ماهان شبکه ایرانیان

بهائیت در گذر زمان(۱)

تلاش برای افزایش آمار بهائیان   بهائیان اصرار عجیبی داشتند تا آمار پیروانشان را چند برابر میزان واقعی آن اعلام و از این افزایش بهره برداری سیاسی کنند و از آنجا که بهاءالله اعلام کرده بود که در پایان سده اول پیدایی بهائیت، این فرقه جهانگیر خواهد شد و چون این پیشگویی به حقیقت نپیوسته بود، سران و رهبران این فرقه ضاله سعی داشتند تا از طرق مختل ...

بهائیت در گذر زمان(1)

تلاش برای افزایش آمار بهائیان
 

بهائیان اصرار عجیبی داشتند تا آمار پیروانشان را چند برابر میزان واقعی آن اعلام و از این افزایش بهره برداری سیاسی کنند و از آنجا که بهاءالله اعلام کرده بود که در پایان سده اول پیدایی بهائیت، این فرقه جهانگیر خواهد شد و چون این پیشگویی به حقیقت نپیوسته بود، سران و رهبران این فرقه ضاله سعی داشتند تا از طرق مختلف و به صورت کاذب و مصنوعی تعداد بهائیان را چند برابر اعلام نمایند. دکتر عباس جامعی یکی دیگر از مدیران ارشد بهایی بود که معاونت سازمان برنامه و ریاست مرکز آمار ایران بر عهده او بود. وی در سرشماری عمومی نفوس و خانواده در کشور به کلیه آمارگران دستور داد تا آمار بهائیان را بیش از میزان واقعی اعلام نمایند. نورالدین مدرسی چهاردهی، در این باره می نویسد:
«در ایامی که سرشماری اخیر در ایران انجام گرفت تعرفه هایی تحت عنوان چهر دین رسمی (اسلام - مسیحی - یهود - زرتشتی) و کلمه غیره نیز افزوده شده بود. بهائیان خواستند بنویسند بهایی اداره آمار نپذیرفت. محفل های شهرهای شمال همه با یک عبارات خاص که قبلا به آنها ابلاغ شده بود تلگرافی به اداره سرشماری دادخواهی کردند و ادارات آمار نیز کسب تکلیف نمودند. این ناچیز در این هنگام در شهر لاهیجان به سر می بردم. پاسخ از اداره سرشماری صادر گردید که هر که مذهب خود را می نویسد بپذیرید. مزد کارگران اعم از زن و مرد در باغ های چای کاری بیست و پنج ریال بود. سران بهایی از صدو پنجاه ریال تا دویست و پنجاه ریال به کارگران پرداخت کرده که مذهب خود را بهایی نویسند آیا این گونه رفتار مربوط به دین است یا اعمال احزاب آن هم آیا عمل خلاف در حزب محسوب نمی شود.»(188)
وی همچنین درباره اقدامات و حمایت هایی که دولت برای بهائیان انجام داده بود، می نویسد:
«اینک در ادامه سخن مطلب دیگری به ذهنم خطور کرد. حزب بهایی حاضر بود ده نور را آباد سازد و از شاهی به نور جاده سازی کند و نور به بخش تبدیل گردد. دولت نور را از دهستان در اندک مدتی به شهرستان تبدیل کرد و از شاهی به نور جاده اسفالت کشید و زمین های انتهای شهر شاهی به نور که متری صدو پنجاه تومان خریدار داشت به بهائیان متری پنج تومان آنهم به اقساط فروختند. این بی مقدار در این موقع در ساری بودم.
و اجتماعی در لندن از بهائیان تشکیل شد که اداره گذرنامه خارج از نوبت گذرنامه های بهائیان را آماده ساخت و هواپیمایی کشوری با نصف بهاء بهائیان را به لندن برده و به تهران برگرداندند. در این اوقات این ناچیز در تهران اقامت داشته و به رأی العین این امور را مشاهده کردم.
به دستور دولت محافل بهائیان از دست امنای بهائیت هر شهر گرفته شده و در اختیار کلانتری ها و در شهرهایی که غیر از شهربانی کلانتری نداشت در دست شهربانی محل بود و اثاثیه در یک اتاق جا داده و درب آن را مقفل ساخته و کلید را نیز به عضو محفل آن شهر می سپردند و بعضی از این محافل خود سرایداری در چند اتاق سکونت می دادند. این بی مقدار وقتی در رشت بودم محفل بهائیان در مسئولیت من بود... این ناچیز پاسبانان مسن را که قادر به گشت شب نبودند مامور محفل کردم. پس از چندی به لاهیجان رفته محفل آن شهر نیز در اختیار شهربانی بود. پس از مدت ها نامه ای با لحن تند و زننده از شهربانی کل رسید مبنی بر اینکه این محافل مرکز تعیش روسای شهربانی ها بوده لذا محفل و اثاثیه را با دقت و بر طبق صورت مجلس تحویل فلان شخص بدهید و عجیب آن بود که در نامه شهربانی کل اسم یک تن از بهائیان مقیم لاهیجان را برده بود و این مطلب خود صراحت داشت که نامه از طرف محفل بهایی تهران انشاء گردیده است اما اتهام به روسای شهربانی از برای چه بود ؟«(189)
از دیگر معاونان بهایی «سازمان برنامه» باید به دکتر شاپور راسخ اشاره کرد که ظاهرا استاد دانشگاه هم بود. راسخ از بهائیان متعصب بود و در تمام پرسشنامه های اداری، خود را علنا بهایی معرفی می کرد. ویولت راسخ همسر دکتر شاپور راسخ هم از اساتید بهایی دانشگاه بود.
دکتر غلامعباس دواچی از دیگر مدیران ارشد روزگار محمدرضا پهلوی بود. او که دکتر دامپزشک بود، سال ها ریاست سازمان دامپزشکی کشور و ریاست سازمان حفظ نباتات و سازمان دامپروری و ریاست موسسه سرم سازی حصارک را بر عهده داشت. وی چند سال آخر خدمت خود را به عنوان معاون وزیر کشاورزی فعالیت کرد. نکته قابل توجه حضور یک بهایی در مقام مدیر کلی سازمان اوقاف کشور بود. این شخص دکتر احمد روستائیان نام داشت و تعمداً بودجه و درآمدهای اوقاف را صرف فعالیت های نابجا می کرد. او تحت عنوان تبدیل به احسن بسیاری از موقوفات کشور را به ثمن بخس به بهائیان فروخت.

ماجرای تخریب حضیره القدس
 

بیش از 160 سال از نخستین روزی که مردم ما به فتوای مراجع عظام به جنگ «بابیت» رفتند می گذرد. در تمام این مدت آنان در دفاع از حریم اسلام تا پای جان ایستادند. علاوه بر بابیان، بهائیان نیز که ادامه آنان بودند، برای پیشبرد اهداف شوم خود بارها با قساوت، خون پاک مسلمانان و بخصوص شیعیان معتقد متعهد را، ریخته اند که به دلیل حمایت تروریسم جهانی از آنان، هیچ واهمه ای از ادامه این روش ندارند.
فرقه ضاله «بابیت» از ابتدای شکل گیری در روزگار محمدشاه قاجار و پس از آن، پیدایی فرقه بهائیت در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه تا امروز، همواره در خدمت استعمار بوده و جز خدمت به منافع بیگانگان استعمارگر به راه دیگری نرفته اند. خطر وجود چنین فرقه های وابسته ای را روحانیت آگاه شیعه، از همان روزهای نخستین، احساس کرد و برای خنثی نمودن آن آستین همت بالا زد و رودروی ایادی استعمار که با هدف گسترش این فرقه و تضعیف اسلام به تکاپو برخاسته بودند، ایستاد.
طبق اسناد موجود، سال 1322 شمسی مطابق با سده اول بهائیت بود. در کتاب هاب بهائیان پیش بینی شده بود که در پایان قرن اول بهائیان، پیروزی آنان آغاز خواهد شد. لذا محافل بهائیان، فعالیت و تبلیغات خود را به بالاترین حد ممکن رساندند. در یکی از دستورات شوقی افندی، سومین رهبر فرقه بهائیان آمده بود:
«قبل از انقضای قرن اول تکثیر مراکز و محافل در مدن و قرای در هر یک از ایالات، مهد امرالله است. مساعی فوری و مستمر، منظم و دلیرانه ضروری، ملأاعلی برای تضمین فتح و ظفر مهیا. احباء فتوحات باهره را به کمال اشتیاق منتظرم».
به دنبال این دستور از رهبری بهائیان در عکا در فلسطین اشغالی، محفل بهائیان در ایران بخشنامه ای را در تاریخ چهاردهم تیر ماه 1322 مطابق با سیزدهم «شهرالرحمه» بهائیان و یکصدمین سال بهائیان صادر و به محافل بهائیان اعلام کرد که:
«برای وصول به سرمنزل مقصود باید در این چند ماه محدود که از آخرین سال قرن اول دوره بهایی باقی مانده به همتی بی نظیر و فعالیتی بی مثیل مراحل باقیه را بپیمایند و در این سبیل بی نهایت جدیت و مداومت نمایند...».
به دنبال این فرامین، فعالیت بهائیان در نفوذ به ادارات دولتی، ساختن محفل و تبلیغ و تظاهرات بشدت گسترش یافت. آنان برای رسیدن به هدف با روحیه تهاجمی خود، در تمام شهرها و مراکز فعال شدند. گستاخی بهائیان به جایی رسید که در شب نیمه شعبان سال 1323 یکی از شیعیان را در شاهرود به قتل رساندند و در واقعه ای دیگر در 1328/10/13 در یزد چند نفر بهایی به خانه پیرزنی شیعی که روی اعتقادات خود پای می فشرد، شبانه حمله می کنند و شش نفر را به طرز فجیعی به قتل می رسانند که متن کیفرخواست دادستان شهرستان یزد پیرامون قتل این شش نفر به عنوان یکی از اسناد تاریخی در روزنامه کیهان از تاریخ 1384/11/5 به صورت پاورقی به چاپ رسید.(190) حجت الاسلام ارسنجانی که در رمضان سال 1329 برای تبلیغ به سروستان فارس رفته بود، نقل می کند که بهائیان حتی چاه حمام مسجد محل را پر کردند و به حمام زنانه هجوم بردند و زن کدخدا را لخت از حمام بیرون آوردند.(191)
همچنین گستاخی بهائیان به حدی رسید که هنگامی که دستگاه فاسد پهلوی جوان مسلمانی را به خاطر اهداف پلید بهائیان محکوم به اعدام کرده بود، برای جشن و ابراز خوشحالی خود در محل اعدام حاضر شدند. آیت الله گرامی در خاطرات خود در این باره می نویسد:
«بهایی ها از سراسر کشور در ابرقو جمع شده بودند تا به هنگام اعدام این جوان مسلمان [محکوم به اعدام] رقص و پایکوبی کنند، اما با فعالیت آقای بروجردی [(قدس سره)، مرجع تقلید شیعیان] قضیه معکوس شد و [شاه به خاطر آیت الله بروجردی دستور عفو آن جوان مسلمان را داد.]»(192)
مبلغین بهایی، آزادانه به شهرها و روستاها می رفتند و علنا مردم مسلمان را به کیش بهائیت دعوت می کردند. آنان سعی می کردند از زنان زیبا برای تبلیغ استفاده کنند که بتوانند جوانان را بیشتر جذب کنند.
اقدامات دکتر برجیس بهایی در کاشان در بی احترامی به قرآن و هتک ناموس مردم و تبلیغ بهایی گری در آن سالها داستانی افسانه ای شده بود که سرانجام با همت چند مسلمان با غیرت کشته شد.
اعضای فرقه ازلی نیز در مقامات مهم حکومتی و فرهنگی ایران دوره مشروطه و پهلوی جای داشتند و یک شبکه کوچک ولی بسیار متنفذ را تشکیل می دادند. اینان به طور عمده در سازمان ماسونی «لژ بیداری ایران» که مشکات الممالک بهایی (193) صندوقدار آن بود، مجتمع بودند. از جمله رجال متنفذ بابی ازلی در دوره محمدرضا پهلوی باید به حسین علا (نخست وزیر در سال 1329 و سال1334-1335 و وزیر دربار از سال 1329 و از سال های 1336 تا 1342) اشاره کرد. او با وجود آنکه ازلی بود دست بهائیان را در تمام شئون کشور گشوده بود.(194)
در اسناد لانه جاسوسی، درباره اوضاع ایران در خصوص بهائیت چنین گزارش شده است:

گزارش اطلاعاتی وزارت دفاع
 

مذهب بهایی گری... در سطح تصمیم گیری در دولت ایران در حال اعمال نفوذ است. از اعضای مذهب بهایی گری می توان سرهنگ تمام عبدالکریم ایادی پزشک شخصی شاه ایران، سرهنگ تمام فریدون جم (بازنشسته) سفیر ایران در اسپانیا، معلم پیشین فرزند شاه که یک بهایی متعصب و دوست صمیمی سرهنگ ایادی است... نام برد.
... شاه شخصا بهایی گری و ترویج آن را در ایران تصویب و تایید کرده است.»(195)
مردم که از هجوم تبلیغاتی و فعالیت روز افزون بهائیان به خشم آمده بودند به آیت الله العظمی بروجردی پناه آوردند و ایشان ابتدا روحانیون را برای خنثی سازی تبلیغات بهایی ها به محل فعالیت های تبلیغاتی آنها می فرستادند و همزمان برای جلوگیری از اقدامات خشونت آمیز بهائیان، طبق روش سیاسی خود با دولت های وقت موضوع را در میان می گذاشتند. ایشان معمولا در این موارد توسط حجت الاسلام فلسفی به سپهبد رزم آرا، نخست وزیر وقت تذکر می دادند. این تذکر نه تنها به رزم آرا اثر نکرد، بلکه سکوت و حمایت دولت از بهائیان موجبات گستاخی بیش از پیش بهائیان را در پی داشت. نورالدین چهاردهی در این مورد می نویسد:
«آقای دکتر جزایری استاد دانشگاه که بعدها استاندار خراسان شد، برای تبلیغ انتخابات که خود را نامزد نمایندگی کرده بود، در رامهرمز در مسجد سخنرانی نمود و بیان داشت در دوره نخست وزیری رزم آرا که من وزیر فرهنگ بودم یزدانی نامه ای به آیت الله بروجردی نوشته و او را تبلیغ به امر بهائیت نمود. این تجاسر افراد بهایی را می رساند.»(196)
پس از رزم آرا، دکتر مصدق نخست وزیر شد، این بار حجت الاسلام فلسفی پیغام و تذکر آیت الله العظمی بروجردی را به مصدق ابلاغ کرد و گفت:
«شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الآن بهایی ها در شهرستان ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایران ایجاد کرده اند، لذا مرتبا نامه هایی از آنان به عنوان شکایت به آیت الله بروجردی می رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید».
دکتر مصدق به گونه ای تمسخرآمیز، قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت:«آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند.»(197)
نظر آیت الله بروجردی در مواردی با بی اعتنایی دولت ها روبرو می گردید.( 198) تا اینکه آخرین درگیری مهم مردم و فرقه ضاله بهائیت در سال 1334 شمسی رخ داد. در این سال بهائیان بر تلاش های تبلیغاتی خود به نحو بی سابقه ای افزوده بودند و به صورت کاملا علنی جوانان را به مجامع خود دعوت می کردند و می کوشیدند تا آنان را با حربه استفاده از زنان زیبا و آلوده کردن مسائل عاطفی و احساسی بفریبند. گستاخی بهائیان در این سال بدانجا رسیده بود که صریحا اعلام می داشتند از سال 1335 شمسی بهائیت مذهب رسمی ایران خواهد شد.
مردم مسلمان ایران که شاهد این گونه تلاش ها بودند، به روحانیون و رهبران فکری جامعه روی آوردند و خواستار راه چاره ای در این زمینه شدند و علمای اعلام و روحانیون هم طی تماس های متعدد با مرجع تقلید بزرگ وقت حضرت آیت الله العظمی حاج آقا سید حسن بروجردی (قدس سره) خواستار دخالت ایشان در این ماجرا شدند و حضرت آیت الله بروجردی نیز حجت الاسلام فلسفی واعظ مشهور را مأمور بسیج افکار عمومی در این زمینه کردند.
الحق که مرحوم حجت الاسلام فلسفی خوب از پس ماجرا برآمد. او در فاصله 10 روز سراسر ایران را به یک انبار باروت بدل کرد. سخنان آن مرحوم پیرامون بهائیت آنچنان مستدل و مفید و کارساز بود که مردم به حرکت در آمدند و هر لحظه بیم آن می رفت که خود رأساً دست به کار شوند و اماکن تبلیغاتی و پایگاههای شناخته شده بهائیان - حتی کارخانه ها و اماکن تجارتی متعلق به افراد بهایی - را ویران سازند. در این ایام رژیم پهلوی در اوج اقتدار بود و با انجام کودتای 28 مرداد که با کمک آمریکاییان پیروز شده بود و فرمانداری نظامی به سرکردگی جنایتکاری چون سرتیپ تیمور بختیار (اولین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور) اکثر آزادیخواهان و مبارزان را دستگیر و به سیاهچال ها و زندان ها فرستاده و به زعم خود تمام صداهای مخالف را به خاموشی کشانده بود. اما ناگهان از عمق این سکوت فریادی برخواست و آن، فریاد مرجعیت شیعه، حضرت آیت الله العظمی بروجردی بود. ایشان طی پیامی خطاب به محمدرضا پهلوی هشدار داد اگر دولت رأساً دست به کار نشود و اماکن تبلیغاتی بهائیان را تعطیل و تخریب نکند، روحانیت مسلمان و مراجع به وظایف دینی خود عمل خواهند کرد و خود برای ریشه کنی این کانون های فساد و توطئه اقدام خواهند نمود.
اولتیماتوم آیت الله العظمی بروجردی و پیگیری ماهرانه مرحوم فلسفی و همچنین برخی روحانیون دیگر که مبارزه با بهایی ها و خطر فرقه بهایی را در رأس مطالب خود قرار داده بودند ، رژیم محمدرضا پهلوی را در بیم و هراس فرو برد و موجب شد تا شاه که همواره با نوعی تکبر و تبختر با مردم برخورد می کرد، قیافه ای متواضع به خود بگیرد و با اعزام نمایندگانی به قم و بیت علما به استمالت از روحانیون و مراجع بپردازد. اما موضوع بهائیت مسئله ای شخصی نبود که مراجع در برخورد با آن نرمش نشان دهند. مبارزه با بهائیت در شمار تکالیف مهم آنان قرار داشت. از این رو نمایندگان رژیم هیچ سودی از این رفت و آمد و دیدارها نبردند و در پایان، خبر جدی بودن عزم و اراده مرجعیت شیعه و روحانیت مبارز را به اطلاع شاه رساندند.
بر این اساس محمدرضا پهلوی مستشاران خویش را فرا خواند و از آنان خواست تا در جست و جوی راهی برای بیرون رفتن از این بن بست باشند.
مشاوران شاه پس از نشست و برخاست های متعدد به این نتیجه رسیدند که رژیم باید در یک اقدام پیشگیرانه، خود ابتکار عمل را به دست بگیرد و با این فرقه برخورد کند در غیر این صورت حرکت روحانیت، مردم را به دنبال خود خواهد کشید و اقدامات احتمالی غیر قابل کنترل در پی خواهد داشت.
بر اساس این مشاوره ها در تاریخ 16 اردیبهشت 1334 پلیس، حضیره القدس تهران (199) را اشغال کرد و فرمانداری نظامی تهران اعلامیه ای به این شرح صادر نمود:
«چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهایی موجب تحریک احساسات عمومی شده است، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور داده شد قوای انتظامی مرکز تبلیغات این فرقه را که «حضیره القدس» نامیده می شود اشغال نماید که از هرگونه پیش آمد احتمالی سوء جلوگیری شود.
اینک فرمانداری نظامی از هموطنان عزیز انتظار دارد در این مورد نیز مراعات انضباط و نظم عمومی را نموده و از هرگونه تظاهرات خودسرانه که مخل نظم و انضباط عمومی است، جداً بپرهیزند و یقین داشته باشند که دولت در اجرای منویات اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی به احساسات و تمایلات مردم توجه داشته و همواره در اندیشه آسایش و برآوردن نیازهای عمومی می باشد.
فرماندار نظامی تهران - سرتیپ تیمور بختیار»
اما شدت خشم مردم از رفتار و روابط بهائیان به حدی بود که این اعلامیه نمی توانست آنها را آرام سازد. مردم تصمیم داشتند که خود به حضیره القدس هجوم آورند و آن را ویران سازند. به همین سبب یکی از مقامات ارشد رژیم در مصاحبه ای با جراید اعلام داشت که چون دامنه تبلیغات هواداران بهائیت وسعت یافته است، فرمانداری نظامی به احترام تمایلات مذهبی مردم که مورد توجه شاهنشاه می باشد، این مرکز تبلیغات ضد دین را اشغال کرد و تا زمانی که آنجا مبدل به مسجد و مرکز عبادت مسلمانان شود، همچنان در اختیار ماموران خواهد ماند.
با انتشار خبر اشغال حضیره القدس، مردم دسته دسته خود را به این محل می رساندند. ظهر آن روز محل حضیره القدس میعادگاه احساسات پاک مردم تهران بود. صدها نفر از مومنین خود را به پشت دیوارهای حضیره القدس رسانده بودند و یک صدا اذان می گفتند و گروههای پر شماری از مردم، در مقابل درب این محل اجتماع کرده بودند و یک صدا شعار « مهدی بیا، مهدی بیا» سر می دادند. حدود یک هفته از این ماجرا گذشت، اما مردم همچنان خواستار تخریب این محل بودند. از این روی رژیم یک نمایش دیگر به صحنه آورد و در روز 21 اردیبهشت 1334 عده ای از امرای ارتش بر پشت بام «حضیره القدس» رفتند و سرلشکر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران، هریک با یک کلنگ ضرباتی به گنبد حضیره القدس وارد ساختند و به این ترتیب ظاهراً کار تخریب حضیره القدس آغاز شد.
اما رژیم قصد تخریب واقعی این محل را نداشت. به همین سبب تعداد معدودی کارگر ساختمانی را مامور تخریب این بنا کرده بود. در حالی که اگر مردم را به یاری می طلبیدند، در فاصله چند ساعت اثری از آن باقی نمی ماند.
پس از تخریب گنبد، کار تخریب حضیره القدس تعطیل شد و مسئولان ادعا کردند که مهندسان و دانشگاهیان در صدد پیدا کردن راه هایی برای ایجاد سرعت در تخریب این بنا هستند و به این ترتیب موضوع را به دست عامل زمان سپردند تا کم کم از ذهن مردم برود.
به دنبال بسته شدن حضیره القدس و شدت یافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیان، سیل طومارها و تلگرافات در حمایت از این حرکت سرازیر شد. مرحوم حجت الاسلام فلسفی که در آن ایام به دستور آیت الله العظمی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان جهان، مسئله مبارزه با بهائیت و تخریب حضیره القدس را دنبال می کرد، در مصاحبه با خبرنگاران جراید در این مورد می گوید:
«تقریبا روزی دویست نامه و تلگراف به من می رسد و چهار ساعت وقت من [در هر روز] صرف مطالعه آنها می شود... و قریب همین تعداد در روز جواب تلفن می دهم».
وی در پاسخ این سوال که «آیا این نامه ها و تلگراف ها حامل تایید یا اعتراض است»، می گوید:
«بالاتفاق [این مراسلات] تایید این امر است.»(200)
و برای اثبات ادعای خود خبرنگاران را به اتاق مجاور می برند و نامه ها و طومارهای انباشته شده را به آنان نشان می دهند.
همزمان با مبارزات حجت الاسلام فلسفی علیه بهائیان، گروهی از وابستگان حزب توده ایران و برخی جریان های ملی گرا شایع ساختند که این حرکت مرحوم فلسفی با اشاره و هدایت رژیم انجام می شود. آنان کوشیدند این مبارزه را یک حرکت سیاسی هدایت شده از سوی رژیم پهلوی جلوه دهند و در تحلیل نهایی، تشکیلات روحانیت مبارز و مرجعیت شیعه را متحد قدرت های خارجی قلمداد نمایند.
این حرکت در تمام سال های حاکمیت رژیم پهلوی ادامه داشت و حتی کار به جایی رسید که به طور علنی آیت الله العظمی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان جهان را متهم به ضعف و سازش با رژیم پهلوی می کردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و انتشار خاطرات حجت الاسلام فلسفی، بی پایه بودن این تبلیغات و تحلیل ها آشکار شد و مرحوم فلسفی با ارائه اسناد و مدارک ثابت کرد که مبارزه علیه بهائیان حرکتی اصیل و برخاسته از متن روحانیت مبارز و ناشی از خواست مردم و اراده مرجعیت شیعه بوده است و ایشان به دستور صریح و مستقیم «آیت الله العظمی بروجردی» این مبارزه را آغاز کرده بودند. مرحوم فلسفی در خاطرات خود می فرمایند:
«در مسئله بهایی ها آیت الله بروجردی در یک فشار شدید افکار عمومی واقع شده بود مرتبا از ولایات نامه می آمد که مثلا فرماندار اینجا بهایی است و یا رئیس فلان اداره بهایی است و چه ها که نمی کنند... [و اینکه] بهایی ها مرتباً در حال نضج گرفتن و توسعه کار خود هستند و گفته می شود که رهبران فرقه در عکا - واقع در فلسطین اشغالی - دستور داده است که بهائیان فعالیت های خود را در شهرها و قصبات گسترش دهند. آیت الله بروجردی هم به من پیغام می دادند که موضوع را به مقامات دولتی بگویم...»(201)
حجت الاسلام فلسفی در خاطرات خود متن دستخط و نامه ها و دستورات آیت الله العظمی بروجردی را در این زمینه که خطاب به ایشان صادر شده بود ارائه می کند و در مورد مبارزه سال 1334 که منجر به تخریب گنبد «حضیره القدس» تهران شد، می افزاید:
«در سال 1334 قبل از شروع ماه مبارک رمضان به آیت الله بروجردی عرض کردم که آیا شما موافق هستید مسئله بهایی ها را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شود تعقیب کنم؟ ایشان قدری فکر کردند و فرمودند: اگر بگویید، خوب است. حالا که مقامات گوش نمی کنند، اقلا بهایی ها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند.
ایشان گفتند لازم است قبلا این را به شاه بگویید که بعداً مستمسک به دست او نیاید که کارشکنی بکند و پخش سخنرانی از رادیو قطع گردد. زیرا این مطلب برای مسلمانان خیلی گران خواهد بود و باعث تجری هر چه بیشتر بهایی ها می شود. بر این اساس دو سه روز قبل از ماه رمضان به دفتر شاه تلفن کردم و وقت ملاقات خواستم. در ملاقات با او گفتم: «آیت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئله نفوذ بهایی ها که موجب نگرانی مسلمانان شده است، در سخنرانی های ماه رمضان که از رادیو پخش می شود مورد بحث قرار گیرد. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند.» او لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: «بروید بگویید» من به منزل آمدم و به جمعی از وعاظ که در آنجا جمع بودند گفتم شما هم در منابر بگویید. آنها هم گفتند. سخنرانی علیه بهایی ها در مسجد شاه و پخش آن از رادیو، موج عجیبی در مملکت ایجاد می کرد و مردمی که از دست آن فرقه ضاله ستم دیده بودند به هیجان می آمدند، همه جا صحبت از ضرورت سرکوبی بهایی های وابسته به صهیونیسم و آمریکا بود...»(202)
حجت الاسلام فلسفی در خاطرات خود به تلاش های رژیم برای پایان دادن به این مبارزه اشاره می کند و می نویسد:
«یک روز در اتاق خودم مشغول مطالعه بودم که دو ساعت به ظهر مانده گفتند سرلشکر علوی مقدم رئیس کل شهربانی و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران بدون خبر قبلی در زده و آمده اند و در اتاق بیرونی نشسته و منتظر من هستند...من هم لباس پوشیدم و به بیرونی آمدم. آنها گفتند: «آقای فلسفی ما الان حضور اعلیحضرت بودیم، امر فرمودند که ما دو نفر با هم به اینجا بیاییم و به شما ابلاغ کنیم که از امروز به بعد دیگر درباره بهایی ها صحبت نکنید!»
من خیلی ملایم گفتم: «این به مصلحت نیست. این کار، بدون مطالعه است. مصلحت این است که گفته شود. ضرر دارد که نگویم.» خیلی آمرانه گفتند: «نه اعلیحضرت صریحاً به وسیله ما پیغام دادند که دیگر صحبت نکنید» من هم مقداری تند شدم و در آن حال باز خدا تفضل کرد و گفتم: «نمی شود، مگر اینکه شما یکی از این چهار کار را در صورتی که می توانید انجام دهید: اول اینکه پخش رادیویی سخنرانی مرا از مسجد متوقف کنید. دوم اینکه الان مرا بگیرید و زندانی کنید سوم اینکه بر روی منبر بگویم امروز سرلشکر علوی مقدم و بختیار به منزل آمدند و از طرف اعلیحضرت پیام آوردند که دیگر راجع به بهایی ها حرفی نزنم این را بگویم که از رادیو پخش شود و خلق الله بدانند». گفتند: «نه، این به نام اعلیحضرت نوشته می شود». گفتم: «...صریحا به شما بگویم به اعلیحضرت بگویید که این کار مصلحت نیست. پخش رادیویی را می خواهید قطع کنید من را می خواهید بگیرید، وگرنه حتما باید تا آخر ماه مبارک رمضان ادامه بدهم...
نتیجه مقاومت من در ادامه سخنرانی تا پایان ماه رمضان سال 1334 شمسی راجع به بهایی ها، این شد که شاه از من خشمگین شود و... از آن زمان به بعد ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیام های آیت الله بروجردی برای همیشه قطع گردید...» ( 203)
مبارزات یک ماهه روحانیون تاثیر نسبی خود را گذاشت و بسیاری از محافل بهائیان، در سراسر ایران تعطیل شد. بسیاری از مردم ساده لوح که از ماهیت این فرقه اطلاعی نداشتند و بعضا با کمک های مالی بهائیان تظاهر به بهایی بودن می کردند اعلام توبه نمودند.( 204)
یکی از آثار آن مبارزه این بود که «در اثر این حرکت، تعدادی از بهایی ها از ایران رفتند و ایادی - پزشک مخصوص شاه- نیز به دستور «محمدرضا پهلوی»، نه ماه به ایتالیا رفت». (205) به هر حال بهائیان که امیدوار بودند که در رأس سده اول به پیروزی برسند، مواجه با شکستی [مفتضحانه] شدند که دیگر نتوانستند مانند سابق ابراز وجود کنند.»(206)
پس از چندی فرمانداری نظامی به صورت کاملا بی سر و صدا و غیر رسمی ساختمان حضیره القدس را مجددا تحویل نمایندگان بهائیان داد و به تدریج یکه تازی آنان در کشور آغاز شد و کار به جایی رسید که ده سال بعد که پیشتر به آن اشاره شد، در کابینه امیرعباس هویدا حدود ده نفر از وزیران او بهایی بودند.( 207)
پس از ماجرای تخریب گنبد حضیره القدس در سال 1334، رهبران وقت فرقه بهائیت به چاره جویی برای جلوگیری از تکرار این حادثه پرداختند. آنان برای اینکه فعالیت مجدد حضیره القدس جلب توجه نکند، از بازسازی گنبد آن خودداری کردند و تنها با یک شیروانی فلزی روی آن را پوشاندند. از سوی دیگر «شورای ایادی امرالله» عالی ترین ارگان بهائیان جهان، به مسئولان «شرکت امناء» مرکز اداره موقوفات بهایی در ایران دستور داد تا کلیه اراضی و خانه های اطراف حضیره القدس (208) تهران را که بیم آن می رفت توسط مسلمانان خریداری و به مسجد مبدل شود، خریداری نمایند. به این ترتیب حبیب ثابت پاسال - سرپرست فعالیت های اقتصادی بهائیان در ایران - کلیه خانه ها و اراضی و ساختمان های ضلع شمالی و جنوبی و شرقی و غربی حضیره القدس بین تقاطع چهارراه حافظ - طالقانی و چهارراه ویلا و خیابان سمیه را خریداری و ادارات مرکزی و شعب شرکت امناء و شرکت سهامی فیروز و ادارات زیر مجموعه آن را به ساختمان های موجود در این محدوده منتقل نمود.( 209)
البته بر طبق برخی خاطرات، تیمور بختیار چندی بعد آن محل را به مقر رکن دوم ستاد ارتش تبدیل کرد و ساواک از حضیره القدس به عنوان زندان و شکنجه گاه مبارزان آن سالها استفاده می کرد.( 210)
وزارت دفاع آمریکا در مورد حضیره القدس می نویسد:
«... وزارت دفاع
مهمترین ساختمان بهائیت در خیابان تخت جمشید واقع و به عنوان یک مرکز اطلاعات عمل می کند.
بهایی ها در حال تهیه زمینی در تهران هستند تا مکانی بهتر به عنوان پرستشگاه خود بسازند. آغاز فوری ساختمان با وضعیت مذهبی و سیاسی کنونی ایران ممکن به نظر نمی رسد.»(211)
از جمله مطالبی که در جریان تخریب حضیره القدس کمتر به آن اشاره شده است، تلاش آمریکایی ها برای دسترسی به آرشیو بهائیان بود. این امر از آنجا ناشی می شد که در آن زمان به دستور سران حزب صهیونیستی بهائیت، حتی اسامی اعضای شبکه بهائیت در ایران بشدت مخفی بوده است.
رژیم پهلوی در سال 1357 با هدف پاک نمودن اذهان مردم از شائبه همراهی و همگامی رژیم با فرقه ضاله بهائیت برخی اقدامات و رفرم ها را انجام داد. در همین رابطه ساواک در گزارش شماره 312/5460 مورخه 1357/5/18 می نویسد:
[بولتن ویژه]
«ملت ایران به برکت رهبری های داهیانه فرمانده عالیقدر خود، در اندک زمانی توانسته مقامی شایان در خانواده ملل به دست آورد و از نظر اوضاع داخلی و اجتماعی، کشور ایران از نمونه های برجسته سرعت رشد و پیشرفت در زمانی کوتاه و در ابعادی چنین گسترده است.( 212)
... ملت حق شناس ایران که اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر همواره در فرمایشات ملوکانه بر شاهدوستی و میهن پرستی آن تاکید فرموده اند، از نعمات و برکات رهنمودهای رهبر توانا و خردمند خویش به تعنم رسیده و شالوده های مادی و معنوی زندگی تازه یافته خود را بر دستاوردهای غنی انقلاب شاه و ملت قرار داده است. آنچه که مردم مسلمان شیعه ایران را ضمن پایبندی به اصول بنیادی انقلاب، دچار نوعی نگرانی و اضطراب نموده، باقی ماندن اصول انقلابی بر«19» اصل است و این امر سبب نوع برداشت از عدد 19 توسط فرقه بهایی و تقدس عدد مذکور نزد پیروان این فرقه است.
بهائیان عدد «19» را فوق العاده مقدس می دارند و دو انگیزه بر این تقدس قائلند: اول آنکه پس از اعلام دعاوی سید علی محمد باب پیروان ظهور «امام زمان» و انتشار اعلامیه اش در این مورد، به روایتی 9 و به روایت دیگر 19 نفر از جمله اولین گروندگان به او بودند. به همین جهت ضمن اینکه اعضاء بیت العدل اعظم و «محافل ملی» بهائیان از 19 نفر تشکیل می گردد، آنها ماه روزه را 19 روز برگزار می کنند و هر 19 روز یک بار ضیافت 19 روزه تشکیل می دهند. مورد دوم در این زمینه آن است که در محاسبه، عدد 19 با حروف کلمه «وحدت» به حساب ابجد، برابر است و بر این مبناء بهائیان عقیده دارند که جهان اسلام به صورت یک واحد تحت حکومت و سیطره بهائیان درخواهد آمد و به این لحاظ نیز در کتب و تبلیغات و آداب خود به این عدد اهمیت فراوان می دهند.... از اینکه یکی از اساسی ترین نهادهای تاریخی و ملی ایران، یعنی اصول انقلاب شاه و ملت به عنوان بزرگترین و عمیق ترین «اندیشه و عمل» شاهنشاه ایران، مورد بهره برداری و انطباق نادرست آن با عدد مقدس بهائیان واقع شده، امری ناگوار می دانند و قلباً آرزو دارند، به کیفیتی زلال مقدس انقلاب از کدورت چنین برداشت و تعبیر نادرسی، پالوده گردد.
در محافل مردم و بویژه در میان گروه های اجتماعی که صادقانه میهن پرست و شاه دوست هستند و ضمنا بنیادهای مذهبی و آئین دینی را مقدس می دارند، این انتظار وجود دارد که اصول انقلابی شاه و ملت بر عدد «19» باقی نماند و به بیست اصل بدل شود...
انجام این تغییرات در اصول 19 گانه انقلاب شاه و ملت با توجه به اینکه شاهنشاه آریامهر بارها فرموده اند هرگونه پیشنهادی راجع به اصول انقلاب به استثنای اصل یکم آن برسد قابل بررسی است طبیعی بوده و بحثی ایجاد نخواهد کرد. مراتب جهت استحضار خاطر خطیر شاهنشاه از شرف عرض گذشت.» (213)
و تمام این دست و پا زدن ها در حالی است که رژیم همواره در جریان عملکرد و فعالیت های ضد ملی و استعماری بهائیان بوده و بعضا به نکاتی که حتی کارشناسان ساواک آن را مملکت برانداز و موجبات آشوب و بلوا معرفی می کردند وقعی نمی نهاده است. به عنوان نمونه می توان به فعالیت بهائیان در جشن های دو هزار و پانصد ساله اشاره کرد که در اسناد ساواک چنین منعکس شده اند:

«موضوع: بهائیان
 

بهائیان ایران قصد دارند همزمان با جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران هنگامی که روسای ممالک یا نمایندگان کشورهای مختلف در ایران هستند تظاهراتی بر پا نمایند و خود را معرفی کنند و به سازمان ملل متحد بنویسند که تعداد بهائیان ایران به صد هزار نفر می رسد. باید ما را دولت ایران به عنوان اقلیت مذهبی به رسمیت بشناسد و هم اکنون در فکر آمارگیری می باشند و مهاجرت آنان، آغاز گردیده که جامعه روحانیت ایران از تهران به آقای شریعتمداری در قم این موضوع را متذکر شده اند.» (214) و در سند دیگری که بیانگر نارضایتی برخی از ماموران ساواک نیز می باشد، آمده است:

«موضوع: فعالیت بهائیان شیراز
 

عده ای از دانشجویان بهایی جهت راهنمایی میهمانان در ایام جشن های 2500 ساله تعیین شده اند... مسلماً نامبردگان ضمن تماس و راهنمایی میهمانان مطالبی که خلاف شئون مذهبی و استقلال مملکت است به میهمانان خواهند گفت و جزواتی را که توسط محفل تهیه و در اختیار آنان قرار خواهد گرفت به میهمانان خواهند داد.» ( 215)

پی نوشت:
 

188- نورالدین چهاردهی، بهائیت چگونه پدید آمد، چاپ و انتشارات آفرینش، چاپ دوم، 1369، ص 60.
189- نورالدین چهاردهی، بهائیت چگونه پدید آمد، صص 60-62.
190- این کیفرخواست در آن سالها ابتدا توسط روزنامه ملی اتحاد ایران یزد در شماره های 34و35 (به مدیریت علی جناب زاده) چاپ و منتشر شد و سپس توسط جامعه مسلمین یزد با عنوان «یک نمونه کشف شده از جنایات بهائیان یا قتل فجیح و دلخراش ابرقو» در چاپخانه گلبهار یزد چاپ و با قیمت دو ریال منتشر شد.
191- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، ص 398.
192- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات آیت الله مو تمام این دست و پا زدن ها در حالی است که رژیم همواره در جریان عملکرد و فعالیت های ضد ملی و استعماری بهائیان بوده و بعضا به نکاتی که حتی کارشناسان ساواک آن را مملکت برانداز و موجبات آشوب و بلوا معرفی می کردند وقعی نمی نهاده است. به عنوان نمونه می توان به فعالیت بهائیان در جشن های دو هزار و پانصد ساله اشاره کرد که در اسناد ساواک چنین منعکس شده اند:
 

موضوع: بهائیان
 

بهائیان ایران قصد دارند همزمان با جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران هنگامی که روسای ممالک یا نمایندگان کشورهای مختلف در ایران هستند تظاهراتی بر پا نمایند و خود را معرفی کنند و به سازمان ملل متحد بنویسند که تعداد بهائیان ایران به صد هزار نفر می رسد. باید ما را دولت ایران به عنوان اقلیت مذهبی به رسمیت بشناسد و هم اکنون در فکر آمارگیری می باشند و مهاجرت آنان، آغاز گردیده که جامعه روحانیت ایران از تهران به آقای شریعتمداری در قم این موضوع را متذکر شده اند.» (214) و در سند دیگری که بیانگر نارضایتی برخی از ماموران ساواک نیز می باشد، آمده است:

موضوع: فعالیت بهائیان شیراز
 

عده ای از دانشجویان بهایی جهت راهنمایی میهمانان در ایام جشن های 2500 ساله تعیین شده اند... مسلماً نامبردگان ضمن تماس و راهنمایی میهمانان مطالبی که خلاف شئون مذهبی و استقلال مملکت است به میهمانان خواهند گفت و جزواتی را که توسط محفل تهیه و در اختیار آنان قرار خواهد گرفت به میهمانان خواهند داد.» ( 215) ها ملحق شود، کمکش می کنند، لذا رفتم نزد آنها و اسمم را جزو بهائیان نوشتم ولی قلبا با آنها مخالف بودم! به من گفتند: در فلان جا بایست و سیگار و کبریت بفروش، رفتم آنجا مشغول فروختن کبریت و سیگار شدم. آنها برای فروش هر کبریت یک ریالی، یک تومان به من می دادند، تا اینکه کم کم وضعم خوب شد و از آنها جدا شدم و آنها نیز مستمری مرا قطع کردند! در هر حال فقیر بودن شرط کار برای دعوت اینها است. لذا کسی از آنها پرسید آیا در قم بهایی وجود دارد؟ گفتند: در قم و حوالی آن فقیر نبود مگر در یک روستا...».(محمدحسین رخشاد، در محضر آیت الله العظمی بهجت، کتاب دوم، انتشارات موسسه فرهنگی سماء، چاپ اول، 1383، ص21).
205- بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، ص 404.
206- همان، صص 404- 405.
207- برای آشنایی با وزرای بهایی در کابینه هویدا به جلد 14، کتاب «نیمه پنهان» زندگی «امیرعباس هویدا» دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
208- حضیره القدس بهائیان تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 فعال بود و مسئله تبلیغات این فرقه ضاله در سطح کلان کشوری را اداره می کرد. با پیروزی انقلاب حضیره القدس واقع در خیابان حافظ نبش خیابان سمیه و کلیه اراضی و ساختمان های اطراف آن در خیابان طالقانی مصادره گردید و در اختیار حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و بنیاد شهید انقلاب اسلامی گذاشته شد.
209- برای آشنایی با شرح حال و عملکرد حبیب ثابت به جلد سوم از کتاب «معماران تباهی» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
210- به عنوان نمونه به خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه شود.
211- اسناد لانه جاسوسی، شماره 37، مسلک های استعمار، سند شماره 1، ص 8.
212- این بولتن ویژه چهار صفحه ای با شماره 312/5460 و به تاریخ 2537/5/18 با عنوان «درباره دیدگاه های مردم نسبت به عدد 19 در اصول انقلاب شاه و ملت» منتشر شد که صفحه اول آن در اینجا نیامده است.
213- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب هشتم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1380، صص 361-363.
214- بزم اهریمن، جلد چهارم، ص 178، سند مورخه 1350/5/6.
215- بزم اهریمن، جلد چهارم، ص 205، سند مورخه 1350/5/24.

 

منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان