یکی از سؤالات مطرح شده در رابطه با شفاعت، این بود که شفاعت با توحید سازگاری نداشته و لازمه شفاعت این است که حمت شفیع بر رحمت خداوند غلبه داشته باشد . در پاسخ می گوییم : اگر ما شفاعت کننده را در شفاعت مستقل بدانیم ، در این صورت اشکال وارد است. در حالی که طبق اعتقادات قرآنی و حیانی مسلمین ی، هیچگاه شفاعت کننده به طور مستقل نمی تواند کسی را شفاعت کند ، بلکه به اذن خداوند متعال ، شفاعت کننده را بر می انگیزد تا شفاعت برای گنه کاران گردد. چنانچه در مقدمات بحث نیز گذشت که خداوند برای مغفرت واسطه قرار می دهد ، همان طور که برای رحمت های دیگر خویش ، واسطه قرار داده است . پس خداست که راضی به شفاعت ، شده و شافع را برای شفاعت بر می انگیزد و هیچ گاه شفاعت کننده ، مستقل در شفاعت نیست؛ چنانچه خدای متعال نیز می فرماید : «من اذا الذی یشفع عنده الا باذنه» کیست که در نزد او شفاعت کند ، مگر با اجازه او.
«ما من شفیع الا من بعد اذنه» ؛ هیچ کس شفیع نیست ، مگر به اذن او.
و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له » ؛ هیچ شفاعتی نزد او فایده ای ندارد ، مگر کسی که خدا به اواجازه دهد.
«یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا» ؛ در آن روز ، شفاعت هیچ کس سود نبخشد ، جز آن کس که خدای رحمان به او رخصت دهد.
از آیات فوق چنین بر می آی که شفاعت کننده ، مستقل در شفاعت نبوده و مستقل به اذن خداوند سبحان می تواند شفاعت کند. استاد مطهری (ره) نیز در این رابطه می فرماید: در شفاعت های باطل شفیع تحت تاثیر گناه کار قرار می گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفاعت کننده قرار می گیرد، ولی در شفاعت صحیح ، بر عکس می باشد. یعنی صاحب قدرت (خداوند) علت مؤثر در شفیع است ، و شفیع تحت تأثیر اوست. سلسله جنبان رحمت درشفاعت باطل (اگر رحمتی فرض شود) گناه کار است ، ولی در شفاعت صحیح ، خداوند است . این که قرآن کریم می فرماید : «قل لله الشافعة جمیعاً» و آیاتی که شفاعت را در انحصار خدای متعال می داند ، بدین معناست که شفاعت کنندگان ، همه تحت تأثیر خدای متعال شفاعت می کنند و مستقل نیستند ، چنان چه در فلسفه الهی نیز ثابت شده است که واجب الوجود بالذات ، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است . یعنی همان طور که واجب الوجود در ذات خود معلول غیر نیست ، در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد . او مؤثر محض است و از هیچ جیز انفعال و تأثیر پیدا نمی کند.
بنابراین پاسخ سؤال مورد بحث به خوبی روشن می گردد که شفاعت شفاعت کنندگان تحت تأثیر خود خداوند بوده و رحمت و مغفرت فوق رحمت های دیگر و غالب بر آنها می باشد و شافعین فقط واسطه هایی بین رحمت الهی و گناهکاران می باشند.
پاسخ شبهه دوم ؛ در قسمت «و» از مقدمات به پاسخ این شبهه اشاره گردید. علاوه این که اگر شفاعت ، جرأت بر گناهان را می افزاید ، پس توبه و مغفرت خداوند نیز باید چنین باشند و جرأت بر گناهان را زیاد کنند و عامل منفی در راه رسیدن به کمالات باشند و حال آن که خداوند متعال در قرآن کریم ، از این دو عنصر (توبه و مغفرت) به عنوان دو عامل مثبت و امید دهنده استفاده نموده است .
شفاعت کننده مستقل در شفاعت نیست و به اذن خداوند متعال می تواند شفاعت کند ، روشن می گردد که درخواست کننده شفاعت ، اگر به شفیع به دیده استقلال نگاه کند، مشرک گردیده است ، ولی اگر شفیع را به مظهر رحمت حق بداند و توجه داشته باشد که شفیع به اذن خداوند متعال شفاعت می کند ، در این صورت ، به هیچ وجه مشرک نبوده ، بلکه تعالیم دینی و قرآنی نیز به ما همین را می آموزد که برای هر کاری و عملی ، خدا را مستقل بدانیم ، ولی از واسطه ها نیز کمک بگیریم . البته نکته مهم این است که وهابیون که مطرح کنندگان این شبهه می باشند ، برای اعتقاد خویش ، تمسک به قرآن کریم جسته و آیه زیرا را دلیل بر سخن خویش می گیرند: «و یعبدون من دولن اله ما لا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هؤلاء شفاؤنا عندالله» ؛ بت هایی را به غیر خدا می پرستند که به آنها هیچ سود و زیانی نمی رساند و می گویند که این بتان شفیعان ما نزد خدا می باشند.
بنابراین آیه ، هر نوع شفاعت خواهی از غیر خدا، شرک و پرستش شفیع خواهد بود. در پاسخ به دو نکته اشاره می گردد: اولا، اگر قرآن کریم آنان را مشرک می نامد ، نه از این نظر است که آنها از بت ها شفاعت خواهی می کردند ، بلکه علت مشرک بودن آنها این است که آنها بت ها را می پرستیدند تا در نهایت ، آنها را شفاعت کنند. لذا اگر شفاعت خواهی از بت ها ، پرستش بت ها محسوب گردد ، دیگر نیازی نیست که «یعبدون» را هم اضافه کند. این که این دو جمله به یکدیگر عطف شده اند، دلیل است بر این که پرستش بت ها غیر از مسأله شفاعت خواهی از آنان بوده است . ثانیا بر فرص که علت شرک بت پرستان، شفاعت خواهی آنان بوده باشد ، ولی میان این انوع شفاعت خواهی و شفاعت خواهی مسلمانان ، فاصله زیادی است . آنان بتان را مستقل در شفاعت و مالک شفاعت می دانستد ، ولی مسلمانان شفیعان را کارگزاران خدا دانسته و معتقدند که بدون اذن الهی ، هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند شفیع انسان واقع گردد.
در پایان ، به یک مسأله مهم دیگر در باب شفاعت اشاره می گردد و آن این است که : مخالفان شفاعت، برای ادعای خویش ،به آیاتی از قرآن کریم استناد جسته و گفته اند: قرآنِ کریم نیز شفاعت را مردود شمرده است ، مثلا از 254 سوره مبارکه بقره می فرماید :
«یا ایها الذین آمنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی یوم بیع فیه و لاخلة و لاشفاعة»
ای اهل ایمان! از آن چه روزی شما کردیم ، انفاق کنید . پیش از آن که روزی بیاید که نه کسی برای آسایش خویش چیزی می تواند خرید و نه دوستی و شفاعتی به کار آید .
همچنین آیات 48 و 123 سوره بقره ، 53 سوره اعراف ، 101-98 سوره شعرا، 18 مؤمن و آیات 48-46 سوره مبارکه مدثر نیز بر همین مطلب دلالت دارند.
در پاسخ به این مسأله ، ابتدا باید این نکته را متذکر شد که آیات قرآن مفسر یکدیگرند و بادی در کنار یکدیگر تفسیر کردند و آن گاه نتیجه گرفت ، تا دیدگاه کامل قرآن کریم به دست آید . چنان چه در آیات دیگر شفاعت می بینیم که خداوند شفاعت می بینیم که خداوند شفاعت را مختص خود می داند: نظیر انعام/51 و 70 ، سجده/4، زمر /44 و در آیات دیگری ، شفاعت دیگران را نیز اثبات می نماید ، منتهی به اذن خداوند متعال . بنابراین اگر آیات شریفه را در این رابطه در کنار یکدیگر قرار دهیم ، این نتیجه به دست می آید که شفاعت را انکار می نمایند؟ برای پاسخ روشن ، به بررسی تک تک آیات می پردازیم:
آیات 48 و 123 سوره بقره ،
به گواهی آیات قبل و بعد آنها ، مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خویش قائل بودند ، و «اتقوا» نیز خطاب به آنان می باشد . آیه ما قبل هر دو ، این است : «یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و...» این دو آیه نار به شفاعتی است که بنی اسرائیل درباره خویش معتقدند بودند و می گفتند : ما فرزندان پیامبران هستیم و هر اندازه بار گناه ما سنگین باشد ، پدران ما در حق ما شفاعت خواهند کرد. این نوع شفاعت بی قید و شرط که دست فرزندان پیامبران را باز بگذارد و انتساب آنان به خاندان رسالت برای شفاعت آنان کافی باشد، شدیدا مورد انکار اسلام قرار گرفته است ؛ زیرا آیین اسلام ملاک نجات را ایمان و عمل صالح می دادند ، نه نسب و خویشاوندی . لذا قرآن کریم شفاعت مورد نظر بنی اسرائیل را نفی کرده و می فرماید : «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس...»
آیه 53 سوره اعراف (که از نحوه گفتار کفار و همچنین از جمله «قد خسروا» فهمیده می شود که آنان شافعانی ندارند و الا اگر شفیع داشتند ، در خسران نمی افتادند) ، و آیات 101-98 سوره شعرا و آیات 48-46 سوره مدثر و همچنین آیه 18 سوره مؤمن ، همگی به صراحت ، عدم شفاعت را به کفار نسبت داده اند و البته آنها نیز به دلیل آن که خود ، راه مستقیم را نپذیرفته و در تاریکی ها فرو رفته اند ، تا این که بر دل آنها مهر و ختم فرو رفته اند ، تا این که بر دل آنها مهر و ختم نهاده شده است ، دیگر هیچ زمینه ای برای شفاعت شافعان باقی نگذارده اند و الا رحمت خدا فرا گیر می باشد.
منابع و ماخذ:
1 ـ نساء/ 48 و 116.
2 ـ قاموس قرآن ، ، ج4 ، ص 48.
3 ـامام خمینی ، عدل الهی ، ص 203.
4 ـ آیت الله سبحانی ، آئین وهابیت ، ص 254.
5 ـ همان ، منشور جاوید ، ج8 ، ص 60 و 59.
6 ـاسراء /71.
7 ـ قصص /41
8 ـاستاد مطهری ، عدل الهی ، ص 228 ـ226.
9 ـ امام خمینی ، چهل حدیث ، ص 150.
10 ـ برای مطالعه بیشتر در این رابطه ر.ک : تفسیر تسنیم ، ج4 ، ص 242.
11 ـ استاد مطهری ، همان ، ص 232.
12 ـ همان، ص 233.
13 ـعلامه شعرانی ی، شرح تجرید ، ص 584 و 583.
14 ـ استاد مطهری ، همان ، ص 235.
15 ـ غافر /7.
16ـ استاد مطهری ، همان ، ص 236.
17 ـ آیت الله جوادی آملی ، تفسیر تسنیم ، ج4 ، ص 273ـ270.
18 ـ بقره /255.
19 ـیونس /3.
20 ـ سباء/23.
21 ـ طه /109.
22 ـ زمر /44.
23 ـ استاد مطهری ، عدل الهی ، ص 239 -237 (با اندکی تغییر).
24 ـ یونس/18.
25 ـ آیت الله سبحانی ، آئین وهابیت ، ص 262-261.
26 ـ بقره /122 و 47.
27 ـ آیت الله سبحانی ، منشور جاوید ، ج8 ، ص 23.
شاهد جوان ش 56