ایان؛ برند برانر، زمستان، بسته به اینکه کجا باشید، میتواند معنیِ متفاوتی داشته باشد. تندترین تاخت و تازش در شمال (اسکاندیناوی، سیبری، آلاسکا یا کانادا) و منتهیالیه جنوب (جنوبگان) است. در این نقاط، زمستان تاریکترین فصل است.
دهکدۀ روکان نروژ که در درّهای عمیق جا گرفته است، قریب شش ماه از سال رنگ خورشید را نمیدید تا اینکه چند سال پیش ساکنانش آینههای بزرگی به کار گرفتند تا نور خورشید را به آن درّه بتابانند.
از لحاظ جغرافیایی، زمستانِ «معیار» نداریم. اما گویا یکجور تصویر فرهنگی جهانشمول، چنگالهای سردش را در خیال جمعی فرو بُرده است. به بارش برف، گردبادهای یخ، «بازی تاجوتخت» و انیمیشن «منجمد» 1 دیزنی فکر کنید. جاذبۀ یک زمستان تند و تیز در چیست؟ حتی در شمالگان هم این فصل کولاکی طولانی و دمادم نیست.
بهخاطر خشکی هوا، آنجا چندان برف زیادی هم نمیبارد، اما وقتی برف بیاید طولانیتر از اقلیمهای معتدلتر است.
شکل زمستان به محل، عرض جغرافیایی و طول جغرافیایی بستگی دارد. در نواحی معتدل برزیل، فصل سرما مابین ژوئن تا آگوست است که ساکنانْ خود را برای دماهای «خنک» 20 درجۀ سانتیگراد آماده میکنند. پولیور، روسری، کلاه پشمی و بادگیر ضروری محسوب میشوند؛ و سواحل خالیاند.
وجود چهار فصل مشخصۀ عرضهای جغرافیایی میانه و بالاست، و نشانۀ غلبۀ ژئوپلتیک کشورهایی است که این گذار فصلها را تجربه میکنند. رومیهای باستان در زمرۀ اولین کسانی بودند که سال را به چهار رُبع تقسیم کردند تا تغییرات ذاتی طبیعت را مهار کرده و برای کارهای تکراری برنامه بریزند. چرا این سیستم خاص رایج شد؟ شاید، چون با مراحل حیات بشر تناظر دارد: کودکی، جوانی، بزرگسالی، سالخوردگی.
ولی میشود زمان را به نحو دیگری تقسیمبندی کرد. نزد مردم بومی اسکاندیناوی که سامی نام دارند، تعداد فصول سال بیشتر است: هشت تا. در استرالیا، تیموتی انتویزل (مدیر باغهای گیاهشناسی ملبورن) پیشنهاد داده است که رویکرد اروپایی را کنار بگذارند و الگوی پنجفصلی را به کار بگیرند که با واقعیت زندگی قطبنشینها متناسبتر است.
در سراسر دنیا، حیوانات و گیاهان میلیونها سال وقت داشتهاند که با دماهای پایین وفق بیابند. اما ما انسانها موجودات گرمسیری هستیم که خاستگاه زیستشناختیمان به دشتهای سوزان آفریقا برمیگردد. ما چنین مهلتی نداشتهایم که در مسیر تکاملمان، خز پیدا کنیم.
طی قرون متمادی، تلاشهای فراوانی کردهایم که با فصل سرد کنار بیاییم: هواشناسی، گرمایش، خانههای عایق، حفظ غذا، لباسهای مناسب. آن مرد یخی افسانهای موسوم به اوتسی که بیش از پنج هزار سال قبل زندگی میکرد، قدیمیترین مومیایی طبیعی اروپاست؛ او را در یک یخچال در رشتهکوههای آلپ یافتند در حالی که پنج نوع متفاوت از پوست و خز (از جمله پاپوش و کلاه) به تن داشت.
ولی تغییر اقلیمْ عاملی است که معادله را به هم میزند. اکنون که رسماً وارد عصر آنتروپوسین (دوران آغاز تأثیر فعالیتهای انسان بر اقلیم و ساختار زمین) شدهایم، زمستانهای بسیاری از نقاطْ کوتاهتر، خیستر و گرمتر میشوند. بهواقع از زمان آغاز ثبت دما، سال 2016 گرمترین سال زندگی روی زمین بوده است.
پارسال در برخی از نقاط آمریکای شمالی، برگهای پاییزی تقریباً یکماه طولانیتر از حد معمولِ خود روی درختها ماندند و یخبندان بسیار دیر آغاز شد.
در مدیترانه و آمریکای جنوبی، تابستانها داغتر و طولانیتر از گذشته شدهاند، و به همین ترتیب زمستانها کوتاهتر و معتدلتر شدهاند. (البته تصویر واقعی پیچیده است، چون ذوب یخهای دریاها بر جابجایی هوای پرفشار و جریانهای اقیانوسیای اثر میگذارد که اقلیم را در برخی بخشهای دنیا تعدیل میکنند. این تغییر بنیادین میتواند افزایش تناوب و شدّت «موجهای سرما» در اروپا و آمریکای شمالی را تبیین کند). به طور خاص، اکنون نمیتوانیم به افسانۀ زمستانهای قصههای قدیمی توسل بجوییم.
جای تعجب نیست که مثل هر چیز کمیاب یا غیرقابلپیشبینی دیگر، «زمستان» هم اکنون میتواند مثل یک محصول بستهبندیشده، در قالب یک تجربۀ حسی، فروخته شود. زمستان هر سال، «شنا در یخ» در دریاچههای یخبسته یا کنار یخچالها، یک سوژۀ محبوب اخبار محلی در اروپا میشود. برای آنهایی که از پس خرجش برمیآیند، گذراندن تعطیلات پایان هفته در یک هتل یخی میتواند جذاب باشد، یا سفری به شمالگان که در آن میتوانیم گسترۀ وسیع یخهای در حال ناپدیدشدن را از نزدیک ببینیم.
اینکه میدانیم شاید یکی از آخرین نسلهایی باشیم که یخهای شناور در دریا را میبینیم، گویا یک هیجان بیمارگون و پنهان به این تجربه میافزاید.
اثرات ویرانگر این تغییرات بر اکوسیستمهای طبیعی زمین باید اضطراریترین دلواپسی ما باشد. اما شاید به این فکر هم بیفتیم که اگر زمستانی که میشناسیم در عصر آنتروپوسین از میان برود، دلمان برای چه چیزهای فلسفی و معنویای تنگ میشود.
زمستان برای من زمان تأمل و نوزایی، و زمان دوریگزینی است. مشابه آن ایامی است که انسانها مجبور بودند با فصول سازگارتر و منعطفتر باشند. هرسال، دوست دارم منظرۀ اطراف خانهام در آلمان را ببینم که سرما دگرگونش کرده است: درختانی که با یخ آذین شدهاند، هوای خشک و روشن، و برفی که همهچیز را میپوشاند و هر صدایی را از میان میبرد، انگار که حائل نشانههای صوتی وجود انسان شده است.
اما مداخلۀ بشر، بر پدیدارشناسی زمستان اثر خواهد گذاشت. این فقط بهخاطر تغییرات هواشناسی نیست. دانستن اینکه ما هم به قدر فرآیندهای «طبیعی» دیگر عامل دگرگونی آبوهواییم، تجربهمان از فصول را عوض میکند: این تجربه یعنی رابطهمان با آنها، احترام و علاقهای که برایشان قائلیم، و شیوۀ اثرگذاریشان بر ادراکمان از جایگاهمان در دنیا.
تجربۀ سرمای واقعیِ بیلجام است که برای من لذتبردن از گرما و رهایی تابستان را میسّر میکند. به یک معنا، هر یک از دو فصل به دیگری وابسته است. آلبر کامو این دیالکتیک انتظار فصلی را به ما گوشزد میکند: «در عمق زمستان، بالاخره یاد گرفتم که در درون من یک تابستان شکستناپذیر مدفون است».
منبع: ترجمان
مترجم: محمد معماریان
پینوشتها:
• این مطلب را برند برانر نوشته است و در تاریخ 25 ژانویه 2017، با عنوان «Winter is a. time of regeneration: we’ll miss it when it’s gone» در وبسایت ایان منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ 21 اسفند 1396 آن را با عنوان «زمستان که برود دلتنگش خواهیم شد» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• برند برانر (Bernd Brunner) روزنامهنگاری است که در حوزۀ تاریخ و سفر مینویسد. نوشتههای او در لفهام کوارترلی، والاستریت ژورنال و دیگر جاها منتشر شده است.
[1]frozen