ماهیت ارتداد

تاکنون معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، اقسام مرتد و حکم هر کدام و آیاتی چند از قرآن کریم در این مورد بیان شد. امّا آیا می توان با توجه همین اطلاعات، فردی را که تا دیروز مسلمان خوانده می شد و امروز غیر مسلمان نامیده می شود، مرتد نامید و در دم جان او را ستاند و خونش را حلال شمرد؟

ارتداد چیست؟ مرتد کیست؟

تاکنون معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، اقسام مرتد و حکم هر کدام و آیاتی چند از قرآن کریم در این مورد بیان شد. امّا آیا می توان با توجه همین اطلاعات، فردی را که تا دیروز مسلمان خوانده می شد و امروز غیر مسلمان نامیده می شود، مرتد نامید و در دم جان او را ستاند و خونش را حلال شمرد؟

آنچه در این بحث مهم است توجه به ماهیّت ارتداد است، و این که شرایط و خصوصیات یک فرد مرتد چیست؟ آیا هر فرد مسلمانی که پس از بلوغ و رشد فکریش، در اعتقادات و اصول دین خود دچار تردید و سؤال شود، و در آنچه تاکنون از پدر و مادر و اطرافیان و محیط پیرامون خود شنیده است، دچار تردید گردید و در مقابل آنها علامت سؤالی گذاشت تا به آنها عالمانه و محققانه بنگرد و اعتقاد پیدا کند، چنین فردی مرتد است؟ مگر تحقیق و بازنگری در عقاید تقلیدی گذشته جرم است که مجازاتی در پی داشته باشد؟ و مگر پیدایش سؤال در ذهن کسی، عملی اختیاری است که متعلَّق تکلیف شرعی قرار گیرد و مکلّفی به خاطر سؤال داشتن، مورد عقوبت قرار گیرد؟

اکنون باید به این مسئله مهم توجه شود که آیا ماهیت ارتداد، ماهیتی سلبی و از نوع «عدم اعتقاد» است، یا خیر، دارای ماهیتی ایجابی و از نوع «انکار» و ردّ است؟ اگر ارتداد ماهیتی سلبی داشته باشد، لاجرم باید کسی که در مقام تحقیق و مطالعه است و هنوز به اعتقاد قاطعی در زمینه ی اصول عقاید دست نیافته است، و یا کسی که در دالان سؤال و تردید به سر می برد و هنوز پاسخی برای آنها نیافته است، مرتد به حساب آیند، چرا که این افراد هنوز «معتقد» نشده اند. امّا اگر ماهیت ارتداد ایجابی باشد، صرف سؤال و تردید و اعتقاد نداشتن، برای مرتد نامیده کسی کافی نیست و باید علاوه بر آن، به نفی و انکار عقاید اساسی اسلام بپردازد. در همین فرض نیز که ارتداد را از نوع انکار بدانیم، باید بررسی کنیم که آیا انکار هر عقیده و آیینی که در نزد مسلمانان «اسلامی» شمرده می شود موجب ارتداد است، یا انکار و نفی عقاید خاصی مورد نظر است؟ آیا انکار ارتدادآمیز، فقط در حیطه ی اصول دین اسلام یعنی توحید و نبوت ومعاد خلاصه می شود یا دامنه ای فراتر دارد و شامل انکار فروع دین مثل نماز و روزه و... هم می شود و یا نه فراتر از آن، شامل هر عقیده و آیینی که دینداران بدان پای بندند می گردد؟

لزوم تفکر در اصول دین

در مورد سؤال نخست که آیا ارتداد از سنخ «عدم اعتقاد» است و ماهیتی سلبی دارد یا از سنخ «اعتقاد به عدم» و دارای ماهیتی ایجابی است، باید گفت: اسلام بیش از هر مکتب دیگری بر تفکر و تعمّق، مطالعه و پژوهش; و درایت و بصیرت پیروان خود تأکید ورزیده است. تمامی فقهای تشیع بر این باورند که تقلید در اصول دین روا نیست و باید همه ی مسلمانان اعم از زن و مرد، جوان و میان سال و کهن سال و حتی بی سواد و با سواد، بر پذیرش دین خود دلیل و استدلال داشته باشند و البتـه این دلایل در نزد همـه کس لازم نیست از نوع براهین مصطلح فلسفی باشد، بلکه هر فرد در حدّ درک و ظرفیت خـود، بایـد دلیل قـانع کننـده ای برای مسلمان بودن خود داشته باشـد.

در قرآن کریم آیات فراوانی مسلمانان را به تعمّق و تفکّر دعوت کرده است و از افرادی که به پیروی از آباء و اجداد خود و یا بزرگان و رهبران جامعه، به عقیده ای گرویده اند، سخت انتقاد کرده است. قـرآن با بیـان اصلی کلی، همـه را به پیـروی از «علـم قطعـی» دعـوت کـرده و از ترتیب اثـر دادن به حدس ها و گمـان ها بـه شـدّت نهی نموده است و ریشه ی بسیاری از تباهی ها را، پیروی از ظن و گمان می داند:

(ولا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم إِنَّ السَّمع وَ البَصَر وَ الفُؤاد کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً).[1]«از آنچه به آن آگاهی نداریپیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسئولند».(وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّه إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاّالظنّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یخرصُون).[2]«اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند،]زیرا[ آنها تنها از گمان پیروی می کنند و تخمین و حدس واهی می زنند».

خداوند در قرآن تنها کسانی را به لقب «عبادی»(بندگاه من) و «أُولوا الألباب» (صاحبان خرد و اندیشه) مفتخر می کند که همه سخنان را بشنوند و در آنها تدبّر کنند و سپس «بهترین» آنها را برگزیده و از آن پیروی کنند:

(فَبَشِّر عِبـادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُـونَ القَـول فَیَتَّبِعُونَ أَحسنـهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّه وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الأَلْباب).[3]«پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».از سوی دیگر، خداوند بهترین سخن را «قرآن» معرفی می کند:(اللّهُ نزّلَ أَحسن الحَدیث کِتاباً مُتَشابهاً مَثانی... ذلِکَ هدی اللّه یَهْدی به مَنْ یشاء).[4]

«خداوند «بهترین سخن» را نازل کرده، کتابی که آیاتش ]در لطف و زیبایی و عمق و محتوا [همانند یکدیگر است... این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی کند».

با ضمیمه نمودن دو آیه فوق به یکدیگر، به این نتیجه می رسیم که خردمند کسی است که قرآن را به عنوان بهترین سخن برگزیند و بپذیرد. طبیعی است که چنین فردی، خود نیز دارای «بهترین سخن» است:

(وَ مَنْ اَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا اِلی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً و قالَ اِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ).[5]«چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید من از مسلمانانم؟».

بنابراین از نظر قرآن، خردمند و فرهیخته کسی است که نه از روی تقلید و گمان، بلکه از سر تحقیق و پژوهش به بهترین سخن و آیین دست یابد و آن را سرمشق زندگی خود قرار دهد.

سؤال و تردید، لازمه ی تفکر

ناگفته پیدا است که تقلیدی نبودن اصول دین و لزوم تحقیق در آن، تقلید نکردن از آباء و اجداد و رهبران فکری جامعه و شنیدن سخنان این و آن و انتخاب بهترین آنها، بدون پرسش و تردید و شبهه در باورهای پیشین خود ممکن نیست. رسیدن به هر «جوابی» از مسیر پر پیچ و خم «پرسش» می گذرد و استراحت در ساحل نجات علم و یقین، از دریای پر تلاطم شک و تردید. مگر می توان بدون داشتن شبهه و تردید دست به پرسیدن زد و مگر می توان بدون پرسش، به پاسخ دست یافت.

لازمه ی هر تحقیقی برخورد با نقاط مبهم و تاریک است و لازمه ی چنین برخوردی، پیدایش سؤال و تردید، و این همه، مقدمات مبارکی هستند برای زایش فرزند فرخنده ای به نام دانش و یقین.

از این رو پیشوایان معصوم ما، نه تنها با سؤال کنندگان در عقاید دینی برخوردی نامهربان و سرزنش آمیز نداشتند، بلکه با آغوش باز پذیرای آنان می شدند و با متانت به پاسخگویی آنان می پرداختند. با پژوهش و پرسش است که ایمانی استوار و محکم که با تندباد افکار و اندیشه های مخالف دچار تزلزل نشود، به دست می آید.

در روایتی از امام صادق علیه السَّلام آمده است: مردی به حضور پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم رسید و از هلاک شدن خود خبر داد.

ـ یا رسول اللّه صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم] مرا دریاب[ که هلاک شدم.

ـ آیا وسوسه گری به تو گفت: تو را چه کسی آفریده است؟ تو گفتی خداوند و سپس از تو پرسید: پس خدا را چه کسی آفریده است؟

ـ آری، قسم به خدایی که تو را برانگیخته چنین است.

ـ سوگند به خداوند که این «محض ایمان» است.[6]

محمد بن مسلم از اصحاب ویژه ی امام صادق علیه السَّلام می گوید: در محضر امام صادق علیه السَّلام، من در سمت چپ ایشان و زراره در سمت راست آن حضرت نشسته بودیم که ابوبصیر وارد شد و از امامعلیه السَّلام پرسید:

ـ در مورد کسی که در وجود خداوند شک کرده است چه می فرمایید؟

ـ او کافر است.

ـ اگر کسی در نبوت رسول خدا شک کند چطور؟

ـ او کافر است.

سپس امام علیه السَّلام رو به زراره کردند و فرمودند:«إنّما یکفر إذا جَحَد»[7]یعنی در صورتی کافر است که به انکار ]خدا و رسول [بپردازد و صرف شک در خدا و رسول، موجب کفر نیست.

در حدیث دیگری امام صادق علیه السَّلام ریشه ی کفر کافران را «انکار جاهلانه» معرفی می کنند، چرا که اگر افراد ناآگاهی که از معارف دین بهره ی کافی ندارند، در همان نقطه ی نادانی متوقف می شوند و به اظهار نظر نپردازند و «ندانسته های» خود را به نام «نبودها» توجیه نکنند و دست به انکارِ اموری که از آن بی خبرند نزنند، دچار کفر و بیراهگی نخواهند شد.

«هرگاه بندگان، در چیزیکه نمی دانستند متوقف می شدند (اظهار نظر نمی کردند)و آن را انکار نمی کردند، هرگز کافر نمی شدند».[8]

در حدیث دیگری از پیامبر گرامی اسلامصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم ـکه به «حدیث رفع» مشهور استـ، عقوبت و کیفر افعال نُه گانه ای از امت اسلامی برداشته شده است که از جمله ی آنها «وسوسه فکری در امور آفرینش» است:«از امت من ]کیفر[ نُه خصلت برداشته شده است:...وسواسی که در راه تفکر نسبت به آفرینش پیدا می شود.[9]

شبهه ی علمی و عملی، مانع اجرای حدود

در فقه امامیه، در بحث حدود و دیات قاعده ای با عنوان «الحدود تُدرَءُ بالشبهات»(اجرای حدود الهی با وجود شبهه رفع می شود) وجود دارد که مفاد آن این است: در اجرای حدود الهی نباید جای هیچ گونه احتمال مخالف و معقولی وجود داشته باشد، و صد در صد و بدون تردید، عمل انجام پذیرفته باید مجرمانه باشد. البته شبهه ای که موجب برداشته شدن حدود الهی می شود گاه علمی است و زمانی عملی. در اموری مانند سرقت و زنا و. .. شبهه از نوع عملی است امّا در بحث مرتد، از نوع علمی. به عنوان مثال اگر در عمل برداشتن مال غیر توسط فردی، قاضی احتمال معقول دهد که این فرد به گمان این که این مال متعلق به خود او است آن را برداشته است، همین احتمال معقول مانع از آن می شود که چنین فردی سارق خوانده شود و بر او حدّ سارق اجرا گردد. در مورد مرتد نیز قاضی شرع تنها در صورتی مجاز به اجرای حکم مرتد است که بداند او اسلام را با آگاهی و بینش کامل و از روی درایت و بصیرت پذیرفته، و هیچ گونه «شبهه ی علمی» باعث رویگردانی او از اسلام نشده است. اگر قاضی شرع در تحقیقات خود به این نتیجه برسد که رویگردانی مرتد از اسلام به دلیل برخی مشکلات فکری و مسایل حل نشده برای او بوده است، نمی تواند او را «مرتد» شمرده و حکم ارتداد را بر او جاری سازد. صاحب جواهر از فقهای برجسته ی شیعه می گوید:«...بنابراین نمی توان انکار فرد تازه مسلمان و یا دور از محیط اسلامی و مانند آن را، موجب کفر آنان دانست، بلکه انکار هر کس که بدانیم انکار او به دلیل وجود شبهه ای بوده است و یا حتی ـ طبق نظر عده ای ـ احتمال دهیم شبهه ای داشته است، موجب کفر نیست».[10]

مطابق جمله ی اخیر صاحب جواهر، حتّی اگر قاضی شرع مطمئن نباشد که روی گردانی مسلمانی به دلیل وجود شبهات علمی و مشکلات فکری بوده، بلکه تنها «احتمال» این نکته را بدهد، کافی است که از مرتد شناختن او و اجرای حد ارتداد بر او دست بکشد. از دلایلی که گذشت نتیجه می گیریم که نه تنها وجود سؤال و تردید و شبهه علمی ـ که اعمالی غیر اختیاری هستند ـ موجب ارتداد نیست، بلکه حتی انکاری که از روی مشکل فکری و ناتوانی از پاسخگویی به شبهات و سؤال های معرفتی و علمی ناشی شده است، موجب مرتد شمرده شدن فرد نمی شود. مرتد کسی است که از روی آگاهی و یقین، به معارف و اصول اسلام پی برده است، و سپس آنها را بدون هیچ گونه دلیل علمی و منطقی ردّ و انکار می کند. به عبارت دیگر مشکل مرتد، مشکل علمی و فکری نیست، بلکه مشکل عملی و سربرنتافتن در مقابل برهان و استدلال است که با عناد و لجبازی در مقابل حقیقت ایستادگی می کند. طبیعی است که راه برخورد با مشکلات علمی افراد، استفاده از منطق و استدلال، و شیوه ی برخورد با افراد لجوج و عنود، استفاده از برخورد عملی است.

بنابراین در پاسخ این سؤال که آیا ماهیت ارتداد از نوع سؤال و ابهام و اعتقاد نداشتن است یا از نوع انکار و اعتقاد به عدم، باید گفت که ماهیت ارتداد از نوع دوم، یعنی انکار و اعتقاد به عدم است. از این رو فردی که در مورد اصول دین خود به پرسشگری پرداخته و یا هنوز در تحقیقات خود به اعتقاد راسخی دست نیافته است، مرتد شمرده نمی شود. مرتد کسی است که در مقابل دلایل علمی و استدلالات منطقی سر فرود نمی آورد و عنودانه و لجوجانه، به انکاری جاهلانه دست می زند.

برخورد علمی با مخالفان دینی

پیشوایان معصوم دینعلیهم السَّلام، نه تنها در برابر سؤالات و ابهامات پیروان خود در امور اساسی دین با عطوفت و مهربانی و آغوش باز استقبال می کردند، بلکه حتّی با افرادی که اساس دین اسلام را قبول نداشتند و چه بسا مقدسات دینی را به استهزاء می گرفتند، برخوردی مشفقانه و احترام آمیز می نمودند.

مسجد النبی صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم که پایگاه دیرینه ی اسلام و کانون تربیت و رشد مسلمانان اصیل بود، گاه به کانون گفتمان ائمهعلیهم السَّلام دین با منکران دین و زنادقه ی روزگار بدل می شد. عبدالکریم بن ابی العوجاء و ابوشاکر دیصانی از رهبران الحاد در زمان امام صادق علیه السَّلام، بارها و بارها در همین مکان و با آن حضرت، به احتجاج و گفتگو می پرداختند و آن بزرگوار صبورانه کلام کفرآمیز آنان را تحمّل می کرد و پاسخ می گفت. کتاب های متعدد «احتجاج» که توسط عالمانی چون طبرسی و مفید و... گردآوری شده است، بخشی از این احتجاجات را در خود جای داده است.

مفضّل، یکی از شاگردان و یاران امام صادقعلیه السَّلام، روزی پس از ورود به مسجدالنبیّصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم، حلقه ای از کافران روزگار از جمله ابن ابی العوجا را مشاهده می کند که در حال رد و بدل کردن سخنان کفرآمیز هستند، او با مشاهده این صحنه که در پایگاه اسلام علیه اسلام ایراد می شد، پرخاش و تندی کرد یکی از حاضران رو به مفضّل کرد و گفت: ما در محضر استاد تو جعفر بن محمد، سخنانی بدتر از این گفته ایم و او پس از شنیدن آنها، با آرامش به پاسخ پرداخته است، اینک تو چرا برآشفته ای؟

مفضّل خدمت امام صادقعلیه السَّلام رسید و ماجرا را بازگفت امامعلیه السَّلام از فردای همان روز جلسات درسی را برای مفضل ترتیب داد تا بر ذخیره علمی او افزوده شود و او را در مناظره با مخالفان توانا کند. حاصل این جلسات کتابی به نام «توحید مفضل» به بار آورد که اکنون در اختیار ما است.

امام علیعلیه السَّلام بارها جمله ی «سلونی قبل أن تفقدونی»(از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست دهید) را در میان موافق و مخالف مطرح فرمود و با حوصله و متانت به پرسش های ریز و درشت و مؤدّبانه و بی ادبانه ی آنان پاسخ گفت. روزی، حضرت در اجتماع مردم این جمله را تکرار کرد و فرمود:

«از هر آنچه زیر عرش الهی است از من بپرسید تا پاسخ دهم، که پس از من هیچ کس نتواند این گونه پاسختان دهد، مگر مدّعی جاهل و یا دروغگوی افتراگر».

در همین حال از گوشه ی مجلس فردی برخاست. از وضعیت ظاهری او به نظر می رسید که از علمای یهود است، آنگاه با صدای بلند فریاد زد:«ای مدّعی چیزی که نمی دانی و پیرو چیزی که نمی فهمی، اکنون من می پرسم و تو پاسخ گو!».[11]

اصحاب و دوستداران آن حضرت با دیدن این گستاخی و شنیدن این جملات اهانت آمیز، از هر گوشه ی مجلس به پا خاستند تا به سوی او هجوم آورند. آن امام فرزانه جماعت را به آرامش فرا خواند و فرمود:

«او را واگذارید و به سویش نشتابید، که با سبک عقلی]و برخورد غیر عالمانه [حجت های الهی بپا داشته نمی شود و برهان های الهی ظاهر نمی گردند. ـ سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: ـ با هر زبانی که می توانی از هر آنچه در دل داری بپرس تا جوابت دهم که شک ها بر خداوند لطمه ای وارد نمی سازد و هیچ حاجتی او را نمی شوراند».[12]

آنگاه عالم یهودی شروع به پرسیدن سؤالات متعددی در زمینه ی فاصله ی بین مشرق و مغرب، هنگام قیامت، مدت عمر دنیا، علت نامگذاری مکه، عرش الهی و... کرد و تمامی پاسخ های امام را شنید و پذیرفت، و در پایان سَرِ خود را به علامت تصدیق و تسلیم در برابر کوه علم وحِلم امام تکان داد و شهادتین را بر زبان جاری ساخت و در زمره ی مسلمانان درآمد.[13]

پناهندگی تحقیقاتی

قرآن کریم در آیات ابتدایی سوره ی توبه، پس از عتاب شدید مشرکان به دلیل عهد شکنی آنان و دستور به پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم مبنی بر دستگیری و محاصره و کشتن آنان پس از مهلتی که به آنان داده شده است، بلافاصله لحن خود را تغییر می دهد و در مورد کسانی از مشرکان که به دنبال فهم حقیقت و شنیدن آیات الهی هستند، به پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم دستور می دهد:

(وَإِنْ أَحدٌ مِنَ الْمُشْرِکین استَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلام اللّه ثُمَّ أَبلِغْهُ مَأْمَنهُ ذلِکَ بانّهُمْ قَومٌ لا یَعْلَمُون).[14]«و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود]و در آن بیندیشد [سپس او را به محل اَمنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند».

بنابراین نه تنها راه تحقیق و پژوهش برای مسلمانانی که در داخل حوزه ی اسلام به سر می برند باز و گشوده است، بلکه حتّی برای مشرکانی که در نهایت کینه و لجاجت با اسلام در حال ستیزند، آنگاه که بخواهند سخن خدا را بشنوند، در پناهگاه تحقیقاتی پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم می توانند به تعمّق بپردازند و سپس به اردوگاه خویش باز گردند.

تاکنون در بحث از ماهیت ارتداد، در پاسخ به سؤال نخست، نکات ذیل بازگو شد:

1.اسلام مسلمانان را به پذیرش دین خود با دلیل و استدلال دعوت کرده و پذیرش تقلیدی اصول دین را مردود می شمارد.

2.در حوزه ی داخلی اسلام و در بین مسلمانان، سؤال و تردید و ابهام هر مسلمانی رواست و مقدمه ی ایمان محض او است.

3.در حوزه ی خارج از اسلام و در بین غیر مسلمانان، هر کس می تواند برای فهم حقیقت و دانستن نظر اسلام، در پناه دولت اسلامی به تحقیق بپردازد و در مقدس ترین مکان ها ـ مسجد الحرامصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم ـ با عالم ترین اندیشمندان اسلامی ـ پیشوایان معصوم علیهم السَّلام ـ به گفتگو بپردازد.

4.نتیجـه آن که، ماهیت ارتـداد از نوع سـؤال، تـردید، ابهـام و عدم اعتقاد نیست، بلکه از سنخ انکار و نفی است، آن هم نه انکاری که بـه علـت وجـود مشکلات فکـری و ناتـوانی از پاسخگویی به سؤالات معرفتی رخ داده است، بلکه انکاری که از روی لجاجت و بی منطقی است. اکنون باید دید چـه نـوع انکاری است که موجب ارتداد است، انکار اصول دین؟ فـروع دین؟ یا چیزی فراتر از این دو.

انکار ارتداد آمیز

به طور خلاصه می توان انکار ارتداد آمیز را دو نوع دانست:

1.انکار اصول اسلام که در نزد تمام فرق و مذاهب اسلامی مورد پذیرش است و فرد با پذیرش آنها در زمره ی مسلمانان در می آید، و با انکار آنها از اردوگاه مسلمانان خارج می شود.

چنین انکاری باید بی پرده و صریح و بدون کوچک ترین احتمال مخالفی صورت گیرد تا راه را بر هرگونه توجیهی ببندد و نتوان به هیچ وجه او را معتقد به اصول اسلامی شمرد. این اصول عبارت است از اعتقاد به وجود خداوند یگانه، رسالت رسول گرامی اسلام و وجود حیات پس از مرگ یا معاد.

2.انکار اموری که دینی بودن آنها بدیهی است و همه ی مسلمانان جملگی به وجود آنها در اسلام اذعان دارند. این گونه امور «ضروری دین» شمرده می شوند، بدین معنا که:

«ضروری دین چیزی است که جزء دین بودنش، نیاز به استدلال و دقّت نداشته باشد و جزء دین بودنش را هر مسلمانی می داند، مگر این که تازه مسلمان باشد».[15]

امّا آیا، صرف انکار ضروری دین در هر شرایطی موجب ارتداد است، یا تنها در شرایط خاصی موجب ارتداد می گردد؟

مطابق نظر مشهور فقهای شیعه، صرف انکار ضروری دین، بی آن که همراه و ملازم با انکار اصول دین باشد، موجب ارتداد نیست، علاوه بر این که باید این ملازمه نزد گوینده و منکرِ ضروری، اثبات شده و مشخص باشد، و نیز او خود را ملتزم و پای بند به این انکار نشان دهد. یعنی او از روی علم و آگاهی، بداند که انکار ضروری دین به معنای انکار اصول دین است و به انکار اصول دین که در واقع انکار اصل دین است، متعهّد و پای بند باشد. بنابراین انکار ضروری دین در صورتی موجب ارتداد است که دارای شرایط زیر باشد:

1.ضروری بودن آن مسلّم و نزد تمام فرق اسلامی پذیرفته شده باشد.

2.انکار ضروری دین، ملازم با انکار اصول دین باشد.

3.شخص منکر، متوجه و آگاه به این ملازمه باشد.

بنابراین اگر یکی از شرایط مذکور وجود نداشته باشد، مطابق قاعده ی «تُدرء الحدود بالشبهات»(اجرای حدود الهی با وجود شبهه یا احتمال مخالف، رفع می شود) چنین منکری مرتد شناخته نمی شود و حکم ارتداد در مورد او اجرا نخواهد شد.

همچنان که قبلاً متذکر شدیم، انکار اصول دین و انکار ضروریات دین که در واقع به انکار اصول دین منتهی می شود، در صورتی ارتداد آمیز است، که ناشی از وجود سؤالات و شبهات علمی نبوده بلکه از روی لجاجت و بی منطقی باشد.

نتیجه آن که، انکاری ارتدادآمیز است که یا اصول دین را صریح و بی پرده نفی کند و یا ضروریات دین با شرایط سه گانه ای که بیان شد،مورد انکار قرار گیرد. در هر دو صورت فوق، انکار نباید ناشی از وجود سؤال و شبهه بوده، بلکه باید حاصل بی منطقی و لجاجت فرد منکر باشد.

پی نوشت ها

[1] اسراء/36.

[2] انعام/116.

[3] زمر/17و18.

[4] زمر/23.

[5] فصّلت/33.

[6] اصول کافی، کلینیرحمه اللّه: 2/425. توضیح آن که، نگرانی و دلواپسی فرد سؤال کننده، نشانگر ایمان ناب او است نه آن که صرف تردید و وسوسه او، ایمان محض شمرده شود.

[7] اصول کافی:2/399.

[8] «لو انّ العباد إذا جهلوا و توقّفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا». همان:2/388.

[9] «رُفع عن أُمّتی تسع خصال:... الوسوسة فی التفکر فی الخلق». همان:2/463.

[10] «...ومن هنا لم یحکم بالکفر بإنکار جدید الإسلام وبعید الدار ونحوهما، بل وکلّ من علم انّ إنکاره لشبهة بل قیل وکلّ من احتمل وقوع الشبهة فی حقّه».   جواهر الکلام، حسن نجفی:6/46.

[11] «أیّها المدّعی ما لایعلم والمقلّد ما لا یفهم أنا سائلٌ فأجِبْ».

[12] «دعوه ولا تعجلوه فانّ الطیش لا تقوم به حجج اللّه ولا تظهر به براهین اللّه ـ ثمّ التفت إلی الرجل وقال: ـ سل بکلّ لسانک و ما فی جوانحک فانّی مجیب انّ اللّه لا تعتلج علیه الشکوک و لا یهیجه وسن».

[13] المختصر، حسن بن سلیمان حلّی، ص 87.

[14] توبه/6.

[15] القواعدالفقهیه، محمد حسین بجنوردی:5/367.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان