ماهان شبکه ایرانیان

سهم تحولات داخلی و خارجی در مهاجرت ایرانیان

مهاجرت، اقدامی خطیر و گاه قمارگونه است که نیاز به همت و تهوری دارد که مهاجر نگران، بی پناه و نیازمند به احساس امنیت مادی و معنوی در زمین بیگانه را محکوم به تلاش بیشتر برای کسب موفقیت و آرامش می کند.

سالنامه شرق - فریدون مجلسی: مهاجرت، اقدامی خطیر و گاه قمارگونه است که نیاز به همت و تهوری دارد که مهاجر نگران، بی پناه و نیازمند به احساس امنیت مادی و معنوی در زمین بیگانه را محکوم به تلاش بیشتر برای کسب موفقیت و آرامش می کند. این حکمی کلی برای همه مهاجران نیست، بلکه بستگی به دلایل مهاجرت آنان دارد. بستگی به این دارد که با خود حساب کنند با مهاجرت چه از دست می دهند و چه به دست می آورند.

اگر چیزی برای از دست دادن نداشته باشند و مطمئن باشند فرصت های بهتر و بیشتری در دسترس خواهند داشت، این گزینش که دیگر امری خطیر نیست و نیاز به تهور ندارد. مهاجرت صدها هزار کارگر ساده افغان برای کسب درآمد و تامین زندگی خودشان در ایران و ارسال پول برای معاش خانواده در افغانستان، از این نوع است. یکی از دلایل مهاجرت جنگ است. جنگ، فقر و بی کاری در پی دارد و کسانی که چیزی برای باختن ندارند، به مهاجرت و گریز روی می آورند. مثال آن، مهاجرات هزاران ایرانی حدود 30 سال پیش به سوی ژاپن و کره جنوبی بود که برای کار قاچاقی در مزارع و صنایع و خدمات غیر تخصصی گوناگون به ژاپن می رفتند و مسائل فرهنگی، زبان و تفاوت های اجتماعی موجب می شد که بیشتر به فکر گرد آوردن سرمایه ای و بازگشت به کشور و راه انداختن کسب و کاری برای خود باشند.

سهم تحولات داخلی و خارجی در مهاجرت ایرانیان

برخی از آنها به تدریج تخصص هایی هم کسب می کردند یا دست کم با انضباط و فرهنگ کاری و اجتماعی دیگری آشنا می شدند. کم نبوده اند کسانی از این گروه که در ژاپن به تبهکاران ژاپنی معروف به «یاکوزا» پیوسته بودند و ماجراهایی در پی داشتند. بیشتر آنها مهاجران موقتی بودند که آنها را می توانیم مهاجران عضلانی بنامیم که از بحث ما خارج هستند. گروه دیگر مهاجرانی هستند که به دلیل تخصص های علمی، فنی و کاری خود در ایران از رفاه برخوردار بوده اند اما به دلایل شایان بررسی، عرصه را بر خود تنگ می بینند و با توسل به هرگونه امکاناتی که در اختیارشان قرار گیرد، زندگی بومی و خانه و کاشانه خود را بر هم می زنند و در شرایطی که تجسم آن هم غم انگیز است، حراج می کنند

و بی آن که مطمئن باشند چه آینده ای در پیش خواهند داشت، علقه های دوستی و خویشاوندی و پیوندهای بومی را می گسلند و دلواپسی ها و تنش های مهاجرت را به جان می خرند و می روند. اینان می روند که رفته باشند. اگر تهوری قمارگونه در کار باشد، مربوط به این گروه است وگرنه برای دانشجوی با استعدادی که برای تحصیل به خارج رفته و در آنجا زبان و تخصصی آموخته و کاری یافته و ماندگار شده، چندان ریسک و تهوری مطرح نیست و شاید در چنین شرایطی بازگشت به میهن برای کسی که نداند چه آینده کار و درآمدی در پیش خواهد داشت، اقدامی متهورانه است.

مهاجرانی نیز هستند که در شمار برگزیدگان جامعه خودشان بوده، در بهترین دانشگاه های کشور درس می خوانند و بیشتر از همان زمان دانشجویی درصدد یافتن جای پایی، اخذ پذیرش از دانشگاه معتبری، به دست آوردن نوعی بورس تحصیلی و رفتن اند. اینان از قبل با فرا گرفتن امل زبان که ابزار اصلی کار است، دورخیز می کنند و استعدادهای فکری، تخصصی و علمی خود را همراه می برند. کار ایشان نیز چندان خطیر و قماری نیست؛ می دانند وقتی پای شان به آن مراکز علمی رسید، نیازی به کاریابی ندارند و بهترین مراکز صنعتی، عالی، علمی، پزشکی و دانشگاهی شکارشان می کنند. اتفاقا بحث اصلی بر سر اینان است که آینده به آنان تعلق دارد و بحث بر سر این است که چرا نباید یا نتوانند این آینده را در ایران جستجو کنند.

برخی از آنها را در شرکت هایی جذب می کنند و به دلیل آشنایی های فرهنگی به نمایندگی های خود در قطر و عمان و امارات اعزام می کنند؛ یعنی اگر در کشور خودشان چنان امکاناتی فراهم بود، لابد ترجیح می دادند بمانند. چرا در گذشته چنین شوقی برای مهاجرت وجود نداشت؟ چرا بیشتر دانشجویانی که می رفتند از همان آغاز حساب می کردند چه بخوانند که فرصت بهتر و بیشتری در بازگشت به ایران در اختیارشان قرار بگیرد. در آن زمان، به دلایل سیاسی مرسوم بود که بسیاری از دانشجویان به سازمان های مبارز با رژیم بپیوندند و اتفاقا بیشتر مهاجران آن عصر، همین گروه وطن پرستان منتقدی بودند که بعدا به بهانه یا به دلیل مشکلات امنیتی، حتی یک روز هم برای وطن قابل انتقاد خودشان کار نکردند و همانجا ماندند و زندگی را به سر آوردند و هنوز هم خود را با همان افکار مشغول می کنند.

اگر جنگ، فقر و بی کاری ناشی از آن، میلیون ها کارگر ساده افغان را روانه ایران و نیروهای کارآمدشان را راهی اروپا و آمریکا کرد، اگر جنگ و ترس میلیون ها عراقی را به ایران پناهنده کرد، دلایلش آشکار است. اما برای ما این پرسش مهم است که چرا ایرانیان فرهیخته در دوران پس از جنگ عراق، شوق مهاجرت دارند. در این زمینه دو نیرو در کارند، یکی جاذبه قدرت های علمی و صنعتی و اقتصادی است و دیگری دافعه فرهنگی و اجتماعی داخلی است که دلایل آن شایان بررسی است. به نظر نگارنده که بیش از 30 سال روی این موضوع بررسی کرده و از نزدیک شاهد موارد بسیار آن بوده است، دست کم یک دلیل این گسست مهم، ایجاد نوعی گسل و دو قطبی شدن اجتماعی در سال های پیش از انقلاب بوده است.

سهم تحولات داخلی و خارجی در مهاجرت ایرانیان

در واقع در دوران پهلوی نوعی تلاش شتابنده برای ایجاد شباهت های هر چه بیشتر میان ظواهر و روش زندگی فرهنگی و اجتماعی ایرانیان با روش و ارزش های زندگی غربی انجام شد. این تلاش ها در میان طبقات میانی مردم شهرهای ایران بی تاثیر نبود. در 10 سال پیش از انقلاب، افزایش ناگهانی بهای نفت و اجرای برنامه های پرشتاب توسعه صنعتی و خدماتی و احتمالا تاثیرگذاری اصلاحات ارضی، باعث جابجایی های عظیم و مهاجرت های روستاییان به شهرها شد. این مهاجران با آن فرهنگ تلفیقی شهری و نوع زندگی، پوشش، تفریحات و در کل شیوه زندگی آن احساس بیگانگی می کردند، در حالی که مردم قشرهای مدنی پیشین که اکنون اقلیتی را تشکیل می دادند، به شیوه بار آمده و زندگی خود طوری خو گرفته بودند که آن را روش عمومی ایرانیان می پنداشتند.

این در حالی بود که اولا شهرنشینان کمتر از یک سوم مردم کشور بودند و تازه حداکثر نیمی از جمعیت شهری نیز متعلق به طبقات میانی با فرهنگ تلفیقی ایرانی - غربی بودند. چالش ها و مبارزات سیاسی نیز از چپ و راست در میان همین قشر جریان داشت و در دوران انقلاب بر شدت آن نیز افزوده شد و بعضا پس از انقلاب نیز به موقعیت هایی نیز دست یافتند، اما بسیار دیر متوجه شدند که عملا در مقابل فرهنگ اجتماعی گسترده و سر بر آورده و ظواهر ارزشی متفاوت و مبتنی بر برداشت دینی مد نظرشان بود، نه در کنار آن. پس از پیروزی انقلاب نوعی برخورد خصمانه و عداوت آمیز در جامعه دو قطبی پدید آمد. وقتی جنگ در گرفت، تعداد زیادی از این قشر، داوطلبانه به جبهه ها رفتند. وقتی مسئله درگیری های ایشان با گروهک های مسلح پیش آمد، آن گروه از متعلقان به فرهنگ مدنی تلفیقی پیشین، احساس می کردند با ارزش های جدید ناسازگاری ندارند.

این احساس در آن شرایط حاد موجب شد حتی فرزندان متعلق به فرهنگ تلفیقی پیشین که پس از قبولی در کنکور پذیرش آنها در دانشگاه نیز منوط به تاییدیه کمیته بود، امید تعالی علمی و اشتغال نسل بعدی را نیز از دست بدهند. چنین بود که امواج بزرگ مهاجرت های خانوادگی آن قشر آغاز شد. اینان بودند که نام شهر لس آنجلس را به طنز به تهرانجلس تبدیل یا اورنج کانتی را تبدیل به محله ای تقریبا ایرانی کردند. یکی از نزدیکان که در سفری به اورنج کانتی برای کاری به بانک رفته بود می گفت پس از آن که دیدم در گیشه ها در دو طرف به فارسی گفتگو می شود، وقتی نوبت به من رسید از کارمند بانک پرسیدم که در این بانک همه کارکنان ایرانی هستند؟ گفت: «نه. کارمندان خدمات و دربان ها مکزیکی هستند.

کارمندان عموما ایرانی هستند و فقط روسای سطح بالا «خارجی» هستند.» به تدریج که تقسیم بندی ها در جامعه ایران رنگ عملی تری به خود گرفت، احساس شهروند درجه دو بودن به دلیل تفاوت علایق، شیوه و رفتار زندگی و بعضا دلایل دیگر، امواج مهاجرت اولیه و سپس امواج دیگری را در میان جوانان دانشگاهی شدت داد. جنگ و التهاب ناشی از تداوم درگیری در مسائل بین المللی از امید بهبود اوضاع اقتصادی، توسعه و اشتغال می کاست و نوعی احساس نادیده گرفته شدن، موجب افزایش تمایل نسل های تازه ای از نخبگان به مهاجرت می شد. بعد از تحمل فشارهای ناشی از تحریم های دوجانبه علیه ایران و تحریم های گسترده هسته ای که به دلیل قطعنامه های شورای امنیت به ایران تحمیل شد و سرانجام به مذاکرات طولانی و امضای برجام و تعلیق تحریم ها انجامید،

پیش بینی می شد با بازگشت ایران به عرصه بین المللی امید به توسعه اقتصادی و افزایش اشتغال و رفاه از نیروی دافعه کاسته و بر جاذبه داخلی افزوده شود، اما پافشاری برخی جریان ها بر شعارهای خود، ناسازگاری که از همان آغاز با برجام داشتند و هم زمانی آن با روی کار آمدن دولت ترامپ در آمریکا که او نیز شعارهای متقابل می دهد، در میان کسانی که امید به توسعه اقتصادی را در شرایط بیم و هراس جنگی از دست داده اند، نوعی تزلزل و ناپایداری پدید آورد که موجب افزایش اشتیاق نسلی دیگر به مهاجرت شد. اکنون که نسل های تازه به عرصه می آیند، با توجه به تخلیه کشور از بخش مهمی از متعلقان به فرهنگ تلفیقی و رانده شده و پدیداری نسلی گسترده از جوانان که ضمن اختلاف و شکاف فرهنگی با نسل پیشین خود در حد معتدلی در میان فرهنگ های تلفیقی و سنتی پیشین قرار دارند،

از آن دوگانگی و دو قطبی بودن پیشین و ناسازگاری های ناشی از آن کاسته شده است. همچنین با کنار رفتن تدریجی نسل سنت گرایان کهنسال که تمایلی به سازگاری با مقتضیات اجتماعی جدید از خود نشان نمی دهند، احتمال بحران دو قطبی شدید کاهش یافته و وضعیت مناسب تری برای پیروی بیشتر از اعتدال و عقلانیت و پرهیز از التهاب، تنش و بحران پدید آمده است. امید می رود با انعکاس آن در شرایط سیاسی بین المللی - اگر برخورد حادی پیش نیاید - شرایط مناسبی برای توسعه اقتصادی و اشتغال و ایجاد نکردن مزاحمت در امور خصوصی شهروندان تحقق یابد و با تبدیل نیروی دافعه به نیروی جاذبه، امید توسعه و اشتغال جهت مهاجرت ها را معکوس کند.

سهم تحولات داخلی و خارجی در مهاجرت ایرانیان

دو قطبی شدن فرهنگی و رادیکالیسمی که در نیم قرن پیش در ایران پدید آمد و منجر به انقلاب شد، منحصر به ایران نیست. شاید تجلی زودرس آن در ایران به این دلیل بوده است که ایران پس از تجربه مشروطیت، تحولات فرهنگی و اجتماعی را سریع تر پیموده بود. اکنون اوضاع اجتماعی جوامعی مانند پاکستان، افغانستان، عربستان، مصر، اندونزی، مراکش، الجزایر، ازبکستان و تا حد ملایم تری ترکیه، مالزی، برمه و تایلند، حکایت از دو قطبی شدن های اجتماعی مشابه نیم قرن پیش ایران دارد که بعضا به صورت شورش ها و بحران های اجتماعی خود را نشان داده است.

آنچه در افغانستان، عراق و سوریه رخ داد و ظهور پدیده هایی مانند طالبان، القاعده و داعش را با وجود حمایت های بیگانه می توان ناشی از زمینه های همان نوع جدایی و دوگانگی در آن جوامع دانست که اگر هم نتوانند با برخورد حاد از بروز آن جلوگیری کنند، اما از میان رفتن آن دوگانگی نیاز به سازگاری فرهنگی بیشتر در جوامع دارد. مراحل گذار فرهنگی و تمدنی در جوامع، همواره این گونه بحران ها را در پی داشته است اما در زمانی که بیشتر از 90 تا 95 درصد مردم زیر 50 سال با سواد باشند، به ویژه زمانی که درصد باسوادی زنان افزایش یابد، از امکان دو قطبی شدن های حاد کاسته شده و راه برای اصلاحات و تحول آرام باز می شود. درباره ایران گسترش سواد عمومی به ویژه سواد بانوان که حتی بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را به خود اختصاص داده اند،

نتیجه گیری نویدبخش این است که جامعه ایران مرحله گذار فرهنگی خود را برای اجتناب از دو قطبی شدن و آثار زیان بخش آن در 40 سال اخیر پشت سر گذاشته است و از کشورهای اطراف خود چندین قدم جلوتر است. اکنون لازم است مسئولان کشوری سیاستگزاری های خود را با آگاهی از این امر اصلاح کنند تا با افزایش احساس مشارکت و عدم تبعیض، از احساس جدایی و بیگانگی کاسته شود و ثبات و آرامش و احساس مسالمت که لازمه افزایش سرمایه گذاری داخلی و خارجی و توسعه اقتصادی و رفاه و آسایش اجتماعی است، فراهم شود و ایران بتواند به جایگاهی که سزاوار و در شأن آن است، در منطقه دست یابد و نیازی به الگو و سرمشق قرار دادن دیگران نداشته باشد.

درباره نویسنده: در دانشکده نفت پذیرفته شد اما پس از قبولی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به این دانشگاه رفته و در سال 1345 کارشناسی خود را دریافت کرده است. کارشناسی ارشد از دانشگاه ملی (شهید بهشتی) دارد. پس از ورود به وزارت خارجه در سمت های مختلفی حضور داشت؛ فعالیتی که پس از انقلاب به پایان رسید. کار در بخش خصوصی و همکاری با رسانه ها، از دیگر سوابق اوست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان