واقعیت این است که هیچ کس نتوانسته از مدارای مطلق طرفداری کند و مدارا همواره با قیودی همراه بوده است. گفتیم در حوزه ی روابط فردی، دو هدف عمده برای مدارای اسلامی در نظر گرفته شده است: یکی اعتلای معنوی انسان و دیگر ایجاد وحدت و برادری و یکرنگی میان افراد انسانی که برای ایجاد حالت تعادل روحی و روانی و نشاط و انبساط خاطر میان انسان ها می باشد. بنابراین، مدارا تا آن جا پذیرفته است که به این دو هدف کمک کند و آن ها را تحقق بخشد. حال اگر مدارا و رأفت به دیگران به این دو نتیجه نمی رسد و منجر به نتایج سوء دیگری می شود، هرگز توصیه نمی گردد، بلکه به عکس، باید از آن دست کشید؛ مثلاً، اگر به جای اعتلای انسان، موجب خواری او می گردد، پذیرفته نیست. مدارا برای این است که انسان با قرار دادن خود در معرض محبت و رأفت پروردگار، به کمال نایل آید و عزّت پیدا کند، و مؤمن با محبت به دیگران و عفو و بخشش و احسان در قبال آن ها به اعتلای معنوی خویش کمک می کند و خدمتی را در حق دیگری اعمال می نماید. اما اگر مدارا موجب ذلّت مؤمن شود و در مقابل این خدمت، نتیجه ی سوء داشته باشد او را به تکبّر و خودپسندی کشاند، هرگز پذیرفته نیست. در نظر اسلام، مؤمن عزیز است:
«و لله العزة و لرسوله و للمومنین»؛ (1)
مؤمن حق ندارد به گونه ای رفتار کند که عزّت او خدشه دار گردد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إنّ الله – تبارک و تعالی- فوَّض إلی المؤمن کل شیء إلا إذلال نفسه»؛ (2)
خداوند همه چیز مؤمن را به خودش واگذارده است، مگر خوار کردن نفسش را.
از این رو، تا بدان جا باید با دیگران مدارا شود که موجبات شکستن عزّت انسان فراهم نگردد. مدارا هدف اعلا نیست، بلکه جزء اهداف متوسط است؛ یعنی نسبت به بعضی امور مقدّم است و نسبت به برخی دیگر،مؤخر است؛ خود وسیله ای است برای اهداف بالاتر. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیه به فرزندشان امام حسن علیه السلام، درباره ی نحوه ی رفتار با دیگران می فرمایند:
«أحمل نفسک من أخیک عند صرمه علی الصلة و عند صدوده علی اللطف و المقاربة و عند جموده علی البذل و عند تباعده علی الدنوّ و عند شدّته علی اللین و عند جرمه علی العذر، حتّی کأنّک له عبد و کأنّه ذو نعمة علیک»؛
چون برادرت از تو برید، خود را به پیوند با او وادار، و چون روی برگرداند، مهربانی پیش آر، و چون بخل ورزید، از بخشش دریغ مدار، و هنگام دوری کردنش، از نزدیک شدن به او و به وقت سخت گیری اش، از نرمی کردن با او و به هنگام ارتکابش بر جرم، از عذر خواستن او دریغ مدار؛ چنان که گویی تو بنده ی اویی و چونان که گویی او تو را نعمت داده است. (3)
این خاک ساری نسبت به برادر مؤمن صورت می گیرد تا بدان جا که گویی بنده ی اوست، اما بلافاصله تذکر می دهند:
«و إیّاک ان تضع ذلک فی غیر موضعه أو أن تفعله بغیر أهله»؛ (4)
مبادا این نیکی را آن جا اعمال کنی که نباید، یا درباره ی آن کس که نشاید.
دو نکته در این تذکر وجود دارد: یکی آن که حد اعلای مدارا از آنِ برادران است و آنان شایسته ی این حد هستند و هر چه از میزان این برادری کم می شود، مدارا پایین تر می آید تا بدان جا که فقط به اعطای حقوق بسنده می شود. نکته ی دوم این که باید جایگاه این نوع مدارا را شناخت و آن را فراتر از جایگاهش ننشاند و بدین روی اگر این مدارا منجر به عزّت نفس مؤمن نشود و موجبات کوچک شدن مؤمن و ذلت او را در هر حدی فراهم کند، از جایگاه خویش بیرون رفته است. این نکته ای ظریف در اعمال مدارای اسلامی است که نباید از آن غفلت شود؛ مثلاً، گفتیم مدارا از هر کسی پسندیده است، اما از صاحبان مکنت و قدرت پسندیده تر است. آن ها باید بیش تر به این نکته توجه کنند و با بندگان خدا مدارا کنند؛ زیرا موقعیت
اجتماعی آنان از شائبه ی کوچک شدن آن ها جلویگری می کند، مگر در موارد خاص. اما به عکس، برخی رفتار تواضع آمیز عامه ی مردم در قبال صاحبان قدرت شائبه ی ذلّت و خواری به همراه دارد و از این رو، در منابع اسلامی از آن نهی شده است.
در بعد اجتماعی نیز گفتیم: عمده ترین هدف مدارا یکی ساختن محیطی امن و آرام و باصفا برای فراهم آمدن زمینه ی رشد و تعالی انسان از حیث معنوی و مادی زندگی و نیز گسترش حق و حق طلبی است؛ چرا که در سایه ی آرامش حاصل از مدارا زمینه ی گسترش بیش تر آن فراهم می آید. مدارا نسبت به این اهداف وسیله است و از این رو، تا آن جا پذیرفته است که به این هدف برسد.
همچنین گفتیم: مدارا در بعد اجتماعی بر دو پایه استوار است: یکی عدل و دیگری احسان. «عدل» یعنی: پرداختن حقوق انسان ها و «احسان» یعنی: از خود گذشتن و ایثار در قبال آن ها، پس از رعایت حقوق. عدل بنیان و پایه ی مدارا و احسان زینت و تلطیف کننده ی آن است. پیش از بیان حدود مدارا در بعد اجتماعی، تذکر چند نکته لازم می باشد:
1- تمام مکاتب انسان مدار در این نکته متفق القول هستند که انسان ها آزادند، مادامی که به آزادی دیگران خدشه ای وارد نسازند. این آزادی از آنِ انسان طبیعی بر اساس حقوق طبیعی است. خوی توسعه طلبی و انحصار طلبی انسان طبیعی باعث می شود انسان ها از حالت طبیعی خارج و برای صیانت از آزادی (آزادی دیگران) به تشکیل جامعه و دولت روی آورند. نقش حکومت دفاع از حقوق مدنی و برقراری امنیت اجتماعی است و هدف توسعه، قدرت و بهره وری انسان ها با واگذار کردن بخشی از اختیار خویش، در سایه ی اجتماعی و تولید قدرت اجتماعی، قدرت بیش تری برای بهره وری به دست می آورند.
2- تشکیل نظام اجتماعی تحدید اختیار و آزادی انسان در جهت جلب حقوق مدنی و امنیت اجتماعی را در پی دارد. هر مکتبی برای خود تفسیری خاص از مفهوم، کیفیت و ساز و کار «تکامل جامعه» ارائه می دهد که در پرتو آن، حدود اختیارات و آزادی شهروندان جامعه ی خود را تحلیل می کند. به تعبیر دیگر، با توجه به نوع مکاتب، هر جامعه ای برای خود مدینه ی فاضله ای ترسیم می کند که در آن، یک نظام متوازن و با پشتوانه ی قدرت اجتماعی برای رسیدن به آن مدینه شکل می گیرد و بر اساس این نظام متوازن، میزان اختیار قدرت اجتماعی افراد را معیّن می کند. ساختار توازن اجتماعی حدود بهره وری را معیّن می کند. هر نظامی به توازن خاصی معتقد است که حدود خاصی برای سیاست، فرهنگ و اقتصاد جامعه تعیین می کند.
3- نظام الهی با نظام مادی در نحوه ی توازن اجتماعی متفاوت است.مکاتب مادی بهره وری این جهانی و مادی را اصل قرار داده اند. محبت مادی مبنای پیدایش اراده ی اجتماعی و به دنبال آن قدرت اجتماعی است و توازنی هم که مدنظر دارد، حول این محور دور می زند. چنین قدرتی تنها باکام جویی بیش تر از دنیا می تواند همراه باشد و قیدی که به آزادی و اختیار می زند فقط در این زمینه است تا شرایط هرچه بیش تر برای این کام جویی فراهم آید. از این رو، از آنچه موجب کاهش مواهب مادی باشد و آنچه با بهره وری از آن در تضاد باشد؛ جلوگیری می شود.
اما جامعه باید به گونه ای سامان یابد و مدیریت شود که به افزایش و توسعه ی مادی برسد و حداکثر کام جویی فراهم آید. در چنین جامعه ای، حقوقی که برای افراد تعریف می شود و قیودی که به اختیار افراد زده می شود در این زمینه مطرح می شوند. هیچ قید اخلاقی و معنوی در این زمینه نمی تواند مطرح شود، مگر آن که به نحوی به زندگی مادی مرتبط باشد و از این رو، فقط از کارکرد دین و اخلاق سخن به میان می آید، نه از حقانیت آن ها. اگر می بینیم برای «بهداشت» مقرراتی سخت وضع می شود و کسی حق ندارد به بهانه ی آزادی از آن ها سرپیچی کند، و اگر سربازگیری اجباری مطرح می شود تا امنیت ایجاد کند، و اگر آموزش اجباری مطرح است تا میزان تولید قدرت و ثروت بالاتر رود، برای این است که کام جویی این جهانی اصل است و هرآنچه موجب افزایش آن است واجب التحصیل و آنچه موجب کاهش آن است، ممنوع است.
اما در اخلاق و صفات انسانی و معنوی و ایمان و تقوا، افراد آزادند؛ هر کس هرگونه که می خواهد باشد، مگر آن که خدشه ای به کام جویی وارد گردد. در این نظام، با کسانی که بهداشت جامعه را خدشه دار کنند، مدارا نمی شود. کسی نمی تواند به بهانه ی آزادی بیان، به خرافه پراکنی روی آورد و به بهانه ی آزادی رفتار، با جادو و جنبل به مداوای بیماران بپردازد و مطب
دایر کند. کسی نمی تواند بدون گذشتن از نظام پزشکی و کسب صلاحیت های لازم، دارویی را تجویز کند. کسی نمی تواند به بهانه ی آزادی و عقیده به انتشار بیماری بپردازد. کسی نمی تواند به بهانه ی آزادی سیاسی و آزادی عقیده و اندیشه، به جاسوسی بپردازد یا از نظام وظیفه ی اجباری شانه خالی کند. کسی نمی تواند به بهانه ی آزادی رفتار، فرزند خویش را از تحصیل محروم کند و... هر جا امری موجب اخلال به نظم مادی گردد یا موجب کاهش قدرت و مواهب مادی گردد، قطعاً از آن جلوگیری می شود. و هر جا امری برای توسعه ی مادی لازم باشد، افراد قطعاً مجبور به اطاعت و تحصیل آن خواهند بود. هر رذیلت اخلاقی تا آن جا که ضرر مادی به همراه نداشته باشد، آزاد است. بت پرستی و توتم پرستی آزاد است؛ زیرا این کارها اهمیتی ندارند و دخلی برای آن ها در نظام مادی مطرح نیست. با صاحبان عقاید باید مدارا کرد و هر عقیده ای باید تحمل شود، مگر این که به اصل و هدف اصلی صدمه وارد گردد.
در مقابل، نظام الهی بر مبنای محبت الهی شکل می گیرد و قدرت و توازن اجتماعی بر آن پایه به وجود می آیند و شکل می گیرند. در این نظام، هدف قرب الهی است و شهروند این جامعه اساس پیشرفت فردی را در جلب رضایت الهی می بیند و - همان گونه که قبلاً گفتیم- جلب این رضایت را با ایثار، نفی تکاسب مادی، تقدم حقوق دیگران بر خود و توجه به معنویات و اخلاق می بیند. از این رو، به راحتی به ایثار روی می آورد و در همه ی زمینه ها با دیگران مدارا می کند و از خود می گذرد، به خلاف نظام مادی که چون در آن انگیزه ای جز میل به دنیا مطرح نیست، گذشت از حقوق فردی معنا ندارد تا شخص برای رسیدن دیگران به کام جویی مادی یا فضایل معنوی فردی، از کام جویی خویش بگذرد.
4. «آزادی» را به «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» تقسیم می کنند. «آزادی منفی» به معنای آزادی از دخالت غیر- هر که و هر چیز باشد- در اعمال اراده ی انسان و «آزادی مثبت» یعنی داشتن امکانات برای اعمال اراده است.
در مکاتب مادی، بر مبنای حقوق طبیعی، حقوق و آزادی هایی برای انسان ترسیم می گردد و بر همین مبنا، انسان در وضع طبیعی، هیچ محدودیتی ندارد و از هرگونه قیدی در اعمال اراده اش آزاد است، مگر محدودیت های طبیعی خودش. انسان در کام جویی مطلق آزاد است و به ملاحظاتی به جامعه روی می آورد و به حکومت تن می دهد. از آزادی خودش می گذرد تا امنیت یابد و منابع بیش تری را در سایه ی قدرت اجتماعی به خدمت گیرد. اما باید این دخالت و محدودیت او حداقلی باشد و از این رو، توصیه به دولت حداقلی می گردد. دولت فقط ناظر بی طرفی است که بر جریان قواعد بازی نظارت دارد. نکته ی اساسی این است که انسان برای استفاده از این آزادی منفی نیازمند امکانات است. اما در نظام اسلامی، آزادی منفی با «عدل» قابل تحقق است. «عدل» به معنای عطا کردن حق هر چیزی و هر کسی بر مبنای قانون الهی است. ولی آزادی مثبت با «احسان» تأمین می گردد.
5- عمده ترین چالش ها بر سر تحدید مدارا، در حوزه های خاصی بوده است، از آن جا که هیچ مکتب و هیچ شخصی نتوانسته است به صورت منطقی و مستدل از مدارا به طور مطلق و از آزادی مطلق سخن بگوید، به ناچار آن را مقیّد ساخته اند. در بسیاری از موارد، اختلاف نظر کم است یا اصلاً وجود ندارد.اما در برخی موارد، از جمله آزادی عقیده و آزادی بیان و آزادی سیاسی، بیش ترین اختلاف نظرها و چالش ها به وجود آمده است.
مکاتب گوناگونی برای تعریف و تحدید این آزادی ها به وجود آمده اند که هرکدام معنای خاص و حدودی خاص برای آن ها در نظر می گیرند. با توجه به مطالب مطرح شده، اکنون به بررسی محدودیت های مدارا و نوع آزادی ها در نظر امام راحل رحمه الله می پردازیم: مهم ترین عناوینی که در این زمینه مورد چالش هستند، عبارتند از : آزادی عقیده، اندیشه، بیان، رفتار و سیاسی.
الف- آزادی عقیده
گفتیم که حضرت امام رحمه الله معتقد به آزادی عقیده و مدارا با صاحبان عقاید گوناگون هستند. نیز گفتیم که ماهیت عقیده به گونه ای است که اختیار بردار نیست. در این جا، به چند سؤال باید پاسخ داده شود تا حدود آزادی عقیده و مدارا با عقاید گوناگون معلوم شود:
1. آیا انسان می تواند در این دنیا بدون اعتقاد هم زندگی کند؟
2. آیا انسان می تواند هر نوع اعتقادی را برگزیند؟
3. آیا انسان می تواند در تمام عمر، در حال پذیرش یک عقیده و رها
کردن عقیده ی دیگر به سر برد؟
در پاسخ سؤال اول، می توان گفت: اصولاً انسانی بدون اعتقاد یافت نمی شود؛ زیرا بی اعتقادی هم خود عقیده ای است؛ چرا که هر کس برای زندگی خویش، تفسیری دارد. کم ترین تفسیر آن است که معتقد باشد به این که زندگی همین است که من آن را مطلوب خویش می دانم. و این همان اعتقاد است.
پاسخ سؤال دوم نیز روشن است؛ اعتقاد امری درونی است و بر حسب ذات، انسان مختار است و می تواند هر نوع عقیده ای را برگزیند و بدان معتقد باشد. اما نکته ی اساسی این است که این آزادی اولاً، درونی است و ثانیاً، فردی است؛ زیرا اگر عقیده بخواهد تجلّی بیرونی یابد و منجر به بروز برخی رفتارها و اعمال شود، تا وقتی که انسان تنها زندگی می کند مشکلی نیست، اما وقتی به زندگی جمعی وارد می شود، دیگر هر عقیده ای اجازه ی بروز و ظهور در هر شرایط و با هر مشکلی نخواهد داشت. مگر این که مطابق با مبانی و اصول شکل گیری اجتماع باشد و یا اجتماع به آن ها اجازه ی بروز و ظهور دهد. در غیر این صورت، تنها در درون انسان می ماند.
در نظر اسلام و امام راحل رحمه الله، «آزادی عقیده»، به معنای تجویز و امضای عقیده نیست. عقاید دو گونه اند: عقاید باطل و عقاید حق. اسلام هیچ گاه نمی تواند عقاید باطل را به رسمیت بشناسد و آن ها را امضا کند. از این رو، وظیفه ی هدایت و راهنمایی و ارشاد را بر پیامبران و اولیاء و عالمان دینی مقرر کرده است و بر همه ی مسلمانان هم به هر اندازه که می توانند، واجب شده
است بنابراین، این که هرکس می تواند هر عقیده ای داشته باشد یا این که هر عقیده ای مورد تأیید است، فرق می کند و نباید این دو را با هم خلط کرد. «آزادی عقیده» به معنای این نیست که مسلمانان و جامعه ی اسلامی و حکومت اسلامی با هر نوع عقیده ای کنار بیایند و برای آن ها تفاوتی نداشته باشد.
شهید مطهری در این باره نکته ای ارزنده دارند. ایشان بین عقیده ای که زاییده ی تفکر و تفکرزا باشد و عقیده ای که تقلیدی و تلقینی بوده و تفکرزا نیست، فرق می گذارند و معتقدند: آن عقیده که به انسان فکر نمی دهد، آن عقیده تقلید است، تلقین است، زنجیری است که به دست و پای بشر بسته است. آزاد گذاشتن بشر در این گونه عقاید یعنی زنجیرهای اوهامی که بشر خود به دست و پای خویش بسته است. عقایدی که ناشی از عقل و فکر نیست، صرفاً انعقاد روحی است، بستگی و زنجیر روحی است و اسلام نمی تواند نسبت به آن ها بی تفاوت باشد و آن ها را به حال خویش رها کند؛ چرا که احترام گذاشتن به این گونه انعقادها، احترام به اسارت است، نه احترام به آزادی.
مسأله ی آزادی عقیده به معنای اعم یک مطلب و مسأله ی آزادی فکر و آزادی ایمان- به معنای این که هر کسی باید ایمان خودش را از روی تحقیق و فکر به دست بیاورد- مطلب دیگری است. قرآن می جنگد برای این که موانع آزادی های اجتماعی و فکری را از بین ببرد. می پرسند: چرا مسلمین به فلان مملکت هجوم بردند؟ مسلمین هجوم بردند، نرفتند به مردم بگویند
باید مسلمان بشوید. حکومت های جبّار دست و پای مردم را به زنجیر بسته بودند، مسلمین با حکومت ها جنگیدند، ملت ها را آزاد کردند، این دو را با همدیگر اشتباه می گیرند... پس اصل رفق و نرمی و ملایمت و پرهیز از خشونت و اکراه و اجبار راجع به خود ایمان (نه راجع به موانع اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزو اصول دعوت اسلامی است. (5)
به تعبیر حضرت امام رحمه الله می فرمایند:
اسلام نیامده است که سلطه پیدا کند بر این مملکت و آن مملکت و آن مملکت؛ اصلاً مطرح نیست پیش اسلام سلطه جویی، مطرح نیست پیش اسلام غلبه به یک قومی و زیر بار قرار دادن و به استعمار کشیدن آن ها، هیچ مطرح نیست پیش اسلام. اسلام اگر ارتش دارد، برای این دارد که این ارتش مردم را بیاورد برای هدایت، نه ارتش برود یک جایی را بگیرد. ارتش می خواهد قلوب را جلب کند، اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلب های انسان را که سرگردان هستند و کمال مطلق [را] دنبالش هستند و نمی دانند کجاست، این سرگردان ها را می خواهد هدایت کند. (6)
چند نکته را باید از یکدیگر تمییز داد:
یکی آن که پذیرش آزادی عقیده به معنای پذیرش تساوی عقاید در حقانیت و بطلان آن ها نیست.
دیگر آنکه پذیرش آزادی عقیده به معنای عدم فعالیت برای گسترش عقاید حق و منع مبارزه با عقاید باطل نیست. همچنین مبارزه برای اعتلای عقاید حق به معنای اجبار و اکراه انسان ها بر پذیرش آن ها نیست؛ زیرا ایمانی ارزش دارد که از روی اختیار و با آگاهی حاصل شده باشد.
و نکته آخر این که «مبارزه» به معنای کاربرد انحصاری زور و شمشیر نیست، بلکه شیوه ای است کاملاً مسالمت جویانه و ابزار آن نرمی و مدارا و محبت به انسان ها است تا قلوب آن ها جلب شود. جنگ و شمشیر فقط در مورد کسانی به کار می رود که به مقابله و جنگ با اسلام و جامعه ی اسلامی می پردازند و مانع هدایت گری اسلام هستند و از این رو، اگر کسی در مقابل هدایت گری اسلام بایستد و به مقابله و دشمنی برخیزد، با او جنگ خواهد شد. به تعبیر امام رحمه الله
هیچ جنگی در دنیا، که بین انبیاء بوده و غیرشان، نبوده است، الّا این که می خواستند این سرکش ها را آرام کنند، انانیّت ها را بکوبند... اسلام برای این آمده بود که این خودخواهی هایی که مانع از وصولند، مانع از رسیدن به آن هدایت مطلقند، از پیش پای مردم بردارند. (7)
جنگ پیغمبر مدار صلح شد
صلح این آخر زمان زان جنگ بد
صد هزاران سر برید آن دلستان تا امان یابد سر اهل جهان
باغبان زان می بُرد شاخ خضر تا بیابد نخل قامت ها و بر
می کند از باغ دانا آن حشیش تا نماید باغ و میوه خُرمیش
می کند دندان بد را آن طبیب تا رهد از درد و بیماری حبیب (8)
ب. آزادی اندیشه
همان گونه که گفته شد، اصل «آزادی اندیشه» پذیرفته شده است. اسلام اصول اعتقادی خویش را بر پایه ی استدلال قرار داده است. یکی از مهم ترین دستورهای قرآن تفکر است، اما تا بدان جا که منجر به سقوط یا بی اعتباری اندیشه نگردد و همچنین مزاحم سایر فعالیت های مغزی و روانی انسان نگردد. اندیشه و تفکر باید در جهت کشف واقعیات باشند، نه صرف به جریان انداختن قضایا و مفاهیم در مغز و کشف ارتباطات آن ها و یا جعل ارتباطات میان آن ها؛ چرا که به قول علامه جعفری، این گونه فعالیت های مغزی همان شطرنج بازی های ذهنی اند که جز بیهوده تلف کردن نیروهای مغزی و روانی و فانی ساختن زندگی در خیالات و تداعی معانی بی نتیجه ثمری نخواهند بخشید. (9)
اندیشه بهترین وسیله برای بهترین هدف هاست که مهم ترین آن ها وصول به واقعیات است، که البته وصول به واقعیات هم خود هدف نهایی نیست، بلکه برای به کار بستن آن ها در جهت اهداف عالی انسانی- که در نظر اسلام قرب الی الله است- می باشند.
ممکن است این تصور پیش آید که این قیود منجر به سلب آزادی اندیشه از انسان ها خواهند گشت. پاسخ این است که این قیود برای جلوگیری از هدر رفتن نیروهای بشری و صیانت از اندیشه ی معقول هستند؛ زیرا اندیشه ای که در جهت تنظیم حیات معقول و هدف دار برای بشر نباشد، جز فساد و نابودی بشر چیزی عایدش نمی گرداند. تحدید اندیشه با این قیود، ارزش گذاشتن به روان و حیات آدمیان است، نه محدودیت اندیشه؛ چنان که تحدید تشخیص صلاحیت مواد برای – مثلاً- معالجه ی سردرد به افرادی خاص در جایگاه علمی خاص و با هدف معقول، ارزش گذاری به جان آدمیان است، نه تحدید شیمی و داروسازی و پزشکی.
ج. آزادی بیان
عمده ترین وجه آزادی عقیده و اندیشه در آزادی بیان و تبلیغ جلوه گر می شود. برخی از آزادی مطلق بیان دفاع کرده اند. با این توجیه که بشر آن قدر که از نگفتن ضرر کرده، از گفتن ضرر نکرده است. اگر مطلبی که گفته می شود حقیقت باشد و حقی را روشن کند، چه بهتر، و اگر هم باطل باشد، با مطرح شدن آن حق آشکار می شود؛ زیرا حق در مقابل باطل خود را نشان می دهد. پس هر کس هر چه به نظرش می رسد، می تواند بیان کند، چه حق باشد و چه باطل. نباید هیچ حد و مرزی برای بیان گذاشت، تا از سانسور جلوگیری شده باشد. سخنی معروف از ولتر در آزادی بیان نقل شده است که نشان از بی قید بودن آن در نظر وی دارد:
من با این سخنی که تو می گویی مخالفم، ولی حاضرم در راه این که تو این سخن را آزاد بیان کنی، زندگی خود را از دست بدهم. (10)
در اسلام و در نزد امام راحل رحمه الله بیان واقعیات مفید به حال بشر، چه در قلمرو مادی و چه در قلمرو معنوی، آزاد است، بلکه گاه واجب هم هست. قرآن در موارد بسیاری، از کسانی که حق را کتمان می کنند و آن را اظهار نمی دارند، سخت نکوهش کرده است. (11)
حضرت امام رحمه الله یکی از وظایف اصلی دولت را «آزادی مطبوعات» برمی شمردند. البته آزادی به معنای واقعی یعنی:
ذکر تمامی واقعیات و حقایق و آگاه ساختن مردم به همه ی مسائل. (12)
در نظر ایشان، اهمیت انتشارات مثل اهمیت خون شهدایی است که در جبهه ها ریخته می شود (13) و از این رو، قلم و بیان که با مغزهای مردم سر و کار دارند، رسالت های عظیمی بر عهده دارند؛ از جمله:
1. تربیت بشر و انسان های متفکر و شجاع برای دفاع از آزادی و استقلال کشور؛ (14)
2. تبدیل مسلسل ها به علم و حق طلبی؛ (15)
3. انعکاس آرمان ملت؛ (16)
4. معرفی اسلام واقعی؛ (17)
5- بیان خدمات و تشویق اشخاص فعال و مبتکر؛ (18)
6- هدایت جامعه و آموزش راه و روش زندگی شرافت مندانه و آزادمنشانه (19) و جلوگیری از مراکز فحشا و انحراف جوانان؛ (20)
7. دادن امید به مردم، (21) بیداری نسل های آینده، (22) و آرامش بخشی به جامعه. (23)
به طور کلی، آزادی مطبوعات و بیان و قلم برای ایفای رسالت های عظیم آن هاست و حدود آن ها هم قوانین مقدس اسلام و نیز قانون اساسی است. (24) هدف از این آزادی صرف گفتن و نوشتن و خالی کردن دل نیست، بلکه هدف خدمت به کشور است.
این ها باید در خدمت باشند، نه اینکه هر کس پا شود یک مجله ای درست کند، هرچه دلش بخواهد در آن باشد و هر عکسی بهتر مشتری داشته باشد، توی آن بیندازد.. باید دید تو چه می کنی، چه خدمتی داری به این مملکت می کنی، با قلمت چه می کنی؟ با قلمت بچه های ما را داری به باد فنا می دهی یا تربیت می کنی. (25)
با توجه به این اهداف، عمده ترین محدودیت های بیان و قلم در نظر امام راحل رحمه الله عبارتند از:
1.توهین به مقدسات؛ (26)
2.دعوت به فساد و فحشا؛ (27)
3.حرکت بر خلاف قوانین اسلام؛ (28)
4.توطئه گری و کار برای بیگانه؛ (29)
5.ضرر زدن به کشور و مردم. (30)
راز این محدودیت ها هم این است که بیان و آزادی بیان هدف نیستند، بلکه باید بیان در جهت اسم «رب» و «حق» باشد (31) و از این رو، هر آنچه جلوه ای از واقعیت و حق داشته و بر طبق موازین اسلام و مصلحت ملت و کشور باشد، جایز، بلکه واجب است. مناسب است برای روشن تر شدن راز محدودیت ها، جلوه ها و منطق آزادی مطلق بیان و محدودیت آن را از زبان یکی از علمای معروف علم سیاست در فرانسه بشنویم. او در توضیح «آزادی بیان» می گوید:
هر کس حق دارد روزنامه ای دایر کند، ولی در عمل، بایستی حدود سه میلیون فرانک فرانسه در اختیار داشت تا بتوان روزنامه ای یومیه در پاریس به راه انداخت. در روزنامه ها می توان همه چیز را به دلخواه نوشت، به شرط آن که اعضای شورای اداری و صاحبان روزنامه هیچ اشکالی نتراشند. وسایل خبری در قبال دولت آزادند؛ ولی در قبال پول نیستند. قدرت خبردهی در دست قدرت اقتصادی است. (32)
آری، این آزادی مطلق فقط در اختیار کسانی است که از قدرت مالی و اقتصادی برخوردارند و این تأکیدی است بر آنچه قبلاً گفتیم که آزادی منفی به طور مطلق و حداکثر تبلیغ می شود، اما در عمل کسانی از آن بهره مندند که از آزادی مثبت برخوردارند و آن هم در اختیار کسانی است که قدرت اقتصادی دارند؛ زیرا همه چیز با پول محک زده می شود. هدف آنان زندگی این جهانی است و همه چیز هم با یک محک سنجیده می شود و آن قدرت است و مهم تر از همه، قدرت اقتصادی است، به تعبیر همین عالم سیاست:
پول سازی، این است هدف مؤسسات خبری، و همه ی مؤسسات خصوصی دیگر. برای پول سازی، باید حداکثر آگهی ها را به دست آورد. برای بدست آوردن حداکثر آگهی ها باید حداکثر خواننده، شنونده، یا بیننده را جلب کرد. این کار بر پایه ی هیجان صورت می گیرد و لذا، جنایات ناشی از عشق و هوس و جنجال بر سر آن ها قوّت می گیرد. غلو و بزرگ نمایی مهم ترین شیوه می شود و از کنار مسائل مهم، که به کسانی ممکن است بربخورد، به سادگی عبور می شود. (33)
این نوع آزادی چیزی به نام «تعهد» نمی شناسد، یک هدف بیش تر ندارد و آن هم ثروت است. خدای او هوس است و هوسش در جهت کسب مکنت و قدرت. همه چیز در این قالب تفسیر می شود و سبک و سنگین می شود. هرچه در خدمت این هدف باشد، به کار گرفته می شود و هرچه مخالف آن باشد از رده خارج می گردد. درست است که آزادی برای همه است، ولی به دلیل هزینه ی بالا و انحصار دستگاه های اطلاع رسانی، فقط عده ای اندک از صاحبان ثروت آزادند و بقیه در خدمت آن ها هستند. این نظام به چیزی جز تحمیق مردم نمی اندیشد تا بهره ی بیش تری از آن ها ببرد و هیچ اصل و حقیقتی هم مقبول آن نیست و هیچ محدودیتی برای جلوگیری از این روند وجود ندارد.
در حالی که شیوه های فنی خبردهی نشر عناصر یک فرهنگ واقعی در میان مردم را ممکن می سازد، نظام خبری سرمایه داری به چیزی می انجامد که می توان آن را «تحمیق مردم» نام نهاد. نظام خبری سرمایه داری بر آن است که افراد را در جهانی کودکانه با سطح فکری بسیار پایین زندانی کند. (34)
آری، آزادی مطلق بیان با نگرش این جهانی و در خدمت هوس انسان نتیجه ای جز این نخواهد داشت. مرحوم علامه ی جعفری در این باره معتقدند:
باید آزادی، معقول باشد؛ یعنی هم در عقیده و هم بیان و هم اندیشه، باید آزادی معقول توصیه شود؛ زیرا در سایه ی آزادی مطلق بیان که در این دو قرن اخیر مطرح شده، چنان سخنان ضد و نقیض و آن قدر مطالب احمقانه و گمراه کننده و خوپرستانه از درون انسان های ناآگاه و غرض ورز و خود محور بیرون آمده و به مغزهای مردم دنیا سرازیر شده است که در نتیجه، رنگ اکثر قریب به اتفاق حقایق انسانی و اصول ارزشیِ ناشی از هستی شناسی، مات و تاریک شده است و به تدریج، مردم خسته و فرسوده شده اند و نه تنها آمادگی پذیرش آن حقایق والا را از دست داده اند، بلکه طرح آن مسائل را بیهوده هم می دانند. (35)
این همان چیزی است که دورژه آن را «تحمیق و کودکانه شدن فکر آدمیان» خواند. از این رو، مرحوم علّامه معتقدند:
در میدان علوم انسانی و هستی شناسی کلی، که مستقیم یا غیرمستقیم در تفسیر انسان در قلمرو «آن چنان که هست» و «آن چنان که باید» تأثیر می گذارد، نظارت و تحقیق انسان های آگاه و متخصص و عادل ضرورت دارد. (36)
در نظر حضرت امام رحمه الله، انحراف از هوای نفس ایجاد می شود و فرقی نمی کند شخص که باشد. از این رو، هوای نفس باید مهار شود:
تمام این هایی که انحرافی هستند- چه عقاید انحرافی و چه اعمال انحرافی و چه قلم های انحرافی و چه نطق های انحرافی- این ها برای این است که از کانال عبودیت الله عبور نکرده اند، این ها بنده ی هواهای نفسانی هستند. (37).
جلوگیری از انحراف بر همه لازم است؛ اولاً، وظیفه ی نظام و مسؤولان آن است و ثانیاً، وظیفه ی آحاد جامعه:
اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و رؤسای جمهور ما بعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه های خبری و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند... تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ی ما و همه ی مسلمانان جلوگیری از آن ها واجب است و از آزادی های مخرّب باید جلوگیری شود.... (38)
د. آزادی رفتار
معروف است که گفته می شود: «انسان آزاد است هر کاری می خواهد بکند، تا آن جا که مزاحم دیگران نشود.» این شعار انسان متمدن امروز است. این سخن به معنای آن است که برای جان و روح انسان ها، هیچ اصل و قانونی که مراعاتش بر انسان واجب باشد، وجود ندارد. در نتیجه، انسان با خود هرگونه که بخواهد، می تواند معامله کند و بی مهار و آزاد است؛ یعنی می تواند از می گساری گرفته تا خودکشی و همه نوع جرم و خیانت درباره ی جسم و جان و روان و مغز خویش انجام دهد. اما در اسلام و در نظر حضرت امام رحمه الله، انسان خلیفه ی خداست و رو به سوی خدا دارد و برای خدایی شدن، باید صفات حمیده کسب کند و از رذایل دوری گزیند. این اساسی ترین تعلیم دین است. تزکیه و پاک سازی روان و اخذ تقوا از لوازم حرکت به سوی خدا هستند. بنابراین، انسان آزاد نیست که هرگونه خواست با خویشتن معامله کند و بی مهار و آزاد، خویش را به دست هوس بسپارد. البته این تکلیف، اختیاری است؛ یعنی انسان ها با آگاهی و اختیار، قیودی را برای خویش می پذیرند؛ همانند انسان آگاهی که هر نوع خوراکی را نمی خورد و برای حفظ سلامتی، حدودی برای خویش می پذیرد و یا ورزش کاری که برای ترقی خویش، سختی ها و ورزش هایی را بر خود فرض می کند.
احکام شرعی و قواعد اخلاقی از جمله مهم ترین محدودیت های رفتار می باشند. تا آن جا که مربوط به خود فرد باشد و در حیطه ی زندگی خصوصی اوست، او می تواند و اختیار دارد در حق خویش هر عملی را انجام دهد و چون او مسؤول اعمال خویش است، اگر درست انتخاب نکند، عذاب اخروی خواهد داشت، علاوه بر این که دیگران نیز در قبال او وظیفه ی «امر به معروف» و «نهی از منکر» را خواهند داشت. البته این به معنای سرک کشیدن به حریم خصوصی مردم و تجسّس از احوال آنان نیست. حریم خصوصی افراد محترم است و اگر کسی به صورت اتفاقی، کاری خلاف شرع و اخلاق از کسی در حریم خصوصی اش مشاهده کرد، وظیفه ی «امر به معروف» دارد، ولی حق افشای آن را ندارد و اگر جرم عمومی باشد، می تواند فقط به مراجع ذی صلاح مراجعه کند.
به حسب موازین شرعیه، اگر کسی مطّلع باشد که یک نفر مشخص خلاف کرده و متجاهر به فسق نباشد، افشای آن فسق مخالف شرع است. و اگر در ادارات یا جای دیگر، کسی مرتکب گناهی شد، نباید در ملأ عام افشا نمود، بلکه باید به محاکم صالحه و مقامات ذی ربط اطلاع داد تا جلوگیری و مجازات شود. (39)
اما در حیطه و حوزه ی عمومی، کسی حق تجاهر به فسق ندارد و اگر تجاهر صورت گیرد، از آن جلوگیری می شود؛ زیرا باید از جامعه صیانت شود. این حدود الهی که خدای تبارک و تعالی قرار داده و یک فرد اگر در داخل منزلش هم یک کاری بکند که بیرون منعکس بشود، او را تعقیب و مجازات می کنند، برای این است که این هایی که این طور فسادها را در یک مملکتی می کنند، ولو توی خانه ای این کار را می کنند، این کم کم سرایت می کند و جامعه را رو به فساد می برد. خدای رحمان و رحیمی که با همه ی بندگانش رحمت دارد و می خواهد همه ی بندگانش به سلامت و سعادت باشند، به حسب تشریع این طور فرموده است.
نکته ی آخر این که از کسی که هیچ اصل و قاعده ای را در مورد خودش قایل نیست و به هیچ اصلی پای بندی نیست، نمی توان خواست که به کرامت و آزادی دیگران احترام بگذارد.کسی که اسیر هوای خویش است، نمی تواند به کرامت دیگری احترام بگذارد.
جمع بندی و نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گذشت، می توان نتیجه گرفت که حضرت امام رحمه الله بر اساس بینش اسلامی خود، معتقد به تقدّم مهر بر قهر بودند. بر پایه ی هستی شناسی و انسان شناسی برآمده از متون دینی و تعالیم اسلام، که جهان را جلوه ای از مهر خداوند بر می شمرد و به انسان ها نیز در این مجموعه به عنوان مخلوقات الهی نگاه می کند که از او به سوی او در حرکتند، انسان تربیت یافته ی اسلامی بر همه ی بندگان و مخلوقات خداوند مهر می ورزد، حتی قهر او هم برخاسته از مهر اوست و به دلیل شدت مهری که به بندگان خداوند دارد تا آن جا که او اجازه داده است و تنها در موارد خاص به قهر متوسّل می شود. با توجه به این موضع، نسبت به هستی و نسبت به انسان، مدارای مورد نظر اسلام و حضرت امام رحمه الله به معنای: «تحمل عقاید افراد، سعه ی صدر علمی و رعایت حقوق انسان ها، که برخاسته از یک فضیلت اخلاقی و انسانی و نگاه مهربانانه به انسان و ملاحظه ی او در ارتباط با مبدأ و معاد، در چارچوب شریعت می باشد.»
در این معنا، اولاً، مدارا یک فضیلت اخلاقی است؛ یعنی اسلام از انسان مسلمان می خواهد که در خود یک حالت مهر و رحمت و رأفت نسبت به دیگران به وجود آورد تا در سایه ی آن بتواند ابتدا حقوق انسان ها را که خداوند برای آن ها برشمرده است، رعایت کند و در مرحله ی بعد، بتواند از حقوق خویش بگذرد و نسبت به دیگران عفو و گذشت داشته باشد. ثانیاً، حقوقی که برای انسان ها برشمرده می شود، در چارچوب شریعت معنا و مصداق می یابند و نیز در همین حدود اخلاق اسلامی در مورد همه ی انسان ها جاری و ساری می گردند تا آن جا که از مرزهای مجاز تعدّی نشود. ثالثاً، قوانین اسلامی متعلّق جامعه ی اسلامی است؛ جامعه ای که آگاهانه و آزادانه بر پایه ی تعالیم اسلام شکل گرفته است؛ یعنی پس از دعوت و تبلیغ اسلام و ارائه ی معارف آن توسط حاملان و داعیه داران دین به مردم و آگاه ساختن آن ها و قبول دعوت به طور آزادانه، بر محور تعالیم اسلام، جامعه ی اسلامی شکل می گیرد و از آن جا که هر جامعه ای نیازمند یک نظام حقوقی است تا بتواند خود را سامان دهد، بر طبق وحی الهی، شریعت عهده دار سامان دهی زندگی اجتماعی مسلمانان می گردد.
پس از شکل گیری اجتماع حول معارف و قوانین اسلام حکومت اسلامی به عنوان مجری و بر پایه ی همین تعالیم شکل می گیرد. از این پس، دو حوزه ی قابل شناسایی اند: یکی حوزه ی فردی و دیگری حوزه ی عمومی. در حوزه ی فردی و روابط فردی، «مدارا» به معنای احسان و گذشت پس از اعطای حقوق است و در حوزه ی اجتماعی و عمومی، به معنای اجرای عدالت و قسط اسلامی همراه با جریان روح اخوّت و برادری در جامعه ی اسلامی می باشد.
مدارای اسلامی از هر مسلمانی زیبنده است و از صاحبان قدرت و مکنت زیبنده تر. همه ی مسلمانان مخاطب آن هستند، ولی برای نخبگان سیاسی، مالی و فکری یک واجب است؛ زیرا اینان هستند که عمده ترین منابع قدرت اجتماعی را در اختیار دارند و هر چه امکانات افزون تر گردد مسؤولیت هم افزون تر می گردد؛ چرا که در اسلام، تکلیف دائر مدار قدرت است و قدرت افزون تر تکلیف بیش تری برای انسان به همراه می آورد. مدارای اسلامی برای دارندگان مکنت و قدرت یک تکلیف است و برای عامّه ی مردم یک حق است. بنابراین، مدارا در حق همه رواست و در حق ضعفا و مستمندان رواتر.
در اسلام، همه ی امور هدفی دارند، از جمله مدارا که یک وسیله است، نه هدف، و خود به دنبال هدفی جعل شده است. اولین هدف آن ساختن جامعه ای آرام و باصفا و بدور از تنش های روحی و روانی و جنگ اعصاب است؛ جامعه ای که در آن روح برادری و صفا موج می زند و همه بدون چشم داشت، از خود می گذرند و به دیگری نیکی می کنند. دومین هدف آن جریان حقوق فردی و اجتماعی افراد و اجرای قسط و عدل اسلامی است. و هدف نهایی حرکت به سوی حق است. مدارای اسلامی جلوه ای از صفات حق تعالی است، جلوه ای از اسم «رب» و جلوه ای از اسم «رحمن» و «رحیم» است. فرد و جامعه ی اسلامی با مدارا در صدد کسب این صفت الهی و در صدد خدایی شدن هستند.
مدارا تا آن جا مطلوب است که به تحقق اهداف مذکور کمک کند. بنابراین، دارای حدودی است. در روابط فردی، مدارا تا آن جا رواست که به خوار شدن مؤمن نینجامد؛ یعنی سبب خفیف شدن مدارا کننده نشود. اگر کوتاه آمدن، احسان و گذشت موجب ذلّت شوند، هرگز توصیه نمی شوند و از این رو، رفتار تواضع آمیز مردم در قبال صاحبان قدرت و مکنت، که شائبه ی ذلّت و کرنش در مقابل قدرت و ثروت داشته باشد، مطرود است.
اما در روابط اجتماعی، مدارا به معنای رعایت حقوق است که از جمله ی مهم ترین حقوق انسان؛ حق حیات، کرامت و آزادی است که انسان ها تا وقتی بر خلاف مقتضای این حقوق عملی انجام نداده اند، محترمند. از جمله ی مهم ترین آزادی ها، آزادی عقیده، آزادی بیان و آزادی رفتار است که در هر اجتماعی، بر مبنای اصول خود- که آن را حق می دانند- برای هر یک از این ها قیودی وضع می شود. اسلام نیز بر اساس اصول خود، قیودی بر آن ها می زند که در شریعت بیان شده اند. در مورد عقیده و اندیشه، چون مقتضای آن ها این گونه است که اجبار بردار نیسند و اجبار عقیدتی در اسلام ارزشی ندارد و تنها راه اقناع است، همه ی افراد از آزادی عقیده و اندیشه بر مبنای اختیار ذاتی برخوردارند. ولی چون اسلام به حق و حقیقت قائل است؛ با عقیده و اندیشه ی باطل مبارزه می کند و آن ها را برنمی تابد. راه مبارزه هم از طریق حکمت و جدال احسن است، نه شمشیر و تیزی تیغ.
اما آزادی بیان، چون بروز اجتماعی دارد، از محدودیت های بیش تری برخوردار است. بیان همه چیز آزاد است تا وقتی که بر خلاف عفت و نظم عمومی نباشد. اما هیچ جامعه ای نمی تواند از رفتار و بیان فساد انگیز و فتنه انگیز چشم پوشی کند؛ زیرا آزادی فساد و فتنه به معنای نفی جامعه است. تفاوت جوامع فقط در تعیین مصداق است؛ جامعه ی مادی فساد و فتنه را در فساد و فتنه مادی می بیند. از این رو، با فساد عقیدتی و اخلاقی کاری ندارد، بلکه ممکن است آن را نیز ترویج کند. ولی جامعه ی الهی، که هم ماده و هم معنا را مدیریت می کند، نمی تواند در برابر فساد اخلاق و عقیده بی تفاوت باشد. همچنین جامعه ی مادی فتنه در مادیات و نظم مادی را نمی تواند تحمل کند؛ مثلاً، با گرانی مبارزه می کند، ولی با ربا سازگار است؛ زیرا آن را فتنه نمی داند. اما جامعه ی الهی نظم مخصوص به خود را دارد و جامعه بر پایه ی اصول و پایه های مورد قبول- اعم از مادی و الهی- و قوام بخش جامعه، حدود و ثغور و مصادیق هر یک از آزادی ها را معیّن می کند. نظام الهی هم بر پایه ی معارف خویش، که جامعه ی اسلامی بر آن شکل گرفته، در گستره ی شریعت، حدود و ثغور و مصادیق را معیّن کرده است که فقه و فقه السیاسه عهده دار تبیین آن هستند.
پی نوشت ها :
1. -منافقون (63): 8.
2. -وسائل الشیعه، ج16، ص157، ح3.
3. - نهج البلاغه، ص403، نامه ی 31.
4. -همان.
5. -مجموعه آثار، ج 16، ص185و 186.
6. -صحیفه ی امام، ج12، ص506.
7. -همان، ص507 و 508.
8. -مثنوی معنوی، دفتر اول، ص165.
9. -حکمت اصول سیاسی اسلام،ص 347.
10. -همان، ص375.
11. -بقره (2): 159؛ آل عمران (3): 71.
12. -صحیفه ی امام، ج5، ص333.
13. -همان، ج 16، ص227.
14. -همان، ج8، ص497.
15. -همان، ج13، ص447.
16. -همان، ج7، ص323.
17. -همان، ج18، ص363.
18. -همان، ص159.
19. -همان، ج13، ص157.
20. -همان، ج14، ص16.
21. -همان، ج17، ص310.
22. -همان، ج12، ص484.
23. -همان، ص283.
24. -همان، ج8، ص496.
25. -همان، ج21، ص291.
26. -همان، ج10، ص6.
27. -همان، ج7، ص535.
28. -همان، ج12، ص299.
29. -همان، ج5، ص416.
30. -همان، ج13، ص448.
31. -اصول علم سیاست، ص 203.
32. -همان، ص205.
33. -همان،ص 208.
34. -حکمت اصول سیاسی اسلام، ص283.
35. -همان، ص285.
36. -صحیفه ی امام، ج14، ص38.
37. -همان، ج21، ص435 و436.
38. -صحیفه ی امام، ج19، ص422.
39. -همان،ج 16، ص172.
منبع:روزبه، محمد حسن، (1388) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: مدارا، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پنجم.