ماهان شبکه ایرانیان

دو رساله خطّی عرفانی در کتابخانه ی خانقاه عمادیّه ی پتنا

شهر پاتلی پترا یا شهر عظیم آباد یا شهر پتنه یکی از قدیم ترین و مهم ترین شهر های هند است که دارالخلافت ایالت بیهار نیز می باشد

دو رساله خطّی عرفانی در کتابخانه ی خانقاه عمادیّه ی پتنا
شهر پاتلی پترا یا شهر عظیم آباد یا شهر پتنه یکی از قدیم ترین و مهم ترین شهر های هند است که دارالخلافت ایالت بیهار نیز می باشد. این شهر به سه بخش تقسیم شده است؛ پتنه شرقی و پتنه وسطی و پتنه غربی. پتنه شرقی قسمت قدیم ترین پتنه است که مرکز و گهواره ی علم و دانش و عرفا و زهّاد و صوفیان است. این قسمت دارای آثاری مهمّ و نایاب است. مثلاً «اگم کنوان» به معنی چاهی که قعرش دیده نمی شود، این چاه را سلطان اشوک عظیم (Ashok the Great) حفر کرده بود. قعر این چاه ناپیدا است و به همین سبب این چاه را «اگم کنوان» نامیده اند. این چاه زیارت گاه اهل هنود، از زمانه قدیم تا امروز است. یک معبد مهمّ سیک ها در این شهر نیز وجود دارد که جای تولّد گرو گوبند سنگه در محلّ کوچه ی هرمندر واقع است. محلّ تولد شاد عظیم آبادی (سیّد محمّد علی شاد) که شاعر و عارف بزرگ اردو و فارسی است، در محلّ لال املی جهاؤ گنج و همان جا مزار این شاعر هم هست و هر سال محفل عرس منعقد می کنند. بسی مساجد قدیم هم هست. میان آنها یکی مسجد تاریخی است که آن را «مدرسه والی مسجد» می نامند. این مسجد در ساحل رود گنگ است و این رود بسیار پهناور است. شاعر بزرگ شاد عظیم آبادی در همین مدرسه درس خوانده بود. نزد این مسجد یک امام بارگاه قدیمی مسمی به «امام باره چمرو دوریا» در کنار خیابان هم وجود دارد که این زیارت گاه قدیم اهل تشیّع است.
یکی مدرسه عظیم و قدیم به نام «مدرسه ی سلیمانیه» نیز در کنار خیابان واقع است که آن را «خیابان نوّاب بهادر» می گویند. این تنها مدرسه ی اهل تشیّع در ایالت بیهار است. کتابخانه این مدرسه چند نسخه قلمی پر ارزش به زبان فارسی هم دارد. همین طور چیزی دیگر که در این قسمت وجود دارد، چند خانقاه است که از زمانه قدیم تا امروز سرچشمه ی علم و دانش به ویژه مرکز گسترش عرفان و زبان و ادب فارسی است. میان آن، دو خانقاه بسیار ارزش و شهرت کسب کرده اند. یکی: خانقاه عمّادیه، در منگل تالاب، پتنه سیتی و دیگری: خانقاه منعمیّه، در میتن گهات، پتنه سیتی.
هر دو خانقاه مرکز علم و ادب و مرکز علم روحانی قرار گرفته و دارای نسخه های خطّی فارسی و عربی اند، که در سراسر هند و بیرون هند هم شهره و آوازه دارند.
یگ نگاه طائرانه بر خانقاه عمادیه، پتنه سیتی انداخته می شود:
بنیان گذار خانقاه عمّادیّه، پتنه سیتی محبوب ربّ العالمین، حضرت خواجه عمادالدّین قلندر بود. اسمش عمادّالدین به میان صاحب معروف بود. عرفش میان صاحب بود او با چند لقب ملقب بود. مثلاً محبوب رب العالمین. افضل المجاهدین - مرشد السالکین - مقصود السالکین - نسبش به وسیله ی چند واسطه به حضرت جعفر طیّار می رسد. حضرت محی السّالکین شاه نورالحق «طپان» در رساله ی خود «انوار الطریقت فی اظهار حقیقت» سال تولّدش را 1065 هجری نوشته است. تحصیل علوم متداوله نزد پدر حضرت مخدوم شاه برهان الدّین قادری پهلواروی کرد. چون عمرش به هیجده یا نوزده سال رسید، از اجازه پدر خود برای تکمیل علوم عالیه به دهلی رفت و تحصیل دیگر کتب درسیه کرد. بعد از آن از شیخ الاسلام نوه ی حضرت شیخ عبدالحق دهلوی، تحصیل علم حدیث کرد. بعد برای تحصیل علوم و مطالعه کتب دیگر به لاهور رفت. پس از تحصیل در همان مدرسه دو سال درس داد. سپس برای زیارت حضرت سیّد محمّد فاضل به «سادهوره» رفت و بر دست مبارک او بیعت کرد. بعده به مدّت قلیل به غرض کسب طریقه ی اذکار و اشتغال و مراقبات خانواده ی قلندریه به صحبت حضرت حضوری یافت و محظوظ فیوض و برکات شد. چون به مرتبه ی تکمیل رسید، روزی حضرت سیّد محمّد فاضل او را خواند و گفت که «ای شاه عمادالدّین ایزد تعالی شما را به فضل و کرم خود به درجه ی شیخی رسانید».
حضرت عمّاد روز یکشنبه بیستم جمادی الاول به وقت ظهر در سال 1124 هجری وفات یافت. ماده ی تاریخ فوتش «پاک ذات» (1124 هـ) است:

«مرشد من، پیر من، استاد من، کرده وفات
«پاک ذات» آمد خطابش از خدای پاک ذات.»

او دو پسر داشت: یکی حضرت شاه غلام نقشبند محمّد سجاد، دوّمی: حضرت شاه انعام الدّین - مزار او در قصبه ی پهلوی نزد مزار پدرش حضرت مخدوم شاه برهان الدّین قادری عرف لعل میان صاحب قدس سرّه واقع است.
فهرست سجّادگان خانقاه عمّادیّه در زیر آورده می شود:
1- حضرت خواجه عمادالدّین قلندر،
2- حضرت شاه غلام نقشبند محمّد سجّاد قلندر (1116 - 1173 هـ)،
3- حضرت محی السّالکین نورالحق «طپان»(1156 - 1233 هـ)،
4- حضرت شاه ظهورالحق ظهور (1185 - 1234 هـ)،
5- حضرت شاه نصیرالحق (1219 - 1261هـ)،
6- حضرت شاه علی امیرالحق (1227 - 1302 هـ)،
7- حضرت شاه رشیدالحق (1262 - 1339 هـ)،
8- حضرت شاه حبیب الحق (1295 هـ/1942 م)،
9- حضرت شاه صبیح الحق (1319 - 1395 هـ)،
10- حضرت شاه فرید الحق،
11- حضرت شاه مصابح الحق،
سجّاده سوّم نورالحق «طپان» شاعر معروف و بزرگ بود. او دارای سه دیوان است. اشعارش بسیار پر مغزاند.
سجّاده پنجم ظهورالحق شاعر بزرگ و مرثیه گو و در عربی، فارسی و اردو کثیرالتصانیف بود. تعداد تصنیفاتش به سی و هفت می رسد. برخی از مصنفات فارسی او بدین گونه است:
معاصم المعاثم (ذکر گناهان صغیره و کبیره)، مایه ی ایمان (عقاید)، قامع البدع (ذکر مراسم نبویه)، تکمیل الصلوة (بیان نماز)، فصل الریا (مسائل ربا - سود)، تحریم المسکرات (در تحریم المسکرات و مضرات)، سبیل الرشاد (وضع درست آزادی)، زاد الاخرة (احوال متعلّقه ی میّت)، تابید الحق بتائید الحق (رساله صوارم حسام)، مکتوبات برای ابراهیم علی)، مکتوبات غلام ثامن، دیوان اشعار فارسیه، ترجیع بند و قصاید (قصاید)، اوامر (تصوّف)، جواب رساله ی شاه جمال حسین (درباره ی تفضیل).
از این تفصیل عیان می شود که سجّادگان خانقاه عمّادیه چه قدر دسترسی به علم و فضل داشتند. می توان گفت که آنها بحرالعلوم بودند. به این سبب هر دو خانقاه مرکز علم و ادب و مرکز علم روحانی قرار گرفته و دارای نسخه های خطّی فارسی و عربی اند، که در سراسر هند و بیرون هند هم شهره و آوازه دارند.
این جا دو نسخه ی خطّی فارسی از این ذخیره ی پُربها و ذی قیمت کتبخانه ی خانقاه عمّادیه را معرفی می کنم - یکی «وجود العاشقین» است و دیگری «نادر نکات».
 

1.وجودالعاشقین.
 

نسخه ی خطّی «وجودالعاشقین» تألیف سید محمّد حسن الحسنی بنده نواز گیسو دراز در کتابخانه ی خانقاه عمّادیّه محفوظ است. تاریخ کتابت این نسخه بدین طور آمده است:
«دوشنبه به وقت چاشت تاریخ پانزدهم شهر ربیع الاول سنه ی احد جلوس حضرت ظلّ سبحانی فرمانروای کارگشا ظلّ الله».
اندازه ی بیرونی: 9×5 اینچ؛ اندازه ی متن: 7×4 اینچ. تعداد اوراق: هفت. به این طور آغاز می شود:
بسم الله الرحمن الرحیم - سپاس بی حد، ستایش بی عدد بر قادر مطلق و حاکم بر حق و جانان و عاشقان و صاحب جمله جهان، درود بی قیاس مر احمد حق شناس را که محبِّ درگاه و محبوب شهنشاه و معین العاشقین و مفید المحقّقین و التابعین المقربین باد - علی آله الامجاد - سخن چند از عشق بی پایان خاک و صفوف جان پاک در قلم آورده می شود تا محبّان را محبّت بیفزاید و دوستان را دوستی نماید...
عبارت آخر به این طور است:
این مخصر را «وجودالعاشقین» نام نهاده، بر تصنیف سیّد محمّد حسن الحسنی بنده نواز گیسو دراز تمام رسید، روز دوشنبه به وقت چاشت تاریخ پانزدهم شهر ربیع الاوّل سنه ی احد جلوس حضرت ظلّ سبحانی فرمانروا کارگشا عالم ظلّ الله.
مصنّف در این رساله معروف خود راجع به عشق و عاشق و معشوق صحبت نموده و تشریحات عرفانی آن واژه ها را به طور کامل آورده است. می گوید:
«ای عزیز! در این جهان. سه خبر است. عشق، عاشق، معشوق. معتبر این دیگر همه فانی و این هر سه باقی و عبادت ظاهر خلق نامند و باطن را خالق و این هر دو در ذات برابرند... (موریانه خورده)... در صفات فرق می نمایند. چنان چه احد حرف است الف عشق حیء عاشق و دال معشوق و توحید هر سه مانند دریا و موج و کف در حقیقت هر سه دریا است».
این رساله جا به جا به علّت کرم خوردگی خوانده نمی شود، امّا بعضی جاها عبارت از آسیب دیدن مصون مانده است. چون رساله ی مذکور در باب تصوّف و عرفان به طور مشروح سخن گفته شده است و برای مطالعه کنندگان به ویژه برای آنان که از تصوّف و عرفان علاقه دارند بسیار مورد استفاده خواهد بود، لذا برخی از مطالب رساله نقل می شود. در مورد عشق تعبیرات جالبی آورده است:
«عشق آتش است و چون افروخته شود، خبری که غیرحق باشد، آن را بسوزاند».
«عشق سه حرف است. عین نفی نمودن عقل و شین نفی کردن شرم و شرک، و قاف نفی نمودن قالب، چون عشق غالب آید، این هر سه خبر فنا گرداند».
در باب عقل و خرد تعبیرات عرفانی ملاحظه شود:
«عقل و وهم روح و جان و علم و هر پنج را حقیقت گویند و این هر پنج، پنج پنج شاخ ظاهر شده اند. از عقل، بینائی و از وهم، شنوائی و از روح، گویائی و از علم، دانائی و از جان، توانائی. این را طریقت نامند.»
«این درخت فنا است که بقا گویند وجه الله و ذات الله نامند فنائی ما به فنا سرکشید باقی شد فنا... فنا شده یعنی در این بقای ما وجه ربک ذوالجلال و الاکرام و این فنا به معنی بقاست».
پس ای عزیز او خود به خود نگرانست چنانچه بزرگی فرموده اند:

«ای خدا چون توئی غم و شادی
تهمت ما و تو چه بر بادی.»

اختتام این نسخه بر کلام منظوم می شود. اشعار را بدون نام شاعر نقل کرده است. به این جهت می توان گفت که گوینده ی اغلب آن خود مؤلّف است. قبل از نظم یک قطعه هم آمده است. آن قدر که خوانده شده آن را نقل می کنم:

«عشق گوهر بی بها و بی نشان
بهر عشقش هر دم تو جان فشان

عشق تخم و نخل گشته گلعذار
عشق نور و عشق نار و عشق دار

عشق آتش عشق باد و آب و خاک
در حقیقت عشق باشد جان پاک

عشق اوّل عشق آخر جاودان
با وجود خود بسازد دائمان

بود این عالم زنور او شده
از نمودن خویش ما و تو شده

ما و تو فانی و او قائم مقیم
بود او قائم همیشه مستقیم.»

1.نادر نکات
 

رساله ی دوّم نیز در کتابخانه ی خانقاه عمّادیّه (پتنه) نگهداری می شود که مسمّی به «نادر نکات» است. اندازه ی صفحه: 5×9 اینچ، اندازه متن: 8×3 اینچ، تعداد اوراق: یازده. به خط شکسته نوشته شده است و کرم خورده است. مرتّب این نسخه «جادو داس» است. اسم کاتب مذکور نیست. آغاز کتاب از «بسم الله» می شود. لکن بین کتب هیچ نسبت مذهبی نمی بینم. دوران کتاب به سلسله ی مرتب و کتاب درج ذیل معلومات فراهم اند:
«ارفع درجات قائض فضل کمالات نادر نکات زبده ی ارباب حقائق و حال وارسته از قیل و قال... هوش افزا «لال دیال» است.

«زمن سجده دم بدم لال را
کزو یافتم نشئه ی حال را.»

به سعادت مرید با اخلاص و معتقد تمام اختصاص عقیدت اساس «جادو داس مهیره» ساکن اکبرآباد دارا شکوهی که دم و قدم به ارشاد مرشد شاد است از لطف نیک نهادان صاحب عرصه ی سخنوری از قبیح... عضو و التماس دارد نام و خطاب این نسخه «نادر نکات» یعنی نکته هائی نادر انتخاب که بر زبان حقیقت ترجمان رفته رفته پذیر گشت از دو عالم فقط که بر لوح صافی از سودا قلم و زبان بر آن نهاد».
روی صفحه چهارم عبارت ذیل آمده است و در آن سبب تألیف این نسخه را بیان می کند:
«مخزن انوار سبحانی، معدن رحم رحمانی، پیشوائی گروه انسانی، رازدار رموز یزدانی، واقف رمز ربّانی... سوامی لال دهیان پور آستانی، کلانور مکانی، من مضافات صربه ی دارالسلطنت لاهور به پنجاب که نوّاب قدس جناب، مقدّس القاب، حقائق پژوه محمّد دارا شکوه عرف شاه بلند اقبال، صاف صفت درویش دوست بودند خصوصاً به خدمت سراسر سعادت ایشان نیازمندی می داشت کمترین بنده های عقیدت اساس «جادو داس مهتری مهیره» متوطّن صوبه ی اکبرآباد مشرّف غسلخانه ی آن بارگاه علیا بود و نسبت مریدی به صدق محبّت و مودت اعتقاد به خدمت آن مرشد مریدنواز داشت و به خلوتخانه ی والاقیام می خود (کذا) و امر لازم الاذعان شده بود که هرگاه انجمن آرائی زبده ی ارباب حقیقت و حال باشند جواب و سؤالی که در میان آید سرشته آن را به وجود احسن نگاه دارد. نهند بر طبق حکم حکیم ارفع درجات که جانهائی معتقدان عقیدت اندوز فدائی آن بادگهر ماه مجلس سعادت بزم افروز گشته آنچه شنیده می نوشت و در بیاض خاص می نگاشت.»
از متن ذیل سال کتابت پیدا می شود:
«چنان چه روز بَسَنت که جشن و بهار روزگار است چهارم بهمن ماه... سنه ی بیست و یکم جلوس سمبت مانوس عهد ظلّ سبحانی دور صاحبقرانی ثانی حضرت شاهجهانی بود زبده ی ارباب حقائق و حال».
در آغاز چهار برگ به طور مقدّمه نوشته شده است که در آن مرتّب درباره ی تصوّف حقیقی اظهار خیالات دلکش کرده است. گرچه واردات قبلی را به پیرایه ی واژه ها بیان نمودن محال است، لیکن معلوم است که مرتّب بر این فنّ دسترسی داشته.
چون رهروان سبیل حقیقت و معرفت آن چه گفته اند کرده اند و آن چه کرده اند نگفته اند، در این صورت از صحبت نیک سیرت مطلوب.
بل برای معاونت گیرائی روح عقل هم قاصر می شود:
«هرچند مهر سکوت بر زبان دانشوران مخزن اسرار است که عقل از راز نقل نکند با وجود آن که حقیقت را ارم ساز است بل چراغ از دم فروغ گیرد چون افروز شدم نامحرم است...»
از مذهب قومی بی نیاز شده واژه ی انسان و انسانیّت آورده است. فضیلت روحانی را بر علوم عقلی واضح کرده می گوید:
«... و آشنائی آن است که آن را بینائی گویند و عالم از این علم و عمل نابینا است و الاّ آشنائی آشنائی آن است که کار آشنایان را باعث مزید درجات خود داند و خود را آشنا خواند نه آشنائی که از فروغ خود صفائی نداشته باشد حقا که روشنائی آن است که دیگر آمدیم بر محرمی است که از اذیّت دست دهد نه که انسانیّت را از دست دهد انسان را انسانیّت و آدم را آدمیّ مطلوب است و به غیر از این خصلتی انسانیّت به نسبت حیوان را شریف ازو باید دانست معذوری است».
متن ذیل مشتمل بر آن سؤال و جواب ها است که به نسبت «لال دیال» شنیده شده است:
«گفتم و گفتا یعنی سؤال و جواب با صواب... طرفین و فریقین که قواعد فقر است مشهود و به ضمیر منیر صاف سیرتان...مکشوف باد در ذکر سؤال و جواب».
این همه سؤال و جواب به صورت مجالس مختلف آورده شده است بدین طور:
مجلس اوّل:
گفتم که اوّل و آخر فقر چیست: گفتا اوّل فنا و آخر آن بقا.
گفتم که سربلندی فقر چیست: گفتا که سرنگونی. گفتم که خردمندی فقر چیست: گفتا که دل بجز دلبر ما هیچ کس نبندی. گفتم که توانائی فقر چیست: گفتا که ناتوانی. گفتم که ناتوانی مبنی در فقر چیست: گفتا که خود توانائی. گفتم که روسیاهی در فقر چیست: گفتا که مستغرق مراقبه ی حقّ و بس. گفتم که بر سر فقر چیست: گفتا که سایه ی خدا. گفتم که پیش فقر چیست: گفتا که پیش هر کس رزق است. گفتم که پس هر کس چیست: گفتا که موت.
رساله شامل سؤال ها و پاسخ های کوچک است، در ذیل آن مسائل گوناگون زیر بحث آمده اند. مثلاً فقر، تنبلی فقر، خدمت پیر، زودخوری، گوشه نشینی، توکّل، وجود، معاش، آز، مفلسی، شجاعت، مجلس آرائی، عبادت و ریاضت، جلال و جمال، ثواب و عذاب، بدعت و غیره.
در مجلس آخر در مورد «سود» صحبت شده است و مطالب جالب آورده است.
«گفتم که فرض قرض چیست: گفتا که ادائی قرض. گفتم که اگر نماند: گفتا عاقبت مرض است و در پریشانی دواند. گفتم که گرفتن دام و گرفتن بودن بر اهل اسلام حرام است و در پریشانی دواند. گفتم که گرفتن دام و گرفتن بودن بر اهل اسلام حرام است و بر مردم هنود حلال چون خلال شده. گفتا که بر هنود بدتر از حرام است. گفتم که چون می گیرند: گفتا که در ملّت خود هر عذاب مکافات خیرات و عبادات است. و ریاضیات، گفته اند که ازو زایل شود و الاّ قرض که غیر آزادی مالک نجات عاقبت نیست و سود چون حرام محض است به جهت تأکید ادای آن معیّن بر آن نموده اند که به مقدور نگاه دارند و الحال عالم در غفلت شعار عودها ساخته و روزگار قرار داده».
در یک کلام، این هر دو رساله قلمی برای خوانندگان و دانشجویان و پژوهشگران زبان و ادب فارسی بسیار پرارزش و گوهر گران مایه ای است.
 

پی نوشت ها :
 

*رئیس بخش فارسی کالج اورینتل، پتناسیتی(بهار).
 

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان