رازهای آزمایش الهی
«وَ لَوْ اَرَادَ اللهُ اَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْابْصَارَ ضِیَاؤُهٌ
وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَاْخُذُ الاَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْاَعْنَاقُ خَاضِعَهً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیِه عَلَی الْمَلائِکَهِ،»
و اگر خدای سبحان اراده می فرمود که آدم را از نوری بیافریند که تلالؤ آن چشمها را خیره سازد، و زیبایی آن بر خردها چیره گردد، و شمیم آن، نفسها را معطّر گرداند، می توانست و اگر چنین می کرد، همه با فروتنی گردن می نهادند؛ و این آزمون برای فرشتگان آسان می شد.
«ولکنّ الله- سبحانه- یبتلی خلقه ببعض ما یجهلون اصله تمییزاً بالاختیار لهم، و نفیاً للاستکبار عنهم، و ابعاداً للخیلاء منهم.»
اماّ خداوند- منزّه باد نام وی- بندگان خود را با برخی امور که ریشة آنها را نمی دانند، می آزماید، تا آنان را از هم متمایز سازد و استکبار را از جانشان بزداید و خودپسندی را از آنان دور نماید.
امتحان و آزمایش الهی یک امر جدّی و اساسی است و قهراً باید در شرایط سخت و سازنده باشد تا افراد، ساخته و پرداخته شوند و «صیرورت» و «تحوّل» انسان شکل گیرد. عبور از سختیها و نشیب و فرازها، برای ایجاد قدرت و کمال است و هرچه سختیها بیشتر باشد، رشد و بالندگی بیشتر خواهد بود؛ همان طور که رسیدن به اوج قدرت جسمی و ایجاد عظلات ستبر و پیچیده، نتیجة تحمّل فشارها و مداومت بر حرکتهای تند و پی در پی ورزشی است. اگر انسان سختیها و فشارها را با جان نخرد و مقاومت و پایداری نکند، به آن اوج نخواهد رسید؛ امّا اگر چنین کند، شکوفه های رشد و کمال باز شده و «کمیّت» ابزار به «کیفیت» نیرو تبدیل می گردد.
بنابراین اگر آفرینش آدم از خاک تیره نبود، بلکه از نور بود، آن هم نوری که چشمها را خیره می کرد، به گونه ای که هیچ کس خود را همپا و همتای آن نمی دید، دیگر بهانه ای نبود که فرشتگان بگویند موجود خاکی در زمین فساد و خونریزی به راه می اندازد، و هرگز ابلیس در برابر او نمی گفت من از او بهترم، زیرا او از خاک و من از آتشم، و قهراً پذیرش سجده بر آدم راحت تر و بهتر صورت می گرفت.
و نیز اگر حقیقت آفرینش آدم و هدف از آن را می دانستند، که او برای مقام خلافه اللهی شایستگی دارد و هرچه رشد و کمال و عمران و آبادی است، در پرتو وجود او شکل خواهد گرفت و آنچه به حدّ اعلای کمال می رسد، از او نشات می گیرد، هرگز در مقابل او نمی ایستادند و حالت تسلیم و انقیاد به خود می گرفتند.
بدیهی است در چنین شرایطی، دیگر امتحان و آزمایش مفهومی نداشت و همه امر خدا را اجرا می کردند؛ مانند اینکه سفرة رنگینی با انواع غذاها و نوشیدنیهای خوش طعم و لذیذ از مال حلال در اطاقی گسترده باشد و آنگاه به عدّه ای گرسنه بگویند از این غذاهای حلال بخورید، ولی از غذاهای حرامی که پست تر از اینهاست و در اطاق دیگر است، نخورید!! بدیهی است که اگر کسی در این شرایط از غذاهای حرام نخورد و از غذاهای حلال استفاده کند، دلیل بر ایمان و تقوای او نیست.
بنابراین باید گفت نظام آفرینش که برای کمال انسان و سایر موجودات است، یک مجموعة تشریفاتی و بزمی نیست؛ بلکه این نظام مبتنی بر حقایقی است که انسان در آن نقش اصلی را داراست و باید یک فعل و انفعال مهم در وجود او ایجاد شود، و این همان آزمایش الهی است که گوهر وجود انسان را ظاهر می گرداند و می پروراند. امّا آزمایش الهی در صورتی تحقّق می یابد که «ابزار امتحان»، اموری جدّی و تا حدودی مبهم باشند؛ یعنی شرایطی به وجود آید که از نظر روحی و برای تصمیم گیری، نیاز به یک جهاد بزرگ معنوی در باطن انسان به وجود آید، تا عقل بر شهوات غالب گردد و حالت تسلیم در برابر خداوند زنده شود و سپس انتخاب صورت گیرد؛ انتخابی مقدّس که عملکرد آن، حکایت از جهادی درونی کند.امام- علیه السّلام- دربارة این ابهام که راز بزرگ آزمایش الهی است، می فرماید:
خداوند بندگانش را به اموری می آزماید که حقیقتش را نمی دانند، و این مهم است؛ زیرا در این موقعیت که نمی دانند و از فلسفة فرمان الهی بی خبرند، زمینة شک و تردید فراهم می آید؛ پس باید فکر کند و حق را از باطل تمیز دهند و شایبه هایی را که اطاعت از خداوند زیر سؤال می برد، به کمک عقل از خود بزدایند و سرانجام تصمیم قاطع بگیرند که در هر شرایطی باید از فرمان الهی پیروی کرده و آن را بر هر چیز مقدّم بدارند.
«و لکنّ الله سبحانه یبتلی خلقه ببعض ما یجهلون اصله»: امتحان مخلوقات، به اموری است که از حقیقت آنها بی خبرند. یعنی فرشتگان از اسرار آفرینش آدم که او صلاحیت خلیفه اللهی را دارد، بی خبر بودند و نمی دانستند که آبادانی زمین و رشد و تربیت بشر در صراط تکامل و ... توسّط او انجام خواهد شد، و واضح است که مکلّف نمودنِ شخص به کاری که از اسرار آن آگاه است و فلسفة آن را می داند، راحت تر و امکان پذیرش آن بیشتر است و همگانی تر خواهد بود. پس اگر خداوند آدم را از نوری می آفریند که همسان، یا برتر از نور آنان بود، آن را می شناختند و راز آفریدنش را می دانستند؛ بنابراین تکلیف به سجده بر آدم برای آنان مشکل نبود و بدون دردسر می پذیرفتند و در نتیجه امتحان و آزمایش مفهومی پیدا نمی کرد.
در زمان خود امام - علیه السّلام- هم امتحان مردم در چنین شرایطی شکل گرفت. مثلاً در جنگ صفّین، امام (ع) فرمان حمله به لشگر معاویه را صادر می کند؛ ولی معاویه زمینة شکّ و تردید بین یاران حضرت را فراهم می سازد. قرآن بر سر نیزه کردن لشکر معاویه و اظهار پیروی از قرآن از یک سو، و فرمان جهاد از سوی امام، هر دو برای افراد شبهه انگیز بود و همین جا شرایط امتحان تحققّ یافت تا مؤمن از کافر تمیز داده شود.
«فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذ اَحبط عمله الطویل، و جهده الجهید- و قد کان عبدالله ستّه الآف سنه لا یدری امن سنی الدّنیا ام سنی الآخره- عن کبر ساعه واحده»
پس پند گیرید از آنچه خداوند با ابلیس کرد، آنگاه که اعمال طولانی و تلاشهای مداوم او را تنها به خاطر یک لحظه خودبزرگ بینی و تکبّر، بیهوده ساخت، در حالی که او شش هزار سال، خدا را پرستیده بود؛ آن هم معلوم نیست که از سالهای دنیاست یا آخرت).
دو نکته از این کلام استفاده می شود:
1- عبرت از ابتلاء ابلیس
2- هشدار از سوء عاقبت
1- ابتلاء و امتحان الهی منحصر به ابلیس نیست؛ بلکه همگان و به ویژه انسانها، در معرض آزمایشند. بنابراین سرگذشت و سرنوشت او باید برای همه مایة عبرت باشد. کلمة «فاعتبروا»، دستور صریح امام به عبرت گیری از وقایع تاریخی و پرهیز از وقت گذرانی و وقت کشی است، و این درس بزرگی است که در این خطبه، 15 بار با عبارات مختلف تکرار شده است:
1- انظروا (4 بار)
2- فاعتبروا (3 بار)
3- فاحذروا (3 بار)
4- الحذر
5- فاتّقوا
6- اتّعظوا
7- استعیذوا
8- الله الله
9- تدبّروا
هیچ کس نباید به عبادت و ایمان خویش مغرور شود؛ بلکه انسان باید همواره بین «خوف» و «رجاء» باشد؛ زیرا چه بسا افرادی سالهای متمادی اهل عبادت و دارای ظاهری با تقوا بودند، ولی در نشیب و فراز زندگی و در برابر نجوای شیطان و هوای نفس، موقعیت خود را از دست داده و از حوزة دین و تقوی خارج شدند، و نمونة بارز آن، ابلیس است که شش هزار سال سابقة عبادت داشت، امّا هنگام آزمایش الهی سقوط کرد و عباداتش باطل شد.
یکی از روشهای اثرگذار و جالب در هدایت و سعادت مردم، ایجاد زمینه و آمادگی است تا آنها درِ قلب خود را باز کرده و پذیرای رهنمودها شوند و در مسیر تقوا و ایمان قرار گیرند. بنابراین اگر مردم از نزدیک با سرگذشت کسانی که از راه حق منحرف شده اند آشنا گردند و سرانجام گناه و مخالفت با خدا را ببینند، حق را بهتر و سریع تر می پذیرند.
امام- علیه السّلام- در آغاز، سرگذشت ابلیس را با توجّه به محورها و لغزشگاههای تکان دهندة او بیان می کند و سپس از این فضاسازی مناسب استفاده کرده و با آن جملة هشدار دهندة «فاعتبروا» همة مخاطبان را از سقوط در چنین لغزشگاههایی بر حذر می دارد. همان طور که قرآن کریم در آیات بسیاری سرنوشت قوم نوح و اقوام عاد و ثمود... را بیان کرده و سپس به عبرت و اعتبار پند می دهد: «انّ فی ذلک لآیهً لمن خاف عذاب الآخره...» (1)
2- هشدار از «سوء عاقبت» و «حبط عمل»
ابلیس شش هزار سال عبادت کرده بود؛ تازه معلوم نیست از سالهای دنیا باشد و یا از سالهای آخرت؛ در هر صورت، تمام عباداتش در اثر ترک سجدة بر آدم، که به فرمان خداوند بود، باطل شد و گرفتار «سوء عاقبت» گردید. و این سنّت الهی است هر کس از فرمان او سرپیچی کند، به بدفرجامی مبتلا شده و بی ایمان از این عالم رخت بر می بندد، مگر آنکه باز گردد و توبه کند:
«و کاَیِّن مِن قریهٍ عَتَتْ عن امر ربّها و رُسله فحاسبناها حساباً شدیداً و عذّبناها عذاباً نکراً، فذاقت وَ بال امرها و کان عاقبه امرها خسراً» (2)
و چه بسیار [مردم] شهرهایی که از امر خدا و رسولانش سر پیچیدند، ما هم آنها را به حساب سخت مؤاخذه کردیم و به عذاب بسیار شدید معذّب ساختیم، تا کیفر کردار خود دیدند و عاقبت کارشان زیانکاری گردید.
راستی انسان باید نگران عاقبت خویش بوده و در نگهداری دین کوشا باشد. به این حدیث از امیرالمؤمنین- علیه السّلام- توجّه کنید:
«الدّنیا کلّها جهل الّا مواضع العلم، و العلم کلّه حجّه الّا ما عمل به، و العمل کلّه ریاء الّا ما کان مخلصاً و الاخلاص علی خطر حتّی ینظر العبد بما یختم له.» (3)
دنیا در تاریکی جهل است، مگر آنجا که نور دانش روشن باشد، و علم، همه اش حجّت است، مگر آنچه بدان عمل شود؛ و آفت عمل، ریاکاری است، مگر آنکه خالصانه باشد، و اخلاص هم در خطر است، تا زمانی که بنده ببیند آخر و عاقبتش به چه چیز پایان می پذیرد.
در واقع باید بار ایمان و تقوا را سالم به منزل رساند و تا آخرین لحظة عمر مراقبت کرد که شیطان و هوای نفس به آن ضربه نزنند.
امام- علیه السّلام- در جمله ای دیگر به این نکته اشاره دارند: «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله» (4) سعادت و شقاوت، پس از عرضة بر خداوند [در روز رستاخیز] مشخّص می شود. یعنی خطر تا آخرین لحظه انسانها را تهدید می کند و پایداری و دینداری را هم تا آخرین لحظه می طلبد.
توضیح دربارة جملة «لا یدری امن سنی الدّنیا...»
1- امام- علیه السّلام- دربارة «شش هزار سال» عبادت ابلیس می فرمایند معلوم نیست که این شش هزار سال از سالهای دنیاست و یا آخرت. همان طور که می دانیم، «روز» با طلوع و غروب خورشید محاسبه می شود. اما در روز قیامت که نظام دنیا فروپاشیده خواهد شد، زمان مفهوم دیگر دارد. بنابراین روز، ماه و سال را باید بر معنای مجازی حمل کرد؛ یعنی در مقیاس آن جهان؛ ولی با تشابه زمان دنیا از نظر «وسعت» و «ضیق». مثلاً کسی که صد نفر را به قتل رسانده، با آن کس که یک نفر را کشته است، محاکمه و عذابش یکسان نیست؛ بلکه صدبرابر اوست.
پس اگر بگوییم جزای قتل یک نفر، یک سال است، جزای قتل صد نفر، صد سال باید باشد؛ و این از نظر تفاوت این دو جرم است، نه اینکه آن سال همین سال دنیاست.
لذا «خمسین الف سنه» (پنجاه هزار سال) در آیة شریفة «... فی یوم کان مقدار خمسین الف سنه» که دربارة روز قیامت است و یا در جای دیگر «الف سنه» (هزار سال) اشاره به همین تفاوت زمانی و کمیّت سختیها و مشکلات مربوط به اهل آخرت و طولانی بودن یا کوتاه بودن نسبی آن است.
ابن عبّاس نیز در ذیل آیة شریفة «کان مقداره خمسین الف سنه» (اندازة روز قیامت پنجاه هزار سال است) گفته است که روز قیامت برای کافران به اندازة پنجاه هزار سال است؛ زیرا از بس عذاب شدید است، آن روز را این قدر طولانی می بینند. همچنین در شرح ابن میثم دربارة اینکه نیکوکاران و مؤمنان چگونه آن روز را کم و کوتاه احساس می کنند، آمده است: «ابوسعید خدری می گوید شخصی به پیامبر اکرم (ص) عرض کرد، روز قیامت پنجاه هزار سال است. چقدر طولانی؟! و آن حضرت در پاسخ فرمود: سوگند به آنکه جانم در قبضة قدرت اوست، آن روز آن قدر برای مؤمن راحت و کوتاه است که حتّی از دو رکعت نماز واجب خواندن در دنیا هم سبک تر و راحت تر». (5) و این نشان دهندة آن است که زمان در آخرت، مقیاس و ماخذ دیگری دارد، وگرنه چگونه ممکن است روز قیامت برای کسی پنجاه هزار سال و برای دیگری یک لحظه باشد.
2- ابن میثم در شرح خود می نویسد: «در نسخة شریف رضی به جای «لا یُدری» (فعل مجهول)، «لا یَدری» (فعل معلوم) آمده است.
قبل از اینکه به تفاوت معنای این دو لفظ اشاره شود، ذکر این نکته لازم است که از این عبارت ابن میثم استفاده می شود که او نهج البلاغه ای که به خطّ مرحوم علّامه شریف رضی بوده، در اختیار داشته است؛ البته در جاهای دیگر هم نظیر آن هست؛ (6) و این از نظر اعتبار سندی بسیار ارزنده است؛ زیرا اتّصال سند این کتاب را به هزار سال پیش مستند می سازد و نشان می دهد نهج البلاغه ای که امروز در دست ماست، همان دست خط شریف رضی است و استناد و ارتباط آن را با زمان حضرت امیر-علیه السّلام- روشن می سازد و ارتباط ما را با قرن چهارم و پنج هجری، که منابع عظیم و گستردة اسلامی دست نخورده بود و حوادث ناگوار حملة مغول و اروپاییها به کتابخانه های بزرگ و ارزشمند ما صورت نگرفته بود، همچنان حفظ می نماید. و شاید کمتر کتابی این گونه پشتوانة علمی و تحقیقی از نظر نسخه های خطّی معتبر داشته باشد.
امّا اصل مطلب: اگر «یَدری»[فعل معلوم] باشد، معنی چنین می شود که ابلیس هم از کسانی است که نمی داند آن شش هزار سال از کدام سالهاست؛ یعنی بیان نشده است تا کسی بداند. و اگر «یُدری»[فعل مجهول] بخوانیم، این چنین باید گفت: امام- علیه السّلام- در این رابطه از رسول خدا(ص) کلامی را به طور اجمال شنیده، ولی شرح و توضیحی دربارة آن داده نشده است، و یا آنکه امام شرح و تفصیل آن را هم می دانسته، ولی برای مردم بیان نفرموده، زیرا اذهان مردم تحمّل درک و دریافت آن را نداشته است. مثلاً اگر روزهای آن شش هزار سال هر کدام پنجاه هزار سال از سالهای دنیا محاسبه گردد، باید عدد 6000 را در 50000×360 ضرب کرد که نتیجة آن می شود 1/080/000/000/000/000 روز. (7)
در هر صورت، واقعاً حساب و دریافت آن برای ذهنهای عموم باور نکردنی است و بهترین تعبیر، همان فعل مجهول «لا یدری» است؛ یعنی "دانسته نمی شود".
یک لحظه هوسرانی، یک عمر پشیمانی (عن کبر ساعه واحده)
چرا اعمال شش هزار سالة ابلیس باطل شد؟ زیرا یک ساعت تکبّر ورزید. البته یک ساعت در اینجا به معنای 60 دقیقه نیست؛ بلکه یک لحظه را هم شامل می شود. یعنی لحظة تصمیم گیری مهم است و اقدامهای عملی بعدی، یکسره مبتنی بر همان یک لحظه است. بنابراین کسانی که کارهای خیر انجام می دهند و در مسیر عبادت و تقوا هستند، باید سخت به هوش باشند که حتّی یک لحظه غفلت از راه خدا که در همة زمینه ها، به ویژه مسائل سیاسی، اجتماعی، پیش می آید، آدمی را از قلّة ایمان به قعر بی دینی پرتاب کرده و تلاش یک عمر را بر باد می دهد و سرانجام او را جهنّمی می سازد، کسانی که در زمان امیرالمؤمنین- علیه السّلام- رو در روی آن حضرت ایستاده و سه جنگ خونین را به راه انداختند، در چنین پرتگاهی افتاده و به تکبّر و جاه طلبی مبتلا بودند و سرانجام در یک لحظه، پس از سالها سابقة دینداری، به قعر جهنّم سقوط کردند.
«ثمّ کان عاقبه الّذین اساؤا السّوی ان کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون»
پی نوشت ها :
1- هود: 103.
2- طلاق: 9-10.
3- بحارالانوار، ج2، ص29.
4- نهج البلاغه، قصار 452.
5- شرح ابن میثم، ج4، ص 246.
6- رجوع کنید به همان، ج 4، صص 47 و 275.
7- ر.ک: شرح ابن میثم، ج4، ص 247.
منبع: نشریه النهج شماره 15-16