ماهان شبکه ایرانیان

نقد و تحلیل مبانی اخلاق اشعری با رویکرد در قرآنی (۶)

۱۰ـ (قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ صابِراً)(۳) گفت: «اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهى یافت» ۱۱ـ (ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصالِحِینَ)(۴) «اگر خدا بخداهد مرا از صالحین خواهى یافت

نقد و تحلیل مبانی اخلاق اشعری با رویکرد در قرآنی (6)
10ـ (قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ صابِراً)(3)
گفت: «اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهى یافت»
11ـ (ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصالِحِینَ)(4)
«اگر خدا بخداهد مرا از صالحین خواهى یافت.»
12ـ (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ )(5)
«به خواست خدا در مسجد الحرام درخواهید آمد. »
13ـ (وَ لاتَقُولَنَّ لِشى ءٍ إِنى فَاعِلٌ ذَلِک غَداً إِلا أَن یَشاءَ)(6)
«در مورد چیزى مگو که من آن را فردا انجام خواهم داد؛ مگر آن که خدا بخواهد.»
در امثال این آیات که همگی در مورد انجام کارهای نیک یا تکالیف لازم است، مربوط ساختن به مشیّت، نه برای این است که انسان می خواهد به جهت دخالت مشیّت الهی، کارها را به طور اجبار انجام دهد؛ بلکه چون انسان عاقل می داند که در هر لحظه، ممکن است مطابق نظام جهان هستی، حوادث به گونه ای پیش آید که نتواند آن وظیفه ی حتمی را انجام دهد، لذا در مقام تضرّع می خواهد آمادگی خود را برای عمل، عرضه کرده، در عین حال از خدا بخواهد که حوادث، او را انجام عمل، محروم نسازد و موانع طبیعی، سدّ راه او نشود. پس این آیات نیز دلالتی بر مجبور بودن انسان ها در اعمال اختیاری آنان ندارد.(7)
14ـ (فَیَغْفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ )(8)
«پس هر که را بخواهد، می بخشد و هر که را بخواهد، عذاب می کند.»
در این آیه، پاداش و کیفر، به مشیّت الهی مربوط گردیده است. تمام کردارهای ظاهری و باطنی انسان ها، تحت محاسبه قرار خواهد گرفت و هیچ یک از آنها از محاسبه، ساقط نخواهد شد. در این صورت، اگر نیکوکار باشند، پاداش نیکوکاری و اگر تهبکار باشند، کیفر اعمال خویش را خواهند دید. امّا چون رحمت خداوند، وسعت دارد این حق را دارد که گناهانی را که شرک و ستم بر غیر نبوده ببخشاید. پاداش ندادن به نیکوکاران نیز در مشیّت الهی امکان ناپذیر خواهد بود. از این رو، این آیات نیز دلالتی بر مجبور بودن انسان ها ندارد.(9)
15ـ (وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهْلِک قَرْیَةً أَمَرْنَا مُترَفِیهَا فَفَسقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً)(10)
«و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوش گذرانانش را وا مى‏داریم تا در آن به انحراف بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن لازم کرده، پس آن را یکسره‏ زیر و زبر کنیم.»
مجبره چنین استدلال می کنند که خدا می فرماید: ما امر کردیم آنها فاسق شوند. حال آن که آیه ی قبل از این آیه چنین می گوید:(مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیهَا وَ لاتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتى نَبْعَث رَسولاً)(11)؛ «هر کس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است. و هیچ بردارنده‏اى بار گناه دیگرى را بر نمى‏دارد، و ما تا پیامبرى مبعوث نکنیم، به عذاب نمى‏پردازیم.»
این آیه به طور قطع، بر اختیار دلالت دارد؛ بنابراین، اگر معنی آیه ی دوم، جبر باشد، در دو جمله ی متصل، تناقض پیش می آید.امّا با اندکی دقت در می یابیم که آیه ی دوم، آیه ی اوّل را به گونه ای روشن توضیح می دهد.
آیه ی اوّل می گوید: هدایت و ضلالت به عهده ی خود انسان هاست و خداوند بدون ارسال رسول، کسی را عذاب نمی کند. آیه ی دوم می گوید: ما یک جمع را بدون علت نابود نمی کنیم، بلکه اوامر خود را صادر می کنیم و آنها را به جهت مخالف با آن اوامر، فاسق و تبهکار می گردند. در این صورت، وعید ما تثبیت شده، آنها را نابود می نماییم. پس مفعول (امرنا) فسق نیست که اراده شود خدا آنها را فسق امر کرده، بلکه تکالیفی است که به قرائن عقلی فهمیده می شود. عبارت (فحق علیها القول) می رساند که پیش از عذاب و هلاکت، تهدید و وعید انجام گرفته است که با نزول عذاب، تحقّق یافته است. خواستن هلاکت، از قبل تحقّق نیافته است، بلکه نتیجه ی فسق آنها خواست هلاکت بوده است. به عنوان مثال، در این آیه، خداوند می فرماید: (إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ)(12)؛ «و هنگامی که به نماز ایستادید، صورت و دست هایتان را بشویید.»در صورتی که قیام برای نماز، پس از طهارت است. پس معنای آیه ی قبل را نیز می توان چنین بیان کرد: هلاک قومی را خواستن، مستلزم این است که دستورهای خود را صادر کنیم و آنها مخالفت ورزند.
16ـ (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْت إِذْ رَمَیْت وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى)(13)
«شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کُشت. و چون افکندى، تو نیفکندى، بلکه خدا افکند.»
شأن نزول این آیه در مورد جنگ بدر است. چون در این جنگ، مسلمانان از نظر عدّه و امکانات، ضعیف تر از مشرکین بودند، با این حال، خداوند آنها را با وسایل ضعیف بر مشرکان پیروز نمود. این آیه می خواهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان را به این نکته متوجّه سازد که به قدرت و تعداد خود اعتماد نداشته باشند، بلکه بدانند که این خداوند بوده است که آنها را با همان اسباب و علل ضعیف پیروز کرده است(14)
فعالیت مسلمانان در جنگ، علّت تامّه نبوده است، بلکه تأثیر اصلی از آن خداست که کارهای ناقص آنها را تمام کرده، به مقصود رسانده و عوامل دیگر را با آنها همراه کرده است. تیرانداختن، از فاعل مختار است و تأثیر آن و رسیدن به هدف، تحت تأثیر قوانین الهی است. پس خداوند، تمام کننده ی فعل است و این کمک، باعث سلب اختیار و اسناد آن به فاعل نمی شود. به تعبیر دیگر، انداختن از پیامبر بوده و انداختنِ با تأثیر از خدا. پس این آیه نیز دال بر جبر نیست.(15)
معتزله نیز بر این باورند که در این آیه، منظور این نیست که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاعل عمل نبوده، بلکه مقصود این است که خداوند، پیامبرش را یاری و کار او را آسان کرد.
ممکن است جبریون اعتراض کنند که اگر ایمان به یاری خدا حاصل می شود، چرا خدا بی ایمانی و گناه را ممکن نمی سازد.
در پاسخ باید گفت: خداوند انسان ها را در ایمان آوردن یاری کرده، به آنها وعده ی پاداش می دهد، ولی هرگز به کسانی که بدی می کنندی، یاری نرسانده، بلکه آنها را به مجازات تهدید می نماید؛ در عین این که به آنها آزادی انتخاب می دهد. مانند پدری که فرزند خود را تربیت کرده، او را به نیکی امر می کند؛ ولی پسر نافرمانی کرده، مرتکب معصیت می شود. در این حال نمی توان گفت پدر مسؤول اعمال اوست، بلکه فرزند، خود، راه خطا را اختیار کرده است.(16)
در نهایت باید گفت: از آنجا که خداوند علّة العلل همه ی پدیده ها و سرچشمه ی تمام حوادث عالم است و با توجّه به این نکته که اراده ی آدمی نیز در زمره ی اسباب و علل معدّه ی این حوادث است، لذا خداوند اراده ی انسان را نیز به خود نسبت می دهد.(17)

نتیجه
 

خداوند، اصل و مبدأ هستی است و هر پدیده در نهایت، وابسته به اوست. اراده و مشیّت الهی بر این قرار گرفته که با پدید آمدن هر سببی در عالم، مسبّبات آن نیز ایجاد شود. این سنّتی الهی است که تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. این که در بعضی از آیات قرآن، همه چیز منوط به اراده ی خدا و فعل او قلمداد شده، بدین دلیل است که خداوند، علّة العلل و منشأ ابتدایی هر پدیده ای است؛ امّا مشیت او چنین اقتضا دارد که حوادث عالم، بدون اسباب و علل آن پدید نیاید.
با چنین نگاهی می توان هدایت و ضلالت را نیز به خدا نسبت داد. هر کس خیری را اراده نماید برای وصول به هدف خیر، باید از اسبابی که خداوند در اختیار او گذارده بهره گیرد و اگر از آن اسباب در راه شر و فساد سود جست، خداوند او را منع نکرده، اسباب را از او منقطع نمی گرداند.
علم الهی نیز از این نظام سبب و مسبّب جدا نیست. علم خداوند ایجاب می کند که هر حادثی از فاعل و سبب خاص خود حادث شود. او عالم به نظامات هستی و مراتب علّی و معلولی است؛ بنابراین، می داند که چه کسی با اختیار خود چه فعلی را انجام می دهد. بر همین اساس، نمی توان از ظاهر آیات قرآن، جبری بودن افعال انسانی را استنباط نمود، و به تبع آن، عقلی بودن حُسن و قبح را نیز نمی توان زیر سؤال برد.

پی نوشت ها :
 

1ـ کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ی علمیه ی اصفهان و دانشجوی کارشناسی ارشد کلام اسلامی مرکز تخصصی حوزه ی علمیه.
3ـ کهف /69.
4ـ قصص /27.
5ـ فتح/27.
6ـ کهف /23 و 24.
7ـ جعفری، محمّد تقی، جبر و اختیار، ص 225 و 226.
8ـ بقره /284.
9ـ جعفری، محمّد تقی، جبر و اختیار، ص 226 و 227.
10ـ اسراء/16.
11ـ اسراء/15.
12ـ مائده /6.
13ـ انفال /17.
14ـ جعفری، محمّد تقی، جبر و اختیار، صص 236-232.
15ـ علّامه فانی، سیّد علی، جبر و اختیار، صص 98 و 99.
16ـ بوعمران، مسأله اختیار در تفکّر اسلامی، صص 124 و 125.
17ـ آیة الله جعفر سبحانی در کتاب جبر و اختیار، پیرامون مشیّت الهی و نسبت ضلالت و هدایت به پروردگار، آیات فراوان دیگری را بررسی و واکاوی کرده اند. رک: سبحانی، جعفر، جبر و اختیار، صص 239-263.
 

منابع:
1ـ قرآن کریم.
2ـ برنجکار، رضا، آشنایی با علوم اسلامی،تهران، چاپ اوّل، 1378 ش.
3ـ بوعمران، مسأله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن، ترجمه: سعادت، اسماعیل، چاپ اوّل، تهران: انتشارات هرمس، 1382 ش.
4ـ جعفری، محمّد تقی، جبر و اختیار، چاپ اوّل، تهران: نشر شرکت انتشار، 1344 ش.
5ـ حلّی، جمال الدین، کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، متن از: خواجه نصیرالدّین طوسی، ترجمه و شرح فارسی: شعرانی ابوالحسن، چاپ چهارم، نشر کتابفروشی اسلامیه، 1366ش.
6ـ دیلمی، احمد و آذربایجانی مسعود، اخلاق اسلامی، چاپ دوم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379 ش.
7ـ رهبر، محمّد تقی و دیگران، اخلاق و تربیت اسلامی، تهران: انتشارات سمت، 1385ش.
8ـ سبحانی، جعفر،‌منشور عقاید امامیه، چاپ سوم، انتشارات مؤسسه ی تحقیقاتی امام رضا (علیه السلام)، 1385ش.
9ـ محمّد بن ابراهیم صدرالدّین شیرازی، رساله جبر و تفویض معروف به خلق الاعمال، چاپ اوّل، اصفهان،: انتشارات مؤسّسه ی نشر نفائس مخطوطات، 1340 ش.
10ـ سبحانی، جعفر، جبر و اختیار، چاپ اوّل، قم: نشر مؤسّسه ی امام صادق (علیه السلام) 1381ش.
11ـ صفایی، سیّد احمد، علم کلام، ج1، چاپ ششم، تهران: انتشارات دانشگاه، 1374ش.
12ـ علّامه فانی، سیّد علی، جبر و اختیار، ترجمه: شریعتمداری جزائری، سیّد نورالدّین، 1396 ق.
13ـ فتحعلی خانی، محمّد، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج1، نشر مرکز جهانی علوم اسلامی، 1379 ش.
14ـ قربانی، زین العابدین، جبر و اختیار، چاپ اوّل، قم: انتشارات شفق، 1361 ش.
15ـ قمی، محمّد طاهر، سفینة النّجاة، چاپ اوّل، انتشارات نیک معارف، 1373ش.
16ـ مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1375 ش.
17ـ موسوی غروی، سیّد محمّد جواد، چند گفتار، چاپ اوّل، تهران: نشر نگارش، 1379 ش.
18ـ نصیرالدّین طوسی، محمّد بن محمّد، اخلاق محتشمی (اخلاق ناصری)، تهران: انتشارات دانشگاه، 1360 ش.
19ـ نصیرالدین طوسی، محمّد بن محمّد، دو رساله فلسفی در بیان اراده انسان، چاپ اوّل، تهران: نشر علوم اسلامی، 1363 ش.
20ـ لاهیجی، ملّاعبدالرزاق، سرمایه ی ایمان در اصول اعتقادات، چاپ سوم، انتشارات الزهرا، 1372 ش.
21ـ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج1، چاپ سوم، نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1379 ش.
منبع: فصلنامه تخصصی اخلاق شماره 20

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان