عقل گرایی
عقل گرایی اساساً مفهومی دو پهلو است: گاهی مراد از آن قوه ای است که با کمک گرفتن از آن می توان خدا را عبادت کرده، بهشت را به دست آورد و گاه برعکس، عقل گرایی در مقابل دین و دین داری می ایستد و به مقابله با آن بر می خیزد. آنچه در اینجا به عنوان مبنای اخلاق سکولار مورد بحث است، مفهوم مطلق عقل گرایی نیست، بلکه معنایی مراد است که در بستر فرهنگ و تمدن غربی شکل گرفته و مربوط به دوره روشنگری است. عقل گرایی این دوران دارای خصوصیاتی است که آن را از عقل متافیزیکی و فلسفی جدا می سازد. این نوع عقل گرایی را با عناوینی همچون عقل بسندگی، اصالت عقل، عقل گرایی ابزاری، عقل گرایی تکنیکی و غیره یاد می کنند. عقل گرایی به معنای مطلق آن، نه تنها با اخلاق سکولار سنخیتی ندارد، بلکه یکی از پایه ها و پشتوانه های اخلاق دینی به شمار می آید. بر اساس مبانی عقلی و روش های برهانی مبتنی بر توانایی عقل است که باورهای دینی اثبات می شوند. و زمینه ایمان و اعتقاد فراهم می شود. از این رو، در فرهنگ دینی ما از عقل به عنوان نیرویی که بندگی خدا بدان صورت می گیرد و بهشت توسط آن به دست می آید، یاد می شود و بین آن و اعتقادات دینی هیچ منافاتی وجود ندارد. باید توجه داشت که واژه «عقل گرایی» در حوزه های مختلف علوم، معانی متفاوتی دارد. این واژه، گاهی در مقابل تجربه گرایی به کار رفته و گاهی در برابر ایمان گرایی قرار می گیرد.
در اینجا نوع عقل گرایی مربوط به دوره روشنگری مورد نظر است. یعنی، دیدگاهی معرفت شناختی که معتقد است تنها مرجع کسب معرفت، ارزش، عمل، اخلاق و هر آنچه که مربوط به حیات انسانی است، توانایی های نهفته در وجود خود آدمی است. بر اساس این نگرش، آنچه منشأ ماورایی دارد، یا به طور کلی مورد انکار است و یا مرجعیت پذیرفته نیست. به طور کلی، بی اعتمادی به سنت ها و شرایع دینی، خودبسندگی عقل در حل مشکلات و مسائل فردی و اجتماعی، تأکید و بر نقش ابزاری عقل و انصراف از حقیقت جویی آن به نقش آفرینی ابزاری و تکنیکی، از خصوصیات این نوع عقل گرایی شمرده می شود.(1) تقابل عقل گرایی عصر روشنگری با دین و مرجعیت دینی، تقابلی است که مربوط به یک جغرافیا و فرهنگ خاصّ است. در حقیقت، عقل گرایی عصر روشنگری رویکردی بود که در مقابل دین مسیحیّت قد علم کرد. مراد از آن نفی مرجعیّت سنتی،
ایمان، جمودگرایی مذهبی و خرافه پرستی حاکم در جوامع مسیحی بود. بدیهی است این تقابل در بستر فرهنگ و تمدّن غرب به وقوع پیوست. البته امروز داعیه دار جهانی شدن و تقابل با تمامی مرجعیّت های دینی است.
با توجه به این معنای عقل گرایی می توان گفت: این معنی عام بوده و تجربه گرایی را هم شامل می شود. به عبارت دیگر، عقل گرایی دوران روشنگری به گونه ای است که گاهی خود را به صورت عقل گرایی فلسفی نشان داده است و گاهی به صورت تجربه گرایی، به هر حال، عنصر مشترک هر دو گرایش این بوده است که نباید به آنچه فراتر از وجود انسان و توانایی های فردی اوست ارزش و بها داده شود. عقل گرایی به معنی اخیر، عنصری است که مدرنیته با همه تنوع و تکثرش، آن را داراست و هیچ مکتب و ایدئولوژی مدرنی نیست که فاقد آن باشد. حتی کثرت به وجود آمده در دوره مدرن را می توان محصول همین عقل گرایی فردی و افراطی دانست؛ چرا که نفی مرجعیّت دینی و وحی آسمانی از یک سو، و اصرار بر خودبسندگی عقل انسانی، آدمی را به سوی کثرت ناشی از نفهمیدن حقیقت خواهد کشاند. از این رو، عقل گرایی به این معنا، عام ترین مبنای اخلاق سکولار و سکولاریسم می باشد. می توان گفت همه گرایش های اخلاق سکولار، با تمامی تفاوت هایی که با هم دارند، در این مبنا جمع می شوند.
مؤلفه های اصلی عقل گرایی
ماکس وبر از جمله مبتکران عقل گرایی ابزاری است که برای عقل ابزاری، سه بعد عمده بیان می کند.
1. تعقّلی شدن دنیا:(2) این بعد به معنای نگرش علمی بر معارف انسانی است. به نظر وبر در تاریخ مدرن، این نگرش از عقلانیّت، بر تمامی عرصه های اندیشه و خلاقیّت بشری در غرب غلبه یافته است.
2. ابزاری شدن عقلانیّت:(3) یعنی استفاده از عقل برای کسب هدفی معین از طریق استفاده از محاسبات مادی که ظهور عینی آن در سرمایه داری مدرن و نهادهای بوروکراتیک بوده است.
3. عقلانی شدن اخلاق: یعنی شکل گیری اخلاقیاتی که به طور نظاموار و غیرمبهم معطوف به اهداف ارزشی معینی هستند. البته این نوع کنش از نظر به کارگیری ابزار «عقلانی» است، اما از نظر اهداف «غیرعقلانی» است.(4)
با توجه به قید «عقلانی بودن ابزار به کارگیری، نه اهداف اخلاقی» آشکار می گردد که اخلاقِ حاصل از عقلانیت ابزاری مبناگروانه و بنیادگرایانه نیست. از این رو، تابع شخص و ذهنیّات و سلایق اوست. ماکس وبر تصریح می کند احکام ارزشی، احکام ذهنی اند. هر کس حق دارد چیزی را دارای ارزش مثبت یا منفی، اساسی یا فرعی تلقّی نماید. هر شخص دیگری نیز مختار است این حکم را نپذیرد و خلاف آن را معتقد باشد.(5) به نظر وی، ارزش ها نه در داده های محسوس وجود دارند و نه در وراء داده های محسوس ارزش ها با تصمیم های بشری ایجاد می شوند و این تصمیم ها تابعی از امور واقع که ذهن آنها را درک می کند نیستند. حاصل آنکه، علم و ارزش، دو سنخ از واقعیّت بوده و تفاوتی بنیادی با هم دارند.(6)
در خصوص رابطه عقل گرایی با اخلاق باید به حیثیّت انکارگری عقل گرایی نسبت به دین و باورهای دینی توجه نمود. عقل گرایی عصر روشنگری، تقابل ویژه ای با دیانت و باورهای دینی دارد، از این رو، هر آنچه را مبتنی بر این باورها است نفی کرده و به مبارزه با آنها بر می خیزد. اخلاق نیز از این حکم مستثنی نبوده و سعی عقل باوران عصر روشنگری این است که رابطه بین اخلاق و دین را از هم گسسته و شالوده آن را بر خود اخلاق بنا کنند.(7) گرچه در این موضوع اتفاق نظر وجود نداشته و دیگران نیز مبنای دیگری برای اخلاق در ذهن داشته اند، اما آنچه حاصل این رویکرد بوده و به نحوی وجه اشتراک عقل گرایی در اخلاق می توان نامید، نفی بنیادهای مابعد الطبیعی و دینی اخلاق و در نتیجه، انکار اخلاق دینی بوده و نتیجه ای جز اثبات اخلاق سکولار با گرایش های مختلف آن ندارد.
نقد و بررسی
بر اساس واقعیّت های تاریخی، آنچه موجب پیدایش این سنخ از عقل گرایی در فرهنگ غرب شده است، چالش و معارضه دیانت مسیح با آموزه های عقلانی می باشد. در قرون وسطی، کلیسا در سایه الهیّات دگماتیزم، زمینه رشد و نموّ عقل در عرصه های مختلف نظری را از بین برد و آن را به اسارت تأیید و تفسیر کلیسا پسندانه کتاب مقدس و اعتقادات مسیحیّت درآورد. بدیهی است آموزه هایی همچون تثلیث، تجسد، گناه نخستین، مسأله فِدا و ده ها مسئله اعتقادی دیگر، عقل و عالمان نظری را در مقابل مسیحیت و به اعتبار یکسان انگاری مسیحیّت با دین راستین در مقابل دین به طور کلی قرار داد.(8) متون
مقدس مسیحی نیز تاب چنین تقابل هایی را داشت، حتی بدان تصریح می کرد. پولس حواری (متوفی 62 /68) در رساله خود به کولُسیان می نویسد: «با خبر باشید که کسی شما را نرباید، به فلسفه و مکر باطل».(9) و ترتولیان از مسیحیان اول (160-220) می پرسد: «آتن را با اورشلیم چه کار؟ و مقصود وی از «آتن» فلسفه یونان و از اورشلیم «کلیسای مسیحی» بود.(10)
بنابراین، می توان گفت: عقل گرایی ابزاری، رویکردی تقابل جویانه در مقابل چنین باورهایی بوده و به یک معنا، عکس العمل روانی اندیشمندان و طالبان تفکر عقلانی در برابر دین و آموزه های آن بوده است. همین امر سستی و بی پایگی این نگرش یا گرایش را آشکار ساخته و به همین دلیل طرفداران اخلاق سکولار را با مشکل مواجه می نماید. دینی که چنان آموزه هایی داشته باشد، به روشنی با عقل تعارض پیدا خواهد نمود. دین راستین و آموزه های عقلانی اسلام هیچگاه تهافت و تناقضی بین ارکان آن و عقل وجود ندارد. اگر هم جایی، عقل از اثبات و برهانی ساختن گزاره های دین ناتوان است، از جهت عقل ستیزی آن ها نیست، بلکه از عقل گریزی آنها و کوتاه بودن دست عقل از دامن حقایق جزیی ماورایی است. بدین سان، دین با عقل قابل جمع بوده، بلکه با آن مطابق است. نتیجه روشن چنین رویکردی، به کرسی نشستن اخلاق دینی و کنار رفتن اخلاق سکولار می باشد.
پینوشتها:
*دانشجوی دکترای فلسفه.
1. ر.ک: علی رضا شجاعی زند، عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، ص135.
2. Intellectualization
3. Instrumentalization
4. ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابی نژاد، مصطفی عمادزاده، مقدمه، ص20.
5. ریمون آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، ص 574.
6. همان، ص 592-593.
7. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ج6، ص19.
8. محمدحسن قدردان قراملکی، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 88.
9. این نامه در عهد جدید با نامه پولس به مسیحیان کولسی آمده است. ر.ک: عهد جدید، ترجمه کشیش سارو خاچیکی، ص 1826-1833. بر اساس شرحی که در این نامه آمده است کولسی شهری بوده است که در ترکیه فعلی واقع بود.
10. مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص70؛ نیز ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، همان، ص 88.
منبع: نشریه معرفت اخلاقی، شماره 4.
ادامه دارد...