ناجیان بشر

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد آن روز با شکوه را به یاد می آورم

ناجیان بشر
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
آن روز با شکوه را به یاد می آورم . آن روزی که تو را فرمان به خواندن دادند .
تو را خطاب کردند «بخوان»!
بخوان به نام نامی توحید!
بخوان به نام ساقه امید در پهن دشت سینه یاس آمیز دختران زنده به گور!
بخوان بنام رهایی بشر از ظلم و جور ظالمان !
بخوان ای محمد!
بخوان ای ناجی بشر ! اقرا باسم ربک الذی الخلق!
و توچه زیبا خواندی و تکرار کردی 23 سال عشق و شور الهی را .
تو خواندی به نام تمام انبیاء
تو خواندی در زمانی که مکه می سوخت در آتش بی امان جاهلیت .
تو خواندی در زمانی که گل های آفرینش پرپر می شدند و به زیر خاک ها دفن می شدند.
تو خواندی در زمانی که دنیا اسیر چنگال بی رحمی انسان ها شده بود .
تو خواندی با امین وحی و ابلاغ کردی بر همه انسان ها پیام الهی را فراخواندی آن ها را به اجابت پروردگارشان .
ای محمد (ص) ! ای پیام آور راستین خدا ؛ تو آمدی تا کودک بشریت را در دامان پرعطوفت مادر دین قرار دهی . تو آمدی تا فطرت ابراهیم گونه مردم را بیدار کنی . تو آمدی در حالی که سوادی نداشتی ولی با آن دل رحیم و مهربانت کلمات درست زیستن را به تو آموختند و تو نیز ما را آموختی تا که سیطره ظلم و جور و جهل را در هم بکوبیم و نابودشان سازیم .
احمد! مادامی که مردم به دین واقعی تو چنگ می زنند. اسیر چنگال تعصب و تفرقه نمی شوند و در هوای پر از صلح و آرامش نفس می کشند . آن زمانی که تو مبعوث شدی فاصله مردم و رسالت های آسمانی به درازا کشیده شده بود . مردمان به خواب غفلت و بی خبری رفته بودند، روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار و کسب و کارش آلوده و در دل ها هراس بود و در کف ها شمشیر که خداوند تو را فرستاد . ای محمد ! چه زیبا آمدی، با طنین صدای نازنینت نور به لرزه افتاد و تندیس تعصب های جاهلی در هم شکسته شد . احمد ! با آمدنت دین اکمل خدا را آوردی که رستگاری ابدی در قبول دین تو و طریقت تو و وصی توست . ای پیام آور مهر و دوستی ! چه زیبا لحظه ای بود آن لحظه که جبرئیل پیام عاشق و معشوق را بر بال امانت خویش به یکدیگر می رسانید. ای پیام آور صلح و آرامش ! نمی دانم که تو را بشر بخوانم که فراتر از بشری، چرا که هر سینه ای تحملی دارد اما سینه مطهر تو چون کوه استقامتی دارد که از جا نمی جنبد. هر کسی را که سالیان سال از دست این مردمان جاهل خون جگر خورد، لب به نفرین می گشود، اما بنازم به تو ای محمد (ص) که این همه سال از این مردمان دون و جاهل اذیت و آزار دیدی و لب به نفرین نگشودی و همچون پدری مهربان در حق آن ها دعا فرمودی و برایشان استغفار کردی . تو به حدی مهربان بودی با این مردم که تو را خطاب کردند که تو تا کجا پای می فشری پیامبر، مگر جان خویش را شمع هدایت کوران کرده ای، اینان جنبه خورشید ندارند. اینان از نور از تو و از روشنی می گریزند، جان خویش را فدای هدایت نااهلان مکن ای پیامبر ! ولی تو هدایت کردی بشر را ! اگر چه زبان آنان بعد از تو نخواستند که راه رستگاری پیش گیرند جز عده ای قلیل . در زمان بعد از تو آنان پرچم سبز علوی را بر خاک افتاده می خواستند و از عدالت علی (ع) سرباز می زدند، آنان با صلح حسن (ع) نیز کنار نیامدند . آن چنان شد زمان که قبل از اینکه تو مبعوث شدی، حال باید بعثت دوباره ای رخ می داد . دینی که تو با خون جگر به مردمان هدیه کردی دوباره رمق می گرفت و قد علم می کرد . باید شمشیر می آمد تا سکه ظلم و ستم و فساد را از رواج بیندازد . و آنگاه بود که دومین لاله از سلاله تو بود که آمد تا منکر به ذلت آید و معروف نیز بر تمام جهان سروری کند . او آمد تا احیا نماید دین جدش را آن هنگامی که پس از رفتنت همگان فراموش کردند که فاطمه دختر تو بود و حسن و حسین میوه های دل تو و حسین (ع) مشتاق دیدار، بلال آن صحابی مهربان تو که تاب خانه نشینی مولا را نداشت و به سرزمین شام سفر کرده بود، آن هنگام حسین او را طلبید و از او خواست تا اذانی را که زمان بودنت می خواند بر مناره رود باز تلاوت کند اذان عشق را و آن هنگام مردم بر خود لرزیدند مگر دوباره محمد (ص) زنده شده است و برای مدتی با دین تو عجین شدند ولی باز به وصیت تو عمل نکردند ولی تا حدودی حد الهی که تو فرمودی را رعایت نمودند ولی باز از راه راست منحرف شدند چون پیروی از ولی که تو منصوب کردی ننمودند . و دچار ظلم و فساد شدند و آن هنگام حسین (ع) باید دوباره احیا دین می نمود و با تیغ شمشیر ذوالفقار علی (ع) قیام می کرد و بر مردم خطاکار امتت می باراند باران آزادگی و عدالت و آزاده زیستن را با اهدای جان مبارکش . در آن روزگار قحطی عاطفه آمده بود و فساد بیداد می کرد و ظلم و جور بر همه سایه افکنده بود . حال دیگر علی (ع) در قید حیات نبود که عدالت را اجرا کند و آنان نیز حسن را مجبور به صلح می نمودند اما حال باید شمشیری به رقص می آمد تا جامعه ای را اصلاح کند . باید کشتی بانی می آمد تا منتظران واقعی را سوار بر کشتی نجات کند و آن ها را از طوفان بلا برهاند . طوفانی که تاب ایستادگی در برابر مقام عظیمش را نداشت . تو آمدی ای پیامبر (ص) و زندگی ات را وقف این مردمان نمودی تا هدایتشان کنی و سالیان بعد فرزند حسین (ع) آن چراغ روشن هدایت و آن کشتیبان کشتی نجات نیز با نثار جان و مال و یاران او و برادران و فرزندانش، دین تو را احیا نمود و نور هدایت بخش او تا قیام قیامت روشن کننده فرا راه پیروانت شد . اما این پیروزی پرچمدار می خواست، سفیر می خواست تا پیام نوروزی را به همه ابلاغ کند و خداوند برای حسین (ع) علمدار فرستاد تا او نیز در این پیروزی، احیاگری مهمی داشته باشد . روز میلاد او عجین اشک و خنده بود . همه به دستان کوچک زیبایش خیره شده بودند که روزی حامل رایت دین تو می شود . پرندگان آسمان شاد بودند که روزی با او در عرش آسمان خدا پر می زدند . او آمد، او علمدار عشق است که لشگر حسین (ع) را علمداری کند و ساقی تشنه لبان سپاه حسین گردد . ماه آمد تا در کنار خورشید پادشاه . غلامی کند در حالی که او سرور همه صحابه بود . عباس آمد هم او که عشق بود، برادر بود، ایثارگر بود و سقا . از روزی که آمد مادر او را فدایی حسین تو نمود و او را دور سر حسین (ع) چرخاند و به او یاد داد که (حسین) (ع) مولای توست و تو نیز غلام او و تو نباید او را برادر خطاب کنی چرا که او زاده پیامبر (ص) است .
آن روز وقتی که مادرش اندوهگین از نگاه و اشک مولا گشت و مولا نیز چنین فرمود : او این دستهای مشکل گشا را، این چشمان سیاه شب شکن را، این پیشانی بلند را در راه عشق به خدای حسین (ع) و در راه حمایت حسین (ع) فدا می کند .
من بر این ایثار او فخر می کنم و اشک بر مظلومیت او و برادرش حسین (ع) می ریزم . اندوهگین مباش که او باب الحوائج است و تمام هستی به آمدنش شاد هستند و خرسند که آمد آن یاور بی هماور حسین (ع) .
محمد ! علمدار حسین (ع) آمد تا که جانبداری دین تو کند و غلامی درگاهت را و در آن روز خونین که حسین (ع) و عباس (ع)، علی اکبر (ع) و علی اصغر (ع) و ... همه و همه شهید شدند و جانشان را فدای احیای دین تو کردند باید کسی این واقعه احیاگری را برای مردمانی که آن واقعه عظیم را ندیده بودند روایت می کرد و به گوش آیندگان می رساند. باید کسی می آمد که افشا می کرد ظلم کافران و ظالمان به حق تو و خاندانت را و خداوند چهارمین شانه تحمل تو را آفرید و به زمین هدیه نمود .
سجاد (ع) آن وارث نبوت تو و نواده پاک علی (ع)، پیام آور نهضت نینوا و زایر خاطرات سرخ نینوای حسین (ع) به دنیا آمد تا که با صحیفه معرفتش، الفبای سعادت را برای نوآموزان بندگی حضرت حق هجی کند .
او لبیک زد و سفارت عشق بر شانه هایش استوار گشت تا ادامه کارنامه کربلا شود .
مولانا ! محمد! ای پیامبر، ما را از دعای خیر خود و آل پاکت محروم مگردان و شفاعت خود و خانواده ات را نصیبمان گردان .
عید مبعث، عید پیامبری ات و میلاد خجسته فرزندانت مبارک باد .

منبع: مجله خانواده شماره 210.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر