با شناخت نیکی ها و بدی ها، وضع مغزی و روانی انسان کیفیت مخصوصی پیدا می کند که می توان آن را مانند جزیی از موجودیت درونی آدمی محسوب کرد. به این معنی که پس از شناخت این که «ظلم چیست» و «ظلم بد است»، این شناخت مانند جزیی از موجودیتِ درونی درک کننده دو قضیه مزبور در می آید.
با وجود این شناخت، ارتکاب ظلم، نوعی مبارزه با خویشتن است که همواره به شکست خویشتن می انجامد. خداوند متعال این مبارزه وقیح را در آیاتی فراوان از قرآن ممنوع اعلام فرموده است، از آن جمله:
1- وَ لا تَأْکلُوا أَمْوالَکمْ بَینَکمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکامِ لِتَأْکلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.[1]
«و اموال خود را با راه های باطل میان خود نخورید و مبادا اموال را به حکام رشوه بدهید، تا مقداری از اموال مردم را از روی گناه بخورند، در حالی که می دانید.»
2- إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَنْ یکفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ.[2]
«قطعاً، دین در نزد خدا اسلام است، و اختلاف به راه نینداختند آنان که کتاب به آن ها داده شده بود، مگر پس از آن که علم برای آنان آمده بود. [این اختلاف با وجود علم ] تعدی میان خود آنان بود و کسی که به آیات خداوندی کفر بورزد، خداوند حسابگر سریع است.»
3- وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکتابِ وَ یقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکذِبَ وَ هُمْ یعْلَمُونَ.[3]
«و بعضی از اهل کتاب، گروهی هستند که زبان هایشان را به عنوان کتاب [الهی ] می پیچانند تا گمان کنند که از کتاب می گویند؛ درصورتی که از کتاب نیست و می گویند گفته هایشان از نزد خداست؛ در حالی که از نزد خدا نیست و آنان بر خدا دروغ می گویند، در حالی که می دانند.»
4- وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیناتُ وَ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ.[4]
«و نباشید از آنان که پس از آن که برای آنان دلایل الهی آمده بود، پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند و برای آنان عذاب بزرگی است.»
نتایج آیات
نتیجه یکم- با این که می دانید مسأله اموال و مواد معیشت، مسأله ای است حیاتی و می دانید رشوه به حکام، نابود کردن حق و احیای باطل است، با این حال چگونه مرتکب این تبهکاری ها می شوید؟! مگر تعهد کرده اید که علم را با جهل یکسان بگیرید؟! معنای این که شما می دانید خودکامگی در به جریان انداختن اموال و مواد و معیشت، به تباهی اجتماعی منتهی می شود، یعنی می دانید که زندگی منطقی شما وابسته به تنظیم مسائل مالی و تبعیت از آن نظام قانونی است که در صورت ورود اختلال به آن نظام، معیشت خود شما هم مختل خواهد شد.
نتیجه دوم- ای آگاهان و هشیاران، شما به خوبی می دانید که دین الهی، همان دین ابراهیم خلیل علیه السلام است که اسلام نامیده می شود و رسالت این دین الهی را خداوند متعال به محمدبن عبداللَّه صلی الله علیه و آله سپرده است. حالا که شما می دانید و یا با مراجعه به اهل علم و اهل ذکر می توانید بدانید که دین مستقیم و محفوظ از تحریف، همین است که من آورده ام، چرا اختلاف به راه می اندازید؟! آری، شما می دانید و یا می توانید بدانید که مسؤولیت شما بر مبنای دانستن است، پس به چه علت این دانستن را نادیده می گیرید؟!
نتیجه سوم پس از به وجود آمدن علم به حق و حقیقت، برای پوشانیدن آن، با کلمات بازی نکنید و جملات کتاب الهی را برای فریفتن خود و دیگران، زیر و رو و منحرف نکنید. این خودفریبی، حق و حقیقت را از بین نمی بَرَد و آن را نمی پوشاند.
قرآن و مسأله تقلید
قرآن مجید، تقلید بی دلیل از گذشتگان و تکیه بر آنان را دور از عقل و کاری ناشایست می داند و مردم را از تقلید و تکیه بر حذر می دارد.
همان طورکه می دانیم، این یک پدیده مستمر و فراگیر در تاریخ بشری است که اساسی ترین نقش را در رکورد تاریخ به عهده داشته است. اگر همین امروز وضع فرهنگ ها و عقاید اقتصادی و حقوقی جوامع را مورد مطالعه و تحقیق قرار بدهیم، خواهیم دید که اغلب این فرهنگ ها و عقاید، تقلید از گذشتگان- مخصوصاً تقلید از شخصیت ها- چشم گیر است؛ به این عنوان که آنان صاحب نظران و بانیانِ این فرهنگ ها و عقاید می باشند. نمونه هایی از آیات قرآنی درباره این جریان راکدکننده، چنین است:
1- بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَ کذلِک ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فِی قَرْیةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیهِ آباءَکمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ.[5]
«بلکه [آن تبهکاران در پاسخ به پیامبر] گفتند: ما پدرانمان را معتقد به عقاید امّتی دریافتیم و ما بر مبنای آثار آنان هدایت یافتیم. [هم چنین]، ما پیش از تو در هیچ آبادی مبلّغی نفرستادیم، مگر این که خودکامگانِ آن آبادی ها گفتند که ما پدرانمان را معتقد به عقاید امّتی دریافتیم و ما از آثار آن ها پیروی می کنیم. [آن فرستاده خداوندی ] گفت: اگرچه آن چه را که من آورده ام هدایت کننده تر از آن باشد که پدرانتان را معتقد به آن یافته اید، [شما باز] از پدرانتان تبعیت خواهید کرد؟ آنان گفتند: ما به آن چه که به شما فرستاده شده است، کفر می ورزیم.»
2- قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا.[6]«[کافران ] گفتند: بلکه ما از آن چه که پدرانمان را معتقد به آن یافته ایم، پیروی می کنیم.»
مضمون آیات مبارکه مذکور، در سوره های: مائده آیه 104، اعراف آیه 28، یونس آیه 78، انبیا آیه 53 نیز وارد شده است.
در بررسی فلسفه تاریخ و تحلیل و تحقیق درباره اصول و عوامل اساسی آن، توجّه و اهتمام به پدیده تقلید به تبعیت از گذشتگان- خصوصاً از شخصیت های چشم گیر- فوق العاده اهمیت دارد؛ مخصوصاً تقلید از شخصیت هایی که به عنوان بنیان گذاران مکتب های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فلسفی- به طور عموم- در تاریخ برای خود جای چشم گیری باز کرده اند. اهمیت تجدید نظر و بررسی های دقیق تر درباره شخصیت ها، از آن جا ناشی می شود که آراء و عقایدی که این شخصیت ها از خود در تاریخ به یادگار می گذارند، معمولًا با استناد به آن شخصیت ها از هر گونه اعتراض و انتقاد برکنار می ماند و به عبارت دیگر، مافوق اعتراض و انتقاد قرار می گیرد.
خلفای بنی عباس، امیرالمؤمنین هایی! هستند که نباید جز با احترام و تجلیل از آن ها نام برد! چرا؟ برای این که پدرانمان به هریک از آنان امیرالمؤمنین! گفته اند، پس پیروی از آراء و عقایدشان هم لازم می باشد!
مطابق آیات قرآنی، پدرانمان اگر مجبور نبوده اند، غلط فرموده اند که به آنان امیرالمؤمنین گفته اند. این منطق راکد کننده ای است که با کمال صراحت و به طور فراوان گفته می شود: «تو بهتر می فهمی یا ابن سینا؟»، «تو بهتر می فهمی یا ابن رشد؟»، «تو بهتر می فهمی یا صدرالمتألّهین شیرازی؟»، «تو بهتر می فهمی یا جلال الدین مولوی؟» و در مغرب زمین: «تو بهتر می فهمی یا دکارت؟» «تو بهتر می فهمی یا جان لاک؟» تو یا هگل؟ تو یا کانت؟ تو یا آدام اسمیت؟ تو یا ریکاردو؟ تو یا جان استوارت میل؟. ..
این شخصیت زدگی در تاریخ، جریان بسیار اسفناکی است که عقول و اندیشه ها و وجدان های مردم را تحت الشّعاع قرار می دهد؛ درصورتی که به قول علی علیه السلام: «ارزش و عظمت مردان- اعم از شخصیت ها و هر انسانی با حق سنجیده می شود، نه حق به وسیله مردان.»
پاسخِ تو بهتر می فهمی یا. ..، این جمله است: هم من و هم آن شخصیت که امروز به رخ من می کشی، باید از حقیقت پیروی کنیم، و هر کسی که بیشتر به حقیقت نزدیک است، او بهتر می فهمد و باید از او تبعیت کرد.
با این که پیشرفت معارف انسانی در قلمرو مختلف انسان و جهان در دوران ما بسیار چشم گیر بوده، ولی این پیشرفت تاکنون نتوانسته است مردم را از بت پرستی های متنوّع، مانند شخصیت پرستی، نژادپرستی، علم پرستی، پول پرستی، قدرت پرستی، مقام پرستی، شهرت پرستی، محبوبیت پرستی و. .. نجات بدهد. برای به وجود آمدن یک تاریخ سالم و مترقی انسانی، حتماً باید با یک مبارزه عمیق و گسترده در مقابل این پرستش ها، انسان ها را با خود واقعیت ها و حقایق آشنا کرد، و استعدادهای بسیار با ارزشِ آنان را، مانند محبّت، عشق، فداکاری، پرستش و اندیشه در مسیر حقایق و واقعیات قرار داد.
نتیجه بحث گذشته، این اصل سازنده است که آن حیات حقیقی که آدمی را به هدف تکاملی خود موفّق می سازد و شواهد روشنی از تاریخ گذشتگان را می توان بر این مدّعا منظور نمود، این است که زندگی در پرتو حقایق، تاریخ حیات انسانی را قابل تفسیر و توجیه می نماید، نه در سایه اقوام و ملل و شخصیت های گذشته.
گواه تاریخ
اگر بخواهیم شاهدی روشن و مُتقن برای اثبات مدّعای مذکور در نظر بگیریم، جریان علوم در تاریخ می تواند منظور ما را تأمین کند.
همه ما می دانیم از آن هنگام که بشر توانست زنجیر تقلید از اقوام و ملل و شخصیت های علمی گذشته را از گردن خود باز کرده و به دور بیندازد، گام در توسعه علم و اکتشافات گذاشت و به پیشرفت های محیرالعقول در این میدان توفیق یافت. ما از قرن سوم تا اواخر قرن پنجم هجری با گسیختن جوامع اسلامی از تقلید در دانش، صنعت، هنر و ادب رویاروی می شویم و می بینیم در نتیجه این بریدنِ طناب تقلید و وابستگی به گذشته، چه ارمغان های با ارزشی به جوامع مسلمین تقدیم کرد، از جمله:
آلفرد نورث وایتهد می گوید: «خود بیزانسی ها و مسلمانان، تمدن بودند. بدین ترتیب، فرهنگ ایشان نیروهای ذاتی خویش را حفظ کرد؛ نیروهایی که با حادثه جویی های مادی و معنوی تقویت می شدند. آنان به تجارت با خاور دور پرداختند و از سمت مغرب، قلمرو خویش را گسترش دادند؛ قوانینی وضع کردند؛ اشکال جدیدی از هنر به وجود آوردند؛ الهیات را به صورت تفسیر بیان داشتند؛ ریاضیات را متحول ساخته و به توسعه و تکمیل دانش پزشکی همت گماردند.»[7]
جرج سارتن می گوید:
«شاید مهم ترین و در عین حال نامحسوس ترین خدمت علمی قرون وسطی، ایجاد فکر تجربی بود که رو به ظهور نهاد. رشد این فکر تا اواخر قرن دوازدهم، مدیون کوشش مسلمانان بوده است.»
هم چنین، او می گوید:
«بیان کمکی که تمدن اسلام به علم کرده است، حتی به صورت مختصر در این کتاب میسّر نیست. این کمک، منحصر به ترجمه متون علمی یونان نبود، بلکه بسیار بیشتر بود. دانشمندان اسلامی فقط واسطه و وسیله انتقال علم قدیم نبودند، بلکه خود نوآوری به وجود آوردند.
آفریدن یک تمدن جدیدِ علمی جهان گیر و بسیار عالی، درمدتی کمتر از دو قرن، چیزی است که می توان از آن یاد کرد، اما نمی توان حقِ آن را- چنان که در خور است- به جای آورد.»[8]
خانم زیگرید هونکه نیز در کتاب خورشید اللَّه بر مغرب زمین می تابد می تابد (فرهنگ اسلام در اروپا)،[9] در ص401 به همین حقیقت اعتراف نموده و می گوید: «اعراب به وسیله تجربه ها و کاوش های علمی خود، آن مواد خام را که از یونان گرفته بودند، دگرگون ساخته و وضع جدیدی در علوم ایجاد کردند. در واقع، اعراب (مسلمانان) هستند که راه تجربه را در کاوش های علمی ابتکار کردند.» هم چنین، وی در همین صفحه می گوید: «اعراب (مسلمانان) نه تنها تمدن یونانی را از نابودی نجات دادند، بلکه آنان پایه گذارانِ روش تجربی در شیمی، علوم طبیعی، حساب و جبر، حیوان شناسی، حساب مثلثات و علوم اجتماعی بوده اند. به اضافه، اکتشافات و اختراعات فردی در علوم مختلف به وجود آوردند که اغلب آن ها دزدیده شده و به دیگران نسبت داده شده است.»
نمونه ای از شکوفایی حیرت انگیزِ علم و فرهنگِ هدف دار در اسلام
پی یر روسو می گوید: «سه قرن از رحلت پیامبر اسلام نگذشته، شهر قرطبه با یک میلیون جمعیت، دارای هشتاد مدرسه عمومی- تقریباً دانشکده به اصطلاح امروزی- و کتابخانه ای شامل 000/ 600 مجلّد کتاب به زبان عربی و زبان علمی جهان شده بود.».[10]
از این جا، نظری به نمونه ای از کتابخانه هایی که مسلمانان به وجود آورده اند، بیندازیم:
«1- کتابخانه رصدخانه مراغه به وسیله خواجه نصیر طوسی 000/ 400 جلد
2- کتابخانه نجف درقرن دهم میلادی (تقریباً زمان شیخ طوسی) 000/ 40 جلد
3- در زمان خلفای بغداد، کتابخانه یکی از امراء، 000/ 100 جلد
4- کتابخانه عزیزی خلیفه قاهره، 000/ 600/ 1 جلد که تعداد 6500 جلد آن در ریاضیات و 18000 جلد آن در فلسفه بوده است. پس از آن که پسرش به جایش نشست، در توسعه این کتابخانه بسیار کوشید و 18 سالن برای مطالعه در نزدیکی آن کتابخانه به وجود آورد.
هم چنین، وزراء و رجال دولت در جمع آوری کتاب و ایجاد کتابخانه ها برای استفاده دانش پژوهان نقش بزرگی داشته اند. از آن جمله: مهلبی در موقع وفاتش (سال 963 میلادی) کتابخانه ای به تعداد 000/ 170 جلد از خود به یادگار گذاشت. همکار جوان مهلبی به نام صاحب بن عباد تعداد 000/ 206 جلد و یکی از قضات صاحب بن عباد، بیش از یکصد هزار جلد کتاب در کتابخانه خود جمع کرده بود. البته این ارقام تقریبی است.
در قاهره، صدها کتابدار مشغول به کار بودند و دو کتابخانه آن، 000/ 200/ 2 جلد کتاب داشت. در سال 891 میلادی، در بغداد یکصد کتابخانه وجود داشت.»[11]
زیگرید هونکه در این باره می گوید:
«در کتابخانه یکی از خلفای مصر، یک میلیون و ششصد هزار جلد کتاب موجود بود که تعداد شش هزار مجلّد کتاب فقط درباره ریاضیات و تعداد هجده هزار مجلّد کتاب فقط درباره فلسفه بود.»[12]
بنا به نوشته پی یر روسو: «تعداد ششصد هزار مجلّد کتاب در کتابخانه قرطبه (اندلس- اسپانیا) از نقاط مختلف دنیا جمع آوری شده بود.»[13]
برتراند راسل که کاری با مذهب ندارد و درباره مذهب به نوعی حسّاسیت دچار است، جملاتی بدین مضمون بر قلم جاری ساخته است: «اگر در قرون وسطی علم گرایی مسلمانان نبود، قطعاً علم سقوط می کرد.»[14]
در این مسأله، رجوع شود به رساله ای از اینجانب به نام علم از دیدگاه اسلام.[15]
بنا بر آن چه گذشت، اگر مسلمین زنجیر تقلید و تبعیت از گذشتگان را از گردن خود باز نمی کردند، سرنوشت علم، سقوط حتمی و یا نامعلوم بود.
آیاتی در قرآن مجید این اصل را مورد تأکید قرار می دهد که بعضی از آن ها را در بحث گذشته آوردیم. یکی دیگر از آیاتی که تکلیف انسان ها را در رابطه با گذشتگان تعیین می کند، در سوره بقره است که خداوند می فرماید: تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کسَبَتْ وَ لَکمْ ما کسَبْتُمْ «آن، امّتی بود که در گذشته است و برای اوست آن چه که اندوخته، و برای شما آن خواهد بود که اندوخته اید.»[16]
پی نوشت ها
[1] سوره بقره، آیه 188.
[2] سوره آل عمران، آیه 19.
[3] سوره آل عمران، آیه 78.
[4] همان سوره، آیه 105.
[5] سوره زخرف، آیات 22 تا 24.
[6] سوره بقره، آیه 170.
[7] سرگذشت اندیشه ها، آلفرد نورث و ایتهد، ص 220 و 222.
[8] سرگذشت علم، جرج سارتن، ص 202 و 213.
[9] eknuH. dirgiS. rD ,dnaldnebA ned reb ennoS s'hallA
[10] تاریخ علوم، پی یر روسو، ترجمه حسن صفاری، ص 118.
[11] خورشید اللَّه بر مغرب زمین می تابد، زیگرید هونکه، ج 2، صص 277- 279.
[12] همان مأخذ، ج 2، ص 277.
[13] تاریخ علوم، پی یر روسو، ترجمه حسن صفاری، ص 118.
[14] جهان بینی علمی، برتراند راسل، ص 24.
[15] هم چنین، ر. ک: ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 19 و 22.
[16] سوره بقره، آیه 134 و 141.