اسراف در غیر مال
کلمه اسراف برخلاف تبذیر تنها یک واژه اقتصادی نبوده، و کاربرد آن منحصر به امور مالی نیست؛ بلکه این واژه قبل از آن که نشانه جرمی در امور اقتصادی باشد، بیانگر وضعیت نامناسب و غیر متعادل اخلاقی و فرهنگی شخصی و یا جامعه مسرف است و آن حالت تجاوزگری و بی اعتنایی به قوانین و حدود شناخته شده شرعی و انسانی است و بر این اساس به کارگیری این واژه در قرآن کریم و احادیث رسیده از امامان معصوم علیهم السلام در مورد تجاوز از مرز شرع و خصلت های انسانی و گام نهادن در وادی گناه و معصیت، بسیار است. از این رو به منظور اهمیت داده به این بحث موضوع مستقلی را با عنوان «اسراف در غیر مال» اختصاص داده ایم که عبارتند از:
1- اسراف در قتل
2- اسراف در نفس
3- اسراف در قدرت طلبی
4- اسراف در امور جنسی
انواع اسراف غیرمالی
نوع اول: اسراف در قتل
در دوران جاهلیت رسم بر این بود که هرگاه کسی از روی ظلم و تعدی به قتل می رسید بستگان مقتول با توجه به خوی و خصلت جاهلی و حس کینه توزی و انتقام جویی چند نفر از بستگان قاتل را به قتل می رساندند(1) قرآن کریم این تجاوز و انتقام جویی را مردود دانسته و فرمود:
«فلایسرف فی القتل»(2) پس(او) نباید در قتل زیاده روی کند.
یعنی، برای قتل یک نفر، فقط یک نفر را به قتل برسانند، آن هم با توجه به صدر آیه که می فرماید:
«لا تقتلو النفس التی حرم الله الا بالحق»
و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید.
یعنی این کشتن هم فقط در مواردی تجویز شده است که قاتل مستوجب کشته شدن باشد و با علم و عمد مرتکب قتل نفس شده باشد. (3)
ولی ملت نصاری بطوری که حکایت کرده اند، در مورد قتل به غیر از عفو و گرفتن خونبها حکمی نداشتند. سایه مشعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان فی الجمله حکمی برای قصاص در قتل داشتند. هر چند که ضابطه درستی حتی در قرون اخیر برای حکم قصاص معلوم نکردند.
در این میان، اسلام عادلانه راه را پیشنهاد کرد، نه آن را به کلی لغو نموده و نه بدون حد و مرزی اثبات کرد. بلکه قصاص را اثبات کرد. ولی تعیین اعدام قاتل را لغو نمود، و در عوض صاحب خون را مخیر کرد میان عفو، و گرفتن دیه، آنگاه در قصاص رعایت معادله میانه قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود، آزاد در مقابل کشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء کشتن برده و زن در مقابل کشتن زن.
نوع دوم: اسراف در نفس
کسی که نظام اعتدلال خارج می شود و با ارتکاب گناه و معصیت از حریم انسانی خود تجاوز می کند اسرافکار است. (4) اما اسرافکاری که مشمول پیام رحمت و امید الهی قرار گرفته است:
«قتل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. »(5)
بگو:ای بندگان من ـ که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید ـ از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.
بعضی از مفسران شان نزول هایی برای آیه فوق ذکر کرده اند از جمله داستان «وحشی» است که در میدان احد خیانتی را مرتکب شد و عموی پیامبر(ص) حمزه آن افسر شجاعی که جان را در همه جا سپر برای پیامبر(ص) می ساخت به طرز ناجوانمردانه ای شهید کرد، هنگامی که اسلام اوج گرفت مسلمانان مسلمانان در همه جا پیروز شدند«وحشی» می خواست اسلام بیاورد اما می ترسید اسلامش مورد قبول واقع نشود که آیه فوق نازل گردید و او اسلام آورد، پیامبر (ص) از او پرسید:«عمویم حمزه را چگونه کشتی؟»وحشی ماجرا را شرح داد.
پیامبر (ص) سخت گریه کرد، توبه او را پذیرا شد ولی به او فرمود:«غیب وجهک عنی لا استطیع النظر الیک فلحق بشام فمات فی الخمر»
برابر چشمان من هرگز ظاهرمشو چرا که نمی توانم به تو نگاه کنم. وحشی به سوی شام رفت و سرانجام در سرزمین خمر از دنیا رفت.
بعضی سئوال کردند آیا این آیه درباره اوست یا همه مسلمین را شامل می شود. (6)
و از کتاب سعد السعود تالیف ابن طاووس، به نقل از تفسیر کلبی آمده، که وحشی و جماعتی نزد رسول خدا(ص) پیام فرستادند که چرا ما باید از دین تو محروم باشیم، هیچ مانعی برای ما نیست. جز اینکه در کتاب تو شنیده ایم که می فرماید: هر کس با الله خدایانی دیگر بخواند، و قتل نفس و زناکند، اثر گناه خود را می بیند، و جاودانه در آتش است، و ما همه آن کارهای زشت را کرده ایم، رسول خدا(ص) پیام فرستاد که (الا من تاب و آمن و عمل صالحا) آن جماعت پیام دادند ممکن است ایمان بیاوریم، و توبه هم بکنیم، ولی عمل صالح نیاوریم.
باز رسول خدا (ص) پیام فرستاد:(ان الله لا یغفر ان یشرک به، و یعفر مادو ذلک لمن یشاء)(نساء/48) مسلما خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشاید.
و غیر از آن را برای هر که بخواهد می بخشاید.
گفتند:می ترسیم، داخل در مشیت آیه(یعنی آنهایی که خدایشان خواسته بیامرزد)قرار نگیریم، ایشان در پاسخ شان این آیه را فرستاد(یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم، لا تقنطو من رحمه الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا)(زمر/53) پس آن جمعیت آمدند و مسلمان شدند قریب به این مضمون را سیوطی در المنثور به چند طریق روایت کرده است. (7)
و دیگر داستان مردنباش است(کسی که قبرها را می شکافت و کفن مردگان را باز می کرد و با خود می برد) که فشرده اش چنین است:
«جوانی گریان خدمت پیامبر (ص) آمد و سخت ناراحت بود و می گفت از خشم خدا می ترسم. فرمود:خدا گناه تو را می آمرزد هر قدر زیاد باشد. عرض کرد:
گناه من از آسمان و زمین و عرض و کرسی بزرگتر است. فرمود:گناهت از خدا هم بزرگتر است؟! عرض کرد:ای رسول خدا(ص) از روی شما شرم دارم که بازگو کنم، فرمود: آخر بگو ببینم چه کرده ای؟ عرض کرد:هفت سال نبش قبر می کردم و کفن مردگان را بر می داشتم تا اینکه روزی هنگام نبش قبر به جسد دختری از انصار برخورد کردم، بعد از آنکه او را برهنه کردم دیو نفس در درونم به هیجان درآمد... (پس ماجرای تجاوز خودش را شرح می دهد) هنگامی که سخنش به اینجا رسید پیامبر (ص) سخت برآشفت و ناراحت شد فرمود:
این فاسق را بیرون کنید و روبه سوی او کرده اضافه نمود:تو چقدر به دوزخ نزدیکی؟! جوان بیرون آمد سخت گریه می کرد، سر به بیابان گذاشت و عرض می کرد:ای خدای محمد(ص)!اگر توبه مرا می پذیری پیامبرت را از آن با خبر کن و نه آتشی از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اینجا بود که پیک وحی خدا بر پیامبر نازل شد و آیه «قال یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم... » را بر آن حضرت خواند. »(8)
فخر رزای شان نزول دیگری برای آیه فوق آورده است، نقل می کند بعضی گفته اند: این آیات درباره اهل مکه نازل شده آنها می گفتند: محمد (ص) چنین فکر می کند که هر کس پرستش بت کند یا دستش به خون انسانی آغشته شود هرگز بخشوده نخواهد شد، در عین حال به ما می گوید اسلام بیاورید، ما چگونه اسلام بیاوریم در حالی که هم بت پرستیده ایم و هم خون بی گناهان را ریخته ایم؟(آیه فوق نازل شد و درهای را به روی آنان گشود. )(9)
همچنین روایات بسیاری از امامان معصوم (ع) آمده، که آیه مورد بحث را بر شیعیان خود تطبیق کرده اند. (10)
همه این روایات بسیاری از باب تطبیق مصداق بر آیه است نه از باب تفسیر(11)
پی نوشت ها :
1. برای توضیح بیشتر به تفسیر المیزان، ج 1، ص 444 رجوع کنید.
علامه طباطبایی در ذیل آیه ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب گوید:«در عصر نزول آیه قصاص و قبل از آن نیز، عرب به قصاص و حکم اعدام قاتل معتقد بود ولکن قصاص او حد و مرزی نداشت. بلکه به نیروی قبایل و ضعف آنها بستگی داشت، چه بسا می شد در برابر یک مرد، ده مرد کشته می شد و در مقابل یک برده آزادی به قتل می رسید، و در برابر مرئوس یک قبیله، رئیس قبیله قاتل قصاص می شد و چه بسا می شد که یک قبیله، قبیله ای دیگر را بخاطر یک قتل به کلی نابود می کرد.
اما در ملت یهود، آنها نیز به قصاص معتقدد بودند، همانکه در فصل بیست و یکم و بیست و دوم از سفر خروج، و فصل سی پنجم از سفر عدد، از تورات آمده و قرآن کریم آن را چنین حکایت کرده:«و کتبنا علیهم علیهم فیها، ان النفس بالنفس، و العین بالعین، و الانف بالانف، و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص... » و در آن الواح برایشان نوشتم: یک نفر بجای یک نفر، و چشم بجای چشم و بینی در برابر بینی و گوش در مقابل گوش، و دندان در مقابل دندان، و زخم در برابر زخم قصاص باید کرد. سوره مائده، آیه 45.
2. سوره اسراء (17)، آیه 33
3. ابن حریر الطبری در تفسیر جامع البیان اسراف در قتل را از آیات ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب (سوره غافر، آیه 28) و ان المسرفین هم اصحاب النار (سوره غافر، آیه 43) استفاده کرده گوید: عن السدی ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب قال: المسرف: هو صاحب الدم و بقال: هم المشرکون، و الصوب من القول فی ذلک ان یقال... و سفک الدم بغیر حق من الاسراف و عن مجاهد، فی قوله: و ان المسرفین هم اصحاب النار قال :هم السفاکون الدماء بغیر حقها. ر. ک جامع البیان، ج. 42. صص 74 و 76.
4. علامه طباطبایی و ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر خود «اسراف در نفس» را چنین معنا کرده اند. گویی معنی جنایت یا نظیر آن به «اسرفوان تضمین شده، و لذا با «علی» متعددی گردیده است. اسراف بر نفس آن است که بر آن با ارتکاب گناه تعدی شود اعم از آنکه با شرکت یا با گناهان صغیره و کبیره باشد.
5. سوره زمر (39)، آیه 53.
6. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 439، تفسیر فخررازی، ج 27، ص 4، سفینه البحار، ح 2(ماده وحش)، تفسیر مجمع البیان، مجلد 8 ـ 7، ص 503.
7. به نقل از تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج17، ص 302، ایشان می فرماید: یک اشکال این روایت را ضعیف می کند و آن این است که سوره مورد بحث در مکه نازل شده و وحشی بعد از هجرت، مسلمان شده، علاوه بر اینکه از ظاهر خبر بر می آید که اطلاق مغفرت در آیه مقید به توبه نشده، و حال آنکه سیاق با این سخن سازگار نیست.
در تفسیر نمونه، ج 19،ص 504 آمده: که ماجرای وحشی نمی تواند شان نزول آیه باشد ولی از قبیل یک قانون کلی بر یکی از مصادیق آن است.
8. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 9، ص 412، ذیل آیه مورد بحث با مقداری تلخیص.
9. تفسیر کبیر، فخررازی، ج27، ص 4، جامع البیان، ابن جریر طبری، ج 24، ص 18.
10. ر. ک البرهان فی التفسیر القرآن، سید هاشم حسین بحرانی، ج 4، ص 78؛
11. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 17، ص 302.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15