ماهان شبکه ایرانیان

فرهنگ جامع فرق اسلامی(۲)

سوم. مرحوم آیت‌الله روحانی در مواردی به برخی کتابها در ضبط اسامی فرق ایراد گرفته و آنها را نادرست دانسته است؛ اما با بررسی چاپهای منقح تر و پیراسته‌تر آن کتابها آشکار شد که اشکال در کار ناشر آن کتاب بوده است، نه از نویسنده و چه بسا در چاپهای دیگر، آن اشتباه تصحیح شده است

فرهنگ جامع فرق اسلامی(2)
سوم. مرحوم آیت‌الله روحانی در مواردی به برخی کتابها در ضبط اسامی فرق ایراد گرفته و آنها را نادرست دانسته است؛ اما با بررسی چاپهای منقح تر و پیراسته‌تر آن کتابها آشکار شد که اشکال در کار ناشر آن کتاب بوده است، نه از نویسنده و چه بسا در چاپهای دیگر، آن اشتباه تصحیح شده است. در این گونه موارد ما متن مرحوم روحانی را دست نخورده باقی گذاشتیم؛ ولی در پانوشت توضیح دادیم که این اشکال در نسخه‌های جدید تصحیح شده است.
همین جا اضافه کنیم که بسیاری از کتابهایی که اینک در اختیار ماست، تجدید چاپ نشده است یا تاریخ چاپشان بسیار قدیمی است.کتابهایی نیز هست که اینک موجود نیستند و از آنها نقل قول می‌شود؛ مثلاًً یکی از کتابهایی که مرحوم محمدجواد مشکور از آن نقل قول کرده است، نسخه‌ای خطی است به نام «التواریخ والفرق» که نه مؤلفش را معرفی می‌کند و نه در کتابنامه ارجاعی به آن هست. با پیگیری من معلوم شد که این کتاب نه درکتابخانه آستان قدس وجود دارد و نه در کتابخانه خود مرحوم مشکور که آنها را به دائره‌‌المعارف بزرگ اسلامی اهدا کرده است. از این کتاب اسامی زیادی نقل شده که در کتاب حاضر هم آمده است و تنها مأخذ آن نسخه خطی «التواریخ و الفرق» است که ما به ناچار آنها را نقل کردیم و به نسخه خطی مشکور ارجاع دادیم.
چهارم. برخی کتابهای جدید فرقه‌نویسی به شیوه‌های عجیبی فرقه‌سازی کرده‌اند؛ مثلاًً یکی از نویسندگان از فرقه‌ای به نام «الخمینیه» یاد کرده است! ما این اسامی را، که البته شمار آنها چندان زیاد نیست، در کتاب نیاورده‌ایم؛ زیرا کتابهای فرق باید از سابقه تاریخی برخوردار باشند تا ما به آنها به دیده تاریخی نگاه کنیم، همچنین است که به فرقه‌سازی‌های برخی آثار که در بیست ـ سی سال اخیر نوشته شده‌اند و بیشتر در جهت تخریب است و اطلاعات علمی در آنها نیست، اشاره نکرده‌ایم.
در این کتاب از دید ما «فرقه» گروهی هستند که کتابهای فرق تا چهل ـ پنجاه سال پیش (حداکثر تا آغاز قرن پانزدهم قمری) آنها را فرقه نامیده‌اند، و آثار جدیدی که کوشیده‌اند فرقه‌سازی کنند از آنجا که هنوز تاریخی نشده‌اند، کنار گذاشته شده‌اند. کما اینکه بسیاری از آنچه به عنوان فرقه شناخته شده‌اند (مثل اخوان‌المسلمین) اگرچه به معنای حقیقی کلمه، فرقه نیستند؛ امّا چون در دست‌نوشته‌های مؤلف و یا در کتابهای فرق، به این صورت گرد آمده‌اند، در اینجا نیز ناگزیر از ذکر آنها شده‌ایم
فرقه‌هایی که در جهان اسلام پدید آمده‌اند، ناشی از اندیشه‌های خاصی هستند که توانسته‌اند تفاوت جوهری در اندیشه اسلامی ایجاد کنند؛ یعنی در باب مسائل مهمی مانند جبر، تشبیه، تجسیم و موافقت‌ها و مخالفت‌هایی که پیرامون این اندیشه‌های بنیادی درجهان اسلام ظهور کرده است، اظهار نظر مضبوط کرده‌اند.

فرهنگ جامع فرق اسلامی(2)

منظور ما از «اندیشه‌های بنیادی»، اندیشه‌هایی است که در زمانه خود بنیادی بوده است، اگر چه امروز از دیدگاه ما بنیادی نباشند؛ مثلاًً موضوع «خلق قرآن» در زمان ما مسئله نیست، ولی در زمانه خود مسئله‌ای بنیادی بوده است، یا موضوع تفضیل امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر عثمان یا عثمان بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام و خلافت بلافصل نبی صلی‌الله علیه وآله. این اندیشه بنیادی در زمان خود لزوماً کلامی نبوده، بلکه می‌توانسته خاستگاهی سیاسی یا فقهی داشته باشد؛ موضوعاتی مانند جنگ با بنی‌امیه، بنی‌عباس و... می‌توانند از زمره مسائل بنیادی آن روزگار باشند. با تغییر این ملاک به‌راحتی می‌توانیم بسیاری از اسامیی را که تحت عنوان فرقه مطرح شده‌اند، از گردونه بحث خارج کنیم. صوفیه می‌تواند یکی از نمونه‌های خارج شده از بحث باشد؛ گروهی که گاه تنها با ارادت مرید به مراد، فرقه می‌ساخته‌اند.
پنجم. بیشترین فرقه‌سازیهای نقل شده در کتاب حاضر به خوارج و صوفیه مربوط است؛ چرا که خوارج به‌راحتی و به سرعت و به کوچکترین بهانه‌ای علیه هم شمشیر می‌کشیدند، یکدیگر را تکفیر می‌کردند و از اسلام خارج می‌دانستند؛ مثلاًً در موضوعی مانند ازدواج با یک زن یا در باب کوچکترین تخلفی که از فرمانده‌شان سر می‌زد، دو گروه می‌شدند. در چنین مواردی دیگر فرقه، یک فرقه عقیدتی نیست، بلکه سیاسی است. خوارج بر اثر تکفیر، و صوفیه به واسطه ارادت به‌سرعت تکثیر می‌شدند.
گروههای صوفیه به‌ صورت سلسله اقطاب ظهور می‌کردند؛ به این شکل که اگر قطب بعدی، تنها قطب قطب پیشین بود، فرقه ادامه می‌یافت؛ اما در بسیاری از موارد، یک قطب می‌مرد و دو نفر ادعای مرادی می‌کردند و آنگاه مواردی پیش می‌آمد که یکی‌ ادامه قطب قبلی می‌بود و گروه دیگر فرقه جدیدی به نام خود می‌ساخت. در بسیاری از موارد نیز یک سلسله پس از مدتی به واسطه پیدایش یک انسان بزرگ، تغییر نام پیدا می‌کرد و همان سلسله سابق با این تغییر عنوان، دچار تغییر نام می‌شد؛ مثلاً «گنابادی»ها ادامه «نعمت‌اللهی‌»ها هستند؛ و تنها با پیدایش ملا سلطانعلی، از این پس «گنابادیه» به اسم او شناخته می‌شود.
در حقیقت این فرقه‌ها با چنین تغییراتی احیا می‌شوند. بر این اساس یکی از پژوهشگران صوفیه گفته است تفرق در تصوف اصلاً منفور نیست و صوفیان تفرق را برای خود بد نمی‌دانند؛ زیرا بر این باورند که هر کس می‌تواند در حوزه ویژه خود منشأ اثر باشد.
ششم. در کتاب حاضر در مواردی که به تعداد جمعیت هر فرقه اشاره کرده‌ایم، کوشیده‌ایم جز از مآخذ دست اول استفاده نکنیم. طبیعی است که تعداد افراد هر فرقه، مربوط به زمان تألیف کتابهاست. با توجه به اینکه تاریخ تألیف بسیاری از دائره‌المعارف‌های فرق به حدود پانزده تا چهل سال پیش بازمی‌گردد، در نتیجه تعداد افراد (که معمولاًً در پاورقی به آنها اشاره کردیم) مربوط به کسانی است که در آن دوره زندگی می‌کرده‌اند.
هفتم. آیت‌الله روحانی معمولاًً در پاورقی به یک تا سه سند ارجاع می‌دهد؛ اما در موارد مهم، که بیشتر کتابهای فرق معمولاً دارای ارجاع هستند، به منابع خویش اشاره نکرده است. ما این گونه ارجاعات را نیز آورده‌ایم. در ارجاعات مرحوم روحانی به جز سه کتاب «دائره‌المعارف الاسلامیه»، «خاندان نوبختی» نوشته عباس اقبال و «تاریخ ایران» نوشته سرجان ملکم، بقیه موارد مشخصات کتاب‌شناسی جدیدی یافته‌اند.
در بسیاری از موارد نیز ایشان به ارجاعات هیچ اشاره‌ای نکرده بودند یا ارجاع کامل نبود که ما آنها را استخراج یا تکمیل کردیم. در عین حال مراجعه منصفانه به فیش‌های اولیه ایشان نشان می‌دهد که ایشان پژوهشگر بسیار دقیقی است و هیچ مطلبی را بدون مراجعه و از پیش خود ننگاشته است. من حتی یک مورد ندیدم که او اشتباه در ضبط داشته باشد؛ اما این بدان معنا نیست که در هیچ موردی بر خطا نرفته است. برای نمونه به دو مورد اشاره می‌کنم:
در ذیل «خاکسار» هیچ منبعی را ذکر نکرده‌اند که این با روش خود ایشان همخوانی ندارد. ایشان در مورد این فرقه به اطلاعاتی اشاره می‌کنند که با طریقه خاکسار که از فرق معروف صوفیه ایران است، نه تنها مطابقت ندارد، بلکه بسیار متفاوت است. نمونه دیگر به فرقه «بریلویه» یا «باریلیه» مربوط است که ایشان یک جا در تطبیق اشتباه کرده است. او از کتاب «المهدیه فی الاسلام» تألیف سعد محمدحسن، یاد کرده و نیز از مقاله‌ای به اسم «فرهنگ اسلامی در هند و پاکستان» نوشته مظهرالدین صدیقی که در کتاب «اسلام و صراط مستقیم» نوشته کنت مورگان چاپ شده است. آیت‌الله روحانی «باریلیه» را پیروان سید احمد بن محمد باریلی هندی می‌داند. سپس توضیحی راجع به این فرقه می‌دهد و آنگاه به منابع خود ارجاع می‌دهد. او از صفحه 547 کتاب «تاج المکلل» نوشته سیدصدیق حسن خان این عبارت را نقل می‌کند: «دیدم در میان عالمان و مردم هند کسانی که به دین و متابعت سیدالمرسلین نزدیکترند، جماعتی هستند که مرید سیداحمد بن بریلوی هستند.»
فراموش نکنیم که سیدحسن خان نویسنده «التاج المکلل» حنبلی و وهابی تندمزاج و متعصبی است؛ بنابراین وقتی گفته می‌شود «به سیدالمرسلین نزدیکترند»، یعنی به وهابیت نزدیکترند. اما مسئله مهم این است که «بریلویه» امروزی که در سرزمینهای شبه‌قاره در هند و پاکستان بسیارند، پیروان عبدالاحمد رضا بریلوی، ملقب به «عبدالمصطفی» هستند که در 1272 به دنیا آمده و در 1340 قمری از دنیا رفته است، و از سوی دیگر سیداحمد بن محمد باریلی در 1201 به دنیا آمده و در 1246 قمری از دنیا رفته است. اسم اصلی‌ سیداحمد بن محمد باریلی، سیداحمد رای بریلوی، فرزند محمد عرفان از سادات حسنی است؛ بنابراین وهابیان، هوادارن «سیداحمد رای» هستند که مرحوم روحانی آورده است. اما «بریلویه»‌هایی که اینک وجود دارند و می‌توانیم آنان را «بریلویه»های واقعی به‌ شمار آوریم، نقطه مقابل «سیداحمد رای» بوده و صوفی‌مسلک هستند و می‌توانیم آنها را جزء صوفیه بدانیم. این گروه پیروان احمدرضا بریلوی هستند. «بریلوی» منسوب به شهری است به نام «باریل» که در مقام نسبت به آنها «باریلی» و «بریلوی» گفته می‌شود و در ایالت اتراپرادش در شمال هند واقع است. مرحوم روحانی ظاهراً میان این دو خلط کرده است.
هشتم. در ادامه مناسب است به برخی ویژگی‌ها و نکات مثبت و نیز تنگناهای پژوهش مرحوم آیت‌الله روحانی اشاره کنم. در ضمن این نکات آشکار می‌شود که ما چه افزونه‌هایی را در کار کرده‌ایم. این نکات را در بیست و پنج بند می‌آورم:
هشت/1: رابطه حسن بصری با صوفیه: آیت‌الله روحانی می‌نویسد حسن بصری در بصره، روش فقهی مخصوص داشته که در کتب ملل و نحل معروف اشاره‌ای به آن نشده است و فقط مسعودی در شرح حال معتصم به فرقه «حسنیه» اشاره می‌کند. حسن بصری را، به این دلیل که جبری نبوده است، زیر مجموعه فرق فقهی می‌آورند. از سوی دیگر او را به ‌دلیل زهدورزی، سلف صوفیه به شمار می‌آورند. بصری شخصیت جامعی دارد؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت صوفیه ریشه استواری در «حسنیه» دارد، به خصوص اگر بدانیم حسن بصری در آخر خلافت اموی به دنیا آمده و در سال 110 از دنیا رفته است. گویا ام‌سلمه ـ همسر گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله ـ چند بار به او شیر داده است که بصری خود این را از افتخاراتش می‌داند. وی یکی از استوانه‌های بصره است و بصره را بدون حسن بصری نمی‌توان دید.
بصره در یک دوره تقریباً صدساله (از نیمه قرن اول تا نیمه قرن دوم) مهد تمدن اسلامی است. معتزله و اشعریه در بصره شکل گرفته‌اند (نیمه دوم قرن اول از 50 تا 150). صوفیه نخستین که هنوز دارای چارچوب فکری نیستند و فقط یک مسلک روشی هستند، قبل از پیدایش کسانی مثل جنید بغدادی که برای اهل تصوف تئوری‌سازی کنند، در همین بصره نشو و نما کرده‌اند.
در اینجا به مناسبت بحث در باب صوفیه می‌توان به این نکته استطرادی اشاره کرد که چون بسیاری از صوفیان ایران از منطقه ماوراءالنهر و بلخ آمده‌اند و بلخ هم یکی از مراکز تمدن بودایی است، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که پیدایش رهبانیت صوفیانه در ایران احتمالاً تحت‌ تأثیر رگه‌های بودایی آن منطقه است. در مقاله «تصوف» در «دانشنامه جهان اسلام» به نکات خوبی در این باره اشاره شده است. به طور خلاصه شاید بتوانیم بگوییم تمام قرن دوم تحت تأثیر بصره بوده است تا آنگاه که بغداد آرام آرام تبدیل به قطب علمی جهان می‌شود.
هشت/2: فرق میان نظریه «کسب» از دیدگاه نجاریه و اشاعره: قول به خلق افعال انسان به وسیله خدا، پیامدهای ناخواسته‌ای را برای قائلان آن به دنبال دارد که از آن جمله جبر در افعال انسان است که با اصل تنزیه خدا از ظلم، که عقل و شرع او را از آن پیراسته می‌دانند، سازگار نیست. قائلان به این نظریه برای فرار از این پیامد نادرست، به اختراع نظریه «کسب» دست زده‌اند و خواسته‌اند با طرح آن، خود را از تنگنای جبر بیرون بکشند؛ بدین معنا که خدا خالق افعال انسان، و انسان کاسب افعال خود است؛ بنابراین خدا برای خود قلمروی دارد و انسان قلمروی دیگر. خلقت و ایجاد، قلمرو خدا و پذیرش و کسب قلمرو انسان است و هیچ یک از این دو مزاحم دیگری نیست و کیفر و پاداش مربوط به دومی است. نکته مهم این است که به کسب، قبل از اشعری در آرای حسین نجار نیز اشاره شده است.
نجار از بزرگترین مجبره تاریخ اسلام است. هر چند در پاره‌ای از کتابهای کلامی، این نظریه به ابوالحسن اشعری نسبت داده شده است، اما خود او در «مقالات الاسلامیین» (ج1، ص313) از حسین بن نجار به عنوان یکی از طراحان این نظریه یاد کرده است. بحث کسب در آغاز، ظاهری حدیثی‌ داشت؛ ولی آرام آرام بعدها غزالی، فخر رازی، ابوبکر باقلانی و امام‌الحرمین جوینی در یک دایره عقلی مطرح شد. مرحوم آیت‌الله روحانی به نامفهوم بودن این نظریه اشاره دارد.
هشت/3: تفاوت معتزله بغداد و معتزله بصره: این تفاوت را البته می‌توانیم در تمام کتابهای فرقه‌شناسی سراغ بگیریم؛ اما نکته‌ای که آیت‌الله روحانی به آن اشاره کرده و معمولاًً کتابهای فرق توجهی به آن نکرده‌اند، این است که از خصوصیات معتزله بغداد تولای بیشتر به علی علیه‌السلام و تبرّی از مخالفان آن حضرت است. شاید علت این است که معتزله بغداد توسط بشر بن معتمر کوفی شکل گرفته است که از کوفه می‌آید و کوفه هم مهد تشیع است؛ بنابر این رگه‌های شیعی در اندیشه بشر که شروع معتزله بغداد است، بیشتر است.
هشت/4: مخالفت با آرای احمد حنبل: یکی از ویژگیهای آیت‌الله روحانی مخالفت ایشان با تقریباً همه آرائی است که احمد بن حنبل آورده است. در مواردی اساساً سعی وافر دارد در هر جا به طریقی آرای احمد بن حنبل را بیان کند. به نظر ایشان، احمد بن حنبل به‌دلیل تنگناها و محنت‌هایی که در ماجرای قول به خلق قرآن برای او پیش آمد، تبدیل به اسطوره شد و از این راه موقعیتی یافت که هرچه گفت، به آرای اهل سنت تبدیل شد، تا جایی که اشعری بعدها خود را محیی اندیشه او ‌دانست، در حالی که شأن وی چنان نیست که بیش از محدث و راوی حدیث شناخته شود.
هشت/5: شیعه و خوارج، قدیمی‌ترین فرق اسلامی‌اند: مرحوم روحانی در سایه این باور، پیدایش همه فرقه‌ها را پس از این دو فرقه می‌داند.
هشت/6: اندیشه جبر قبل از اسلام هم سابقه داشته است: آیت‌الله روحانی در این باره به آیه سی و پنجم سوره نحل (و قال الذین اشرکوا لو شا‌ء الله ما عبدنا من دونه من شیء) اشاره می‌کند. بنا براین در نظر مرحوم روحانی وجود این سنت جبری در عرب پیش از اسلام، بعدها به ظهور فرقه‌ جبریه انجامید. اولین کسی که به مقابله با جبریه پرداخت، «معبد جهمی» بود که فرقه «جهمیه» ذیل نام او تأسیس می‌شود.
هشت/7: اصل توحید از آرای کلیدی معتزله است: مرحوم روحانی به این نکته توجه می‌دهد و می‌پرسد که توحید به معنای عینیت اسما و صفات خدا و نفی خدایان چندگانه را معتزله از کجا وام گرفته‌اند؟ آیا واصل بن عطا و عمربن عبید از جهم بن صفوان یا بالعکس جهم از آنها به وام گرفته است؟ ایشان احتمال می‌دهد که هر دو این عقیده را از منبع سومی گرفته باشند که همان خطبه‌های علی علیه‌السلام است؛ چرا که خطبه‌های امام مقدم بر آن دو است.
شاید این اشاره برای اثبات مطلب کافی است که ابن ابی الحدید، اتصال رشته اعتزال را به امام علی علیه‌السلام از طریق واصل بن عطا سامان داده است؛ واصل بن عطا شاگرد ابوهاشم است؛ ابوهاشم آن را از پدرش محمد حنفیه گرفته است و محمد حنفیه نیز از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه‌السلام.
هشت/8: فرقه مسجدیون: جاحظ در «البیان و التبیین» از این‌ فرقه نام برده است. بنابر نقل جاحظ، مسجدیون ملازم مسجد بصره بودند؛ مانند «اهل صفّه» در مدینه. جاحظ از فرقه دیگری به نام «مربدیون» نام می‌برد؛ گروهی که در روایت اشعار زهد می‌ورزیدند، به احادیث و فقرات کوتاه اکتفا می‌کردند، به شعر نمی‌پرداختند و به سراغ حدیث می‌رفتند. آیت‌الله روحانی احتمال می‌دهد که «مسجدیون» و «مربدیون» یکی باشند و با توجه به اینکه اولین کتابی که نام صوفیه در آن آمده است، آثار جاحظ است، بعید نیست مسجدیون یا مربدیون، سلف صوفیه باشند.
هشت/9: اهل حدیث: آیت‌الله روحانی می‌گوید نام اهل حدیث و اصحاب حدیث، اگر با هم در کتابهای فرق بیایند، یک معنی دارند؛ اما وقتی در حوزه اصول دین و معتقدات طرح شوند، بیشتر با عنوان «اهل حدیث» آورده می‌شوند. عبارت ایشان چنین است: «هرگاه تمسک به احادیث در خصوص فقه و احکام نباشد، و در اصول دین و معتقدات باشد، اطلاق کلمه اهل حدیث شایسته‌تر از کلمه اصحاب حدیث است.» این نکته‌ ثمره بحث اوست.
هشت/10: ظاهریه: آیت‌الله روحانی در جای دیگر دوباره درباره همین تفاوت اسماء پرسشی را در باب ظاهریه (اهل ظاهر یا اصحاب ظاهر) مطرح می‌کند و بر این باور است که باید تحقیق بکنیم که اگر ملاک ظاهری بودن، عمل به ظاهر اخبار و انکار قیاس باشد، در این صورت تمام اهل حدیث این گونه‌اند. مالک، شافعی، ابن‌حنبل و سایر اهل حدیث این گونه بودند و قیاس نمی‌‌کردند؛ بنابر این جای این پرسش باقی است که: داوود ظاهری که پایه‌گذار مسلک ظاهری است، چه مسلکی داشته که باعث شده است فقط او به این صفت موصوف شود؟
البته مرحوم آقای روحانی نقل می‌کند که «داوود بن علی» نخستین کسی است که از «ظاهر» سخن گفته است؛ اما این عجیب به نظر می‌آید؛ زیرا ابن جوزی که خود از ظاهریه است، در «المنتظم» می‌گوید: «داوود ظاهری در سال 200 متولد شده، در حالی که ظاهریان دیگر پیش از او زندگی می‌کرده‌اند.»
هشت/11: اسامی گوناگون یک فرقه: مرحوم روحانی اشاره می‌کند که یک فرقه در جاهای مختلف اسامی متفاوت دارد؛ مثلاًً شافعیه را گاه شفعویه و شوافع ‌گفته‌اند. در «تنقیح المقال» ، «علائیه» به امامیه اطلاق شده است. در جغرافیا و تاریخهای مختلف یک فرقه می‌تواند اسامی مختلفی بیابد. همچنین در «اقرب الموارد» ، «نصیریه» را «فلاحون» نامیده‌اند. زیدیه یمن نیز بنا بر نقل «ملوک‌العرب» نوشته امین ریحانی، خود را «زیود» می‌نامند. «بهره» در هند خود را «شش امامیان» می‌نامند.
شیخ طوسی از «سیابیه» پیروان عبدالرحمن بن سیابه (تنقیح المقال، ج2، ص144) با نام «مقلده» یاد می‌کند (عده‌الاصول، ج1، ص347). از «عشاقیه» (تبصره‌العوام، ص128؛ ریاض السیاحه، ص132 و 303؛ حدیقه الشیعه، ص544) درکتاب «تاریخ ایران» نوشته سرجان ملکم (ج2، ص138) با عنوان «عشقیه» یاد ‌شده است. محمره (سرخ‌پوشان) در «التنبیه و الاشراف» نوشته مسعودی (ص137) با عنوان «باطنیه» آمده است. «تبصره‌العوام» (ص180)، «تنبیهات الجلیة» نوشته خراسانی (ص240)، «تلبیس ابلیس» نوشته ابن جوزی (ص 149) و «روضات الجنات» نوشته خوانساری (ج 8، ص65) نیز این فرقه را باطنیه نامیده‌اند.
جالب است که خواجه نظام‌الملک نیز از اسماعیلیه و باطنیه جرجان با نام «محمره» یاد کرده است (سیاست‌نامه، ص251). به عبارتی با تغییر جغرافیا و محل زیست این فرق، نامشان نیز تغییر می‌کرده است. «محمدیه» که معتقد به الوهیت حضرت رسول صلی‌الله علیه وآله هستند در «الفصل فی الفرق و الاهواء و الملل» نوشته ابن حزم (ج3، ص121) و «خاندان نوبختی» نوشته عباس اقبال (ص263) با عنوان محمدیه، خطابیه، مخمسه و میمیه آمده است. شیعه بنابر قولی که «تاریخ الشیعة» نوشته مظفر (ص269)، «تاریخ ابن اثیر» (ج8، ص26 )، «ریاض النفوس» نوشته مالکی (ج2، ص152) آمده است به‌ دلیل نسبتی که با ابوعبدالله مشرقی داشته‌اند، «مشارقه» نامیده شده‌اند.
مرحوم روحانی برخی اسامی را به‌جدّ جعلی می‌داند، به ‌گونه‌ای که حتی برخی از آنها را از مواردی برمی شمارد که به تازگی جعل شده است. در اینجا به برخی از آنها به همراه مشخصات کتاب‌شناسی شان اشاره می‌کنم:
ـ خضریه (السمط المجید، ص65)؛
ـ راسبیه (البدء و التاریخ، ج 5، ص136). راسبیه از فرق خوارج‌اند و به واسطه نسبتی که با عبدالله بن وهب راسبی دارند، به این عنوان نامیده می‌شوند. آیت‌الله روحانی می‌گوید: صاحب «البدء والتاریخ» این جمله را در بخش تاریخ خوارج کتاب خود آورده است؛ ولی من در هیچ منبعی ندیده‌ام به کسانی که تحت لوای عبدالله بن وهب راسبی درآمدند، چنین نامی بدهند و این در واقع جعل این کتاب است.
ـ دیباجیه (فرقه اسماعیلیه، ص1). بنا بر نظر مرحوم روحانی این، نام جعلی تازه‌ای است که به «سمیطیه» داده‌اند.
ـ خلفیه (المواعظ والاعتبار، ج2، ص354). آیت‌الله روحانی این عنوان را جعلی می‌داند. برخی عالمان جواز اقامه نماز جمعه را مشروط به حضور امام می‌دانند؛ یعنی مشروط به اینکه اقامه نماز، خلف امام باشد و به دلیل همین وجه تسمیه، ایشان را «خلفیه» می‌نامند.
ـ جافیه: ابن تیمیه «جافیه» را کسانی می‌داند که خلفای ثلاثه را لعن می‌کنند (دائره‌المعارف قرن عشرین، فرید وجدی، ج3، ص217). آیت‌الله روحانی می‌گوید چون ابن‌تیمیه «غالیه» و «جافیه» را پشت سر هم می‌آورد، به اشتباه «جافیه» را هم از کسانی معرفی می‌کند که در مقام علی علیه‌السلام غلو کرده‌اند؛ پس چنین عنوانی از اختراعات اوست.
هشت/12: تطورات ارجاء (مرجئه): مرحوم روحانی در این باره نکات حائز اهمیتی را متذکر می‌شوند که در جای خود خواندنی است.
هشت/13: سه اصطلاح: آیت‌الله روحانی از ابن حجر (لسان‌المیزان، ج1، ص16) نقل می‌کند که صاحبان کتب رجال و تراجم از اهل سنت به اعتباری بر سه دسته تقسیم می‌شوند: اگر امام علی علیه‌السلام را بر عثمان تفضیل دهند، درباره او می‌گویند: «فیه تشیع». اگر آن حضرت را بر ابوبکر و عمر تفضیل دهند، او را «غالی در تشیع» می‌نامند. و اگر علاوه بر این، شیخین را سب کنند، او را از «غلات روافض» می‌شمارند.
هشت/14: یکی از تنگناهای پژوهش مرحوم روحانی این است که در باب فرقه‌های بسیار معروف، شاید به این دلیل که احساس کرده در باره آنها بسیار نوشته شده است، چندان شرح و بسط نداده است؛ ولی ما این موارد را در پاورقی‌ها به تفصیل آورده‌ایم. خطابیه، اسماعیلیه، شیعه و فرق اربعه فقهی اهل سنت و برخی دیگر از این قبیل‌اند.
هشت/15: اعتراض به نسبت‌های بی‌باکانه‌ به اصحاب ائمه علیهم‌السلام توسط اهل سنت: از جمله اینکه هشام بن حکم را، «شیخ حشویه» و مؤمن‌الطاق را «شیطان‌الطاق» و هواداران او را، «فرقه شیطانیه» نامیده‌اند. همچنین پیروان هشام بن سالم را «جوالقیه» نامیده‌اند. مرحوم روحانی با این گونه نسبت‌ها به‌شدت برخورد می‌کند.
هشت/16: افسانه صبا و سرداب: مرحوم روحانی افسانه صبا و سرداب (فرقه سردابیه) را دروغ می‌شمارد.
هشت/17: فرقه‌های غیر اسلامی: در این کتاب به برخی فرقه‌های غیراسلامی نیز اشاره می‌شود؛ مانند خرمیه، بابکیه، بهائیه، بابیه. علت آوردن نام این فرقه‌ها در این کتاب این است که این اسامی در کتابها در شمار فرقه‌های اسلامی آورده می‌شود. برای نمونه، بابیه از اسلام و بهائیه از بابیه منشعب شده است. در حال حاضر این گروهها خود را مسلمان نمی‌دانند؛ ولی ما به اسامی‌شان اشاره کرده‌ایم، به این دلیل که ریشه‌ و خاستگاه اسلامی دارند، و دیگر اینکه مرسوم است که نامشان در فرقه‌های اسلامی آورده شود.
هشت/18: منابع شفاهی: مرحوم آیت‌الله روحانی گاه به منابع شفاهی ارجاع می‌دهد؛ از جمله در باب فرقه «سرطالبیه» به شنیده خود از آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی، و در باب فرقه «قراقویونلو» به شنیده‌اش از شخصی به نام شیخ ولی‌الله ارجاع می‌دهد.
هشت/19: ارجاع فقط به یک منبع: آیت‌الله روحانی گاه فقط از یک کتاب نقل کرده است. برای نمونه بحث در باب «کرامیه» را تقریباً به طور کامل از سعید نفیسی تلخیص و نقل کرده است. در این موارد ما به منابع دیگر نیز ارجاع داده‌ایم. نمونه دیگر فرقه‌های دسوقیه و شاذلیه است که منبع آن فقط «دائره‌المعارف الاسلامیه» است.
هشت/20: منابع مجهول: مرحوم روحانی در مواردی با اینکه کتابی را مجهول و ضعیف می‌داند، اما از آن نقل می‌کند. «مشارق انوار الیقین» نوشته حافظ رجب برسی از این قبیل است. کتاب «هفتاد و سه ملت» را نیز اگرچه ضعیف و مردود دانسته است، اما از این کتاب نیز منابعی را یاد می‌کند. در این باره می‌نویسد: «مطالب این کتاب بسیار ضعیف است؛ فرقه‌های مهم و مطالب و عقاید مهمه را ندارد و به جای آن چیزهای دیگری آورده است.»
هشت/21: تبیین نسبت آثار قدیمی با یکدیگر: ایشان برای نمونه اشاره می‌کند که اسفراینی (ذیل فرقه ربیعیه) قطعاً مطالب خود را از «مقالات الاسلامیین» نوشته اشعری و «الفرق بین الفرق» نوشته بغدادی گرفته است. در نمونه دیگر اشاره می‌کند که اشعری غلات و روافض را به شیعه و زیدیه تقسیم کرده است و همه کتابهای فرق همین بخش بندی را ادامه داده‌اند.
همچنین در ذیل معتزله اشاره می‌کند که «مقالات اسلامیین» اشعری مدرک کتابهای ملل و نحل بعدی است. آنگاه می‌گوید بغدادی «الفرق بین الفرق» را از اشعری گرفته؛ اسفراینی همان کتاب بغدادی را تلخیص کرده و شهرستانی نیز «الملل و النحل» خود را از بغدادی گرفته است با افزودن اضافاتی.
هشت/22: مشخصات نایاب: در سه مورد، با وجود مراجعه به منبع مورد اشاره مرحوم روحانی، به منابع ارجاعات او دست نیافتیم. یک: در باب فرقه «آتشیه» که ایشان مطلب را از «دائره‌المعارف شیعه امامیه» تألیف علی جواهرکلام نقل کرده است؛ دو: در ذیل فرقه «فروسیان» از سلسله‌های صوفیه.
در باره این فرقه هیچ نشانی داده نشده است و با مراجعه به آثاری که می‌توانست منبع ایشان باشد نیز نشانی یافت نشد؛ سه: ذیل فرقه علویه4 از کتاب ابن خالویه نحوی نقل شده است که ابوالاسود دوئلی علوی الرأی بوده است. مرحوم روحانی می‌گوید این نقل را در آثار جاحظ دیده است که با مراجعه به آثار او چنین نقلی یافت نشد.
هشت/23: «مقدسی»ها: آیت‌الله روحانی درباره کتاب «البدء و التاریخ» نوشته محمد بن طاهر مقدسی اولاً به این نکته اشاره می‌کند که نباید نویسنده آن را با مقدسی، صاحب کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه‌الاقالیم» اشتباه گرفت. سپس در ذیل فرقه «قتیلیه» (البدء و التاریخ، ج5، ص124)، «قحطبیه» و نیز در ذیل «لفظیه2» به مناسبت اغلاطی که در ضبط اسامی در این کتاب اتفاق افتاده است، آن را بی‌اعتبار و به نوعی مردود اعلام می‌کند و نقل‌های آن را چندان قابل توجه نمی‌بیند.
هشت/24: عبارات نامفهوم در کتابهای مرجع: عبارات برخی کتابها و مقالاتی که مرحوم روحانی به آنها رجوع کرده است؛ مثلاً به دلیل معلوم نبودن مرجع ضمیر، ناکامل و مغلق به نظر آمده است.
برای نمونه ذیل «فلاحون» می‌گوید: «ظاهر عبارت صراحتی بر مطلب ندارد. ممکن است ظاهر عبارت برآورنده این مفهوم باشد که «فلاحون» و «نصیریه» یک فرقه هستند؛ اما واقعیت چنین نیست». نمونه دیگر «مستثنیه» است که عباس اقبال در ذیل آن به دلیل عدم تشخیص درست مرجع ضمیر، بسیاری از فرقه‌ها را از جمله فرق شیعی به‌شمار آورده است.
نمونه سوم به نقلی از «البدء و التاریخ» ذیل فرقه «ساویه» مربوط است که در این نقل مرحوم روحانی عبارت «و یعقدون الاستثناء علی المراضی» را نتوانسته ترجمه کند، و در نهایت احتمال داده که شاید مقصود این است که در دعای برای مرده، که گفتن «رضی الله عنه» مرسوم است، باید «ان‌ شاءالله» را هم ضمیمه ‌کرد و گفت «رضی‌الله عنه ان‌ شاءالله».
هشت/25: علت‌یابی اسامی: مرحوم روحانی در این باب تلاش چندانی نکرده است و تنها به مواردی اشاره می‌کند. از جمله در مورد «معتزله» به سیزده علت اشاره کرده است. آیت‌الله روحانی همچنین به اسامیی اشاره کرده است که اهل فرق خوش می‌دارند با آن عناوین خوانده شوند.
* * *
در پایان لازم است صادقانه و به عنوان کسی که بیش از هشت سال از عمر خویش را مصروف این پژوهش نموده است، یادآوری کنم که هرچه بیشتر در علل تفرّق و تشتّت امت اسلامی اندیشه می‌کنم، ژرف‎تر به عمق جملات نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله واقف می‎گردم که فرمود: «مثل اهل بیتی فی هذه الأمة کمثل سفینة نوح، من رکبها نجی و من ترکها هلک» و بیشتر بر آن وجود شریف درود می‎فرستم که راه هدایت را از مسیر نورانی خاندان مکرّمش علیهم‌السلام گوشزد نمود تا مسلمانان با تمسّک به عروه‌الوثقای امامت، راه را گم نکنند و با توسل به دامان پرفیض محمد و آل محمد صلی‌الله علیه وآله، خویش را از تباهی برهانند.
* * *
به سامان رسیدن این پژوهش، وامدار همراهی‌ها و مهربانی‌های افراد و مجموعه‌هایی است که آوردن نامشان را در اینجا به نشانه سپاس، بر خود فرض می‌دانم و از خداوند برای آنان خیر و توفیق مسئلت می‌کنم: کتابخانه دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، کتابخانه حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران و کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاسلام که در فراهم آمدن منابع، همکاری صمیمانه کردند. همچنین حجج‌‌الاسلام والمسلمین آقایان سید محمد روحانی، حسین حسنخانی، سیدمحمود طباطبایی، دکتر علی پورمحمدی و آقای مهدی انصاری (که کریمانه این اثر را چندین بار مطالعه و غلط‌گیری کردند) دلگرمی‌ها و یاری‌های بسیار در کار کردند. اما پیش و بیش از همه باید از مؤلف مرحوم، آیت‌الله آقای حاج سیدمهدی روحانی یاد کنم و برای او از بارگاه حضرت حق، طلب رحمت واسعه و درجات عالی کنم.
و ما توفیقی الا بالله، سید حسن خمینی
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb/span>
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان