ماهان شبکه ایرانیان

بازخوانی معناشناختی کلام سیاسی و نسبت آن با فلسفه سیاسی و فقه سیاسی

دانش کلام اسلامی که مهم ترین دانش در دفاع از دین و آموزه های آن به شمار می آید، در عرصه های گوناگون اندیشه بشری تأثیرگذار است

مقدمه

دانش کلام اسلامی که مهم ترین دانش در دفاع از دین و آموزه های آن به شمار می آید، در عرصه های گوناگون اندیشه بشری تأثیرگذار است. این گستره عظیم تأثیرگذاری به دلیل گستردگی موضوع و قلمرو این دانش است که موجب می شود جنبه های گوناگون اندیشه بشر با این علم در ارتباط باشند. یکی از قلمروهای مهم این دانش، عرصه سیاست است که ذیل دانش کلام سیاسیکانون تحلیل و بررسی قرار می گیرد. در نوشتار پیش رو چیستیکلام سیاسی و جایگاه آن را در میان دیگر دانش های همگن تبیین خواهیم کرد. از آنجاکه توجه به کلام سیاسی به منزله دانشی مستقل نسبتاً تازه است، درباره ماهیت این دانش و همچنین نسبت آن با دیگر دانش ها، به جز چند مقاله، پژوهش های جدی ای انجام نشده است...تألیف احمد مبلغی، و همچنین بخشی از کتاب مسئله شناسی مطالعات سیاسی تألیف سیدصادق حقیقت از آثاری هستند که در این موضوع منتشر شده اند. مقاله حاضر، که تلاشی است برای تعیین قلمرو جامع دانش کلام، و در سایه آن اشاره به جایگاه حقیقیکلام سیاسی در منظومه اندیشه ای علم کلام، آغازی خواهد بود برای پژوهش های دیگر در باب مسائل کلام سیاسیکه نگارنده به دنبال تدوینشان است. طبیعی است که پرداختن به مسائل کلام سیاسی، مبتنی بر برداشت صحیحی از خود کلام سیاسی است که رسالت اصلی نوشتار پیش رو، خواهد بود.

به منظور رسیدن به اهداف مزبور، در نوشتار پیش رو به بحث درباره این پرسش ها خواهیم پرداخت که «تعریف جامع و مانع از کلام چیست؟»؛ «مراد از کلام سیاسی چیست؟»؛ «آیا کلام سیاسی همان الهیات سیاسی است که در غرب مطرح است؟»؛ «چه نسبتی میان کلام سیاسی و فلسفه سیاسیبرقرار است؟»؛ «چه نسبتی میان کلام سیاسی و فقه سیاسیحاکم است؟» و سرانجام اینکه «تفاوت رویکردی شیعه با اهل سنت در مسائل سیاسی چیست؟» از آنجاکه کلام سیاسی از شاخه های دانش کلام است، بیان چیستیکلامسیاسیمبتنی بر ارائه تعریفیشایسته از دانش کلام و موضوع آن است. همچنین تشخیصنسبت«کلام سیاسی» با «فلسفهسیاسی» و «فقهسیاسی» برای پرهیز از خلط مفهومی در این دانش، امریبایسته است. ازاین روپس از بررسی تعریف های ارائه شده نسبت به دانش کلام،با در پیش گرفتن موضعیمشخصدرتعریفکلام و موضوع آن، بهتبیینمراداز «کلامسیاسی» و جایگاه آن در نظام کلامی خواهیم پرداختوازهمینطریق،نسبتآنرابا «فلسفهسیاسی»و «فقه سیاسی» روشنخواهیمکرد، تا جایگاه «کلام سیاسی» در نظام اندیشه سیاسی شیعه مشخص شود. در پایان نیز به بیان اختلاف رویکردی شیعه و اهل سنت در مسائل سیاسی خواهیم پرداخت.

تعریف علم کلام و موضوع آن

اندیشمندان اسلامی تعاریف گوناگونی برای علم کلام ارائه کرده اند. در اینجا پس از بیان تعاریف گوناگون از علم کلام و تحلیل آنها، تعریف برگزیده از این علم را مطرح خواهیم کرد. پیش از بیان این تعاریف، دو نکته شایسته یادآوری است:

1.با توجه به موضوع این مقاله، نگارنده درصدد احصای همه تعاریف مطرح شده از علم کلام نخواهد بود؛ زیرا چنین امری مجالی مستقل و مفصل می طلبد که بیرون از حوصله و به دور از موضوع پژوهش حاضر است؛ بلکه خواهد کوشید تا با بیان مهم ترین تعاریف ارائه شده از سوی اندیشمندان اسلامی، به ویژه متکلمان، آنها را تحلیل و بررسیکنیم؛

2.پس از مراجعه به بیشتر منابع کلامی، دریافتیم که برخی از متکلمان اساساً در مقام تعریف علم کلام نبوده اند؛ بلکه با برداشتیکه از این علم داشته اند، مسائل کلامیرا تبیین و تحلیل کرده اند.

تعاریف علم کلام

فارابی (339 ق) در احصاء العلوم: او علم کلام را صناعتی می داند که انسان از طریق آن می تواند به یاری آرا و افعال مشخصی بپردازد که در شرع بدان ها تصریح شده است و همچنین به رد دیدگاه های مخالف با آن آراو افعال برخیزد.

جناب ایجی(756ق) در تعریف علم کلام می گوید: از نظر ایجی، کلام علمی است که انسان به واسطه آن بر اثبات عقاید دینی با استفاده از اقامه ادله، و همچنین رد دیدگاه های باطل توانایی می یابد. مراد وی از عقاید دینی نیز همان اعتقادات (در مقابل عمل) منسوب به دین اسلام است. ایجی موضوع علم کلام را نیز هر امر معلومی می داند که مستقیم یا غیرمستقیم در راستای اثبات عقاید دینی قرار گیرد. تفتازانی(793ق) تعریفیه مانند تعریف ایجی ارائه می کند: تفتازانی همانند ایجی، کلام را علم به عقاید دینی از ادلهیقینی، و موضوع آن را نیز معلوم متعلق به عقاید دینی می داند. وی از قول محمد بن الحسین القاضی تاج الدین الأرموی(656 ق)، از متکلمان قرن هفتم، این عبارت را در باب تعریف علم کلام و موضوع آن نقل می کند...با توجه به این عبارت، ارموی علم کلام را علمی می داند که در باب احوالات صانع، اعمّ از صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند و افعال الهی متعلق به امور دنیا، مانند کیفیت صدور اختیاریعالَم از خداوند، حدوث عالَم، خلق اعمال، کیفیت نظام عالَم و افعال الهی متعلق به امور آخرت و معاد بحث می کند. وی همچنین موضوع علم کلام را «ذات خدای سبحان» می داند.

تفتازانی همچنین تعریف سمرقندی صاحب صحائفرا از علم کلام با نگاهی جامع تر به موضوع آن، چنین نقل می کند: صاحب صحائف از ارموی[در تعریف علم کلام] تبعیت کرد؛ با این تفاوت که صاحب صحائف قید اضافه ای را مطرح می کند و موضوع علم کلام را ذات خداوند متعال من حیث هی و همچنین ذات ممکنات از حیث استنادشان به خداوند متعال دانسته است؛ زیرا علم کلام از اوصاف ذاتی خدای متعال من حیث هی و همچنین از اوصاف ذاتی ممکنات از حیث نیازشان به خدای متعال بحث می کند. صاحب صحائف در تبیین موضوع علم کلام، از سویی آن را «ذات خدایسبحان به خودی خود» دانسته و از سویی نیز، «ذات ممکنات از حیث استنادشان به خدای سبحان» را موضوع علم کلام برشمرده است...

شهید ثانی (965 ق) در تعریف علم کلام کوشیده است هم به ذات و صفات خداوند توجه کند و هم به ملحقات صفات خداوند: اشرف انواع علوم، علم به خدایسبحان و ملحقات آن یعنیکمال خداوند، شناخت جانشینان او و تفصیل احوالی است که در پی این امور می آیند. این همان علمی است که از آن به علم کلام بنابر قانون اسلام تعبیر می شود...همچنین تعریف جناب مقدس اردبیلی (993ق) از علم کلام همانند تعریف لاهیجی است: «علم کلام علمی است که از عقاید دینی بحث، و آنها را تبیین می کند و در قبال شبهات و اشکالات وارده، به دفاع عقلی می پردازد.»... از عبارات علامه حلی (726 ق ) نیز برمی آید که کلام را علم به ذات خداوند و صفات او می داند: «تردیدی نیست که اشرف اشیاواجب الوجود است پس علم به او نیز برتر است. علم متکفل این امر، همان علم کلام است که در ذات و صفات خداوند نظر می کند.» ایشان در اثر شریف نهایه المرام فی علم الکلامدر ضمن بیان شرافت علم کلام و هدف از این علم، به نحو ضمنی به تعریف این علم اشاره می کند و آن را دانشی برای معرفت به خدایسبحان، صفات او، کیفیت افعال او، بحث از رسولان خداوند و اوصیای آنها، و بحث درباره احوال نفس و معاد دانسته است: شرف علم و بلندی شأن آن امری بدیهی است. تردیدی نیز نیست که شرف علم تابع شرف معلوم است و ازآنجاکه هدف نهایی از این فن معرفت خداوند و صفات او و کیفیت افعال و تأثیرات آن و همچنین بحث از رسولان و جانشینان آنها و احوال نفس و معاد است، این امور به صورت خاص شریف ترین مطالب هستند و واجب الوجود اشرف موجودات است.

ملّاصدرانیز در تعریف علم کلام، آن را به بحث از ذات، صفات و افعال خدایسبحان و احوال معاد از راه ادله عقلی و نقلی تعریف کرده اند. از نظر وی، هدف علم کلام دفاع از اعتقاداتی است که اهل شریعت نقل کرده اند...تعریف شهید مطهری، مشتمل بر ذکر سه رسالت اصلی کلام، یعنی تبیین، اثبات و دفاع از آموزه های دینی است.

تحلیل و بررسی تعاریف علم کلام

پیش از تحلیل و بررسی تعاریف پیش گفته در باب علم کلام، بیان چند نکته ضرورت دارد:

اولاً یکی از مهم ترین ویژگی های تعریف صحیح و پذیرفتنی آن است که از جامعیت و مانعیت متناسب تری برخوردار باشد. هر تعریفیکه از این دو ویژگی به نحو بهتری برخوردار باشد، تعریفی صحیح تر به نظر می رسد. از این رو، خواهیم کوشید در تحلیل تعاریف علم کلام، این دو ویژگیرا به گونه ای برجسته تر کانون توجه قرار دهیم؛

ثانیاً استفاده از اصطلاحات و عبارات مبهم و چندپهلو یکی از ضعف های بنیادین در تعریف به شمار می آید؛ زیرا به کارگیری عبارات مبهم خود موجب کج فهمی می شود و در برخی موارد نیز موجب سوء استفاده کسانی قرار می گیرد که به دنبال ایجاد انحراف در آن علم اند؛ ثالثاً در تحلیل تعاریف مربوط به یک علم باید مرزبندی میان علوم را کانون توجه قرار داد. به عبارت دیگر یکی از ملاک های ارزیابی تعریف آن است که مرز میان آن علم را با سایر علوم همگن به روشنی مشخص کند؛

رابعاً در تحلیل تعاریف علم کلام به چند شاخص بنیادین باید توجه کرد: یکی از این شاخص ها عقل است که یکی از مهم ترین منابع حجیت معرفت دینی به شمار می رود. همچنین کلام محقَق می تواند یکی از شاخص های ارزیابی تعاریف علم کلام باشد. به عبارت دیگر می توان نسبت تعاریف مورد نظر را با متون کلامی موجود، سنجید.

با توجه به نکات مزبور، به تحلیل و بررسی تعاریف گوناگون از علم کلام می پردازیم.تعریف فارابی از علم کلام تنها آموزه هاییرا دربر می گیرد که در شرع به آنها تصریح شده است؛ ولی آموزه هایی را که در شرع به آنها تصریح نشده، بلکه از طریق اجتهاد عقلی به دست می آیند و یا بر اثر کنار هم نهادن مجموعه آموزه های تصریح شده کسب می شوند، دربر نمی گیرد این در حالی است که علم کلام متکفل بیان آموزه هایی اعتقادی است که از طریق منابع دین به دست می آیند. یکی از منابع مهم دین نیز عقل است. اگر عقل یکی از منابع مهم دین باشد، قهراً آموزه های دینی عقلی که از راه عقل و با استفاده از برخی متون دینی، یا با الهام از این متون تحصیل می شوند نیز در قلمرو علم کلام می گنجند. براینمونه، تقسیم صفات خدایسبحان به صفات ذاتی و فعلی، به صراحت در متون دینی اسلام مطرح نشده است، ولی عقل با استفاده از متون دینی و تحلیل عقلی، به تبیین و اثبات اقسام صفات خداوند می پردازد. بیان اقسام صفات خداوند از مسائل علم کلام است؛ در حالی که در متون دینی بدان تصریح نشده است. همچنین توقیفی بودن صفات الهییا عدم آن در قلمرو علم کلام مطرح می شود؛ ولی در متون دینی بدان تصریح نشده است؛ بلکه عقل با الهام گرفتن از برخی متون دینی به تحلیل این مسئله در باب خدای سبحان می پردازد. از این رو، تعریف فارابی از جامعیت بایسته برخوردار نیست. همچنین این تعریف آموزه های غیرکلامیرا نیز دربر می گیرد؛ زیرا در شرع به برخی از مسائل فقهی، اخلاقی، سیاسی، روان شناختی، اقتصادی، جامعه شناختی و... نیز تصریح شده است؛ در حالی که اینها جزو مسائل کلامی نیستند. از این رو، این تعریف مانعیت نیز ندارد. البته فارابی در ادامه همین تعریف، با بیان نکته ای به دنبال آن است که فقه را از دایره این تعریف خارج کند... بنابر نکته مزبور، فقیه آرا و افعالی را که در شرع بدانها تصریح شده، مسلم می گیرد و لوازم این اصول را استنباط می کند؛ ولی متکلم به دفاع از این اصول برمی خیرد، بدون آنکه اموری را از این اصول مسلم استنباط کند. البته این نکته پذیرفتنی نیست؛ زیرااولاً گرچه بسیاری از مسائل فقهی استنباط فقیه اند، برخیاز آنها نیز مورد تصریحشرع اند؛ براینمونه وجوب نماز و روزه در بسیاری از متون دینی تصریح شده است؛ ثانیاً متکلم نیز از برخی اصول مسلم، لوازمیکلامی را استنباط و از آنها دفاع می کند و دایره آموزه هایکلامی منحصر در اصول مصرّح نیست. براینمونه، متکلم با استفاده از اصل مسلم و مصرح «ولایت مطلق الهی»، باطل بودن ولایت های پادشاهی و استبدادی را استنباط می کند.

تعریف ایجی بهتر از تعریف فارابی است و از برخی اشکالات وی مبراست؛ ولیکلیت این تعریف، سبب می شود که مسائل غیرکلامیرا نیز دربر گیرد؛ زیرا اعتقاد و باور دینی محدود به حوزه مسائل کلامی نیست، بلکه در حوزه فقه و اخلاق نیز اعتقاد و باور مطرح است. برای مثال، اعتقاد به وجوب شرعی جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و نمازهای یومیه از مقوله باور و اعتقادند، ولی در زمره مسائل کلامی قرار نمی گیرند. همچنین اعتقاد به لزوم تهذیب نفس و رعایت تقوا در رفتارهای فردی و اجتماعی از مقوله باورند، ولی در زمره مسائل اخلاقی اند، نه کلامی. البته تعبیر ایجی به «والمراد به العقائد ما یقصد به نفس الاعتقاد دون العمل» بیانگر آن است که وی متوجه این نکته بوده که خود احکام عملی (فقهییا اخلاقی) غیر از کلام اند؛ ولی اشکال در این است که وی با این قید و نکته، تنها احکام عملی را بیرون از قلمرو علم کلام می داند، ولی قید مزبور، اعتقاد به این امور عملی (فقهییا اخلاقی) را از دایره کلام خارج نمی کند. همان ملاحظات مربوط به تعریف ایجی بر تعریف تفتازانی نیز وارد است؛ ولی تفتازانی در ادامه به گونه ای عقاید دینی را توضیح می دهد که تنها مسائل کلامی را دربر می گیرند:

موضوع علم کلام معلوم از آن حیث که متعلق است به اثبات عقاید دینی است؛ زیرا این امر از احوال صانع، اعمّ از قدیم بودن، وحدت، قدرت، اراده و... خداوند بحث می کند و همچنین به بحث از احوال جسم و عرض همانند حدوث، نیازمندی، مرکب بودن از اجزاء، فناپذیری و... که از عقاید اسلامییا مقدمات این عقاید هستند، می پردازد.

با توجه به این توضیح، مراد از عقاید دینی، مباحث احوال و صفات خدایسبحان است و بر همین اساس، اشکال مزبور به تعریف تفتازانی وارد نیست...سمرقندی علاوه بر ذات خدای سبحان، ذات ممکنات به لحاظ استناد آنها به خداوند را نیز در موضوع علم کلام وارد کرده است؛ زیرا بحث از ذات ممکنات به لحاظ استناد آنها به خداوند نیز به نوعی بحث درباره صفات خدای متعالی است. پرسش از حیثیت تعلقی ممکنات به خدای سبحان، در واقع پرسش از خود خداوند و صفات اوست. برای مثال، بحث از چرایی و فلسفه آفرینش عالَم از سوی خدای سبحان به صفت خالقیت و حکمت خداوند بازمی گردد؛ از این رو، افزودن این نکته در گستره موضوع علم کلام ضرورت دارد.

اشکالیکه در تعریف میرسیدشریف مشاهده می شود، قید احوال ممکنات به صورت مطلق است؛ زیرا بحث از احوال ممکنات به گونه مطلق، در گستره موضوع علم کلام نمی گنجد؛ بلکه همچنان که سمرقندی نیز در نظر داشته است، احوال ممکنات با حیثیت تعلقی آنها به ذات خداوند، موضوع علم کلام است. البته اگر تعبیر میرسیدشریف به «من المبدأ والمعاد»، هم به ذات و صفات خداوند بازگردد و هم به «احوال الممکنات»، می توان گفت که مراد وی نیز از «احوال الممکنات» مطلق نبوده، بلکه وی احوال ممکنات با حیثیت تعلقی آنها با مبدأ و معاد را مد نظر داشته است. در این صورت، اشکال مزبور بر تعریف میرسیدشریف وارد نخواهد بود.

تعریف ابن خلدون، جدا از آنکه با توجه به مذهب ابن خلدون منحصر در دفاع از عقاید اهل سنت است، مهم ترین اشکالش، علاوه بر ابهام در مراد از «العقاید الایمانیه»، این است که از نظر روشی به ادله عقلی منحصر شده است؛ درحالی که در علم کلام می توان از روش های دیگر، همچون روش نقلی و جدلی نیز استفاده کرد؛ چنان که متکلمان اسلامی کوشیده اند علاوه بر مباحث عقلی، در صورت امکان، از آیات و روایات نیز در تأیید آموزه هایکلامی استفاده کنند؛ به ویژه در مباحثی همچون برخی ابعاد امامت و جزئیات معاد که زمینه نقلی آنها بیشتر از زمینه عقلی است. در تحلیل تعریف شهید ثانی می گوییم که در این تعریف، اولاً توابع علم به خداوند در موضوع علم کلام مد نظر قرار گرفته است؛ از این رو، شامل بحث درباره احوال ممکنات از حیث تعلق آنها به خداوند می شود؛ ثانیاً این تعریف محدوده کلام را مقید به دیدگاه های اسلامیکرده است. این نکته در تحلیل علم کلام بسیار مهم است؛ زیرا فرض بر این است که متکلم مسلمان به دنبال دفاع از معارف اسلامی است. هر آموزه ایکه بیرون از قلمرو اسلام باشد، از حوزه کلام بیرون است؛ چنان که این نکته دقیق در تعریف میرسیدشریف نیز کانون توجه قرار گرفته است. همان ملاحظاتی که در تعریف ایجی مطرح شدند، بر تعریف لاهیجی و مقدس اردبیلی نیز واردند. چنان که ذیل تعریف ایجی بیان شد، کلیت این تعریف مسائل غیرکلامیرا نیز دربر می گیرد؛ زیرا اعتقاد و باور دینی محدود به حوزه مسائل کلامی نیست، بلکه در حوزه فقه و اخلاق نیز اعتقاد و باور مطرح است. همچنین در تعریف مقدس اردبیلی، علم کلام به شیوه عقلی محدود شده است؛ در حالی که در علم کلام می توان از شیوه های غیرعقلی نیز استفاده کرد.

نکته درخور توجه در تعریف استرآبادی این است که ایشان مباحث عقلی را که مطابق با متون دینی باشند، در باب احوال مبدأ و معاد مد نظر قرار داده است. اگر مراد وی از تعبیر «علی قانون العقل» و «بطریق النظر والفکر» این باشد روش های دیگر، همانند روش نقلی در ماهیت علم کلام کاربرد ندارند، کلامش نادرست است؛ زیرا برای تبیین و اثبات دین و یا دفاع از آن می توان از شیوه های غیرعقلی نیز بهره برد. تعریف های علّامه حلی و ملّاصدرا، به رغم اینکه تعاریفی درخور به شمار می آیند، مطلق آوردن عبارت «وکیفیه احواله» در تعریف علّامه حلی و عبارت «وأفعاله» درتعریف ملّاصدرا موجب آن می شود که این تعریف بحث از همه افعال خدایسبحان را دربرگیرد؛ درحالی که، بحث درباره افعال خداوند در صورتیکه متعلق به ذات یا صفات او باشد، در قلمرو علم کلام می گنجد. افعال خداوند آن گاه که با حیثیت تعلقی به ذات یا صفات خداوند مورد نظر نباشند، مشمول موضوع علم کلام نخواهند بود؛ بلکه این مباحث در علومی دیگر، همچون فقه و اخلاق کانون بحث و تحلیل قرار می گیرند. تعریف شهید مطهّری نیز تعریفی نسبتاً مناسب به نظر می رسد؛ اما ابهام هایی در تعریف ایشان به چشم می آید. مراد از عقاید اسلامی و بیان موضوع علم کلام، از امور مبهم در تعریف ایشان است. چنان که در تحلیل برخی از تعاریف پیشین بیان شد، عقاید اسلامی به صورت عام هم دربردارنده عقاید در حوزه اصول عقاید می شود، و هم شامل عقاید در حوزه فقه و حتی اخلاقیات. تعبیر به «عقاید اسلامی» در تعریف علم کلام باید به گونه ای باشد که مانع شمول عقاید فقهی و اخلاقی شود. تعیین موضوع علم کلام نیز نقشی مهم را در تبیین مراد از «عقاید اسلامی» در علم کلام خواهد داشت که در عبارات شهید مطهّری یافت نمی شود.

دیدگاه برگزیده در تعریف علم کلام

با توجه به تعاریف مزبور از علم کلام و ملاحظات پیش گفته، باید تعریفی از علم کلام ارائه کنیم که نخست، از جامعیت و مانعیت بهتری برخوردار باشد؛ دوم، باید به روش متناسب این علم توجه کنیم؛ سوم، به هدف این علم نیز توجه کنیم و چهارم، موضوع این علم مشخص شود.با این حال، تعریف برگزیده با علم کلام بدین قرار است:

کلام دانشی است که با روش های گوناگون عقلی، نقلی، جدلی و... به تبیین و اثبات اصول عقاید دینی، یعنی هرآنچهبهذات وصفات خداوندیاافعال او و احوال ممکنات از حیث تعلقشان به صفاتالهیبازمی گردد، می پردازد و از آنها در برابر دیدگاه های مخالف و شبهات منکران دفاع می کند. موضوع علم کلام نیز ذات و صفات خداوند و همچنین افعال الهی و احوال ممکنات است که بحث از آنها متعلق به صفات خداوند است.

در این تعریفْ نخست، روش های علم کلام مشخص شده است؛ دوم هدف آن نیز بیان شده است. هدف علم کلام تبیین، اثبات و دفاع از آموزه های دینی است؛ به تعبیر دیگر، دغدغه اصلیکلام تبیین آموزه هایی است که از دین گرفته شده اند. این امر از مهم ترین ویژگی های علم کلام است و در واقع همین رویکرد در علم کلام مورد تأیید روایات معصومان است. در روایتی مشهور، امام صادق متکلمانی را که بدون توجه به متون دینی به مباحث کلامی می پردازند و بر اساس خواسته های خویش در علم کلام عمل می کنند، نکوهیده است؛

سوم، موضوع و گستره آن نیز به گونه روشن بیان شده است. مهم ترین ویژگی این تعریف، تعیین مشخص موضوع علم کلام است که موجب جامعیت و مانعیت متناسب آن می شود. این تعریف، از سویی با قید «اصول عقاید دینی» و تبیین مراد از این اصول عقاید، مباحث فقهی و اخلاقیرا دربر نمی گیرد؛ زیرا آموزه های فقهی و اخلاقیکه حیثیت تعلقی آنها به صفات خداوند مورد نظر نباشد، از این تعریف خارج می شوند؛ از سوی دیگر، جامع همه مسائل کلامی، از جمله افعال الهی و امور مربوط به ممکنات است که متعلق به صفات الهی اند. براینمونه، استخراج احکام مربوط به ارث، از مسائل فقهی به شمار می آید، ولی سازگاری برخی احکام ارث با حکمت و عدالت خدای سبحان، از مسائل کلامی شمرده می شود. دغدغه فقیه استنباط صحیح احکام شرعی از طریق ادله شرعی است و وظیفه متکلم تبیین و اثبات آموزه های کلامی مربوط به این احکام و دفاع از آنهاست. همچنین استنباط کیفیت عبادات، از وظایف فقیه است، ولی تبیین و اثبات چرایی عبادت و حکیمانه بودن افعال خدایسبحان در قبال عبادات، وظیفه متکلم است. توجه به این ویژگی را تا حد فراوانی می توان در تعاریف منقول از ارموی، سمرقندی و شهید ثانی مشاهده کرد.

تعریف کلام سیاسی

ازآنجاکه کلام سیاسی را نمی توان بدون توجه به ماهیت علم کلام تعریف کرد، بر اساس تعریف برگزیده فوق از دانش کلام، کلام سیاسی نیز بدین گونه تعریف می شود: کلام سیاسی شاخه ای از دانش کلام است که با روش های گوناگون عقلی، نقلی و جدلی به تبیین و اثبات اصول عقاید دینی مربوط به امور سیاسی، یعنی هرآنچهکهبهصفات خداوند نسبت به امور سیاسییاامور سیاسی ممکنات از حیث تعلقشان به صفاتالهیبازمی گردد، می پردازد و از آنها در برابر دیدگاه های مخالف و شبهات منکران دفاع می کند. موضوع کلام سیاسی نیز صفات خداوند مربوط به امور سیاسی و همچنین امور سیاسی ممکنات از حیث تعلقشان به صفات خداوند است. به عبارت دیگر موضوع کلام سیاسی «آموزه های کلامی مربوط به امور سیاسی» است.

تعریف برگزیده از کلام سیاسی، مبتنی بر چند ویژگیبنیادین است:

1.روش هایکلام سیاسی همان روش های دانش کلام اند. در این تعریف، کلام سیاسی به روشیویژه محدود نشده است؛ زیرا کلام سیاسییکی از شاخه های دانش کلام است که می تواند از همه روش هایکلامی بهره ببرد؛

2.کلام سیاسی همان اهداف کلام را در گستره خویش پی می گیرد؛ یعنی تبیین و اثبات آموزه هایکلامی مربوط به امور سیاسی و دفاع از آنها؛

3.در تعیین موضوع و گستره کلام سیاسی، ارتباط صفات خداوند با امور سیاسی و همچنین حیثیت تعلقی امور سیاسی به صفات خداوند کانون توجه قرار گرفته است. این ویژگی، از سویی بیانگر جامعیت این تعریف است؛ زیرا همه امور سیاسیرا از حیث تعلقشان به صفات الهی دربر می گیرد (مراد از «امور سیاسی» اعم از مسائل، رویکردها، رفتارها، گفتارها و نظریه های سیاسی و... است) و از سویی بیان کننده مانعیت این تعریف است؛ زیرا همه امور سیاسی، اعم از رویکرها، رفتارها، نظریه ها و گفتارهای سیاسی که از دیدگاه تعلقشان به صفات الهی کانون بحث قرار نمی گیرند، از قلمرو کلام سیاسی خارج می شوند. برای تبیین دقیق تر جایگاه کلام سیاسی و تفاوت آن با خود امور سیاسی، اعم از نظریه ها، رفتارها و دیگر امور سیاسی، نمونه ای مرتبط با بحث را مطرح می کنیم. یکی از مسائل سیاسی، بیان وظایف حاکم سیاسی در قبال حکومت و مردم است. بیان وظایف حاکم سیاسی در قبال حکومت و مردم رسالت اصلییک متکلم نیست؛ بلکه این وظیفه در اصل رسالت عالِم سیاسی آشنا با معارف اسلامی است که می کوشد به کمک منابع دینی وظایف حاکم سیاسیرا تشریح کند. این منابع اعمّ از وحی، سنت و عقل است؛ ولی همین مسئله از دو طریق حیث کلامی می یابد:

1.از این طریق که پس از تبیین صفات خدایسبحان به لوازم این صفات در قبال وظایف حاکم سیاسی بپردازیم؛ به این معنا که با توجه به صفات الهی همچونحکمت، عدالت و خیریت، به این مسئله بپردازیم که حاکم سیاسی در قبال حکومت و مردم چه وظایفی دارد. به عبارت دیگرمتکلم وظیفه دارد که اقتضای این صفات را نسبت به وظایف حاکم سیاسی تبیین کند. برای مثال، متکلم باید به این مسئله بپردازد که با توجه به حقانیت باور به توحید در همه عرصه های بشری و حقانیت باور به معاد و تأثیر ضرور اعمال در سعادت یا شقاوت اخروی، چه کسی از حق قانون گذاری در حکومت اسلامی برخوردار است. در این بخش رسالت اصلی متکلم تبیین اقتضا و استلزام توحید نسبت به قانون گذاری است؛

2.از حیث تبیین حیثیت تعلقی وظایف حاکم سیاسی به صفات خدایسبحان، متکلم وظیفه دارد سازگارییا ناسازگاری وظایف تعیین شده برای حاکم سیاسی را با صفات خدایسبحان ارزیابی و تبیین کند. براینمونه، اگر رسالت قانون گذاری حکومت اسلامی به حاکم سیاسی سپرده شود، متکلم موظف است نسبت این وظیفه و سازگارییا ناسازگاری آن را با ربوبیت تشریعی خدایسبحان و صفت هدایت او بررسی کند. مهم ترین تفاوت میان دو طریق مزبور، آن است که در طریق نخست، متکلم به نحو ایجابی و با استفاده از صفات خدایسبحان امور سیاسی و اقتضائات صفات الهیرا در عرصه سیاسیتبیین می کند، ولی در طریق دوم، بیشتر نقش داوری و ارزیابیکلامی را نسبت به امور سیاسیمطرح از سوی دیگران دارد. به عبارت دیگرمتکلم در طریق دوم حیثیت تعلقی امور سیاسی را به صفات الهیکانون توجه قرار می دهد و از این دیدگاه به تحلیل آن امور می پردازد.

با توجه به این تحلیل، قلمرو کلام سیاسی مربوط به آموزه هایکلامی ای است که به نحو ایجابی یا سلبی به امور سیاسی می پردازند. برخی از مهم ترین مسائل کلام سیاسی عبارت اند از:

1.مشروعیت سیاسی حاکم بر اساس حق مطلق الهی، 2. نظریه های مشروعیت در کلام سیاسی مکاتب اسلامی (بررسی تطبیقی و انتقادی)، 3. نظریه های مشروعیت در کلام سیاسی ادیان توحیدی (بررسی تطبیقی و انتقادی)، 4. چیستی و شاخصه های عدالت سیاسی با توجه به مبانیکلامی، 5. مصلحت کلامی و رابطه آن با اعمال حاکمیت، 6.تحلیل کلامی مردم سالاری دینی، 7. مشروعیت انتخابات (میزان تأثیر آرای مردم (انتخابات) در مشروعیت تصمیمات حکومت اسلامی)، 8. تعارض تصمیمات حاکم اسلامی با مردم، 9. اقلیت های دینی و مذهبی و جایگاه آنها در تصمیمات نظام سیاسی، 10. دین و حق اقلیت های سیاسی، 11. رابطه میان دین و سیاست، 12. قلمرو سیاسی دین؛ حداکثرییا حداقلی، 13. مشروعیت جهاد در حکومت اسلامی، 14. ضرورت دینی افضلیت حاکم، 15. خطاپذیری حاکم سیاسی و نقش آن در سعادت اخروی، 16. ولایت فقیه، 17. ولایت فقیه و رابطه آن با ولایت معصومان، 18. پلورالیسم سیاسی و رابطه آن با پلورالیسم در حقانیت، 19. پلورالیسم سیاسی و رابطه آن با پلورالیسم در نجات و 20.کلام سیاسی اشاعره، معتزله، سلفیه، و... و مقایسه آنها با کلام سیاسی امامیه. گفتنی است که برخیکلام سیاسی را معادل یا ترجمه اصطلاح الهیات سیاسی در غرب می دانند و ترکیب «political theology» را به «کلام سیاسی» ترجمه می کنند. گرچه شباهت هایی میان دو واژه «کلام سیاسی» و «الهیات سیاسی» هست، این دو اصطلاح دقیقاً به یک معنا نیستند و تفاوت هایی میان آن دو وجود دارد.الهیات سیاسی مجموعه تلاش های الهیاتی متکلمان کاتولیک و پروتستان است که از سال 1960م. برایکشف بنیادهای مسیحیت در برون رفت از بحران فرهنگی قرن بیستم انجام شده است. عموماً می گویند اصطلاح «الهیات سیاسی» را استاد حقوق آلمانی تبار، کارل اشمیت در سال 1922 ابداع کرد. وی در مقاله ای با همین عنوان، یعنی «الهیات سیاسی: چهار فصل در باب مفهوم حاکمیت» به این مفهوم اشاره کرده است. اشمیت در نوشته های خویش در باب مشروعیت دولت مدرن و نظامات آن، به مسئله قدرت و حق حاکمیت پرداخت. از دیدگاه او، حق حاکمیت دولت مدرن از یک سنت پیشین الهیاتی مبتنی بر وجود و ماهیت خدایسبحان ناشی شده است. الهیات سیاسی در واقع همان آموزه های سیاسیاست که از وحی ناشی می شوند. لئواشتراوس در مقام تمایز میان فلسفه سیاسی و الهیات سیاسی به همین نکته اشاره می کند: ما فلسفه سیاسی را کاملاً از الهیات سیاسی جدا می کنیم. در الهیات سیاسی، ما آموزه های سیاسی ای را می فهمیم که مبتنی بر وحی الهی هستند؛ ولی محدوده فلسفه سیاسی هر آن چیزی است که فکر بشر به تنهایی به آن دسترسی دارد. [یعنی اموریکه برگرفته از چشم انداز و نگرشی خاص نباشد]. آنچه ما از الهیات سیاسی می فهمیم تعلیمات سیاسی است که از وحی الهی ناشی می شود. فلسفه سیاسی محدود است به آنچه در دسترس ذهن بشر بی بهره از امداد وحی قرار دارد. با توجه به این تعاریف از الهیات سیاسی، الهیات سیاسی و کلام سیاسی سه تفاوت بنیادی دارند:

1.روش الهیات سیاسی صرفاً نقلی و محدود به آموزه هایی است که ازوحی ناشی می شوند؛ برخلاف کلام سیاسی، که علاوه بر شیوه نقلی، از شیوه های گوناگونی، از جمله شیوه عقلی نیز بهره می گیرد. به عبارت دیگر، کلام سیاسی محدود به ظواهر کتاب و سنت نیست؛ بلکه استدلال عقلی به منظور اثبات آموزه هایکلام سیاسی، یکی از روش های رایج در این دانش است؛

2.کلام سیاسی مربوط به امور سیاسی، با حیثیت تعلقی به صفات خداوند است و همین قید موجب کلامی بودن مسائل آن می گردد؛ ولی الهیات سیاسی اعمّ از این قید است و شامل همه امور سیاسی بدون قید مزبور می شود. الهیات سیاسی لزوماً به دنبال تبیین ارتباط امور سیاسی با اصول عقاید دینی نیست؛

3.الهیات سیاسی فقه سیاسی، اخلاق سیاسی و به گونه کلی همه آموزه های سیاسی دین را دربر می گیرد؛ ولیکلام سیاسی غیر از فقه سیاسی، اخلاق سیاسی و دیگر آموزه های سیاسی دینی است.

نسبت کلام سیاسی با فلسفه سیاسی

پس از تبیین ماهیت کلام سیاسی، این مسئله مطرح می شود که چه نسبتیاست میان کلام سیاسیو فلسفه سیاسی. البته باید توجه کرد که نباید فلسفه سیاسی را با فلسفه علم سیاست خلط کرد.

تعاریف گوناگونی از فلسفه سیاسی ارائه شده است. برخی فیلسوفان سیاسی، همچون دیوید میلر و جورج کلسکو فلسفه سیاسی را بررسی حکومت خوب و بد دانسته و دایره آن را به مباحثِ درباره حکومت محدود کرده اند؛ همچنان که عبدالرحمن عالِم و رافائل، مؤلف کتاب Problems of Political Philosophy فلسفه سیاسی را فهم و بررسی دولت، به منظور حل و رفع مشکلات اجتماعی و سیاسی دانسته اند. ریموند پلانت با نگرشیگسترده تر به فلسفه سیاسی، آن را بررسی نظام های سیاسی و روش های تحقق حاکمیت دولت می داند. برخی دیگر از فیلسوفان سیاسی، همانند ریچارد هودلسون در اثر مهم خویش Modern Political Philosophy، و جین همپتون فلسفه سیاسی را به بررسی حکومت یا نظام های سیاسی محدود نساخته اند؛ بلکه با نگرشی بازتر به فلسفه سیاسی، آن را به تفکر در باب اصول هدایت جامعه و بررسی جوامع سیاسی تعریف کرده اند.

لئو اشتراوس جامع ترین تعریف را در باب فلسفه سیاسی ارائه می کند. وی با توجه دادن به این نکته که فلسفه سیاسی شاخه ای از خود فلسفه است، می کوشد با استفاده از تعریف فلسفه، به تبیین ماهیت فلسفه سیاسی بپردازد. از این رو، با توجه به گستردگیبسیار دامنه فلسفه، فلسفه سیاسی را تلاشی فلسفی برای شناخت و بررسی امور سیاسی می داند. بر همین اساس، در تعریف فلسفه و فلسفه سیاسی می گوید:

فلسفه تلاش برایکسب معرفتی عام نسبت به همه امور (خدا، جهان، انسان و ماهیات اشیا) است... با این نگاه به فلسفه، فلسفه سیاسی شاخه ای از خود فلسفه است. بنابراین فلسفه سیاسی تلاش برای جای گزینی تصورات انسان ها نسبت به ماهیت امور سیاسی، به معرفت نسبت به آن امور است. در فلسفه سیاسی، امور سیاسی موضوع موافقت و مخالفت، انتخاب و رد، و تحسین و سرزنش هستند. فلسفه سیاسی در حقیقت هم تلاشی است برای شناخت ماهیت امور سیاسی و هم شناخت نظام سیاسی حقیا مناسب.

فلسفه سیاسی، بنابر تعریف لئو اشتراوسکوششی است برای نشان دادن معرفت به ماهیت امور سیاسی به جای گمان درباره آنها. به همین دلیل است که برخی از محققان اولاً روش فلسفه سیاسی را برهانی دانسته اند و ثانیاً دامنه آن را به همه امور سیاسی گسترش دادند. بنابر این تعریف، موضوع فلسفه سیاسی مجموعه امور سیاسی است.با توجه به این تعریف، که جامع ترین تعریف به شمار می آید، تمایز میان این دانش و کلام سیاسی روشن می شود:

1.موضوع فلسفه سیاسی، بر پایه عام ترین تعاریف، حقایق امور سیاسی به نحو عام است، ولی موضوع کلام سیاسی، عبارت است از: صفات خداوند در نسبت با امور سیاسی و یا امور سیاسی با حیثیت تعلقی به صفات خداوند؛

2.روش شناسی فلسفه سیاسی با کلام سیاسییکی نیست. فلسفه سیاسی تنها از روش عقلی و برهانی استفاده می کند، ولیکلام سیاسی علاوه بر روش عقلی، از روش نقلی و جدلی نیز بهره می گیرد؛

  1. اهداف فلسفه سیاسی و کلام سیاسییکی نیستند. فلسفه سیاسی دغدغه دین و آموزه هایکلامی را ندارد؛ بلکه به دنبال تفکر و بررسی امور سیاسی است؛ اعم از آنکه موافق با آموزه های دینی و کلامی باشد یا مخالف با آنها؛ ولیکلام سیاسی به دنبال تبیین، اثبات و دفاع از آموزه هایکلامیِ مربوط به امور سیاسی است.بنابر تعریف فلسفه سیاسی، این دانش به دنبال تفکر آزاد در باب حقایق امور سیاسی است، حتی اگر این حقایق خلاف باورهای خود فیلسوف سیاسیباشند: «فلسفه سیاسی شیوه ای است که متعلق به گروه های محدودی نیست که تنها امور مهم برای آنها ارزش هایی اند که خود درباره آن می اندیشند یا تحلیل می کنند.»

نسبت کلام سیاسی با فقه سیاسی

نویسندگان جدید، تعاریف گوناگونی از فقه سیاسیارائه کرده اند. برخی از این تعاریف را، به رغم مرتبط بودن با فقه سیاسی، نمی توان تعریفی منطقی از فقه سیاسی دانست که از جامعیت و مانعیت لازم برخوردار باشد. یکی از تعاریف فقه سیاسی، تعریف به اصول تفکر سیاسی است: فقه سیاسی عبارت است از اصول تفکر سیاسی، یعنی اصولیکه در تفکر و کار سیاسی اسلام قابل حذف و تردید نیست و بدون رعایت آن اصول، تفکر سیاسی تفکری منحرف و کار سیاسی، کاری غیراسلامی خواهد بود. این تعریف از سویی، از شمول نامتناسب برخوردار است؛ زیرا تعریف به «اصول تفکر سیاسی» مصادیق کلام سیاسی و فلسفه سیاسیرا نیز دربر می گیرد؛ در حالیکه موضوع فقه سیاسی از اساس متفاوت با موضوع فلسفه سیاسی و کلام سیاسی است. تعریف مزبور از سویی دیگر، جامعیت لازم را نیز ندارد؛ زیرا تعبیر به «اصول» تنها مسائل سیاسی را دربر می گیرد که جزو اصول سیاسی است و دیگر شامل گزاره ها و مسائل فقهی غیراصولینمی شود؛ در حالی که دامنه فقه سیاسی، علاوه بر اصول تفکر سیاسی، امور سیاسی را که از سنخ اصول نیستندنیز دربر دارد. برای مثال، وجوب شرعی شرکت در جهادیکه حاکم اسلامی به آن امر کرده، از مسائل فقه سیاسی است؛ ولیاین از اصول تفکر سیاسی نیست. برخی در تعریف فقه سیاسی به بیان برخی مسائل آن بسنده کرده اند:

در فقه مباحثی تحت عنوانجهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حسبه، امامت و خلافت، نصب امراو قضات، مأمورین جمع آوری وجوهات شرعیه، مؤلفه قلوبهم، دعوت به اسلام، جمعه و جماعات، آداب خطبه ها و برگزاری مراسم عید، صلح و قرارداد با دولت های دیگر، تولا و تبرا، همکاری با حاکمان و نظایر آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم مطرح شده است که به آنها احکام سلطانیه یا فقه سیاسی گفته می شود. به این ترتیبفقه سیاسی شامل آن دسته از مباحث حقوقی می شود که تحت عناوینی چون حقوق اساسی، حقوق اداری، حقوق مالی، حقوق بین الملل و نظایر آن مطرح می گردد. تعریف مزبور، تنها مصادیقی را از فقه سیاسی در اختیار قرار می دهد. تعریف به مصادیق نمی تواند شاخصی برای شناسایی مسائل و موضوع یک علم باشد؛ زیرا تعریف به مصادیق تنها برخی از مسائل آن علم را به گونه مشخص بیان می کند، ولی از عهده تعیین و تشخیص دیگر مسائل و مصادیق به خوبی برنمی آید. برای مشخص شدن تعریف فقه سیاسی می گوییم ازآنجاکه «فقه سیاسی» شاخه ای از خود دانش فقه عمومی به شمار می آید، باید بر پایه تعریفی صحیح از خود دانش فقه و موضوع آن به تعریف فقه سیاسی پرداخت. علم فقه، علمی است که به بیان احکام عمل مکلفان می پردازد، یا عبارت است از علم به احکام شرعیه فرعیه. موضوع علم فقه نیز «حکم و عمل مکلفان» است.با توجه به این تعریف «فقه»، که در واقع رایج ترین تعریف در باب فقه است، مراد از فقه سیاسی تبیین وظایف مکلفان در باب امور حقوقی و سیاسی از طریق ادله شرعیه است؛ مسائلی از قبیلشرایط جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، وظایف حاکم نسبت به مردم و بالعکس، و محدوده رابطه با دولت های دیگر. بنابراین موضوع فقه سیاسی نیز امور سیاسی مربوط به وظایف مکلفان است. تعریف برگزیده از فقه سیاسی از جامعیت متناسب تری برخوردار است؛ زیرا همه امور سیاسی را که جزو وظایف مکلفان است دربر می گیرد. همچنین از مانعیت لازم نیز برخوردار است؛ زیرا دیگر دانش های سیاسی همانند فلسفه سیاسی و فقه سیاسی ذیل این تعریف قرار نمی گیرند. چنان که از تعریف فقه سیاسی پیداست، مهم ترین وجه تمایز کلام سیاسی با فقه سیاسی آن است که در کلام سیاسی به اصول اعتقادی ناظر به مسائل سیاسی پرداخته می شود که در واقع، تبیین و اثبات صفات و افعال خداوند در ارتباط با مسائل سیاسی و دفع شبهات ناظر به این مسائل است؛ ولی در فقه سیاسی به تبیین و اثبات وظایف مکلفان پرداخته می شود. از این رو، بحث درباره اینکه «خداوند به چه کسی حق حکومت داده است؟» از مسائل کلام سیاسی به شمار می آید؛ ولی بحث از اینکه «حاکم چه وظایفی نسبت به مردم دارد و مردم چه وظایفی نسبت به حاکم دارند؟» از مسائل فقه سیاسیشمرده می شود. البته مسائل فقه سیاسی وام دار مسائل کلام سیاسی اند. به عبارت دیگر کلام سیاسی پایه فقه سیاسی به شمار می آید. از این رو، تا مسائل کلام سیاسی تبیین و اثبات نشوند، نمی توان به مسائل فقه سیاسی پرداخت. به همین دلیل است که کلام سیاسی نسبت به فقه سیاسی تقدم دارد، و همچنین ازآنجاکه کلام سیاسی ناظر به اصول اعتقادی است، ولی فقه سیاسی ناظر به فروع، کلام سیاسی نسبت به فقه سیاسی اهمیت بیشتری دارد. یکی از مهم ترین اشکالات اهل سنت همین است که بدون توجه به قلمرو علوم و مرز میان آنها، امامت را از فروع دین و جزو مسائل فقهی دانسته اند؛ درحالی که اصل امامت، سیاسی و حق حکومت بر مردم از مسائل سیاسی است که حیثیت تعلقی آنها به صفات خدایسبحان مورد بحث است. این مسئله که خداوند پس از ختم نبوت پیامبر اکرم، به چه کسی حق امامت و حکومت داده است، از مسائل فقهی نیست که در مقام تعیین وظیفه مکلفان باشد، بلکه از مسائل کلام سیاسی است که به صفات حکمت و عدالت خداوند سبحان باز می گردد. آمدی از متکلمان اهل سنت، در غایه المرامبا صراحت مسئله امامت را خارج از اصول دین و حتی از امور غیرلازم در دین دانسته است. به اعتقاد وی، ترک بحث امامت بهتر از غور در این مسئله است که موجب اختلاف و فتنه می شود: و بدان که کلام در امامت از اصول دین و از امور ضرور نیست، به گونه ای که مکلف نتواند از آنها اعراض کند، با به آنها جاهل باشد؛ بلکه حال اعراض کننده از آنها امیدوارکننده تر از حال کسانی است که در این امور داخل شدند؛ زیرا این امور نوعاً با تعصب، هواهای نفسانی و برانگیختن فتنه ها همراه است. چنان که از این عبارت پیداست، آمدی طرح مسئله امامت را در کتب کلامی از باب مقتضای عادت متکلمان و نه به خاطر کلامی بودن آن می داند.ایجی از دیگر متکلمان برجسته اهل سنتنیز با اشاره به اختلاف شیعه و اهل سنت در کلامییا فقهی بودن مسئله امامت، به فقهی بودن آن تصریح می کند و معتقد است که امامت متعلق به افعال مکلفان است و یادآوری این مسئله در کتب کلامی از باب جری عادت است: برخلاف دیدگاه شیعیان، امامت و مباحث آن از اصول دین و عقاید نیستند؛ بلکه از نظر ما امامت از فروع دین است که به افعال مکلفان تعلق دارد؛ زیرا از نظر ما به ادله نقلی نصب امام بر امت واجب است. ذکر این بحث در علم کلام از باب تأسی به پیشینیان است؛ زیرا عادت متکلمان بر این امر بنا شده است که این بحث را در اواخر کتب خویش بیان کنند. تفتازانی صاحب شرح المقاصدنیز با این توجیه که قیام به امامت از واجبات کفایی است، مسئله امامت را از فروع دین و احکام عملی دانسته است. «وجوب کفایی قیام به امامت» از مسائل فقهی است؛ ولی مسئله اصلی در بحث امامت، «وجوب کفایی قیام به امامت» نیست تا اصل امامت را مسئله ای فقهی بدانیم؛ بلکه مهم ترین مسئله در بحث از امامت سیاسی، حق حکومت بر مردم پس از ختم نبوت است که به صفات حکمت، هدایت و عدالت خدای سبحان بازمی گردد. از این رو، این مسئله از مسائل کلامی به شمار می آید. البته این مسئله کلامی، لوازم فقهی نیز دارد که بحث درباره آنها بیرون از قلمرو مسائل کلامی است؛ مانند همین وجوب مسئله کفایی یا عینی بودن قیام به امامت.

نتیجه گیری

تعیین قلمرو حقیقی علم کلام مبتنی بر تعریفی مناسب از این دانش است. به رغم اهمیت کم نظیر دانش کلام، هنوز قلمروهای این علم با دقت و جامعیت مشخص نشده اند و این امر یکی از ضعف های بنیادین در فلسفه علم کلام به شمار می آید. نگارنده بر آن است که با تعریف برگزیده ای که از علم کلام بیان شد، می توان با نگاهی منطقی و جامع نگرانه قلمروشناسی جامعی از این علم ارائه داد. نتیجه این قلمروشناسی، معرفی و ارائه کلام های مضاف، همانند کلام حقوقی، کلام عرفانی و کلام تربیتی، در قالب رشته های جدید علمی خواهد بود.

کلام سیاسییکی از شاخه هایکلام سیاسی است که بر اساس تعریف برگزیده از دانش کلام، تنها بخشی از قلمرو علم کلام به شمار می آید. از آنجاکه محور دانش کلام، ذات و صفات خدای سبحان و نسبت آن با امور جهان است، تبیین و بررسی نسبت ذات و صفات الهی با امور سیاسییکی از رسالت های مهم علم کلام به شمار می رود. از این رو، کلام سیاسی دانشی است که اقتضای صفات الهی را نسبت به امور سیاسی و یا حیثیت تعلقی امور سیاسی را نسبت به صفات خدایسبحان تحلیل و بررسی می کند. بنابراین بحث درباره امامت سیاسی در زمان حضور معصوم و همچنین بحث از ولایت فقیه در زمان غیبت، یکی از مهم ترین مسائل کلام سیاسی شمرده می شود. مهم ترین شیوه برای پرهیز از خلط کلام سیاسی با دانش های همگن، همچون فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، بر دو راهکار بنیادین استوار است:

1.توجه به حیثیت تعلقی امور سیاسی با ذات و صفات خدای سبحان، که در مقابل آن، سایر دانش های سیاسی، همچون فقه سیاسی از اساس به دنبال تبیین وظایف متکلمان در امور سیاسی اند؛

  1. وجه به جنبه دفاعی کلام سیاسی از آموزه های دینی؛ در حالی که فلسفه سیاسی دغدغه اصلی اش نه دفاع از دین، بلکه کشف حقایق امور سیاسی است؛ اعم از آنکه این حقایق موافق با دین باشند یا مخالف آن.

منابع

.ابونصر فارابی، احصاء العلوم، ص86.

.عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج 1، ص 34-38.

.همان، ص 40.

.سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 1، ص 163.

.همان، ص 167.

.همان، ص 180.

.همان.

.ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ص 25.

.میرسیدشریف جرجانی، التعریفات، ص 80.

.عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، مقدمه، ص 458.

.زین الدین بن علی شهید ثانی، حقائق الایمان مع رسالتی الاقتصاد و العداله، ص 239.

.فیاض لاهیجی، شوارق الالهام، ج1، ص5.

.احمدبن محمد مقدس اردبیلی، الحاشیه علی الهیات الشرح الجدید للتجرید،ص 5.

.محمدجعفر استرآبادی،البراهین القاطعه، ص 65.

.همان، ص 67.

.حسن بن یوسف حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص 41.

.همو، نهایه المرام فی علم الکلام، ص 6.

.صدرالدین محمد شیرازی، شرح اصول الکافی،ج 2، ص 406.

.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص 57.

.ابونصر فارابی، احصاء العلوم،ص 87.

.سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ص 173.

.همان، ص 180.

.بر اساس این روایت، یونس بن یعقوب می گوید: من در محضر امام صادق بودم که مردی از اهل شام خدمت حضرت رسید و عرضه داشت: من در کلام و فقه مهارت دارمو آمدم با شاگردان شما مناظره کنم. امام صادق فرمود: سخن تو از رسول خدا است یا از پیش خودت؟ گفت: از گفتار رسول خدا و از پیش خودم. امام صادق فرمود: پس تو در این صورت شریک رسول خدایی؟ گفت: نه. گفت: از خدای عز و جل به گوش خود وحی شنفتی؟ گفت: نه. امام فرمودند: طاعتت چون طاعت رسول خدا واجب است؟ شامی گفت: نه. امام رو به من کرد و فرمود: ای یونس بن یعقوب، این مرد به زبان خودش خود را محکوم کرد پیش از آنکه وارد بحثی شود، سپس فرمود: ای یونس، اگر تو خوب علم کلام می دانستی با او گفت وگو می کردی. یونس گفت: چه بسیار افسوس می خورم و گفتم: قربانت، من خود از شما شنیدم که از علم کلام نهی می فرمودی و می گفتی: وای بر

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان