حجیت ظواهر کتاب از منظر اخباریون و اصولیون

چکیده : در این تحقیق به چند سوال پاسخ داده شده است اول بررسی اجمالی معنای حجت در لغت واصطلاح (از نظر مناطقه و اصولی‌ها) و دیگر اینکه منظور از ظاهر وکتاب چیست واینکه اصولی هاواخباری‌ها کیستند واز چه زمانی به وجود آمدند و عقائد آن‌ها چیست و همچنین ذکر بعضی از رجال آن‌ها واینکه ادعای این دو گروه در این تحقیق چه بوده و به چه چیزی ...

حجیت ظواهر کتاب از منظر اخباریون و اصولیون

اصغرمحمدی

چکیده :
در این تحقیق به چند سوال پاسخ داده شده است اول بررسی اجمالی معنای حجت در لغت واصطلاح (از نظر مناطقه و اصولی‌ها) و دیگر اینکه منظور از ظاهر وکتاب چیست واینکه اصولی هاواخباری‌ها کیستند واز چه زمانی به وجود آمدند و عقائد آن‌ها چیست و همچنین ذکر بعضی از رجال آن‌ها واینکه ادعای این دو گروه در این تحقیق چه بوده و به چه چیزی می‌خواهیم برسیم، همچنین معرفی منابعی که در این تحقیق به کار رفته و ذکر ادلهءعقلی ونقلی هر کدام بر نظریه خویش چیست و سوالات حاشیه ای دیگر. از برکاتی که این تحقیق داشت آشنایی با کتب اصولی، روش بیان و آگاهی از روش تحقیق بود. همچنین آموختیم که بعضی از بحث‌های علمی در طول تاریخ و با سپری شدن زمان و تجزیه، تحلیل‌های فراوان در واقع پرده از ابهام آن‌ها برداشته می‌شود و انسان را به دقت‌های بالا و نگرش‌های عمیق‌تر و دقیق‌تر می‌رساند. این تحقیق برای کسانی که می‌خواهند تمرین استدلال و استنباط کنند گزینه‌ی خوبی است لکن ظاهراً نقطه ای ابهامی نباشد که نیاز به تحقیق افزون داشته باشد ولی به نظر می‌رسد که اگر در زمینه‌ی استقراء آیات دیگری که دلالت بر حجیت ظواهر به طور عمومی و ظواهر کتاب به طور خصوص می‌کنند تحقیقی صورت گیرد سزاوار باشد.
واژگان کلیدی :
حجیت، اصولیون، اخباریون، ظواهر، ادله، کتاب، روایت
مقدمه :
از آنجایی که یکی از بحث‌های مهم و پرفراز نشیب علم اصول بحث حجیت ظواهر است و در این زمینه ‌آراء مختلفی از جانب بزرگان این علم بیان شده است از جمله اختلاف بین اصولی‌ها و اخباری‌ها برآن شدیم تا جهت جمع آوری آراء‌این دو گروه سری به بعضی از کتب اصولی بزنیم و با دیدگاه‌ها به تفصیل آشنا شویم لذا کتاب انوارالاصول را به عنوان محور بحث و کتابهای دیگر همچون المحصول، تهذیب الاصول، فوائد الاصول، کفایه الاصول، نهایه الافکار، و... به عنوان مرجع برای تشخیص آراء قرار دادیم. لکن مطالبی را که از کتابهای غیر از انوارالاصول دریافت کردیم فقط به ذکر نشانی آن‌ها اکتفا نمودیم. بنابراین موضوع تحقیق را بررسی حجیت ظواهر کتاب از منظر اخباری‌ها و اصولی‌ها قرار دادیم که آن شامل سه فصل می‌باشد که فصل اول شامل تعریف حجت از نظر لغت و اصطلاح، منظور از ظواهر و کتاب و همچنین معرفی اصطلاح اخباری و اصولی و مسلک آن دو و معرفی بعضی از رجال سرشناس این دو گروه و معرفی منابع می‌باشد و فصل دوم شامل ادله‌ی اصولی‌ها بر حجیت ظواهر و فصل سوم شامل ادله‌ی اخباری‌ها بر عدم حجیت ظواهر کتاب می‌باشد؛ و روش تحقیق به این صورت است که مطالب را در وهله‌ی اول در کتاب انوار الاصول و سپس در کتابهای دیگر دنبال کرده و آگاهی از عین عبارت آن‌ها را به خواننده موکول کردیم.
در آخر هم از استاد جمالی و استاد موسوی که ما را در این تحقیق راهنمایی کردند تشکر و قدردانی می‌کنیم و از خداوند منان برای این دو استاد عزیز اجر بالا مسألت داریم.

معنای حجت :
 

1- حجت در لغت:
 

‌الحجه، البرهان، و قیل: الحجه ما دفعَ به الخصم و قال الازهری، الحجه الوجه الذی یکون به الظفر عند الخصومه (1)
می‌فرماید حجت یعنی برهان و بعضی‌ها گفته‌اند حجت یعنی چیزی که بوسیله آن دفع می‌شود خصومت ولی ازهری گفته حجت چیزی است که به وسیله آن به پیروزی هنگام خصومت در دعوا دست پیدا می‌کنیم. اصول فقه به نقل از کتاب مجمع البحرین : الحجه کل شیء یصلح أن یحتج به علی الغیر. (2) حجت یعنی هر چیزی که صلاحیت دارد به وسیله آن بر غیر احتجاج بشود.

2- حجت در اصطلاح:
 

حجت در اصطلاح بر دو معنا بر کار رفته است.
الف در اصطلاح مناطقه: کل ما یتألف من قضایا تنتج مطلوبا.
هر کلامی که تألیف می‌شود از حداقل دو قضیه ای تا اینکه به یک نتیجه‌ی مطلوبی و علم به مجهولی نتیجه دهد در نزد مناطقه حجت نامیده می‌شود. گاهی هم استعمال می‌کنند حجت را برای حدوسط در مبحث قیاس. (3)
ب در اصطلاح اصولیون: کل شیء یثبت متعلقه و لا یبلغ درجه القطع.
هر چیزی که ثابت می‌کند متعلق خود را ولی به درجه قطع نمی‌رساند. نزد اصولیون به او حجت گفته می‌شود. (4) به عبارت دیگر حجت یعنی: کل شیء یکشف عن شیء آخر و یحکی عنه علی وجه یکون مثباً له هر چیزی که پرده بر می‌دارد از شیء دیگر و حکایت می‌کند از شیء دیگربر وجهی که آن شیء را اثبات می‌کند برای مکلف حجت می‌گویند. یعنی اثبات این شیء و حکم برای مکلف از طرف شارع است نه بر حسب ذات خود که قطع داشته باشد وبگویم که قطع حجیتش ذاتی است و نیاز به جعل شارع ندارد.

منظور از ظواهر چیست؟
 

مراد از حجیت ظواهر قرآن این نیست که کشف کنیم مراد خدا را بدون مراجعه به آن چیزی که عقل حکم می‌کند در مورد آن یا بدون مراجعه به آیات دیگری که صلاحیت قرینه بر مراد خدا را داشته باشند، یا بدون مراجعه به احادیث نبوی و روایات ائمه اطهار در توضیح مجملات و تخصیص عمومات و تقیید مطلقات. (5) قرآن مشتمل برآیات محکمات و متشابهات است محکمات قرآن بر دو قسم است: 1- نص، 2- ظاهر؛ نص چیزی است که خلاف ظاهر در آن راه ندارد و تأویل نمی‌شود ولی ظاهر چیزی است که به وسیله قرائن تأویل می‌شود. به عبارت دیگر در ظاهر احتمال خلاف است ولی در نص نیست. آیات قرآن زمانی که مجمل و متشابه نباشد برای آن ظاهری است مثل ظواهر دیگر و از آنجا که اتفاق دارند عقلا براینکه ظاهر کلام هر متکلمی که جدی باشد حجت است و کاشف از مراد اوست پس باید ظواهر قرآن هم حجت باشد طبق بناء عقلاء.
منظور از کتاب چیست؟
منظور از کتاب قرآن کریم است که در ظواهر قرآن بین اصولیون و اخباریون اختلاف است که آیا ظواهر قرآن هم مانند بقیه ظواهر حجت است و می‌شود استناد کرد یا نه ظواهر قرآن مانند بقیه ظواهر نیست بلکه ما از ظواهر قرآن چیزی نمی‌فهمیم بلکه نیاز به ائمه اطهار داریم در فهمیدن ظواهر قرآن تا ائمه چیزی نگویند ما از ظواهر قرآن چیزی نمی‌فهمیم.
اخباریون و اصولیون کیستند؟
تمایز این دو طایفه به طور کلی در گرو این معنا بوده است که اگر خود راتنها وابسته به روایات ائمه‌ی معصومین علیهم السلام می‌دانستند اخباری دانسته می‌شدند و اگر افزوده بر تمسک به اخبار ائمه اطهار توجه به قرآن کریم و ملازمات عقلی واهتمام به تحلیل احکام الهی داشته‌اند. اصولی شمرده می‌شوند. (6) به عبارت دیگر کسانی که قائل‌اند راه استنباط صحیح احکام از چهار منبع سرچشمه می‌گیرد اصولی هستندولی کسانی که قائل به یک منبع هستند اخباری به شمار می‌روند. (7)

ریشه‌ی اخباری گری از چه زمانی است؟
 

مسلمین برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآن مجید رجوع کرده و می‌کنند ولی تقریباً با ظهورصفویه در ایران جریانی پیش آمد و فرقه ای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی را به قرآن مجید ممنوع دانستند، مدعی شدند که تنها پیغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند دیگران عموماً باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع کنند. این گروه همان طور که رجوع به قرآن را ممنوع اعلام کردند رجوع به اجماع و عقل را نیز جایز ندانستند زیرا مدعی شدند که اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن است عقل هم به دلیل اینکه جایز الخطا است قابل اعتماد نیست. (8) به عبارت دیگر اخباریگری از قرن یازده به بعد ظاهر شد و این دوره‌ی را هم دوره‌ی ظهور اخباریان نهاده‌اند. (9)

فهرست پاره ای از عقاید اخباری‌ها
 

مهم‌ترین عقیده‌های اخباریان و دیگر باورهای عمده و ریشه ای آنان را می‌توان چنین فهرست نمود :
الف روش اجتهادی شیعه باطل می‌باشد و عقل و اجماع ‌ناکارآمد است.
ب تقلید در فروع دین باطل است و در این زمینه، علمایی که تقلید را باور دارند منحرف هستند و نیابت عامه‌ی آنان مورد پذیرش نمی‌باشد.
ج تقلید از اعلم خلاف دین، ساختگی، دروغ و بدعت است.
د تحصیل علوم اسلامی اتلاف وقت و گمراهی است و این دانش‌ها رقیب کتاب و سنت است و اصول فقه هیچ گونه فایده ای علمی ندارد تمامی آن ساخته‌ی عالمان فلسفی است و علمی دینی به شمار نمی‌رود. اصولیان در واقع پیرو قیاس، استحسان و مصالح مرسله هستند تا پیرو دین.
ه‍ تحصیل فلسفه و دروس معقول هر قدر و برای هر کسی که باشد حرام است، معقولات از فلاسفه‌ی یونان رواج یافته است و به عنوان رقیب سرسخت دین مطرح می‌باشد.
و تحصیل معاش برای عالمان همانند دیگران از واجبات عینی است.
ز هرگونه امرارمعاش از مصارف دینی مانند خمس، سهم مبارک امام، زکات و بیت المال برای عالمان حرام می‌باشد خواه مصرف آن امری واجب باشد یا مستحب.
ج خمس و سهم مبارک امام برای همه‌ی شیعه مباح است و پرداخت آن به سادات و عالمان زاید می‌باشد.
ط قرآن مجید و کتاب آسمانی اسلام همانند دیگر کتاب‌ها آسمانی تحریف شده است.
ی تقیه برای هر کسی و در هر جا لازم است.
ک شهادت بر امیرمومنان علی علیه السلام در اذان و اقامه‌ی نماز، حرام و بدعت است.
ل نماز جمعه حتی در زمان طاغوت واجب و ترک آن حرام و مخالف حکم صریح قرآن کریم است.
م عالمان اصولی اهل دنیا هستند و فساد اخلاق، حسد، سیاست بازی دارند. (10)
نکته قابل توجه این است که این عقایدی که گفته شد برای همه‌ی اخباری‌ها نیست بلکه اخباری‌ها چند گروه هستند، افراطی و میانه رو این عقاید برای اخباریهای افراطی است نه میانه رو.

شخصیت‌های اخباری
 

سردسته‌ی این گروه مردی است به نام امین استرآبادی که کتاب معروفی هم دارد به نام فوائد المدینه که عقاید خود را در آن ذکر کرده است ایشان اهل ایران است اما سال‌ها مجاور مکه و مدینه بوده است ظهور اخباری‌ها در شهرستانهای جنوبی ایران و در جزایر خلیج فارس بود. (11) می‌توان بعضی از افراد شاخص اخباریهای افراطی را همچون شیخ عبدالله ابن صالح بحرانی سماهیجی، محمد ابن عبدالنبی نیشابوری معروف به میرزا محمد اخباری نام برد؛ و می‌توان بعضی از افراد شاخص اخباریهای میانه رو را همچون مرحوم شیخ صدوق، علامه مجلسی صاحب بحارالانوار، سیدنعمت الله جزایری، محمد بن حسن حرعاملی، شیخ یوسف بحرانی، ملامحسن فیض کاشانی، شیخ حسین بن شهاب الدین، کرکی را نام برد.
میرزا محمد اخباری در سال 1232 ه. ق از دنیا رفت و فرقه اخباریه با مرگ وی به صورت رسمی منقرض شد. (12)
ریشه‌ی اصولی گری از چه زمانی است؟
اصول و اصولی گری یعنی اجتهاد و اجتهاد به معنای صحیح کلمه یعنی «تفریع» و رد فروع بر اصول و تطبیق اصول بر فروع، از زمان ائمه اطهار در شیعه وجود داشته است و ائمه اطهار بر اصحابشان دستور می‌دادند که تفریع واجتهاد نمایند که این جمله در کتب معتبر از ائمه اطهار روایت شده است. عَلَینا اِلقاءُ الُاصولِ عَلَیکُم اَن تَفَرَّعوُا برماست که قواعد و کلیات را بیان کنیم و بر شماست که آن قواعد و کلیات را بر فروع و جزئیات تطبیق دهید. (13)

شخصیت‌های اصولی
 

معروف این است که مخترع علم اصول محمدبن ادریس شافعی است که نام کتاب او هم الرساله بود پس از او علماء‌حنفیه در این باره کتاب نوشته و تحقیقات وسیع انجام دادند. درمیان علماء شیعه اولین شخصیت برجسته ای که درعلم اصول کتبی تألیف کرد سیدمرتضی علم الهدی بود که معروف‌ترین کتاب او ذریعه است در اواخر قرن چهار و اوایل قرن پنجم می‌زیسته است. سال 436 هجری قمری وفاتش واقع شده سید مرتضی شاگرد شیخ مفید (م 413 ه. ق) و او هم شاگرد شیخ صدوق (م، 381 ه. ق) بوده است. بعدازسید مرتضی، شیخ طوسی کتابی نوشت بنام عده الاصول، و بعد از او شیخ حسن بن شهید ثانی نوشت که در سال (1011 ه. ق) در گذشته است. ولی نکته قابل توجهی که باید ذکر کنم این است که مرحوم سیدحسن صدراعلی درکتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام نوشته که شاید بتوان گفت شافعی اول کسی است که رساله جامعی درباره، اصول نوشته است و مسائل علم الاصول قبل از شافعی هم مطرح بوده از قبیل اوامر، نواهی وغیره، که علماء‌شیعه درباره هر یک رساله‌ی نوشته بوده‌اند. (14)
معرفی منابع
این تحقیق یک تحقیق کتابخانه ای است که با محوریت کتاب الانوارالاصول تنظیم شده است به سه دلیل کتاب انوارالاصول محوریت تحقیق ما قرار گرفته است. 1- مطلب را روان و واضح گفته است. 2- تمام ادله اخباریون و اصولیون را ذکر کرده است. 3- مطالب را زیاد تفصیل نداده که خواننده را خسته کند به دلایل فوق ما این کتاب را برگزیدیم. ولی در این تحقیق از کتابهای دیگری هم مانند المحصول، تهذیب الاصول، مصباح الاصول، فرائدالاصول، کفایه الاصول، نهایه الافکار، و غیره استفاده کردیم. وباز انتخاب کردن این چند کتاب از بین بقیه‌ی کتاب‌ها به خاطر نزدیک بودن این کتابها به انوار الاصول در همان 3 دلیل گذشته است. دیگر فرصت کافی وجود نداشت که ما بتوانیم از بقیه کتاب‌ها هم در این تحقیق استفاده کنیم این تحقیق کار شروعی است برای تحقیق‌های بعدی ان شاء‌الله که بتوانیم در تحقیق‌های بعدی این تحقیق را جبران کنیم؛ و تحقیق پژوهشگری را در حوزه‌های علمیه گسترش دهیم و حوزه‌های علمیه هم بوسیله همین کارهای علمی اولیه طلاب به بالاترین پیشرفت علمی برسند و معارف اهل بیت را درهمه جای جهان گسترش دهند تا با این کار مقدمات ظهور آقا امام زمان فراهم شود و هر چه زودتر آقایمان ظهور کنند و علم و عدالت را در تمام جهان گسترش دهند.
ادعا
تا بدین اینجا دانستیم معنای حجت و منظور از ظواهر را و نیز مراد از کتاب را و شناختیم که اخباری‌ها کیستند و از کدام زمان بوجود آمدند و اصولی‌ها چه کسانی هستند و از چه زمان پدید آمدند. اکنون به موضوع محل بحث می‌رسیم که حجیت ظواهر کتاب هست و اینکه ادعای اصولیون و اخباری‌ها در این خصوص چیست؟ اختلاف اخباری‌ها و اصولیون در حجت بودن ظواهر کتاب است معروف و مشهور بین اصحاب امامیه و فقهاء ایشان حجیت بودن ظواهر کتاب است ولی جماعتی از اخباری‌ها حجت بودن ظواهر کتاب را انکار کرده و گفته‌اند تا زمانی که تفسیری از ائمه معصومین برای این ظواهر نرسد ظواهر کتاب حجت نیست و نمی‌شود استناد به ظواهر کتاب کرد. در این تحقیق بر آنیم تا ادله‌ی اصولی‌ها بر حجیت ظواهر کتاب و ادله‌ی اخباری‌ها بر عدم حجیت ظواهر کتاب را ذکر کنیم و اجمالاً مورد نقدو بررسی قرار دهیم تا ببینیم کدام یک از طایفه کلامش صحیح و کدام ناصحیح است و داوری را برعهده‌ی خود خوانندگان عزیز می‌گذاریم که با فکر بازخودشان داوری صحیح را انجام دهند. چون محوریت تحقیق ما کتاب انوارالاصول است ما هم طبق نوشته آن کتاب اول ادله‌ی اصولی‌ها را ذکر می‌کنیم که دلالت برحجیت ظواهر است و بعد ادله‌ی اخباری‌ها.
ادله‌ی اصولیون بر حجیت ظواهر کتاب:
ادله‌ی اصولیون برحجیت ظواهر کتاب یا عقلی است و یا نقلی:
اما ادله‌ی عقلی برحجیت ظواهر کتاب
حجت بودن ظواهر کتاب مقتضای قاعده اولیه است قاعده‌ی اولیه این است همیشه بناء عقلاء بر این بوده است که ظواهر را حجت قرار می‌دادند مطلقاً و از جمله‌ی آن ظواهر حجت بودن ظواهر ‌قرآن کریم است و استنثاء کردن ظواهر کتاب از بقیه ظواهر بدون دلیل معتبر وجهی ندارد و مورد اشکال است به عبارت دیگر اینکه مقصود از آیات این است که مردم بوسیله ظواهر آیات معانی آیات را بفهمند پس اگر ظواهر حجت نباشد مستلزم نقض غرض است چون هدف از فرستادن آیات هدایت مردم است بوسیله ‌آیات، و اینکه مردم احکام خود را بدانند و به راه راست هدایت شوند؛ و هدایتگر و بیانگر بودن آیات بوسیله ظواهر کتاب است که به مردم می‌فهماند که کدام کار را انجام دهید و کدام کار را ترک کنید حال اگر ظواهر حجت نباشد فرستادن آیات لغو و بیهوده می‌باشد؛ و این حکم از حکیم والاقبیح است پس نتیجه اینکه ظواهر کتاب حجت است. (15)

اما ادله‌ی نقلی بر حجیت ظواهر کتاب
 

ادله‌ی نقلی بر حجیت از آیات
ادله‌‍ی ‌عقلی بر حجیت ظواهر کتاب همان یک دلیل بناء عقلا بود که گفته شد اما رسیدیم به ادله‌ی نقلی، ادله‌ی نقلی بر دو قسم تقسیم می‌شود 1- آیات، 2- روایات. ادله‌ی نقلی بر حجت ظواهر کتاب از خود آیات قرآن از جمله‌ی آ‌یات.
قرآن هدایت :
1- آیه 15 و 16 سوره مائده است که می‌فرماید:
«قَد جاء‌َکُم مِن اللهِ نورٌ و کِتابٌ مُبینٌ یَهدی بِه اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ ویُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّورِ بِاِذنِه و یَهدِیهِم اِلی صِراطٍ مُستَقیِم» از طرف خدا نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد خداوند به برکت آن کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه‌های سلامت هدایت می‌کند و از تاریکیها به فرمان خود به سوی روشنائی می‌برد و آن‌ها را به راه راست رهبری می‌نماید. شاهد ما کلمه‌ی یهدی است که خداوند می‌فرماید بوسیله این کتاب هدایت می‌کنیم و معلوم هم است که قرآن هدایت کننده است و قرآن برای این هدایت نازل شده است حالا سوالی که مطرح می‌شود این است که مگر می‌شود چیزی هدایت کننده باشد ولی کسی از او چیزی نفهمد. پس نتیجه اینکه اگر ما قائل به هدایتگری قرآن شدیم باید ظواهر اورا هم حجت بدانیم چون هدایتگری بدون حجت بودن ظواهر لغو و بیهوده است پس حجیت ظواهر کتاب بوسیله خود کتاب ثابت می‌شود. چون قرآن زمانی هدایت کننده است که مردم از ظاهر آن چیزی بفهمند و گرنه هدایتگری معنا ندارد. (16)
قرآن و انذار :
2- آیه 192- 195 سوره شعراء است که می‌فرماید.
«وَاِنَّه لَتَزیلُ ربِ العالَمیِن نَزَلَ بِه الرُوحُ الَامیِن عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرین به لسانٍ عَرَبیٍ مُبیِن» این قرآن از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است روح الامین آنرا نازل کرده بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشی با زبان عربی آشکار. شاهد ما کلمه منذرین است که خداوند می‌فرماید این را برتو نازل کردیم تا مردم را انذار کنی حالا سوال ما این است که می‌شود پیامبر بوسیله قرآن انذار کننده باشد ولی انذار شوندگان از قرآن چیزی را نفهمند این کلام عاقلانه نیست و باید گفت زمانی قرآن انذار کننده است که انذار شوندگان هم ظاهر قرآن را بفهمند تا انذار شوند و گرنه بی فایده است. نتیجه اینکه: اگر قرآن انذار کننده است باید ظاهر آن هم حجت باشد پس ظواهر قرآن بوسیله خود قرآن ثابت می‌شود. (17)
3- آیه 44 سوره نحل است که می‌فرماید:
«وَاَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلناسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم و لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون.»
ما این قرآن را بسوی تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آن‌ها تبیین کنی شاید اندیشه کنند. اینجا خداوند پیامبر را تبیین کننده قرآن قرار داده و امر کرده مردم را به تفکر در آیات، پس همان طوری که برای پیامبر است سهمی در فهماندن قرآن همین طور برای تفکر مردم همه است یک سهمی در فهمیدن آیات و قرآن. نتیجه اینکه در این آیه به صراحت بیان می‌کند که مردم می‌توانند ظواهر آیات را بفهمند و همیشه نیاز به تفسیر ائمه علیهم السلام ندارند پس ظواهر کتاب حجت است نه اینکه بگوییم حجت نیست تا اینکه تفسیری از ائمه علیهم السلام به ما برسد. (18)
دفع توهم:
اگر کسی اشکال کند که شما حجت ظواهر کتاب را به وسیله خود کتاب اثبات کردید و این مستلزم دور است و دور محال است. جواب می‌دهیم به اینکه ما هم قبول داریم ثابت کردن حجیت ظواهرکتاب به خود کتاب مستلزم دور است اما اشکال شما زمانی درست است که ما استدلال به ظاهر آیات کرده باشیم و این نتیجه را بدست آورده باشیم اما استدلال ما به آیات نصی بوده، نه ظاهری که موجب دورشود و آیات نصی راهم خود اخباری‌ها قبول دارند و منکر آن نیستند پس نتیجه اینکه استدلال به آ‌یات نصی برای اثبات حجیت ظواهر مستلزم دور نیست تا اشکال کنید.
ادله‌ی نقلی بر حجیت از روایات
چند طائفه از اخبار دلالت برحجیت ظواهر کتاب می‌کند.
طائفه‌ی اولی: حدیث ثقلین.
ظاهر حدیث ثقلین بیان کننده این است که هر کدام از کتاب و عترت حجت مستقلی هستند کتاب ثقل اکبر است و عترت ثقل اصغر و اینگونه نیست که هر کدام از این دو مقید به دلالت دیگر باشد، و اگر چه هر یک از این دو مؤید دیگری و موافق دیگری است نظیر حکم عقل و شرع در قاعده ملازمه، در اینجا هم اینگونه نیست که حجیت عقل مقید باشد به دلالت شرع و یا بالعکس اگرچه هر یک از آن‌ها همدیگر را تایید می‌کنند، چون اگر این چنین باشد که حجت ظواهر کتاب مقید به دلالت روایت باشد باید دلالت روایات هم مقید بر دلالت کتاب باشد درحالیکه هیچ کسی قائل به این کلام نیست. نتیجه اینکه: قرآن خود به تنهایی حجت مستقل است و نیازی به دلالت روایات ندارد تا او را تفسیر کنند که اخباریون قائل به این کلام هستند پس ظواهر کتاب حجت است و نیازی به چیز دیگری ندارد که ظواهر کتاب را به او عرضه دهیم. (19)
طائفه ثانیه: ملجأ و مرجع بودن قرآن
اخباری هستند که دلالت می‌کنند بر اینکه قرآن پناهگاه انسان‌هاست. در مواقع برخورد با مشاکل و حوادث و اینکه قرآن مرجع و محل رجوع مردم است هنگام پیچیدگی امور و آمیختگی امور از جمله‌ی آن اخبار 1- آن روایتی است که طبرسی در مقدمه‌ی تفسیرش از رسول خدا نقل کرده که فرمودند: «اِذا التَبَسَ عَلَیکُمُ الفَتن کَقَطعِ الَّلیلِ المُظلَم فَعَلَیکُم بِالقُرآن فَمَن جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَی الجَنَّه و مَن جَعَلَهُ خَلفَهُ ساقَهُ اِلَی النّار.»
هنگامی که فتنه‌های بر شما پیچیده شد مثل تاریکی شب بر شماست رجوع به قرآن پس هر کسی قرآن را راهنمای خویش قرار دهد قرآن اورابه سوی بهشت رهبری می‌کند و هر کس قرآن را راهنمای خویش قرار ندهد و به پشت سراندازد او را به سوی جهنم می‌کشاند.2- آن روایتی است که در نهج البلاغه از قول امیرالمومنین وارد شده که می‌فرمایند: «فَاستَشْفُوهُ مِن اَدوائِکُم فَاِنَّ فِیهِ شِفَاءٍ مِنْ اَکبَرِ داءٍ. »(20) امیرالمؤمنین می‌فرماید: از قرآن شفاء بگیرید که قرآن یکی از داروهای شفاء شماست، بدرستی که در قرآن یک شفائی است که بالاتر از بقیه‌ی داروهاست؛ و غیر از این روایات که دلالت بر همین مطلب می‌کنند که زیاد بودن این گونه روایات ما را بی نیاز از ملاحظه و بررسی سندهای روایات می‌کند. پس نتیجه اینکه این روایات دلالت می‌کند بر رجوع کردن به قرآن هنگام برخورد با مشاکل و حوادث حالا اگر ظاهر قرآن حجت نباشد رجوع کردن به قرآن معنی ندارد پس ظاهر قرآن حجت است که اینگونه امر می‌شود بر ما. (21)
طائفه ثالثه: عرضة بر قرآن
بعضی از اخبار هستند که دلالت می‌کند بر واجب بودن عرضه‌‌ی روایات به کتاب خدا که این روایات را صاحب وسائل الشیعه در باب 9 از ابواب صفات قاضی جمع کرده است. از جمله‌ی آن روایات روایتی است که سکونی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که امام فرموند رسول خدا می‌فرماید: «انَّ عَلی کُلِّ حَقٍّ حَقیقَهً و عَلی کُلِّ صَوابٍ نوراً فَما وافَقَ کِتابَ اللهِ فَخُذُوهُ و ما خالَفَ کِتابَ اللهِ فَدعوُهُ.» (22) بدرستی که برای هر حقی یک حقیقتی است و برای هر کار راستی نوری است پس هر چیزی که موافق کتاب خداست بگیرید و هر چیزی که مخالف کتاب خداست رهایش کنید.
توضیح: این روایت به ما می‌فهماند که معیار اینکه چیزی نوری دارد، حق است موافق با کتاب خدا بودن است و اگر این چنین نبود نور و حقیقتی هم ندارد. پس اگر معیار حق، جت بودن چیزی قرآن باشد می‌شود که خود قرآن بنفسه حجت نباشد پس باید خود قرآن حجت باشد تا بتواند معیار و تعیین حجت از غیرحجت باشد و لکن اگر خود قرآن حجت نباشد در حالی که بتواند معیار قرار بگیرد لغو است، بیهوده (23)
طائفه رابعه: معیار بودن موافقت با کتاب
آن اخباری هستند که وارد شده‌اند در تعارض بین دو خبر که امرکرده اند بر گرفتن آن چیزی که موافق کتاب خداست. این دسته از روایات مانند دسته سوم دلالت می‌کنند بر گرفتن روایاتی که موافق کتاب خدا است پس این روایات هم معیار حق از باطل را کتاب قرار داده مثل دسته سوم و حجیت کتاب را برای ما ثابت می‌کند. مثل دسته سوم که ذکر کردیم. (24)
طائفه خامسه: وفای به هر شرطی غیر از شرطی که مخالف با کتاب خدا باشد.
آن اخباری هستند که دلالت می‌کنند بر وجوب وفای به هر شرطی غیر از آن شرایطی که مخالف باکتاب خدا باشد که در آن‌ها امر شده به عدم وفای به آن شرایط و این اخبار وارد شده در جلد 12 از وسائل باب 6 از بابهای خیار که ظاهر این اخبار دلالت بر حجیت ظواهر کتاب می‌کند چون ظاهر ملاک تشخیص شروط موافق قرآن و مخالف قرآن است چون اگر ظاهر قرآن حجت نباشد ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم که کدام شرط موافق با قرآن است که عمل کنیم و کدام مخالف با قرآن که عمل نکنیم پس تشخیص این‌ها نیاز به حجت بودن ظواهر است. پس نتیجه اینکه باید قائل به حجیت ظواهر شویم تا این روایات که در این موارد وارد شده، صحیح باشد. (25)
طائفه سادسه: اخباری که در باب نماز شکسته واردشده
آن دسته اخباری هستند که وارد شده‌اند در بحث نماز شکسته در ذیل آیه تقصیر که از زراره و محمد بن مسلم نقل شده که گفتند، به امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: «رَجُلٌ صَلّی فی السَّفَرِ اَربَعاً اَیُعیِدُ اَم لاقالَ: اِن کانَ قُرِأَت عَلَیهِ آیَهُ التَقصِیرِ و فُسِّرَت لَه فصلّی اَربَعاً أَعادَ و اِن لَم یَکُن قُرِأَت عَلَیهِ و لَم یَعلَمها فَلا اِعادَه عَلیه».(26) مردی در سفری نمازش را چهار رکعتی خوانده آیا اعاده لازم است یا نه؟ امام فرمودند: اگر آیه تقصیر بر او خوانده و تفسیر شده بود بایدنماز چهار رکعتی را اعاده کند ولی اگر آیه تقصیر بر او خوانده نشده بود و نمی‌دانسته اعاده لازم نیست. این روایت دلالت می‌کند که اگر آیه تقصیر خوانده شده باشد اعاده لازم است و گرنه نخیر. این خوانده شدن در روایت یعنی همان ظاهر قرآن به عبارت دیگر خوانده شدن یعنی ظاهر آیه برای او خوانده شده باشد پس این روایت دلالت می‌کند که ظاهر قرآن حجت است و لکن اگر ظاهر قرآن حجت نباشد خوانده شدن ظاهر آیه و قرآن بی فایده است و معنی ندارد بلکه می‌گفت تفسیر اگر کسی اشکال کند، بگوید که در روایت تفسیر ذکر شده است شاید این دلات بر همان مقاله اخباری‌ها اشاره دارد. در جواب گفته می‌شود که درست است در روایت تفسیر ذکر شده است اما مراد امام از تفسیر، تفسیر کلمه‌ی لاجناح است که در آیه ذکر شده است که اقتضاء بر وجوب دارد به عبارت دیگر کلمه‌ی لاجناح که در آیه تقصیر آمده را برای او تفسیر کنند که واجب است در سفر نماز شکسته شود نه اینکه اشکالی ندارد. همچنین اخباری که در بابهای حد شرب خمر وارد شده و مضمون آن بر این دلالت می‌کند که شارب الخمر زمانی که آیه تحریم و حرام بودن شراب را نشنود حد از او برداشته می‌شود مثلا کسی بوده که تازه مسلمان شده بوده و همه احکام اسلام را نمی‌دانسته همین باعث می‌شود که حد از او برداشته شود. چون حدود دفع می‌شود بوسیله‌ی شبهات (الحدود تدرأ بالشبهات) نتیجه اینکه این روایات هم در مبحث نماز شکسته و هم در حد شرب خمر ملاک را شنیدن آیات قرآن قرار داده‌اند شنیدن و خواندن آیات هم ظاهر قرآن است نه باطن پس باید ظاهر قرآن حجت باشد تا این روایات صحیح باشد. (27)
طائفه سابعه: رجوع مردم در فهم احکام به قرآن
آن دسته اخباری هستند که وارد شده‌اند درباره‌ی رجوع مردم در فهم احکام خدا به قرآن نظیرش آن روایتی است عبدالاعلی مولی آل سام در باب وضو از امام صادق (ع) علیه السلام نقل کرده است. «قالَ: قُلتُ لِاَ بِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام: عَثَّرتُ فَانقَطَعَ ظَفریِ فَجَعَلتُ عَلی اِصبَعی مِرارَهً فَکَیفَ أَصنَعُ بِالوُضُوءِ قال» یَعرِفُ هذا و اَشباهَهُ مِن کِتابِ اللِه عَزَّوَجَل، قالَ اللهُ تعالی «ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ مِن حَرَجٍ» اَمسَحَ عَلَیه (28) گفت، عرض کردم به امام صادق علیه السلام: برخورد کردم، دیدم که ناخنم افتاده و قرار دادم برانگشتم پارچه ای حالا چگونه وضو بگیرم. امام فرمودند: بشناس جواب این مساله و مانند این را از کتاب خدا یعنی جواب این سوال و مانند این را بوسیله قول خودش که می‌فرماید: قرار ندادیم در دین کار دشوار و شاقی را بر شما، بشناس پس اگر نمی‌توانی پارچه را از دست خود برداری، وضو بگیری بر روی همان پارچه وضو بگیر. این روایت و مانند آن به ما می‌فهماند حقی دارند مردم در فهمیدن احکام از قرآن چون خود ائمه مردم را به قرآن ارجاع می‌دهند پس ظاهر قرآن حجت است که امام معصوم این حق را بر مردم داده و گرنه اگر ظاهر قرآن حجت نبود امام معصوم این امر را به مردم نمی‌کردند. (29)
طائفه ثامنه: لزوم برگرداندن متشابهات به محکمات
آن دسته اخباری هستند که دلالت می‌کنند بر لازم بودن برگرداندن متشابهات از اخبار قرآن به محکمات از اخبار و قرآن مانند آن روایتی که ابوحیون عبد امام رضا از امام رضا علیه السلام نقل کرده که امام رضا علیه السلام فرموند: «مَن رَدَّ مُتَشابِهَ القُرآنِ اِلی مُحکَمِه فَقَدهُدِی اِلی صِراطِ المُستَقیِم ثُمَّ قالَ عَلَیهِ السَّلام اِنَّ فی اَخبارِنا مُحکَماً کَمُحُکَمِ القُرآنِ ومُتَشابِهاً کَمُتَشابِهِ القُرآنِ فَرُدُّو متشابه‌ها اِلی محکم‌ها وَ لا تَتَّبِعوا متشابه‌ها دُونَ محکم‌ها فَتَضِلُّوا» (30) امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که برگرداند متشابهات قرآن را به محکمات قرآن بدرستی به راه راست هدایت شده است سپس فرمودند بدرستی در اخبار 1- محکم است مثل محکمات قرآن و متشابه است مثل متشابهات قرآن پس رد کنید متشابه از اخبار را به محکمات از اخبار و تبعیت نکنید متشابهات را بدون برگرداندن آنها به محکمات چون اگر این کار را انجام دهید گمراه می‌شوید اگر کسی اشکال کند شاید مراد امام از محکمات همان نصوص از کتاب و روایات است نه ظواهر. در جواب او گفته می‌شود که اولاً محکم در مقابل متشابه است ومتشابه بمعنای مبهم و مجمل است پس هر چیزی که مبهم نباشد محکم است در نتیجه محکم هم شامل نصوص می‌شود هم ظواهر ثانیاً ظواهر در نزد عرف وعقلاء از مبهمات شمرده نمی‌شود که جزء متشابهات باشد پس عرف هم محکم بودن ظواهر را تایید می‌کند ثالثاً احدی از اخباریون قائل به این نیستند که ظواهر جزء متشابهات است پس در نتیجه ظواهر داخل در محکمات است. نتیجه اینکه: ما باید متشابهات را به ظواهر که یک قسم محکمات است برگردانیم و تا زمانی که ظواهر حجت نباشد این برگرداندن لغو است پس باید ظواهر حجت باشد تا برگرداندن فایده داشته باشد در نتیجه این دسته از اخبار هم مانند دسته‌های قبلی حجیت ظواهر را اثبات می‌کند. (31)
طائفه تاسعه: تعبیر به اما سمعت قول الله
دسته‌ای از اخبار است که تعبیر به این جمله می‌کنند «اما سمعت قول الله» (32) هنگام که کسی از آن‌ها سوال می‌کند. ظاهر این جمله این است که جواب شما در قرآن کریم ذکر شده مگر نشنیدی، لازمه‌ی این جمله این است که ظاهر قرآن حجت است یعنی تو می‌توانستی بخوانی و جواب سوالت را بگیری پس این جمله دلالت می‌کند که ظاهر قرآن حجت است و گر نه اگر حجت نبود امام این جمله را نمی‌فرمودند. (33)
طائفه عاشره: اِنَّ اللهَ لا یُخاطَبُ الخَلقَ به ما لا یَعلَموُن
بعضی از اخبار دلالت دارند براینکه «اِنَّ اللهَ لا یُخاطَبُ الخَلقَ به ما لا یَعلَموُن» (34) عنی خداوند متعال مخاطب قرار نمی‌دهد خلق را به چیزی که نمی‌دانند به عبارت واضح‌تر خداوند با خلق خود به گونه‌ای صحبت می‌کند که کلام او را بفهمند پس اگر خداوند با خلق این گونه صحبت می‌کند باید مردم قرآن را بفهمند و از ظاهر او بتوانند احکام خود را برداشت کنند و گرنه اگر بیاید با یک زبان دیگری صحبت کند که مردم کلام او را نفهمند خلق مخاطب خدا قرار نمی‌گیرد و در این هنگام است که دیگر حکم شرعی از طرف خدا نیست. نتیجه اینکه: باید قرآن کریم ظاهرش حجت باشد تا اینکه مردم بتوانند از آن چیزی را برداشت کنند و مخاطب خداقرار بگیرند و گرنه اگر ظاهر قرآن حجت نباشد آمدن قرآن لغو است. این دسته‌های ده گانه هر کدام به تنهایی دلالت بر مقصود می‌کند و اگر قبول نکنیم که هر کدام به تنهایی دلالت می‌کند لااقل می‌شود گفت که مجموعاً دلالت بر مقصود می‌کند. پاسخ اخباریها به بعضی از این طوائف اما بعضی از اخباریین بعضی از دسته‌ها را توجیه کرده‌اند و گفته‌اند آن چیزی را که شما گفتید درست نیست مثلاً صاحب وسائل در ذیل دسته دهم که گفته شد خداوند مخاطب قرار نمی‌دهد خلق را به چیزی که نمی‌دانند فرموده خلق در این روایت ائمه اطهار علیهم السلام است نه همه مردم و خلایق؛ و فرمودند اگر اینگونه توجیه کنیم صحیح است چون خداوند می‌تواند با ائمه طوری صحبت کنید که آن‌ها بفهمند و بقیه مردم معنای قرآن را نفهمند. رد این پاسخ، لکن در جواب او گفته می‌شود که کلام شما خلاف ظاهر است و نمی‌شود از خلق معنای ائمه را برداشت کرد (35)

ادله‌ی اخباریین بر عدم حجیت ظواهر کتاب:
 

ادله‌ی اخباریین بر عدم حجیت ظواهر کتاب نیز یا عقلی است و یا نقلی:
ما در این مبحث اول ادله‌ی نقلی را ذکر می‌کنیم و بعد ادله‌ی عقلی را به دلایلی که ان شاء الله بعداً خواهد آمد.
ادله نقلی بر عدم حجیت ظواهر کتاب چند وجه است.
وجه اول: روایاتی که ناهی از تفسیر به رای هستند.
عمده‌ ادله‌ی اخباریین بر عدم حجیت ظواهر کتاب روایاتی است که نهی کرده‌اند از تفسیر به رأی، و استدلال آن‌ها این است که عمل به ظواهر از مصادیق تفسیر به رأی است پس نهی هم شامل عمل به ظواهر کتاب می‌شود. از جمله‌ی آن روایات.1- روایت ریان بن صلت از امام رضا علیه السلام که ایشان فرمودند پدرانمان به ما فرمودند که خداوند فرموده: «ما آمَنَ بی مَن فَسَّرَ بِرَأیِهِ کَلامی» (36) ایمان ندارد به من کسی که کلام مرا به نظر خود تفسیر کند:2- روایت عبدالرحمن بن سمره از رسول خدا که فرمودند: «لَعَنَ اللهُ المُجادِلینَ فی دینِ اللهِ عَلی لِسانِ سَبعیِنَ نَبِیّا، و مَن جادَلَ فی آیاتِ اللهِ کَفَرَ. قالَ اللهُ. ما یُجادِلُ فی آیاتِ اللهِ اِلَّاالَّذیِنَ کَفَروُا، و مَن فَسَّر القُرآنَ بِرَأیِهِ فَقَدِ افتَرَی عَلی اللهِ الکَذِبَ...» (37) کسی که مجادله کند در دین خدا لعن می‌کند خداوند او را به زبان هفتاد نبی یعنی به زبان هفتاد نبی لعن می‌شود و کسی که مجادله می‌کند در آیات خدا کافر است به خاطر قول خداوند که می‌فرماید مجادله نمی‌کنند در آیات خدا غیر از کسانی که کافر شده‌اند بعد در ادامه می‌فرماید کسی که تفسیر کند قرآن را به رأی و نظر خود به خدا دروغ بسته است.3 - روایت ابوبصیر است از امام صادق (ع) علیه السلام که فرمودند: «مَن فَسَّر القُرآنَ بِرَأیِهِ اِن اَصابَ لَم یوُجَر و اِن أَخطَاَ خَرَّ اَبعَدَ مِنَ السَّماء» (38) کسی که تفسیر می‌کند قرآن رابه رأی خود اگر مطابق با واقع بود اجر نمی‌گیرد و اگر خطا در آمد هلاک می‌شود.
پاسخ به این استدلال
اما جواب از این وجه مبتنی است بر بیان تفسیر به رأی که در روایات وارد شده و اینکه آیا عمل به ظواهر از مصادیق تفسیر به رأی می‌شود یا نه.
اما کلمه ای تفسیر در قاموس: «الفسر والتفسیر الابانّه و کشف المغطی.» (39) تفسیر یعنی بیان کردن و کشف مطلبی یا کشف حجاب مطلبی. در مفردات راغب: «الفسر اظهار المعنی المعقول و التفسیر یقال فی ما یختص به مفردات الا الالفاظ و غریب‌ها.» (40) تفسیر یعنی ظاهر کردن یک معنای دقیق و گاهی هم به کار برده می‌شود در مورد مفردات الفاظ و آن الفاظی که نامانوس هستند. در لسان العرب: «الفسر کشف المغطی و التفسیر کشف المراد عن اللفظ المشکل.» (41) تفسیر یعنی کشف حجاب و پرده برداشتن از چیزی و کشف مراد از لفظ مشکل. پس بنا بر آن تعریفی که لغویون از تفسیر کرده‌اند تفسیر قرآن منحصر در بطون و متشابهات قرآن می‌شود نه ظواهر قرآن. چون ظواهر قرآن که کشف مراد و کشف حجاب نیست که نهی در روایات شامل آن بشود بلکه کشف ظاهر لفظ است بس. اما معنای رأَی: بنابر ظاهر لفظ رأی یعنی یکسری آراء‌باطله که هیچ پشتوانه ای برای ذکر این معنا نیست. اما ما به ظاهر رأی اکتفا نمی‌کنیم بلکه به سراغ لغویون می‌رویم تا بیشتر معنای رای برای ما روشن شود. کلمه‌ی رأی در مفردات راغب: «الرأی اعتقاد النفس احد النقیضین عن غلبه الظن.» رأی یعنی اعتقاد داشتن نفس به یکی از طرفین اما این اعتقاد از غلبه‌ی ظن است یعنی یکسری آراء و ظنون باطله این را کشانده به اینکه اعتقاد به مطلبی پیدا بکند برای اثبات این مطلب ما از روایات شاهده می‌آوریم. از جمله آن روایات.1- آن روایتی است که از امام حسن عسگری در تفسیرش روایت شده که فرمودند: «أَتَدروُن مِنَ المُتَمَسِّکَ بِهِ الَّذِی لَهُ بِتَمَسُّکِهِ هذا المَشرَفِ العَظیِم؟ هو الَّذِی اَخَذَ القُرآنَ و تَأویِلَه عَنَّا اَهلَ البَیتِ عَن وَسائِطَنَا السُّفَراءَ عَنَّا اِلی شیعَتِنا لاعَن آراءِ المُجادِلینَ و قیاسِ الفاسِقیِنَ.» (42) آیا شما می‌شناسید کسانی را که متمسک به قرآن می‌شوند و بوسیله این تسمک شرف عظیمی پیدا می‌کنند، کسی متسمک به قرآن است که بگیرد قرآن و تأویل قرآن را از ما اهل بیت بوسیله سفیرانی که واسطه هستند بین ما و شیعیان نه اینکه تأویل قرآن را از آراء مجادله کنندگان و قیاس فاسقین بگیرد منظور از قیاس فاسقین عامه است که بوسیله قیاس آرائی را برای آیات و تأویلات قرآن ذکر می‌کنند.2- روایت عمار بن موسی از امام صادق (ع) است که فرمودند: «مَن حَکَمَ بِرَأیِهِ بَینَ اثنَینِ فَقَد کَفَرَ و مَن فَسَّر آیَه مِن کِتابِ اللهِ فَقَد کَفَرَ.» (43) کسی که از رأی خود بین دو نفر حکم کند کافر است کسی آیه ای از کتاب خدا را تفسیر کندو او هم کافر است پس این دو روایت دلالت می‌کند که رأی همان آراء باطله ای که هیچ اساسی ندارد. نتیجه اینکه: مراد از رأیی که در روایات نهی شده از آن قول عامه است یعنی به چیزهایی که نص خاص نداریم متسمک می‌شوند مثل قیاس، استحسان و از اهل بیت نمی‌گیرند این همان چیزی است که در دو روایت درباه رأی گذشت، نتیجه کلی اینکه آنچیزی که در روایات از تفسیر به رأی نهی شده شامل اخذ به ظواهر نمی‌شود. (44)
وجه دوم: روایات ناهی از عمل به متشابهات
روایاتی است که نهی کرده‌اند از عمل به متشابهات و اینکه ظواهر نزدیک متشابهات هستند وجزء متشابهات شمرده می‌شود چون محکمات منحصر در نصوص است و شامل ظواهر نمی‌شود. از جمله آن روایات:1- روایتی است که روایت کرده علی بن حسین مرتضی در رساله محکم و متشابه خود به نقل تفسیر نعمانی از اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السلام که فرمودند: «اِنَّما هَلَکَ الناسُ فی المُتَشابِه لَاَنَّه لَم یَقِفوُ عَلی مَعَناهُ و لَم یَعرِفوُاحَقیقَتَهُ فَوَضَعوُا لَه تأویلاً مِن عِندِ اَنفُسِهِم بِآرائِهِم و استَغنوُا بِذلِکَ عَن مسأله الاوصیاءِ و نَبَذوُ قولَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وراءِ ظُهوُرِهِم.» (45) مردم در متشابهات هلاک می‌شوند به خاطر اینکه به آیات متشابه و حقیقت متشابه آگاه نیستند. پس در این هنگام قرار می‌دهند برای متشابه تأویلی از اعتقاد و آراء خود و از سوال کردن اهل بیت بی نیاز می‌شوند و قول رسول خدا (انی تارک فیکم الثقلین) را پشت سرشان می‌گذارند.2- روایت ابوبصیر است از امام محمدباقر علیه السلام که فرمودند: «نَحنُ الرَّاسِخوُنَ فی العِلمِ و نَحنُ نَعلَمُ تَاوِیلَه.» (46) ما ریشه‌دار در علوم هستیم یعنی همه‌ی علوم در نزد ماست و ما تأویل آیات را می‌دانیم.3- روایت عبدالرحمن بن کثیر است از امام صادق علیه السلام که فرمودند: «الرّاسِخوُنَ فی العِلمِ اَمیرُالموُمِنینَ والاَئِمَه مِن وُلدِه.» (47) راسخون در علم امیرالمومنین وائمه‌ی او هستند.
پاسخ از وجه دوم
اما جواب از این وجه واضح است. به خاطر اینکه متشابه (همانطوری که در دسته هشتم در ادله‌ی اصولیون گذشت) یعنی مشابهت بعضی به بعض دیگر به عبارت دیگر شباهت داشتن یکی از احتمالین به احتمال دیگر و بالعکس و شک در دو چیز همراه ظن به دیگری همین باعث حیرت در انسان می‌شود و کلام را مجمل و مبهم می‌سازد و گرنه اگر تشابه بین دو احتمال نبود بلکه یکی ظاهر و یکی مخالف ظاهر بود دیگر متشابه در کلام نبود تا اینکه داخل در روایات ناهی از تأویل متشابهات بشود. شاهد این مطلب همان روایت اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السلام است که گذشت مضمون روایت این بود که چون مردم از معنا متشابهات آگاه نیستند تأویلی از خود می‌کند که درست نیست ولی این در مورد ظواهر صحیح نیست و چون مفهوم ظواهر و معنای ظواهر واضح است. نتیجه اینکه: عمل به ظواهر شامل روایات ناهی از متشابهات نمی‌شود. چون معنای ظواهر واضح است آن متشابه است که معنایش مبهم است، مجمل، پس ظواهر داخل در محکمات می‌شوند نه متشابهات. (48)
وجه سوم: روایات که دلالت بر عالی بودن مفاهیم قرآن می‌کند
روایاتی است که دلالت دارند بر اینکه برای قرآن مفاهیم عالی است که دست مردم عادی به آن نمی‌رسد پس به همین دلیل ظهوری نیست برای قرآن نسبت به این مردم. از جمله آن روایات :1- روایت عبدالعزیز عبدی از امام صادق (علیه السلام) درباره قول خداوند که فرموده: «بَل هوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدوُرِ الَّذینَ اوتو العِلمَ. قال هُمُ الاَئمه علیهم السلام.» (49) خداوند می‌فرماید: این قرآن مجموعه ای از آیات روشن است که در سینه صاحبان دل جای دارد در این هنگام زمانی که از امام درباره‌ی این آیه سوال شد فرموده‌اند ائمه صاحبان علم هستند و آن آیات روشن در سینه‌های ما جا دارد.2- روایتی است که طبرسی در تفسیر صغیر ذیل آیه «و من عنده علم الکتاب» از امام صادق علیه السلام نقل کرده که امام فرمودند: «ایّانا عَنِّی و عَلی أوَّلِنا.» (50) مام فرموند منظور از من در آیه ما اهل بیت هستیم و بر ماست تأویل آیات.
جواب از وجه سوم
جواب از این وجه این است که مقصود روایات این است که برای قرآن بطونی است در مقابل ظواهر و تأویل این بطون مختص ائمه است. نه ظواهر کتاب. برای شاهد این کلام چند روایت ذکر می‌کنیم از جمله‌ی ‌آن‌ها:1- روایت جابر است که نقل کرده امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «یا جابِر اِنَّ لِلقُرآنِ بَطناً و لِلبَطنِ ظَهراً و لَیسَ شَیٌ اَبعَدُ مِن عُقوُلِ الرِّجال مِنه، اَنَّ لِلآیَه لَیَنزِلُ اول‌ها فی شیءٍ و آخَرُها فی شیءٍ و هوَ کَلامٌ مُتَصَرِّفٌ عَلی وجوهٍ.» (51) ای جابر برای قرآن بطنی است و برای هر بطنی هم بطن دیگری است عقل مردم به این بطون قرآن نمی‌رسد. چون دوردست از عقل مردم بدرستی که آیه‌ی نازل می‌شود اولش در مورد شی است و آخرش در مورد شیء دیگر این کلامی است که پذیرای چند وجه است. مقصود این روایت این است که غیر از ائمه کسی قرآن را نمی‌فهمد چه ظاهر و چه باطن یعنی قرآن را فقط ائمه می‌فهمند ولی ما این روایت را با روایات دیگری که ارجاع می‌دادند مردم را به کتاب خدا جمع می‌کنیم و می‌گوییم این روایت دلالت بر باطن قرآن دارد و روایات دیگر که مردم را ارجاع می‌دادند به کتاب دلالت بر ظاهر قرآن می‌کند تا تناقض روایات رفع شود.2- روایت زراره است از امام محمد باقر علیه السلام که فرمودند: «تَفسیرُ القَرآنِ عَلی سَبَعَه اَوجُهٍ، مِنهُ ما کانَ و مِنهُ ما لَم یَکُن بَعد، تَعرِفُهُ الاَئِمُه علیهم السلام.» (52) تفسیر قرآن بر هفت صورت است بعضی از این تفسیر‌ها چیزهایی است که بود یعنی گفته شده و بعضی از این تفسیرها نبوده و بعد هم نخواهد بود و آن‌ها را فقط ائمه می‌شناسند. در این روایت تصریح بر تفسیر شده و قبلا هم ما گفتیم. که تفسیر یعنی کشف حجاب یعنی همان بطن قرآن نه ظاهر قرآن نتیجه اینکه این روایت دلالت دارد که بطون قرآن را فقط ائمه میدانند نه ظاهر قرآن. نتیجه کلی اینکه: این روایاتی که شما استدلال کرده‌اید دلالت بر باطن قرآن دارد نه ظاهر قرآن. (53)
وجه چهارم: مخاطب قرار دادن قرآن، پیامبر را
روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه مخاطب قرآن فقط پیامبر اکرم است اهل بیت او زمانی که صغری قضیه را به کبرایمان که اختصاص داشتن ظواهر بر کسی که مخاطب قرآن است ضمیمه می‌کنیم نتیجه این می‌شود که ظواهر کتاب برای غیر ائمه حجت نیست. از جمله‌ی آن روایات:
1- روایت زید الشحام است که فرموده قتاده بن دعامه بر امام محمد باقر علیه السلام داخل شدند امام فرمود «یا قُتادَه اَنتَ فَقیهُ اَهلِ البَصرَه فَقال: هکَذا یُزعَمونَ فَقال ابوجعفر علیه السلام» بَلِغَنیِ اَنَّکَ تُفَسِّرُ القُرآن – اِلی اَن قال ابوجعفر علیه السلام – وَیحَکَ یا قُتادَه اِن کُنتَ اَنتَ فَسَّرتَ القُرآنَ مِن تِلقاءِ نَفسِکَ فَقَد هَلَکتَ و اَهلَکتَ و اِن کُنتَ قَد فَسَّرتَه مِنَ الرِّجال فَقَد هَلَکتَ و اَهلَکتَ، وَیحَکَ یا قُتادَه اِنَّما یَعرِفُ القُرآنَ مَن خوطَبَ بِه (54) ای قتاده توفقیه بصره ای در جواب قتاده گفت اینگونه گمان دارند مردم یعنی اینگونه مردم می‌گویند امام فرمود به من رسیده که تو تفسیر قرآن می‌گویی تا اینکه بعد امام فرمودند و ای بر تو ای قتاده اگرآن چرا که تفسیر کردی از جانب خودت باشد به تحقیق هلاک کردی خودت را و دیگران را واگر آن چرا که تفسیر کردی از جانب عالم دیگری باشد بازهم هلاک کردی خودت را و دیگران را وای بر تو ای قتاده کسی قرآن را می‌شناسد که مخاطب قرآن باشد. استدلال کنندگان به این حدیث از آخر حدیث «اِنَّما یَعرِفُ القُرآنَ مَن خوُطَبَ بِه» دو چیز را بیرون می‌کشند.
1- از لحن این جمله فهمیده می‌شودکه مخاطب قرآن فقط رسول و ائمه هستند.2- این جمله بیانگر این است که کسی قرآن را می‌شناسد که مخاطب قرآن باشد پس اگر کسی مخاطب قرآن نباشد آن را نمی‌شناسد یعنی قرآن فقط برای کسی که مخاطب اوست حجت است نه برای غیر مخاطبین پس نتیجه اینکه این قرآن فقط برای رسول وائمه که مخاطب قرآن هستند حجت است نه غیر از این‌ها. این استدلال این‌ها هم اشکال صغروی دارد و هم کبروی. اما اشکال صغروی این است که اختصاص دادن مخاطب قرآن به رسول و ائمه اطهار یک کلام غیر عاقلانه است چون در روایات وارد شده است که پیامبر بوسیله همین آیات با مشترکین احتجاج می‌کرد؛ و احتجاج کردن زمانی موثر و معنی دارد که کلام او را بفهمند و گرنه احتجاج کردن بی فایده است. به مثل این آیات، «یا اهل الکتاب» «یا ایها الکافرون» «یا ایها الناس» و مردم منتظر تفسیر پیامبر نمی‌ماندند چون کلام او را می‌فهمیدند پس نتیجه اینکه مخاطب قرآن فقط رسول و ائمه اطهار نیستند؛ و اما روایت قتاده را بوسیله روایت شبیب بن انیس که از بعضی از اصحاب نقل می‌کند تفسیر می‌کنیم که بعضی از اصحاب نقل کرده‌اند که امام صادق علیه السلام به ابی حنیفه گفت: «اَنتَ فَقیِهُ العَراقِ؟ قال: نَعَم قال» فَبِم تُفتیِهِم؟ قال: بِکِتابِ اللهِ و سُنَّه نَبِیه صَلَّی اللهُ علیه و آله قال: «یا ابا حَنیِفَه تَعرِفُ کِتابَ اللهِ حَقَّ مَعرِفَتِه؟ و تَعرِفُ الناسِخَ و المَنسوخَ؟ قال نَعَم قال: »یا اَباحَنِیفَه لَقَد ادَّعیِتَ عِلماً وَیلَکَ ماجَعَلَ اللهُ ذلِکَ اِلَّا عِندَ اَهلِ الکِتابِ الَّذِی اَنزَلَ عَلَیهِم وَیلَکَ و لا هوُ اِلَّا عِندَ الخاصِّ مِن ذُریِه نَبِیّنا محمد صلی الله علیه و آله و لا وَرثَکَ اللهُ مِن کِتابِه حَرفآ (55) توفقیه عراقی عرض کرد بله امام فرمودند به چه چیزی فتوا می‌دهی یعنی فتوا را ازکجا استخراج می‌کنی عرض کرد از کتاب خدا و سنت پیامبر بعد امام فرمودند ابا حنیفه آیاتو قرآن را به اندازه ای معرفتش آگاه هستی ‌آیا تو ناسخ و منسوخ را می‌شناسی عرض کرد بله امام فرمودند ای ابا حنیفه تو ادعای علمی کردی که قرار نداده خداوند این علم را در کسی مگردر اهل کتابی که نازل شده کتاب بر آن‌ها وای بر تو غیر از ذریه پیامبر کسی از اهل کتاب نیست و خداوند تو را اهل کتاب قرار نداده حتی یک حرفش را یعنی تو حتی یک حرف از این را نمی‌فهمی. این روایت دلالت دارد که فقط خصوصیات ناسخ و منسوخ و شبیه این مثل متشابهات نزد ائمه است این روایت رد بر کسانی است که از آراء دیگران بی نیازند به آراء خود اکتفا می‌کنند و این حدیث شامل عمل به ظواهر نمی‌شود و اگر هم بشود با روایاتی که دلالت بر رجوع مردم بر کتاب می‌کردند جمع می‌کنیم تا تناقض رفع شود. اما مراد امام در روایت قتاده که فرمودند: «انما یعرف القرآن من خوطب به» این است که تفسیر بطون و متشابهات قرآن را کسی می‌داند و می‌فهمد که مخاطب قرآن باشد. نه ظواهر قرآن به خاطر اینکه اما در صدر حدیث فرمودند: «بَلَغَنِی اَنَّکَ تَفسِیرُ القُرآن» و شما هم قبلاً شناختید که تفسیر عبارت است از کشف حجاب یعنی بطون قرآن نه ظاهر قرآن، پس اهل بیت مخاطب قرآن هستند در بطونات قرآن و فقط آنهاتفسیر آن را می‌دانند نه در ظواهر بلکه همه در ظواهر قرآن مخاطب هستند و ظواهر هم برای همه حجت است. اما کبری قضیه که اختصاص داشتن حجت ظواهر به کسی که مخاطب قرآن است بوسیله بناء عقلا رد می‌شود به خاطر اینکه بناء عقلا استقرار دارد به اعم از مقصودین به افهام و غیر مقصودین چه کسانی که مقصود افهام باشند و چه نباشد می‌توانند مخاطب قرار گیرند و پس این کلام شما صحیح نیست. نیتجه‌ی کلی اینکه ظواهر کتاب فقط برای ائمه حجت نیست بلکه برای همه حجت است چون همه مخاطب قرآن هستند. (56) دراینجا ادله‌ی نقلی اخباریون به پایان رسید حالا نوبت ادله عقلی اخباریون است.
ادله‌ی عقلی بر عدم حجیت ظواهر کتاب
وجه اول: اینکه ظاهر کتاب اگرچه ذاتاً‌ مندرج در متشابهات نیست ولکن بالعرض مندرج در متشابهات است پس چون بالعرض مندرج درمتشابهات است حکم متشابهات را پیدا می‌کند. که ظهور و حجیت ندارد. حالا سوال این است که چگون ظواهر بالعرض داخل در متشابهات هستند. دلیل این‌ها این است که ما علم اجمالی داریم به عارض شدن تخصیص، تقید، تجوز درکتاب همین علم اجمالی باعث می‌شود که معنای ظواهر مبهم و مجمل شود پس بالعرض جزء‌متشابهات قرار می‌گیرند. ما به این وجه دو جواب می‌دهیم 1- جواب نقضی 2- جواب حلی اما جواب نقضی این است که اگر شما علم اجمالی دارید به عار ض شدن تخصیص، تقید و غیره. در قرآن باید همین علم اجمالی را درباره اخبارداشته باشید واخبار را جزء متشابهات قرار دهید و از حجیت سلب کنید درحالی که هیچ کس قائل به این حرف نیست. اما جواب حلی این است که سببیت علم اجمالی که احتیاط باشد زمانی به حال خود باقی می‌ماند که به علم تفصیلی و شک بدوی منحل نشود ولی زمانی که علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی تبدیل شد دیگر علم اجمالی نیست که به سببیت او عمل کنیم به عبارت واضح‌تر اینکه سببیت علم اجمالی زمانی به حال خود باقی می‌ماند که ما مخصصات و تقیید و غیره را جستجو نکنیم ولی زمانی که جستجو کردیم و به علم تفصیلی و شک بدوی منحل شد دیگر علم اجمالی نیست که بتواند ظواهر را جزء متشابهات کند و از حجیت بیندازد بلکه ظواهر به حجیت خود باقی می‌مانند. نتیجه اینکه علم اجمالی مانع از حجیت ظواهر نمی‌شود چون قبلاً در فصل اول گفتیم که منظور ما از ظواهر چیست و ما قائل بر حجیت چه ظواهری هستیم زمانی که آن برای ما مشخص شود دیگر جای هیچ شبهه‌ای نیست تا اینکه کسی به ما اینگونه اشکالی کند. (57) وجه دوم: مبتنی است بر تحریف در قرآن، استدلال آنها به این بیان است که ما اجمالاً علم داریم به واقع شدن تحریف در قرآن و هر چیزی که در آن تحریف واقع شود ظهورات آن را از حجیت سلب می‌کند پس ظواهر قرآن هم از حجیت سلب شده‌اند. به استدلال این‌ها جواب می‌دهیم که هم صغری شما (تحریف قرآن) باطل است هم کبری. اما ما بحث از کبری را مقدم می‌کنیم و می‌گوییم بالفرض هم که ما قبول کنیم واقع شدن تحریف در قران را ولی این به چند دلیل باعث سلب حجیت ظواهر کتاب نمی‌شود. 1- اینکه فرض واقع شدن تحریف دائماً موجب تغییر معنا نمی‌شود مثل تحریف در بر داشتن یک آیه و یا یک سوره‌ای که هیچ ارتباطی به ماقبل و مابعد ندارد. 2- محل نزاع ما درباره آیات احکام است و انگیزه تحریف هم در آیات احکام ضعیف است بلکه انگیزه تحریف بیشتر در آیات سیاسی و حکومتی است. 3- اگر فرض شود وجود علم اجمالی به تحریف در مجموع آیات از احکام و غیر احکام این فرض ضروری به حجیت ظواهر کتاب وارد نمی‌کند چون این از قبیل شبهه غیر محصوره به حساب می‌آید یعنی از قبیل علم اجمالی قلیل در کثیر و این موجب سببیت علم اجمالی که احتیاط باشد نمی‌شود. 4- اگر فرض کردیم بودن این مورد را از موارد شبهه محصوره و علم اجمالی ما از قبیل علم کثیر در کثیر است باز هم این فرض ضرری به حجیت ظواهر کتاب وارد نمی‌کند چون ما می‌دانیم واقع شدن تحریف را در بعضی از آیات به اجمال ولی تحریف فقط در آیات احکام نیست بلکه در آیات قصه‌ای، حکایی، اعتقادی، اخلاقی هم واقع شده همین باعث می‌شود تکلیف شرعی در این علم اجمالیان نباشد.
چون در اینجا آیات احکام به شک بدوی تبدیل می‌شود و اصاله الظهور را در او جاری می‌سازیم. اما از این وجه جواب داده‌اند به اینکه در هنگام عمل همه آیات قرآن مبتلاء به تحریف هستند دلیل این‌ها این است که مشهور است خواندن سوره کامل در دو رکعت اول نماز و اگر فرض کنیم واقع شدن تحریف در قرآن را خواندن هیچ سوره‌ای کامل حساب نمی‌شود چه از سوره‌های احکامی باشد و چه غیر احکامی چون تحریف معلوم نیست که در کدام سوره واقع شده پس همه جای قرآن مبتلاء به تحریف می‌شود. بله انصاف این است که بر هیچ یک از این وجوه چهارگانه نمی‌شود اعتماد کرد به خاطر اینکه اصل حجیت ظواهر از اصول تعبدی نیست این مانند اصل حقیقت از اصول عقلائی است که استقرار دارد بر بناء عقلاء و بناء عقلاء هم طریق کشف واقع است پس در این هنگام چاره‌ای نیست از ملاحظه بناء عقلاء در این مقام حالا سوال می‌شود که حجیت ظواهر بعد از وقوع تحریف ثابت است یا نه؟ انصاف این است که بناء عقلاء بر این استقرار ندارد و حجیت را برای ظواهر ثابت نمی‌کند. ولی حق این است که آن روایات دهگانه‌ای که دلالت می‌کرد به اخذ ظواهر کتاب دعوت نمی‌کند ما را مگر عمل به همین قرآنی که در دست مسلمین است و تلاوت آیات همین قرآنی که از زمان امیرالمومنین به ما رسیده چه قائل به تحریف بشویم بعد از زمان رسول الله تا زمان عثمان که هنوز کامل جمع نشده بود و چه نشویم چون کسی بعد از زمان عثمان قائل به تحریف قرآن نیست. خلاصه اینکه اگر فرض کردیم تحریف واقع شدن قرآن و اینکه بناء عقلاء به حجیت کتاب تحریف شده نیست باز اشکالی در حجیت قرآنی که در دست ماست نیست چون ما طبق روایات کثیره که دلالت بر حجیت ظواهر می‌کرد مامور به عمل همین قرآن هستیم. (58) این مباحث درباره‌ی کبری قضیه بود اما صغری قضیه بحثش در اینجا نمی‌گنجد بلکه باید در کتابهای کلامی بحث شود پس ما شما را درباره صغری قضیه به کتابهای کلامی یا کتابهایی که جداگانه درباره صغری قضیه (تحریف قرآن) بحث کرده‌اند رجوع می‌دهیم مثل محاضرات آقای سبحانی، تحریف ناپذیری قرآن، آقای معرفت، و بیش از این کلام را طولانی نمی‌کنیم.
نتیجه
در این مختصر در یافتیم که از قدیم الایام تاکنون در بحثهای اصولی نیز همچون رشته‌های دیگر علوم اختلافات و فراز، نشیب‌های وجود داشته است که یکی از آن‌ها بحث حجیت ظواهر کتاب است که از این قاعده مستثنی نیست علاوه بر این معلوم شد که در بعضی از مباحث همچون بحث مذکور پس از گذشت زمان نقاط ابهام برطرف می‌شود چرا که به هر میزان بحث بیشتر و تبادل نظر بیشتر صورت می‌گیرد خطاهای در تصور و تصدیق معلوم می‌شود. با توجه به استدلالهای که از طرفین یعنی اصولی‌ها و اخباری‌ها ذکر شد معلوم می‌شود که در ذهن اخباری‌ها چیزهایی بوده که دور از ذهن به نظر می‌رسیده، همین باعث بوجود آوردن چنین عقائد و استدلالهایی شده است پس نتیجه که گرفته می‌شود این است که زمان دخل در برطرف کردن بعضی از ابهامات دارد که وهله‌ی اول به نظر و ذهن بعید می‌رسد ولی به مرور زمان آن ابهامات برطرف می‌شود بنابراین چیزی که از ادله‌ی اخباری‌ها و عقائد آن‌ها بدست می‌آید این است که عقائید و ادله‌ی آن‌ها مبتنی بر ابهاماتی است که در ذهن آن‌ها وجود داشته ولی زمانی که این ابهامات به مرور زمان بوسیله ادله‌ی اصولی‌ها از بین رفت دیگر جایی برای ادله و عقائد آن‌ها نمی‌ماند که روی آن بحث کنیم. پس نتیجه کلی که از مبحث حجیت ظواهر کتاب گرفته می‌شود این است که ظاهر کتاب هم مثل ظواهر دیگر حجّت است و ادله اصولیها به ظاهر و نص قرآن نزدیک‌تر است تا به ادله اخباری‌ها و به همین دلیل نظر ما هم نظر اصولی‌ها است و بیش از این کلام را طولانی نمی‌کنم و از خداوند منان می‌خواهیم که توفیق تحقیق‌های دیگر را بر ما عطا بکند.

پی نوشت ها :
 

1. لسان العرب، لد 3، ص 53.
2. اصول فقه، ص 370، بنا به نقل از مجمع البحرین، ص 155.
3. اصول فقه، ص 370؛ حاشیه ملا عبد الله، ص 37
4. اصول فقه، ص 370.
5. الموجز اصلی جلد 2، ص 39، المحصول ص 146.
6. اخباری و اصولی چه می‌گویند، ص 37.
7. آشنایی با علوم اسلامی (اصول، فقه)، ص 33.
8. آشنایی با علوم اسلامی (اصول، فقه) ص 21.
9. مدخل علم فقه، ص 323.
10. اخباری و اصولی چه می‌گویند، ص 37.
11. آشنایی با علوم اسلامی (اصول، فقه) ص 21.
12. محمد بن عبدالنبی نیشابوری معروف به میرزا محمد اخباری (مقتول 1232 ه. ق) عالم و فاضل، دانا و باهوش و صاحب تالیفات بسیار بود ولی در برابر مجتهدان بسیار جسور و هتاک و فحاش بود صفات بد اخلاقی بر او غلبه کرد و سرانجام به دست مردم کشته شد؛ و عاقبت به خیر نگشت.
13. مدخل علم فقه، ص 343، اخباری اصولی چه می‌گویند، ص 37.
14. آشنایی با علوم اسلامی، (اصول، فقه)، 27.
15. انوارالاصول جلد 2، ص 298، اصول فقه، ص 494، بحوث فی علم الاصول جلد 4، ص 250، تهذیب الاصول جلد 2، ص 163، مصباح الاصول جلد 2، ص 117، نهایه الافکار جلد 3، ص 90.
16. الانوار الاصول، جلد 2، ص 298.
17. انوارالاصول، جلد 2، ص 298.
18. المحصول، ص 147.
19. ابزار الاصول، جلد 2، ص 298، المحصول، ص 152، فرائدالاصول، جلد 1، ص 145.
20. نهج البلاغه، خطبه 176
21. انوار الاصول، جلد 2، ص 299.
22. وسائل الشیعه، ج 27، باب 9 از ابئاب صفات قاضی، حدیث 10
23. انوارالاصول، جلد 2، ص 299، بحوث فی علم الاصول جلد 4، ص 259، فرائد الاصول جلد 1، ص 145، مصباح الاصول جلد ص 124.
24. وسائل الشیعه، ج 27، باب 9 از ابواب صفات قاضی، حدیث 19 و 21 و 25 . انوارالاصول، جلد 2، ص 299. نهایه الافکار جلد 3، ص 92، مصباح الاصول، جلد 2، ص 124.
25. وسائل الشیعه، ج 12، باب 6 از ابواب خیار. انوارالاصول، جلد 2، ص 299. نهایه الافکار، جلد 3، ص 92، فرائد الاصول جلد 1، ص 145، مصباح الاصول، لد 2، ص 124.
26. وسائل الشیعه، ج 8، باب 17 از صلاة مسافر، حدیث 4
27. انوارالاصول، جلد 2، ص 299. فرائد الاصول جلد 1، ص 147.
28. وسائل الشیعه، ج 1، باب 39 از ابواب وضو، حدیث 5
29. انوارالاصول، جلد 2، ص 300، نهایه الافکار، جلد 3، ص 92، بحوث فی علم الاصول جلد 4، ص 263.
30. وسائل الشیعه، ج 27، باب 9 از ابواب صفات قاضی، حدیث 22
31. انوارالاصول، جلد 2، ص 300، المحصول، ص 154.
32. وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از ابواب صفات قاضی، حدیث 82
33. انوارالاصول، جلد 2، ص 300.
34. وسائل الشیعه، ج 27،‌ باب 13 از ابواب صفات قاضی، حدیث 81
35. انوارالاصول، جلد 2، ص 300.
36. وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از صفات قاضی،‌ حدیث 28
37. همان، حدیث 37
38. همان، حدیث 66
39. قاموس المحیط، ص 1178
40. مفردات راغب، ص 636
41. لسان العرب، ج 11، ص 180
42. وسائل الشیعه، ج 27، باب 3 از ابواب صفات قاضی، حدیث 63
43. همان، حدیث 67
44. انوار الاصول، جلد 2، ص 302، فرائد الاصول جلد 1، ص 139، تهذیب الاصول جلد 2، ص 165، کفایه الاصول جلد 2، ص 292، المحصول، ص 154، بحوث فی علم الاصول جلد 4، ص 258، نهایه الافکار جلد 3، ص 92، مصباح الاصول جلد 2، ص 125.
45. وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از صفات قاضی، حدیث 62
46. همان، حدیث 53
47. همان، حدیث 7
48. انوار الاصول جلد 2، ص 304، کفایه الاصول جلد 2، ص 292، المحصول، ص 154، مصباح الاصول جلد 2، ص 124.
49. وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از ابواب صفات قاضی، حدیث 10
50. همان، حدیث 58
51. همان، حدیث 74
52. همان،‌ حدیث 51
53. انوارالاصول، جلد 2، ص 304، کفایه الاصول جلد 2، ص 291، المحصول، 153، مصباح الاصول جلد 2، ص 123.
54. وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از ابواب صفات قاضی، حدیث 25
55. همان، باب 6 از ابواب صفات قاضی، حدیث 27
56. انوار الاصول، جلد 2، ص 306، کفایه الاصول جلد 2، ص 291، المحصول، ص 151، مصباح الاصول جلد 2، ص 122 نهایه الافکارجلد، ص 91
57. انوارالاصول جلد 2 ص 307، نهایه الافکار جلد 3 ص 91، کفایه الاصول جلد 2 ص 292، فرائد الاصول جلد 1 ص 149، مصباح الاصول جلد 2 ص 123، المحصول ص 153، تهذیب الاصول جلد 2 ص 165
58. انوالاصول جلد 2 ص 308، تهذب الاصول جلد 2 ص 165، المحصول ص 155، مصباح الاصول جلد 2 ص 123، فرائد الاصول جلد 1 ص 158، نهایه الافکار جلد 3 ص 91

منابع و مآخذ ‎:
1. ابن منظور، لسان العرب، لبنان، بیروت، دارالاحیاء تراث العربی، جلد 3 .طبعهء 1408 ه. ق
2. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، قم: چاپ زیتون چاپ اول، 1384.
3. انصاری، شیخ مرتضی، فرائدالاصول، قم، خاتم الانبیاء، 1428 ه. ق، 1386 ه. ش
4. حر عاملی، محمد حسن، وسائل الشیعه، نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث ة الطبعة الاولی، جمادی الثانی 1409
5. خراسانی، شیخ محمد کاظم، کفایه الاصول جلد 2، قم، موسسه نشر اسلامی، 1386.
6. خمینی، آقا روح‌الله، تهذیب الاصول جلد 2، قم، موسسه اسماعیلیان، 1421 .
7. خوئی، سیدابوالقاسم، مصباح الاصول، قم، مکتبه داوری، جلد 2 طبعهء 1412 ه. ق
8. راغب اصفهانی، مفردات الراغب، ناشر طلیعة النّور، نوبت چاپ دوم، چاپخانه سلیمانزاده، 1427.
9. سبحانی، جعفر، المحصول، قم، موسسه امام صادق، 1372.
10. سبحانی، جعفر، الموجز فی اصول فقه، قم، منشورات اسلامی، ناشر مدیریت حوزه علمیه طبعهء 1418 ه. ق
11. عراقی، حاج آقا ضیاء، نهایه الافکار، قم، موسسه نشر اسلامی، 1375.
12. محمّد بن یعقوب السراج الفیروزآبادی، القاموس المحیط، الجزء الاوّل، صیرا، بیروت، لبنان، المکتبة العصیریه، الطبعة الاولی، 1430 ه – 2009 م
13. مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب، جلد 2، چاپ 1428 ق.
14. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی جلد سوم (اصول فقه، فقه) انتشارات صدرا، چاپ نوزدهم، 1377
15. ملا عبدالله، حاشه ملا عبدالله، تعلیقه سید مصطفی حسینی دشتی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، الطبعة الثانیه، آبان 1363
16. نکونام، شیخ علی، اصولی و اخباری چه می‌گویند، ظهور شفق، چاپ اول، 1380
17. هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، بحوث شافی فی علم الاصول، موسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، جلد 4 طبعهء 1426 ه. ق
18. مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب، چاپ 1428 ق، جلد 2
19. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی جلد سوم (اصول فقه، فقه) انتشارات صدرا، چاپ نوزدهم، 1377
20. ملا عبدالله، حاشه ملا عبدالله، تعلیقه سید مصطفی حسینی دشتی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، الطبعة الثانیه، آبان 1363
21. نکونام، شیخ علی، اصولی و اخباری چه می‌گویند، ظهور شفق، چاپ اول، بی تا
22. هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، بحوث شافی فی علم الاصول، موسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، جلد 4 طبعهء 1426 ه. ق

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان