این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه نسبت به تألیف اظهار کرد: این موضوع یک روند طبیعی است؛ اگر 100 کشور داشته باشیم که ادبیات کودک و نوجوان تولید میکنند، هر کدام هم پنج کتاب خوب تولید کنند میشود 500 کتاب. ما نیز در کشورمان حداقل پنج کتاب خوب در سال تولید میکنیم. پنج کتاب ما در مقابل آن 500 کتاب قرار میگیرد که قاعدتا 500 کتاب بیشتر دیده میشود و ذهنیتی پیش میآید که کتابهای خارجی بهتر هستند.
او افزود: کشورهای دیگر پنج کتاب خوب خود را به وسیلههای مختلف تبلیغ میکنند اما ما از همین پنج کتاب خوب خودمان حمایت نمیکنیم.
اکبرپور با آوردن مثالی از سینما خاطرنشان کرد: اگر درهای سینمای دنیا بر روی ما باز بود آیا سینمای ایران میتوانست اینقدر خودنمایی کند یا بفروشد؟ اگر درِ سینمای کشورهای دنیا بر روی ما باز بود، فیلمهای ایرانی در حاشیه قرار میگرفتند. اما چیزی که به نفع سینمای ایران شده این است که درهای سینما بر روی ما بسته است و سینماگران ایرانی یکهتازی میکنند. ولی در ادبیات کودک و یا بزرگسال ما با تیم منتخب جهان بازی و با آنها مبارزه میکنیم، در نتیجه مشخصا کتابهای ایرانی کمتر دیده میشوند زیرا کثرت کتابهای ترجمه بیشتر است.
او سپس بیان کرد: از دلایل دیگر این است که وزارت ارشاد برای کتابهای تألیفی سختگیری بیشتری میکند. زمانی که اسم ترجمه روی کتاب باشد آسانتر میگیرد و برایش مهم نیست؛ اما اگر نویسندههای داخلی کاری انجام دهند سختگیریها بیشتر میشود.
این نویسنده درباه تأثیر نویسندهها بر این موضوع با توجه به سخنان دیگر نویسندگان مبنی بر نبود تجربههای جدید در ادبیات کودک ایران و توجه نکردن به نیازهای مخاطب، اظهار کرد: نظرم با نظر دیگران یکی نیست و موافق این حرفها نیستم. یعنی نویسنده غربی نیازسنجی میکند و بعد مینویسد؟! اصلا هنر دنبال سلیقه مخاطب نیست. هنر واقعی سلیقه جدید خلق میکند. تا قبل از آمدن «هری پاتر» مگر «هری پاتر» داشتیم که رولینگ بر اساس سلیقه مخاطب، «هری پاتر» ایجاد کند؟ «هری پاتر» آمد و سلیقهای دنبالش راه افتاد.
او با تأکید بر اینکه هنر واقعی باید سلیقه ایجاد کند، گفت: 50 درصد نویسندهها به نیاز مخاطب توجه میکنند، اما 50 درصد دیگر باید خلاقیت داشته باشند. نویسندههای خلاق دنیا دنبال مخاطب ندویدهاند بلکه نویسنده سلیقه جدید اضافه میکند. البته اینطور هم نیست که نویسندههای ما سلیقه ایجاد نکرده باشند؛ «قصههای مجید» سلیقه جدیدی بود که هوشنگ مرادی کرمانی ایجاد کرد. تا قبل از آن هرچه داستان در این فضا داشتیم همه فقر و رنج و بدبختی بود اما «قصههای مجید» فضایی است که درست است که فقر دارد اما پر از شوخطبعی و زندگی است.
احمد اکبرپور با بیان اینکه ما فقط واردکننده کتاب هستیم، اظهار کرد: کتابهای ما ترجمه نمیشوند و به کشورهای دیگر نمیروند؛ ما کتاب صادر نمیکنیم. زمانی که ناشر مینویسد کتاب به زبانهای دیگر ترجمه شده است این موضوع در ذهن مخاطب تأثیر میگذارد. قطعا ادبیات کودک و نوجوان ما از دنیا عقب نیست اما ساز و کار نشر و حمایت دولتی از کتابها کم است و از آنها حمایت نمیشود.
او با تأکید بر اینکه از کتابهای ایرانی کمتر حمایت میشود، خاطرنشان کرد: کتابفروشها هم کتاب ترجمه را در پیشخانشان میگذارند نه تألیف را؛ یعنی برای دو ریال بیشتر عرق هموطندوستی در وجودمان نیست! در توزیع کتاب نیز مشکل داریم. 90 درصد کتابفروشیها در شهرستانها کتاب ایرانی نمیگیرند.
این داستاننویس و پژوهشگر افزود: کتابهای خوب ما در 10 سال میشود 50 کتاب. اگر ناشران و وزارت ارشاد و دیگر نهادها از این کتابها حمایت کنند حداقل بهتر شناخته میشوند. حداقل نهاد کتابخانهها موظف باشد اگر کتابی برگزیده شد چند نسخه از آن را برای کتابخانهها بخرد. کتاب «قطار آن شب» من چند سال پیش برگزیده شد، اما تیراژی که داشت 1000 نسخه بود. آنها کتابهای برگزیده خودشان را هم نمیخرند چه رسد به کتابهای دیگر را. یا جشنواره به جای اینکه به نویسنده پول بدهد، از کتابها حمایت کند تا کتاب حرکت کند.
او سپس تأکید کرد: حتی جوایزی هم داریم که به کتابهای خارجی بیشتر از کتابهای داخلی جایزه میدهند. به لیست کتابهای «لاکپشت پرنده» نگاه کنید؛ بیشترشان کتابهای خارجی هستند. فکر میکنم باید یک همت همگانی به وجود بیاید تا به تألیف نگاه ویژهای شود.
اکبرپور درباره تأثیر رسانهها بر استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه نیز اظهار کرد: رسانهها هم مانند کتابفروشها هستند؛ البته نه به اندازه آنها. رسانه نسبت به تألیف توجهی ندارد. جامعه ما شناخت خوبی از کتابهای خوب ندارد؛ مثلا لیست شورای کتاب کودک که بیرون میآید، بردش تا کجاست؟ فقط خانوادههای فرهیخته در تهران از آن خبر دارند، اما این لیست به شهرستانها نمیرود.
او همچنین درباره کتاب تازهاش گفت: یک رمان برای نوجوانان دارم که کار نگارش آن تمام شده است و در حال ویراستاری آن هستم. نام احتمالی آن «پدرامالسلطنه» است که درباره روال زندگی امروز نوجوانی است که در دروه ناصرالدین شاه بُر میخورد. این رمان تاریخی نیست اما با تاریخ شوخی و از آن استفاده میکند؛ اینگونه نیست که پایهاش تاریخ باشد.