ماهان شبکه ایرانیان

سفری دیگر

عالم زر یا تناسخ مسئله این است   بر اساس مکتب پیامبر الهی، با مرگ انسان روح آدمی از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل می شود و در آن سرا، به حیات خویش ادامه می دهد

سفری دیگر

عالم زر یا تناسخ مسئله این است
 

بر اساس مکتب پیامبر الهی، با مرگ انسان روح آدمی از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل می شود و در آن سرا، به حیات خویش ادامه می دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم می شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهای ناپسند خویش می رسد، تا زمانی که قیامت شود.
قضای الهی بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا بازنگردد و زندگی جدیدی را در این جهان آغاز نکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت آغاز شده و به سرای جاودان آخرت منتقل شود. در این جا قصد داریم به علت و چگونگی عالم تناسخ و نظریه های مختلف در مورد آن را در گفت و گویی با حجت اللاسلام فقیه در میان بگذاریم.
این استاد حوزه و دانشگاه در خصوص تاریخچه و سرچشمه عقیده تناسخ یا عود ارواح معتقد است: مسئله «بازگشت ارواح پس از مرگ به بدن های دیگر» یکی از قدیمی ترین مسائلی است که در میان بشر، در گذشته و امروز مورد بحث بوده است، و این همان است که در کتب فلسفی و کتاب های عقائد و مذاهب از آن تعبیر به «تناسخ» می شود.
گرچه بعضی از مدافعان این عقیده حاضر نیستند عنوان تناسخ را برای عقیده خود بپذیرند، ولی باید توجه داشت که از نظر اصطلاحات علمی، همه دانشمندان بزرگ، تناسخ را چیزی جز «بازگشت ارواح به زندگی جدید، در بدن دیگر در همین جهان» نمی دانند، و اصرار این افراد در انکار و حذف نام تناسخ از عقیده خود هیچ مأخذ علمی ندارد و با گفتار هیچ یک از فلاسفه و دانشمندان سازگار نیست؛ برای نمونه: علامه حلی در توضیح گفتار خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «تجرید الاعتقاد» درباره تناسخ می گوید: تناسخ این است که روح که مبدأ شخصیت و موجودیت کسی است، به بدن دیگری برود و اساس موجودیت او را تشکیل دهد.
از سخنان شیخ الرئیس ابوعلی سینا در کتاب اشارات در بحث تناسخ و همچنین از سخنان خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات و از سخنان صدرالمتالهین در اسفار نیز همین معنی استفاده می شود.
از سخنان فیلسوف معروف ملاعبدالرزاق لاهیجی در کتاب گوهر مراد و از سخنان حکیم مشهور ملاهادی سبزواری در شرح منظومه نیز همین مطلب برمی آید. نویسنده معروف اسلامی فرید وجدی در دائره المعارف قرن بیستم تحت عنوان تناسخ (جلد دهم، صفحه 172) می نویسد:
تناسخ مذهب کسانی است که معتقدند روح پس از جدائی از بدن به بدن حیوان یا انسان دیگری می رود تا خود را تکمیل نموده، شایسته زندگی در میان ارواح عالی در عالم قدس شود.
این نمونه ای از سخنان دانشمندان و فلاسفه بزرگ درباره معنی تناسخ است و شاید حتی یک مورد را هم نتوانیم پیدا کنیم که دانشمندی تناسخ را غیر از این معنی کرده باشد. منتها گاهی تناسخ را فقط به بازگشت روح در بدن انسان دیگر اطلاق می کنند و گاهی به معنی اعم از بازگشت به بدن حیوان یا انسان دیگر.
بعضی از فلاسفه نیز این بحث را توسعه بیشتر داده و چهار مرحله برای آن قائل شده اند:
 
1- «نسخ» یعنی روح به بدن انسان دیگری باز می گردد.
2- «مسخ» هر گاه در بدن حیوانی حلول کند.
3- «فسخ» هر گاه به گیاهی تعلق گیرد.
4- «رسخ» هر گاه به یکی از جمادات تعلق پیدا کند!
البته همانطور که خواهم گفت دلایلی که برای ابطال تناسخ و عدم امکان بازگشت روح به زندگی دیگر در این جهان اقامه شده همه این مراحل را شامل می شود.
دانشمندان و مورخان معتقدند که زادگاه اصلی این عقیده «هند» و «چین» بوده است و ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است؛ سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ کرده است و به گفته «شهرستانی» نویسنده «ملل و نحل» این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است.
احترامی که هم اکنون هندوها برای حیوانات قائل هستند تا حدودی مربوط به همین عقیده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که به طور مسلم در میان فرق اسلامی هیچ یک به تناسخ معتقد نیستند؛ زیرا همانطور که خواهم گفت بازگشت روح به زندگی جدید در این جهان با متون آیات قرآن مجید ابداً سازگار نیست.
فقط دسته کوچکی به عنوان «تناسخیه» در میان فرق اسلامی دیده می شوند که در گذشته وجود داشته اند ولی امروز تنها نامی از آنها در کتب «ملل و نحل» باقی مانده است. اما عقیده مزبور امروز در میان محافل روحی اروپا طرفدارانی پیدا کرده که با سماجت مخصوصی از آن دفاع می کنند. عده ای هم چشم و گوش بسته در محیط ما به دنبال آنها افتاده اند؛ بدون این که توجه به لوازم فاسد این عقیده داشته باشند.

انگیزه های تاریخی
 

عقیده به بازگشت روح به بدن دیگر، از کجا سرچشمه گرفته است؟
از مجموع بحث هایی که در کتب تاریخ «عقاید و مذاهب» شده، چنین استفاده می شود که انگیزه اصلی اعتقاد بعضی از پیروان مذاهب باستانی به مسئله بازگشت روح، یکی از امور زیر بوده است.
1- انکار رستاخیز و جهان دیگر- جمعی از آنان چون به جهان دیگر عقیده نداشتند و شاید آن را محال می پنداشتند، و از طرفی عدم پاداش نیکوکاران و بدکاران را مخالف «عدالت» خداوند می دیدند، لذا معتقد شدند که روح نیکوکاران مجددا به بدن دیگری، در همین جهان که از بدن نخستین به مراتب خوشبخت تر است بازمی گردد و پاداش اعمال نیک گذشته خود را می بیند و روح بدکاران به بدن هایی که در رنج و زحمت به سر می برند و یا ناقص الخلقه هستند بازگشته کیفر اعمال بد خود را خواهند دید و در حقیقت بدین وسیله شست و شو می شوند و تکامل می یابند.
2- توجیهی برای کودکان بیمار و معلول- جمعی دیگر از مشاهده پاره ای از کودکان معلول و بیمار به این فکر فرو می رفتند که: این کودکان که گناهی ندارند چرا خداوند آنها را به این صورت آفریده و مبتلا ساخته است حتماً ارواحی که در اینها هست، ارواح شریر و گناهکار و متجاوزی بوده که برای دیدن کیفر اعمال خود به این صورت درآمده و مجددا به این جهان برگشته اند تا رنج ببرند!
آنها تصور می کردند که در جهان آفرینش، وجود چنین کودکانی یک مسئله اجتناب ناپذیر و حتماً خواست خداست که پدران و مادران می توانند با به کار بستن اصول بهداشتی و رعایت یک سلسله قوانین علمی و به عبارت دیگر استفاده کردن از قوانینی که خداوند برای زندگی بشر در جهان آفرینش مقرر داشته فرزندانی کاملاً سالم به دنیا آوردند. این ما هستیم که با عدم مراقبت های لازم آنها را گرفتار می سازیم.
همچنین عجز و ناتوانی از توجیه و تفسیر پیروزی ها و شکست های افرادی که بظاهر علل روشنی برای آن دیده نمی شود، سبب پناه بردن به این عقیده شده است. آنها می گویند: این گونه اشخاص پاداش یا کفاره اعمال خود را در زندگی پیشین می بینند؛ در حالی که با اطلاع از اصول روانکاوی تفسیر علل این گونه موفقیت ها و شکست ها که بر اثر استعدادها یا کمبودهای خاصی است امروز امر ساده است.
3- عوامل روانی- تناسخ یک عامل تسکین دهنده - گفتیم عقیده «بازگشت روح به زندگی جدید در این جهان» از زمان های بسیار دور در میان افراد بشر - بخصوص در میان هندی ها و چینی ها - وجود داشته است.
به نظر می رسد یکی از علل روانی این عقیده شکست های گوناگونی بوده که بسیاری از افراد در زندگی خود با آن مواجه می شده اند. واکنش روانی آن شکست ها و ناکامی ها به صورت های گوناگونی بروز می کرده است؛ گاهی به صورت «درون گرائی» و «پناه بردن به تخیلات» و پیدا کردن گمشده خود در عالم خیال آنچنان که در بسیاری از شعرا دیده می شود، آنها هنگامی که محبوب گریز پای خود را در این جهان نمی یافتند، با «نقش رخ او» که در عالم خیال در وسط «جام» می افتاد، دلخوش بوده اند! عده ای هم «بازگشت به زندگی جدید در این جهان» را وسیله ای برای تسکین افکار پریشان خود قرار می دادند.
این افراد «شکست خورده» برای جبران شکست ها و ناکامی های خود چنین می پنداشتند که بار دیگر روح آنان در کالبد دیگری در این جهان قدم می گذارد و به آرزوی دل در آن زندگی جدید خواهند رسید. مثلاً اگر در عشق به دختری شکست خورده اند چنین تصور می کردند که آنها در زندگی جدید در کنار او به سر خواهند برد- سهل است- ممکن است به صورت خواهر و برادر! به زندگی جدید قدم بگذارند و در یک خانواده، متولد شوند و همیشه با هم باشند!
یکی دیگر از عوامل روانی این عقیده این بوده است که اعمال خشونت آمیز خود را در انتقامجوئی ها توجیه کنند. مثلاً اعراب زمان جاهلیت که در موضوع ارضای حس انتقام جوئی پافشاری و سر سختی عجیبی داشتند ممکن بود کینه توزی را نسبت به شخص یا قبیله ای از پدران و نیاکان خود به ارث ببرند گاهی برای توجیه انتقام جویی وحشیانه خود دست به دامان این عقیده می زدند؛ آنها عقیده داشتند. هنگامی که یکی از افراد قبیله آنها به قتل برسد روح او در قالب پرنده ای شبیه به «بوم» که آن را هامه می نامیدند، قرار می گیرد و پیوسته در اطراف جسد مقتول دور می زدند و ناله وحشت زایی سر می دهد و هنگامی که او را در قبر می گذارند در اطراف قبر او گردش می کند و مرتبا فریاد می زند: اسقونی! اسقونی! یعنی سیرابم کنید ... سیرابم کنید! و تا خون قاتل ریخته نشود ناله غم انگیز او خاموش نخواهد شد!
تأثیر چنین عقیده ای در شعله ور ساختن حس انتقام جوئی قابل انکار نیست.
اکنون باید دید چرا و به چه دلیل، فلاسفه و دانشمندان بزرگ عقیده به تناسخ را به عنوان یک عقیده خرافی، مردود شناخته اند؟

دلیل ابطال عقیده تناسخ
 

همه می دانیم که موجودات زنده در این جهان یک لحظه آرام نیستند و دائما از حالی به حال دیگر، و از مرحله ای به مرحله کاملتر قدم می گذارند.
در حقیقت عقربه همه دگرگونیها و تحولات حیاتی در موجودات زنده جهان، متوجه به سمت تکامل و مراحل عالیتر حیات است.
نطفه ای که از ترکیب یک «اسپرم» و یک «اوول» به وجود می آید، شب و روز در حرکت است؛ در آغاز به زحمت با چشم دیده می شود و کمترین شباهتی به انسان ندارد، ولی به زودی دورانهای تکاملی خود را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و در پایان، صورت انسانی کاملی به خود می گیرد.
چیزی که هرگز در این قانون امکان پذیر نیست، بازگشت به عقب و ارتجاع است. هرگز طفل یک ماهه به حال نطفه یک روزه بر نمی گردد، و طفل تکامل یافته، به صورت علقه سابق درنمی آید.
سپس هنگامی که دوران تکامل جنینی به نهایت خود رسید و دیگر جنین نتوانست استفاده ای از رحم کند، با یک فرمان طبیعی که از مبدأ آفرینش صادر می شود، اخراج می گردد و همانند میوه رسیده ای که از درخت می افتد، از رحم جدا می گردد.
همانطور که آن سیب هرگز به درخت باز نمی گردد، این جنین نیز دوباره به رحم باز نخواهد گشت!
حتی اگر جنین بر اثر برخورد با موانع و عللی نتواند دوران تکامل خود را طی کند و ماندن در رحم اثری برای او نداشته باشد و بالاخره بطور ناقص سقوط کند، باز برگشتن او به رحم - همانند بازگشت میوه کالی که از درخت افتاده دیگر - ممکن نیست.
این قانون در گیاه، حیوان، انسان و بطور کلی در سراسر جهان و زندگی، عمومیت دارد و هرگز موجود زنده ای پس از طی یک دوران تکاملی - اگر چه این دوران به صورت ناقص انجام پذیرد- به عقب بازنمی گردد و دورانی که پشت سر گذاشته شد، برای همیشه پشت سر گذاشته شده است.
فلاسفه پیشین، گاهی همین حقیقت را در لباس دیگر بیان می کردند و می گفتند: هر موجودی که از «قوه» به «فعلیت» برسد، دیگر به حال اول (قوه) باز نخواهد گشت.
منبع: ماهنامه شاهد جوان شماره 59
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان