ماهان شبکه ایرانیان

آسیب شناسی تفکر

انواع تفکر   دل انسان هرگز خالی از فکر و خیال نیست، بلکه پیوسته محل ورود افکار و خیالات است ؛گرچه گاهی ممکن است که انسان از آنچه در خاطرش می گذرد، غافل باشد، اما وجود انسان در خصوص ورود افکار مانند حوضی است که به طور دائم آب از نهرهای بسیار برآن جاری است یا مثل آیینه ای است که در مکانی نصب شده، صورت های فراوان از مقابل آن می گذرد

آسیب شناسی تفکر

انواع تفکر
 

دل انسان هرگز خالی از فکر و خیال نیست، بلکه پیوسته محل ورود افکار و خیالات است ؛گرچه گاهی ممکن است که انسان از آنچه در خاطرش می گذرد، غافل باشد، اما وجود انسان در خصوص ورود افکار مانند حوضی است که به طور دائم آب از نهرهای بسیار برآن جاری است یا مثل آیینه ای است که در مکانی نصب شده، صورت های فراوان از مقابل آن می گذرد.

1-تفکر مثبت
 

در یک نگاه کلی، تفکرات انسان به دو نوع مثبت و منفی، قابل تقسیم است. تفکر مثبت به تفکری گفته می شود که یا محرک انسان بر عمل خیر و پسندیده ای بوده، با ایجاد شوق، سبب می شود که فرد با رضایت خاطر، آن فعل را انجام دهد؛ مثل تفکر در زحمت، تلاش و فداکاری های والدین
که سبب احترام و تواضع فرزندان به آنها می شود. یا اینکه افکار ما،سبب انجام فعلی در خارج نمی شود، بلکه تنها فرایند ذهنی است که سبب افزایش شناخت و معرفت ما نسبت به موضوعی خاص می شود که علمای علم اخلاق به هر دو نوع این تفکر، «الهام» می گویند(1) که عنوان «الهام» بر آن از این حدیث نبوی گرفته شده است:
«للقلب لمّتان، لمه من الملک إیعاد بالخیر وتصدیق بالحق و لمه من الشیطان ایعاد بالشر و تکذیب بالحق»؛(2)درون آدمی افکاری است که از جانب ملک وارد می شود و آن مشتمل بر عزم به امور خیر و اراده آنها و تصدیق حقایق است و افکاری است که از جانب شیطان وارد شده که سبب عزم بر امور شر و تکذیب حقایق است .
با استفاده از این حدیث شریف، از آن جهت که افکار مثبت از جانب پروردگار به وسیله ملک بر ذهن انسان خطور می کند؛ «الهام» نامیده می شود.
نمونه هایی از افکار مثبت؛ نمونه هایی مهم از افکار مفید که به طور یقین نقشی مهم در سعادت و موفقیت انسان در دنیا و آخرت دارند، عبارتند از:
1-به یاد خدا بودن و لحظه ای حضور او را در تمام احوالات فراموش نکردن؛
2-تفکر در مسائل علمی و معارفی چون: چگونگی مبدأ و معاد،
احکام شرعی، صفات اخلاقی و کیفیت حشر و ...؛
3-تفکر در بی وفایی دنیا و عبرت گرفتن از گذشتگان و تصور مرگ خود و آنچه بعد از مرگ در انتظار او است؛
4-تأمل در عجایب خلقت و پی بردن به عظمت و قدرت خالق آنها که شامل تفکر در آفاق (جهان هستی) و انفس( درون انسان) است که در قبل به آنها اشاره شد؛
5- تفکر در احوال و اعمالی که از خود شخص سر زده، تا ببیند کدام یک او را به خدایش نزدیک و کدامش دور می کند و دقت در ثواب و عقاب هر یک تا راحت تر بتواند نیکی ها را انجام و از بدیها دوری گزیند.(3)

2-تفکر منفی
 

افکار منفی،آن دسته از افکار هستند که سبب اراده و انجام فعل بشری در انسان می شوند؛ مثل بدبینی نسبت به دوستی که ممکن است سبب کینه و دشمنی و دوری از او شود؛ با اینکه این افکار سبب انجام فعل قبیح در خارج نمی شوند، بلکه صرف خیالات باطل و بیهوده ذهنی است که تنها انسان را به خود مشغول می کند، بدون اینکه برای او نفعی داشته باشد. طبق حدیث پیامبر(ص) که در گذشته به آن اشاره شد؛ از آنجا که در شکل گیری این تفکرات، شیطان دخیل است به آن «وسوسه» می گویند.
نمونه هایی از افکار منفی، نمونه هایی از خیال های بیهوده و باطل که در کار فکر- این فرایند قدرتمند و سرنوشت ساز بشری- خلل ایجاد می کنند، عبارتند از:
1- آرزو کردن و تمنّا کردن، چیزهایی که در خارج امکان تحقق آن وجود ندارد، مانند آرزوی زنده شدن بچه ای که فوت کرده است از سوی والدین او؛ یا آرزوی خرید فلان شیء درصورتی که فرد، قدرت خرید آن را ندارد.
2- اموری که در گذشته برای او اتفاق افتاده است را مدام در ذهن یادآوری می کند و از یادآوری وقایع شاد و لذت بخش، خوشحال شده، یا با تصور وقایع ناخوشایند مثل مرگ عزیزان، غمگین می شود؛ به طوری که این حالات او را از درک زمان حال و استفاده از آن غافل می سازد.
3-گاه فرد، حالات و اموری را تصور می کند که هرگز در خارج تحقق نیافته است و فرد با اینکه می داند که هرگز در خارج به وجود نمی آید، آن را آرزو می کند، اما با تصور آن در ذهن، دائم خیال بافی کرده و از تصور ذهنی آن لذت می برد. مثل گدایی هشتاد ساله که تصور سلطنت و پادشاهی در قرون طولانی و فتح سرزمین های بی شمار را می کند.
4-این دسته، شامل انسان های بدبینی است که مدام تصور وقوع حوادث و مصیبت و دردها را برای خود و اطرافیان خود دارند به طوری که فرد به طور دائم در نگرانی و اضطراب از امور واقع نشده است؛ مثل تصور مرگ فرزندان، از دست دادن سرمایه، غلبه دشمن و...(4)
آسیب های افکار فاسد و بیهوده، افکار فاسد و خیالات باطل یکی از موانع جدی در مسیر تفکری صحیح است که باعث تیرگی دل، افسردگی نفس، مانع رسیدن انسان به جایگاه سعادت و ضایع کننده عمر و اوقات آدمی است به طوری که با شدت هرچه تمام تر به جریان تولید، ابتکار و نو آفرینی تفکر؛ این دستگاه عظیم خداوندی در وجود انسان ضربه وارد کرده، آن را از بازدهی صحیح می اندازد.
حضرت امام خمینی رحمه الله در تشبیهی زیبا، خیال را در وجود آدمی به پرنده ای تشبیه می کنند که قدرت پرواز سریع دارد و مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و این پرواز را یکی از دستاویزهای شیطان می دانند که چه بسا موجب بدبختی انسان ها، تباهی عمر او و شقاوت ابدی او شود.(5)
میزان شقاوت آفرینی افکار فاسد، بسته به نوع و درجه آن است که در زیر به پاره ای از درجات خیالات باطل اشاره می شود:
1-مرحله نخست وقتی است که انسان در غیر معاصی و گناهان، فکر خویش را مشغول به امور مباح اما غیر مفید می نماید؛ مانند شخصی که در کنجی نشسته و در رویاها و آرزوهای دور و دراز سیر می کند؛ یا فردی که دائم در فکر جمع آوری ثروت دنیا و افزودن بر امکانات خویش است. در این گونه موارد، گناهی بر فرد مترتب نیست و به واسطه این افکار عقاب نمی شود. ولی مسلم است که فرد سرمایه خود را به اندک- که همان توجه به دنیا است - از دست داده است و دل به غفلت مشغول و از یاد خدا و انس با او و فکری که موجب زیاد شدن
معرفت و محبت در او است، باز می ماند.
2-مرحله دوم وقتی است که انسان بدون اختیار و اراده، گناهی در ذهن او متصور می شود و به طور ناگهانی آن گناه را از ذهن می گذراند. در این حالت نیز عقاب و عذابی بر او نیست؛ هر چند عواقب مرحله قبل را داراست. حتی اضافه کرده اند که اگر فرد از روی اختیار نیز تصور امری غیرشرعی را کند، بار هم رحمت خداوندی شامل حال او است و اگر قصد انجام آن را نداشته باشد بر او نمی نویسند، در حالی که خدای رحیم به محض تصور و آرزوی امر نیک و پسندیده ای بر فرشتگان خود دستور می دهد تا آن را برای بنده اش به عنوان امری خیر ثبت کنند. باید توجه داشت که فکر در گناه حتی اگر عقابی نداشته باشد، ممکن است در صورت تداوم، انسان را به سوی گرداب گناه پرت کند؛ چنانچه امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
«من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها»؛(6) کسی که زیاد به گناهان فکر کند، گناهان او را به سوی آن می خوانند.
و با توجه به همین خطر است که دور نگه داشتن فکر از گناه را از روزه داری بهتر و با فضیلت تر می دانند:
«صیام القلب عن الفکر فی الآثام، افضل من صیام البطن عن الطعام»؛(7)امساک و دور نگه داشتن قلب از تفکر در گناه، بهتر از خودداری از غذا و روزه داری است.
3-مرحله سوم وقتی است که فرد گناه خاصی را از روی اختیار و اراده تصور می کند و تأسف می خورد که چرا در فلان موقعیت که امکان و شرایط انجام آن محقق بود، آن را انجام ندادم. دراین حالت اگر فرد مصمم بر انجام آن باشد، مستحق مؤاخذه و عذاب خداوندی است، ولی اگر از خوف خدا آن را ترک کند، معصیتی نخواهد داشت؛ بلکه برای ترک آن، حسنه ای نیز برایش نوشته می شود.(8)
این مرحله ها خطراتی هستند که در صورت نبود کنترل و مدیریت تفکر، پرنده خیال مرحله به مرحله به سوی آنها اوج می گیرد؛ در حالی که ممکن است انسان متوجه آن نباشد تا جایی که او را به لغزش گاه گناهان کشانده، انسان را وادار به امری می کند که رضایت محبوبش در آن نیست. از سوی دیگر، فرد نمی داند ریشه این گرفتاری او از کجاست.
حضرت امام رحمه الله به ما هشدار می دهند که هنگامی که تصورات باطل و خیال معصیت در وجود تو شکل گرفت، بدان که همه از القائات و وسوسه های شیطان است . در این لحظه جنگ داخلی در وجود تو و صفحه نفس تو در حال شکل گیری است. از طرفی اوهام و خیالات فاسد به فرماندهی شیطان لعین صف آرایی کرده اند. از طرف دیگر افکار پسندیده از قبیل تفکر در کارهای نیک و پسندیده، تفکر در نتایج کارهای نیک و بد، تفکر در راه سعادت دنیا و آخرت ... به فرماندهی خدای رحمان، شروع به صف آرایی می کنند و هر کدام در صدد هستند که سرزمین نفس تو را تحت تصرف خود درآورند. راه غلبه بر جنود شیطان، متوجه کردن ذهن به امور زیبا و پسندیده و استعانت و کمک خواستن از خدای رحمان است؛ به طوری که با عجز و التماس از درگاهش بخواه: بارالها! شیطان دشمن بزرگی است که به انبیا و اولیای تو طمع داشته است، تو خودت با این بنده گرفتار در خیالات باطل، همراهی کن تا بتواند از عهده این دشمن قوی برآید و در این میدان جنگ با دشمنی که سعادت و انسانیت من را تهدید می کند، یاورم باش تا بتوانم سرزمین وجودم که مخصوص توست از دست این غاصب خارج سازم.(9)با مدد خواستن از یاوری قوی و همیشگی به نام پروردگار و سوق دادن امواج ذهن به ساحل زیبا و آرام افکار مفید و سعادت آفرین، به طور حتم، دیری نمی پاید که شیطان با لشکر ظلمت آفرین خود از سرزمین وجودمان خارج شده، خورشید سعادت و موفقیت برای همیشه درآن طلوع خواهد کرد. این راهکاری کلی برای مبارزه با افکار لغو و فاسد بود. اما باید دانست که برای علاج قطعی آنها، ابتدا باید علل و ریشه های شکل دهنده آنها را پیدا کرد، سپس به درمان و قطع ریشه ها پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود.

علل شکل گیری افکار منفی و درمان آن
 

قرآن و سخنان اولیای دین ما مهم ترین عواملی را که باعث ایستایی و توقف عقل انسان می شود، تذکر داده اند؛ به طوری که اغلب انسان ها با تأمل در خود درمی یابند که حداقل گرفتار یکی از آنها هستند. پس با بررسی آنها و توجه به راه حل رفع آنها، این موانع را از سر راه فرایند تفکر و اندیشه صحیح پاک سازی کنیم. مهم ترین عوامل شکل گیری افکار منفی عبارتند از:
1-پای بندی به اندیشه های کهنه، پای بندی به افکار قدیمی و چیزهایی که عرف، عادت و سنت های مردم براساس آن جریان دارد، از عوامل مهمی که باعث توقف تفکر و عدم پذیرش افکار جدید در حوزه اندیشه است. انسان معمولاً تمایل دارد به چیزهایی که با آنها مأنوس است و از پیش به آنها عادت کرده، پای بند باشد. به طوری که رها شدن از آداب و اندیشه های کهنه، نیازمند کوشش، مدیریت و اراده است؛ البته این کار برای بسیاری از مردم کار ساده ای نیست.(10)در قرآن کریم مثال های فراوانی از گرفتاری مردم قرون گذشته در قید و بندهای آداب و رسوم پدرانشان آورده شده است. آنان به خاطر این گرفتاری، قدرت نگرش به عقیده توحیدی را که انبیا و پیامبران به آن دعوت می کردند، نداشتند؛ به عنوان مثال در مورد قوم موسی (ع) می فرماید:
(قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه آباءنا)؛(11)آنها (به موسی) گفتند: آیا تو آمده ای که ما را از عقاید و آدابی که پدران ما بر آن بودند، باز داری؟
و در باب کفار زمان حضرت رسول (ص) می فرماید:
(و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون)؛(12)و چون به کفار می گویند ازشریعت و کتابی که خدا فرستاده است پیروی کنید؛ پاسخ می دهند ما پیرو آیین پدران خود هستیم، آیا آنها باید تابع پدران خود باشند، در صورتی که آنها(پدران) بی عقل و نادان بوده و راه هدایت را نیافته اند؟!
امروزه نیز بسیارند کسانی که مانند این کفار، در قید و بند افکار رسوب شده خانواده، جامعه و فرهنگ خود هستند به طوری که با پای بندی بر افکار نادرست گذشتگان خود، راه هرگونه جوشش فکری را بر خود بسته با هر اندیشه تازه ای بدون اینکه در آن تأمل کنند، مبارزه می کنند. سرآنکه قرآن کریم مردم را به گردش در روی زمین، دقت در آفریده های جهان و تفکر در عجایب خلقت دعوت می کند، همان دعوت به آزاد اندیشی و رها کردن فکر از غل و زنجیر راه و روش گذشتگان است. با شکستن این غل و زنجیر، عقل، با کسب معلومات و اطلاعات لازم در هر زمینه، سبکبال به سوی افق های معرفت و سعادت پرواز می کند؛ پروازی که از سطح زمین آغاز و هر لحظه به سمت آسمان اوج می گیرد.
2-کافی نبودن اطلاعات، تفکر سالم و صحیح پیرامون موضوعی که انسان اطلاعات لازم و مدارک کافی در مورد آن ندارد، آسان نخواهد بود و مسلماً نتیجه ای که در جریان تفکر به آن می رسیم، مشخص نیست که درست و بر اساس حقیقت باشد. افرادی که دارای عقل سلیم هستند؛ نظیر اندیشمندان و حکما، شدیداً از اظهار نظر و قضاوت در موردی که دلایل روشن در مورد آن ندارند، پرهیز می کنند. چون نبودن مدارک، اطلاعات و دلایل کافی از عوامل مهم بسیاری از خطاهای رایج تفکر در
میان مردم می باشد.(13)گناهان بزرگی چون بدبینی و تهمت به دیگران از همین اصل، یعنی کافی نبودن اطلاعات ما از قضیه ای نشأت می گیرد. به عنوان مثال، با چند بار مشاهده غریبه ای در نزدیکی محل سکونت کسی بدون اطلاع از چرا و چگونگی قضیه به او تهمت دزدی زده، نسبت به او بدبین می شود، در حالی که دین عدالت گستر اسلام، پیروان خود را از تهمت زدن بر فردی که حتی روی دیوار منزل شخص دیگر است، پرهیز می دهد. در همین راستا، قرآن ما را از اظهار نظر در مورد چیزهایی که نسبت به آنها عالم نیستیم، باز می دارد:
(و لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسؤولاً)؛(14)هرگز بر آنچه نسبت به آن، علم و اطمینان نداری، توقف نکن که در پیشگاه خدا، چشم، گوش و دل همه مسئولند.
چشم و گوش از آن جهت مسئولند که کانال های ورودی معلومات ذهنی بشر هستند؛ یعنی فرد به محض دیدن چیزی یا شنیدن مطلبی، مقدماتی در ذهنش حاضر می شود که به نادرست آنها را کنار یکدیگر گذاشته و نتیجه ای که حاصل تفکر نیست، بلکه محصول ظن و خیال او است در ذهنش شکل می گیرد. بنابراین انسان در جریان تفکر، نباید دنباله رو ظن و گمان خود باشد، چون بیشتر اوقات گمان به اشتباه منجر می شود و حتی برخی گمان ها خود گناه و معصیت محسوب می شود:
(ان بعض الظن اثم)(15)همانا بعضی از گمان های شما معصیت است.
پس همان طور که در فصل دوم در خصوص همراهی تنگاتنگ عقل و علم اشاره شد، اگر در هر زمینه ای معلومات کافی در دسترس باشد، در این صورت جریان فکر صحیح، ثمربخش و سعادت آفرین خواهد بود.
3-آرزوهای طولانی، یکی دیگر از عوامل آسیب زننده به قوه فکر با استفاده از سخنان رهگشای معصومین (ع)«طول أمل»؛ یعنی آرزوهای طولانی است که هر چقدر زیادتر شود، به همان میزان، نیروی فکر ضعیف تر و نور آن به خاموشی می زند تا جایی که دیگر، غیر از خیال و اوهام پراکنده، چیزی باقی نمی ماند. موسی بن جعفر (ع) در این زمینه هشدار می دهند که:
هرکس سه چیز را بر سه چیز مسلط گرداند، به ویرانی عقل خویش کمک کرده است:1-هرکس نور تفکر خود را با آرزوهای طولانی تاریک کند؛
2-سخنان حکمت آمیز را با سخنان زیاد محو سازد؛3-نور عبرت خود را با شهوت های نفسانی خاموش سازد. هرکس عقل خود را فاسد کند، دین و دنیای خود را به تباهی کشیده است.(16)
آرزوهای طولانی از نقشه ها و حیله های شیطان و نفس اماره است تا بدین وسیله بر فکر و وجود انسان مسلط شوند. آنها فرصت را برای انسان طولانی جلوه می دهند که امروز به دنبال محقق ساختن و برآوردن آرزوهایت باش. فردا برای فراهم کردن زاد وتوشه آخرت، فرصت هست و اگر فردا نیز نتوانستی؛ پس فردا، ماه دیگر، سال دیگر فرصت داری؛ فعلاً به دنبال لذات خود باش. ناگهان اجل فرا می رسد، درحالی که هنوز بسیاری از آمال و آرزوهای او باقی است، مهم تر آنکه به اجبار به سفری دور و دراز برده می شود که زاد و توشه تنهایی و تاریکی آن، عمل صالح و نیک است و حال آن که کوله پشتی سفر او خالی است.(17) این آرزوها خطری است که بسیاری از ما انسان ها گرفتار آن هستیم بدون اینکه از آن بترسیم. اما کسی چون امیر مؤمنان (ع)از آن برما می ترسند:
همانا من نمی ترسم بر شما، مگر از دو چیز؛ پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی ؛ اما پیروی از هوای نفس انسان را از یاد حق غافل می کند و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد او می برد.(18)
بنابراین آرزوهای طولانی موجب فراموشی سفر آخرت و منزل نهایی انسان می شود و انسان مبتلا به آن اگر قدرت برآورده ساختن آنها را نداشته باشد، یکسره در حسرت آن بوده در اوهام و خیالات خود آنها را تصور می کند و در صورتی که قدرت برآورده ساختن آنها را داشته باشد، ذهن و اندیشه خود را دائم مشغول ارائه راه حل و چاره و تدبیر برای پیاده کردن هر کدام از آنها در زندگی می کند. غافل از آنکه این آرزوها تا لب گور نیز پایان نمی پذیرد و حرص و طمع بشر، او را به هیچ سطحی قانع نمی کند، به هر میزان که پله های کامیابی و پیشرفت دنیوی او بالا می رود، به همان اندازه از سعادت اخروی دور می شود؛ چون فکر و ندیشه او مجالی برای تدبیر در فردای خود و چاره جویی برای زندگی ابدی خود در آخرت ندارد.
نقل است که روزی هارون الرشید، خلیفه مقتدر عباسی به خاصان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت رسول خدا(ص)مشرف شده و از آن حضرت حدیث نقل کند. چون خلافت هارون 170 سال پس از هجرت پیامبر(ص)بود، جز پیرمردی ضعیف و نحیف پیدا نکردند. لذا او را در زنبیلی نهاده و با نهایت مراقبت و احتیاط به دربار هارون وارد کردند. هارون بسیار خوشحال شد و از او پرسید: ای پیرمرد! خودت پیامبر اکرم را دیده ای؟گفت: بله.
هارون سؤال کرد: کی دیده ای و در آن لحظه پیامبر (ص) چه می گفت؟ آیا سخنی از او شنیده ای؟ پیرمرد گفت: در کودکی،روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت ایشان برد و من دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم، اما در آن لحظه که ایشان را دیدم، این سخن را از او شنیدم که فرمود:
«یشیب ابن آدم و تشب معه خصلتان؛ الحرص و طول الأمل»؛(19) فرزند آدم هرچه به پیری نزدیک تر می شود دو صفت در او جوان می گردد؛ یکی حرص و دیگری آرزوهای طولانی.
هارون بسیار خوشحال شد که روایتی را با یک واسطه از زبان رسول خدا(ص) شنیده است، لذا دستور داد تا یک کیسه زر به عنوان جایزه به پیر عجوز دادند و او را بیرون بردند، اما همین که خواستند او را از صحن دربار بیرون ببرند، پیرمرد ناله ضعیفی از خود بلند کرد که مرا نزد هارون برگردانید! زنبیل حامل پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پیرمرد گفت: از حضرت سلطان سؤالی دارم: عطایی که امروز به من عنایت کردید. فقط برای امسال است یا هر ساله، کیسه ای زر به من خواهید داد؟
هارون الرشید صدای خنده اش بلندشد و از روی تعجب گفت: راست فرمودند رسول خدا که هرچه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی می رود، حرص و آرزوی دراز در او جوان می گردد. این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمی کنم که تا در دربار زنده بماند؛ او می گوید که این بخشش امسال است یا هر سال به من خواهی داد؟!(20)
اندیشه مرگ پایان بخش آرزوهای دراز، پیامبر (ص)در پندهای ارزشمند خود به ابوذر غفاری یکی از نزدیک ترین یارانش، راهکارهای برای درمان آرزوهای طولانی و آزاد کردن قوه اندیشه از آنها ارائه می کنند:
«یا اباذر!لو نظرت الی الأجل و مسیره لابغضت الأمل و غروره»؛(21)ای ابوذر! اگر به اجل و مرگ بنگری و ببینی که چه شتابان به سویت می آید، آرزو و فریب کاری آن را دشمن خود خواهی دانست.
پس بهترین راه برای مبارزه با آرزوهای مهارنشدنی آن است که انسان به مرگ بیندیشد و این که مرگ آرزوهای بلند او را به ناکامی می کشاند و انسان را ناباورانه به سوی جهان دیگر می برد. حضرت امام رحمه الله این گام را نخستین گام ورود به جاده انسانیت می دانند و از آن به «بیداری» تعبیر می کنند. بیداری از خوابی گران و خطرناک و اندیشه در این که سفری دور و دراز و پرخطر در پیش رو داری؛ سفری که درآن هیچ چیز جز علم و عمل صالح به کار نمی آید؛ سفری بی پایان؛ سفری که وقت آن معلوم نیست. شاید ثانیه ای دیگر، روزی دیگر، ماه بعد و ... آغاز شود. با این خود آگاهی و یاد آخرت و منزل ابدی، انسان به گونه ای دیگر زندگی خواهد کرد. تمام اعمال و کردار خویش را در راستای تهیه توشه این سفر پرخطر تنظیم می کند و هر آن فکر می کند که این آخرین لحظه زندگی او است و انسان عاقل کسی است که این یک لحظه را به زیباترین شکل که هم رضایت خالق، هم آرامش خودش در آن است سپری کند.
با آزد شدن نیروی تفکر از اسارت آمال و آرزوها، انسان می تواند آزادانه بیندیشد، خلق کند؛ ابتکار کند آنچه را که سعادت بخش لحظه لحظه زندگی او است و شادی آفرین اوقات باقیمانده عمر او است؛ مثل عشق ورزی به اطرافیان و جهان پیرامون خود، بدی را با نیکی پاسخ گفتن، برخورد عاقلانه و صبورانه با سختی ها و مشکلات زندگی، احترام به پدر و مادر که دو گنج دست نایافتنی هستند و در یک کلام بندگی کردن برای حضرت دوست که یقیناً رقم زننده سعادت و نیک بختی جاویدان اخروی است.
4-پیروی از هوا و هوس، یکی از مهم ترین مسائلی که در قرآن و روایات به شدت مذمت شده و آسیب های بسیاری را برای آن برشمرده اند، پیروی از هوای نفس است. یکی از جدی ترین تأثیرات هوای نفس در انسان، انحراف تفکر او است که در نتیجه انسان راه راست را گم کرده و از فرق گذاشتن میان خوب و بد، حق و باطل، هدایت و گمراهی عاجز می شود. در این حالت، نفس و خواهش های نفسانی چون بتی می شوند که فرد تمام اعضا و جوارح و سرمایه خود را در خدمت آن درمی آورد. قرآن کریم دراین باره می فرماید:
(افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون).(22)
ای رسول ما! آیا می نگری کسی را که هوای نفس خود را خدای خود ساخته است؟! پس خدا نیز او را گمراه ساخته و برگوش و دل او مهر(قهر) نهاده و برچشم او پرده ظلمت کشیده است. پس بعد از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟
امام خمینی رحمه الله معتقدند که به چنین فردی که غیر از هوای نفس به چیزی دیگر توجه ندارد و بنده نفس خود است، نمی توان عنوان «انسان» را داد، بلکه این فرد حیوانی دو پا یا بدتر از حیوان، اما با ظاهر انسان است. از دیدگاه ایشان، انسان دارای دو ولادت است؛ ولادت اولیه که لحظه قدم گذاشتن انسان به این دنیا است؛ در حالی که قوه شهوت و غضب که مشترک میان انسان و حیوان است، همراه انسان است. به موازات رشد جسمانی انسان، بسته به آن که مربی و معلم این دو قوه را چه کسی بر عهده می گیرد، سعادت و شقاوت انسان رقم می خورد.
چنانچه به دور از تعالیم نوربخش شرع و راهنمایی عقل، این قوا تحت سیطره لشکریان شیطان باشد، خواهش های نفسانی در انسان ریشه دوانیده و انسان به حیوانی عجیب و غریب تبدیل می شود و گاه گوی سبقت را از حیوانات و شیاطین می رباید و مصداق آیه مبارکه(اولئک کالانعام بل هم اضل )(23)می شود.(24)
با ریشه دواندن خواهش های نفسانی در وجود انسان، یکسره از یاد حق، رضایت او، غضبش، اوامرش، نهی او، محبت او و ... غافل می شود. مسلم است که در این حالت، قوه عقل و نیروی تفکر او نیز خاموش شده و افکار فاسد و خیالات باطل جایگزین آن خواهد شد؛ چون یک ظرف را نمی توان از دوچیز مختلف پر کرد. وقتی ظرف اندیشه ما لبریز از فکر آخرت و تأمین سعادت در آن و سالم زیستن در دنیا و بهره وری مفید از آن باقی نمی ماند، چون عقل اسیر است؛ چنان که در این مورد امیرمؤمنان علی (ع) می فرمایند:
«کم من عقل أسیر عند هوی أمیر»؛(25)چه بسا عقلی که در برابر فرمانروایی هوا و خواهش های نفسانی، اسیر و گرفتار است.
از مجموعه علل آسیب رساننده به نیروی تفکر انسان، خطر هوای نفس از همه بیشتر و دامنه نفوذ آن در میان انسان ها گسترده تر است.
علت آن نیز همان طور که در فصل دوم در قسمت همراهان عقل و قوه تفکر گفته شد به این برمی گردد که عقل و دل دو حوزه شناخت و کسب معرفت در انسان هستند که هر کدام در دیگری اثر گذار است؛ یعنی از طرفی دل باید آنچه را زاییده تفکر صحیح است، پذیرفته، در مقابل آن تسلیم شده، با اعضا و جوارح به آن عمل کند. از طرف دیگر میزان نورانیت نفس انسان در سوق دادن تفکر انسان به معارف سعادت بخش و اندیشه های مفید، نقش مهمی ایفا می کند. هر چقدر قلب انسان پاک تر و خاضع تر در مقابل پروردگارش باشد، چراغ عقل او فروزان تر و جاده مستقیم سیر دنیا و آخرت او، روشن تر خواهد بود. پس برای رسیدن به این مهم، باید قبل از هرچیز دل را خانه تکانی کرده، آن را متناسب با عزت و جلال صاحب حقیقی اش، به انواع زیور نیکی و فضایل آراسته نمود.
امام خمینی رحمه الله اصلاح و پاکسازی نفس را بسیار ضروری می دانند؛ چرا که در صورت تأخیر و واگذاشتن نفس به حال خود، هر روز بلکه هر ساعت، حجابی بر حجاب های آن افزوده می شود نور فطرت به کلی خاموش می شود و از محبت الهی و یاد دوست در آن اثری نمی ماند. حتی کار به جایی می رسد که از نیکی ها بیزار شده، ریشه دشمنی حق و اولیای او در قلبش ریشه می دواند.(26)
درمان هوای نفس، نخستین گام در مسیر خودسازی و اصلاح نفس، تصمیم برآن و نیرو دادن به اراده است؛ چون تا اراده قوی وجود نداشته باشد، اراده ای که در پس آن آگاهی لازم نباشد، شیطان خیلی سریع انسان را گول زده، این کار را برای او بسیار سخت و حتی غیرممکن جلوه می دهد و به قول حضرت امام رحمه الله با هر دسته از جوانان و پیران به گونه ای متناسب با احوال خودشان سخن گفته تا آنها را از تصمیم بر پاکسازی خانه دل منصرف کند.
حضرت امام رحمه الله خدعه و نیرنگ شیطان را در آغاز کار این گونه بر ما فاش می سازد که اگر پیری متوجه خسران و نابودی سرمایه عمر خود شود و بخواهد در چند روز باقیمانده تا جایی که می تواند دل را با انجام نیکی ها صفا دهد، شیطان سیاه دل، ابزار یأس و نا امیدی را در دست گرفته به سراغ او می رود و می گوید: از شماها دیگر گذشت، شما دیگر اصلاح شدنی نیستید، ایام جوانی وقت کشت و درو بود که شما غنیمت ندانستید و گذشت. اکنون در این سن و سال بالا، قدرت اصلاح شما از بین رفته چون ریشه گناهان در تمام ارکان وجود شما نفوذ کرده است، لذا دیگر لیاقت حضور و نزدیکی به خدای بزرگ را نداری. پس چه بهتر که این چند روز باقیمانده از عمر را نیز، صرف استفاده از دنیا و لذات آن کنی تا لااقل اگر آخرتی نداری از دنیا حداکثر استفاده از برده باشی!
اما اگر جوانی که هنوز گناهان خانه دل او را تاریک نکرده، گناهان در وجودش ریشه نکرده است و قوای قدرتمند و اراده ای بالا سرمایه های وجود او هستند، تصمیم بر اصلاح و تزکیه نفس بگیرد، شیطان این گونه در گوش او زمزمه می کند که: تو جوانی! و فصل جوانی، وقت بهره بردن از لذات و خوشی های دنیا است. ان شاء الله در آخر عمر توبه می کنی؛ چون باب توبه و رحمت خداوندی همیشه باز است و خدا ارحم الراحمین است. علاوه بر این، هر چقدر گناهان تو بزرگ تر و بیشتر باشد، در آخر عمر پشیمانی تو بیشتر و توجه و اتصالت به خدا بیشتر است. چه بسیار بودند کسانی که در جوانی بهره خود را از خوشی های دنیا بردند و در روزگار پیری، باقیمانده عمر خویش را صرف عبادت، ذکر، دعا، زیارت و توسل به ائمه اطهار(ع)کردند و سعادتمند از این دنیا سفر کردند.(27)
این چنین شیطان، این دشمن قسم خورده انسان، با لالایی های خود مانع از بیدار شدن انسان از خواب غفلت و نیز مانع از تفکر او در صلاح و سعادت خود می شود، اما در مقابل این وسوسه ها و زمزمه های شیطانی چه باید کرد؟ چطور می توان شیطان را از سر راه عزم و اراده خود دور ساخت؟ حضرت امام رحمه الله با سخنان رهگشای خود به جوان توصیه می کنند که برای او توبه آسان تر و اصلاح نفس سریع تر می تواند باشد. در پیرها هواهای نفسانی و مال دوستی و خود بزرگ بینی بسیار افزون تر از جوانان است. روح جوان لطیف است، لذا نسبت به پیران به آسانی می تواند خود را از چنگال نفس اماره رها ساخته به معنویات گرایش پیدا کند. اگر در جلسه های موعظه و اخلاق دقت کنید، می بینید آن قدر که جوانان تحت تأثیر واقع می شوند، پیران متأثر نمی شوند. جوانان باید متوجه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند؛ چون مرگ به جوانان و پیران به یک اندازه نزدیک است. کدام جوان می تواند اطمینان حاصل کند که از حوادث روزگار چون تصادف، سیل، زلزله، مرض ها و ... در امان است و به پیری می رسد.
اما افراد پیر نیز نباید ناامید باشند که بزرگ ترین گناه ناامیدی از رحمت خدای بزرگ است. آنها باید بدانند تا در این عالم هستند، می توانند جبران معصیت های خود را بکنند، اما اگر از این جا منتقل به آخرت شوند، دیگر کار از دست آنان خارج است. پس از همین چند روز یا چند سال باقیمانده استفاده کنند. باز جای شکر این تذکر الهی باقی است که قبل از رسیدن فرشته مرگ به فکر افتاده اند، اما بهتر آن است که تا انسان جوان است از فرصت ها استفاده کند؛ چون عبادت و بندگی در جوانی آنچنان لذت زا، شادی آفرین و آرامش بخش است که در پیری کمترین اثر را در آن می توان دید.(28)
بعد از تصمیم بر اصلاح نفس و مبارزه با اشغالگران سرزمین وجود و اطلاع از چگونگی مقابله با وسوسه های شیطان در این مرحله، گام بعدی قدم گذاردن در میدان مبارزه است. با تأمل در سخنان امام خمینی رحمه الله و توصیه های اخلاقی ایشان، مشاهده می شود که ایشان دو راهکار برای تسلط بر هوای نفس و احساسات زودگذر ارائه فرموده اند؛ یکی تفکر و دیگری تذکر(29)که به اختصار به کیفیت هر کدام اشاره می شود.

1- عادت به تفکر، انسان برای این که از چنگال شهوت ها و گناهان
 

تباه کننده جسم، جان، عقل، دنیا و آخرت نجات پیدا کند، راهی جز تقویت نیروی عقل ندارد. چون همان طور که در فصل دوم اشاره شد، رابطه دل و عقل رابطه ای دو سویه است که هرکدام به طور مستقیم در دیگری اثر گذار است. به هر میزان که دل پاک تر و با صفاتر باشد، عقل و نیروی تفکر نیز شکوفاتر است و به افق های وسیع تری از معارف و قوانین سعادت بخش دنیا و آخرت دست می یابد و به واسطه چراغ دل راه برایش روشن تر می شود. اگر دل به واسطه هوای نفسانی دچار ظلمت شد، باید برای جلوگیری از پیشرفت آن، عقل را از جانب خیالات بیهوده و افکار فاسد، متوجه تدبیر در عاقبت امور کرد.
شخصی خدمت رسول اکرم (ص) رسید و عرض کرد: مرا نصیحتی بفرمایید. فرمود: آیا اگر تو را نصیحتی کنم، عمل خواهی کرد؟ آن مرد گفت: بله، تا سه مرتبه این سؤال و جواب بین رسول اکرم (ص) و آن مرد رد و بدل شد. پس از تعهد محکمی که رسول اکرم از آن مرد گرفت به او فرمود:
«اذا هممت بأمر فتدبر عاقبته»؛(30)هرگاه تصمیم بر کاری گرفتی اول تدبر و تفکر کن و عاقبت آن را در نظر بگیر.
اگر رشد و هدایت تو در انجام آن است، آن را تعقیب کن و اگر باعث فساد و تباهی توست از آن دوری کن. در کاری که از روی عقل صورت بگیرد پیش بینی های لازم صورت گرفته، نورافکن عقل و اندیشه تمام جوانب آن فعل را تحت نظر گرفته، سپس به آن اقدام می شود. ازسوی دیگر، در کاری که از پس احساس زودگذر صورت می گیرد، دوراندیشی در کار نیست، بلکه روح انسان در پی مسئله ای به هیجان آمده، برای تسکین این هیجان، اقدام به کاری می کند که در عاقبت آن نیندیشیده است.
نقل کرده اند که «مردی از اعراب به خدمت رسول اکرم(ص) آمد و از او نصیحتی خواست. رسول اکرم (ص) در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن این که:«لا تغضب»؛ یعنی خشمگین نشو. آن مرد به همین مقدار قناعت کرد و به قبیله خود برگشت. اتفاقاً وقتی رسید که در اثر حادثه ای، بین قبیله او و قبیله دیگر نزاع رخ داده بود. دو طرف صف آرایی کرده، آماده حمله به یکدیگر بودند. آن مرد بنا بر عادت قدیمی و قومی خود، عصبانی شد و برای حمایت از قوم خود سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. ناگهان سخن رسول خدا (ص) به یادش آمد که نباید خشم و غضب را به خود راه بدهد. خشم خود را فرو برد و به اندیشه فرو رفت که چرا بی جهت باید دو دسته از افراد بشر، به روی یکدیگر شمشیر بکشند و قتل و خونریزی اتفاق افتد. در پی این اندیشه، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه را آنان به عنوان دیه و غرامت می خواهند، از مال خود بپردازد. صف دشمن وقتی چنین فتوت و جوانمردی را از او دیدند، از ادعای خویش چشم پوشیدند. بنابراین آتشی که از فوران احساسات افروخته شده بود، با آب عقل و منطق خاموش گشت.(31)
حضرت امام رحمه الله اولین شرط مجاهده با نفس و حرکت به سوی خداوند متعال را «تفکر» می دانند؛ هم تفکر در عاقبت کاری که تصمیم به انجام آن داریم و هم تفکر در هدف و حکمت آفرینش این جهان پرعظمت . اندیشه در اینکه آیا مولایی که من را در این دنیا آورده، تمام اسباب آسایش و راحتی را برای من فراهم کرده است. بدنی سالم با اجزا و قوایی به من ارزانی کرده که عقل هر کس را حیران می کند؛ سفره نعمت هایش را از خورشید و ماه گرفته تا زمین و موجوداتش، برمن گسترده است. آیا تمام این ها فقط برای زندگی حیوانی من و برآوردن خواهش های نفس است؟! اگر انسان عاقل لحظه ای فکر کند، می فهمد که منظور از این خلقت و نعمت ها چیز دیگری است. این دنیا مقدمه ای برای رسیدن به زندگی ابدی است. نه این که با این افکار کوه نشینی و غار نشینی را اختیار کنی، بلکه در عین استفاده از لذت ها و خوشی های حلال دنیا، زندگی شادی داشته باش. اعمال و رفتارت را مطابق با آنچه خدای رحمان از تو خواسته است، بنما. به این نکته توجه کن که اگر تنها و تنها در فکر برآوردن خواهش های نفسانی باشی، علاوه بر آن که رنج و سختی زیادی را برای تو به ارمغان می آورد؛ در صورت رسیدن به آن، شیطان باز هوسی دیگر را برای تو می آراید تا در صدد رسیدن به آن باشی. یک دفعه به خود می آیی که فرشته مرگ بانگ رحیل را می زند.(32)

2- عادت به تذکر؛
 

یکی دیگر از کارهایی که در مجاهده با نفس و اصلاح آن به انسان کمک می کند، «تذکر» است. امام خمینی رحمه الله تذکر را این گونه معنا می کنند که منظور از آن، یاد خدا به عنوان هستی بخش و نعمت دهنده به انسان، یاد عظمت او و یاد حضور او در همه جا و همه وقت است.
فطرت هر انسان به او حکم می کند که به کسی که چیزی به او عطا می کند، احترام بگذارد. معلوم است که هرچه نعمت بزرگ تر باشد و صاحب آن در این بخشش، بی غرض تر باشد؛ یعنی در قبال آن از انسان تمنایی نداشته باشد، احترامش واجب تر و بیشتر است. مثلاً اگر دکتری ما را از کوری نجات دهد، احترام او و تشکر از او لازم است و اگر او را از مرگ نجات دهد، احترامش بیشتر است.
حال تصور کن کسی را که به تو این همه نعمت ظاهری مثل اعضا و جوارح و نعمت باطنی مثل عقل، مهربانی و رأفت و ... عطا فرموده است. به اینها نیز اکتفا نکرده، بلکه انبیا و پیامبران را فرستاده، راه سعادت و شقاوت بهشت و جهنم را نشان داده است و هرچه محتاج بودیم در دنیا و آخرت به ما ارزانی داشته بدون اینکه به طاعت و عبادت ما احتیاجی داشته باشد. بعد از تذکر این نعمت ها و هزاران نعمت های دیگر که بشر از شمردن آن عاجز است، آیا احترام چنین پروردگاری لازم نیست؟
مسأله دیگر به یاد آوردن عظمت و بزرگی این نعمت دهنده است. اگر در پیرامون خود دقت کنیم به وضوح می بینیم که مردم، ثروتمندان و بزرگانی چون سلاطین و پادشاهان را بزرگ شمرده، بسیار در مقابل آنها تعظیم و احترام می کنند. حال آیا عظمت آنها به عظمت خالقمان می رسد که هنوز عقل بشر، شگفتی و عظمت این دنیای خاکی را- که از کوچک ترین عالم هاست- درک نکرده است، بلکه از این منظومه شمسی که از منظومه های دیگر کوچک تر و در مقابل آنها به سان نقطه ای است، اطلاع کافی ندارد؟! با درک عظمت خالق این جهان، آیا او محترم تر است یا رئیس قوم و پادشاه؟
و نکته آخر ذکر این مطلب است که : ای انسان به یاد داشته باش که این خدای نعمت بخش با جلال و عظمت، همواره در نزد تو حاضر است و تو را در تمام احوال و افکار، تحت نظر دارد و در هیچ حال از او غایب نیستی.
پس ای عزیز! همواره به یاد عظمت خدای خود باش؛ به یاد نعمت ها و الطاف او بر خودت باش و حضورش را همواره به خاطر بسپار. با این تذکر ها، خیلی راحت می توانی با هوای نفس خود مبارزه کرده، صحنه وجودت را از آلودگی وسوسه شیطان پاک گردانی، چون اکنون دیگر می دانی که نافرمانی و گناه تو، بی احترامی و بی ادبی به این دوست بزرگ و همیشه حاضر است.(33)
با بیرون راندن شیاطین از خانه دل و مزین ساختن آن به اطاعت و عبادت پروردگار، روز به روز پرنورتر شده، عقل در سایه آن می تواند خود را از اسارت خیالات لغو و فاسد نجات بخشد و درهای جدیدی از شناخت حقیقت بر روی خود باز کند. به امید روزی که قلب و دلمان پاسبان یکدیگر بوده، لحظه ای از هم غافل نشوند.

پی نوشت ها :
 

1. -ر.ک: معراج السعاده،ص 126.
2. -بحارالانوار،ج 67، ص 39.
3. -ر.ک: معراج السعاده،ص 139.
4. -ر.ک: همان، ص 127.
5. -ر.ک: شرح چهل حدیث ص 17.
6. -شرح غررالحکم و دررالکلم،ج 5،ص 321،ح 8561.
7. -همان،ج4، ص 214،ح 5873.
8. -ر.ک: معراج السعاده، ص 131.
9. -ر.ک: شرح چهل حدیث ص 18.
10. -قرآن و روان شناسی،ص 212.
11. -یونس(10):78.
12. -بقره(2): 170.
13. -قرآن و روان شناسی،ص213.
14. -اسراء(17):36.
15. -حجرات(49):12.
16. -الکافی،ج1،ص 17.
17. -ر.ک:شرح چهل حدیث، ص 175.
18. -الکافی،ج2، ص 335، ح3.
19. -بحارالانوار،ج 70،ص 22،ح11.
20. -معادشناسی، ج1،ص 27.
21. -مکارم الاخلاق،ص 459.
22. -جاثیه(45):23.
23. -«آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند»؛ اعراف(7):179.
24. -ر.ک:شرح چهل حدیث،ص 168.
25. -بحارالانوار،ج66،ص 410،ح 125.
26. -ر.ک:شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 83.
27. -ر.ک: وعده دیدار،ص 94.
28. -ر.ک: همان، ص 95.
29. -ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 5-10.
30. -وسائل الشیعه،ج15،ص 282،ح7.
31. -بیست گفتار،ص 290.
32. -ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 6-7.
33. -ر.ک: همان،ص 10-12.
 

منبع: رمضانی، مرضیه، (1388) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: تفکر، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ و نشر عروج، چاپ نخست.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان