چکیده
در این نوشتار، مفاهیم علم، نور و بصیرت در آیات قرآن بررسی شده و مراد از آنها در این کتاب تبیین گردیده است و سپس با مراجعه به روایات، معنای این مفاهیم اخذ گردیده است. از کنار هم نهادن قرآن و روایات، به چنین نتیجه ای دست خواهیم یافت که این مفاهیم، علاوه بر این که مفاهیمی نزدیک به هم هستند و معنای مشترکی میان آنها وجود دارد، همچنین این مفاهیم در روایات اهل بیت(ع) انعکاس یافته است.
کلید واژه ها: علم، نور، بصیرت، عقل، اخلاق، رابطه ی قرآن با حدیث.
درآمد
بخش زیادی از روایات تفسیری، روایاتی هستند که بدون اشاره به آیات قرآن، آن را تفسیر کرده اند. بر پایه ی روایتی از امام باقر(ع)(1) بسیاری روایات اهل بیت،- یا همه ی آنها- که به ظاهر تفسیری نیستند، ریشه ی قرآنی دارند. از این رو، یکی از اقدامات ارزشمند در زمینه ی قرآن پژوهی و حدیث پژوهی، پیوند دادن این گونه احادیث با قرآن است. از جمله دستاورد های مهم این اقدام، آن است که روایات مرسل و یا ضعیف السند، با تکیه بر آیات قرآن، تقویت و قابل استثنا خواهند شد.
در این نوشتار توضیح داده خواهد شد که از منظر قرآن، علم حقیقی، نورانیت درونی، بصیرت باطنی و حق بینی مفاهیمی نزدیک به هم دارند و این مفاهیم به روشنی در روایات اهل بیت، بدون اشاره به آیات قرآن، انعکاس یافته اند.
(قل هَل یَستَوی الَذینَ یَعلَمونَ وَالَذینَ لَا یَعلَمونَ إنَمَای؟َتَذَکَر أولو الأَلبَاب)؛(2)
بگو: آیا مردم دانا و نادان مساوی هستند؟ همانا خردمندان پند می گیرند.
آیه یاد شده زینت بخش بسیاری از مراکز علمی و فرهنگی است تا دانشپژوهان هر چه بیشتر به تحصیل و تحقیق تشویق شوند. این آیه و سایر آیات و نیز روایاتی که از اهل بیت در باره ارزش و اهمیت علم و نقش آن در زندگی انسان نقل شده، به خوبی، نشان میدهند که هیچ مکتبی، مانند اسلام، برای دانش و معرفت ارزش قایل نیست و هیچ دینی مانند این آیین، جامعه را از خطر جهل برحذر نداشته است؛ اما کمتر به این نکته مهم توجه می شود که از نظر اسلام کدام علم ارزش دارد و کدام عالم برتر از جاهل است؟ کدام علم، معیار ارزش انسان و اساس همه ارزش هاست؟ (3) کدام علم، دل را زنده میکند و راهنمای انسان است؟ (4) کدام علم، سودمندترین گنج، میراث انبیای الهی، شرط پذیرش عمل و موجب کمال ایمان است؟ (5) کدام علم، موجب علاقه مند شدن خداوند منان به انسان و احترام فرشتگان به او استغفار و همه موجودات برای او و هموار شدن راه بهشت برای اوست. (6) و در یک جمله، آن همه تأکید اسلام بر تعلیم و تعلم و آن همه فضایلی که در نصوص اسلامی برای دانش و دانشمند ذکر شده، مربوط به رشته خاصی از علوم است یا این که مطلق دانش از نظر اسلام ارزشمند و از همه فضایلی که به آن اشاره شده، برخوردار است؟ این مسأله، مسأله بسیار مهمی است که باید دغدغه همه پیروان اسلام باشد و برای پیدا کردن پاسخ صحیح آن لازم است آیات و روایات مرتبط با معرفتشناسی، به دقت، بررسی شوند.
مفهوم علم در قرآن و حدیث
بررسی دقیق و جامع موارد کاربرد کلمه علم و مشتقات آن در قرآن و حدیث نشان میدهد که در فرهنگ اسلام، علم بر دو مفهوم متضاد به کار رفته است: یکی، علم سودمند و دیگری، علم غیرسودمند و یاز زیانبار. مواردی که علم در مفهوم مفید و سودمند به کار رفته، مانند: شَهِدَ اللهُ أَنَهُ لاَ إِلهَ إلا هُوَ وَالمَلاَئِکَه یُ وَأُولُوا العِلمِ؛ (7)
خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهی میدهند که جز او معبودی نیست. وَیَرَى الَذِینَ أُوتُوا العِلمَ الَذِی أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِکَ هُوَ الحَقَ؛ (8)
آنان که دانش یافتهاند، میدانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است. همچنین:
إِنَمَا یَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ؛ (9)
از میان بندگان خدا، تنها دانایان از او بیم دارند.
و آن جا که علم در مفهوم غیرسودمند و یا زیانبار به کار رفته، مانند: وَأَضَلَهُ اللهُ عَلَى عِلمٍ؛ (10)
خدا را او را دانسته گمراه گردانید. و نیز:
وَمَا تَفَرَقُوا إلا مِن بَعدِ مَا جَاءَهُمُ العِلمُ؛ (11)
فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه را پیمودند. و نیز:
وَمَا اختَلَفَ الَذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ إلا مِن بَعدِ مَا جَاءَهُمُ العِلمُ؛ (12) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند، مگر پس از آن که دانش برای آنان حاصل آمد.
مقتضای تأمل در این دو دسته از آیات، این است که از نظر قرآن، علم دو نوع است: نخست، علمی که از ایمان به حقایق هستی و پذیرش حق و کردار شایسته جدا نیست؛ دوم، علمی که میتواند از ایمان و کردار نیک جدا باشد.
نوع اول، مطلقاً دارای ارزش است، ولی نوع دوم در صورتی ارزش دارد که همراه با ایمان و کردار شایسته همراه باشد.
معیار ارزش علم و عالم
بر پایه تحلیلی که ارائه شد، معیار ارزش علم و عالم از نگاه اسلام، نقش دانش در بهروزی و آسایش انسان است و سودمندترین علم، علمی است که آسایش و سعادت همیشگی آدمی را تأمین کند. بر این اساس، هر علمی، دارای ارزش و هر عالمی ارزشمند و بهتر از جاهل نیست، بلکه عالمی بهتر از جاهل است که علمش سودمند و سعادتآفرین باشد. تأمل در صدر و سیاق آیه مورد بحث مؤید این تحلیل است.
متن کامل آیه این است:
أَمَن هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَیلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحذَرُ الآخِرَه یَ وَیَرجُوا رَحمَه یَ رَبِهِ قُل هَل یَستَوِی الَذِینَ یَعلَمُونَ وَالَذِینَ لَا یَعلَمُونَ إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ (13)
آیا کسی که شب را [به عبادت خدا] به سجود و قیام پردازد و از [کیفر] آخرت ترسان و به رحمت الهی امیدوار است، [با آن که کفر میورزد یکسان است؟] بگو: آیا آنان که میدانند با آنان که نمیدانند، یکساناند؟! همانا خردمندان پند میگیرند.
در این آیه، خداوند متعال ابتدا این سؤال را مطرح می فرماید که آیا شب زندهداری که در دل شب بستر استراحت و خواب ناز را رها میکند و در محضر حضرت حق ـ جل و علا ـ به عبادت و راز و نیاز با خالق هستی میپردازد، با خدا نشناسانِ ناسپاس ـ که شب را به غفلت میگذرانند ـ یکساناند؟
و در ادامه این پرسش، برای روشن شدن بهتر پاسخ، سؤال دیگری را معادلِ آن که پاسخش برای همگان، بسیار بدیهی و روشن است، طرح مینماید، و می فرماید: «آیا مردم دانا و مردم نادان مساوی هستند؟»
تشبیه مؤمنِ شب زندهدار به عالم، و کافرِ غافل به جاهل، بیانگر این معناست که مقصود از علم در این آیه، مطلق علم نیست، بلکه این علم جهان علمی است که در آیه دیگر همراه با خشیت از خداست:
إِنَمَا یَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ؛ (14)
همانا خشیت از خدا ویژه دانشمندان از بندگان اوست.
بنابراین، از نظر قرآن علمی ارزش دارد که عامل تأمین سعادت همیشگی انسان باشد و برتری عالمی بر جاهل، انکارناپذیر است که علمش موجب ترس او از عدل الهی و کیفر اخروی گردد.
عالم و جاهل از منظر قرآن
در آیاتی دیگر، تعبیر های مشابهی دیده می شود که بر پایه روش تفسیر قرآن به قرآن میتوانند مقصود از عالم و جاهل را در آیه مورد بحث، بیش از پیش، روشن کنند:
1. زندهای در نور، مردهای در ظلمت
از نگاه قرآن، عالم همچون زندهای است که در روشنایی حرکت میکند و جاهل مردهای است که در ظلمت قرار دارد:
أوَمَن کَانَ مَیتاً فَأَحیَینَاهُ وَجَعَلنَا لَهُ نُوراً یَمشِی بِهِ فِی النَاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنهَا؛ (15)
آیا کسی که مردهدل بود، و زندهاش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنی نیست.
این آیه دو دسته از انسانها را مورد مقایسه قرار میدهد:
دسته اول، انسان هایی که با عنایت الهی از مرگ معنوی رهایی یافته و از حیات انسانی برخوردارند. از نگاه قرآن چنین انسان هایی از نور بصیرت برخوردارند و در جامعه در پرتو این نور حرکت میکنند.
دسته دوم، انسان هایی که در مرگ معنوی به سر میبرند و از حیات انسانی بهرهای ندارند. چنین افرادی همواره در ظلمت روانی قرار دارند و در مسیر زندگی همانند کسی که در تاریکی طی طریق میکند، هیچ گاه نمیتوانند به مقصد انسانیت راه یابند.
نوری که همراه با حیات معنوی است، همان نور علم حقیقی است که در پرتو آن راه صحیح زندگی و رسیدن به سعادت و خوشبختی همیشگی را مییابد و در پرتو آن برای رسیدن به مقصد اعلای انسانیت برنامهریزی میکند؛ اما کسی که از این نور بیبهره است، همواره در ظلمت و تاریکی جهل باقی خواهد ماند و راه به مقصد انسانیت نخواهد برد.
بنابراین، آیه یاد شده تعبیر دیگری از آیه «هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون» است.
نور علم و معرفت از منظر احادیث
با عنایت به آنچه در تبیین حقیقت علم و نورانیت این حقیقت از نگاه قرآن گذشت، به روشنی میتوانیم شماری از روایات اهل بیت (علیهم السلام) را در تفسیر حقیقت علم، در آیات یاد شده ریشهیابی کنیم و بدین سان، برای پذیرفتن مضمون آنها نیاز به ارزیابی سند نداشته باشیم؛ مانند آنچه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) روایت شده که فرمود: العلم نور و ضیاء یقذفه الله فی قلوب اولیاءه؛ (16)
دانش پرتوی است که خدا در دل دوستانش میاندازد.
و نیز آنچه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که می فرماید:
لیس العلم بکثره ی التعلم، انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه، فاذا أردت العلم فاطلب اولاً فی نفسک حقیقه ی العبودیه ی، واطلب العلم باستعماله، واستفهم الله یفهمک؛(17)
دانش به فراوانی آموختن نیست؛ بلکه نوری است که در دل آن که خدا هدایتش را بخواهد، میتابد. پس هر گاه در پی دانش بودی، ابتدا جوهره بندگی را در جانت بجوی و با به کار بستن دانش آن را به دست آور و فهم را از خدا بطلب تا به تو بفهماند.
و نیز آن از امام علی (علیه السلام) در توصیف حجت های الهی نقل شده که می فرماید: هَجَمَ بهمُ العِلمُ عَلی حَقائِق الإیمان، فَاستَلانوا روحَ الیقین، فأنِسوا بمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ المُترَفونَ، صَحِبُوا الدُنیا بأبدانِ أرواحُها مُعَلَقه ی الأعلی. اُولئکَ خُلفاءُ اللهِ فی أرضِهِ، وحُجَجُهُ عَلی عِبادِهِ... هاهِ هاهِ شَوقاً إلی رُؤیتِهِم؛ (18)
دانش، آنان را به حقایق ایمان رسانده است. پس با روح یقین در آمیختهاند و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند، انس یافتهاند و آنچه را راحتطلبان دشوار یافتهاند، به آسانی گرفتهاند و با پیکر های خود، همدم دنیایند؛ ولی جان هایشان به جهان برتر آویخته است. آناناند جانشینان خدا در زمینش و حجت های او بر بندگانش و منادیان دینش. وه، چه مشتاق دیدار آن هایم!
این سخن اشاره به این واقعیت است که انسان هنگامی که به بالاترین مراتب نور علم دست یافت، شایستگی خلافت الهی و امامت انسان های دیگر را پیدا میکنند.
فلسفه بعثت
از منظر قرآن، فلسفه بعثت انبیای الهی پدید آوردن نور علم و معرفت در جان اهل ایمان است:
اللهُ وَلِیُ الَذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ إِلَى النُورِ؛ (19)
خدا ولی و سرپرست اهل ایمان است. آنها را از تاریکیها (ی جهل) به سوی نور (علم) بیرون می برد. خداوند متعال در باره فلسفه بعثت موسی (علیه السلام) می فرماید:
وَلَقَد أَرسَلنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَن أَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُلُمَاتِ إِلَى النُورِ؛ (20)
و در حقیقت، موسی را با آیا خود فرستادیم [و به او فرمودیم:] که قوم خود را از تاریکیها(ی جهل) به سوی نور [علم] بیرون آر.
همچنین در باره فلسفه فرو فرستادن قرآن می فرماید:
کِتَابٌ أَنزَلنَاهُ إِلَیکَ لِتُخرِجَ النَاسَ مِنَ الظُلُمَاتِ إِلَى النُورِ؛ (21)
[این قرآن] کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها [ی جهل] به سوی روشنایی [علم] درآوری.
این آیات، به روشنی، نشان میدهند که فلسفه بعثت همه انبیا نجات دادن انسان از ظلمت خطر تا کمترین جهالتها و آراستن جان به نور سودمندترین و سازندهترین علوم و معارف است.
2. بینایی در نور، کوری در ظلمت
قرآن کریم در بیانی دیگر، جاهل را همانند کوری در ظلمت و عالم را بینایی در نور معرفی فرموده است:
وَمَا یَستَوِی الأَعمَى وَالبَصِیرُ * وَلاَ الظُلُمَاتُ وَلاَ النُورُ * وَلاَ الظِلُ وَلاَ الحَرُورُ * وَمَا یَستَوِی الأَحیَاءُ وَلاَ الأَموَاتُ إِنَ اللهَ یُسمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبُورِ؛ (22)
و نابینا و بینا یکسان نیستند؛ و نه تیرگیها و روشنایی، و نه سایه و گرمای آفتاب. و زندگان و مردگان یکسان نیستند. خداست که هر که را بخواهد شنوا میگرداند و تو کسانی را که در گور هایند نمیتوانی شنوا سازی.
این آیه دومین تعبیر از مقایسه عالم حقیقی و جاهل است. در این آیه، انسان جاهل به کوری تشبیه شده که در تاریکی حرکت میکند و انسان عالم به بینایی تشبیه گردیده که در روشنایی طی طریق مینماید و در نتیجه، شخص بینا به سایه آرامبخش ایمان و عمل صالح دست مییابد، ولی کسی که کور است و در ظلمت میرود، راه به مقصد انسانیت نمی برد و در گرمای سوزان آتش کفر و کردار ناشایسته، دچار مرگ معنوی می شود، و در اینجاست که سخن پیامبران الهی در او کمترین اثری نخواهد داشت و بدین سان، سخنان روشن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) برای آنها قابل فهم نیست:
قُل لا أَقُولُ لَکُم عِندِی خَزَائِنُ اللهِ وَلاَ أَعلَمُ الغَیبَ وَلاَ أَقُولُ لَکُم إِنِی مَلَکٌ إِن أَتَبِعُ إلا مَایُوحَى إِلَیَ قُل هَل یَستَوِی الأَعمَى وَالبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَرُونَ؛ (23)
بگو: به شما نمیگویم که گنجینه های خدا نزد من است (و هر چه شما بخواهید توان انجام آن را دارم) و من (جز آنچه خدا به من بیاموزد) از غیب آگاه نیستم، و به شما نمیگویم من فرشتهام، تنها از آنچه به من وحی می شود، پیروی میکنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکساناند، آیا فکر نمیکنید؟!
این سخن بدین معناست که اگر انسان از بصیرت و قدرت فکر کردن و اندیشیدن برخوردار باشد، به آسانی میتواند صداقت و حقانیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) را درک کند و به علم حقیقی ـ که موجب سعادت و خوشبختی اوست ـ دست یابد؛ اما انسان های کور باطن و جاهل ـ که از نعمت تفکر بیبهرهاند ـ راهی برای دستیابی به علم حقیقی و یافتن راه کامیابی ندارند.
3. بینای حق و نابینا
عالم حقیقی کسی است که حق را میبیند در مقابل جاهل که از دیده حقبین محروم است:
أَفَمَن یَعلَمُ أَنَمَا أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِکَ الحَقُ کَمَن هُوَ أَعمَى إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ (24)
آیا کسی که میداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست. تنها خردمنداناند که عبرت میگیرند.
این آیه، سومین تعبیر از مقایسه عالم حقیقی و جاهل است. از این تعبیر استفاده می شود که عالم حقیقی از نگاه قرآن کسی است که از دیده حقبین برخوردار است و حقانیت آنچه را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده میبیند. چنین شخصی با کسی که دیده باطنی او کور است و قادر به دیدن حقانیت اسلام است قابل مقایسه نیست.
4. بینای شنوا، نابینای ناشنوا
عالمِ حقیقی از بینایی و شنوایی باطنی برخوردار است، ولی جاهل از شنوایی و بینایی درونی، بهرهای ندارد:
مَثَلُ الفَرِیقَینِ کَالأَعمَى وَالأَصَمِ وَالبَصیرِ وَالسَمِیعِ هَل یَستَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَرُونَ؛ (25)
مَثل آن دو گروه [مؤمنان و کافر] مَثَل نابینا و ناشنوا و بینا و شنواست، آیا مَثَل آنها همسان است، آیا پند نمیگیرید؟!
این آیه، چهارمین بیان قرآن کریم از عالم حقیقی و جاهل است.
از منظر این آیه، کسانی که از بینایی و شنوایی درونی برخوردارند، به علم حقیقی و سازنده ـ که متضمن حقانیت اسلام است ـ دست مییابند، و لذا به آنچه این آیین آسمانی بدان دعوت میکند، ایمان میآورند و اخلاق رفتار خود را با آن منطبق میسازند، ولی اشخاصی که از بینایی و شنوایی درونی محروماند، قادر به تشخیص حقانیت اسلام و ایمان به آن نیستند. از این رو، دعوت پیامبران الهی را نمیپذیرند.
5. مؤمنِ خوشرفتار، کافر بدرفتار
عالمِ حقیقی کسی است که به حقایقی که اسلام انسان را بدان دعوت میکند، ایمان دارد و نیکی میکند و در مقابل، جاهل بیایمان و بدکردار است:
وَمَا یَستَوِی الأَعمَى وَالبَصِیرُ وَالَذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَالِحَاتِ وَلَا المُسِی ءُ قَلِیلاً مَا تَتَذَکَرُونَ؛ (26)
نابینا و بینا مساوی نیستند و [همچنین] آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند نیز با مردم بدکردار مساوی نیستند، چه کم متذکر میشوید!
این آیه، پنجمین بیان قرآن در مقایسه عالم حقیقی و جاهل است. بر اساس آن، عالم حقیقی کسی است که بصیرت و بینشی دارد که حقایق نورانی اسلام را میبیند و به آن ایمان میآورد و به مقتضای آن، کار های شایسته انجام میدهد. چنین شخصی را به هیچ وجه نمیتوان با کسی که دیده بصیرت او کور است و از ایمان و عمل صالح برخوردار نیست، مقایسه کرد.
جمعبندی ویژگی های عالم و جاهل
حاصل جمعبندی آیاتی که به آنها اشاره شد، این است که از نظر قرآن هر علمی باارزش، و هر عالمی بهتر از جاهل نیست، بلکه نشانه علم سودمند و عالم ارزشمند، حیاتِ معنوی، نورانیتِ جان، حقبینی، حقباوری، خداترسی، شبزنده داری به عبادت و نیکوکاری است. و علامت جهل و جاهل، مرگ معنوی، تاریکی جان، ندیدن حق، باور نداشتنِ حقیقت، بیپروایی از خدا و تبهکاری است.
ارزش نبودن مطلق عام
آنچه اسلام در چهارده قرن قبل درباره ارزش نبودن مطلق علم و معرفت ارائه کرده، امروز بیش از هر وقت دیگر برای جهانیان قابل فهم است. امروز، علم به صورت یک ابزار خطرناک در جهت انحطاط و سقوط انسانیت به کار گرفته می شود.
با اندکی تأمل، به سادگی میتوان دریافت که در جهان امروز، علم، چه آفاتی را بر جامعه بشر تحمیل کرده و شمشیر دانش در کف قدرت های بزرگ جهان چه به روز انسان آورده است، و دزد هایی که برای غارت ماده و معنای انسان از چراغ دانش بهره میگیرند، چگونه با قساوت و سنگدلی به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمیکنند!
به گفته «بِرِشت»:
انسان امروز از علم بیزار است؛ زیرا علم بود که فاشیسم را به وجود آورد و به بشریت تحمیل کرده و علم بود که برای نخستین بار، مسأله گرسنگی را در سطحی به این وسعت ـ که از هر سه تن، دو تن در جهان گرسنهاند ـ ایجاد کرد.(27)
علمِ خطرناکتر از جهل!
و بدین سان، علم، همانند جهل، زیانبار، بلکه خطرناکتر از جهل میگردد و شایستگی نام علم را از دست میدهد.
آیا فنون دزدی، قتل، فساد و گرسنگی را میتوان علم نامید، و آیا علمی جامعه را به فساد و تباهی میکشد، نور است و راهنما؟! با عنایت به این تحلیل، میتوان به عمق سخنی که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) نقل شده، رسیده که فرمود:
إنَ من العلم جهلاً؛ (28)
برخی از دانشها نادانی است.
در نگاه ابتدایی، این سخن، ابهامآمیز و شاید نقیضگویی است که چگونه برخی از علوم، شایستگی نام جهل دارند، اما با اندکی تأمل روشن می شود که سخنی نغز و پرمغز است؛ زیرا هنگامی که دانش برای انسان سودی نداشته باشد، تفاوتی با جهل ندارد؛ چنان که در روایتی از امیر سخن امام علی (علیه السلام) آمده است:
لا تجعلوا علمکم جهلاً؛ (29) دانش خود را به نادانی تبدیل نکنید.
یعنی کاری نکنید که علم شا با جهل مساوی شود و نتوانید از آن بهرهمند شوید. بلکه گاه، علم از جهل زیانبارتر و خطرناکتر میگردد، و موجب هلاکت عالم می شود. در روایتی از امام علی آمده است:
رب عالم قتله جهله، و علمه معه لا ینفعه؛ (30)
چه بسا عالم که جهل او موجب هلاکتش شده و علم همراه او برایش سودمند نیست!
آری! سرنوشت تأسفبار عالمی که از جهل هلاک می شود، همانند کسی که در کنار چشمه آب از تشنگی میمیرد، بسیار شگفتانگیز است!
عمار یاسر میگوید:
زمانی پیغمبر اسلام مرا برای تبلیغ به سوی قبیلهای از قیس فرستاد تا مسائل اسلامی را برای آنها بگویم. در آن جا با مردمی رو به رو شدم چونان شتر وحشی که به هیچ وجه درک نمیکردند من چه میگویم. تنها مینگریستند ببیند کجا گوسفند یا شتری هست؟ و در اندیشه گوسفندان و شتران خود و دیگران بودند و اصلاً به سخن حق گوش فرا نمیدادند که خدا و پیغمبر دینی هست و ارزش های اعتقادی، اخلاقی و عملی وجود دارد، این سخنان را نمیفهمیدند.
وقتی نزد پیغمبر بازگشتم و کارم را گزارش دادم، پیغمبر فرمود: ای عمار، چه کردی؟ پس داستان آن قوم را برای آن حضرت نقل نمودم و او را از غفلتی که داشتند، باخبر ساختم. حضرت در پاسخ فرمود:
«یا عَمارُ! إلا اُخبِرُکَ بِقَومٍ أَعجَبَ مِنهُم؟ قَومٌ عَلِمُوا ما جَهِلوا ثُمَ اشتَهَوا کَشَهوَتِهِم»؛ (31)
ای عمار، آیا به گروهی شگفتتر از آنان تو را خبر ندهم؟ گروهی که آنچه را آنها نمیدانند، میدانند، ولی همچو آنان به امیال نفسانی روی میآورند.
یعنی اگر آنها جز گوسفند و گاو چیزی را درک نمیکنند، بدان جهت است که استعداد فهم آن را ندارند و شرایط اجتماعی و سیاسی به آنان اجازه نداده که در پی این علوم بروند، پس حال آنان خیلی تعجبآور نیست. شگفتانگیزتر، ماجرای کسانی است که عالماند و به علمشان عمل نمیکنند و در نتیجه عمل نکردن به آنچه میدانند، هلاک میگردند.
سعد بن ابی وقاص نیز از جانب پیامبر اسلام به ناحیه دیگر و نزد قوم دیگری گسیل شد که به خاطر شرایط ویژهای که در شبه جزیره عربستان حاکم بود، آنان نیز در مسائل دینی بسیار عقب افتاده بودند. سعد پس از بازگشت، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گزارش داد:
أَتَیتُکَ مِن قَومٍ هُم وَأَنعامُهُم سَواءٌ؛
از جانب گروهی به سوی تو آمدم که با ستورانشان همسان بودند.
یعنی آنان نیز مانند چهارپایانشان سخنان مرا نمیفهمیدند. حضرت از این فرصت جهت موعظه استفاده کرد و فرمود:
یا سَعدُ! إلا اُخبِرُکَ بِأَعجَبَ مِن ذلِکَ؟ قَومٌ عِلموا مَا جَهِلَ هؤُلاءِ ثُمَ جَهِلُوا کَجَهلِهِم؛ (32)
ای سعد، آیا به چیزی شگفتانگیزتر از این تو را خبر ندهم؟ گروهی که آنچه را اینان دانستند، دانستند، سپس مانند اینان نادان شدند.
جاهل اگر جاهلانه عمل کند، تعجبآور نیست؛ عالم اگر جاهلانه عمل کند و علم وی در عملش اثر نگذارد و از دانش خویش بهره نبرد، شگفتآور است؛ زیرا شخص خردمندی که ابزار علم را داراست، اگر به هنگام نیاز از این ابزار بهره نبرد، کار نابخردانهای مرتکب شده است و ا نجام کار نابخردانه از خردمند شگفتانگیزتر است.
پی نوشت ها :
1. عن أبی الجارود قال: قال ابوجعفر(ع): اذا حدثتکم بشیءٍ، فاسئولنی من کتاب الله، ثم قال فی قعض حدیثه: إن رسول الله(ص) نهی عن القیل و القال، و فساد المال، وکثره السؤال، فقیل له یا ابن رسول الله: أین هذا من کتاب الله؟ قال: إن الله- عزوجل- یقول: «لا خیر فی کثر من نجواهم إلا من أمر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس»، و قال: «لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاماً» و قال: «لا تسألوا عن أشیاء إن تبدلکم تسؤکم» (الکافی، ج1، ص60).
2. سوره زمر، آیة 9.
3. دانش نامة عقید اسلامی: ج2، ص269، فصل دوم: فضیلت دانش.
4. همان.
5. همان.
6. همان، ج3، ص55، بهره های جستجوی دانش.
7. سوره آل عمران، آیة 18 .
8. سوره سبد، آیة 6 .
9. سوره فاطر، آیة 28 .
10. سوره جاثیه، آیة 23 .
11. سوره شوری، آیة 14 .
12. سوره آل عمران، آیة 19 .
13. سوره زمر، آیة 9 .
14. سوره فاطر، آیة 28 .
15. سوره انعام، آیة 122 .
16. قره العیون، ص 438؛ دانش نامة عقاید اسلامی، ج2، ص262، ح1282 .
17. بحارالأنوار، ج1، ص225، ح17 .
18. نهج البلاغه، حکمت 147 .
19. سوره بقره، آیة 257 .
20. سوره ابراهیم، آیة 5 .
21. سوره ابراهیم، آیة 1 .
22. سوره فاطر، آیة 19-22 .
23. سوره انعام، آیة 50 .
24. سوره رعد، آیة 19 .
25. سوره هود، آیة 24 .
26. سوره غافر، آیة 58 .
27. تاریخ و شناخت ادیان، ص 34 .
28. بحارالأنوار، ج9، ص218، ح39 .
29. نهج البلاغه، حکمت 274 .
30. همان، حکمت 107 .
31. کنز العمال: ج10، ص211؛ میزان الحکمه: ج3، ص2090، باب 2530 .
32. بحارالأنوار، ج1، ص218، ح39 .
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57