که نمیپسندید نادیده میگرفت. بدین جهت از او مایوس نمیشدند و کسانی که به او امید بسته بودند ناامید نمیشدند. خود را از سه کار کنار میکشید: مجادله و بگو مگو، پرحرفی و وارد شدن در آنچه به او مربوط نیست.و در ارتباط با مردم از سه کار پرهیز میکرد: کسی را سرزنش نمیکرد و عیبجوی کسی نبود سخن نمیگفت مگر در موردی که امید ثواب داشت و چون سخن میگفت همنشین او آنچنان ساکت و مبهوت میشدند که گویی در جای خود خشک شده اند.باری، اخلاق پیامبر خدا چنین بود و کسی در مکارم اخلاقی به او نمیرسید. بر پیروان آن حضرت فرض است که بر پی او روند و ره چنان روند که او میرفت و او را الگوی خود قرار دهند. آری
محال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز در پی مصطفی
فصل چهارم:
روشهای ایجاد حسن خلق در مبلّغ
1. محبت و ارادت به انسانهای پاک و کامل
2. مطالعه احوال عالمان ربانی و آشنا شدن با نمونه های عینی در اخلاق و رفتار
3. تمرین و تکرار حسن خلق و جریمه کردن خود هنگام بداخلاقی
4. توجه به آثار و پیامدهای خوش اخلاقی در دنیا و اخرت و تلقین و تحمیل حسن خلق بر نفس خویش.
5. عمل کردن به دانستهها – انجام واجبات و ترک محرمات و اهتمام به آداب اسلامی
6. معاشرت با افراد خوش اخلاق
7. مثبت نگری در جامعه
8. توجه به زیبایی های دین
9. تبیین جایگاه فرد در جامعه
10. برخورد محترمانه فرد با دیگران در جامعه
11. توجه به زیبایی خلقت انسانها
1. محبت و ارادت به انسانهای پاک و کامل
به عقیده اهل عرفان، محبت و ارادت به انسانهای پاک و کامل همچون دستگاه خودکاری ، خودبه خود رذایل را جمع میکند و بیرون میریزد. حالت مجذوبیت اگر در فرد ایجاد گردد از بهترین حالات است و تصفیه گر و نبوغ بخش می باشد.آری آنان که این راه را رفته اند، اصلاح اخلاق را از نیروی محبت میخواهند و به قدرت عشق و ارادت تکیه میکنند. تجربه نشان داده است که آن اندازه که مصاحبت نیکان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است، خواندن صدها جلد کتاب اخلاقی مؤثر نبوده است.گاهی بزرگان را میبینیم که ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس پوشیدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقلید میکنند. این تقلید اختیاری نیست، خود به خود و طبیعی است نیروی محبت و ارادت است که در تمام ارکان هستی محب اثر میگذارد و د ر همه حال او را همرنگ محبوب میسازد. این است که هر انسانی باید برای اصلاح خویش دنبال اهل حقیقی بگردد و به او عشق بورزد تا [ به] راستی بتواند خویش را اصلاح کند.
اگر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
انسانی که قبلاً هرچه تصمیم میگرفت عبادت یا عمل خیری انجام دهد باز سستی در ارکان همّتش راه مییافت ، وقتی که محبت و ارادت آمد دیگر آن سستی و رخوت میرود و عزمش راسخ و هّمتش نیرومند میگردد(89)
2. مطالعه احوال عالمان ربانی و آشنا شدن با نمونه های عینی در اخلاق و رفتار
مطالعه سرگذشت عالمان ربانی، بسیار سودمند است. و از جهت تربیتی نیز بسیار لازم وسازنده می باشد .یقینا مطالعه و تأمل در تاریخ انبیاء و ائمه (علیهم السلام) بیش از اندازه، آموزنده است، بویژه تامل در احوال شخصی آنان. در حالات شخصی آن پیشوایان، و در اخلاق خصوصی و فردی، و فردی – اجتماعی آنان، نکتههای بسیاری نهفته است ، نکته هایی که باید سرمشق حال و احوال و راه و رفتار یک روحانی باشد، متاسفانه برخی از طلاب و روحانیون، از بابت اخلاق و رفتار، وضع خوبی ندارند. نوشته اند که حضرت امام زین العابدین (ع) با آشنایان سفر نمیکردند، تا مبادا آنان، جانب ایشان را مراعات کنند و ایشان را در کارهای سفر شرکت ندهند. زندگی ایشان باید سرمشق ما مبلغین باشد. نگوییم آنها امام بودند. در زندگانی و رفتار عالمان دین نیز از اینگونه خصوصیات میبینیم. عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز[عالم] ربانی نیست
یکی از اندیشمندان در این زمینه می نویسد:"باید که طلاب به مطالعه احوال و اخلاق و شرع زندگی عالمان بزرگ بپردازند، و هر کدام، دست کم یکی دو کتاب، درباره آنان بخوانند، و از اخلاق، تواضع، اخلاص، عبادت،ریاضت، تعهد، تعبد، تهجد، و دیگر کمالات آنان، ان بزرگان و بزرگواران ، مطلع گردند. همچنین کوششهای طاقت سوز، و زحمات بی امان آنان را ببینند و چگونگی حرص آنان را در استفاده از لحظات عمر بنگرند. و پیش چشم ، همواره مجسّم دارند".(90)یکی از شاگردان علامه طباطبایی (ره) نقل میکند: در حدود 30 سال با استاد حشر و نشر داشتم در درس ایشان شرکت میکردم، در جلسات خصوصی شبهای پنجشنبه و جمعه نیز از محضر پربرکتشان به مقدار ظرفیت وجودی خود بهره مند میشدم به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردانش داد بزند یا کوچکترین سخن تند یا توهین آمیزی را بر سر زبان جازی سازد خیلی آرام و متین درس میگفت و هیچگاه داد و فریاد نمیکرد.خیلی زود با افراد انس میگرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست. به سخن همه گوش میداد و اظهار محبت میفرمود بسیار متواضع بوده هیچگاه دیده نشد که به خود ببالد و از خویشتن تعریف و تمجید کند، در تعلیم و تربیت بخل نداشت، عالی ترین مطالب علمی را که گاهی از ابتکارات فکری خودش بود با کمال سادگی در اختیار علاقمندان قرار میداد.
3. تمرین و تکرار حسن خلق و جریمه کردن خود هنگام بداخلاقی
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: نفسهای خود را بر اخلاق نیکو تمرین و ریاضت دهید؛ زیرا که بندهی مسلمان با حسن خلق خود به درجه روزه گیر شب زنده دار میرسد، در جای دیگر حضرت فرمودند: در راه کسب مکارم اخلاق پشتکار و پایداری ورزید، مکارم و بزرگواریها با دشواری به دست میآید و مزد و ثواب با رنج. از جمله راههای ایجاد حسن خلق، تمرین و تکرار این صفت در وجود آدمی میباشد سعی کنیم هر عمل و گفتاری که بیانگر خوش اخلاقی در وجود ما میباشد دوباره آن را تکرار کنیم و به چند مرتبه اکتفا نکرده تا این صفات و حالات کم کم بصورت عادت و سپس ملکه درآیند و اگر دربرخورد با دیگران از این جهت در خود قصوری دیدیم نفس خود را ملامت کرده و بیائیم آن را جریمه کنیم مثلا بگوئیم اگر دفعهی دیگر بداخلاقی از من سر زد مثلا خشمگین شدم یا توقع داشتم دیگری به من سلام کند 500 تومان صدقه بدهم یا میتوانیم نذر کنیم که اگر فلان عمل از من سر زد یک روز روزه بگیرم.حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند؛ نفس خود را به بخشندگی عادت ده و از هر خویی خوبترینش را برای آن برگزین؛ زیرا که خوی، عادت میشود. از بدترین هر خویی بپرهیز و در راه دور کردن از آن با نفست جهاد کن؛ زیرا که بدی لجوج و سرسخت است.
4. توجه به آثار خوش اخلاقی در دنیا و آخرت و تلقین و تحمیل حسن خلق بر نفس خویش
یکی دیگر از راههای ایجاد حسن خلق در خود این است که دائما به نفس خویش تحمیل و تلقین کنیم که: من باید خوش اخلاق و خوش برخورد باشم، من برای دیگران باید الگو در اخلاق و رفتار باشم، از من نباید حرکتی سر بزند که قضاوت دیگران این باشد که من فردی بداخلاق هستم و با در نظر گرفتن آثار و پیامدهای خوش اخلاقی، هرچه بیشتر سعی و تلاش کنیم تا در زمره افراد نیکخو قرار گیریم. اینک به برخی از این آثار و پیامدها که در کلمات معصومین علیهم السلام وارد شده است اشاره میکنیم؛بساعزیز و ارجمندی که اخلاقش او را خوار و ذلیل گردانید و بسا خوار و ذلیلی که اخلاقش او را عزیز و ارجمند کرد. همانا نیک ترین نیکویی، خوی نیکوست. هیچ همنشینی چون خوشخویی نیست، سرلوحهی کتاب مؤمن خوشخویی است. اگربنده بداند که خوشخویی چه ثمراتی دارد هرآینه داند که به داشتن خوی نیکو نیازمند است. زندگی ای گواراتر از اخلاق خوش نیست. مؤمن، بعد از انجام واجبات، عملی محبوبتر از خوش اخلاقی با مردم نزد خدای متعال نمیآورد. آن مؤمن ایمانش کاملتر است که اخلاقش نیکوتر باشد.پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله) فرمودند: محبوبترین شما نزد من و نزدیکترینتان به من در روز قیامت، خوشخوترین و افتاده ترین شماست. در روایتی از حضرت علی (ع) است که فرمود گنجهای روزی در وسعت اخلاق نهفته است.لقمان به فرزندش گفت: فرزندم! اگر چیزی نداشتی که با آن به خویشانت رسیدگی کنی و به برادرانت احسان نمایی (دست کم) نیکخویی و خوشرویی خود را از دست مده؛ زیرا کسی که نیکخو باشد نیکان او را دوست بدارند و بدکاران از وی دوری کنند!
5. عمل کردن به دانستهها – انجام واجبات و ترک محرمات و اهتمام به آداب اسلامی
یکی دیگر از راههای ایجاد حسن خلق در خود، مقید بودن به عمل کردن به آموزه های دینی است. گویا خداوند متعال در عمل به آنها اثری نهاده که خود به خود باعث ایجاد حسن خلق در فرد میگردد، مردی از رو به روی پیامبر خدا (ص) خدمت آن حضرت آمد و پرسید: ای رسول خدا! دین چیست؟ فرمود: خوشخویی. سپس از طرف راست آمد و پرسید : دین چیست؟ فرمود خوشخویی. آن گاه از طرف چپ آن حضرت آمد و پرسید : دین چیست؟ فرمود خوشخویی سپس از پشت سر ایشان آمد و پرسید: دین چیست؟ حضرت به طرف او برگشت و فرمود: مگر نمیفهمی؟ دین یعنی این که خشم نگیری.حضرت علی علیه السلام میفرماید: خوشخویی در 3 چیز است: دوری کردن از کارهای حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسایش و رفاه برای خانواده، در روایت دیگری فرمودند؛ مکارم اخلاق به کمال نرسد، مگر با عفاف و ایثار، اگر خواهان مکارم و بزرگواریها هستی از حرامها دوری کن.(91)
ضمائم:
نتایج شرکت نظرخواهی ( گالوپ) در مورد عادتهای آزاردهنده کلامی(92)
|
مردم بسیار ناراحت میشوند
|
ناراحت نمیشوند
|
نمی دانند
|
قطع کردن حرف دیگران
فحش دادن یا استفاده از کلمات لعن و نفرین
من من کردن و یواش صحبت کردن
زیاد بلند صحبت کردن
صحبت کردن با صدای بی حال و خسته کننده
استفاده از کلمات مکث
مانند ( ام ... م ..م، اَ)
( مثل اِ) و ( میدانی)
تو دماغی صحبت کردن
تند صحبت کردن
استفاده از دستور زبان غلط یا تلفظ نادرست کلمات
داشتن صدای جیغ جیغو
داشتن لهجه خارجی یا محلی
|
88%
84%
80%
73%
73%
69%
67%
66%
63%
61%
24%
|
11%
15%
20%
26%
26%
29%
29%
34%
36%
37%
75%
|
1%
1%
0%
1%
1%
2%
4%
0%
1%
2%
1%
|
جمع بندی ونتیجه:
بی تردید اخلاق بزرگوارانهی پیامبر اسلام سهم مهمی در موفقیت حضرت در تبلیغ و گسترش دین مبین اسلام داشته ومبلّغ دین میبایست خود را به اخلاق حسنه و فضایل بیاراید، تا بتواند در مسند انبیاء قرار گیرد؛ نفس و بیان گرم او، دلهایی را بشوراند و جانهایی را بگدازاند و شوق و حرکت بیافریند و جامعه را به سمت و سوی صلاح سوق دهد. عمل او با گفتارش برابری کند؛ اقوال و سخنانش، بر اعمالش پیشی نگیرد و ظاهر الصلاح تر از آنچه میگوید جلوه نکند. مبلغ اگر خودش مهذب و پاک نباشد، نمیتواند دیگران را پاک کند.. درباب اهمیت و ضرورت اخلاق حسنه در معاشرت و برخورد با دیگران همین بس که فرمودند: ( کونوا دُعاۀَ الناسِ بِغَیراَلسِنَتِکُم) قطعا از این مسیر میتوان بسیاری از مردم را شیفته اسلام نموده و زیبایی های دین را به آنان چشانید.این تحقیق با عنوان ( حسن خلق در تبلیغ) درچهار فصل سامان یافته که به نقش و تأثیر اخلاق نیکوی یک مبلغ در امر مقدس تبلیغ میپردازد. هدف در این تحقیق دستیابی به راهکاری کلی برای رسیدن به راههایی کاربردی در امر ایجاد حسن خلق در مبلغین گرامی میباشد. گردآورنده با دو پرسش اصلی مواجه بود اولا) چه نیازی به حسن خلق در تبلیغ میباشد و آیا داشتن اخلاق نیک تأثیری در افزایش راندمان تبلیغی دارد و ثانیاً) چگونه میتوانیم حسن خلق را در خود ایجاد نمائیم.مهمترین فرضیه در این تحقیق این بوده که در مدت زمانی که ما به عنوان مبلّغ در میان مردم هستیم، با داشتن اخلاقی نیکو، عده زیادتری را میتوانیم متمایل به آموزه های دین و عمل به آنها بنمائیم.در مورد تاریخچه این تحقیق باید متذکر شد که مقالات و کتابهای زیادی در باب حسن خلق و آداب معاشرت نوشته شده اما اینکه چند راهکار در کنار هم برای ایجاد حسن خلق در مبلغین گرامی گردآوری شده باشد و در اختیار ایشان قرار گیرد، در آنها به این مطلب کمتر پرداخته شده. اما در این تحقیق یازده راهکارجهت ایجاد حسن خلق در مبلغان دین به عنوان سنگرداران استوار اسلام و فرهنگ اسلامی بیان شده و پنج مورد آن مورد بررسی قرار گرفته است.
پی نوشت ها :
48.توبه/61.
49.علامه طباطبایی(ره)، سنن النبی، ص 18.
50.غرر الحکم، چاپ دانشگاه، حدیث 9443.
51.بحارالانوار، ج1، ص 227.
52.آل عمران/195.
53.لسان العرب،ذیل واژه.
54.محمد داوودی- سیرة تربیتی پیامبر و اهل بیت ص 247.
55.میزان الحکمۀ، ج3، ص 239روایت 5495.
56.بحارالانوار،ج2ص202
57.. جواد محدثی، اخلاق معاشرت، ص 49.
58.صدوق (ره)، معانی الاخبار، ص 253
59.آل عمران/159.
60.حوزه و روحانیت، ج2 ص115
61.مستدرک الوسائل الشیعه، ج2، ص 83.
62.آل عمران/159.
63.مثنوی معنوی .
64.فصلت/43.
65.بوستان سعدی.
66.نهج البلاغه، نامه 53.
67. بحارالانوار،ج58ص65
68.شهید مطهری(ره) جاذبه و دافعه امام علی علیه السلام ص 43.
69.انبیاء/107
70.شهید مطهری (ره)، جاذبه و دافعه علی علیه السلام،ص25
71.حوزه و روحانیت، ج2، ص117.
72.غرر الحکم، ج 1، ص 360
73.فرقان/ 63
74. غرر الحکم، ج1، ص329، ص 335.
75.غرر الحکم، ج1، ص329، ص 335.
76.فرقان/63.
77.شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 23.
78.نقطههای آغاز در اخلاق علمی، ص 39.
79.جواد محدثی، اخلاق معاشرت. ص 163.
80.غرر الحکم، ج6، ص 96.
81.غرر الحکم، ج5، ص 81.
82.صحیفه سجادیه، دعای20(دعای مکارم الاخلاق)
83.میزان الحکمۀ،ج8، ص 365.
84.غرر الحکم، ج7، ص346.
85.شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 24.
86.آیت الله مظاهری، ویژگیهای معلم خوب، ص 91.
87.تحف العقول، ص 22.
88.محمد رضا حکیمی، هویت صنفی روحانی ص 33.
89.شهید مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السلام ص 73.
90.محمد رضا حکیمی،هویت صنفی روحانی- ص 67.
91.میزان الحکمه، ج 4، ح1525، ص 1529
92.دکترلیلین گلس، ترجمه لعیا موسایی . چگونه می توانید فکر دیگران را بخوانید، ص 206.
فهرست منابع
1.اخلاق حسنه، مولی محسن فیض کاشانی،پیام آزادی،قم،1380ش.
2.اخلاق معاشرت،جوادمحدثی،بوستان کتاب قم،1385ش.
3.ارشادالقلوب الی الصواب،حسن ابن ابی الحسن دیلمی،شریف رضی،قم،1412ق.
4.اصول الکافی،محمدبن یعقوب کلینی،تهران بی تا.
5.الامالی،محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی،صدوق،کتابخانه اسلامیه،تهران،1362ش.
6.بحار الانوار،محمدتقی مجلسی ،مکتبه الاسلامیه،تهران،1383ش
7..پژوهشی در تبلیغ، محمد تقی رهبر، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371ش.
8. .تحف العقول عن آل الرسول،حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی،قم،آل علی،1380ش.
9.تعلیم و تربیت در اسلام،مرتضی مطهری،صدرا،تهران،1377ش.
10. جاذبه ودافعه در اسلام،مرتضی مطهری،صدرا،تهران،1377ش
11. چگونه میتوانید فکر دیگران را بخوانید، لیلین گلس ترجمه لعیا موسایی،امیر کبیر،تهران،1383ش.
12 .الحقائق فی محاسن الاخلاق، مولی محسن فیض کاشانی،دارالکتب الاسلامیه،قم،1423ق.
13. حکومت اسلامی، حضرت امام (ره)، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی ره، تهران، 1381ش.
14. حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهای مقام معظم رهبری،دبیرخانه شورای عالی،قم،1385ش.
15.سنن النبی،سید محمدحسین طباطبایی،تهذیب،قم،1385ش.
16.سیره تربیتی پیامبرواهل بیت،محمد داودی،سبحان،قم،1385ش.
17. سیری در آفاق(زندگینامه آیت اله بهاء الدینی (ره) حسین حیدری کاشانی ، تهذیب،قم،1385ش.
18.صحیفه کامله سجادیه،قائم آل محمد، قم،1382ش.
19.صحیفه نور ، حضرت امام (ره)، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی ره، تهران،1384ش.
20. عیون اخبار الرضا،محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی،صدوق،کتابخانه اسلامیه،تهران،1362ش.
21. غررالحکم،آمدی،دانشگاه تهران،تهران،1370.
22. فلسفه اخلاق،مرتضی مطهری،صدرا،تهران،9137ش.
23.لسان العرب،ابن منظور،دارالاحیائالتراث العربی،بیروت،1408ق.
24. مبانی تبلیغ، محمد حسن زورق، انتشارات سروش، تهران، 1368ش.
25 . مجله پیام حوزه شماره 39و 40.
26.مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل،میرزاحسین نوری،آل البیت،قم،1408ق.
27- معانی الاخبار،محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی،صدوق،ارمغان طوبی،قم،1379ش.
28.مفردات الفاظ القرآن،حسین بن محمد راغب اصفهانی،المکتبه الرضویه، تهران، 1332ش.
29.مکارم الاخلاق،فضل بن حسن طبرسی،فراهانی،تهران،1382ش.
30میزان الحکمه،محمدمحمدی ری شهری ،دارالحدیث،قم،1383ش.
31. نقطه های آغاز در اخلاق عملی, محمدرضا مهدوی کنی,انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی,1384ش.
32.نهج البلاغه،ترجمه دشتی،لقمان،قم،1379ش.
33.وسائل الشیعه الی تحصیل المسائل الشریعه،محمدبن الحسن عاملی،اسلامیه،تهران،1403ق.
34. ویژگیهای مبلغ در فرایند تبلیغ ،بهروز اثباتی، مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه درسپاه ،تهران،1384ش.
35. ویژگیهای معلم خوب، حسین مظاهری،صحفی،قم،1384ش.
36. هویت صنفی روحانی، محمدرضا حکیمی ،اسلامی،قم،1361.
/ع