ماهان شبکه ایرانیان

سوری که هر سال تلخ می‌شود

امسال هم کیان کوچولو و مادرش باید تنها کنار سفره هفت سین باشند. این چهارمین نوروز آن‌ها بدون باباست. سه سال پیش در چنین روزی مجتبی در یک حادثه جانش را از دست داد.

امیرحسین خواجوی؛امسال هم کیان کوچولو و مادرش باید تنها کنار سفره هفت سین باشند. این چهارمین نوروز آنها بدون باباست. سه سال پیش در چنین روزی مجتبی در یک حادثه جانش را از دست داد‌. حادثه‌ای تلخ به خاطر چند دقیقه خوشگذرانی دو جوان در مشهد. امیرحسین و کسری به خیال خودشان می‌خواستند آخرین سه‌شنبه سالشان را با صداهای مهیب انفجار جشن بگیرند.
 
 سوری که هر سال تلخ می‌شود
 
 
آنها دنبال خوشگذرانی با نارنجک‌های ریز و درشتشان بودند؛ اما مجتبی ٣٢ ساله هیچ ربطی به آنها نداشت، نه دنبال ترقه‌بازی بود و نه برای تفریح و خوشگذرانی چهارشنبه‌سوری در خیابان‌ها پرسه می‌زد؛ او فقط می‌خواست که این صداهای وحشتناک تمام شود تا اهالی محل و خودش آسایش داشته باشند.
 
مجتبی چند بار به آن دو جوان تذکر داد، از آنها خواست تا نارنجک‌هایشان را جایی دیگری منفجر کنند؛ جایی دورتر از مغازه او اما گوش آنها به این حرف‌ها بدهکار نبود. با هم گلاویز شدند، چند مشت و لگد به هم حواله دادند که ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند شد، دود همه جا را فرا گرفت. شدت انفجار باعث خونریزی شدید مجتبی شد. او در همان خیابان جان باخت و شدت انفجار انگشتان دست کسری را هم قطع کرد.

سه سال از این حادثه می‌گذرد؛ حادثه‌ای که کودکی را یتیم کرد، زن جوانی را بیوه و کسری٣ ٢ساله را به اتهام قتل روانه زندان کرد. اما شومی‌های این حادثه ناگوار به همین‌جا ختم نشد. مژگان در نبود همسرش همه بارِ زندگی را یک تنه به دوش می‌کشد. کیان ٦ سالش شده اما هنوز هم درست نمی‌داند که چه اتفاقی برای پدرش افتاده است. مژگان می‌گوید هنوز برای کیان زود است تا درباره مرگ پدرش بداند.
 
همین هم شده تا این زن جوان همه عکس‌های شوهرش را در خانه جمع کند تا کیان بیشتر از این آسیب نبیند. هنوز هم نمی‌داند که کی و کجا می‌خواهد داستان تلخ پدر را برای او تعریف کند. این زن جوان برای دقایقی با «شهروند» همکلام شد که در ادامه می‌خوانید.

آن حادثه چطور اتفاق افتاد؟
چهارشنبه‌سوری ‌سال ٩٣ بود. مجتبی در مغازه بود. حوالی ساعت ٧ بعد از ظهر. دو جوان به نام‌های امیرحسین و کسری چند نارنجک در نزدیکی مغازه همسرم منفجر می‌کنند. او به آرامی با آنها صحبت می‌کند و از آن دو می‌خواهد که آن‌جا را ترک کنند. مثل این‌که آنها می‌روند، اما بعد از چند دقیقه آن دو نفر دوباره بازمی‌گردند. چند نارنجک دیگر به دیوار نزدیک مغازه او می‌کوبند.
 
مجتبی دوباره به طرف آنها می‌رود و می‌گوید این‌جا محل زندگی است، زن و بچه مردم از این صدا‌ها می‌ترسند، اما این دفعه آن دو جوان با مجتبی درگیر می‌شوند؛ یعنی امیرحسین با همسرم درگیر شد بعد هم کسری با مجتبی درگیر می‌شود. چند تا مشت به صورت او می‌زند، که انفجار رخ می‌دهد. دلیل این انفجار نارنجک‌های دست‌سازی بود که کسری در مشتش داشته؛ فشار و ضربه باعث انفجار می‌شود.

بعدش چه شد؟
مجتبی که در جا فوت می‌کند؛ یعنی قبل از رسیدن آمبولانس به دلیل خونریزی مغزی کشته می‌شود و کسری هم انگشتان دستش قطع شد. نیروهای امدادی وقتی به محل حادثه رسیدند، کسری همانجا بی‌هوش روی زمین افتاده و امیرحسین هم از ترسش فرار کرده بود؛ البته بعدا دستگیر شد. همه این اتفاقات رو‌به‌روی مغازه همسرم رخ داد.

این حادثه کی اتفاق افتاد؟
دقیقا چهارشنبه سوری سال ٩٣ حوالی ساعت ٧ بعد‌ازظهر.

آن زمان شما کجا بودی؟
من همراه با خانواده‌ام برای زیارت به مکه رفته بودیم. اصلا ایران نبودم. تا وقتی هم که به مشهد نرسیدم، از ماجرا اطلاع نداشتم. من دو روز بعد از این حادثه به مشهد رسیدم.

یعنی کسی به شما این حادثه و مرگ همسرتان را اطلاع نداد؟
وقتی این اتفاق رخ داد، خانواده همسرم مطلع شدند. آنها با یکی از برادران من تماس گرفتند و ماجرا را برای او تعریف کردند. او هم با پدرم تماس گرفت. البته پدرم به من نگفت که مجتبی کشته شده، فقط گفت که در بیمارستان است. به سختی دو تا بلیت هواپیما گرفتیم.
 
من وقتی به مشهد رسیدم تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده. شوکه شده بودم، حال خودم را نمی‌فهمیدم. باورم نمی‌شد که مجتبی به همین راحتی از ما جدا شده است. آن روزها فقط به کیان و آینده او فکر می‌کردم به اینکه چطور این بچه یتیم را بزرگ کنم. به خاطر یک نارنجک، یک هیجان زودگذر و بی‌ارزش زندگی ما متلاشی شد اما دیگر کار از کار گذشته بود. پزشکان به ما گفتند که مجتبی به دلیل شدت انفجار خونریزی مغزی کرده و در دم جان باخته است.

وقتی مجتبی فوت کرد، کیان چند سال داشت؟
کیان حدود ٣سال داشت. مجتبی ٣٢سالش بود. حدود ٦‌سال از ازدواج ما گذشته بود. مجتبی خیلی جوان بود، حقش نبود که به این زودی بمیرد. با این همه، او رفت. الان کیان ٦ سالش است. همه تلاشم را می‌کنم تا او درد یتیمی را نچشد. برای این‌که بهانه پدرش را نگیرد یا از نظر روحی اذیت نشود، همه عکس‌های مجتبی را در خانه جمع کردم.

کار همسر شما چه بود؟
سوپرگوشت داشت، در بلوار صیاد در وکیل‌آباد مشهد. خانه خودمان هم دو کوچه بالاتر از مغازه مجتبی است. هنوز هم همان‌جا زندگی می‌کنیم. مجتبی مرد آرامی بود. اصالتا اهل زنجان بود اما سال‌ها پیش همراه خانواده‌اش به مشهد آمده بود.

آن دو جوان هم ساکن همین محل هستند؟
نه، همین محل، اما نزدیک است. البته من از آنها خبر زیادی ندارم.

یعنی پیگیر پرونده نیستید؟
از طریق وکیل در جریان مراحل قضائی هستم. قرار است نخستین جلسه دادگاه در اردیبهشت‌ماه ‌سال آینده برگزار شود.

چرا رسیدگی به این پرونده این قدر طولانی شد؟
والله خودم هم نمی‌دانم. اما تا جایی که از وکیلم پرسیدم رسیدگی به پرونده‌های قتل طولانی و زمانبر است. شاید یکی از دلایلش سرد شدن خانواه مقتول باشد شاید بتوانند از آنها رضایت بگیرند.

حالا شما رضایت می‌دهید؟
این جوان به خاطر هیچ همسر من را کشت. پسرم خیلی زود بی‌پدر شد. چطور می‌توانم رضایت بدهم. منتظر برگزاری دادگاه هستم. قانون هر چه بگوید همان را انجام می‌دهم.

به هر حال اتهام کسری قتل است. خانواده او در این مدت برای گرفتن رضایت به شما مراجعه کرده‌اند؟
من نمی‌دانم دادگاه برای او چه حکمی صادر می‌کند، اما او همسر و پدر بچه مرا کشته است. من نیاز مالی ندارم. خدا را شکر همسرم بیمه بود و مستمری از تأمین اجتماعی می‌گیرم. مقداری پول هم در بانک برای من و پسرم گذاشته. خانه هم از خودمان است. مشکل مالی ندارم. دنبال دیه و این داستان‌ها نیستم. او پسرم را یتیم کرد. قانون باید او را مجازات کند. شاید درس عبرتی شود، برای بقیه جوان‌ها.

اما او هم خودش در این حادثه صدمه دیده است.
خودش باعث همه این بدبختی‌ها شد. می‌دانم جوان است. انگشتان دستش هم قطع شده، اما او مسبب مرگ مجتبی است، باید مجازات شود. کسری وقتی این کار را کرد ٢٣ سالش بود. اگر با مشت به صورت مجتبی نکوبیده بود، هیچ‌کدام از این اتفاقات نمی‌افتاد. این جوان به خاطر هیچ و پوچ دو خانواده را عزادار کرد. زندگی من و کیان که از بین رفت؛ خانواده همسرم هم از آن روز به بعد حال و روز خوبی ندارند. مجتبی پسر اول خانواده بود. همه او را دوست داشتند.

پس با این حساب چهارشنبه‌سوری هر سال یاد و خاطره تلخ مرگ مجتبی را برای شما زنده می‌کند؟
شاید باورتان نشود، از آن روز به بعد وقتی به آخر ‌سال نزدیک می‌شویم، من تپش قلب می‌گیرم. افسردگی و اضطراب همه وجودم را فرا می‌گیرد. مادر همسرم هم همین حال را دارد. وقتی صدای ترقه و انفجار می‌شنوم، دنیا روی سرم خراب می‌شود. این چه جشن و استقبالی از بهار است که با این صداهای مهیب و این همه مجروح و کشته هر سال تکرار می‌شود.

ترقه بازی که قاتل شد
اما این حادثه دیگر یک تخلف یا شیطنت‌های چهارشنبه‌سوری نبود. همان روز و با مرگ مجتبی در بلوارصیادشیرازی درمحله وکیل‌آباد مشهد، گزارش این قتل به بازپرس کشیک اعلام شد. کسری ٢٣ ساله متهم اصلی این قتل خودش هم به شدت مصدوم شده بود، در بیمارستان تحت مراقبت قرار گرفت.
 
امیرحسین ١٨ساله هم چند روز بعد از سوی پلیس دستگیر شد. در بررسی‌های تیم جنایی مشخص شد که چند نارنجک درحین درگیری در دست کسری منفجر شده و دلیل مرگ مجتبی هم همین انفجار بوده. درواقع کسری با مشت به صورت مجتبی کوبیده، غافل از این‌که چند نارنجک را بین انگشتانش نگه داشته است.
 
انفجار چهار انگشت و بخشی از کف دست او را هم با خود برد. پرونده برای رسیدگی در اختیار علی اکبر احمدی‌نژاد بازپرس ویژه قتل مشهد قرار گرفت. اما مراحل رسیدگی به این پرونده به دلیل مصدومیت شدید متهم اصلی، طولانی شد. درنهایت مراحل بازپرسی این پرونده به پایان رسید و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه ارسال شد.
 
پرونده‌ای که به گفته قاضی علی‌اکبر احمدی‌نژاد دلیل اصلی آن غفلت و بی‌توجهی به هشدارها درخصوص حوادث چهارشنبه‌سوری است.
 
او می‌گوید: «این پرونده سه‌سال پیش به جریان افتاد. متاسفانه درآن حادثه پدر یک خانواده به دلیل یک لحظه غفلت و بی‌توجهی جانش را از دست داد و یک جوان ٢٣ ساله هم به اتهام قتل بازداشت شد.» بازپرس ویژه قتل مشهد درباره جزییات این حادثه هم توضیح می‌دهد: «روزحادثه، یعنی آخرین سه شنبه‌سال ٩٣،کسری متهم اصلی پرونده همراه امیرحسین در یکی از خیابان‌های فرعی بلوار صیادشیرازی مشهد.
 
چند نارنجک دست‌ساز را منفجر می‌کنند. این کار آنها باعث ناراحتی و اعتراض یکی از کسبه محل می‌شود که در آن خیابان سوپر گوشت داشت. آن مرد از آنها می‌خواهد که آن‌جا ترک کنند. اما بعد از مدتی حوالی ساعت ٧ بعدازظهر آن دوجوان دوباره به محل حادثه برمی‌گردند و ترقه و نارنجک منفجر می‌کنند. دوباره همان مغازه‌دار، به آنها اعتراض می‌کند. اما این بار بین آنها درگیری رخ می‌دهد و در حین زد و خورد، کسری با مشت به صورت مقتول ضربه‌ای وارد می‌کند، که انفجار رخ می‌دهد.
 
کسری بوکسور بوده و می‌خواسته از مقتول زهره‌چشم بگیرد. اما نارنجک‌هایی که در دستش داشته در اثر فشار و ضربه منفجر شده و این حادثه تلخ رخ داده است. به هرحال رسیدگی به این پرونده مدتی زمان برد. اما درنهایت با تکمیل تحقیقات و تشریفات قانونی کیفرخواست صادر شد.اما تشخیص عمد یا شبه‌عمد بودن این قتل برعهده قاضی و دادگاه است.»
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان