موضع سیاسی امام حسین (ع) در دوران معاویه

همزمانی ۱۰ سال از امامت امام حسین (ع) با حکومت معاویه و عدم قیام آن حضرت در این برهه، از مقاطع حساس حرکت حضرت است که تحلیل و بررسی آن به شناخت بهتر نهضت عاشورا و هدف از آن کمک خواهد کرد. این پرسش همواره مطرح بوده است که با توجه به عدم مشروعیت حکومت معاویه، برخورد امام حسین (ع) با معاویه چه توجیهی دارد و تفاوت این دوره با زمان یزید در چیست؟

موضع سیاسی امام حسین  (ع) در دوران معاویه

الف. معاویه کیست؟

موضع سیاسی امام حسین (ع) در دوران معاویه

همزمانی 10 سال از امامت امام حسین (ع) با حکومت معاویه و عدم قیام آن حضرت در این برهه، از مقاطع حساس حرکت حضرت است که تحلیل و بررسی آن به شناخت بهتر نهضت عاشورا و هدف از آن کمک خواهد کرد. این پرسش همواره مطرح بوده است که با توجه به عدم مشروعیت حکومت معاویه، برخورد امام حسین (ع) با معاویه چه توجیهی دارد و تفاوت این دوره با زمان یزید در چیست؟

نویسنده در تحلیل موضع سیاسی امام حسین (ع) در مقابل معاویه بر این عقیده است که به خاطر فضایی که با تزویرهای فرزند ابوسفیان در جامعه حاکم بود قیام علیه او نه ممکن بود و نه به مصلحت.

اما سید الشهداء موضع منفی خود در مقابل معاویه را در حرکتی ریشه ای از طریق بیان حقانیت اهل بیت (ع)، تبیین فلسفه و اهداف حکومت اسلامی و مسئولیت خواص سامان بخشید.

یکی از مقاطع حساس و تعیین کننده زندگی سیاسی امام حسین (ع) همزمانی با معاویة بن ابی اسفیان می باشد. تحلیل این مقطع به شناخت حرکت حسینی کمک می کند و ریشه های نهضت کربلا را تبیین می نماید. این مقاله به غرض بررسی تحلیلی موضع گیری حسین بن علی (ع) در قبال معاویه تنظیم می شود و در 4 بخش به انجام می رسد، شناخت معاویه،  شناخت حسین بن علی (ع) و تعامل این دو با هم و سرانجام شمارش راهبردهایی که از این تعامل استخراج می گردد.

الف. معاویه کیست؟

معاویه فرزند ابوسفیان و هند می باشد. او در زمان بعثت رسول خدا (ص) چهار ساله بوده است. پدر و مادرش صاحب نفوذ و نقش مؤثر در حجاز عموماً و مکه معظمه خصوصاً،  بوده اند و در طبقه رهبری جامعه خود قرار داشتند و صاحب منزلت و جاه بوده اند. وقتی رسول خدا (ص) مکه را فتح می کند او بیست و پنج ساله بوده است، سنی که قضایا را خوب می فهمید و درک می کرد وقتی پدر و مادرش تسلیم می شوند معاویه هم تبعیت می کند – و مسلمان می شود او در حالت مسلمانی به مدّت 2 سال در خدمت رسول خدا (ص) بود. آن حضرت از باب تألیف قلوب به این خانواده نیز توجه داشت و سوابق تعارض آنها با اسلام را نادیده گرفته بود، لذا همان طوری که به ابوسفیان مأموریت سیاسی نظامی محوّل می کرد از معاویه نیز به عنوان یکی از کاتبان خویش استفاده کرد. معاویه از همان آغاز هوای پادشاهی و ریاست داشته است و حتی ابائی از اظهار آن نمی نمود. لذا به نقل سیوطی خلیفه دوم به او کسرای عرب لقب داده بود،[1] و در فرهنگ سیاست شناسان آن روزگار او خصلت پادشاهی و ملوکی داشته و از خلافت اسلامی و استانداردهای آن چیزی نشان نمی داده است. ارتباطات قوی، حیله گری و مهارت در اقناع سیاست بازان از همان جوانی از معاویه فردی با نفوذ و سلطه جویی ساخته بود. و خلفای سه گانه به او اعتنا داشته اند. ابوبکر به او فرماندهی نظامی داد[2] و عمر و عثمان هم با توجه به همین خصوصیات موقعیت او را تقویت کرده اند. او در نیمه دوم از خلافت ده ساله عُمَر برای امارت و استانداری شام منصوب می شود و عثمان هم این امارت را تمدید می کند. انتخاب شام و دمشق از روی حساب و تدبیری بوده است که بنی امیه به آن رسیده بودند قبلاً یزید بن ابی سفیان به آن منطقه رفته بود. و خود ابوسفیان هم برای تجارت به آنجا سفر می کرد. درک سیاسی ابوسفیان و خانواده اش، سرزمین شام را موقعیتی مناسب برای یک فعالیت طولانی سیاسی و منطقه ای امن و پرفایده برای اهداف سیاسی خود تشخیص دادند «ابن کوّا» که یک مردم شناس مسلّطی بوده است[3] به معاویه می گوید که مردم شام به امام و رهبر خویش وفادارترند». این مشاوره در گزینش شام بی تأثیر نبوده است. معروف است که مردم شام با تزویر و مردم عراق با زور و یا زر رام می شوند، [4] معاویه مثل یک درخت در این منطقه مساعد رشد می کند و ریشه می دواند و به مدت 40 سال (از سال 20 تا 60 هجری) ریاست می کند. به نقل سیوطی پیش گویی کعب الاحبار درست درمی آید که معاویه امارت و حکومت طولانی خواهد یافت.[5]20 سال استانداری و 20 سال خلافت، امری است که در هیچ قدرتمند دیگری از بنی امیه و بنی عباس و حتی خلفای بعدی رخ نداد.

معاویه در میان معاویه شناسان اهل سنت به دو صفت تحمّل و سیاستمداری (دهاء) موصوف و معروف بوده است. [6] آنان گفته اند در تحمل او همین بس که مخالفان سیاسی او در حضور و غیر حضورش نظرات خویش را به صراحت ابراز می کردند و او تحمّل می کرد. حسین بن علی (ع) هم در حضور معاویه و غیاب او مسائلی را که تشخیص می داد بیان می فرمود.

امیرالمؤمنین (ع) طی نامه ای به ابن زیاد، معاویه را شیطانی می نامد که از هر سو می آید و سفارش می کند که فریب معاویه را نخور[7] در جامعه معروف شده بود که معاویه از علی سیاستمدارتر است و آن حضرت مجبور شد بگوید او از من سیاستمدارتر نیست لکن اهل فریب و خدعه و فجور است. [8]او مثل ماکیاولیست ها از هر وسیله ای ولو نامشروع برای رسیدن به قدرت و حفظ آن استفاده می کرد و مشروع می شمرد در حالی که امیرالمؤمنین

می فرمود من پیروزی و قدرت را با جور و ستم دنبال نمی کنم. معاویه قدرت اقناع خوبی داشت؛ وقتی خلیفه دوم برای نظارت بر امارت او به دمشق می آید و از وضعیت اشرافی گری او انتقاد می کند فوراً می گوید: ای امیرالمؤمنین، ما در کنار رومیان هستیم، آنها جاسوسانی در ما دارند و اگر ما را طور دیگری ببینند طمع می کنند در حالی که با این کیفیت با شکوه آنها از ما می ترسند![9] طبق نقل «عقدالفرید» پدر و مادر معاویه به او آموخته بودند که برای حفظ ریاست از خلفای سه گانه تبعیت کند و مخالفتی بروز ندهد[10] و او این آموخته را خوب پیاده می کرد.  اشرافی گری و شوکت ظاهری او در عثمان هم بی تأثیر نبود و باعث شد که او بر خلاف سیره خلفای قبلی به این حالت روی آورد.

سیاست معاویه در زمان امام علی  (ع)

بی تردید سخت ترین دوران برای معاویه، مقطع 5 ساله خلافت علی (ع) بود. خلفای سه گانه در طول 25 سال نه تنها مزاحم او نبودند بلکه او را تقویت کردند امّا امیرالمؤمنین به محض قدرت یافتن به مغیرة بن شعبه که به او سفارش کرده بود که عمّال عثمان را عزل نکن مخصوصاً معاویه را باقی بدار، فرمود هرگز او را باقی نخواهم داشت و با او همکاری نخواهم کرد[11] و طبق نقل به آیه ای از قرآن تمسک کرد که «مَا کُنتُ مَتَّخِذَ المُضِلّینَ عَضُداً»،

من گمراه گران را یار خود انتخاب نخواهم کرد. و با این ترتیب او را «مضلّ» خواند که حاکی از مزور بودن او است.  معاویه خود را خونخواه عثمان و علی (ع) را در این خون شریک می داند و این را مجوّزی بر عدم بیعت با امیرالمؤمنین (ع) بلکه شورش علیه او می شمارد. در چند نامه که بین آن حضرت و معاویه مبادله شد، امام خود را از این امر بری می داند و بلکه خود معاویه را محکوم به این امر می کند.[12] معاویه نه تنها بیعت نکرد بلکه تعرّضات نظامی و سیاسی به عراق مرکز حکومت علی (ع) داشت که داستان شبیخون به شهر انبار معروف است. و اوج سیاست بازی معاویه در جنگ صفین بروز می کند که با کمک عمروعاص و قرآن بر نیزه کردن، بخشی از یاران ساده علی (ع) را فریب می دهد و امیرالمؤمنین را وادار به>پذیرش دانسته و در نهایت شهید می سازند و تمامی این نقشه ها از شام هدایت می شد. [13]

نظرگاه امیرالمؤمنین  (ع) نسبت به معاویه

برای آگاهی بر دیدگاه آن حضرت کافی است به عباراتی از نهج البلاغه اشاره شود. «آگاه باشید پس از من مردی با گلوی گشاد و شکمی بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد. هر چه بیابد می خورد و در پی آن است که آنچه ندارید به دست آورد. او را بکشید ولی هرگز نمی توانید او را به قتل برسانید. آگاه باشید او بزودی شما را به بیزاری و بدگویی به من وادار می کند. بدگویی را در هنگام ظلم دشمن به شما اجازه می دهم که این بر درجات و بلندی مقام من می افزاید و موجب نجات شما است اما هرگز بیزاری و برائت از من مجوئید که من بر فطرت توحید تولّد یافته ام و در ایمان و مهاجرت از همه شما پیش قدم تر بوده ام. »[14]

«شگفتا از روزگاری که مرا هم سنگ کسی قرارداده که چون من خدمت به اسلام ننموده و سابقه ای در دین چون سابقه من که هیچ کس به مثل آن دسترسی ندارد پیدا نکرده است. من سراغ ندارم کسی چنین ادعائی کند».[15]

«ای معاویه، از حکومت کناره گیر و آماده حساب شو، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملت هستید، بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟ پناه به خدا از این شقاوت ریشه دار،  ترا بر حذر می دارم از اینکه به غرور و آمال و آرزوها ادامه دهی و آشکار و نهانت یکسان نباشد (ظاهراً دم از اسلام می زنی و باطناً در راه شرک گام بر می داری) من ابوالحسن هستم، درهم کوبنده جد و برادر و دائی تو در روز بدر؛ همان شمشیر با من است با همان قلب پرتوان با دشمن رو به رو می شوم».[16]

«گروه بسیاری از مردم را به هلاکت افکندی، با گمراهی و ضلالت خویش آنان را فریفتی و در امواج فتنه و فساد انداختی، همان فتنه و فسادی که تاریکی هایش فراگیر است و امواج شبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده و این سبب شد که آنها از حق باز گردند و به جاهلیت و دوران گذشته رو آورند، به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومی اعتماد کنند،  جز گروهی از روشن ضمیران و اهل بصیرت که از این راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختند از تو جدا شدند از همکاری و معاونت تو به سوی خدا فرار کردند و این به آن خاطر بود که تو آنها را به کاری صعب و پرمشقت (نبرد بر ضد حق) واداشتی و از راه راست منحرفشان ساختی، ای معاویه در برابر کارهایت از خدا بترس و زمامت را از دست شیطان بگیر که دنیا از تو بریده و آخرت به تو نزدیک است والسلام.[17]

امام حسن (ع) و معاویه

معاویه که توانست در مقابل امام علی (ع) که اقتدارش زبانزد بود مقاومت کند و زیر بار بیعت نرود؛ همین سیاست را در مقابل امام حسن (ع) هم ادامه داد. و در مدّت 6 ماه که آن حضرت جانشین مشروع پدرش در امر خلافت مسلمین بود، با جنگ و گریز و فریب، نه تنها بیعت نکرد بلکه آن امام را وادار به صلح تحمیلی نمود. امام حسن (ع) به علت قدرت معاویه و حمایت مردم شام از او و تجربه مقابله با حضرت علی (ع) ابتدائا از باب اتمام حجت و ثبت در تاریخ به معاویه نوشت «یا بیعت کن یا آماده جنگ شو». [18]و حتی لشکر آراست ولی یک به یک به او خیانت کردند و حتی فرماندهان لشکرش هم توسط معاویه خریداری می شدند. لذا مجبور به صلح شد و در پی جنگ تحمیلی پدرش با معاویه خودش دچار صلح با او شد.

مفاد صلح نامه اجمالاً این بود که او به بنی هاشم تعرض نکند، برای آنها سهمیه از بیت المال قرار دهد و بعد از خود جانشین انتخاب نکند و کار حکومت را به مردم واگذارد و از سب و لعن علی (ع) بپرهیزد. در این صلح نامه نامی از امام حسین (ع) هم برده شد.

البته معاویه همین که به قدرت رسید و خود را خلیفه مسلمین نامید تمام مفاد صلح نامه را انکار کرد[19] و معروف است که گفت من نیامده ام که بگویم نماز بخوانید یا روزه بگیرید من آمده ام و آماده ام که بر شما حکومت کنم. [20]اهل تاریخ این سال را (عام الجماعة) نامیده اند[21] چرا که تمام سرزمین های اسلام یک پارچه تحت سلطه معاویه قرار گرفتند و بنی امیه به خواسته خود رسیدند و آنچه رئیس  بنی امیه گفته بود که خلافت را مثل توپ بین یکدیگر بچرخانید تحقق یافت و آنچه ابوسفیان بر سر قبر شهدای اسلام با کوبیدن پای خود اظهار کرد که آنچه شما با ما به خاطر آن[22] جنگیدید اکنون در چنگ ما است به آن رسیدند. آری این خاندان که قرآن از آنها با تعبیر «شجره ملعونه» یاد کرده است[23] و به اتفاق مفسرین بنی امیه مصداق آن هستند، حیله و نیرنگ و سرکوب و شیطنت و نکراء خود را به آن رساندند. و معاویه فرمانروای بلاد اسلام شد و کارنامه زیر را از خود به جای گذاشت.

1- به ساختن بناهای با عظمت و کاخ ها و مساجد بزرگ همت گماشت که مسجد اموی از آن جمله است.

2- از لحاظ اقتصادی مالیات نیروز یا نوروزی را برای اولین بار وضع کرد، به دوستان و هوادارانش حاتم بخشی می کرد و علویون را تحت فشار می گذاشت. طبقه مرفه درست کرد، به یثرب پول نمی فرستاد و آنها را مجبور می کرد زمین ها را به قیمت کم بفروشند، عراق را دچار محاصره اقتصادی شدید کرد مغیرة بن شعبه حاکم کوفه مردم را از ارزاق منع می کرد، به علت اینکه کوفه مرکز تجمع طرفداران علی (ع) بود.[24] مالیات مصر را به عمرو عاص بخشید، به خاطر اذیت، به طرفداران امیرالمؤمنین (ع) صریحاً اعلام کرد که با پول، یاران علی را می خرم تا دنیای من بر آخرت علی غلبه کند.[25]

3- در بعد فرهنگی و سیاسی، خلافت را تبدیل به سلطنت کرد و از واژه مُلک استفاده کرد و حتی در خصوص رسول خدا (ص) و خلفای قبل هم واژه مُلک را به کار برد که عملاً انکار نبوّت و وحی است. بین موالی و عرب فرق گذاشت، عصبیت قبیلگی را حاکم کرد. غیر عرب را مرجوح دانست و چه بسا غیر قریش وغیر بنی امیه را.  هر چند فسق و فجور و گناه خود را علنی نمی کرد ولی در لا به لای نقل های گوناگون آثاری از بی اعتقادی به موازین شرعی از او مشاهده می شود. ابن ابی الحدید می نویسد که معاویه در زمان عثمان راحت تر گناه می کرد ولی در زمان عمر می ترسید هر چند به تجملات علاقه داشت و شاهانه زندگی می کرد.[26] در مسند احمد بن حنبل از شراب خواری او سخن گفته شده[27] و در سنن نسائی به رباخواری او اشارت رفته است.[28]

داستان برادری زیادبن ابیه از رسوائیهای مشهود او است. معاویه که مایل بود تمام عناصر و افراد تأثیر گذار و کلیدی را در اختیار بگیرد برای ایجاد انگیزش در آنان از راههای مناسب و مقتضی وارد می شد و زیادبن ابیه که از معلوم نبودن پدرش به این اسم موسوم و این امر برایش عقده شده بود، با یک خاطره و داستان ساختگی از ابوسفیان که توسط معاویه نقل و جعل شد به برادری معاویه و فرزندی ابوسفیان مفتخر شد.[29] امیرالمؤمنین در نامه ای به ابن زیاد کذب این حادثه را افشا می کند و در نامه ای به معاویه نقلی که از ابوسفیان شده است را یک غفلت و بی توجّهی می داند.

نماز جمعه ای که در چهارشنبه خوانده است[30] و سردادن اذان در روز عید، ایراد خطبه قبل از نماز عید و خطبه خوانی نشسته از جمله بدعتهای او شمرده شده است.[31] در عین حال برای اینکه به اسلام نمائی و اسلام زدائی متهم نشود در پایان عمر وصیت کرده بود که با مقداری از موها و ناخن رسول خدا (ص) که همراه خود نگه داشته بود چشم و دهان او را در قبر بپوشانند و با این کار بین او و عذاب حائلی ایجاد شود![32]

بعداز شهادت امام حسن (ع) که با توطئه معاویه و به دست جعده همسر امام حسن (ع) انجام شد و حاکی از مانع دانستن امام حسن (ع) در راه خود کامگی های او بود، شاهد دوران ده ساله سیاهی هستیم که دوران سیاه جعل حدیث به نفع بنی امیه مخصوصاً عثمان و نفی و انهدام احادیث در فضائل اهل بیت (ع) مخصوصاً علی (ع) هستیم. و لعن شدید علی (ع) مخصوصاً بر منابر رسمی در این دهه شیوع پیدا کرد به ویژه زمانی که به قصد حج به مدینه و مکه رفته بود و در آنجا در گفتگوهائی که با ابن عباس و قیس بن سعد انجام داد متوجه شد امیرالمؤمنین پایگاه قابل توجهی در حرمین شریفین دارد و در مناظره با آن دو ناتوان شد، لذا بر خلاف شهرت خود به حلم، عصبانی شد و دستور داد که از فضائل علی کسی سخن نگوید و پس از بازگشت به شام بخش نامه رسمی در این زمینه صادر کرد.[33]

در پایان عمر هم بدعتی دیگر گذاشت و یزید را به عنوان جانشین خود مقرّر کرد و این کار به پیشنهاد مغیرة بن شعبه انجام شد که قرار بود سعید بن عاص به جای او فرماندار کوفه شود. وی برای پیش گیری از این امر سراغ یزید می آید و او را تشجیع به جانشینی می کند و معاویه را هم متقاعد می کند[34] و پس از آن به عنف و اجبار جریان بیعت گیری به نفع یزید شروع می شود. داستان بحث های داغ معاویه با عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عباس در خصوص این جانشینی در تاریخ ثبت است که آنان هر کدام به نوعی مخالفت کردند و این کار را بدعت دانستند و به وجود دو بیعت همزمان با معاویه و یزید اعتراض کردند.[35] داستان برخورد امام حسین با این بیعت و بدعت را در جای خود بحث خواهیم کرد.

سرانجام معاویه در رجب سال 60 هجری از دنیا رفت و امام حسین (ع) با ذکر اینکه طاغیه امت مرده است از آن یاد کرد و خدا را شکر نمود. معاویه هنگام مرگ 77 سال داشت.[36] و 40 سال آن را حکومت کرد و اگر مجموعه خلافت بنی امیه را 80 سال بدانیم، 14 آن را معاویه تصاحب کرده است (با احتساب 20 سال خلافت).  کارنامه او آنچنان بود که در زمان مأمون الرشید، تصمیم به لعن رسمی معاویه در منابر و مراسم گرفته شد ولی مشاورین مأمون، او را از این کار منع کردند و او را از شورش و ناآرامی مردمی ترساندند و بعدها «المعتضد بالله» شجاعت بیش تری نشان داد، پیش رفت زیادتری در این امر نمود و حتی نامه ای مفصّل از تباهی‏های معاویه نگاشت تا بخواند ولی در لحظات پایانی، مشاورین او هم مانع از این کار شدند.[37]

این واقعه عجیب با فاصله زمانی مناسبی که ایجاد شده بود حاکی از نفوذ تبلیغات معاویه به نفع خود و تأثیرات 40 سال خلافت و حکومت در شام در نسل های بعدی دارد. که چگونه با «خال المؤمنین» و امیرالمؤمنین خواندن خود و تبلیغات بنی امیه، تصویری به جای گذاشته است که دو خلیفه مقتدر مخصوصاً مأمون الرشید هم قادر به لعن رسمی او نباشد. این جا است که عمق تبلیغات و تزویر او و دلیل جنگ تحمیلی علوی و صلح تحمیلی حسنی و سکوت امام حسین روشن می شود. کسی به گونه ای تبلیغات کرده باشد که برخی مردم شام،  بنی امیه را نزدیک ترین افراد به رسول خدا (ص) بدانند و فاطمه(س) را دختر معاویه و عائشه را خواهر او بپندارند. [38]به هر حال این موجود مرموز و پیچیده و متسلّط در رجب سال 60 از دنیا می رود و پرونده اش بسته می شود و نوبت خود را به یزید می دهد.

ب. امام حسین (ع) کیست؟

امام حسین از دامان طیب و طاهری مثل فاطمه (س) به دنیا می آید. پدر او امیرالمؤمنین (ع) برادر رسول خدا (ص) و وصی او است و برتری نسب او غیر قابل انکاراست. او 7 سال از زمان رسول خدا (ص) را درک کرده است یعنی دوران طفولیت خود را؛ رسول خدا (ص) او را فرزند خود می دانست و جای او بر شانه ها و زانوی رسول خدا (ص) بود. در داستان مباهله و تطهیر و «هل أتی» از جمله پنج تن آل بود. او در این 7سال شاهد جنگ های فراوان رسول خدا (ص) و پدرش و پرستاری های مادرش از آن دو بوده است. او با تمام وجود می دید و می شنید که اسلام جوان چگونه با خون و جان حفاظت می شود و برای نشر آن چه فداکاریها می شود. او شاهد رحلت جانسوز جدش در سن 7سالگی است و بعد شاهد خانه نشینی پدر و 25 سال سکوت او است. او با سن کم خود خیلی شجاع و فهیم بود و به شکل مکرّر در تاریخ نقل شده که کسانی که بر منبر جدش صعود کرده بودند، مورد نکوهش قرارمی داد و امر به پایین آمدن می کرد. این واقعه در مورد خلیفه اوّل و دوم به شکل جالبی نقل شده است.[39] او در این دوران مأموم پدرش بود و به همراه برادرش امام حسن (ع) از طرف پدر مأمور به حفاظت از جان خلیفه سوّم می گردد. این مأموریت را انجام می دهد تا جلوی شایعات بعدی دست داشتن پدرشان در قتل عثمان گرفته شود، او در زمان قتل عثمان و اقبال جامعه به امام علی (ع) 32 ساله و رشید بوده است.  داستان ازدحام مردم برای بیعت با علی (ع) و تحت فشار قرار گرفتن او و برادرش در این ازدحام در نهج البلاغه[40] آمده است. او در هر سه جنگ جمل و صفین و نهروان حضور داشته[41] و در خط مقدم قرار می گرفت به گونه ای که امام علی (ع) از این امر نگران می شد و می گفت جلوی آنها را بگیرید که یادگار پیامبر هستند. در جنگ صفین از طرف پدر مأمور شد تا مردم را برای حضور در این رویارویی بسیج کند و نطق زیبا و مهیج او در تاریخ ثبت شده است.[42]

در این مقطع یک بار از طرف معاویه از او خواسته می شود که پدرت را از خلافت خلع کن تا با تو بیعت کنیم و پاسخ دندان شکنی[43] از او می شنوند گویا آنها ارتباطات مقدس را در تحلیل های نامقدس خود فراموش می کردند یا به قصد تفرقه چنین می کردند در این مقطع داستان حکمیت را با تمام وجود درک کرد.

بعد از شهادت پدر شاهد بود که چگونه تبلیغات معاویه اثر داشت و علی (ع) را بی نماز معرفی می کردند  و بعد از شهادت پدر در دوران 6 ماهه خلافت برادر با او بود و مأموم او بود، و فاصله سنی اندک (9ماه) مانع از تبعیت و اطاعت کامل او نمی شد. وقتی صلح تحمیلی طرح شد عده ای از دلسوزان به او می گفتند اگر تو قیام کنی با تو هستیم اما او می گفت حسن (ع) امام من است. در موقع لعن علی (ع) در منابر او را دعوت به شورش می کردند باز به امامت حسن (ع) و لزوم اطاعت از او تأکید می فرمود،[44] هر چند دفاع از شأن پدر می فرمود.[45] او با این کار فرهنگ امامت و اطاعت را می آموخت و این که حجّت خدا در روی زمین یک نفر است ولو معصوم دیگری هم چون خود او حضور دارد. در این مقطع امام حسین در مقابل تمام تحریکات دلسوزان یا ساده دلان مقاومت می کرد و در مقابل تمام کسانی که برادرش را به علت پذیرش صلح مذمّت می کردند می ایستاد و آنها را نصیحت و

یاتحذیر می کرد. البته از ارشاد و تنبیه گاه و بیگاه معاویه غفلت نمی کرد. بعد از شهادت برادر در داستان دفن جنازه مطهر آن حضرت، در کنار مضجع رسول خدا (ص) از خود تدبیر و حکمت نشان داد و برای جلوگیری از فتنه و تفرقه بقیع را ترجیح داد و به کلیه کسانی که مانع از این کار شده بودند اعلام کرد که علت این نرمش فقط وصیت و احترام برادرش بوده است.

دوران ده ساله بعد از شهادت امام حسن (ع) که مقطع اصلی مورد نظر این مقاله است در بخش سوّم پرداخته خواهد شد. در مجموع دو شخصیت اصلی این مقاله به مصداق نور و ظلمت با هم مقابل هستند، حسین (ع) امام معصوم صادق دین مدار و برخاسته از خاندان عصمت و دامانی پاک و طاهر و معاویه دارای تزویر و شیطنت و نکراء و قدرت طلب و جاه طلب و یک ماکیاولیست به تمام معنا.

ج. تعامل امام حسین (ع) با معاویه

با شناختی که از سیدالشهدا (ع) و معاویه به دست داده شد برخورد 10 ساله امام حسین (ع) در زمان امامت خودش با معاویه چه توجیهی دارد علی الخصوص که بارها عدم مشروعیت حکومت او را آشکار و پنهان بیان کرده بود. در این جا باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود: 1- عملکرد حسین بن علی (ع) چه بود؟2- دلائل عدم قیام علیه معاویه چه می باشد؟

1- عملکرد امام حسین بر چند محور عمده دور می زد:

- افشای سیاستها و حکومت معاویه و اثبات عدم مشروعیت او در قول و عمل

- دفاع از اهل بیت و مخصوصاً حضرت علی (ع)

- اثبات حقانیت خود به جهت حکومت

- عدم بیعت با معاویه و عدم اطاعت از او

- مخالفت آشکار و تُند با جانشینی یزید

- حفظ و تقویت ارتباطات مردمی و حرکت آگاهی بخش

- کنترل انقلابیون طرفدار اهل بیت به جهت قیام بر ضد معاویه برای حفظ صلاح و تداوم آنان

- ارشاد یاران معاویه و تحذیر آنها

اکنون به شرح بعضی از موارد فوق پرداخته می شود:

الف. افشای سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او

حسین بن علی (ع) با خصلت شجاعت و فصاحتی که داشت در فرصت ها و نوبت های مناسب به افشای سیاستهای معاویه می پردازد و مشروعیت حکومت او را زیر سؤال می برد. در پاسخ نامه معاویه می نویسد:  «اینکه گفتی (نوشتی) نگران نفس خویش و امت محمّد باشم و ایشان را در فتنه نیفکنم و از شَقّ عصای امّت و پراکندگی جماعت بپرهیزم، من هیچ فتنه ای را در این امّت بزرگتر از خلافت و حکومت تو نمی دانم و از برای خود و دین خویش و امت محمد هیچ سودی افضل از آن ندانم که با تو جهاد کنم».[46]

در یک سخنرانی در مدینه خطاب به او می گوید:[47] «همانا متوجه شدیم که تو چگونه پس از رسول خدا (ص) تلاش کردی تا برای به دست آوردن حکومت خودت را خوب جلوه دهی و از بیعت خود برای همگان صحبت کنی اما هرگز هرگز ای معاویه، ما فریب نمی خوریم که در صبحگاهان سیاهی ذغال رسوا شد و نور خورشید روشنایی چراغها را خیره کرد - سوگند به خدا تو پیش از این نمی توانی در رفتن در راه باطل و ستم به پیش بتازی و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زیاده روی کنی... شما از همان اولین لحظه های وفات رسول خدا (ص) به دشمنی و محاجّه روی آوردید و در امامت ما اهل بیت شک و تردید روا داشتید و در ایمان خود خلل ایجاد کردید و تحولات سختی پدید آوردید و هر چه خواستید کردید تا آنکه ای معاویه با تلاش و کوشش دیگران حکومت به دست تو رسید. پس در این جا باید عبرت گیرنده ها عبرت گیرند».  معاویه تو چگونه مورد اعتمادی که پیرامون تو را انسانهایی گرفته اند که مورد اعتماد ما نیستند و در دین آنها و خویشاوندیشان اعتمادی نیست».

گاهی به افشای جنایات او می پرداخت: «هان ای معاویه، آیا تو آن کس نیستی که حُجر کِندی را کشتی؟ و مردم نمازگزار و پرهیزگار را که ظلم و بدعت را نمی پسندیدند و در امر دین از سرزنش کسی نمی ترسیدند تو با ظلم و ستم کشتی با اینکه سوگندهای فراوان خوردی، عهد و پیمان استوار نمودی که آنها را نمی کشی؛ بی آنکه در ملک تو فتنه ای پدید آورند یا دشمنی آغاز کنند. هان ای معاویه، آیا تو آن کس نیستی که «عمرو بن حَمِق خزاعی» صحابه رسول خدا (ص) را کشتی؟ آن صالح که عبادت اندامش را فرسوده و پیکرش را لاغر کرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنکه او را خط امان دادی و به عهد خدای محکم نمودی با آن میثاق و پیمان که اگر مرغی را عطا می کردی از فراز کوههای بلند به نزد تو می آمد آن گاه بر خدای جرئت کردی و عهد خدای را کوچک شمردی و بی جرم و جنایت او را کشتی. »[48]

ب. عدم اطاعت

امام گاهی با مصادره اموال معاویه[49] و برخی مواقع با امتناع[50] از فروش زمین خود به معاویه یا به عقد درآوردن زنی برای خود در حالی که یزید او را برای خود می خواست و سپس باز گرداندن آن زن به همسرش[51] و از این قبیل امور، عدم اطاعت خود را بروز می داد که ناشی از عدم بیعت بود.

ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش

آن حضرت در سخنرانی معروف منی که نسبتاً بلند هم هست، به محورهای عمده ای تأکید می ورزد و در آن حقانیت خود و پدرش و اهل بیت را اثبات می کند می فرماید:[52] «آنچه را این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان روا داشته می نگرید و شاهدید، اینک می خواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیبم نمائید. سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید آن گاه به شهرها و قبیله های خودتان باز گردید، آنچه در حق ما می دانید به دوستان صمیمی و افراد مورد اطمینان خودتان بگویید. من اعلان خطر می کنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین برود. البته خداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه کافران آن را نپسندند.[53]

شما را به خدا سوگند آیا می دانید که علی بن ابی طالب برادر پیامبر(ص) بود در آن هنگام که رسول خدا (ص) مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادری بست و  فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منی و من برادر تو هستم»؟ مردم پاسخ دادند: بار خدایا چنین است.

آن حضرت به همین سبک 15 سؤال کلیدی از مخاطبان می کند و اقرار می گیرد و در آنها بر فضائل امیرالمؤمنین تأکید می کند. از جمله آنها درباره بسته شدن درهای مسجد مگر درِ خانه علی (ع)، واقعه غدیر، حدیث منزلت در جنگ تبوک، مباهله، خیبر، قرائت سوره برائت،  برادر خواندن و دانستن پیامبر(ص) نسبت به علی(ص)، برتری دادن رسول خدا (ص) امیرالمؤمنین را بر حمزه و جعفر، غسل دادن امیرالمؤمنین جنازه پیامبر(ص) را، و در پایان می فرماید: آیا می دانید رسول خدا (ص) در آخرین خطبه خود فرمود: «من دو چیز سنگین در میان شما نهادم؛ این دو چیز، کتاب خدا و اهل بیت من است. به آنها چنگ بزنید و تمسّک بجوئید تا گمراه نگردید.» دراین سخنرانی جامع حضرت حقانیت خود و پدر و اهل بیت را اثبات و از ارزشهای آنان دفاع می کند و مخصوصاً دفاع از علی (ع) در فضائی که تبلیغات اموی چهره آن حضرت را مشوّه جلوه داده بود از اهمیت خاصی برخوردار است به ویژه که ذکر فضائل علی (ع) ممنوع و دشنام به او لازم و رسمی بود. در پایان سخنرانی منی، مردم که تحت تأثیر حقانیت و صداقت امام حسین (ع) قرار گرفته بودند می گفتند نمی شود ما تو را دوست داشته باشیم و تبعیت کنیم ولی از علی (ع) دوری و بیزاری بجوئیم؟![54]

بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه

در خلال یک سخنرانی می فرماید:  «شما ای بزرگان که در علم و دانش پرآوازه اید و در خیر و نیکی زبانزد دیگرانید و در نصیحت و پند دادن شهرت دارید و به خاطر خدا در دل مردم عظمت و شکوه دارید که افراد نیرومند شما را به حساب می آورند و ناتوانان شما را گرامی و محترم می شمارند، آیا این همه احترام و کرنش برای آن نیست تا شما به احیای حقوق خداوند قیام کنید؟ لیکن شما در بیشتر موارد از ادای حق الهی کوتاهی کردید و حقوق ائمه را سبک شمردید. شما می بینید که پیمانهای الهی در هم شکسته می شود ولی هیچ دم نمی زنید و به هراس نمی افتید در حالی که برای درهم شکستن بعضی از پیمانهای پدرانتان ناله سر می دهید. شکسته شدن پیمانهای رسول خدا (ص) را نادیده می گیرید. شما مصیبت بارترین مردم هستید زیرا از مسئولیت ها عالمانه و آگاهانه دست کشیدید و علت همه گرفتاری‏ها آن است که زمان امور و اجرای احکام که در رعایت حلال و حرام خدا امین هستید، اگر بر رنج ها و آزارها شکیبایی داشتید اجرای امور دین خدا به دست شما می افتاد. لکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدا را بر دست آنان سپردید و آنان به اشتباه عمل می کنند و در شهوات خود عمل می کنند و به شما مسلّط شدند... در هر شهری گوینده ای دارند که بر فراز منبر سخن و با صدای بلند سخن می گوید... . در شگفتم و چرا در شگفت نباشم که زمین را مردی حیله گر و مکار و فردی تیره روز تصرف کرده است (معاویه).»[55]

سخنرانی فوق ضمن تأکید بر عدم مشروعیت معاویه، علل حاکمیت یافتن و کارنامه سیاه حکومتی او؛ حکومت مشروع را حکومت علمای امین می داند و این مسئولیت مهمّ را به این فرهیختگان گوشزد می نماید. و عدم عمل به مسئولیت ها را موجب حاکم شدن معاویه و امثال آن می شمارد.

بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامی

«خداوندا تو خود می دانی عملکرد ما نه برای آن است که به ریاست و سلطنت دست یابیم یا از روی دشمنی و کینه توزی سخن بگوییم لیکن پیکار ما برای این است که پرچم آیین تو را برافراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان تو امنیت بخشیم و احکام و سنن و فرائض تو را پیاده کنیم».  این سخنان در منی ایراد شده و در خلال همان سخنرانی قبلی طرح گردیده است.  

حسین (ع) بحث از پیکار و تشکیل حکومت و اهداف آن می کند. این سخنان شبیه سخنان پدر معصومش علی (ع) است که در اوان خلافتش بیان فرموده بود.[56] عبارات کاملاً شبیه است چرا که نباشد؟ که همه از نور واحدند و هدف آنها واحد. همه دنبال حکومت حق هستند و لو به آن نرسند امام حسین (ع) در جمله ای اشاره می کند که حکومت حق ما است و در نهایت به ما خواهد رسید و سپس اشاره به حکومت نهایی حضرت مهدی(عج) می نماید.[57]

در جایی دیگر در فرصتی مناسب در مجلس معاویه تلویحاً حکومت را حق خود و پدرش می داند و می فرماید:  «من فرزند مردی آسمانی و دارای قدرت می باشم، من فرزند کسی هستم که مردم جهان در شرافت خانوادگی و ارزشهای والای انسانی سوابق درخشان اجتماعی، همتای او نمی باشند، من فرزند کسی هستم که خشنودی او خشنودی خدا و خشم او خشم پروردگار است».  سپس رو به معاویه کرد و فرمود: «ای معاویه، آیا تو را پدری چون پدرم و سابقه ای چون سابقه ام می باشد. اگر بگویی نه، شکست خوردی و اگر بگویی آری، دروغ گفتی. »[58]

برخورد  تند و صریح با جانشینی  یزید

«ای معاویه، آنچه در باره کمالات یزید و لیاقت وی برای امّت محمد(ص) بر شمردی شنیدیم قصد داری طوری به مردم وانمود کنی که گویا فرد ناشناخته ای را توصیف می کنی یا فرد غایبی را معرّفی می کنی و یا از کسی سخن می گویی که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص داری در حالی که یزید ماهیت خود را آشکار کرد و موقعیت سیاسی و اجتماعی و اخلاقی خویش را شناسانده است. از یزید آن گونه که هست سخن بگو؛ از سگ بازیش بگو در آن هنگام که سگ های درنده را به جان هم می اندازد، از کبوتر بازیش بگو که کبوتران را در بلند پروازی به مسابقه وا می دارد، از بوالهوسی و عیاشی او بگو که کنیزان را به رقص و آواز وا می دارد، از خوش گذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست می شود. آنچه در پیش گرفتی کنار بگذار! آیا گناهانی که تاکنون در باره این امّت بر دوش خود بارکرده ای ترا کافی نیست؟»[59]

علت این برخورد تند و انقلابی این است که معاویه در صلح نامه صریحاً متعهد به عدم معرفی خلیفه پس از خود شده بود ولی او می دانست که با وجود پایگاه مردمی امام حسین و فعالیت های آگاهی بخش او در میان مردم و دوری از حکومت وی اگر کار را به مردم واگذارد مردم سراغ حسین بن علی (ع) خواهند رفت، لذا با تحریک امثال مغیرة بن شعبه با تمهیدات و تدبیراتی یزید را معرفی کرد و به زور بیعت می گرفت. امام در سخنان فوق در پیش معاویه و شبیه آن در جاهای گوناگون، این واقعه را به شدت محکوم و از یزید سلب صلاحیت می کند.

2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه می باشد؟

این سؤالی اساسی است که با وجود آن همه شجاعت و صراحت و توجه مردم به حضرت (ع) و علم به عدم صلاحیت معاویه و نقض عهدهای او و عدم پای بندی وی به مفاد صلح نامه و اهانت به علی (ع)، چرا حرکتی علیه او انجام نداد. در حالی که مردم آمادگی داشتند مکرّر به او مراجعه می کردند و درخواست قیام داشتند. وقتی خود مشروعیت الهی دارد و مردم هم تقاضا دارند چرا نباید کار را تمام کند؟ پس از شهادت حضرت مجتبی (ع) گروهی از کوفه و دیگر شهرها به امام حسین (ع) نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند از جمله «بنو جعده» که امام در پاسخ آنها نوشت:

«همانا امیدوارم نظر برادرم (خدا او را رحمت فرماید) وفاداری به پیمان صلح باشد و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است در جای خود باشید، پنهان کاری نمائید، اهداف خود را مخفی نگه دارید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم نظر نهایی خود را به شما خواهم گفت، ان شاءالله.»[60]

البته این تقاضاها سابقه داشت و حتی در زمان حیات امام حسن (ع) هم طرح می شد.  حجر بن عدی که از صلح تحمیلی بسیار اندوهناک بود روزی به حسین بن علی (ع) گفت: نظر و رأی امام حسن را رها کن، شیعیان را گرد خود جمع کن و قیام و مبارزه را بر ضدّ معاویه آغاز کن، ما همه با شماییم و با معاویه و شامیان آن قدر به نبرد ادامه می دهیم تا خداوند میان ما حکم فرماید. امام حسین فرمود: «ما با آنها صلح کردیم و هم اکنون در دوران صلح به سر می بریم، به آنچه شما می خواهید راهی وجود ندارد. »[61] البته باید به این نکته اشاره شود که چنین برخوردی از طرف حجر بن عدی با دو امام معصوم (ع) نباید موهم وجود اختلاف نظر بین دو امام باشد؛ این فقط برداشت خاص حجر بوده است.

روزی گروهی از شیعیان کوفه خدمت امام حسین (ع) رسیدند و تلاش فراوان کردند تا صلح امام مجتبی (ع) را رد کرده امام حسین را به قیام وادارند ولی امام فرمود: «قرارداد صلحی بین ما وجود دارد و گرچه خوشایند من نیست اما تا معاویه زنده است در انتظار باشید، پس آن گه که بمیرد، ما و شما تجدید نظر می کنیم.»[62]

ادعا شده که بار دیگر گروهی از شیعیان مانند جندب بن عبدالله ازدی و مسیب بن فزاری و سلیمان بن صرد خزاعی و سعید بن عبدالله حنفی با امام حسین (ع) ملاقات کردند و تلاش داشتند صلح امام مجتبی را زیر سؤال ببرند فرمود: «همانا فرمان خدا اندازه معینی دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدنی است. من هم مرگ را بر صلح ترجیح می دادم اما برادرم با من صحبت و مصالح مسلمین را طرح کرده من هم از او اطاعت کردم در حالی که گویا با شمشیرها بر بینی من و با کارد بر قلب من می کوبیدند و به تحقیق خدای عزیز و بزرگ فرمود: گاهی چیزی را خوش ندارید اما خدا خیر فراوان را در همان قرار داده است.[63] و فرمود گاهی چیزی را خوش ندارید در حالیکه برایشما خیر است و گاهی چیزی را دوست دارید که برای شما بد است، خدا می داند و شما نمی دانید. »[64]

اما سلیمان صرد و سعید بن عبدالله اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین (ع) را از حفظ صلح برگردانند که امام در تداوم رهنمود خود فرمود: «هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛ قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطی نه امکان و نه صلاحیت دارد)[65]

از مجموعه گفتگوهای فوق دو علت برای عدم قیام از سوی امام ذکر شده است:

1- عدم امکان قیام

2- عدم صلاحیت قیام (عدم مصلحت)

این سؤال آن گاه تقویت می شود که متوجه شویم که امام حسین (ع) پس از مرگ معاویه در منزل (بیضه) و نزدیکی کوفه و در مواجهه با لشکر کوفیان و حرّ ضمن سخنانی فرمود: «ای مردم همانا رسول خدا (ص) فرمود: کسی که پادشاه ستمگری را بنگرد که ستم می کند و حرام خدا را حلال می شمارد و عهد و پیمان خدا را می شکند و با سنّت رسول خدا (ص) مخالفت می کند و در میان بندگان خدا با فساد و ستمکاری عمل می کند اگر با عمل یا با سخنی بر ضد آن پادشاه قیام نکند سزاوار است بر خداوند که او را با آن پادشاه ستمکار محشور کند.

مردم آگاه باشید این مردم و بنی امیه اطاعت شیطان را به جان خریدند و اطاعت خدا را رها کردند و فساد را آشکار و حدود الهی را ترک و بیت المال را غارت و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردند، و می دانید که من از دیگران سزاوارترم.»[66]

خطبه فوق هر چند در زمان یزید است ولی فسادهای شمرده شده به بنی امیه ربط داده شده است که مصداق اول و روشن آن معاویه است و قیام علیه او واجب بوده است چرا که تهدید دال بر وجوب است. وقتی کسانی که قیام نمی کنند به عذاب وعده داده شدند یعنی قیام واجب است. پس چرا در زمان معاویه قیام نفرمود؟ ما پاسخ را در دو نکته مهمّ امام که عدم امکان و عدم مصلحت است جستجو می کنیم.

1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام

در جای خود اثبات شده که احکام الهی دایر مدار مفاسد و مصالح است. اگر انجام فعل، مصلحت تامه داشته باشد واجب خواهد بود. مثل اقامه نماز که ناهی از فحشاء و منکر است و باعث تقرّب انسانهای متقی است و اگر مفسده تامه داشته باشد حرام است مانند شرب خمر که در آن عداوت و کینه نهفته است و اگر مفسده آن بر مصلحت بچربد مکروه است و ترک آن از فعل آن بهتر است و اگر مصلحت آن بر مفسده بچربد استحباب دارد و فعل آن از ترک آن بهتر است و اگر مفسده و مصلحت آن مساوی باشند مباح خواهد بود. یعنی فعل و ترک آن مساوی خواهد بود. با حفظ مقدمه فوق اگر «قیام بر ضد معاویه» را یک فعل بدانیم، زمانی وجوب پیدا می کند که مصلحت تامه داشته باشد، در حالی که امام در پاسخ امثال سلیمان صُرد خزاعی فرمود این کار فاقد مصلحت است. در حقیقت امام وجوب قیام را نفی کرد و حتی استحباب و جواز آن را هم نفی فرمود چرا که ظاهر کلام ایشان این است که هیچ مصلحتی وجود ندارد یا لااقل مصلحت آن مرجوح و مغلوب است در مقابل مفسدت آن. حال باید کاوش کرد که چرا مصلحت وجود نداشت؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به مقدمات طولانی بحث مخصوصاً خصوصیات و ویژگیهای معاویه که بر شمرده شد توجه شود. و این نکته هم قابل توجه است که تشخیص مصلحت و مفسده توسط امام حسین (ع) قطعی است ولی تحلیل آن به عنوان درس و عبرت مناسب است.

1- خون مردم ریخته می شود و نتیجه ای هم گرفته نمی شود. و خون مردم محترم است و حفظ جان آنها لازم می باشد علت بی نتیجگی خونریزی، سابقه معاویه است در برخورد با خلفای سه گانه و امام علی (ع) و امام حسن (ع). او توانسته بود سه خلیفه را تحت تأثیر قرار دهد و امام علی (ع) را وادار به پذیرش حکمیت کند و با او بیعت نکند و به شکل عاصی و خودمختار در شام حکومت کند و نه تنها به او تعرّض نشود بلکه تعرّض هم داشته باشد. و یارانی را گرد هم جمع کند که به فرمایش امیرالمؤمنین به شکل داوطلب گردن های خود را لب شمشیرها قرار دهند و بر باطل اجتماع کنند[67] و راضی بود یاران خود و معاویه را مبادله کند.[68] و پس از آن هم، تبلیغات او به گونه ای به کار افتاد که نام علی (ع) را سیاه جلوه داد بگونه ای که بعضی درخواست تعویض نام خود را از علی به نام دیگر کنند! و اشاره شد که بعضی تحت تأثیر حسین بن علی به او می گفتند چه اشکال دارد که با تو خوب باشیم ولی امیرالمؤمنین را دشمن بداریم! حتی قبر علی هم تا مدتها مخفی بود. به هر حال حسین شاهد بود که در درگیری و رویارویی سیاست الهی امیرالمؤمنین و سیاست شیطانی و ماکیاولیستی معاویه، پدرش مجبور شد حکمیت را بپذیرد. و نیز شاهد بود که برادرش امام حسن (ع) چگونه به صلح تحمیلی تن داد که اشاره شد و تکرار نمی کنیم. آیا صلح تحمیلی و جنگ تحمیلی و حکمیت تحمیلی و تلخ، تجربه گرانی برای حسین بن علی (ع) نبود که اگر او هم بخواهد درگیر شود، گرفتار زور و زر و تزویر معاویه شود و این مثلت شوم مثل چنگال و چنگک آرمان‏ها را به اسارت بکشد. بنابراین آن سابقه و تجربه مانع از قیام شد.

2- یک قیام بی نتیجه که پیام هم نداشته باشد و ماشین تبلیغاتی و موتور رسانه ای معاویه با قدرت تحریف همه نتایج را به نفع خود و بنی امیه مصادره کند، این قیام حاوی و حامل مصلحت نیست.

3- معاویه با نام اسلام به فتوحاتی هم دست یافته بود و باعث توسعه سرزمین اسلام شده بود. در سال 43 «رضج» و غیر آن از بلاد سجستان فتح شد، هم چنین منطقه «دان» از برقه و «کور» از بلاد سودان و در سال 45 «قیقان» را فتح کرد و در سال 50 «قوهستان» را با زور فتح کرد.[69]

علی رغم اینکه به نیت توسعه طلبی و قدرت مندی و همراه بعضی مفاسد اخلاقی و شنیع که هنگام فتح ها واقع می شد کمک به اسلام است و ضایعات آن در مقابل آثار مثبت آن قابل اغماض و جبران است. در نتیجه قیام علیه چنین کسی که مردم او را به عنوان امیرالمؤمنین می شناسند و مفاسدی که امام حسین برای یزید بر شمرد در وی به شکل آشکار دیده نمی شد، قیام مسلحانه علیه وی خالی از مصلحت می شود یا مصلحت آن مرجوح می باشد چرا که ممکن است به وحدت و اقتدار موجود لطمه بخورد. لذا با وجود غصب و عدم مشروعیت در حکومت معاویه، این خدمات هر چند با نیت غیر صحیح، قیام را مفسده آمیز جلوه می دهد.

4- برپایی امنیت نسبی و آرامش و ثبات ظاهری توسط معاویه هم از جمله عواملی بود که ممکن بود با قیام بر ضدّ او مخدوش شود و افراد ظاهربین را بدبین نماید. این امنیت زمانی تأیید می شود که بدانیم کنترل او بر اوضاع به گونه ای بود که در آن سرزمین پهناور اسلامی هیچ گونه شورش و ناآرامی قابل توجهی علیه رژیم او ثبت نشده است.

5- معاویه به شعایر دینی در ظاهر اهمیت می داد؛ چند بار به حج رفت، امامت جمعه می کرد و مسجد بزرگی ساخت و نام رسول خدا (ص) را به احترام می برد. و به حسین بن علی (ع) هم در ظاهر احترام می گذاشت.  لذا در نگاه جامعه به ویژه شامیان اسلام نمایی او بر اسلام ستیزی او می چربید. ما در بحث های مقدماتی به نمونه هایی از اسلام زدایی او اشاره کردیم ولی در مقابل عوام فریبی و اسلام نمایی او اندک و برای بسیاری قابل تحمّل بود. در چنین فضایی، به نظر می رسد قیام حضرت (ع) قیامی بی حاصل یا کم حاصل و خواه ناخواه خالی از مصلحت تامه یا راجحه بود.

6- یکی از پاسخ‏های حسین بن علی (ع) به طرفداران قیام، حفاظت از صلح امام حسن (ع) و احترام به آن عهد و پیمان بود که این صلح هر چند برای امام (ع) از جام زهر تلخ تر بود، و اشاره ای تلویحی به این تلخی داشتند ولی لازم الرعایه بود. امام الگوی مسلمین است و باید در پای بندی به عهود و عقود از همه جلوتر باشد. این امر در قضاوت افکار عمومی و وجدان جمعی جامعه نقش روشن دارد چرا که در مقایسه خود آگاه یا ناخودآگاه حق را به سمتی می رانند که مراعات کننده میثاق و عهد است. وقتی این قضاوت در جان مردم نهادینه شد هر چند از خوف یا طمع آن را ابراز نکنند یا حتی از آن غفلت داشته باشند ولی در موقع مناسب با یک تلنگور و تبلیغ اثر بخشی خود را خواهد داشت و این امری مدبرانه و حکیمانه است.

از سوئی دیگر صلح نامه «معاویه محور» بود چرا که امام حسن (ع) در یکی از بندهای قطع نامه تصریح فرموده بودکه «بعد از مرگت کسی را به عنوان جانشین انتخاب نکن».[70] این عبارت تلویحاً به (معاویه محوری) عهدنامه اشاره دارد. و لذا با شهادت امام حسن (ع) تمام نمی شود و امام حسین (ع) خود را موظف می دید تا مادامی که معاویه زنده است به آن پای بندباشد.

8- سلطه ای که معاویه بر مردم داشت یکی دیگر از عواملی است که قیام را خالی از مصلحت ملزمه می کند.  این سلطه در مردم شام بسیار قوی تر بود به ویژه که آنها اولین بار که مسلمان شدند اسلام را در چهره یزید بن ابی سفیان یا معاویة بن ابی سفیان دیدند و دیگران را نمی شناختند[71] یا به رسمیت نمی شناختند.[72]

9- وجود یک رژیم مسلّط و مقتدر که در عرض یک مدّت طولانی ریشه گرفته و از لحاظ تشکیلاتی و نظامی و سلطه نمره بالایی داشت به گونه ای که مغزهای مکّاری مثل عمروعاص و زیاد بن ابیه و مغیرة بن شعبه همه در خدمت این رژیم بودند. تکان دادن این رژیم کاری است که به تعبیر امام (ع) ممکن نیست و این جواب دوّمی بود که امام به سلیمان صُرَد دادند که قیام، هم ممکن نیست و هم مصلحت ندارد.  

در نتیجه عوامل فوق با وجود نبود مصلحت ملزمه، قیام وجوب یا رجحان ندارد  و با وجود عدمِ امکان تکلیف ساقط است (به فرض مصلحت ملزمه) چرا که خداوند هر کس را مطابق وُسع و قدرت او مکلف می کند.[73]

پی نوشت

[1] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 220.

[2] همان، ص 219.

[3] قیام امام حسین، شهیدی، ص 96.

[4] تاریخ تمدن اسلامی، ج 4، ص 64.

[5] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 220.

[6] همان.

[7] نامه 44.

[8] نهج البلاغه، خ 200.

[9] عقدالفرید، ج 5، ص 108.

[10] همان، ص 107.

[11] مروج الذهب، ج 2، ص 241.

[12] نهج البلاغه، نامه 31.

[13] مروج الذهب، ج 1، ص 271.

[14] نهج البلاغه، خ 57.

[15] همان، نامه 9.

[16] همان، نامه 10.

[17] همان، نامه 32.

[18] ناسخ التواریخ، ص 82، حالات امام حسن(ع).

[19] همان، ص 63.

[20] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 16.

[21] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 221.

[22] احتجاج طبرسی، ج 1، ص 375.

[23] سوره اسری، آیه 60.

[24] عقدالفرید، ج 4، ص 249 و حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 125.

[25] حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 121.

[26] همان، ص 144.

[27] همان، ج 5، ص 347.

[28] همان، ج 1، ص 279.

[29] همان، ص 174.

[30] همان، ج 2، ص 157.

[31] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 223.

[32] همان، ص 221.

[33] منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 238.

[34] کامل ابن اثیر، ج 3، ص 503.

[35] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 229.

[36] همان، ص 221.

[37] طبری، ج 1، ص 355 و مروج الذهب، ج 2، ص 341.

[38] قیام امام حسین، سید جفر شهیدی، ص 95.

[39] احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 165.

[40] نهج البلاغه، خطبه 3.

[41] منتهی الآمال، ص 220؛ نیز کتاب وقعه صفین.

[42] بحارالانوار، ج 32، ص 405.

[43] فتوح ابن اعثم کوفی، ج 3، ص 35. به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، دشتی، ص 413.

[44] منتهی الآمال، ص 221.

[45] همان، ص 220.

[46] بحار، ج 44، ص 212، ح 9.

[47] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23؛ الغدیر، ج 10، ص 248.

[48] بحار ج 44، ص 212، حدیث 9.

[49] ناسخ التواریج، ج 1، ص 190؛ حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 232.

[50] مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 38 - 41 به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، ص 380.

[51] بحارالانوار، ج 44، ص 207.

[52] الغدیر، ج 1، ص 198 - بحارالانوار، ج 32، ص 182 و کتاب سلیم بن قیس، ص 206.

[53] سوره صف آیه 7.

[54] منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص 240.

[55] تحف العقول، ص 168. بحار، ج 100، ص 79، حدیث 37.

[56] نهج البلاغه، خ 131.

[57] بحارالانوار، ج 44، ص 207، ح 4.

[58] احقاق الحق، ج 11، ص 595.

[59] الغدیر، ج 10، ص 248، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 228.

[60] بحارالانوار، ج 27، ص 303، ح 4؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 151، حدیث 13.

[61] انساب الاشراف، ج 3، ص 151.

[62] همان، ص 151.

[63] سوره طلاق، آیه 11.

[64] بقره، آیه 212.

[65] همان.

[66] تاریخ طبری، ج 7، ص 300؛ ج 3، ص 306؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 552؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 171.

[67] نهج البلاغه، خ 51، و خ 180.

[68] همان، خ 97.

[69] تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 221.

[70] ناسخ التواریخ، حالات امام حسن مجتبی، ص 62.

[71] عقدالفرید، ج 5، ص 115.

[72] الهفوات النادره، ص 371، به نقل از قیام امام حسین، شهیدی، ص 95.

[73] سوره، بقره، آیه آخر.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان