نگاهی مستقیم به احادیث احیاء- وجوب حسن ظنّ به جمیع صحابه
غزّالی در فصل نخستین بخش قواعد العقاید کتاب احیاء العلوم، شهادتین را یکی از دو مبنای اصلی اسلام، می شناساند و سپس در معنای شهادت به پیامبری پیامبران، اعتقاد به فضل صحابه را بر دیگران، به ترتیب ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع)واجب می شمارد و می افزاید که حسن ظنّ به جمیع صحابه و ستایش آنان - همان گونه که خدا و فرستاده اش، آنان را ستوده اند- واجب است. در نظر غزّالی، اخبار بسیاری دلیل این مدّعا و آثار فراوانی گواه این دعوی است و هرکه چنین اعتقادی داشته باشد، اهل حق است و هرکه این گونه نباشد، گمراه و اهل بدعت است. بنگرید:
... و ان یعتقد فضل الصحابه- رضی الله عنهم- و ترتیبهم، و ان افضل الناس بعد النبی صلی الله علیه و سلم ابوبکر ثم عمر ثم عثمان ثم علی رضی الله عنهم، و ان یحسن الظن بجمیع الصحابة، و یثنی علیهم کما اثنی الله عز و جل و رسوله صلی الله علیه و سلم و علیهم اجمعین. فکل ذلک مما وردت به الاخبار و شهدت به الآثار. فمن اعتقد جمیع ذلک موقناً به، کان من اهل الحق و عصابة السنة و فارق رهط الضلال و حزب البدعة.( احیاء العلوم، ج 1، ص 161).
سخن ما بر سر اخباری است که به زعم غزّالی، دالّ بر این مدّعیات است؛ اخباری که نشان می دهند ابوبکر و عمر و عثمان از دیگر صحابه، به ویژه امیرمؤمنان (ع)افضل اند و حسن ظنّ به جمیع صحابه، واجب است و کسی که چنین معتقد نباشد، گمراه و اهل بدعت است. ما نخست به دعوی دوم می پردازیم و سپس مدّعای نخست را بررسی می کنیم.
پیشتر یاد کردیم که براساس سخن غزالی، حدیث معتمد و معتبر، حدیثی است که:
1. با بدیهی عقل و تعقّل صحیح، مخالف نباشد.
2. با نصّ قاطع قرآن، مخالف نباشد.
3. با سنّت متواتر، مخالف نباشد.
4. با اجماع امّت، مخالف نباشد.
پرسشی که در اینجا شایان توجّه و پاسخگویی است، این است که اگر فرضاً، اخباری دال بر وجوب حسن ظنّ به جمیع صحابه، وجود داشته باشند، آیا واجد شروط چهارگانه ی بالا هستند؟
در پاسخ بدین پرسش، نخست به معنی صحابی توجه می کنیم. حافظ ابن حجر در تعریف صحابی می نویسد:
درست ترین سخن در تعریف صحابی، چنین است: هرکه در حال اسلام، پیامبر را ملاقات کرده و مسلمان مرده باشد.( الاصابه، ج 1، ص 8)
بر مبنای این تعریف و از آنجا که اسلام با شهادتین محقّق می شود، هرکه در زمان حیات پیامبر (ص)شهادتین گفته و با حضرتش دیدار کرده باشد، صحابی به شمار می رود. در این صورت، می توان عبدالله بن ابیّ، رئیس منافقان مدینه را نیز صحابی به شمار آورد؛ به ویژه آنکه پیامبر (ص)درباره ی او فرموده است:
فلعمری لنحسننّ صحبته ما دام بین اظهرنا.( الطبقات الکبری، ج 2، ص 65)
آری، ممکن است کسی منافقان ظاهر النفاق، همچون عبدالله بن ابی را صحابی نداند؛ لیکن بنا به تعریف فوق، منافقان غیر ظاهر النفاق، همچنان، صحابی خواهند بود. به گواهی آیات قرآن کریم، این منافقان غیر ظاهر النفاق در زمان حیات پیامبر(ص) نیز بوده اند و در میان مسلمانان می زیسته اند. بنگرید:
و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذب عظیم.( التوبه(9)/ 101)
خداوند متعال در این آیه، به رسول گرامی اش می گوید که شماری از بادیه نشینان و مردم مدینه، در شمار منافقان اند؛ حال آنکه ای پیامبر، تو آنان را نمی شناسی؛ و ما آنها را به شدّت و به مرّات، عذاب خواهیم کرد.
حال که چنین است، چگونه رواست که بر هر آن کس که پیامبر (ص)را دیده و شهادتین بر زبان رانده، نام صحابی نهیم و بی هیچ ضابطه ی دیگری، به وجوب حسن ظنّ به او قائل شویم؟! آیا ممکن نیست که چنین کسی در شمار منافقانی باشد که بنابر آیه ی بالا، تنها خدا از نفاق آنان آگاه است؟ « بسوخت دیده ز حیرت که این چه
بوالعجبی است!»
علاوه بر اینها، صحابه ی پیامبر(ص) در زمان حیات و پس از وفات ایشان، با یکدیگر مخالفتها و نزاعهای بسیاری داشته اند و به ویژه پس از رحلت نبی اکرم، با یکدیگر جنگیده اند و همدیگر را کشته اند! سعد الدین تفتازانی، ادیب و متکلّم مشهور سنّی در قرن هشتم، در این باره می نویسد:
إن ما وقع بین الصحابة من المحاربات و المشاجرات علی الوجه المسطور فی کتب التواریخ و المذکور علی السنة الثقات، یدل بظاهره علی أن بعضهم- بعض الصحابة- قد حاد عن طریق الحق و بلغ حد الظلم و الفسق. و کان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملک و الرئاسة. ( الصحابه، ص 22، به نقل از: شرح المقاصد، ج 5، ص 310)
مهم تر از اینها، احادیثی است که خط بطلان بر وجوب حسن ظنّ به جمیع صحابه می کشد. بنگرید:
1. و إنه یجاء برجال من امتی فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول: یا رب اصحابی. فیقال: إنک لا تدری ما أحدثوا بعدک. فأقول کما قال العبد الصالح: و کنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم. فیقال: إن هؤلاء لم یزالوا مرتدین علی اعقابهم منذ فارقتهم.( البخاری تفسیر سورة المائدة، باب ایّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک؛ و تفسیر سورة الأنبیاء. و الترمذیّ أبواب صفة القیامة، باب ما جاء فی شأن الحشر؛ و تفسیر سورة طه.)
2. لیردون علی ناس من اصحابی الحوض حتی عرفتهم اختلجوا دونی، فأقول: اصحابی. فیقول: لا تدری ما احدثوا بعدک.( البخاری، کتاب الدعوات، باب فی الحوض. و ابن ماجة، کتاب المناسک، باب الخطبة یوم النحر، الحدیث 5830. و راجع: مسند أحمد ج1/ 453 و ج 3/ 28 و ج 5/ 48)
3. لیردن علی الحوض رجال ممن صاحبنی حتی إذا رأیتهم رفعوا الی اختلجوا دونی، فلأقولن: ای رب أصیحابی. فلیقالن لی: إنک لا تدری ما احدثوا بعدک.( صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب إثبات حوض نبینا، الحدیث 40)( معالم المدرستین، ج 1، ص 99)
اما برتری سه خلیفه نخست بر امیرمؤمنان (ع)سخنی است که نص کلام این سه تن، ناقض آن است. مرحوم علامه امینی از منابع اهل سنت، از ابوبکر چنین نقل کرده است:
اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم. اما و الله ما انا بخیرکم و لقد کنت لمقامی هذا کارهاً. ألا و إنما انا بشر و لست بخیر من احد منکم فراعونی. و إنی ولیت علیکم و لست بخیرکم.( الغدیر، ج 5، ص 368 و ج 10، ص 8)
و از عمر این چنین:
و لعمر کلمات مشهورة تعرب عن غایة احتیاجه فی العلم الی امیرالمؤمنین. منها قوله غیر مرة: لولا علی لهلک عمر. و قوله: اللهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن ابی طالب. و قوله: لا ابقانی الله بارض لست فیها ابالحسن. و قوله: لا ابقانی الله بعدک یا علی. و قوله: اعوذ بالله من معضلة و لا ابوحسن لها. و قوله: اعوذ بالله ان اعیش فی قوم لست فیهم یا اباالحسن . و قوله: اعوذ بالله ان اعیش فی قوم لیس فیهم ابوالحسن. و قوله: اللهم لا تنزل بی شدیدة إلا و ابوالحسن الی جنبی.( الغدیر، ج 3، ص 97)
و هرگاه ابوبکر و عمر از امیرمؤمنان برتر نباشند، تکلیف عثمان معلوم است! بنابر تمام آنچه یاد شد، اگر فرضاً اخباری دال بر وجوب حسن ظن به جمیع صحابه وجود داشته باشد، مخالف عقل، نصّ صریح قرآن، سنّت معتبر و اجماع امّت خواهد بود. بر چنین احادیث موهومی، می توان موارد دیگر افزود، مانند:
حدیث ایستاده بول کردن پیامبر( احیاء العلوم، ج 2، ص 223)(1)، حدیث رقص و سماع و نوازندگی حبشیان در مسجد پیامبر و رضایت حضرتش بدین اعمال( در حالی که عایشه را بر دوش خود سوار کرده بود)(2)( احیاء العلوم، ج 6، ص 151-152)
آنچه گذشت بررسی کوتاهی بود از شمار اندکی از احادیث احیاء العلوم، براساس ضوابط و معیارهایی که غزّالی خود برای چنین بررسیهایی به دست داده است. اینها همه در حالی است که غزّالی خود در کتاب « الأدب فی الدین» در آداب محدّث نوشته است:
محدّث باید متوجّه درستی و صداقت باشد؛ از دروغ اجتناب کند؛ معمولاً احادیث مشهور را نقل کند( نه حدیثهای غریب و شاذّ را)؛ از ثقات نقل حدیث کند؛ احادیث منکر را ترک کند.( درایة الحدیث، ص 140)
پینوشتها:
*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث.
1. این خبر، به خبر سباطه مشهور است. برای تفصیل در مورد آن، بنگرید به رساله سید حسن آل مجدد شیرازی در نشریه ی تراثنا، شماره 32-33، زمستان 1371ش، ص 216-254.
2. غزّالی از این احادیث استفاده کرده و به حلّیّت رقص و سماع، فتوا داده است. مرحوم علّامه سید مرتضی عسکری در کتاب أحادیث أمّ المؤمنین عائشة2/ 209- 239 این احادیث را نقل و نقد کرده است.
منابع
قرآن کریم
1. ابن سعد، الطبقات الکبری. بیروت: دار صادر.
2. امینی، عبدالحسین. الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب. بیروت: دارالکتاب العربی.
3. بلخی، جلال الدین محمد. مثنوی معنوی. تهران: نشر سهیل و نشر علم.
4. حاجی خلیفه. کشف الظنون. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
5. عسقلانی، ابن حجر. الاصابه فی تمییز الصحابه. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
6. عسکری، سیّد مرتضی. احادیث امّ المؤمنین عایشه. تهران: نشر توحید.
7.___. معالم المدرستین. بیروت: مؤسّسة النعمان.
8. غزّالی، ابوحامد محمّد. احیاء علوم الدین. بیروت دارالکتاب العربی.
9. ___. المستصفی. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
10. مدیر شانه چی، کاظم. علم الحدیث. قم: جامعه ی مدرّسین.
11. میلانی، سیّد علی، الصحابه. قم: مرکز الابحاث العقائدیة.
نشریه سفینه، شماره 25.
ادامه دارد...