امّ البنین در خانواده ای اصیل و شریف بزرگ شد و تربیت یافت؛ خانواده ای که والاترین، ارجمندترین و نجیب ترین شمرده می شد و بزرگان عرب به آن افتخار می کردند. این خاندان شریف، مظهر جود و کرم، شجاعت و فصاحت، جوانمردی و بزرگ منشی ، مکارم اخلاق، عفت و طهارت، اصالت و پاکدامنی و. .. بود. آری امّ البنین بانویی بزرگوار بود که در محیطی سرشار از ایمان، زهد و تقوی رشد یافت؛ از این رو، او زنی بود با تقوا و ورع و دارای عفت نفس و اخلاق و منش پسندیده.
مرحوم شهید اول، همان فقیه پرهیزگار متقی؛ محمد بن مکی عاملی ، صاحب کتاب «لمعه دمشقیه» (که از دیرباز در حوزه های علمیه تدریس می شود)، در باره فاطمه (امّ البنین) می گوید:
«امّ البنین را باید جزو زنان با فضیلت و آگاه به حق اهل بیت (علیهم السلام) شمرد، که در پیروی و ولایت و دوستی و محبت نسبت به آنان، خالص و مخلص بود. در مقابل، اهل بیت (علیهم السلام) نیز او را گرامی می داشتند و جایگاه رفیعی برایش قائل بودند، تا آنجا که حضرت زینب، پس از بازگشت به مدینه، به دیدار او می رود و شهادت چهار فرزندش در کربلا را چنان تسلیت می گوید که گویی تبریک ایام عید است!»
همچنین سید محسن امین، صاحب کتاب معروف «اعیان الشیعه» درباره او می نویسد: « او شاعرة، زبان آور و از خاندان اصیل و شجاع عربی برخاسته است.»
به هرحال، از این نشانه های روشن ؛ یعنی گزینش او به عنوان همسر علی بن ابی طالب، تفقّد حضرت زینب از وی و همچنین ذکر نام نیکش در کتب بزرگان علم و فقاهت ، همگی نمایانگر منزلت ارجمند و موقعیت بس بلند او نزد خاندان نبوت و طهارت است.
امّ البنین (سلام الله علیها) همسر دوم امیر مؤمنان (علیه السلام) یا...؟!
حضرت علی پس از شهادت حضرت فاطمه، با امّ البنین ازدواج کرد، اما روشن نیست که وی همسر دوم امام (پس از صدیقه کبری (سلام الله علیها) باشد؛ زیرا قرائنی وجود دارد که امیر مؤمنان با خوله، بنت جعفر بن قیس حنفی ( مادر محمد حنفیه )، ازدواج کرد. البته مورّخان در این زمینه اختلاف دارند، لیکن نزدیکتر به واقعیت آن است که حضرت امیر پس از درگذشت فاطمه زهر با اَمامه بنت ابی العاص، آنگاه با فاطمه معروف به «امّ البنین» و با خوله به عنوان همسر چهارم عقد زناشویی بست.
عباس بن علی، فرزند ارشد امّ البنین محسوب می شود که در سال 24ق. متولد شده است و بعید به نظر می رسد که امام بلافاصله، پس از شهادت صدیقه کبری در سال 11ق. با او ازدواج کرده باشد؛ چرا که لازمه این فرض، آن است که بگوییم امّ البنین بیش از 12 سال دچار حالت نازایی بوده است.
در کتاب «اعیان الشیعه» به نقل از «عمدة الطالب» آمده است:
علی به برادرش عقیل، که مردی نسب شناس و آشنا به تاریخ و نیاکان عرب بود، گفت : «زنی را به من معرفی کن که از تبار دلاوران و قهرمانان باشد. می خواهم برای من پسری شجاع و جنگجوبه دنیا آورد.» عقیل گفت: «چرا سراغ فاطمه بنت حزام کلابی نمی روی ، که پدران و نیاکان او از شجاع ترین و زمنده ترین مردان عرب اند.»
گفتنی است همین مطلب در کتاب «اعیان النساء» حکیمی نیز آمده است. با این تفاوت که جناب عقیل بن ابی طالب به برادرش علی می گوید : «برادر! چرا در پی چنین زنی هستی ؟» فرمود: مایلم با او ازدواج کنم تا برای من پسر دلاوری به دنیا آورد که فرزندم حسین را در واقعه طف ، در کربلا یاری دهد . آنگاه عقیل به ایشان توصیه کرد که با امّ البنین ازدواج کند؛ زیرا او از خاندانی است که پدران و نیاکانش از تمامی قوم عرب شجاع تر و دلاورتر هستند. آنگاه حضرت از برادرش عقیل خواست که او را از پدرش خواستگاری کند. عقیل نزد پدر وی (حزام) رفت و به او گفت : شرافت دنیا و آخرت را برای تو به ارمغان آورده ام! پاسخ داد و آن چیست؟ عقیل گفت : آمده ام تا دخترت را برای برادرم علی بن ابی طالب خواستگاری کنم و او علاقمند است داماد تو شود، به جهت والایی و اصالت نسب و شرف خاندانت.
حازم گفت: هیچ کس به این مقام نایل نمی شود تا با مادرش مشورت کنم. آنگاه عقیل منتظر ماند و حازم ، پدر امّ البنین نیز بر همسرش وارد شد و در همان حال شنید که دخترش فاطمه (امّ البنین) خوابی را برای مادرش تعریف می کند.
نقل شده که امّ البنین خوابش را برای مادرش اینگونه تعریف کرد :
در خواب احساس کردم که در باغ و بوستان پرمیوه ای نشسته ام. در آن، رودهای فراوان جاری است و آسمان صاف و قرص ماه در می درخشید و ستارگان نور افشانی می کنند و من به عظمت آفرینش خداوند بزرگ می اندیشیدم که چگونه آسمان را بدون پایه و ستون برافراشته و این ماه تابان و ستارگان درخشان را آفریده است؟!
غرق در این اندیشه ها بودم که ناگاه به نظرم آمد ماه از دل آسمان کنده شد و در دامانم افتاد. چنان درخششی داشت که چشم ها را خیره می کرد. متعجب و شگفت زده شدم. باز متوجه شدم سه ستاره درخشان دیگر به دامانم افتاد تا آنجاکه نور و تلألؤ آن ها، پرده بر دیدگانم افکند. تعجب و حیرت بر من مستولی شد و بناگاه صدای هاتفی را شنیدم بی آن که صورتش را ببینم گفت:
بشارت باد بر تو ای فاطمه، به خاطر این سروران ارجمند،
که همچون سه ستاره درخشان و یک ماه تابان اند.
پدرشان سید و سالار کلّ کائنات است.
پس ، از پیامبر خدا، آنچنان که در خبر آمد...
وقتی این سخنان را شنیدم، سراسیمه شده، با ترس وفزع از خواب پریدم. از مادرم پرسیدم: تعبیر این خواب چیست؟ گفت: دخترم ! اگر خواب تو رؤیای صادقه باشد، با یک مردی بسیار بزرگوار و ارجمند، که نزد خداوند مقامی بس والا دارد و افراد عشیره اش از او پیروی و اطاعت می کنند، ازدواج می کنی و از او چهار فرزند به دنیا می آوری، اوّلین آن ها سیمایی چون ماه دارد و سه تن دیگر نیز بمانند ستارگان درخشان اند.
پدرش (حزام) وقتی این مطلب را شنید، با تبسم و لبخند به سویشان آمد و گفت:
دخترم! خواب و رؤیای تو راست بود. مادر رو به پدر کرد و پرسید: از کجا متوجه این مطلب شدی؟ گفت: هم اکنون عقیل بن ابی طالب در خانه ماست تا دخترت را خواستگاری کند. پرسید: خواستگاری برای چه کسی؟ گفت: برای کسی که لشکر دشمن را از هم می گسلد، وجود مبارکش مظهر عجایب و شگفتی هاست. پیکان جهت دار خداوند و قهرمان بلامنازع شرق و غرب عالم است. او همانا امام علی بن ابی طالب است.
پس از این ماجرا بود که حزام شادمان و خندان به سوی عقیل برگشت. عقیل وقتی او را دید، پرسید: چه خبر؟ گفت: به خواست خداوند خیر است. ما قبول کردیم که دخترمان کنیز امیر مؤمنان شود. عقیل گفت: او کنیز نیست، بلکه همسر علی خواهد بود.