گرایش ایرانیان به تشیع و رویگردانی از دیگر مذهبها، مسئلهای است که تاریخنگاران و دانشمندان درباره آن به بحث پرداخته و نظریه هایی دادهاند که برخی از این دیدگاهها نادرست بوده و از کمیِ دانش آنان و توجه نکردن به همه جنبههای مسئله ناشی شده است. خاستگاه دسته دیگری از نظریهها نیز کینهورزی و دشمنی با مکتب تشیع است که با زیر سؤال بردن آیین تشیع، دیدگاههای نادرستی ارائه کردهاند. دیدگاه منصفانه در این زمینه آن است که بگوییم:
ایرانیان به محض آشنایی با آرمانهای بلند اسلام و پی بردن به حقیقت این دین آسمانی، آن را با جان و دل پذیرفتند. در حدیثی از امام صادق علیهالسلامآمده است که: "موالی (ایرانیان) اسلام را با رغبت پذیرفتند. "1 اگر هم در برههای از زمان، ایرانیان بر اثر تبلیغات سوء حکمرانان ساسانی، از اسلام گمراه شدند و دور ماندند، ولی به محض آشنایی آنان با اسلام، آن را به نیکی پذیرفتند. مسلمانان نخستین، ندای عدالت و انسان دوستی را که از آرمانهای بزرگ اسلام بود، به آنها رساندند و ایشان نیز در پی آن مسلمان شدند. بدین ترتیب، در عرصههای گوناگون اسلام درخشیدند و با گذشت اندک زمانی، پرچمدار اسلامخواهی و دعوت به اسلام گردیدند و خود، از مبلغان وارسته اسلام شدند. این مسئله برخاسته از این امر است که جماعت ایرانی، تشنه اسلام و معارف آن بودند و به محض آشنایی با آن، از دیگران پیشی گرفتند. با بررسی نقش ایرانیان در سدههای نخستین، درمییابیم که جمعیت فراوانی از ایرانیان در راه شکوفایی این مکتب میکوشیدند تا جایی که بسیاری از مؤلفان بزرگ عامه و شیعه، از جماعت ایرانی هستند و نیشابور، قم و ری، از بزرگترین مراکز فعالیت محدثان به شمار میرفت.
اگر ایرانیان چنین نبودند، امروز این همه معارف غنی اسلام در دانشهای گوناگون به دست ما نمیرسید. نمونهای برای اثبات اینکه ایرانیان، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، ماجرای اسلام آوردن هرمزان، یکی از حکمرانان دولت ساسانی است. وقتی هرمزان را در مدینه به حضور خلیفه دوم آوردند، عمر از او خشمگین بود و خواست او را بکشد. هرمزان تشنه بود و آب خواست. آب آوردند. خواست بخورد، ولی دستانش میلرزید. عمر گفت: چرا میلرزی؟ گفت: میترسم مرا بکشی. عمر گفت: تا آب نخوری، تو را نخواهم کشت. هرمزان پس از گرفتن این قول از عمر، آب را نخورد و آن را به زمین ریخت. عمر خشمگین شد و خواست او را بکشد. در این هنگام امیرمؤمنان، علی علیهالسلام به یاریاش شتافت و از کشته شدن او جلوگیری و به هرمزان اشاره کرد که اسلام اختیار کند. دیگر یاران نیز چنین گفتند. پس او اسلام اختیار کرد. پرسیدند: چرا ابتدای امر اسلام نیاوردی؟ گفت: چون در آن وقت، همه گمان میکردند که از ترس کشته شدن مسلمان شدم، ولی اکنون با میل و رغبت اسلام آوردم.2 هرمزان اسلام آورد و از آن پس، از ارادتمندان علی علیهالسلامبود.
از این ماجرا به خوبی میتوان فهمید که اسلام آوردن وی، با خواست و گرایش قلبی بوده است. دیگر ایرانیان نیز چنین بودهاند؛ زیرا اگر بدون رغبت بود و از روی اجبار اسلام اختیار کرده بودند، میتوانستند بعدها که قدرت داشتند و حکومت اموی با حمایت ایرانیان از بین رفت، به جای جنگیدن با بنیامیه، به دلیل ستم حاکمان اموی، با اصل اسلام مبارزه کنند.
البته تاریخ اسلام آوردن ایرانیان، به بعد از فتح ایران برنمیگردد. رد پای ایران را از همان زمان صدر اسلام و دوران پیامبر، در عرصههای گوناگون اسلام میتوان دید و افرادی از ایران از همان نخستین روزهای ظهور اسلام در خدمت اسلام و پیامبر بودند که نمونه آشکارش سلمان فارسی بود.
نمونه دیگر، رشید فارسی است که در جنگ احد، یکی از مشرکان "بنیکنانه " را که خود را در زیر لباس آهنین پوشانده بود، از پای درآورد و ضربتی بر وی زد و گفت: "بگیر که این ضربه از غلامی فارسی است ".3
از این نمونه، ایرانیانِ ساکن یمن هستند. در آن زمان، یمن در دست ایرانیان بود و باذان بن ساسان ایرانی حکومت آن را در دست داشت. پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، او باذان را مأمور کرده بود که پیامبر را نزد وی بفرستند. باذان دو نفر را نزد پیامبر فرستاد و پیام شاه ایران را به پیامبر رساند. پیامبر فرمود: دیشب شیرویه شکم پدر خود را درید و خسرو پرویز را هلاک ساخت و خدا به من خبر داده که شاه شما کشته شده است. ... سفیران، سخن پیامبر را به باذان رساندند. مدتی بعد، خبر کشته شدن خسرو پرویز در همان شب که پیامبر فرموده بود، به باذان رسید. در پی آن، باذان اسلام آورد و گروهی از ایرانیان نیز مسلمان شدند. حضرت رسول، باذان را همچنان بر حکومت یمن نگاه داشت. وی از این تاریخ، به دستور پیامبر اکرم حاکم یمن بود و بعد از در گذشت وی در زمان پیامبر، حضرت فرزندش را بر حکومت آنجا گماشت. بدین ترتیب، این خاندان خدمات ارزندهای به اسلام کردند.4
بر این اساس، یمن که آن روز به دست ایرانیان بود و بسیاری از ایرانیان آنجا ساکن بودند، بدون جنگ و اجبار با میل و آگاهی به اسلام گروید. پس ایرانی تابع معرفت بود و آن روز که حقانیت اسلام را شناخت، لحظهای در پذیرش آن تأمل به خرج نداد و آن را پذیرفت و سخت بر آن پایبند شد.
توجه به این نکته ضروری است که تولد تشیع، همزمان با تاریخ تولد اسلام است. پس اسلام، همان تشیع است؛ به معنای پیروی کردن از علی و خاندان علی علیهالسلامو هرگز این نظریه که مبدأ شیعه ایران است، نظریه درستی نیست، بلکه همانگونه که تولد اسلام از حجاز و مکه بود، تولد و مبدأ تشیع نیز از حجاز است و این شخص پیامبر بود که بنای تشیع را گذاشت و پیروان علی علیهالسلامرا شیعه نامید. روایتهای فراوانی از طریق شیعه و سنی رسیده است که در آنها پیامبر، پیروان علی علیهالسلام را شیعه نامید و فرمود: "سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، همانا علی و شیعیان او رستگاران قیامت هستند ".5
پس تولد شیعه از همان عصر پیامبر و حجاز بود و پیامبر نیز پیروان علی علیهالسلامرا شیعه نامید و این نظریه که مبدأ شیعه از ایران و به دست عجم بود، نظریه نادرستی است که از کینه و دشمنی با شیعه سرچشمه گرفته است.
استاد سبحانی بعد از نقد این دیدگاهها مینویسد:
تشیع، مبدأش از فارس و عجم نیست. مولد و ریشهاش حجاز و عربستان بود... و انحصار امامت در اولاد علی علیهالسلام در مکتب تشیع رنگ عارضی بر آن نیست، بلکه اصل و حقیقت و جوهره تشیع این است.6
ازاینرو، نویسندهای که پیدایش فرقه شیعه را زاییده فکر ایرانی با هدف حفظ استقلال ملی میداند و بدون استناد به منبعی تاریخی این سخن را میگوید، از تاریخ شیعه آگاهی ندارد و بر اساس وهم و گمان مینگارد. با توجه به این مقدمه، علت اصلی گرایش ایرانیان به تشیع عبارت است از روح حقیقتطلبی آنان که در ذیل به توضیح آن میپردازیم.
1. یافتن روح اسلام در خاندان پیامبر
-----------------------------------------
نهال تشیع در دل ایرانی با ورود اسلام در قلب ایرانیان کاشته شد و به سرعت رشد کرد و راز گرایش ایرانی به تشیع را باید در گرایش ایرانی به اسلام جستوجو کرد. ایران، اسلام را به دلیل حقیقت و عدالت و آرمانهای بلندش پذیرفت و این امر را در مکتب تشیع و خاندان علوی و نبوی یافت و بدان پایبند شد. حال اگر ایران در برههای از زمان بر اثر تبلیغات بیاساس اموی بر ضد خاندان نبوی و امام علی علیهالسلاماز مکتب تشیع دور ماند، با برطرف شدن موانع و باز شدن درهای معرفت اهلبیت علیهمالسلام و حقیقت مکتب شیعه، مکتب تشیع را پذیرفت. بنیامیه در دوران حکومت خود، اجازه شناسایی اسلام راستین و اهل بیت علیهمالسلام را نمیدادند و خود، حاکمانی را برای سرزمین ایران میگماشتند که خواست آنها را عملی کند. اینان دشمنترین افراد با اهل بیت علیهمالسلام را به حکمرانی ایران میگماشتند؛ کسانی که در پی ترویج افکار اموی بودند و تنها روزنه شناخت ایرانیان به اسلام، از ناحیه آنان بود. بدیهی است که آنان میتوانستند به راحتی ایرانیان را از مکتب تشیع دور نگه دارند، ولی به محض اینکه جوّ خفقان و تاریکیهای تبلیغات اموی رخت بربست و روشنی هدایت جلوهگر شد، ایرانیان تشیع را برگزیدند.
شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد:
حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است. ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشته خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی باهوش بودند، به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر، به روح و معنای اسلام توجه داشتند. به همین دلیل، توجه ایرانیان به خاندان رسالت، از هر ملت دیگری بیشتر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت، یعنی ایرانیان، روح اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.7
صرفنظر از روحیه حقیقتطلبی و عدالتجویی ایرانیان که عامل اصلی آنان به مکتب تشیّع است، برخی عوامل وجود دارند که بستر اجتماعی آشنایی ایرانیان با آموزههای تشیع را فراهم کرد و موجب نهادینه شدن و گسترش این مذهب حق در جامعه ایران گردید. در ادامه به توضیح آن میپردازیم.
2. اثرگذاری شیعیان ساکن در کوفه و یمن
------------------------------------------------
الف) مردم یمن
......................
در یمن افراد زیادی از ایرانیان ساکن بودند و حتی حکومت یمن، یکی از نخستین مراکز شیعه در دست ایرانیان بود. مردم یمن در عهد پیامبر در سفر تبلیغی علی علیهالسلامبه آن سرزمین، به دست آن حضرت مسلمان شدند. بر این اساس، شناخت ایرانیان ساکن یمن از روح بلند و ملکوتی امیرمؤمنان، علی علیهالسلام، بذر محبت و دوستی آن سرور کائنات را در قلبهای آنان کاشت و آنان از نخستین شیعیان آن حضرت شدند و پیوسته پیرو مکتب اهل بیت و علی علیهالسلامبودند. اندک اندک رفت و آمد آنان به کشور خود و بیان فضیلتهای اخلاقی و معنوی مناقب امام علی علیهالسلام، در جلب دلهای ایرانی اثرگذار بود.
ب) مردم کوفه
......................
کوفه، مهد ایرانیان بود و افراد زیادی از ایران که در آن عصر به آنها "موالی " گفته میشد، در کوفه و حوالی آن ساکن بودند، به گونهای که نوشتهاند: در همان روزهای نخست تأسیس کوفه در عصر عمر، چهار هزار نفر سرباز ایرانی از ایران هجرت کردند و در کوفه ساکن شدند.8 برخی از محققان، جمعیت ایرانیان مقیم کوفه در عصر خلافت علی علیهالسلام را بیش از نصف جمعیت این شهر نوشتهاند.9 در اطراف عراق و دیگر شهرهای آن نیز بسیاری از ایرانیان ساکن بودند. علامه مجلسی مینویسد:
اهل سواد به اهل عراق اطلاق میشد که اصلشان از عجم بود و ساکن عراق بودند. بعد از بنای کوفه با اعراب مختلط و همنشین شدند...10
ساکنان ایرانی کوفه در عصر خلافت علوی، از نزدیک با رفتار و سیره علوی آشنا شدند و گمشده خود را در او یافتند. آنان لباس خلافت را بر اندام ملکوتی علی علیهالسلام دیدند و او را وارسته خلافت دانستند.
امام نیز در مقابل، به آنان عنایت و توجه ویژه داشت و در تربیت آنان میکوشید. آنها اسلام را بی هر پیرایه از لبان مبارک علی علیهالسلاممیشنیدند و حقیقت اسلام و خلافت را میشناختند. آنان به خطبههای علی علیهالسلام گوش جان میسپردند و این میتوانست در گرایششان به تشیع بسیار مؤثر باشد. در حدیثی از امام باقر علیهالسلامآمده است:
امیرمؤمنان، علی علیهالسلام، همواره پس از ادای نماز صبح به تعقیبات میپرداخت تا آفتاب طلوع کند. همین که آفتاب طلوع میکرد، موالی (ایرانیان) و ناتوانان به دور او حلقه میزدند و امام به آنها فقه و قرآن تعلیم میداد.11
آموزههای علوی و یارانش میتوانست بذر تشیع را در قلبهای آنها بکارد و سیره عدالتگستر علوی، آنان را شیفته مکتب تشیع کند.
روزی گروهی از موالی به حضور امیرمؤمنان، علی علیهالسلام آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هیچگونه تبعیضی میان عرب و غیرعرب در تقسیم بیتالمال یا در ازدواج قائل نبود، بیت المال را برابر تقسیم میکرد، مسلمانانی چون بلال و صهیب در عهد رسول الله صلیاللهعلیهوآله با زنان عرب ازدواج کردند، ولی امروز اعراب، میان ما و خودشان تفاوت قائلند. امام علی علیهالسلام با اعراب در این زمینه صحبت کرد، ولی اثری نداشت و آنان فریاد کردند: ممکن نیست، ممکن نیست... . علی علیهالسلام در حالیکه از این جریان خشمناک بود، میان موالی آمد و گفت: "با کمال افسوس اینها حاضر نیستند با شما روش برابری در پیش گیرند و مانند یک مسلمان با حقوق یکسان رفتار کنند. من توصیه میکنم که بازرگانی پیشه کنید، خدا به شما برکت خواهد داد ".12
امام علی علیهالسلامروش برابری را در پیش گرفت و موالی از نزدیکان حضرت بودند، به گونهای که در خطبهها و سخنرانیهای حضرت بر گرد منبر حلقه میزدند و برخی از اعراب از علی علیهالسلام نیز پیوسته نسبت به این کار اعتراض میکردند. در روز جمعهای علی علیهالسلامبر منبر خطبه میخواند، اشعث بن قیس کندی، از سرداران معروف عرب گفت: ای امیرمؤمنان، این سرخرویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کردهاند و تو جلوی اینها را نمیگیری؟! سپس در حال خشم گفت: من امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است! علی علیهالسلامفرمود: این شکمگندهها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت میکنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت میکنند. آنگاه از من میخواهند آنها را برانم تا از ستمکاران باشم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود:
به خدا سوگند، همچنانکه در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعدها ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد.13
ایرانیان در کوفه، حقیقت را در سیره علی علیهالسلام دیدند و از رهنمودهای علوی، حقیقت و جوهره اسلام را شناختند و به مکتب تشیع گرویدند و بر آن پایبند شدند. حتی پس از علی علیهالسلامنیز تهدیدهای بنیامیه نتوانست آنها را از علی علیهالسلام جدا کند؛ چون آنان اسلام واقعی را تنها در تشیع یافته بودند. درباره سختگیری معاویه بر مردم کوفه، حکایتهای بسیاری در تاریخ هست، از جمله اینکه زیاد بن ابیه به جرم تشیع، هشتاد نفر از مردم کوفه را دست برید.14
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 67، ص 168.
2. داود الهامى، سیرى در تاریخ تشیع، قم، انتشارات مکتب اسلام، 1375، ص 29.
3. واقدى، المغازى، تحقیق: جونس، بیروت، عالم الکتب، 1404 ه .ق، چ 3، ج 1، ص 261.
4. نک: مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، 1362، چ 12، ج 1، صص 82 ـ 95.
5. المناقب خوارزمى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، سال 1414 هـ . ق، چ 2، ص 111، ح 120.
6. جعفر سبحانى، ملل و نحل، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1417 هـ .ق، چ 2، ج6، ص 151.
7. خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1، ص 136.
8. تاریخ الکوفه، ص 142.
9. داود الهامى، سیرى در تاریخ تشیع، ص 70.
10. بحارالانوار، ج 67 ، ص 171.
11. همان، ص 15.
12. همان، ج 24، ص 160، باب 124، ح 31.
13. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، قم، اسوه، 1416هـ . ق، چ 2، ج 8 ، ص 606 ، ماده ولى.
14. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 103.
منبع : کتاب "یاران ایرانی تبار معصومان "
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb