نهج الخطابه

چکیده   مواردی که در نطق گویندگان تأثیر به سزایی دارد و رعایت آن موارد باعث نفوذ کلام در مخاطبین می شود را می توان به چند دسته کلی تقسیم کرد: ۱

نهج الخطابه

چکیده
 

مواردی که در نطق گویندگان تأثیر به سزایی دارد و رعایت آن موارد باعث نفوذ کلام در مخاطبین می شود را می توان به چند دسته کلی تقسیم کرد:
1.دسته اول :مواردی است که به خطیب مربوط می شود.
2.دسته دوم :مواردی است که به محتوای گفتار و خطابه مربوط می شود.
3.دسته سوم :مواردی است که به مستمع مربوط می شود یعنی با توجه به فرهنگ متداول در بین مخاطبین ،سنین مخاطبین ،تحصیلات و روحیه و...انجام می شود.
کلید واژه : سخنران ، مخاطب ، خطیب ، محبوبیت ، خطابه

مقدمه
 

به خواست خدای تعالی و امید به رحمت واسعه او مطالب ذکر شده را در چند فصل مجزا و مختصر از نظر علاقمندان عبور می دهیم و مطالب را در سه فصل به طور مختصر ذکر می نماییم .امید است مورد استفاده و بهره وری خیر واقع شود. خطابه نوعی از سخنرانی است که خطیب می کوشد در آن، به وسیله دلایل روشن ومستحکم در محورموضوع مورد بحث، شنونده را اقناع کند وتا به مطلوب خود دست یابد.واین رسیدن به مطلوب مستلزم طی مراحلی است که خطیب باید آن هارا فراگیرد وبرای ارائه خابه ای هرچه بهتر ورسیدن به مطلوب به کار گیرد. ارزش خطابه امروزه،درجوامع بشری برهیچکس پوشیده نیست. خطابه نیز از جمله فنونی است که برهر فرد که با آن سرو کار دارد لازم است که گامی موثر در جهت کسب مهارت های لازم در این زمینه بدست آورد.تحقیقات زیادی در مورد مهارت ها وروشهای خطابه شده است و یکی از مهمترین این آثار،روش سخنوری آیت الله فلسفی است.در این تحقیق سعی شده است مطالب به صورت خلاصه تر از دیگر اثرات آورده شودو از خواننده انتظار می رود که بعد از مطالعه این تحقیق بتواند به سوالات ذیل جواب دهد:
1.مواردی که خطیب باید فی نفسه ،جهت ارائه یک خطابه مطلوب وقابل قبول رعایت کند،کدامند؟
2.محتوای سخن خطیب جهت ارائه یک خطابه مطلوب وقابل قبول،باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
3.وظایف خطیب در مورد شنوندگانی که به خطابه گوش فرا می دهند چیست؟

فصل اول: مواردی که مربوط به خطیب است :
 

یک خطیب برای ارائه یک خطابه خوب و قابل نفوذ، باید نکاتی را همواره مورد توجه قرار دهد قسمتی از این موارد عبارتند از :

1.اخلاص یک سخنران:
 

اولین مرحله ای که باید مورد توجه خطیب واقع شود خلوص نیّت است این خلوص نیّت است که به یک مخاطب روانی آزاد و فکری تازه می بخشد تا بتواند سخنان خود را تا عمق جان نفوذ دهد. امام علی «علیه السّلام» در این باره می فرمایند: برتوباد که عملت را با خلوص نیت انجام دهی به درستی که خلوص نیت موجب قبول اعمال است .(1)و چه توفیقی بهتر از این که انسان با کارهای خویش رضایت پروردگار خویش را به دست آورد.نقل است که از حضرت رسول «صل الله علیه و آله وسلم »پرسیدند: فردای قیامت نجات در چیست ؟ فرمودند:نجات در این است که با خداوند از در مکر و خدعه وارد نشوید؛ که او نیز با شما خدعه خواهد نمود.عرض شد:یا رسول الله چگونه مردم، با خدا خدعه می نمایند؟پاسخ دادند:عمل می کنند به چیزی که خداوند فرموده ولی غیر خدا را اراده می کنند؛پس ازخدا بترسید و از ریا پرهیز کنید که ریا شرک به خداست .ریاکار در قیامت به چهار اسم خوانده می شود:ای کافر ، ای فاجر ،ای مکار ،ای زیانکار عملت از بین رفت و اجرت باطل گردید.

2.تعیین سبک و موضوع سخنرانی :
 

بسته به نوع هدف خطیب باید، سبک و موضوع سخنرانی از قبل معین گردد،زیرا که هدف خطیب از سخنرانی یا دلایل علمی و بحث علمی خالص است ،(مانند این که در ردّ نظریه مادیون بحث کند و آفریدگار جهان را اثبات نماید) یا مورد بحث او،فقط ایجاد تخیّلات شاعرانه و ادبی است،[برای این که بتواند از راه تهییج نفس برمخاطب اثر بگذارد] و یا مورد بحث اقناع شوندگان و قانع کردن آنها برای انجام کاری است. حال اگر هدف خطیب دلایل و اثبات یک قضیه علمی است سبک او سبک علمی خواهد بود و اگر هدف او ایجاد تخیّلات و برانگیختن عواطف باشد سبک او سبک ادبی خواهد بود و اگر هدف او علاوه بر ایجاد تخیّلات وعواطف اقناع نیز باشد سبک او خطابی بود. پس سبک مورد نظر باید توسط خطیب تعیین شود البته بعداز تعیین سبک خطیب باید به موضوع سخنرانی با توجه به نوع مجلس ،تحصیلات و...بپردازد.

مخاطب شناسی:
 

یک خطیب باید بداند برای چه کسانی سخنرانی می کند؟درچه سنی وچه تحصیلاتی ،روحیات هرکدام از آنها چیست ؟ فرهنگ متداول آنها چه فرهنگی است و...؟ شناخت مردم زمان نه تنها درجای خود مهمّ و قابل ملاحظه است بلکه می تواند در شناخت سایر ابعاد زمان اجتماعی هم، راه گشا باشد.از این رو،در بعضی از روایات از آنها نام برده شده است. فیما اوصی امیرالمؤمنین «علیه السّلام»الی الحسن «علیه السّلام»یا بنیّ اِنّه لابُدّ لِلْعاقِل اَنْ یَنظرُ فی شانِه فَلْیحفِظُ لِسانه ولْیَعرِف اهل زمانِه : از وصایای امیر المؤمنین «علیه السّلام »به فرزند گرامی اش حضرت مجتبی «علیه السّلام»این بود: ای فرزند انسان عاقل چاره ای ندارد جز آنکه در امور مهم خود نظر افکند زبان خود را حفظ کند و اهل زمان خویش را بشناسد.(2) مطالعه و تحقیق در موضوع مورد بحث: ولاتَقِفْ مالَیسَ لکَ به عِلْم انَ السمعَ والبَصرَ والفوادکلُ اولئکَ کانَ عنهُ مسئولاً(3) هرگز از پی آنچه علم و اطمینان نداری مرو و ناآگاه قدم برندار که گوش و چشم و دل آدمی درپیشگاه الهی مواخذ ومسئولند. آیات فوق از جمله آیاتی است که مسلمانان را به این امر دعوت می کند که نادانسته سخن نگویند وتابه چیزی علم ندارد ودرمورد آن سخن برزبان نرانند .شاعر می گوید:پس برخطیب است که درموردموضوع موردبحث پژوهش و مطالعه و تجزیه و تحلیل کافی داشته باشد وتابه تحقق مطالب و راستی آن اطمینان حاصل نکنندآن سخن رابرحیطه گفتار نیاورد. امام علی «علیه السّلام »دراین مورد می فرماید:دع القول فیما لاتعرف ترک گوی سخن گفتن را در چیزی که نمی دانی واز آن آگاهی نداری.(4) سخنوری که بدون علم آگاهی مطالبی را در کرسی خطابه مورد بحث قرار می دهد و پیرامون آن سخن می گوید با این عمل به ارزش کلام خویش و شخصیت خویش آسیب می رساند و خود را با عوارض نامطلوب آن مواجه می سازد .یکی از نتایج زیان بار سخن بدون علم تحقیر شدن صاحب سخن و کاسته شدن از ارزش اوست.
تامرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد (گلستان سعدی )
یکی دیگر از عوارض سخن گفتن بدون علم متهم شدن گوینده است .اگر خطیبی در مجلس چندمطلب رابگویدوتمام آنهابروفق علم باشد،جزیک مطلب خلاف علم می تواند مخاطبین رادرمورد تمام مطالب گفته شده مردد نماید و گوینده را در تمام سخنان به بی علمی متهم سازد.همین است که امام علی «علیه السّلام»می فرمایند: درباره چیزی که از آن علم و اطلاع نداری سخن مگوکه بیشترین حق در چیزهایی است که شما نمی دانید.(5)
1.خطیب به علمی که دارد و به گفته هایش عمل کند:بی گمان رعایت فن سخن و به کاربردن حقایق و رموز آن به کلام خطیب ،جمال و زیبایی می بخشد و جاذبه سخنش را افزایش می دهد در ضمیر مستمعین راه می یابد و در اعماق وجودشان اثر می گذارد ولی مهم تر از فن سخن تقوای گوینده و هماهنگی و مطابقت گفته وی با اعمال اوست.یک خطیب اسلامی اگر تقوی و درستکاری را در همه احوال رعایت نماید آنچه راکه برای عمل مردم دستور می دهد خود عمل کندو آنچه را که نمی نماید خود از آن بپرهیزد سخنانش در بین مومنین اثر بسیار دارد.مردی حضور حضرت علی «علیه السّلام»شرفیاب شد و درخواست نمود اوراموعظه کند.حضرت پاره ای از امور را که باید از آنها اجتناب نماید را در قالب نصیحت و اندرز به او تذکر داد و از آن جمله فرمود:از آن گروه مباش که از نارواهایی نهی می کند و خود اجتناب نمی نماید،به چیزهایی امر می کند که خودش انجام نمی دهد.درستکاران وخوبان را دوست دارد اما عامل به اعمال آنان نیست ،گنهکاران را دشمن دارد درحالی که خود یکی از آنهاست.(6)مثلا واعظی که دندانهایش را مسواک نزده و کثیف است وبا حضور مردم منبر می رود واز فواید مهمّ بهداشتی و دینی مسواک سخن می گوید و برای اهمیّت آن روایت ها می خواند ؛جالب اینجاست که در ضمن سخنرانی لبهای او حرکت کرده و دندانهای کثیف او نمایان می شود.عدم موافقت قول و عمل موجب می شود که مستمعین با تبسمی حاکی از تحقیر به سخنان خطیب گوش دهند. اما اگر دندانهای مسواک زده خطیب مانند مروارید در منبر می درخشید لازم به قرائت حدیث نبود،دندانهای پاکیزه خطیب خود بهترین مشوق آنان در امر مسواک زدن بود.اینجاست که امام علی «علیه السّلام»می فرماید:خیر و خوبی را به مردم یاد بدهید،با غیر زبان خود و آنان را به نیکوکاری دعوت نمایید،با اعمل پسندیده خویش و همواره در عمل ملازم راستی و تقوی باشید.(7)و نیز امام صادق «علیه السّلام»می فرمود: زمانی که عالم ،به علم خود عمل نکند،موعظه او از دلها می لغزد ودر دلها قرار نمی گیرد و به جای نمی ماند همانطور که باران از روی سنگ های سخت می لغزد و فرو می ریزد.(8)
نتیجه اینکه اگر خطبای اسلام بخواهند یه درستی در راه حق قدم بردارند و مبلغ راستین اسلام باشند و سعادتمند شوند باید برنامه خویش را بردواصل اصلی و اساسی استوار سازند:دین خدا را با کمال صداقت و راستی ،آنطور که هست به مردم بگویند و آیین الهی را بدون کم و زیاد با آنان در میان بگذارند.تنها به گفتن تعالیم الهی اکتفا نکنند بلکه خودعملا گفته های خویش را به کار ببندند و آنها را در کمال خلوص و منزه از ریا و آلودگی انجام دهند. به فرموده امام صادق«علیه السّلام»بهترین موعظه ،سخنان آن واعظی است که دارای این دو مزیّت باشد:
1.صادقانه سخن یگوید.
2.خالصانه عمل نماید.
حضرت زهرا«سلام الله علیها»نیز در حدیثی جایگاه چنین شخصی را چنین تبیین می کند و می فرماید: هر کس عبادت خالص خودرا به مقام رفیع حضرت باری تعالی تسلیم نماید خداوند نیز بهترین و عالی ترین خیر و مصلحت او را دراین جهان،برای وی فرو می فرستد.(9)

شناخت هدف:
 

یک خطیب باید قبل از سخنرانی بداند چه هدفی دارد،چه می خواهد بگوید،چه مواردی به کار می برد و این موارد را در ذهن خویش تنظیم نماید و سخنرانی او حاوی پیام باشد.شناخت هدف خط مشی یک سخنران را تعیین می کند و به وی قدرت روحی و اطمینان می بخشد ، سلسله معنوی اش را افزایش می دهد و اورااز نگرانی و پریشان گویی مصون می دارد؛با فکری آرام و خالی از تشویش مسیر سخن را می پیماید ودچار پراکنده گویی نمی شود واز این شاخه به آن شاخه نمی پرد.برعکس سخنرانی که هدف خویش را تعیین ننموده است و نمی داند در مجلس چه می خواهد بگوید و چه مواردی را به کار بَرَد، فکری ناآرام و ضمیری مشوّش دارد او همانند کسی است که می خواهد با چشم بسته راه برود.در هد قدم نگران و مضطرب است و نمی داند به کجا می رود و راهش به چه نقطه ای منتهی می شود و با چه لغزش هایی مواجه می گردد. امام علی «علیه السّلام»فرمودند: اندازه بگیر بعد ببر،بیندیش بعد بگو و بفهم بعد عمل کن.(10) گویی امام علی «علیه السّلام»در این روایت می خواهد به سخنران بفهماند که زبان تو همانند قیچی برای خیاط است همانطور که از اول پارچه را اندازه گیری می کند، بعد با قیچی می برد تو نیز باید اول فکر کنی و مطالب را اندازه گیری نمایی بعد با قیچی زبانت ببری و سخن گویی.یکی دیگر از مواردی که خطیب باید متوجّه آن باشد این است که چگونه می خواهد بگوید؛ او باید بداند که از کجا شروع کند و چطور ادامه دهد و به کجا ختم نماید .مطالب مورد بحث برای سخن به منزله سنگ و سیمان و آهن و دیگر موارد برای ساخت یک ساختمان است و تنظیم مواد سخن همانند به کار گرفتن هر یک از مصالح ساختمانی در جای مناسب است. مهندس با به کار گرفتن هر یک از مصالح ساختمانی در جای خود ساختمانی مناسب تاسیس می نماید و خطیب توانا نیز از مواد جمع آوری شده در ذهن خطابه جالبی را به وجود می آورد. نکته ای که شاید مورد ابتلا آن در میان خطبا زیاد باشد، این است که گاهی در خلال سخن مطلبی جالب به یاد سخنران می آید که بسیار مناسب بحث است وبرای گفتن آن باید کلام را قطع نماید ،مطلب یادآمده را بگوید و دوباره به همان نقطه برگردد و به سخن ادامه دهد؛ برای آن که سخنران مقطع کلام را قطع نکند و رشته سخن از کف گوینده و شنوده در نرود، لازم است خطیب موقع قطع کلام،تناسب مطلب یاد آمده را با نقطه قطع سخن، در ذهن خود علامت گذاری نماید تا بتواند با آن علامت به مقطع کلام برگردد و سخنان خویش را پیگیری نماید.

2.خطیب و مزاج متعادل:
 

یکی دیگر از مورادی که همواره باید مورد توجه خطیب قرار گیرد، این است که موقع سخنرانی باید حالات جسمی و روحی اش عادی و در حد عالی باشد و در مواقع گرسنگی ،دردمندی ،بیماری و بی خوابی و....سخنرانی نکند.همچنین اگر به دلایلی عصبانی است و یا مرعوب مجلس گردیده، یا مصیبتی بزرگ به سختی او را آزرده خاطر گردانیده است از سخن خودداری کند چون که هر یک از این حالات بر روی سخن خطیب، اثر نامطلوب برجا می گذارد .
مثلاً گاهی دردمندی ،بی خوابی یا ضعف زیاد قدرت تمرکز فکری را از خطیب می گیرد یا نیروی یاد آوری و حافظه را تضعیف می نماید که خطیب به سرکشی و طغیان می گراید و سخنان نسنجیده برزبان می راند. امام علی «علیه السّلام»فرموده اند: زبان،قطعه و عضوی است از انسان موقعی که آدم به علت عجز و ناتوانی از گفتن باز می ماند زبان نمی تواند به سخن کمک کند و به جریانش اندازد و زمانی که به عللی میدان گفتن برای انسان گشایش می یابد سخن به زبان مهلت نمی دهد و از جریان باز نمی افتد.(11)
 
سخن در تندرستی ،تندرست است
که در سستی همه تدبیر سست است
نشاید کرد خودرا چاره کار
که بیمار است رأی مرد بیمار
نظامی گنجوی(خسروشیرین بخش55)

3.حد شناسی یک سخنور:
 

سخنوری که می خواهد مطلبی را مورد بحث قرار دهد و در مورد آن سخن بگوید علاوه بر این که باید به آن مطالب عالم و آگاه باشد بلکه باید حدّ خود را نیز بشناسد و ارزش معلومات خویش را بداند ،بلندپروازی نکند و از مرز صلاحیت علمی و لیاقتی که دارد قدمی فراتر نگذارد .اولیای گرامی اسلام مسئله حدشناسی رادر تعالیم خود ،مورد کمال توجه قرار داده اند و آن را به پیروان خویش توصیه فرمودند و عوارض زیان بار و خطرناک عدم حدشناسی را خاطر نشان کردند:پیامبر اکرم«صل الله علیه و آله وسلم»فرمودند:در معرض هلاک و تباهی است آن کس که قدر و ارزش خود را نشناسد و از حد خویش تجاوز نماید.(12) ونیز امام علی «علیه السلام »فرموده است : آن کس را می توان دانا که قدر خویش را بشناسدو کافی است برای نادانی و جهالت یک انسان ،که به حق و قدر خویش واقف نباشد.(13) اولیای گرامی اسلام برای آن که شناخت حدعلمی را بیان کنند و اهمیت آن را روشن سازند تمام ابعاد آن را مورد توجه قرار دادند حتی در مواقعی اجازه ندادند بعضی از کلمات را که گفتن آن در صلاحیت افراد تحصیل کرده و عالم است اشخاص غیرعالم به زبان آورند. امام صادق «علیه السلام»فرمودند: اگر از شخص عالم چیزی سؤال شود که نمی دانست حق دارد بگوید الله اعلم ،ولی افراد غیر عالم حق ندارند در پاسخ سؤالی که نمی دانند الله اعلم بگویند. این سخن امام صادق«علیه السلام»معیاری به دست می دهد که افراد باید همیشه و همه جاحدخودرا بشناسند و از گفتن کلماتی که شایسته آن نیستند خودداری نماید واز مرز صلاحیت خویش قدمی فراتر نگذارند. مثلا یک محدّث عالیقدر که سالیان دراز در کتب اخبار مطالعه نموده و با سخن اهل بیت «علیهم السّلام» آشنایی دارد اگر از او حدیثی را پرسش نمایند حق دارد بگوید من آن را در کتب ندیدم یا اکه بگوید به خاطر ندارم .اما کسی که مطالعاتش در کتب روایات کم است اگر مورد این سؤال واقع شود حق شناسی ایجاب می کند که صراحتا بگوید نمی دانم نه آن که پاسخ دهد این حدیث را در کتب ندیدم .این سخن برای این شخص تجاوز از حد است و موجب می شود که مردم او را از دیده حقارت و پستی بنگرند. امام علی «علیه السّلام»فرموده است : مَنْ تَعَدِی حَدَهُ اَهانَهُ النّاس کسی که ازحدّ خودتجاوز کند،مردم خوارش کنند.(14) البته ناگفته نماند که سخنران اسلامی،نه تنها از کمیّت علمی باید حدّ خود را بشناسد و از قدر خویش تجاوز ننماید بلکه از دیگر جهات هم لازم است به حدخود واقف بوده و قدمی فراتر نرود.به طور نمونه به چند مورد اشاره می شود:

پاکی و تقوی :
 

خطیبی که حدّ خود را از لحاظ پاکی و تقوی می شناسد و از لغزشهای زبان خویش آگاهی دارد وقتی در کرسی سخن لب می گشاید باید خویش را ضمیمه مردم نماید.مثلا بگوید :(ما مسلمانیم حق نداریم غیبت کنیم ،دروغ بگوییم ،دشنام دهیم و...) اما اگر زبان خویش را نادیده بگیرد و فقط مردم را خطاب دهد(غیبت نکنید،دروغ نگوییدو...)سخنش آن طور که باید در شنوندگان اثر نمی گذارد به علاوه چنین خطیب مصداق فرموده امام علی «علیه السّلام»است که فرمود: برای مردن قبیح است که با حضور مردم منکراتی را منکر شمارد و از رذایل و گناهان نهیب شان نماید و چون تنها شود ،خود ،آنها را مرتکب گردد و از انجام معاصی ابا نداشته باشد.(15)

وزن اجتماعی :
 

خطیب باید حد خود را در منزلت اجتماعی بشناسد مطابق موقع و مقام خویش سخن بگوید و از مرز و حدّ خویش فراتر نرود که موجب هتک و توهین به خود نشود که اسلام آن را روا نمی دارد .در عصر طاغوت افسر قدرتمندی به عنوان سرپرست املاک شاه در منطقه وسیعی حکومت می کرد به طوری که تمام ادرات ناچار بودند با وی همکاری نمایند او دستور داده بود، اگر چنانچه کسی کاری با او داشت و می خواست او را ببیند، باید قبلا از طریق تلگراف اجازه بگیرد اگر اجازه ملاقات داده می شد، برای او وقت تعیین می کردند، چه بسا افراد فقیری که پول تلگراف می دادند و جوابی نمی گرفتند؛خطیب عالم و فهمیده ای را وارد شهر شد چند شب منبر رفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت و هر شب عده مستمعین افزایش می یافت. کسانی که از عمل در مورد تلگراف ناراضی بودند به او گفتند: با محبوبیّت خود که در این شهر دارید، به تلگراف اعتراض کنید و آن را براندازید .واعظ گفت باید در این باره فکر کنم ببینم که آیا من صلاحیّت گفتن این سخن را دارم یا نه؟چند روز گذشت و آن افراد پافشاری بیشتری می کردند،چند مامور از این گفت و گوها آگاه شدند و آن را به سمع افسر ارشد رساندند .افسر دستور داد مراقب باشید اگر واعظ در این باره سخنی گفت او را دستگیر و تبعید کنید و افراد محرّک را نیز بازداشت کنید.اگر خطیب وزن اجتماعی خود را نمی شناخت و پیرامون تلگراف به افسر صحبتی می کرد با تحقیر و اهانت تبعیدش می کردند.ا سلام اجازه نمی دهد افراد با ایمان موجبات تحقیر خویش را فراهم آورند.امام صادق«علیه السّلام»فرمود: برای مؤمن شایسته نیست که خویشتن را ذلیل و خوار نماید .(16)

غرور و حدشناسی:
 

از جمله عواملی که ممکن است در خطیب اثر سوء بگذارد موجب شود در کرسی سخن،حد خود را از یادببرد واز مرز خویش تجاوز نماید .غرور علمی است ودر پاره ای موارد غرور دیگری ضمیمه غرور علمی می گردد حد شناسی را تشدید می کند و خطیب را از واقع بینی و درک حقایق باز می دارد. امام علی «علیه السّلام»ناآگاهی وخودفراموشی افراد مغرور را به مستی تعبیر نموده است و در یکی از روایاتی که از این حضرت نقل گردیده چنین آمده است : سزاواراست انسان عاقل برحذر باشد از مستی مال،مستی قدرت،مستی علم ،مستی مدح و مستی جوانی چه همه این عوامل را بادی است ناپاک که عقل را سلب می کند و آدمی را سبک سر و بی شخصیت می سازد.(17) توضیح اینکه: سخنوری که بالنسبه عالم است در معرض خطر غرور علمی است ،اگر خوب صحبت کند و مورد تحسین مردم قرار گیرد غرور مدح و تمجید برآن افزوده می شود واگر در سنین جوانی باشد، غرور جوانی نیز به آن افزوده می شود و این سه نوع می تواند او را آن چنان مست و غافلش کند که از حد شناسی به دور بماند و در کرسی خطابه از مرز خود فراتر برود و موجبات سقوط خویش را فراهم آورد.

1.فصاحت متکلم:
 

یکی دیگر از مهم ترین مطالبی که یک سخنران باید به آن توجه وافر داشته باشد این است که چگونه کلمات را ادا می کند به عبارتی دیگر فصاحت داشته باشد .سخنران فصیح کسی است که از یک طرف :
1-به اندازه لازم بر لغات فصیح و کلمات روان مسلّط باشد و بتواند در هر مورد و برای بیان هر مطلب به آسانی از آن لغات استفاده کند.
2-واز طرفی دیگر دارای ذوق طبیعی و استعداد فکری باشد که بتواند آن الفاظ صحیح و زیبایی که در ذهن خود آماده دارد به صورت جذاب و دلنشین ترکیب کند و مقصود خویش را با شکل مطلوب و جذّاب برای شنونده بیان کند.
چند مورد که موجب فصیح بودن سخنور می شوند عبارتند از :

2.تسلط بر سخن:
 

سخنور فصیح باید سخن آفرین باشد و آنچنان خود را بسازد و در ادای کلمات و ساختن جملات تسلط یابد که در هنگام وعظ و خطابه به بن بست نخورد که جست و جو برای ساختن جمله و عدم تسلط برمورد مذکور موجب وقفه در سخنرانی و همچنین موجب وقفه در اذهان مردم برای به دست آوردن هدف خطیب می شود

ضرورت تمرین :
 

کسی که می خواهد سخنور فصیحی باشد، باید آن قدر تمرین نماید که سخن در زبان او نرم و در دستش باشد تا با سهولت و آسانی به هر شکلی که بخواهد، در آورد واین خود از اساسی ترین شرایط سخنوری است اگر کسی می خواهد این شرط را دارا باشد باید برای خود برنامه تمرین قرار دهد،هر روز در مورد یکی از آیات یا روایت یا پیرامون یکی از وقایع روز چندین با با عباراتی مختلف سخن بگوید و مستمع آن یکی دو نفر از دوستان او باشند یا فقط خود او مستمع باشد.اگر همین منوال را تا مدتی طی کند می تواند که سخن گفتن را ملکه نفسانی خویش نماید.

گزینش لغات:
 

گاهی سخنران برای ادای یک مطلب چند کلمه روان و فصیح را در ذهن خویش دارد و هر یک به تنها وافی به مقصود است ولی یکی ازآن کلمه ها از دیگر کلمه برای شنوندگان مطبوع تر است همانند (پیش درآمد،حادثه رویداد)و (عکس العمل ،واکنش وبازتاب)در سه کلمه اول رویداد زیباتر است و در سه کلمه دوم بازتاب.اگر متکلّم سخن زیباتر را انتخاب نماید به لطف کلام خویش افزوده است.

اوصاف فطری:
 

از دیگر مواردی که در فصاحت متکلّم نقش خاص دارند: طبع شعر ،نبوغ فکری ،حافظه سرشار ،آهنگ گرم و دیگر مزایایی همانند اینهااست. ودایع الهی و ذخایر فطری ،در وجود کسانی است که با این صفت از مادر متولّد شده اند.افرادی که این فضایل با سرشتشان آمیخته است ،از دوران کودکی استعداد و لیاقتشان ،آگاه یا ناآگاه بروز می کند و در دوران جوانی و نوجوانی ، مراتب برتری و امتیاز خود را آشکار می سازند. امام علی «علیه السّلام»فرمودند: از همه فصیح تر کسی است که بالبداهه و بدون فکر قبلی به گفته ها پاسخ صحیح و جامع می دهد به طوری که گوینده را ساکت می کند و برای او جای سخن باقی نمی گذارد.(18) این سخن گهربار امام علی «علیه السّلام» مقدمه ای شد که ما بتوانیم حکایتی را در این باره مطرح نماییم. در خلافت هشام بن عبدالملک، جمعی از بادیه نشینان گرفتار قحطی شدند عدّه ای از آنها به دربار روی آوردند تا از کمک خلیفه بهره مند گردند؛ ابهت و عظمت تشکیلات،آنان را مرعوب نمود تا حدی که جرأت سخن گفتن نداشتند.میان جمعیت جوان 16 ساله ای بود تا چشم هشام به او افتاد،رو به حاجب کرد و گفت: هر که خواسته به مجلس ما آمده حتی اطفال! همان موقع جوان به پا خواست و در مقابل خلیفه لب به سخن گشود و گفت: ای امیر کلام گاهی باز و روشن است و گاهی پیچیده و مبهم؛ مقصود گوینده در پیچیدگی کلام واضح نیست .مگر آن که سخن باز شود و گوینده بی پرده و آشکار بگوید اگر خلیفه اجازه دهد آن را روشن بیان کنم. هشام از سخن این جوان به شگفت آمد و گفت: بی پرده بگو و سخن را باز کن جوان گفت: ای خلیفه سه سال گرفتار قحطی شده ایم؛ سال اول پیه ها را آب کرد ،سال دوم گوشت ها را خورد و سال سوم استخوان ها را لاغر نمود.در دست شما اموال زاید بسیاری است اگر مال خداوند است، میان بندگانش تقسیم کنید. اگر مال مردم است چرا نگاه داشته اید و به آنها نمی دهید؟ و اگر مال خود شماست،صدقه دهید که خداوند به صدقه دهندگان پاداش نیکو می دهد.هشام گفت: این جوان در هیچ یک از این سه صورت برای ما جای عذری باقی نگذارده است .دستور داد به بادیه نشینان صد دینار و به آن جوان صدهزار دینار دادند. سپس به جوان گفت آیا حاجتی داری جواب داد:من برای خود حاجت خاصی ندارم و حاجت من جز حاجت عموم مسلمانان نیست و از مجلس خارج شد.(19) پس این جوان توانست فی البداهه پاسخ صحیح و جامعی به هشام بدهد به طوری که هیچ راه عذری برای او باقی نگذارده وباعث کمک کردن به مردم ورسیدن به هدف شد.عوامل فصاحت زیاد است ما برای تلخیص به همین مقدار بسنده می کنیم.

گاهی خطیب به علم روز:
 

آگاهی خطیب به علم روز و شناخت زمان اجتماعی، از جمله عوامل مهم در خطابه نیست، اما تا حدود قابل توجهی باعث با سواد قلمداد گردیدن خطیب و موجب محبوبیّت اجتماعی او در جامعه جوانان می شود. آگاهی به علم روز و زمان اجتماعی دارای معنای وسیع و گسترده ای است که می تواند جمیع شئونات فرهنگی ،علمی ،اقتصادی،سیاسی،نظامی ،تربیتی و دگر امور نظایر اینها را در برگیرد.همه می دانیم که در زمان های متفاوت پیشرفت های عظیمی را داشته ایم مثلاً اگر در زمان پیامبر«صل الله علیه و آله وسلّم »مردم با شمشیر می جنگیدند الان دیگر با فشار دادن دکمه ای می جنگند .پس دوره ها و اعصار مختلف دارای تغییرات و پیشرفت های چشم گیری بوده است .خطابه و سخنوران اسلامی اگر بخواهند از پیشرفت علوم به تناسب کاری که بر عهده دارند استفاده نمایند می توانند در کرسی سخن بعضی از آیات و روایات را با استفاده از دانش روز توضیح دهند،حق شارع و اولیای دین را هر چه بهتر اداکنند و مسلمانان را بیش از پیش به سخنان علمی پیشوایان بزرگ آیین حق واقف سازند.
علم هایی که امروزه پیشرفت متداولی داشته اند عبارتند از :

جامعه شناسی:
 

در فرهنگ اجتماعی امروز،جامعه شناسی یکی از رشته های مهمّ علمی است .بسیاری از مسائل اصولی جامعه شناسی در قرآن شریف و احادیث رسول اکرم «صل الله علیه و آله»و اهل بیت (علیهم السلام)آمده است اگر یک خطیب تحصیل کرده از این رشته آگاهی یابد ،می تواند آن آیات و روایات را در بحث جامعه شناسی پیاده کند و توجه شنوندگان را به ارزش علمی آن جذب نماید.
به عنوان مثال:
از جمله مسائلی که به عنوان یک پرسش جامعه شناسی در کتب آمده است این است که حضرت محمد «صل الله علیه و آلهوسلّم»با چه وسیله ای و از چه راهی ملّت عقب افتاد و منحط حجاز را در مدتی کوتاه آن چنان دگرگون ساخت و به آنها قدرت و نیرو بخشید که توانستند بردو ابر قدرت عصر خویش( ایران و روم )تسلط یابند و بزرگ ترین فرمانروای جهان شوند؟ پاسخ سؤال فوق را آیات شریف قرآن بیان می دارد: ان الله لایُغیرُ مابقومٍ حتی یُغیروا ما باَنفُسَهم. (20) خداوند اوضاع و احوال هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا آن که خود را از درون و برون تغییردهند و افکار اعمال خود را دگرگون سازند. پیامبر ما توانست با سعی و کوشش و تحمل صدمات و رنج ها علل انحطاط قوم خود را از میان ببرد و عوامل تعالی و تکامل را جایگزین آنها سازد .
شعری از شاعر می گوید:
هیچ قومی بی سبب مغلوب یا غالب نگشت
جز دراو ضعفی نهان یا قوتی پیداستی
تو نداری قوّت تشخیص پیدازنهان
لاجرم پنهان تورا پیداترین معناستی
صادق سرمد
امروزه نیز اگر به نام یک مسئله جامعه شناسی سوال شود: ملت مسلمان بلند پایه و عالی قدر که با عت پیشروی می نمودند چه شد که دچار انحطاط و پستی شدند؟وبه سقوط گراییدند؟ پاسخ این سوال نیز آیه 11سوره مبارکه رعد است. ان الله لایُغیرُ مابقومٍ حتی یُغیروا ما باَنفُسَهم
دیروز مسلم آیت اقبال و مکرمت
امروز چه شد که چنین نامکرم است
دیروز مسلم از شرف علم سربلند
امروز پشت مسلم و اسلامیان خم است
دیروز محرم حرم غیرمسلمین
امروز بین که در حرم خود نه محرم است
آن انتصار خود چه شد این انکسار چیست؟
آتش چگونه مبدأ اینش چه مختم است
برگرفته از شرح وتفسیردعای مکارم الاخلاق مرحوم فلسفی

روانشناسی:
 

روانشناسی نیز همانند جامعه شناسی در فرهنگ اجتماعی روز از رشته های مهم علمی است اگر خطیب تا اندازه ای آن را بداند می تواند به عمق پاره ای از روایات اخلاقی واقف گردد و به شنوندگان خویش هم بفهماند اهل بیت ما نیز روانشناسان ماهری بودند و این علم را به خوبی می دانستند. نمونه این دانستنی های حدیث زیر است که علت دروغ گویی یک دروغ گو را بیان نمونده است : حضرت رسول «صل الله علیه و آله وسلم»فرمودند: دروغ گو مرتکب دروغ نمی شود مگر به علت خواری و خفتی که در نفس خود نسبت به خویشتن احساس می نماید. (21)

روانکاوی:
 

روان کاوی در فرهنگ اجتماعی امروز رشته علمی جدید است که در کنار روانشناسی به وجود آمده است و عبارتست از :جست و جو و کاوش در ضمیر باطن انسان است و روانپزشکان در مورد بیماری روحی به کار می برند. مثلا اگر جوانی دچار بیماری روحی گردد و افسرده شود روانکاوی،راه پی بردن به ضمیر پنهان جوان بیمار را ارائه می دهد و به روانکاو می گوید با چه وسیله ای می توان از عقده روحی جوان بیمار آگاه شد و علّت بیماری او را شناخت. علم های جدید دیگری هم وجود دارد که جای بحث در این مختصر نیست .
11)احترام به مخاطب و نرمی گفتار و...
از جمله اموری که لازم است، همواره مورد توجه خطبای بلیغ و موقع شناس باشد این است که شخصیت مستمعین را قولا و فعلا محترم بشمارند باید طوری سخن بگویند و رفتارشان طوری باشد که شنوندگان از آن برداشت حقارت و پستی نکنند و خویش را ناچیز و مرهون احساس ننمایند.برای تبیین مطالب چند نمونه ذکر می شود:

نرمی سخن گفتن :
 

یکی از طرق احترام به شخصیت مستمعین آن است که خطیب با نرمی و ملایمت سخن بگوید از خشونت کلام و لغات تند اجتناب نماید زیرا شنوندگان خشونت گوینده را اهانت به خود تلقی می کنند و حالت مقاوم و عدم تمکین به خود می گیرند و در نتیجه سخنان خطیب بی اثر یا کم اثر خواهد بود. در قرآن آمده است هنگامی که موسی و هارون می خواستند نزد فرعون بروند او رابه راه حق دعوت کنند با وی به نرمی و ملاطفت سخن گویند: اِذهبا الی فرعون اِنّهُ طَغی* فقولاً لهُ قولاً لیّناً لَعَلَهُ یَتذَکَرُ اوْ یَخْشا.(22) به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است* اما به نرمی با او سخن بگویید؛شاید متذکر شود یا از خدا بترسد. سخن نرم از احترام گوینده به شخصیت شنونده حکایت می کند این تکریم و احترام این قدر در شنونده اثر می گذارد که می تواند موضوع وی را در مقابل گوینده تغییر دهد و غلط او را به نرمی مبدل سازد. توجه به چند نکته می تواند به خطیب درجهت نرمی گفتار کمک کند. سخنران دینی باید آنقدر تمرین کند که نرم گفتن، ملکه نفسانی او شود. حدیثی است از امیرالمؤمنین «علیه السّلام»که می فرماید : زبانت را عادت ده که گفتارش همیشه نرم و ملایم باشد.
سخن تا توانی به آذرم گوی
درشتی مکن درسخن نرم گوی
نظامی گنجوی

پراکندگی نگاه :
 

ازجمله اموری که لازم است سخنران در مقام تکریم مستمعین رعایت کند، پراکندگی نگاه است .یک خطیب باید تمام مستمعین را مخاطب خودقرار داده و در طول مدت سخنرانی به صورت تناوب به همه شنوندگان نظر افکند. امام صادق «علیه السّلام»دراین باره فرمود: رسول اکرم «صل الله علیه و آله و سلم»نگاه های خویش را بین اصحاب خودتقسیم می کردند؛گاهی به این نظر می افکندند گاهی به آن و خلاصه تمام اصحاب خود را به طور مساوی،مورد توجه قرار می داد.(23)

تحسین و ثناگویی:
 

از جمله مواردی است که خطیب گاهی اوقات با آن مواجه می گردد،قدرشناسی از خدمات خدمتگزاران و ثناگویی در مورد کسانی که شایسته تمجید هستند که باعث اثر روانی مثبتی در آنها می شود و آنها را نسبت به کارهایی که انجام داده اند خشنود و نسبت به آینده امیدوار می سازد.

12 )رعایت هماهنگی:
 

جسم و جان آدمی به طور طبیعی باهم متحّداند و براثر این اتحاد عملا با همدیگر هماهنگی دارند حالات روح در جسم و بدن موثر است و حالات بدن در روح تأثیر می گذارد. مثلا ترس از جمله حالات نفس است وبا پدید آمدن آن چهره تغییر می کند،رنگ مادی خود را از دست می دهد و دچار وحشت زدگی می شود و نیز گاهی روی زبان تأثیر می گذارد و خود را دچار لکنت می کند.گاهی حتی نمی تواند صحبت کند حتی دست و پا نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و در مورادی از شدّت ترس از کار می افتند. خطبای اسلامی که ناشر تعالیم قرآن مجید هستند،برای این که کلامشان در نفس سامع اثر بگذارد و افرادزیادی را به صراط مستقیم سوق دهند،لازم است که اصل هماهنگی را رعایت کنند و به گونه ای حرف بزنندکه مبحث آنها با کیفیّت صورت ،وضع قیافه ،صدای خفیف یا شدید همچنین چگونگی حرکات دست و بدنشان هماهنگ و منطبق باشد.به عنوان مثال:آنجا که می خواهند برای نیکوکاران از پاداش الهی بگویند یا برای گنهکاران نادم مژده مغفرت دهند باید حتما با صدای پرمهر و عطوفت و کلماتی دلنواز، آهنگی نرم و قیافه ای آرام بخش سخن بگویند.حضرت رسول اکرم «صل الله علیه و آله و سلّم»موقعی که خطبه می خواند پس از حمد باری تعالی ،اما بعد ،می فرمود:ووقتی از ساعت قیامت می فرمود آهنگ صدایش تشدید می شد و چهره مبارکش سرخ می شد.

13)وفای به عهد و وقت شناسی خطیب :
 

یک خطیب باید همواره به عهدی که می بندند و به قولی که می دهد وفادار باشد و این از عوامل مهمّی است که دین مکرّم و شریف اسلام بسیار به آن اهمیّت داده است و آن را وظیفه عمومی یک مسلمان دانسته است تا جایی که پیامبر اکرم « صل الله علیه و آله و سلّم »انسان بدقول را بدون دین معرفی می کند و می فرماید: لادین لمن لاعهدله. کسی که به قول و عهد خویش وفا نمی کند، دینش ناقص است. مطلب بعدی وقت شناسی خطیب است .یک خطیب باید بداند چه موقع شروع می کند؟اندازه سخنرانی او چقدر است و کی پایان می دهد همه و همه باید طوری برنامه ریزی شود که باعث اذیّت و آزار مستمع نشود. البته زمان سخنرانی بسته به جای سخنرانی ،فرهنگ و ظرفیت مخاطبین باشد،یک سخنران نباید برای مستمعین خود اسباب زحمت و خستگی را فراهم آورد چرا که باعث عدم تاثیر و کم شدن تاثیرآن در لفظ مستمعین می شود.

14)قابلیت قبول خطیب:
 

ظاهر یک خطیب از جمله عواملی است که بسیار مورد توجه مستمعین واقع می شود یعنی اگر یک خطیب، خوب لباس بپوشد یعنی لباسش مرتب باشد، شانه زده و خلاصه از لحاظ بهداشتی و ....به وضع لباس و بدن خود رسیده باشد ،سخنش اثر گذارتر از قبل خواهد بود برای تبیین مطلب به مثال زیر توجه نمایید: صحنه زیر را مجسّم کنید.زنگ در خانه شما به صدا در می آید وقتی در را باز می کنید مردی میانسال را می بینید که یک کت اسپرت چهارخانه و بدبرش به تن دارد شلوارش احتیاج به اتو دارد و باید صورتش را اصلاح و موهایش را شانه می کرد ولی موهایش ژولیده بود، اوصندقی کوچک دارد و انتظار دارد تا شما جهت کمک به یک موسسه خیریه به او کمک کنید با این که مطالب او خیلی مستدل است احتمال اینکه موفق شود از شما پول بگیرد چقدر است ؟ احتمال اینکه از شما پول بگیرد خیلی کم است .چون قیافه او قابلیت قبول کردن این که او برای موسسه کمک جمع آوری می کند را ندارد.حال اگر همان مرد لباس رسمی و فاخر و دوختی زیبا و اتویی خوب، همین درخواست را از شما کند و حتی خودش را معاون بانک شهر معرفی نماید و درخواست کمک کند آیا شما به او کمک نمی کنید؟ پس ظاهر نیک یک شخص یا سخنران اثرات قابل توجهی در جهت نفوذ در مخاطبین خواهد داشت .پیشوایان مکرّم اسلام نیز همواره به ظاهری آراسته و لباسی مناسب سفارش می نمودند. علامه مجلسی در حلیّه المتقین نقل می کند که امام علی «علیه السّلام »فرمود: از برای برادر مومن خود زینت کنید چنانچه از برای بیگانه زینت می کنید که خواهید او شما را به نیکو ترین هیئتی ببیند.(24) در حدیث معتبر وارد شده است که صفیان صوری که از مشایخ صوفی است به مسجد الحرام آمد و دید که حضرت امام صادق «علیه السّلام»نشسته و جامه های پرقیمت نیکو پوشیده است .گفت :بروم و او را براین جامه ها سرزنش کنم پس نردیک آمد و گفت ای پسر رسول خدا والله که پیامبر چنین جامه ای نپوشیده و هیچ یک از پدرانت چنین جامه نپوشیده اند .حضرت فرمود: حضرت رسول «صل الله علیه و آله و سلم »در زمانی بودند که روزی برمردم تنگ بود امروز روزی برمردم فراخ است و سزاورترین مردم برای صرف کردن نعمت های خدانیکان هستند پس آیه : قُل مَن حَرَّمَ زینتَ اللهِ التی اخرجَ لعبادِه و الطَیِّبات من الرِزْق.(25) را قرائت نمودند و فرمودند که: ما سزاوارترین مردم هستیم به تصرف در آنچه خدا عطا فرموده سپس جامه خود را بالا زدند و جامه کهنه نمودار شد .فرمود این را برای خود پوشیدم و این جامه رویی را برای مردم.(26)

15)محبوبیت اجتماعی یک خطیب:
 

از مواردی که تاثیریر سخن را در نفس سامع بالا می برد محبوبیّت اجتماعی یک خطیب است؛ به عبارت دیگر هر چه محبوبیّت اجتماعی یک خطیب در اجتماع بیشتر باشد، تأثیر صحبت های او در مردم نیز بیشتر است .به نظر می رسد که ما جذابیّت مبلّغ را با مطلوبیّت پیام پیوندی ناگسستنی می دهیم. ظاهرا ما تحت تاثیر کسانی قرار می گیریم که آنان را دوست داریم هر جا که ما نسبت به یک خطیب علاقه داشته باشیم می کوشیم تا او را خشنود سازیم. در نتیجه هر چه مبلّغ از او بخواهد انجام می دهیم اگر بخواهیم از محبوبیّت اجتماعی صرفنظرکنیم حداقل یک خطیب باید اعتماد شنوندگان را به خویش جذب کند. جذب اعتماد شنوندگان به راههای زیادی ممکن است اما ما برای نمونه چند مورد را ذکر می کنیم : یک روش این است که علیه نفع بودن شخصی خویش استدلال کنند،اگر به شنونده این مطلب تلقین شود که خطیب و گفته های او هیچ نفعی برای خود خطیب ندارد و تمام نفع عمل به صحبت خطیب برای شنونده است باعث می شود تا شنونده به خطیب اعتماد نموده و به صحبت های او عمل کند.روش بعدی که یک روش فرضیه ای حساب می شود ، بدین صورت است که خطیب در نفس شنونده این اطمینان را حاصل کند که وی مطلقا نمی کوشد تا آنها را تحت تاثیر قرار دهد بلکه وانمود کند او تحت وظیفه و تحت حقی که مستمعین برگردن او دارند و تحت اینکه وظیفه شرعی انجام شود مطالبی را مورد بحث قرار می دهد. چنین موردی نیز در قرآن شریف آمده است : اِنّا هَدَیناه السَبیل اِمّا شاکِراً و اِمّا کَفُوراً.(27) ماراه را به انسان آموختیم .خواه شاکر باشد یا کافر. یک خطیب نیز باید اینگونه صحبت نماید و راه و چاه را مشخص کند و نتیجه را به مستمعین واگذار نماید. خلاصه این بخش(محبوبیّت اجتماعی):
1.خطیب باید جهت تاثیرگذاری در مخاطب اعتماد شنوندگان را جلب کند.
2.اگر خطیب در مورد موضوعی استدلال کند که ظاهرا مخالف منافع شخصی اوست قابلیّت اعتماد او افزایش می یابد.
3.راه دوم جذب اعتماد این است که خطیب سعی نداشته باشد شنوندگان را تحت تاثیر قرار بدهد.(البته در ظاهر )

فصل دوم : آنچه باید در مورد محتوای سخن مورد توجه قرار گیرد.
 

سخن خطیب باید در خور فهم سامعان باشد: با توجه به این که سخن گوینده باید منشا علمی داشته باشد و آن را از روی بصیرت و آگاهی القا نماید، لازم است به موازات آن این نکته را مورد توجه قرار دهد که مقصود از سخنرانی دینی هدایت و ارشاد است وباید در گفته های خود مقدار درک و فهم مخاطبین را نیز در نظر بگیرد و در خور فهم مخاطبین سخن بگوید. خطیب برای نیل به این هدف دو نکته را باید مورد توجه قرار دهد: ماده ای را که برای بحث انتخاب می کند شایسته مجلس و متناسب با فهم حضار باشد، در غیر این صورت یا به ماده ستم کرده یا به شنوندگان. امام صادق «علیه السّلام»فرمود: حضرت مسیح بن مریم«علیه السّلام»، بین بنی اسرائیل برای خطابه به پاخاست؛فرمود: ای بنی اسرائیل مطالب حکیمانه را با افراد جاهل در میان نگذارید که این کار ظلم به حکمت است و آن را از افراد شایسته منع نکنید که ظلم به شایستگان است .(28) لزوم علم و آگاهی سخنران نسبت به موضوع مورد بحث، بدان معنی نیست که گوینده دینی مجاز باشد در هر مجلسی و برای هر شنونده ای، تمام معلومات خویش را برای مستمعین بازگونماید؛ برای این کار از طرفی خلاف بلاغت و موقع شناسی است. و از طرف دیگر ممکن است در مواردی مضرّ و زیان بار باشد. امام علی «علیه السّلام »فرمودند: در مقام سخن ،نه فقط آن را که نمی دانی نگو،بلکه همه دانسته های خود را نیز به زبان نیاور. (29) وقال رسوال الله «صل الله علیه و آله و سلم » : انا معاشر الانبیاامرنااننکلم الناس علی قدرعقولهم.(30)) رسول اکرم «صل الله علیه و آله و سلم »فرمودند: ما جامعه پیامبران ماموریت داریم که با مردم به قدر عقلشان سخن بگوییم.
1.مقدمه کلام سخنور: مقدمه برای سخن از دو دیدگاه قابل بحث است :
از جهت لزوم و عدم آن . از جهت کمیت و کیفیت آن. در اینجا به طور مختصر توضیح خواهیم داد:

قسمت اول:
 

لزوم و عدم لزوم مقدمه به اعتبار تفاوت محتوای سخن و همچنین شرایطی که سخنران در آن قرار دارد به چهار قسم قابل تقسیم است : آنجا که ذکر مقدمه برای توضیح مطلب لازم و ضروری است . آنجا که مقدمه ضرورت ندار ولی ذکرش مفید است . آنجا که مقدمه لازم نیست و اگر گفته شود زاید و خلاف بلغت است . آنجا که مقدمه زیان بار و مضر است و باید ترک شود. اول:مقدمه برای سخن در جایی لازم و ضروری است که مطلب مورد بحث بدون ذکر مقدمه آنطور که باید روشن نمی شود و شنوندگان از هدف خطیب آگاه نمی گردند.چون مطلب فوق روشن است جهت اختصار از بیان مثال معذوریم .
دوم: مثلا سخنران می خواهد در روز اول ماه رمضان در مورد روزه بگوید ضرورت ذکر مقدمه وجود ندارد بلکه می تواند بدون مقدمه وارد بحث شود و یا آیه روزه و چند روایات را بخواند.
سوم:اینکه فقط از خطیب خواستند سخنرانی کند و هدف مخصوصس مورد نظر خطیب نیست و خطیب نمی خواهد در مورد معینی بحث کند به مقدمه نیاز ندارد.
چهارم :در جایی است که اوضاع مستمعین آشفته و پرجنجال است و اگر مقدمه ذکر شود مردم به سرو صدای خویش ادامه خواهند داد و بالاخره اتفاقی خواهد افتاد که خطیب از ادامه صحیبت باز خواهد ماند و در اینجا مقدمه مضرو زیان بخش خواهد بود .نمونه آن نیز اینکه روزی اصحاب پیامبر ازقبیله اوس و خزرج در کنار هم نشسته بودند مردی یهودی ازکنار آنها عبورمی کرد، وقتی این وضع را دید خواست مجلسشان را به هم بزندو... دشمنی و عنادی که قبلا داشتند را به یادشان آوَرْد.کار آنها به کارزار و جنگ کشید وقتی موضوع به پیامبر«صل الله علیه و آله و سلم » رسید حضرت سریعا با چند نفر از اصحاب به این دو قبیله رسیدند و بدون مقدمه آنان را با سخنان گرم آتشین خود متوجه خطا و انحرافشان نمود و فرمود:از خدا بترسید .از خدابترسید آیا به کشاکش دوران جاهلیت رسیده اید یا آنکه من در بین شما هستم ....حال اگر پیامبر«صل الله علیه و آله و سلم » مقدمه چینی می فرمود خود شما قضاوت کنید که چه روی می داد؟

قسمت دوم :
 

دومین مطلب اساسی مربوط به مقدمه سخن کیفیّت و کمیّت آن است .اگر خطیب نتواند این دو مطلب را مورد توجه قرار دهد و کلمات نسنجیده ای برای مقدمه به کاربرد باعث تاثیر و نفوذ کلام کمتری می شود.

الف) کیفیّت مقدمه:
 

مقدمه سخن به منزله پلی است که افکار شنوندگان رابا اصل مطلب مورد بحث مرتبط می کند وموجب نزدیک شدن اذهان به موضوع مورد بحث می شود؛خطیب با آوردن مقدمه گویی از شنوندگان می خواهد پل ارتباطی را طی کنند ومقدمه را با دقّت گوش دهندتا ذهن آنا آماده بحث شود.واضح است که چنین مقدمه ای بایداز هر جهت مناسب با اصل بحث باشد. بنابراین اگر خطیب به نام مقدمه مطلبی را بگویدکه روشنگر ذی المقدمه نباشدو شنوندگان را با موضوع اصلی بحث آشنا نکند، نمی توان آن را مقدمه نامید.

ب)کمیّت مقدمه:
 

به موازات رعایت کیفیت مقدمه و چگونگی آن لازم است کمیت مقدمه نیزمورد کمال توجه خطیب باشد و مراقب نماید از مدعی که متناسب است تجاوز نکند. سخنران باید بداند که مقدمه و ذی المقدمه اصل است پس باید اصل فراگیرتر از فرع باشد.

2.محتوای کلام سخنور:
 

با توجه به دستورات ذات اقدس الهی به پیامبر اکرم«صل الله علیه و آله و سلم »،پیامبر«صل الله علیه و آله و سلم »موظف بود تا دعوت خود را بر اصل اساسی استوار سازد و مردم را از این سه راه به دین خدا دعوت نماید: سخنان حکیمانه و منطق مستدل ( اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَُّبکَ بالحِکمَتهِ و...) مواعظ حسنه و اندرزهای سودمند و مفید (والمَوعِظَهُ الحَسَنَه و...) از راه مناظره و مجادله ای که منزه از مرا و خصومت باشد (وجادِلهُم بالتی هیَ اَحسَن.)برخطیب نیز لازم است که محتوای کلام خود را این سه طریق قرار دهد که توضیح هر کدام در جای خویش خواهد آمد.

الف)سخنان حکیمانه:
 

اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَُّبکَ بالحِکمَتهِ والمَوعِظَهُ الحَسَنَه وجادِلهُم بالتی هیَ اَحسَن.(31) بخوان به راه پروردگارت به وسیله حکمت وپندهی نیکووبا آنها به صورت شایسته بحث کن.راغب در مفردات خویش حکمت را چنین معرفی می کند: حکمت عبارتست از دست یافتن به واقع و حق از راه علم و عقل .مجالسی که اقتضا دارد در آن پیرامون مسائل مختلف دینی بحث شود و شنوندگان برای استماع آمادگی دارند لازم است خطبای عالم و تحصیل کرده قسمت قابل ملاحظه ای را به گفتن سخنان حکیمانه اختصاص دهند زیرا که طرح بحث های برهانی و مستدل زودتر مورد قبول شنوندگان می شود و زودتر آنها را اقناع می گرداند.

ب)موعظه حسنه:
 

...والمَوعِظَهُ الحَسَنَه... . راه دومی که خدا به رسول اکرم «صل الله علیه و آله و سلم » دستورداده موعظه حسنه است .راغب در کتاب المفردات وعظ را چنین تعریف می کند:وعظ عبارت از معنی است که در کنار آن ترساندن و تخویف باشد .وعظ نوعی تلقین به مخاطب است و خداوند بشر را به گونه ای آفریده است که تلقین در وی موثر است و آن را می پذیرد خواه خوب و نافع باشد خواهد بد و زیان بار .خداوند تعالی نیز در قرآن شریف مکرر مردم را موعظه نموده و از آن جمله فرموده است :(خداوند به دادگری و احسان و وزن و عطا به خویشاوندان امر می کند و از گناهان و منکر و ظلم نهی می نماید.شما را موعظه می کند شاید به خود آیید و به وظایف خویش توجه نمایید)(32)در موعظه دو نکته مهم شایان کمال توجه است .اول اینکه محتوای کلام واعظ آگاهی بخش و بیدار کننده باشد و دوم اینکه آن را از روی خلوص نیت بگوید البته شنونده نیز باید واجد شرایط لازن از جهت حسن استماع و ایمان به خدا باشد تا وعظ در وی اثر کامل بگذارد در غیر این صورت بی اثر خواهد بود.

ج)مناظره و جدل:
 

... وجادِلهُم بالتی هیَ اَحسَن... راه سومی که خداوند بلرای دعوت مردم به رسول گرامی «صل الله علیه و آله و سلم »ارائه نمود مناظره و جدل است ولی جدل به گونه ای که نیکو باشد و به خصومت و دشمنی کشیده نشود .راغب در مفردات قرآن جدل را چنین معنا می کند: جدل عبارتست از رد و بدل کردن سخن به صورت درگیری بحث و غلبه بر طرف مقابل. آیه زیر آیه ای است که مصداق جدل بالتی هی احسن است .به رسول گرامی دستور می دهد جدل کند با کسی که نافی معاد است و می گوید:کی استخوان پوسیده می شود و مرده را چه کسی زنده می کند؟به وی پاسخ می دهد:زنده کننده استخوان مرده ،همان کسی است که اول به آن حیات بخشیده و زنده اش نموده.(33)

4- سخنور و فهماندن سخن:
 

از جمله مواردی که اساس جلسات سخنرانی برآن استور است قدرت تفهیم مطالبی است که گوینده مجلس پیرامون آن با شنونده حرف می زند.هر سخنرانی در هر رشته ای که سخنرانی می کند باید آن قدر قوی باشد که بتواند شنوندگان مجلس را از هدف خود آگاه سازند و مطالبی که در ذهن خویش تنظیم کرده اند به آنها بفهمانند.در زیر پاره ای از روش های مفید که به خطیب در مورد فهماندن کمک می کند آورده شده است :

کلمات روان :
 

اولین وسیله تفهیم سخن رعایت روانی کلام است .لامز است که سخنران در سخنرانی خود ار به کار بردن کلمات نا مانوس و پیچیده اجتناب نمایند و در ساختن جملات و عبارات از الفاظی استفاده کند که برای عموم قابل فهم باشد و مستمعین برای درک معنی آن دچار وقفه نشوند و در ذهن خویش به کاوش و جست و جو نپردازند.

جملات کوتاه:
 

یکی دیگر از راههای فهماندن سخن به شنوندگان این است که گوینده جملات کوتاه بگوید فاصله بین مبتدا و خبر کم باشد و اگر گاهی جملات به دارازا کشیده می شود به گونه ای باشد که طول کلام رابطه لفظ و معنی را قطع ننماید.

مقایسه و سنجش:
 

از جمله راههایی که خطیب می تواند به وسیله آن مطلب خود را به شنوندگان بفهماند و حقیقت را برآنان آشکار سازد مقایسه و سنجش است .این روش در قرآن کریم زیاد به کار فته است .از جمله :ای پیامبر به مردم بگو آیا نابینا و بینا با هم مساوی اند و آیا تاریکی وروشنایی با هم یکسانند؟(سوره رعد ،آیه 16)یک سخنران باید مطالب مورد بحق خود را با دیگر مطالب مقایسه کند مثلا اگر موضوع سخنرانی او غضب است :غضب نکردن و اثرات آن را برای مستمعین بگوید و بعد اثرات غضب کردن را برای متسمعین شرح دهد و مقایسه کند. برای مقایسه انواع بسیار است که ذکر آن موارد در اینجا نمی گنجد.

تشبیه و مثل:
 

یکی دیگر از راههایی که خطیب می تواند مطلب مورد بحث خود را به شنوندگان بفهماند و انان را از مقصد خویش آگاه کند تشبیه و مثل است .
چه بسیار مطالب مشکلی که با طول سخن و شرح و توضیح پیرامون آنها آنطور که باید حل نمی شود امابا یک مثال که منطبق با ممثل باشد آنچنان روشن می شود که برای شنونده کمترین ابهامی به جا نمی ماند. نمونه فوق(مثل) در قرآن بسیار آمده است مانند: لوانزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.(34)و اگر این قرآن را به کوه نازل می کردیم می دیدی که در برابر آن خشوع می کند و از خوف خدا می شکافد اینها مثالهایی است که برای مردم می زنیم تا شاید بیاندیشند.
 
سعدی نیز در قالب مثال شعری آورده است که حق مطلب را به خوبی ادا می کند:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
گلستان سعدی
خلاصه اینکه در قالب مثال تمام مشکلات و شبهات موجود در سخنرانی حل می شود و به مستمعین مطالب خیلی بهتر تفهیم می شود. از جمله مثال های دیگر قرآن سوره جمعه آیه 5 که می فرماید:مثل الذین علموا التورات ثم لم یحملوها کمثل الحاد یحمل اسفارا...(35)مثل کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند .مثل الاغ است که حمل می کند بار را .پس مثال مورد قابل توجه و قابل اهمیتی است.

5-خطیب و پاسخ به شبهات و استدلال یک جانبه :
 

یک خطیب حتی الامکان باید از طرح شبهه در کرسی سخن خودداری کند و از آنها سخنی به میان نیاورد زیرا با توجه به اینکه در مجامع عمومی از قشرهای مختلف حضور دارند سطح معلومات و درجه افکار و درک شنوندگان متفاوت است .حال اگر خطیب بخواهد در اینگونه مجامع هر شبها ای را با مردم در کیان بگذارد باید اول اصل سبهه را شرح دهد و مقصود شبهه کننده را به خوبی بیان کند سپس به پاسخ بپردازد این کار می تواند از جهاتی مضر باشد:بعضی از شنوندگان ممکن است اصل سبهه را به خوبی فرا گیرند و آنچنان تحت تاثیر قرار گیرند که شبهه جزیی از اعتقاد آنها شود. ،یاممکن است بعضی از شنوندگان اصل شبهه را بفهمند ولی به علت عدم ادراک جواب آن آنها را قانع نکند. و یا بیان خطیب در پاسخ گویی رسا نباشد و نتواند شبهه را آنطور که باید مطرح کند در نتیجه شنونده دچار تضاد درونی شود و عمرش در کشمکش باطنی طی شود.یا پاسخ خطیب برهانی و مستدل نباشد و نتواند شنونده را قانع کند .در این صورت کلمه شبهه از خاطر شنونده زدوده نمی شود .پس اگر خطیب ناچار شود شبهه ای را مطرح کند و به آن پاسخ گوید بهتر آن است که در آغاز سخن پاسخ شبهه را ابتدا به صورت یک مبحث اساسی مطرح نماید و پیرامونش به قدر کافی و وافی صحبت نماید و مطالب را به طوری برای شنونده توضیح دهد که هنگامی که اصل شبهه مطرح می شود جواب آن را همه حضار شنیده باشند .پس خطیب باید ابتدا جواب شبهه را مطح کند بعدا که کافی توضیح داد شبهه را مطرح کند.
(ملحقات بخش دوم :)
خطیب باید از استدلال دو جابنه به جای استدلال یک جابنه استفاده نماید یعنی خطیب ضمن ارائه موضوع خویش به ابطال موضوع دیگر می پردازد وبه عبارتی دیگر خطیب بر سود موضوع خویش استدلال می کند و بعد ضد موضوع خویش در جهت ابطال آن می کوشد مثلا اگر با دلیل ثابت کرد که دروغ گفتن بد است و آثار خوب دروغ نگفتن و راستگویی را شرح داد باید آثار سوء آن را هم بیان کند.

فصل سوم : مواردی که مربوط به شنوندگان است :
 

همه شنوندگان ،خوانندگان یا بینندگان با هم یکسان و مشابه نیستند بعضی از مردم را با دشواری بیشتری می توان متقاعد کرد افزون بر آن پیامی که برای یک شخص دلپذیر است ممکن است برای دیگری دلپذیر نباشد .مثلا مواردی را که باعث تاثیر در مخاطبین می شود و بر خطیب لازم است در مورد شنوندگان بداند به صورت مختصر در ذیل بیان می شود:
1.عزّت نفس: یک خطیب باید میزان عزت نفس مخاطب خویش را بداند عزت نفس یک متغیر شخصیتی است که وابستگی کاملی با متقاعد شدن دارد .افرادی که خود را دست کم می گیرند قابلیت تاثیر بیشتری دارند تا افرادی که در مورد خود نظر مثبتی دارند زیرا که افرادی که برای خویش ارزشی قائل نیستند ارزشی نیز برای عقاید خویش قائل نیست .در نتیجه اگر عقاید او مورد تردید واقع شوند ممکن است چندان هم بی میل نباشد که تسلیم شود.پس عزت نفس مخاطب بسته به فرهنگ او ،آداب و رسوم و عقاید اوست و خطیب باید میزان عزت نفس مستمع خویش را بداند.
2.چهار چوب فکری: دیگرعامل مربوط به مخاطبین که اهمیت قابل ملاحظه ای دارد چهار چوب فکری آنها درست پیش از دریافت پیام است .اگر مخاطب خوب تغذیه شده و آسوده خاطر و خوشحال باشند می توان آنها را نسبت به پیام پذیرا ترکرد.همچنین موارد دیگری از قیبل حفظ حس آزادی مخاطب و تلاش برای اینکه او احساس نکند که مخاطب به اجبار می خواهد مطالبی را مورد قبول او واقع قرار دهد.
3.نگرش مخاطب: دیگر عاملی که باید مورد توجه خطیب واقه شود نگرش مخاطب است .روانشناسان نگرش را اینگونه تعریف کرده اند: عقیده ای که شامل یک جزء ارزیابی کننده و یک جزء هیجانی باشد نگرش نامیده می شود.(36) در مقایسه با عقاید،نگرش ها به دشواری تغییر می یابد وتفکر انسانی همواره منطقی نیست .ما آدمیان با این که بر تفکر دقیق و ظریف تواناییم به همان اندازه هم در معرض بروز تحریفات و غرض ورزی های بسیاری در فرایند های فکری خویش هستیم به منظور فهم نحوه تغییر نگرش ها لازم است که نخست پیچیدگی های تفکر آدمی و نیز انگیزه هایی که مردم را به مقاومت در برابر تغییرات برمی انگیزند بفهمیم؛وسپس کنکاشی درنحوه تغییرات داشته باشیم. والسلام علی من اتبع الهدی

جمع بندی ونتیجه گیری
 

کنکاش در سه عرصه،برای خطیب جهت ارائه یک خطابه مطلوب ورسیدن به هدف(اقناع مخاطبین)ضروری به نظر می رسد:
1.مواردی که مربوط به خود خطیب است(اخلاص، تعیین سبک و موضوع سخنرانی، مخاطب شناسی و...)
2.آنچه مربوط به محتوای سخن است(سخن خطیب باید در خور فهم سامعان باشد، مقدمه کلام، محتوای کلام و...
3.وظایف خطیب در مورد شنوندگان(علم به :میزان عزت نفس مخاطب، چهار چوب فکری مخاطب و نگرش مخاطب)

پی‌نوشت‌ها:
 

1.فهرست موضوعی غررالحکم .ج1ص329
2.امالی شیخ طوسی ج1،ص
3.سوره اسراء(17) آیه 36
4.فهرست غرر،ج2ص342
5.غررالحکم ج2ص352
6.سفینه البحار ،ج2،ص671
7.تاریخ یعقوبی،ج2ص210
8.اصول کافی ،ج1،ص56
9.مجموعه ورام ،ج2،ص108
10.فهرست غرر،ص296
11. نهج البلاغه ،خطبه 233
12.غرر الحکم ج2،ص305
13.نهج البلاغه ،خطبه 103
14.غررالحکم،باب حدّ،ح1670
15.تصنیف غررالحکم ،باب امر به معروف
16.وسائل ،ج11،ص425
17. غررالحکم،ص460
18.میزان الحکمه،ج10،ص4639
19. المستطرف،ج1،ص46
20.سوره رعد(13)آیه 11
21. میزان الحکمه ج11،ص5129
22. سوره طه(20) ،آیه 43و44
23. اصول کافی
24.حلیّه المتقین ،علامه مجلسی،باب اول،ص23
25.سوره اعراف(7) آیه32
26.حلیّه المتقین،علامه مجلسی،ص25)
27. سوره انسان(76) آیه3
28.امالی شیخ صدوقی ،ص253)
29.نهج البلاغه ،حکمت 382
30.اصول کافی ،ج6،ص268
31. سوره نحل(16) ،آیه 125
32.سوره نحل(16) آیه 9
33.سوره یس(36) آیه 78و79
34.سوره حشر(59) آیه 21
35.قرآن کریم سوره جمعه(62) آیه 5
36. روانشناسی اجتماعی ،الیوت ارونسون،ص13
 

فهرست منابع:
1. .قرآن کریم
2. اصول کافی،محمد کلینی،ترجمه صادق حسن زاده،چاپ اول قم، پاییز1383 انتشارات صلوات
3. امالی شیخ صدوق ،شیخ صدوق،ترجمه کریم فیض تبریزی،چاپ اول قم ،بهار1384 انتشارات تذهیب
4. امالی شیخ طوسی ،محمدبن حسن طوسی ،تحقیق محمد صادق بحرالعلوم.چاپ بغداد 1384ه.
5. تاریخ یعقوبی احمد بن ابی یعقوب،ترجمه محمد ابراهیم آیتی،چاپ نهم تهران،82،شرکت انتشارات علمی فرهنگی
6. تصنیف غررالحکم،دفتر تبلیغات ،چاپ اول قم، 1378
7. حلیه المتقین، محمد باقر مجلسی،چاپ اول قم، 1382 انتشارات ناظرین
8. روانشناسی آلبرت ارونسون، ترجمه دکترحسین شکرشکن ویرایش7چاپ سوم،تهران ارزشمند،بی تا
9. سفینه البحار،شیخ عباس قمی،چاپ چهارم قم،1427ه.ق،اتتشارات دارالاسوه، بی تا
10. غررالحکم،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی،چاپ چهارم قم، 1380 انتشارات فرهنگ اسلامی
11. فهرست موضوعی غررالحکم،چاپ اول قم،1387،انتشارات دارالفکر
12. گفتار فلسفی(سخن وسخنوری) ،محمد تقی فلسفی،چاپ چهارم ،تهران 1379 انتشارات فرهنگ اسلامی
13. میزان الحکمه،محمدری شهری،چاپ دوم قم،1416ه.ق انتشارات دارالحدیث
14. نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی،چاپ دوم قم ،بهار 1385،انتشارات دارالفکر
15. وسائل، شیخ محمدبن حسن حرّعاملی،چاپ دوم بیروت،1424 موسسه آل البیت.

ارسال توسط کاربر محترم سایت : aziztaeme
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان